پژوهشی دربارهی جایگاه زال در شاهنامه
زال از پرورش سیمرغی تا آغاز حیات حماسی خود، راهی دراز پیموده است. راهی که هر مرحلهی آن، تعدیلی بوده در زمینهی تضادهای او با جامعه، عناصر معنوی و ایزدی متشکل در وجودش به تبع یکدیگر و در پی تکمیل هم، او را به موجودیت روان گونهاش رسانیده، به خردش سپردهاند. در پی این آخرین مرحله است که واپسین جنبههای معارض نیز از میان رفته است و اینک دوران وحدت او با فرهنگ حماسی جامعه آغاز شده است.خرد غریزی
تاکنون اجزاء هستی او به تعدیل تضادها یاری کرده است، و اینک خرد اوست که باید مشکلات و نابسامانیهای موجود در خود جامعه را حل و تعدیل کند و، وحدتی را در متن حماسه ارائه نماید.از آن حیات حیوانی- طبیعی، تا این زندگی بشری- اجتماعی، راهی میان غریزه و اندیشه کشیده شده است. و هر چه زال از آغاز خود دورتر میشود، و بیشتر با جامعه درمیآمیزد، تفوق خرد در او پیداترست. فاصلهی غریزه- اندیشه را به سوی اندیشه کم میکند. تا کارکرد او در آغاز حیات حماسی به صورت خردی متجلی شود که خود فصل مشترک غریزه و اندیشه است.
در مرحلهی تعدیل تضادها، هر چه زال بیشتر پذیرفته میشود، وجودش اندیشمندانهتر به تصویر درمیآید و تضادش با جامعه نیز اندیشمندانهتر میگردد.
در طرد از جامعه و آغاز پذیرشش، گوئی با عرف و سنت و باورهای عام و خرافی و خرافی در تضاد است، اما در پایان این تعدیل دیگر بتدریج جنبههای خاص فکریش، در تعارض با اندیشههای اجتماعی نمایان میگردد و به سوی وحدت میرود. به همین دلیل نیز جامعه نخست او را به ایمان میپذیرد و سپس به اندیشه.
وجود او نخست به لحاظ باورهای همگانی سنجیده میشود، و سپس با معیارهای دقیقتر و منطقیتر نظامی اندیشگی و فلسفی. شاید نیز این خود جامعه است که در سیر این تعدیلها، از غریزه به سوی اندیشه راه میسپارد.
نخستین تعدیلها، به وسیلهی عواملی صورت میپذیرد که در عین رابطه با خرد بیشتر غریزیاند.
اینها عواملی هستند طبیعی، حیوانی، عاطفی، و کم کم در سیر هستی او تبدیل به خرد میشوند که بر پنهانترین رموز فرهنگ ایرانی و، دقیقترین اندیشههای بشر و در پایان بر رازهای هستی و زمان واقف است. خردی این گونه، خرد نابی است که بر زمینهی غریزه موجودیت یافته است.
آدمی هرچه از مرحلهی غریزی خود دور شده، به مرحلهی اندیشگی خویش نزدیک میگردد، فاصلهاش با زندگی جانوری نیز بیشتر میشود و پیوندش با حیوانات و گیاهان و عناصر طبیعت تعدیل مییابد. اما شخصیت زال در مرحلهی میانی این دو دوره شکل گرفته و آمیزهای است از غریزه و اندیشه. اندیشه زندگی اجتماعی و مشکلات معمول دورانش را بسامان میکند، اما در مشکل اساسی مرگ و زندگی و جهان و آدم، باز از همان وابستگیهای غریزی و طبیعی و عناصر آشنای دیرین دور نیست.
سیمرغ او را پرورش میدهد و این به منزلهی زندگی دادن به اوست. دانشی را نیز که بایستهی هستی اوست، از سیمرغ فرامیگیرد. بدین ترتیب خرد او که سامانبخش زندگی حماسی است باز با سیمرغ و عناصر طبیعی و غریزی پیوسته است. او از همان آغاز با دانش و خرد شگفت تصویر میشود. دانش و خرد ناب و طبیعی که غالباً نیز به یاری همان عناصر طبیعی کارآئی مییابد. خردمندی که از کودکی پیرزاده شده است (1).
از سوئی جادویی که به زال نسبت داده میشود نیز همان دانش و خرد ابتدائی انسانهائی است که با طبیعت و نیروهای مرموز آن رابطهای رازگونه دارند.
