گفت‌وگو با عباس سلیمی نمین

تاریخ‌نگاری، حلقه‌ی واسط نسل‌های انقلاب

با گذشت 36 سال از پیروزی انقلاب، هیچ‌گاه از تازگی و اهمیت صحبت درباره‌ی تاریخ‌نگاری انقلاب کاسته نمی‌شود؛ یعنی هر زمان بحث تاریخ نگاری انقلاب مطرح می‌شود، به دلیل اهمیتی که این موضوع دارد، کهنه یا تکراری
پنجشنبه، 14 مرداد 1395
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: علی اکبر مظاهری
موارد بیشتر برای شما
تاریخ‌نگاری، حلقه‌ی واسط نسل‌های انقلاب
 تاریخ‌نگاری، حلقه‌ی واسط نسل‌های انقلاب

 

نویسنده: داوود صالحی




 

 گفت‌وگو با عباس سلیمی نمین
با گذشت 36 سال از پیروزی انقلاب، هیچ‌گاه از تازگی و اهمیت صحبت درباره‌ی تاریخ‌نگاری انقلاب کاسته نمی‌شود؛ یعنی هر زمان بحث تاریخ نگاری انقلاب مطرح می‌شود، به دلیل اهمیتی که این موضوع دارد، کهنه یا تکراری نمی‌شود. ضمن اینکه در هر برهه‌ی سیاسی نیز این مسئله نقش مهمی داشته است. لطفاً در این باره توضیحاتی بفرمایید.
طبیعتاً اهمیت آنچه پدیده‌ای را در تاریخ ثبت می‌کند، به میزان اهمیت و بزرگی خود آن پدیده و رخداد است. در نتیجه، تاریخ نگاری آن پدیده نیز به همان میزان اهمیت دارد.
برای پی بردن به اهمیت تاریخ‌نگاری انقلاب اسلامی، ابتدا باید این رخداد را درک کرد و فهمید. در خیزش‌ها و نهضت‌های قبل از انقلاب اسلامی، به پدیده‌ی مردم پرداخته می‌شد، اما در انقلاب اسلامی پدیده‌ی مردم توأمان در برابر استعمار و استبداد قرار گرفته که چنین چیزی قبلاً سابقه نداشته است. در هند نیز در برابر استعمار از پدیده‌ی مردم استفاده شده بود. نوع مقاومت منفی مردم هند در برابر استعمار و عدم استفاده از تولیدات استعمارگران، قطعاً تأثیراتی بر هند داشته و منجر به تغییر و تحولی در آن شده است، اما آنچه در ایران بسیار حائز اهمیت است، وجود پدیده‌ی استعمار و استبداد با هم است. به این معنا که با فعل و انفعالاتی که در بین قدرتی در داخل و قدرتی در خارج صورت می‌گیرد، به گونه‌ای هر دو قدرت سرنوشت خود را به سرنوشت دیگری پیوند می‌زنند. این اتفاق در تاریخ بسیار نادر است. در فرانسه و شوروی نیز انقلابی صورت گرفته است، اما پدیده‌ی تک بُعدی بوده است؛ یعنی اینکه هم استبداد داخلی و هم سلطه‌ی خارجی در هم تنیده نشده بودند. در حالی که پدیده‌ی مطرح در ایران، پدیده‌ای به مراتب پیچیده‌تر و سخت‌تر بوده است.
ملت ایران در مقابل هر دو این پدیده‌ها، که دست و پنجه نرم کردن با هر کدام از آن‌ها به طور مستقل بسیار سخت بوده، مقاومت کرده است و از طریق حرکتی نرم، این دو قدرت نظامی، تسلیحاتی و اطلاعاتی بزرگ را در همه‌ی ابعاد، زمین‌گیر کرده است. این پدیده‌ای نادر در تاریخ بشری در نوع متحول کردن مردم است. در واقع نوع سازماندهی، بسیج و حرکت دادن مردم نیز در تاریخ بشری پدیده‌ی نادری محسوب می‌شود که قبلاَ سابقه نداشته است. لایه‌های این انقلاب و این تحول در لایه‌های پنهان جامعه به گونه‌ای به تدریج حرکت کرده که قابل رصد نبوده است. در واقع تحولی درونی در انسان‌ها ایجاد کرده است. برای مثال، حرکت مسلحانه‌ای هر چند بسیار محدود، وقتی توسط چند قوای چریکی صورت می‌گیرد، سر و صدای بسیاری ایجاد می‌کند و واکنشی جدی برمی‌انگیزد، در حالی که حرکت انقلاب اسلامی به گونه‌ای بوده است که برای آمریکایی‌ها، ‌اسرائیلی‌ها، انگلیسی‌ها و همین‌طور دستگاه استبداد داخلی نیز با نوع نگاه بسیار متفاوتی که داشته‌اند، قابل رصد نبوده است.

یعنی تا چند ماه قبل از پیروزی انقلاب فکر نمی‌کردند چنین حادثه‌ای در این ابعاد به وقوع بپیوندد.

بله. به دلیل اهمیت این پدیده طبیعتاً تاریخ‌نگاری آن نیز بسیار با اهمیت خواهد بود؛ به ویژه اینکه این تحول، تحولی نرم و براساس تحول فرهنگی و بینشی در نگاه به هستی بوده است. این تحول در ظرف زمان و مکان نمی‌گنجد. بنابراین آنچه دیگران را نسبت به انقلاب اسلامی نگران می‌کند، به گونه‌ای که بخواهند با ورود به تاریخ‌نگاری آن تأثیراتش را کمرنگ کنند، بحث محدود نبودن انقلاب اسلامی در زمان و مکان است. بنابراین ارائه‌ی نگرشی به هستی و وارد کردن این نگرش به عالم سیاست و اداره‌ی جامعه، مقوله‌ای است که می‌تواند در همه‌ی زمان‌ها و مکان‌ها، موجب تغییرات و تحولات جدی شود.
دشمن نیز کاملاً به این موضوع اذعان دارد که با گسترش و بسط این نگرش و تفکر، به شدت زیان می‌بیند و حتی ممکن است پایه‌های سلطه‌ی غرب متزلزل شود. این امر در رفتار، سکنات، تحلیل‌ها و ارزیابی‌های آن‌ها در زمینه‌های مختلف، قابل مشاهده است. بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، توسط رژیم صهیونیستی سمینارهای مختلفی برای یافتن راه‌حلی برای مهار این تحول فکری برگزار شد و کارهای مطالعاتی گسترده‌ای در مورد انقلاب اسلامی صورت گرفت. طبیعتاً این افرادی که نشستند و مطالعه کردند و افکارشان را روی هم گذاشتند، یکی از راه‌های مقابله با این حرکت فکری و فرهنگی را تأثیرگذاری بر تاریخ نگاری آن قلمداد کردند؛ یعنی اینکه حلقه‌ی واسط این اندیشه با دیگران باشند و بر نحوه‌ی نگرش افرادی که از نزدیک با این تحول فکری آشنا نبودند و می‌خواستند درباره‌ی احوالات این تحول مطالعه کنند، براساس مصالح خودشان تأثیر بگذارند.
توجه بفرمایید اگر پدیده و انقلابی که تقریباً چهار دهه‌ی پیش در ایران صورت گرفته است، براساس مصالح کسانی که از این انقلاب زیان دیده‌اند منعکس شود، طبیعتاً تأثیراتش مهار خواهد شد. در غیر این صورت، مبتنی بر واقعیت‌هایی که ملت ایران دریافت نموده و ارزش‌ها و اصولی که براساس آن‌ها اراده کرده است تا در برابر سلطه‌ی بیگانه، نابرابری و ظلم بایستد، سایر ملت‌ها نیز با الهام از این نوع اندیشه و سیستم فکری، چنین اتفاقی را در نقطه‌ی دیگری از جهان به وجود می‌آوردند. بنابراین توصیف، غرب وارد سرمایه‌گذاری جدی در عرصه‌ی تاریخ نگاری انقلاب شد.
جالب است بدانید که شش ماه بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، آمریکایی‌ها مؤسساتی را در آمریکا برای تدوین تاریخ و تاریخ انقلاب ایجاد کردند، درحالی که اگر مطالعه کنید، متوجه می‌شوید عمومأ می‌گفتند این انقلابی که در ایران رخ داده است، شش ماهه یا یک ساله به بن‌بست خواهد رسید و از درون متلاشی می‌شود، زیرا قادر به برطرف کردن مشکلات کشور خود نخواهد بود.

یعنی با اینکه پیش‌بینی می‌کردند انقلاب به زودی ساقط می‌شود، از این نکته که باید تاریخ انقلاب را تشریف کنند، غافل نبودند؟ یا اینکه احتمال قوی می‌دادند که انقلاب تداوم خواهد داشت؟

صرفاً برای تأثیر نپذیرفتن دیگران، این شعار را می‌دادند که شاید چنین حرکتی در ایران انجام شده باشد، اما چندان به آن امیدوار نباشید، زیرا به زودی سرنگون می‌شود. آن‌ها معتقد بودند که تفکر اندیشه‌ی اسلامی اصلاً قابلیت اداره‌ی جامعه‌ی بشری و مسائل مختلف آن را ندارد. با این حال، همزمان که این حرف را به لحاظ تبلیغاتی می‌زدند، در عمل رفتارشان را به گونه‌ی دیگری تنظیم می‌کردند؛ یعنی سرمایه گذاری می‌کردند و مؤسسات بسیار منظمی را در هاروارد و مراکزی در انگلیس و امثال آن ایجاد می‌کردند و بررسی تاریخ انقلاب اسلامی را به آن مؤسسات می‌سپردند. فکر می‌کنم حدود شانزده مؤسسه در زمان اندکی در خارج از کشور ایجاد شد که تدوین دایرة‌المعارفی درباره‌ی ایران در دستور کار آن‌ها قرار گرفت تا همه‌ی واژه‌ها در جهت تأثیرگذاری بر داخل کشور، براساس رویکرد و نگاه خاصی تدوین شوند.
این سرمایه‌گذاری ناشی از شناخت انقلاب اسلامی و تأثیرات آن بوده است. اگر انقلاب اسلامی در طول زمان تأثیری بر اطراف خود نمی‌گذاشت، قطعاً چنین سرمایه‌گذاری‌هایی صورت نمی‌گرفت. در واقع اگر دشمنان باور داشتند که انقلاب اسلامی زمین‌گیر خواهد شد، این سرمایه‌گذاری‌ها را انجام نمی‌دادند.
مشخصاً نوع مقابله‌ی غربی‌ها نیز در طول زمان تغییر کرده است. کارهایی که در سال‌های اول انقلاب صورت گرفته و کارهایی که امروز صورت می‌گیرد، بسیار متفاوت هستند. در تاریخ‌نگاری سال‌های اول انقلاب، اذعان به فساد پهلوی‌ها بسیار زیاد بود و در تحلیلی که ارائه می‌شد، غربی‌ها این طور وانمود می‌کردند که توسط ساواک دچار غفلت شده‌اند؛ یعنی ساواک اطلاعات غلطی به آن‌ها ارائه می‌کرده است و به همین دلیل، آن‌ها بعدها از فسادها، تباهی‌ها، شکنجه‌ها و غیره مطلع شده‌اند. این تحلیل در مقطعی ارائه می‌شد که مردم مستقیماً از دوران پهلوی شناخت داشتند و هنوز فاصله‌ای از اصل رخدادها ایجاد نشده بود. طبیعتاً غربی‌ها نمی‌توانستند واقعیت‌های آن دوران را نفی کنند. به همین دلیل، با انتشار این اتفاقات، ادعا می‌کردند که از این میزان شکنجه‌ها و جنایت‌ها بی‌اطلاع بوده‌اند.
اما امروز موضوع کاملاً متفاوت است، زیرا در حال حاضر نسلی پا به عرصه‌ی مسائل فکری گذاشته که آن پیام را درک نکرده است. طبیعتاً این امر امتیاز ویژه‌ای در اختیار کسانی که می‌خواهند تاریخ‌نگاری کشور را جعل کنند، قرار می‌دهد. امروز شاهد این ادعا هستیم که پهلوی‌ها اصلاً هیچ مشکلی نداشته‌اند، نه تنها مشکلی نداشته‌اند، بلکه بسیار موفق نیز بوده‌اند و اگر انقلاب ایران ده سال دیگر به پهلوی‌ها اجازه می‌داد، جامعه‌ی ایران آن‌قدر پیشرفت می‌کرد و به قله‌های رفیع تمدن نزدیک می‌شد که اصلاً انقلابی صورت نمی‌گرفت. در واقع این گونه بیان می‌کنند که اگر خیزش مردم نیز صورت نمی‌گرفت، جامعه‌ی ایران دچار تحولاتی اساسی می‌شد. ارائه‌ی این جعلیات به این دلیل است که از زمان رخدادها فاصله گرفته‌ایم. انتقال تجربیات از آن دوران، یا باید به صورت مکتوب شده ارائه می‌شد یا باید اسنادی از آن دوران به جامعه ارائه می‌شد و یا مردم به ما و حرف ما اعتماد می‌کردند و روایت شفاهی ما را از آن دوران می‌پذیرفتند.

ما چقدر در این زمینه کار کرده‌ایم؟

حقیقت این است که اگر در زمینه‌ی تدوین تاریخ انقلاب دچار مشکل هستیم، به این دلیل است که در ثبت و ضبط و اقعیات تاریخ انقلاب کم کاری‌های جدی شده است و حساسیتی که دشمن برای ایجاد سازمان‌ها و تشکیلات متعدد داشته است، ما که در درون این انقلاب بوده‌ایم، نداشته‌ایم. در واقع این فهم و درک را از انقلاب نداشته‌ایم که به میزان بزرگی انقلاب، باید برای تاریخ آن سرمایه‌گذاری کنیم.