وجود زال توجیه اندیشگی دریافتهای آدمی است. اندیشه و غریزه در این مرحله از حیات آدمی، در عین تفاوت، وحدتی یافتهاند. زیرا به هر حال اندیشه در متن غرایز بشری رشد کرده، شکل گرفته است تا هنگامی که کارکردی تعیین کننده بیابد.
پس این زال موجودی است نمودار خرد غریزی. و چنین خردی در اساطیر ایرانی به ویژه در روایات زروانی جای ویژهای یافته است.
اهورامزدا که نامهای خود را به زردشت میگوید، از نخستین نام خویش چنین یاد میکند: کسی که از او سؤال کنند اسم من است (2). و آنگاه میافزاید: ششم منم خرد، هفتم منم خردمند، هشتم دانائی، نهم منم دانا.
استقرار البرز پیرامون جهان و پیدائی زمین مشتمل بر هفت کشور (= اقلیم) و آسمان حرکت خورشید و ماه و دوازده اختران زیر کوه البرز و ... به نیروی خرد ساخته و مقدر شده است (3).
پیداست که در مدت نه هزار سال تا (زمان) فرشکرد و رستاخیز و تن پسین همهی آفریدگان را خرد نگاه میدارد و اداره میکند (4).
بند دانش و کاردانی مینو و گیتی هر دو به خرد پیوسته است (5). گیتی را به نیروی خرد میتوان اداره کرد و مینو را هم به نیروی خرد میتوان از آن خود کرد (6).
سوشیانت که ظلم و دروغ و آفت و مرگ را نابود و عالم هستی را نو خواهد کرد، در آن روز: به چشم خرد بنگرد، و همهی آفریدگان را ببیند. نگاه او همهی جهان استومند را بیمرگ گرداند (7).
پس آنچه جهان و آدمی و دین و مینو را پاس میدارد و بسامان میکند خرد است (8). حتی زندگی فرّه از فرزانگی خرد است. خرد فرّه را از تازش دیو آز حفظ میکند.
این کار پراهمیت و ماهیّت ایزدی و جهانی خرد موجب آنست که در اوستا بر دو گونه خرد تأکید شود:
1- خرد غریزی یا دائمی و ماندگار.
2- خرد اکتسابی.
در هفتن یشت کوچک از دانش فطری مزدا آفریده و دانش اکتسابی مزدا آفریده سخن رفته است (9). و پیداست که اورمزد این آفریدگان در گیتی را به «خرد غریزی» آفریده است (10) بیش از هر که از آن بهره برده است (11). چنین خردی از آن برگزیدگانی است که کارکردشان بسامان کردن جهان در دورانهای بحرانی است. چنانکه منوچهر نیز دارای چنین خردی است (12).
بنابر دینکرد بر اثر غارت دیوان، خرد غریزی در میان مردم نزار میشود، و آن اعتدال که از چنین خردی منشعب است از میان میرود و با به وجود آمدن اعتدال بسامانی روی میدهد (13).
پیداست که زال در بحرانیترین دوره از هزارههای زردشتی چنین کارکردی را برعهده دارد. او نمودار این اعتدال در دوران حماسهی پهلوانی است. بیهوده نیست که فردوسی سرآغاز منظومهاش را ستایش خرد قرار داده است. همانگونه که آغاز حماسه با زال است، آغاز شاهنامه با خرد است:
خرد بهتر از هر چه ایزد بداد *** ستایش خرد را به از راه داد
خرد رهنمای و خرد دلگشای *** خرد دست گیرد بهر دو سرای
ازو شادمانی وزویت غمیست *** وزویت فزونی و زویت کمیست
خرد تیره و مرد روشنروان *** نباشد همی شادمان یک زمان
... خرد چشم جانست چون بنگری *** تو بیچشم شادان جهان نسپری
نخست آفرینش خرد را شناس *** نگهبان جانست و آن سپاس
(ج1، ص 13)
پس خرد زال خرد غریزی است. و از همان آغاز زندگی ورود به جامعهی پدری، این خرد وجه مشخص اوست و تا پایان زندگی حماسی ایران همچنان بیدگرگونی برجایست. از همین طریق است که در هستی زال پیوندی مستقیم با «مینوی خرد» وجود دارد و تقدس و روحانیت هستی او را سبب میشود. این همان خرد است که سبب و عامل تمیز اهورامزدا و اهریمن و نیکی و بدی در دوران آمیختگی است. خرد اکتسابی زال که در جامعه آموخته در برابر این نیروی عقلی طبیعی موضعی تبعی یافته است. همچنان که مفاهیم و ارزشهای دیگر فرهنگ اکتسابی ایرانشهر نیز به صورت تابعی از ارزشها و نیروهای ذاتی او طرح میشود. خرد غریزی اوست که از این پس راه اصل و اصیل آدمی را بر پهنهی بیکران حماسه مینمایاند. از آغاز پیدایش زال، این خرد او را برگرفته و یاری کرده است. پذیرفته شدن او خود نشانهی پیروزی خرد است بر دریافتهای غریزی آدمیانی که در نظامی آمیخته از توتم و آئین میزیند و، هنوز نسبت به پدیدههای جهان ادراکی غریزی دارند.