غیر از سرمایه‌گذاری، چه مؤلفه‌های دیگری در تاریخ نگاری انقلاب فراموش شده یا مورد بی‌مهری قرار گرفته است؟

دومین مسأله، اسناد است. بعد از پیروزی انقلاب، پهلوی‌ها برخی از اسناد دسته اول را از کشور خارج کردند. بعضی از اسنادی که حتی در ساواک نیز نشانی از آن‌ها نبود و فقط مخصوص دربار بود. در عین حال، همان اسنادی نیز که در کشور باقی مانده بود و می‌توانست جامعه را از عملکردهای دوران پهلوی باخبر سازد، در دسترس مردم قرار نگرفت. بلافاصله بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، باید برای منتشر کردن اسناد باقی مانده‌ای که می‌توانست برای نسل‌های بعد و سایر علاقه‌مندان به انقلاب اسلامی به صورت قوی و بدون دخالت ما شناخت ایجاد کند، تلاش می‌کردیم.
به نظر بنده، در این زمینه کوتاهی‌های جدی صورت گرفته است. یکی از دلایلی که باعث بروز این کوتاهی‌ها شده، کاملاً آگاهانه و برای جلوگیری از انتشار اسناد بوده است. برای مثال، آقای محمدعلی انصاری، دستیار فرزند محمدرضا پهلوی، می‌گوید که بعد از انقلاب با آیت الله شریعتمداری تماس می‌گرفته و از ایشان می‌خواسته که از انتشار تصاویری که از دربار به دست آمده است، جلوگیری کنند تا مردم چیزی متوجه نشوند. بنابراین به طور حساب شده‌ای از انتشار قضایایی که نسبت به آن‌ها حساسیت داشته‌اند، جلوگیری می‌کرده‌اند. بعد از انقلاب، یک‌سری از مطالب دربار در مجلات مختلف منتشر شد که بلافاصله بعد از گرفتن تماس و خواهش کردن، جلوی این قضیه گرفته شد. به این دلیل که کنجکاوی مردم برای فهمیدن اینکه در آن دوران چه اتفاقاتی می‌افتاده است، تغذیه نشود.
بنابراین در این زمینه‌ها غفلت جدی شده است و دلیل اینکه مسائل مهم انقلاب مکتوب نشده‌اند، این است که سرمایه‌گذاری انجام نشده است. برای این کار قطعاً باید مؤسساتی قدرتمند با پشتیبانی فکری و مالی لازم تجهیز می‌شدند تا بتوانند مسائل را کاملاً مدون ارائه دهند.

شاید ضرورت چندانی برای انجام این کار احساس نمی‌شده است.

یکی از دلایلی که در این زمینه می‌توان بیان کرد، این است که برخی از تلاشگران در این وادی، بیان عملکرد خود را مغایر با اصل مخفی داشتن کار خیر می‌دانستند و فکر می‌کردند با بیان کردن آن، به نوعی ریا کرده‌اند. در واقع بیان کردن کارهایی که انجام داده بودند و مسائلی که به آن دچار شده بودند را مغایر با دیدگاه اخلاقی خود می‌دانستند و این کار را نوعی خودنمایی تصور می‌کردند.
دومین دلیل نیز همان چیزی است که شما بدان اشاره کردید. نسلی که در جریان تحولات بوده‌اند، با این فکر که انقلاب به صورت سراسری صورت گرفته است و همه‌ی ملت ایران خود در جریان انقلاب بوده‌اند و اصلاً خودشان صاحب انقلاب بوده‌اند، دیگر توضیح و تشریح شرایط را برای این افراد لازم نمی‌دانستند. از روستایی گرفته تا شهری، از پیر تا جوان، همه و همه درگیر این تحول بودند. بنابراین همه به خوبی از اینکه چه اتفاقی افتاد و چه شرایطی حاکم بود و به چه دلیلی علیه این شرایط قیام شد، باخبر بودند. معمولاً زمانی این کار صورت می‌گیرد که در منطقه‌ای اتفاقی افتاده باشد و بخواهیم خبر آن را به صورت مکتوب به دیگران منتقل کنیم. رخدادی به عظمت انقلاب اسلامی، که خیزشی سراسری بوده است و همه در آن درگیر بوده‌اند، دیگر برای چه کسی باید روایت می‌شد؟ بنابراین با این دیدگاه غافل شدیم از اینکه چند سال بعد، افرادی وارد صحنه‌ی بلوغ فکری می‌شوند که شاهد این اتفاقات نبوده‌اند؛ افرادی که قبلاً بچه بوده‌اند یا حتی متولد نشده نبودند.

ضمن اینکه حافظه‌ی تاریخی مردم کوتاه است و بعد از مدتی قضایا را فراموش می‌کنند.

بله، ثابت شده است که با گذر زمان، قطعاً بر این خاطرات گرد و غبار می‌نشیند. این موضوعی است که باید به آن توجه می‌شد.
عامل بعدی کم توجهی به مسائلی بوده که بر ما تحمیل می‌شده است. برای مثال، کودتایی صورت می‌گرفت و همه‌ی نیروها بسیج می‌شدند. کردستان، آذربایجان و خوزستان شلوغ می‌شد. نیروها برای فیصله دادن آن درگیر می‌شدند. بعد جنگ تحمیلی شروع شد و بسیاری از نیروهای توانمند اهل فکر و اندیشه‌ی کشور را به خود مشغول کرد. فرض کنید واقعه‌ی طبس رخ می‌دهد. مردم گیج هستند که چگونه اتفاق افتاده است؟ آمریکایی‌ها چگونه و با کمک چه کسانی می‌خواسته‌اند از دل کویر به تهران بیایند؟ چه عاملی آن‌ها را یاری می‌کرده است؟ اصلاً ابعاد این قضیه چقدر بوده است؟ تا ذهن مردم درگیر این مطلب بود و اهل نظر، فکر و قلم درگیر این موضوع بودند، بلافاصله اتفاق دیگری رخ می‌داد. برای مثال، سفارت ایران در لندن اشغال می‌شد. در واقع حجم عظیمی از رخدادهای به هم پیوسته ذهن نیروهای اهل فکر و نظر را درگیر خود می‌کرد و باعث می‌شد که نتوانند برنامه‌ریزی دقیقی برای امر مهمی مثل تاریخ انقلاب داشته باشند. بعضی‌ها در برخی از رخدادها، علاوه بر ذهنشان، فیزیکشان نیز درگیر می‌شد. بسیاری از استعدادهای کشور به جبهه رفتند و خیلی از آن‌ها را در جنگ از دست دادیم. نیروهای اهل قلمی چون حسن قدوسی و بسیاری از نیروهای فکری، همه به شهادت رسیدند.
در مجموع، مسائلی که بر ما گذشت و حجم ترورهای صورت گرفته در سال شصت، در سراسر کشور فضای خاصی را ایجاد کرد. شورش این گروهِ نفاق علیه حاکمیت، بسیاری از توانمندی‌های نیروها را به خود معطوف کرد. این گروه نفاق تشکیلاتی بود که کنار ایستاده بود و خود را درگیر جنگ و مسائل دیگر نمی‌کرد. به همین دلیل نیز از نظر تسلیحاتی و سازمانی، هر روز قوی‌تر می‌شد. وقتی این تشکیلات به نتیجه نرسید، در سال شصت با حرکتی مسلحانه و تروریستی خواستار وارد کردن ضربه‌ای جدی به کشور شد.
این مسائل به اندازه‌ی خود، ما را مشغول مسائل روزمره‌ی تحلیلی می‌کردند. به این دلیل نیز نمی‌توانستیم فارغ از مسائل روزمره، با نگاهی کلان به مسائل بنگریم. در واقع بحث تاریخ‌نگاری انقلاب فراغتی می‌خواهد تا با نگاهی کلان به مسائل جاری توجه شود که غالباً چنین چیزی اتفاق نیفتاده و این نقیصه و ضعف برطرف نشده است؛ یعنی توجه به این گونه مسائل و امور، روال دقیق‌تری پیدا نکرده است. در توجه به تاریخ انقلاب نیز تغییری ایجاد نشده است. امروز بی‌توجهی به مسائل فرهنگی، بسیار مشهود است. در همه‌ی دولت‌ها، اولین مقوله‌ای که در تحریم‌ها، تنگناها و کمبود بودجه‌ها مورد کم‌مهری قرار می‌گیرد و قربانی این نوع کاستی‌ها می‌شود، مقوله‌ی فرهنگی است. در واقع این کاستی‌ها را کاملاً متوجه مسائل فرهنگی می‌کنند که طبیعتاً در مسائل فرهنگی نیز مسائل تاریخی، یکی از موضوعات جدی است.

به نظر می‌رسد ثبت نکردن و حفظ کردن اسناد، ابعاد گسترده‌تری دارد و صرفاً به احساس ریا و پرهیز از خودنمایی محدود نمی‌شود.

در مورد مسئله‌ی اسناد باید عرض شود که چندان به سرمایه‌گذاری‌های کلان نیاز نداشته‌ایم، زیرا می‌توانستیم چند مرکز را برای کپی از اسناد تعیین کنیم و با تشکیل گروه‌هایی، بعضی از اسنادی که جاری و ساری هستند، به دلایل ملاحظات مختلف، از دور خارج کنیم و بقیه‌ی آن را در دسترس مردم قرار دهیم.
متأسفانه دشمن در این زمینه بسیار هوشمندانه عمل کرده است و حتی عمل می‌کند. تلاش‌ها در این راستا در جهت تعریف مالکیت بوده است. برای مثال، اسناد وزارت اطلاعات، اسناد قوه‌ی قضاییه و اسناد ارتش باعث شد که این سازمان‌ها فکر کنند اگر این اسناد را بدهند، دست خودشان خالی خواهد ماند. لذا با این تصور که اسناد سرمایه‌ی آن‌هاست، قوه‌ی قضائیه اسناد خود را به کسی نداد و همین طور همه‌ی سازمان‌های دیگر. در واقع نوعی مالکیت خصوصی و اعتبار برای خود ایجاد کردند که مثلاً یک میلیون، ده میلیون یا صد میلیون سند داریم. این موضوع اعتبار تلقی شد. بنابراین به چه دلیلی باید این اعتبار را از دست می‌دادند و اسناد را در اختیار دیگران می‌گذاشتند و خود را از این مالکیت محروم می‌کردند؟ حداکثر لطفی که در این راستا کردند، این بود که خودشان درباره‌ی این اسناد، مطالعه و در نهایت کتاب‌هایی منتشر کنند. برای مثال، ریاست جمهوری یا نخست‌وزیری اسناد بسیار بکری داشت که براساس آن‌ها، مجلات و کتاب‌هایی چاپ کرد. بعد دوباره تا تصمیم بگیرند که چه باید بکنند، در این کار نیز وقفه‌ای حاصل شد.
در هر حال نخواستند مالکیت خود را از آن‌ها بردارند و برای مثال، در اختیار دانشگاه تهران یا چند مرکز قرار بدهند که محققان شخصاً بتوانند به این مراکز مراجعه و از آن اسناد برای پژوهش و تحقیق استفاده کنند. حتی اگر پژوهشی نیز صورت نمی‌گرفت، خود اسناد این باور را به جامعه منتقل می‌کرد که جامعه به واقعیت‌ها نزدیک می‌شود و این احساس ایجاد نمی‌شد که کسی می‌خواهد چیزی را به آن‌ها بقبولاند. در واقع این‌گونه این حس به وجود می‌آمد که بین اسناد و جامعه هیچ فاصله‌ای وجود ندارد. اگر کسی بیاید و آن را به کتاب تبدیل کند، حکم حلقه‌ی وصل را خواهد داشت. وقتی حلقه‌ی وصلی وجود نداشته نباشد و شما با اسناد بکر مواجه باشید، در واقع یافته‌هایی دارید که دستاورد شما می‌شود، در حالی که اگر محققی بعضی از همان اسناد را تخلیص کند و در اختیار شما قرار بدهد، احساس می‌کنید که او می‌خواهد به شما چیزی را منتقل کند. بنابراین همان طور که عرض شد، متأسفانه اسناد که سرمایه‌ی بسیار ارزشمند ملی بودند، به انحصار درآمدند و هنوز از این انحصارها خارج نشده‌اند. قطعاً القائات حساب شده‌ای بر این جریان تأثیر جدی داشته است.
اینکه قوه‌ی قضائیه اسناد مربوط به دوران رضاخان را منتشر نکرد، محلی برای نقد است. می‌گویند تازه شروع به اسکن اسناد نموده‌اند که به نظر بنده دیگر این کار تأثیر دو یا پنج سال بعد از پیروزی انقلاب اسلامی را نخواهد داشت. امروز دیگر آن تشنگی وجود ندارد. توجه بفرمایید، نظامی وجود داشت که مردم براساس باورهایی که داشتند، آن را سرنگون کردند. از نسبت آن بر تأثیرات برخی از مسائل فهمیدند که این کار باید صورت می‌گرفت، اما بعد هم نوعی تشنگی به وجود آمد که بفهمند واقعاً روابط چگونه بوده است؟ روابط بین آمریکا و شاه چگونه بوده است؟ روابط بین اسرائیل و شاه چگونه بوده است؟ روابط بین ایران و مصر چگونه بوده است؟ برای دست یافتن به پاسخ این پرسش‌ها، در محققان و توده‌های مردم نوعی تشنگی به وجود آمد که اگر اسناد را آن موقع منتشر می‌کردیم، مردم با ولع آن‌ها را دنبال می‌کردند. برای مثال، بنگاه فرانکلین، بنگاهی فرهنگی بود که بلافاصله بعد از کودتای 28 مرداد در ایران ایجاد شد و هدایت امور فرهنگی و حتی کتاب‌های درسی و مدارس ایران به این بنگاه سپرده شده بود. این بنگاه قطعاً باید با یک سری از انتشارات ایرانی پیوند می‌خورد و ناشران ایرانی را هدایت می‌کرد. بعدها وارد عرصه‌ی هدایت کردن نویسندگان و مترجمان ایرانی شد و در زمینه‌ی اینکه چه کتابی را ترجمه کنند و چه کتابی را ترجمه نکنند و اینکه تألیفات چگونه باشند، مداخله نمود و در کل، هدایت کلان کشور را به عهده گرفت.
چند سال پیش با مدیر این بنگاه صحبت کردیم تا این اسناد را که متعلق به مردم هستند، منتشر کنند. در ابتدا گفتند خیلی خوب است و کار درستی است و باید منتشر شوند. بعداً چند نفر از عناصر شروع کردند به ایجاد شبهه که این کار خیانت به سازمان است و شما می‌خواهید مسائل داخلی سازمان را افشا کنید. این کار به معنی این است که مدیریت به نوعی خلاف مصالح آن تشکیلات عمل می‌کند.