او راهنما و راهبر پهلوانان و فرمانروایان ایران است. اگر نیروی مادی جهان پهلوان ایرانشهر را آسوده و بسامان میکند، نیروی روحانی زال خود راهبر و هادی این نیروی مادی است.
روان قومی و ذهن اسطورهساز ایرانی، زال خردمند را درست به هنگامی وارد حماسه کرده است که نظام مسلط در دورهی آمیزش نیکی و بدی و هرمزد و اهریمن، از نوعی بیخردی و آشفتگی در رنج است و در تیرهروزی بسر میبرد. درست است که زال در حکومت منوچهر زاده میشود. اما کارکرد او درست از زمانی آغاز میشود که نوذر بر ایران حکومت میراند و پس از او نوبت به دورهی دراز و نابسامان کاووس میرسد که «خرد به او کم رسیده بود (14)». و زال این جای خالی را پر کرده، اعتدال حماسی را به ایران زمین بازمیگرداند.
دوران آمیختگی
مرگ فریدون پایان یک دوره است. شاهنامه نخستین مرحله از دورههای سهگانهی خود را که به پایان میبرد، مرگ فریدون و پادشاهی منوچهر جهان پهلوانی سام را درهم میآمیزد.در آغاز پادشاهی منوچهر، سام جهان پهلوان نیز همچون دیگر بزرگان به تهنیت او آمده است. در سخنانش نکتهای هست که همان آغاز دیگری را در عمر اساطیری- حماسی ایرانیان بیاد میآورد:
... از این پس همه نوبت ماست رزم *** ترا جای تخت است و شادی و بزم
شوم گرد گیتی برآیم یکی *** زدشمن ببند آورم اندکی
مرا پهلوانی نیای تو داد *** دلم را خرد مهر و رای تو داد
(ج1، ص 137)
پیش از این در داستان فریدون ابیاتی دربارهی سام هست که بدانها اعتمادی نیست (15). و اساساً پهلوانیهای سام در شاهنامه مطرح نشده است.
اما این سخن سام نیز سرآغاز پهلوانیهای او نیست. بلکه سرآغازی است برای طرح ماجراهای خاندان سیستان. و بیسبب نیست که بیدرنگ پس از این، داستان تولد زال آغاز میشود.
تولد زال، تولد حماسه است. زال به هنگامی پدید میآید که حیات قوم ایرانی در سعادتی آرام ادامه دارد. در جادویها به افسون منوچهر بسته شده و جهان را سراسر همه مژده داد:
به داد و به دین و به مردانگی *** به نیکی و پاکی و فرزانگی
(ج1، ص 135)
این دوران راحت و آرام، دورهی تثبیت موقع زال است. در این زمان فقط، حوادث زندگی زال از پیدایش تا پذیرش او در جامعه طرح میشود و به تولد رستم میانجامد.
از تولد رستم چیزی نگذشته است که منوچهر میمیرد و ایران را به نوذر وامیگذارد. و زال اکنون به جهان پهلوانی رسیده است.