این جریان که می‌فرمایید مربوط به کدام وزارت بوده است؟

وابسته به آموزش عالی بوده است. جلوی خود ما شروع کردند به گفتن اینکه این کار درستی نیست، شما می‌خواهید اسرار تشکیلات را منتشر کنید و این مغایر با اصول سازمانی است. مدیر سازمان نیز در این قضیه سرگردان مانده بود که من چه کار کنم؟ اگر این کار را انجام دهم، با نیروهای خودم و با نویسندگانی که با ما کار می‌کنند درگیر می‌شوم. باید عرض کنم که نپذیرفتن این مسئله نیز طبیعی بود، زیرا با این کار بعضی از جریان‌ها تحت ریزبینی مردم قرار می‌گرفت و مشخص می‌شد که از آمریکایی‌ها پول گرفته شده است تا برای مثال، فلان کتاب براساس موضوعی که آن‌ها مشخص کرده‌اند، نوشته شود.
ضمناً قبل از اینکه این زمزمه‌ها آغاز شود، اسناد بسیاری از پرونده‌ها را برده بودند. در بعضی از پوشه‌ها یک تا چند سند وجود داشت که البته همان نیز اگر منعکس می‌شد، قابل قبول بود. در واقع، تقریباً بعد از سی سال، بیشتر اسناد دزدیده شده بودند. این بدان معناست که افرادی که بیرون از این تشکیلات هستند، در میان همان کسانی که در این تشکیلات کار می‌کردند، دوستانی داشتند که طبیعتاً این دوستان این اسناد را بیرون برده و نابود کرده‌اند.
وضعیت بسیار وخیم‌تر از این حرف‌هاست. بعد از شهریور بیست، انگلیسی‌ها برای اینکه جامعه‌ی ایران را که به دلیل جنایات رضاخان بسیار ملتهب شده و به حد انفجار رسیده بود اندکی آرام کنند، چند محکمه را به طور مشخص به جنایت‌های رضاخان و شکایت‌های مردم علیه او اختصاص دادند. همه‌ی این پرونده‌ها در قوه‌ی قضاییه موجود است. اگر این پرونده‌ها در اختیار مردم قرار می‌گرفتند، اصلاً امروز کسی نمی‌توانست از رضاخان دفاع کند و خلاف واقع بگوید، اما این پرونده‌ها منتشر نشده‌اند. با اطمینان می‌گویم دلیل آن نیز این بوده است که بسیاری از پرونده‌های خوب نابود شده‌اند، زیرا در این مدت، یعنی بعد از کودتای 28 مرداد، سازمان فرهنگیِ ایجاد شده در ایران که در اختیار غرب بود، بسیار گسترده‌تر نیز شد. از کودتای 28 مرداد می‌توان به قدرت این سازمان پی برد. برای مثال، اگر مطلبی تهیه می‌شد، در بسیاری از مطبوعات این مطلب به صورت سازمان یافته منتشر می‌شد.
شبکه‌ای را که در درون مطبوعات، بین سیاستمداران و ارتشیان وجود داشت و در واقع سازمان تشکیلاتی بود، بعد از کودتای 28 مرداد، یکباره قوی‌تر کردند و آن را گسترش دادند. بعد از آن علاوه بر فراماسونری، روتاری نیز درست کردند. تشکیلاتی مختلف اعم از مخفی و نیمه مخفی درست کردند که همه‌جا حتی در مطبوعات نیز حضور داشت. این‌ها سازمان‌های آشکاری نبودند. فقط اسامی بعضی از آن‌ها مشخص شده بود که بعد از انقلاب نیز در ایران به صورت دست نخورده باقی ماندند. انقلاب چندان به آن‌ها متعرض نشد، زیرا در عرصه‌ی فرهنگ کار می‌کردند و آدم نکشته بودند. برای مثال، انقلاب متعرض افرادی مثل احسان نراقی نشد. البته بعدها احسان نراقی به دلیل اینکه اسمش در چند کودتا مطرح شده بود، مدت کوتاهی دستگیر شد، اما دوباره آزاد شد.
لذا هرچه ما غفلت کردیم و درگیر مسائلی چون جنگ بودیم، شبکه‌ی این تشکیلات فعال بود و در ارتباط با نابودی بسیاری از اسناد، مشارکتی جدی و آگاهانه داشت. در واقع آن‌ها از وجود اسنادی مطلع بودند که ما از وجود آن‌ها بی‌اطلاع بودیم. برای مثال، فرض کنید آن‌ها می‌دانستند چه اسنادی از مبالغی که از آمریکایی‌ها برای نگارش کتابی گرفته شده است، وجود دارد. لذا دنبال آن اسناد بودند تا آن‌ها را نابود کنند و از دوستانی که در همان سازمان‌ها داشتند، استفاده می‌کردند. در نتیجه، ما شاهد پرونده‌های بسیاری بوده‌ایم که اسم آن‌ها هست، اما حتی یک برگ کاغذ نیز در آن‌ها وجود ندارد. در بعضی از پرونده‌ها چند برگ کاغذ وجود داشت که همان‌ها را نیز هرچه گفتیم، منتشر نکردند. بنده به این دلیل که مستندات فراوان دیگری دارم، بر این نکته تأکید می‌کنم که نقشه‌ی آگاهانه‌ای پشت این قضایا وجود داشته است تا انتشار آن اسناد، موجب آگاهی جامعه‌ی ایران نشود.
عامل دیگر، روایت‌گری و خاطره‌نگاری ماست. اگر جامعه به امثال بنده که دوران پهلوی را درک کرده‌ایم اعتماد داشته باشد، سخنانمان را در این رابطه می‌پذیرد. متأسفانه در اداره‌ی جوامع یک‌سری اتفاقات و تخلفاتی پیش می‌آید که موجب بی‌اعتمادی می‌شود. به همین دلیل نیز وقتی امثال بنده از دوران پهلوی صحبت می‌کنند، گفته می‌شود شما از این دوران صحبت می‌کنید تا بر مسائل خودتان سرپوش بگذارید. در حالی که این بحث ربطی به بنده ندارد. بنده مورخ انقلاب هستم و اصلاً مسئولیت اجرایی نداشته‌ام، اما به دلیل اینکه در واقع نوعی پیوند میان امثال بنده و دولت می‌بینند، می‌گویند شما برای اینکه ایرادات دولت را پنهان کنید، این تخلفات را مطرح می‌کنید.
این بی‌اعتمادی باعث شده است سخنان راویان دست اول این دوران که هنوز در قید حیات هستند، چندان خریدار نداشته باشد، در حالی که در ابتدای انقلاب مردم و جوانان سخنان ما را گوش می‌دادند و قبول می‌کردند، زیرا هنوز اجرائیاتی از ما ندیده بودند. بعضی از مسائل پیش آمده باعث بی‌اعتمادی جوانان شده است که در ارتباط با مسائل فرهنگی تأثیر بسیار سوئی داشته است؛ به گونه‌ای که حتی اگر امروز دلسوزانه نیز عالی‌ترین و متعالی‌ترین مسائل مورد نیاز جامعه مطرح شود، در برابر آن موضع‌گیری می‌کنند. به محض اینکه این مسائل روایت می‌شوند، گفته می‌شود مگر این مسائل در حال حاضر وجود ندارد؟ به جای اینکه تاریخ را بشناساند و بعد با مسائل روز برخورد و مخالفت کنند، می‌گویند شما می‌خواهید با گفتن تاریخ، ما را از مسائل روز غافل کنید. این‌گونه نه مسائل تاریخی را می‌فهمند و نه مسائل روز را می‌فهمند.
مطلب بعدی که در ارتباط با تاریخ‌نگاری ایران مطرح است، بحث سرمایه‌گذاری در خارج از کشور است. در آن دوران، در خارج از کشور در این باره سرمایه‌گذاری جدی صورت گرفت. مثلاً بودجه‌ی لازم برای پنج سال در اختیار عباس میلانی قرار گرفت تا کتابی درباره‌ی شاه بنویسد؛ یعنی شروع تا اتمام این کتاب حدود پنج سال طول کشید. در خارج از کشور به او امکانات داده شد و مورد حمایت قرار گرفت، در حالی که در داخل کشور چنین چیزی وجود نداشت. اصلاً اینکه امکانات و بودجه‌ای در داخل کشور در اختیار کسی قرار بگیرد، اسناد قضایی و اطلاعات شخصی رضاخان در اختیار افرادی قرار بگیرد و از آن‌ها خواسته شود که در مدت پنج سال درباره‌ی رضاخان کتابی بنویسند، وجود نداشت. این در حالی است که در خارج کشور، انگلیسی‌ها و آمریکایی‌ها، اسناد، پول و امکانات در اختیار افرادی که در خدمت می‌گیرند، قرار می‌دهند تا آثاری از این قبیل تولید کنند. بعد نیز این آثار به ایران وارد می‌شوند.
عامل دیگری که لازم می‌دانم به آن اشاره کنم، این است که غرب برای زمین‌گیر کردن انقلاب اسلامی با توجه به جریانات داخل کشور، برنامه‌هایی را اجرا کرده است. در مقاطع مختلفِ این چهار دهه از انقلاب اسلامی، شاهد امیدوار شدن غربی‌ها بوده‌ایم. به این‌گونه که جریانی را در داخل کشور به نوعی به خدمت گرفته‌اند یا با آن پیوند خورده‌اند تا بتوانند انقلاب اسلامی را که تداوم آن به شدت به زیان آن‌ها بوده است، در موقعیت و مقطعی زمین‌گیر و مهار کنند. مبحثی را به عنوان دیپلماسی انقلاب اسلامی راه انداخته‌اند و در چارچوب دیپلماسی عمومی، کارهای جدی انجام داده‌اند. در واقع رسانه راه می‌اندازند، کارشناس تربیت می‌کنند و برای این کار برخی از نیروها را کاملاً به خدمت می‌گیرند؛ یعنی کارشناس داخلی ایران در داخل کشور حرف‌های آن‌ها را تکرار می‌کند. امروز در ایران، در چارچوب دیپلماسی عمومی، کارهای گسترده‌ای در حال انجام است. اولین چیزی که آمریکایی‌ها و انگلیسی‌ها در چارچوب دیپلماسی عمومی به آن نیاز دارند، تطهیر سابقه‌ی عملکردی خود در ایران است. برای نمونه، در حال حاضر در شبکه‌های «بی بی سی» و «من و تو» شاهد این ماجرا هستیم. تولیدات مداوم این شبکه‌ها نیاز به سرمایه‌گذاری دارد. چه کسی هزینه‌ی این تولیدات را پرداخت می‌کند؟ در واقع این بودجه‌ای است که برای دیپلماسی عمومی ایران کنار گذاشته شده است. البته این بودجه علاوه بر بودجه‌ای است که مثلاً کنگره برای براندازی انقلاب تصویب می‌کند. بودجه‌های براندازی به منافقین و گروه‌های تروریستی داده می‌شود تا عملیاتی انجام دهند یا اطلاعاتی جمع‌آوری کنند، در حالی که دیپلماسی عمومی کاری کاملاً آشکار است.
طبیعتاً کسی که در ایران مرتب با «بی بی سی» مصاحبه می‌کند، باید حرف‌های «بی بی سی» را نیز در ایران بزند تا بتواند روی مخاطبان آن‌ها تأثیر بگذارد. این دیپلماسی عمومی است؛ یعنی آن فرد نمی‌تواند سیاست «بی بی سی» را در ایران نفی کند. باید بدانیم این مأموریت تطهیر کردن به چه کسانی سپرده شده است؟ یعنی این بودجه در کجا خرج می‌شود؟ انگلیسی و آمریکا برای یک سری از افرادشان در خارج از کشور پروژه تعریف می‌کنند؛ مثلاً ساختن مستندی درباره‌ی رضاخان که در آن مستند باید رضاخان را به عرش اعلی برسانند. در داخل کشور نیز افرادی در چارچوب دیپلماسی عمومی آن‌ها کار می‌کنند.
بنابراین باید این مطلب مشخص شود و خطوط آن ترسیم شود، اما نه از طریق افراد، بلکه باید شاخصه‌های این خطوط مشخص شود تا جامعه با توجه به آن شاخصه‌ها، متوجه شود که چه کسانی امروز خط مشی‌ها و سیاست‌های کاری «بی بی سی» و «من و تو» را دنبال می‌کنند. این کار نیز به درستی انجام نمی‌شود؛ یعنی امروز در رسانه‌های هوشمند و دلسوز کشور نیز مسیرشناسی صورت نمی‌گیرد.
می‌دانید که شبکه «من و تو» برخی از مأموریت‌های شبکه‌ی «بی بی سی» را دنبال می‌کند. مستند چندین ساعته‌ای که درباره‌ی انقلاب اسلامی درست کرده بودند، همه‌اش جعل بود، اما برای اینکه جعلیات خود را واقعی جلوه بدهند، از تصاویر به خوبی استفاده کرده بودند. استفاده از قدرت قوه‌ی بصری در ارتباط با تاریخ ایران، تأثیر بسیار زیادی داشته است، زیرا بمباران مداومِ حجمِ فراوانی از تصاویر بر سر مخاطب، باعث می‌شود که آن تصاویر کاملاً به ذهن مخاطب رسوخ کنند. متأسفانه مستندات تاریخی درست شده در داخل کشور نیز کاملاً با تاریخ کشور مغایرت دارد؛ یعنی در واقع نویسندگان یا محققان داخلی نیز بیشتر از غربی‌ها الهام گرفته‌اند تا از اسناد واقعی.