دوران پادشاهی نوذر از آغاز توأم با آشوب است و بیداد:
چو او رسمهای پدر درنوشت *** ابا موبدان و ردان تیز گشت
همی مردمی نزد او خوار شد *** دلش بردهی گنج و دینار شد
(ج2، ص 6)
نوذر که آشوب و شورش را در کشور همهگیر میبیند، سام را فرامیخواند:
همیدون مرا پشتگرمی بدوست *** که هم پهلوانست و هم شاه دوست
نگهبان کشور به هنگام شاه *** ازویست رخشنده فرخ کلاه
کنون پادشاهی پرآشوب گشت *** سخنها از اندازه اندرگذشت
اگر برنگیرد وی آن گرز کین *** از این تخت پردخته ماند زمین
(ج2، ص 8-7)
گفته شد که سام منتقل کنندهی پهلوانی از دورهی اساطیری به دوران حماسی است. و دورهی پس از منوچهر نیز خود دورهای انتقالی در حیات سیاسی حماسهی ملی است. سام تنها یکبار در دورهی نوذر به درخواست او، به ایران میآید و جز همین کارکردی دیگر ندارد.
با آمدن سام، بزرگان ایران نزد او میشتابند و از او میخواهند که فرمانروائی کشور را برعهده گیرد و آشوب و اغتشاش را فرونشاند. پیداست که در این اغتشاش، اشکال در وجود خود نوذر است، نه آنکه ایران از سوی دشمنی مورد هجوم قرار گرفته باشد.
جهان پهلوانی از این پس مسئولیتی را باید برعهده گیرد که هنوز سام از اندیشیدن بدان بیگانه است. بزرگان ایران از سام چیزی میطلبند که در کارکرد او نیست. با این همه این آغازی است برای دخالتی که نیروی پهلوانی حماسه باید در نهاد سیاسی داشته باشد. سخن بزرگان ایران این است:
ز بیدادی نوذر تاجور *** که برخیره گم کرد راه پدر
جهان گشت ویران ز کردار اوی *** غنوده شد آن بخت بیدار اوی
بگردد همی از ره بخردی *** ازو دور شد فرّه ایزدی
چه باشد اگر سام یل پهلوان *** نشنید بر این تخت روشنروان
جهان گردد آباد با داد او *** بر اویست ایران و بنیاد او
(ج2، ص 8)
اما پهلوان هرگز در اندیشهی چنین مسئولیتی نیست. چنانکه این را بارها خود زال و رستم و گیو نیز در طی ماجراهای بعدی تکرار و تأکید میکنند. از سوئی سام همچون زال نیز نیست. زال در چنین مواردی، چنانکه خواهیم دید، به گونهای دیگر میاندیشد و عمل میکند. سام به همین نوذر که فرّه از او گسسته است نیز وفادار است و پیشنهاد آنان را بدینگونه پاسخ میگوید:
خود این گفت یارد کس اندر جهان *** چنین زهره دارد کس اندر نهان
اگر دختری از منوچهر شاه *** بر آن تخت زرین شدی با کلاه
نبودی جز از خاک بالین من...
(ج2، ص 8)
سام هیچ تدبیری برای این بیداد و اغتشاش نمیاندیشد. و منظومه فقط از آمدن او به ایران و پدیدآمدن آرامش و ثبات یاد میکند:
به فرّخ پی نامور پهلوان *** جهان سر به سر شد به نوّی جوان
(ج2، ص 9)
اما پیداست که مشکل همچنان لاینحل باقی مانده و ریشهی نابسامانی نسوخته است:
برین نیز بگذشت چندی سپهر *** نه با نوذر آرام بودش نه مهر
(ج2، ص 10)
این تازه آغاز بدبختی ایرانشهر است و از سام نیز چارهای ساخته نیست.
تازش اهریمن
ایران زمین در تیرهروزی و بلوای خود گرفتار است، که هجوم تورانیان نیز آغاز میشود. عنصری که تجسم بدیها در نبردهای حماسی است، تازه پا به میدان میگذارد. مرگ منوچهر پشنگ را میشوراند و به تاخت و تاز بر ایران وامیدارد. آشوب و تنگی در کار ایرانیان، در این دوره شدیدترین شکل خود را مییابد. این آغاز تجلی اهریمنی افراسیاب است. افراسیاب تبلور همهی دشمنیها و بدیهای ویرانگر است، برای نخستین بار وارد حماسه میشود.در جنگی که به وقوع میپیوندد، نوذر کشته میشود، و ایرانیان به اسارت میافتند و تخت ایران بی پادشاه میماند. در چنین هنگامهای بیهیچ سبب آشکاری سام جهان پهلوان میمیرد و، دورانش بسر میرسد:
خبر شد که سام نریمان بمرد *** همی دخمه سازد ورا زال گرد
از آن سخت شادان شد افراسیاب *** بدید آنکه بخت اندر آمد بخواب
(ج2، ص 14)
افراسیاب بخشی از لشکریان خود را به سوی زابل میفرستد. مهراب به حیله و زال به نیروی پهلوانی، آنان را از میان برمیدارند. اما زال هنوز دخالتی در کار ایرانشهر ندارد.
نوذر کشته شده است و ایرانیان شکست خورده و بعضی به اسارت افتادهاند. اسیران ایرانی، به پیشنهاد اغریرث، برادر افراسیاب، که با ایرانیان بر سر مهر است، از زال میخواهند که به ساری محل اسارت آنان حمله کند، تا اغریرث موجبی برای آزادی ایرانیان جسته باشد و، آنان را به حال خود واگذارد و بدین حیله از موآخذه افراسیاب برهد.
اما زال تنی از پهلوانان را به این نبرد میفرستد و خود در زابل میماند. انگار هنوز هنگام آن فرا نرسیده که این جهان پهلوان تمامی خویشکاری خود را در حماسه آغاز کند.
هنوز انگار باید چندان شکست و تیرهروزی بر ایران زمین چیره شود تا دخالت زال بحق موضع و موقع خود را بیابد، و اهمیت والا و در خور خود را نشان دهد.
در این دوره، در ایران جز از ناکامی و تباهی سخنی دیگر نیست. شاه و سپاهی و پهلوان و موبد و مرزبان، همه در آشوبی کشنده گرفتارند. اما زابلستان پیروزمند پرتوان است و نیروهای افراسیاب را درهم میشکند. افراسیاب تنها از این جانب در اضطراب است. و چنانکه خود به پشنگ پیغام میدهد، سوکواری زال را بر مرگ سام، موقع مناسبی برای تسلط بر ایران میشناسد.
و همین آسوده خاطر بودن از سوی زابل است که پیروزی او را بر ایران قطعی میکند:
دگر سام رفت از در شهریار *** همانا نیابد بدین کارزار
ستودان همی سازدش زال زر *** ندارد همی جنگ را پای و پر
مرا بیم از او بد به ایران زمین *** چو او شد ز ایران بجوئیم کین
(ج2، ص 14)
اما عدم دخالت زال در این جنگ، صرفاً به علت مرگ سام و سوگواری بر او نمیتواند بود. چنین سنتی هر چند ریشهدار و قوی است، اما از نابسامانی کار ایران زمین و هجوم دشمن، مهمتر نیست. پس سببی قویتر از این باید، تا تعلل زایل را در این آشفتگی توجیه کند.
جهان پهلوان/ کارکرد نو
با مرگ نوذر، گستهم و طوس، پسران او به دادخواهی راهی سیستان میشوند:بر زال رفتند با سوک و درد *** رخان پر زخون و سران پر ز گرد
همی داد خواهیم و زاری کنیم *** به خون پدر سوکواری کنیم
(ج2، ص 37)
پیش از این، در دوران منوچهر، از این گونه دادخواهیها و چنین یاری جستنها سخنی نبود. منوچهر خود قادر بود که به کین ایرج کمر بندد و، جنگها و مبارزات ایرانیان را با سلم و تور، سامان دهد. اما ازین پس گوئی دیگر این کار برعهدهی پسران نوذر نیست. تنها پهلوان سیستان است که باید بدین مهم کمر همت بندد.
زال ازین ماتم و آشفتگی پریشان میشود، اما باز هم جز به حرف، کاری نمیکند:
زبان داد دستان که تا رستخیز *** نبیند نیام مرا تیغ تیز
... بر این کینه آرامش و خواب نیست *** همی چون دو چشمم به جوی آب نیست
(ج2، ص 38)
رامشان میکند. اما از کینخواهی او نشانی نیست.
زال مردانهتر و دل به مهرتر از آنست که ایرانیان را در این پریشانی، به رفتار پیشینیان مأخوذ کند. پس شاید این بینش متبلور در حماسه است، که هنوز نمیخواهد قهرمانش را به میدان فرستد. ورود او با شگفتی و شکوهی والاتر از این باید صورت پذیرد تا خویشکاری او در حماسه، با اهمیت شایستهی خود تصویر شود.