موضوع دیگری که این روزها محل تأمل جدی است، حرکت‌هایی است که از درون جبهه‌ی انقلاب رخ داده است. برخی از افراد استحاله شده یا تغییر رویه داده‌اند. برخی هم از ابتدا همراه انقلاب نبودند، ولی تظاهر به همراهی می‌کردند و اکنون نقاب انداخته‌اند. تأثیر این عده را بر تحریف تاریخ انقلاب چگونه می‌بینید؟ خصوصاً عده‌ای بر تحریف شخصیت امام خمینی (رحمه الله) به عنوان شاخص و معیار انقلاب اصرار دارند.

از اول انقلاب با تحریف تاریخ انقلاب و شخصیت‌های مؤثر و تراز اول انقلاب و همچنین ترور فیزیکی و شخصیتی این افراد توسط بیگانگان و عناصر داخلی وابسته به بیگانگان مثل منافقین روبه‌رو بوده‌ایم. در حقیقت این تحریف درباره‌ی شخصیت حضرت امام (رحمه الله) نیز با اینکه شخصیت ایشان کاملاً برای مردم شناخته شده بود، اتفاق افتاده است. در اوایل انقلاب، تحریف شخصیت ایشان کار بسیار سختی بود و مردم آن را قبول نمی‌کردند، زیرا خودشان واقعیت را درباره‌ی نحوه‌ی زندگی حضرت امام (رحمه الله) می‌دیدند. در واقع با حضرت امام (رحمه الله) می‌زیستند.
آقای خوشوقت برای بنده تعریف می‌کردند زمانی که مدیر کل مطبوعات خارجی دوران آقای هاشمی بودند، با ویزای خبرنگاری که نسبتِ خلاف واقع به حضرت امام (رحمه الله) داده بود، موافقت نکرده بودند. گویا این خبرنگار نوشته بوده است زمانی که حضرت امام (رحمه الله) در نوفل لوشاتو بوده‌اند، هر شب بعد از رفتن مردم، به کافه‌ای می‌رفتند و مست می‌کردند؛ به طوری که تلوتلو خوران توسط یارانشان به خانه برده می‌شدند. آقای خوشوقت به این خبرنگار گفته بودند تا این مطلب را که خلاف واقع است تصحیح نکنید، با ویزای شما موافقت نمی‌کنیم، اما گویا آقای مهاجرانی آقای خوشوقت را برای این موضوع مورد سؤال قرار می‌دهند که چرا شما اجازه‌ی ورود به این خبرنگار نداده‌اید؟ هدف ما ایجاد ارتباط است، نه ایجاد انقطاع.
اگر چنین مطالب غیرواقعی در مورد کشورهای دیگر منتشر شود، دستگاه‌های ذی‌ربط در آن کشورها از طریق شکایت وارد عمل می‌شوند. متأسفانه در ایران شکایت نمی‌کنند و حتی از این ابزار بسیار جزئی یعنی ندادن ویزا نیز استفاده نمی‌کنند.
اما پدیده‌ای که در حال حاضر چند سالی است در داخل کشور خودنمایی می‌کند، در درون جبهه‌ی انقلاب است. در درون این جبهه، بعضی‌ها دچار استحاله و مشکلاتی شده‌اند. این افراد در واقع حضرت امام (رحمه الله) را سد راه عمومی شدن آنچه در درونشان صورت گرفته است، می‌دانند. برای مثال، تصور کنید بنده دچار استحاله شده‌ام. طبیعتاً در این صورت دچار نوعی نگرانی خواهم شد، زیرا پدیده‌ای ناهمگون با انقلاب هستم. حال اگر تلاش کنم آنچه در من صورت گرفته است، عمومیت ببخشم، دیگر در درون جبهه‌ی انقلاب احساس نگرانی نخواهم کرد. اما این‌ها با وجود میراث حضرت امام (رحمه الله) نمی‌توانند انحرافات یا به نوعی منویات شخصی خود را به انقلاب بقبولانند یا به آن تحمیل کنند. زیرا بلافاصله با منویات حضرت امام (رحمه الله) که در میراث ایشان آمده است، محک می‌خورد و اگر باور ایشان با میراث حضرت امام (رحمه الله) سازگاری نداشته باشد، مردم آن را پس می‌زنند. لذا ایشان مجبور است برای مثال بگوید در فلان ملاقات خصوصی که با حضرت امام (رحمه الله) داشته است، حضرت امام (رحمه الله) نیز این باور ایشان را پذیرفته‌اند و بر آن صحه گذاشته‌اند.
امروز تقریباً از جانب دو جریان در داخل انقلاب حرف‌هایی زده می‌شود که قابل تأمل است. یکی از آن‌ها از جانب جریاناتی است که به بیت حضرت امام (رحمه الله) متصل هستند. مثلاً محمدرضا خاتمی که نسبت و پیوندی نیز با بیت ایشان دارد، معمولاً بحث‌هایی را در سایت جماران مطرح می‌کند با این مضمون که درست است برای حضرت امام (رحمه الله) ارزش بسیاری قائل هستیم، اما حضرت امام (رحمه الله) و میراث ایشان را باید متناسب با مقتضیات امروز تفسیر کنیم.
اخیراً آقای احمدی‌نژاد نیز عیناً همین را گفته است، زیرا او نیز با این سطح برخورد کرده است. وقتی ایشان خواست منیت خود را به انقلاب تحمیل کند، بلافاصله مردم سخنان او را پس زدند. بنابراین آقای احمدی‌نژاد تجربه‌ی تلخی در این قضیه داشته است. جریان اصلاح طلب نیز چنین تجربه‌ی تلخی را داشته است. آن‌ها نیز می‌خواستند انقلاب را براساس منویات خود مطرح کنند و فکر می‌کردند مردم نیز تفسیر آن‌ها را از انقلاب می‌پذیرند، در حالی که مردم نپذیرفتند و آن‌ها را پس زدند. لذا آقای احمدی‌نژاد اخیراً مطرح کرده است که می‌خواهد با دوستان خود در مقام تبیین خط حضرت امام (رحمه الله) برآید. آقای احمدی‌نژاد در این مسئله همان‌قدر صلاحیت دارد که آقای محمدرضا خاتمی دارد. بنده نمی‌خواهم بگویم هرآنچه از حضرت امام (رحمه الله) باقی مانده است نباید در ظرف زمان تفسیر شود، بلکه عرض بنده این است که صالح امر می‌تواند این کار را انجام دهد. برای مثال، حضرت امام (رحمه الله) فرموده‌اند ما هرگز با سعودی‌ها آشتی نخواهیم کرد، اما بعد از چند سال، صالح بعد از حضرت امام (رحمه الله) صحبت ایشان را در ظرف زمان تفسیر می‌کنند و استنتاج دیگری از آن مطرح می‌کنند.