در این میان افراسیاب برادر نیک و مقدس خود اغریرث را، به سبب یاری به ایرانیان، میکشد. و زال که تاکنون سامان بخش ایران تصور شده است و جز او درمانی برای دردهای این خاک متصور نیست، به کینخواهی اغریرث بر افراسیاب میتازد. نوذر گرچه ایرانی است، نیک نیست، و اغریرث یکی از جاودانان آئین ایرانی پیش از زردشت است که در خور تقدیس بودهاند (16). فروهر او در یشتها ستایش شده است (17) و یکی از یاران سوشیانت بشمار آمده است (18).
هنگامی که افراسیاب منوچهر را در پتشخوارگر گرفتار کرده، و قحط و ویرانی ایران را سبب شد، اغریرث نجات و پیروزی ایرانیان را به دعا از یزدان درخواست کرد. دعایش مستجاب شد و، ایرانیان رهائی یافتند. و افراسیاب به سبب همین گناه او را کشت. و خداوند به پاداش کار نیک اغریرث، پسری به نام گوپت شاه بدو داد که دورانش از دورانهای مقدس بشمار رفته است (19).
در متون اوستائی بارها تأکید شده است که کیخسرو، افراسیاب را به انتقام خون سیاووش و اغریرث میکشد (20). و همین انگارهی مقدس و نیک از اغریرث، در سرتاسر نبرد میان نیکی و بدی در شاهنامه آشکار است.
پس انگیزهی زال در این کینخواهی، بنابر بینش حماسی، آشکار است. او به طرفداری از نیکی و به منظور نبرد با اهریمنی که یکی از جلوههای هرمزد را از میان برده است، خویشکاری خود را آغاز میکند:
چو از کار اغریرث نامدار *** خبر شد به نزدیک زال سوار
چنین گفت که اکنون سربخت اوی *** شود تار و ویران شود تخت اوی
(ج2، ص 42)
اما این هنوز مدخلی است بر زندگی حماسی زال. کارکرد او در ایران زمین، از این نیز شگفتتر باید متجلی شود: هنگامی که پیچیدگی اوضاع و بحران ایرانشهر به غایت میرسد، منظومه زال را در اندیشهی پادشاهی نابسامان و مضطرب ایران تصویر میکند. او در پی یافتن کسی است که سزاوار پادشاهی باشد. کسی که زال بپذیرد، شایستهی این مهم است. و این کارکردی است که سام با آن بیگانه بود. زال نمیتواند گستهم و طوس را بپذیرد، اگرچه از تخم منوچهرند. این خویشکاری بدیعی است که حماسه از جهان پهلوان خود انتظار دارد. آرمانی تازه در جامعه پدید آمده است که در اندیشهی زال متبلور شده است:
همی گفت: هرچند کز پهلوان *** بود بخت بیدار و روشن روان
بباید یکی شاه خسرونژاد *** که دارد گذشته سخنها به یاد
... اگر داردی طوس و گستهم فرّ *** سپاه است و گردان بسیار مر
نزیبد برایشان همی تاج و تخت *** بباید یکی شاه بیداربخت
که باشد بدو فرّهی ایزدی *** بتابد ز دیهیم او بخردی
(ج2، ص 43)
بدینگونه است که نخستین دخالت زال، این خرد مجسم حماسه، در کار ایران آغاز میشود. پس از آن همه تمهید و بحران، اینک حماسه او را بر تارک خویش مینشاند، تا راه رهائی ایرانشهر را بازشناساند. پس موقعیت ایران را بنابر شاهنامه، به منظور ورود زال به حماسه، میتوان چنین خلاصه کرد:
1- پس از تعدیل تضاد میان زال و جامعه، و پذیرش او، و ادغام اساطیر و روایتهای پهلوانی خاندان زال با اساطیر و حماسهی ایران.
2- رستم که نشانهی تثبیت و تسلط نیروهای مادی خاندان سیستان است متولد میشود.
3- منوچهر میمیرد.
4- فرّهی ایزدی از نوذر گسسته میشود.
5- ایران دچار بیداد و آشوب میگردد.
6- افراسیاب دشمن اهریمنی حماسهی ایران ظهور میکند.
7- سام جهان پهلوان میمیرد.
8- ایران به دست تورانیان میافتد و شکست و تباهی و ویرانی چیره میشود.
9- نوذر به قتل میرسد.
10- پسران نوذر، طوس و گستهم، زیبندهی شاهی نیستند و فاقد فرّهاند.
11- زابلستان نیرومند است و در مواجهه با سپاه توران، پیروز است.
12- زال نخستین جلوه از خویشکاری خود را پس از کشته شدن اغریرث، در نبرد میان نیکی و بدی آشکار میسازد.
13- تغییری در کارکرد جهان پهلوان بوجود میآید و، سهمی در نهاد سیاسی بر عهدهی پهلوان گذشته میشود که در دورهی سام پذیرفتنی نبود.
14- وقتی تمامی نشانههای پایان یک دوره در زندگی اساطیری و پادشاهی ایران، آشکار میگردد، زال با دخالت نوآئین خود در امر پادشاهی دورانی دیگر را آغاز میکند.
پس زال به تعبیری فصل مشترک دو دوره است. سام از دورهی قبل و رستم از دورهی بعد بدو پیوستهاند. او آمیزگار دوران اساطیری و پهلوانی و آغازگر دوران دوم است که خود دوران اصلی حماسه است. او روح حماسه و اعتدالبخش نهادهاست که تا پایان ادامه خواهد یافت.
پینوشتها:
1- در سرگذشت لائوتسو حکیم چینی، بنیانگزار آیین دائوگرایی، آمده است که هفتاد و دو سال در زهدان مادر خود ماند. و سرانجام هنگامی زاده شد که موهایش سپید شده بود. لائوتسو به معنی کودک پیر است. آئینها و افسانههای ایران و چین باستان، ص 14.
2- هرمزد یشت فقرهی 7 یشتها، ج1، ص 51.
3- مینوی خرد، ص 73.
4- همان مأخذ، ص 76.
5- همان مأخذ، ص 72.
6- همان مأخذ، ص 4.
7- داتستان دینیک، ر. ک. Pahlavie Texts part II p 134.
8- Ahmad Tafazzoli: Andarzi wehzad Farrox Peroz. Containing a Pahlavi Poem in Praise of Wisdom. in: Studia Iranica. Vol. II PP 207-217. 1972.
به ویژه بندهای 6 تا 18 که در نعت خرد است جنبههای گوناگون کارآییها و یاریهای خرد را برای جسم، روح، دین، دنیا و آخرت بیان میدارد.
9- هفتن یشت بند 1، ص 99 و بند 6، ص 103 یشتها ج1، همچنین ر. ک به Zand Avesta Part 2 P4, 10, 20 و سیروزه، 1، 2 و 29 و سیروزه، 2، 29.
10- مینوی خرد، ص 4.
11- مهریشت فقرهی 107، ص 483 یشتها، ج1.
12- همان مأخذ داتستان دینیک.
13- ر. ک به کتاب 9 بخش 50، بند 28. Pahlavi Texts Part IV P 317
14- مینوی خرد، ص 75-74.
15- ر. ک به ج1، ص 114 و 119.
16- بندهشن بخش 29 بند 5 ر. ک. Pahlavi Tests Part I P 117.
17- اساطیر ایران، ص 212.
18- اساطیر ایران، ص 212.
19- بندهشن بخش 21 بند 22-20. ر. ک به. Pahlavi Texts, Pl PP 135-136 راجع به گوپت شاه ر. ک همان مأخذ P 117 گوپت شاه در منطقهی سوکوستان (سکستان) در حوالی ایران ویج مسکن دارد. از پا تا سینه شکل گاو و از سینه تا سر شکل آدمی دارد. خانهی او در کنار دریاست، و وی در آنجا همواره برای پرستش ایزد توانا آب مقدس به دریا میریزد. هزاران موجود زیانکار را معدوم میسازد و، اگر از این کار بازایستد، این موجودات پلید با باران به زمین فروخواهند ریخت و نیز ر. ک:
DADESTANI DINIK. 89. by Peshotan. k. Anklesaria. in: Henning Memorial, Volume (AML). P 12. London. 1970.
20- ر. ک به زامیادیشت فقره 77 یشتها ج2، ص 347 و درواسپ یشت فقرهی 18 ص 383 ج1 یشتها.
مختاری، محمد؛ (1393)، اسطوره زال: تبلور تضاد و وحدت در حماسه ملی، تهران: انتشارات توس، چاپ سوم