از طرفی، این مسئله دو بخش دارد. یک بخش، اندیشه‌ی حضرت امام (رحمه الله) است و بخش دیگر چارچوب‌های اندیشه‌ی حضرت امام (رحمه الله) که در واقع برگرفته از اسلام است و قابل تفسیر نیست. برای مثال، در این باره می‌توان به ظلم ستیزی اشاره نمود. حال حتی اگر شخصی بگوید حضرت امام (رحمه الله) به مقابله با آمریکا معتقد نبوده‌اند، بازهم این جزء اصول ثابت اسلام است که حضرت امام (رحمه الله) نیز با الهام از اسلام، این مطلب را بیان کرده‌اند. مسائلی مثل ظلم‌ستیزی، تقابل در برابر ظلم و حفظ مرزبندی خود با ظالمانِ برترِ امروزِ جهان، یکی از اصول انبیاست که حتی اگر شخصیتی مثل آقای هاشمی نیز بگوید حضرت امام (رحمه الله) در اواخر عمرشان به طور خصوصی به ایشان فرموده‌اند ما دیگر با آمریکا تقابل نداریم، قابل قبول نیست، زیرا ضمن ناسازگاری با مسلمات تاریخی و وصیت نامه حضرت امام (رحمه الله)، اصلاً این امر از آموزه‌های اسلامی است که حضرت امام (رحمه الله) نیز نمی‌توانند در آن تغییری ایجاد کنند.
آنچه عرض شد در مورد مسائلی است که به جمهوری اسلامی برمی‌گردد، نه به انقلاب اسلامی. مبانی انقلاب اسلامی که حضرت امام (رحمه الله) مطرح کرده‌اند، همه برگرفته از مبانی اسلام است و کسی نمی‌تواند این مبانی را تغییر بدهد. خود حضرت امام (رحمه الله) نیز نمی‌توانند آن‌ها را تغییر دهند، زیرا برگرفته از وحی است و در واقع اصول و آرمان‌هایی است که انسان در چارچوب آن تعالی پیدا می‌کند و به کرامت خود دست می‌یابد. بنابراین این‌ها مسائلی نیستند که آقای هاشمی، آقای محمدرضا خاتمی یا آقای احمدی‌نژاد بتوانند نسبت به آن تغییری ایجاد کنند. آنچه می‌توان تفسیر کرد، مطلبی در مورد جمهوری اسلامی است. به عبارت دیگر، موضعی که حضرت امام (رحمه الله) در مورد جمهوری اسلامی گرفته‌اند، در ظرف زمان بوده است و وقتی این ظرف زمان تغییر می‌کند، صالح بعد از او می‌تواند این موضع را براساس زمان تفسیر کند. این همان دو بُعدی است که عرض شد.
در این باره بنده جوابیه‌ی مفصلی به مصاحبه‌ی محمدرضا خاتمی با سایت جماران داده‌ام. در این مصاحبه ایشان مغالطه می‌کند و تقریباً مخاطب را قانع می‌کند که درست است حضرت امام (رحمه الله) شخصیت بسیار ارزشمند و برجسته‌ای هستند و ما برای ایشان احترام قائل هستیم، اما امروز ما باید سخنان ایشان را تفسیر کنیم. عرض بنده این است که این مای شما، مای حزب است، مای قدرت طلب است، مایی است که می‌خواهد قدرت خود را افزایش دهد و بارها نیز ثابت کرده است که اصول را مانعی در برابر قدرت طلبی خود می‌داند. این موضوع سابقه‌ی تاریخی دارد. شأن شما نیز همین است، زیرا شما جریانی سیاسی هستید. در واقع عالمی که هم‌سنگ امام باشد، می‌تواند در این قضیه وارد شود. شما که نه تنها در این زمینه علمی ندارید، بسیار هم با آن بیگانه هستید. برای مثال، آقای احمدی‌نژاد چه علمی دارد که بیاید حضرت امام (رحمه الله) را تفسیر کند؟
این امر قابل فهم، اما خطرناک است، زیرا در حمله‌ی دیروز به حضرت امام (رحمه الله) دشمن خبرنگارِ عامل صهیونیست‌ها بود، در حالی که شرایط امروز مربوط به داخل کشور است. این خطری جدی است و باید به آن جدی نیز فکر کرد. باید همه دلسوزان را متوجه این خطر کرد تا در جهت جلوگیری از تحریف میراث حضرت امام (رحمه الله) همراهی کنند. قطعاً همه‌ی جریانات درون انقلاب باید میراث حضرت امام (رحمه الله) را وجه اشتراک خود بدانند و برای جلوگیری از تحریف آن چاره‌ای بیندیشند، زیرا اگر این سد بشکند، قطعاً راه نفوذ خیلی‌ها باز خواهد شد. خوشبختانه میراث حضرت امام (رحمه الله) جایگاه والایی در میان مردم دارد. در واقع حضرت امام (رحمه الله) در طول حیات پربرکت خود در سال‌های بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، به گونه‌ای حرکت کرده‌اند که این میراث در میان قشری که حتی تحصیلات بالایی نیز ندارند، کاملاً به عنوان شاخصی آشکار پذیرفته شده است. طبیعی است که برخی عناصر زیاده‌خواه، مغرور و خودخواه این مطلب را نپسندند، زیرا به صحنه آمده‌اند و سرمایه‌گذاری کرده‌اند که خودشان محور بشوند، اما مردم عملکرد آن‌ها را با شاخص حضرت امام (رحمه الله) مورد سنجش قرار داده‌اند. به همین دلیل است که برخی از آقایان به این نتیجه رسیده‌اند که امروز مفسر اندیشه‌ی حضرت امام (رحمه الله) شوند و به طور همزمان چنین احساس وظیفه‌ای کرده‌اند.
منبع مقاله :
نشریه خردنامه همشهری، شماره 142.

 



نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط