نقد و بررسی روایات هاروت و ماروت

با ذکر نام هاروت و ماروت در قرآن و به پیروی آن، ورود روایات مختلف از معصومان، صحابه و تابعان در این زمینه مباحث گسترده‌ای در میان دانشوران فریقین، از آغاز تاکنون، طرح شده است. خاستگاه این مباحث و اختلاف‌های
پنجشنبه، 21 مرداد 1395
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: علی اکبر مظاهری
موارد بیشتر برای شما
نقد و بررسی روایات هاروت و ماروت
 نقد و بررسی روایات هاروت و ماروت

 

نویسنده: دکتر علی نصیری (1)





 

چکیده:

با ذکر نام هاروت و ماروت در قرآن و به پیروی آن، ورود روایات مختلف از معصومان، صحابه و تابعان در این زمینه مباحث گسترده‌ای در میان دانشوران فریقین، از آغاز تاکنون، طرح شده است. خاستگاه این مباحث و اختلاف‌های دامنه‌دار در این زمینه، برگرفته از آن دسته از روایاتی است که هاروت و ماروت را دو فرشته معرفی کرده که از سوی فرشتگان برای اثبات گستاخی و مرزشکنی انسان‌ها در ارتکاب معاصی انتخاب شده و پس از فرود به زمین، در زمانی بس کوتاه، مرتکب گناهان بزرگی شده و به صورت ستاره‌ی زهره مسخ شده‌اند.
گستردگی این روایات پرسش‌های مهمی را پدید آورده است؛ از جمله آن که چگونه فرشتگان، در حالی که معصوم‌اند، مرتکب چنین لغزش‌هایی شده‌اند؟ در حالی که ستاره زهره از آغاز خلقت وجود داشته است، مسخ فرشته به صورت این ستاره چه معنا دارد؟ در روایات آمده است که منسوخ بیش از سه روز باقی نمی‌ماند. با این حال، چگونه ستاره زهره - که مسخ شده‌ی هاروت و ماروت است - هنوز باقی مانده است؟ این مقاله به بررسی روایات، دیدگاه‌های صاحب نظران و فریقین در این زمینه پاسخ نهایی به پرسش‌های فوق پرداخته است.
در این مقاله، نخست گستره‌ی انعکاسی روایات هاروت و ماروت در تفاسیر، جوامع حدیثی و... را مورد بررسی قرار داده، آن گاه به بررسی روایات اهل سنت و شیعه در این زمینه پرداخته‌ایم. پس از باز کاوی ماهیت هاروت و ماروت، سه دیدگاه اساسی رایج در برخورد با این روایات، یعنی موافقت، مخالفت و دیدگاه تأویلی را به تفصیل مورد بررسی قرار داده و با بررسی ادله هر یک از دیدگاه‌ها و نقد آنها، مجعول بودن روایات متعارف، مورد تأیید و تقویت قرار گرفته است.
کلیدواژه‌ها: هاروت و ماروت، ستاره‌ی زهره، مسخ، عصمت فرشتگان، نقد سندی و متنی روایات.

درآمد

نگریستن در منابع متعددی که به مناسبت‌های مختلف به بررسی مسأله هاروت و ماروت پرداخته‌اند، نشان می‌دهد که این مسأله در چهار دسته از منابع اسلامی و نیز منابع غیر اسلامی انعکاس یافته است.
در اینجا ابتدا از منابع اسلامی سخن خواهیم گفت و سپس به منابع غیر اسلامی اشاره خواهیم کرد.

تفاسیر

با توجه به این که نخستین بار در فرهنگ اسلامی، قرآن کریم از دو عنوان «هاروت و ماروت» سخن به میان آورده، در تمام تفاسیری که به بحث و بررسی آیات قرآن پرداخته‌اند، در ذیل آیه مورد نظر، به تفصیل درباره‌ی هاروت و ماروت به گفتگو پرداخته‌اند. در غالب تفاسیر، به ویژه در تفاسیر روایی، در کنار ذکر دیدگاه‌های مختلف، روایات نقل شده درباره‌ی هاروت و ماروت را نیز آورده‌اند. آیه مورد بحث در قرآن این آیه است:
(وَ اتَّبَعُوا مَا تَتْلُو الشَّیَاطِینُ عَلَى مُلْکِ سُلَیْمَانَ وَ مَا کَفَرَ سُلَیْمَانُ وَ لکِنَّ الشَّیَاطِینَ کَفَرُوا یُعَلِّمُونَ النَّاسَ السِّحْرَ وَ مَا أُنْزِلَ عَلَى الْمَلَکَیْنِ بِبَابِلَ هَارُوتَ وَ مَارُوتَ وَ مَا یُعَلِّمَانِ مِنْ أَحَدٍ حَتَّى یَقُولاَ إِنَّمَا نَحْنُ فِتْنَةٌ فَلاَ تَکْفُرْ فَیَتَعَلَّمُونَ مِنْهُمَا مَا یُفَرِّقُونَ بِهِ بَیْنَ الْمَرْءِ وَ زَوْجِهِ وَ مَا هُمْ بِضَارِّینَ بِهِ مِنْ أَحَدٍ إِلاَّ بِإِذْنِ اللَّهِ وَ یَتَعَلَّمُونَ مَا یَضُرُّهُمْ وَ لاَ یَنْفَعُهُمْ وَ لَقَدْ عَلِمُوا لَمَنِ اشْتَرَاهُ مَا لَهُ فِی الْآخِرَةِ مِنْ خَلاَقٍ وَ لَبِئْسَ مَا شَرَوْا بِهِ أَنْفُسَهُمْ لَوْ کَانُوا یَعْلَمُونَ‌)؛ (2)
و آنچه را که شیطان [صفت]ها در سلطنت سلیمان خوانده [و درس گرفته] بودند، پیروی کردند و سلیمان کفر نورزید، لیکن آن شیطان [صفت]ها به کفر گراییدند که به مردم سحر می‌آموختند و [نیز از] آنچه بر آن دو فرشته، هاروت و ماروت، در بابل فرو فرستاده شده بود [پیروی کردند]، با این که آن دو [فرشته] هیچ کس را تعلیم [سحر] نمی‌کردند، مگر آن که [قبلاً به او] می‌گفتند: «ما [وسیله] آزمایشی [برای شما] هستیم، پس زنهار کافر نشوی». و [لی] آنها از آن دو [فرشته] چیزهایی می‌آموختند که به وسیله آن، میان مرد و همسرش جدایی بیفکنند؛ هر چند بدون فرمان خدا نمی‌توانستند به وسیله آن به احدی زیان برسانند. و [خلاصه] چیزی می‌آموختند که برایشان زیان داشت، و سودی بدیشان نمی‌رسانید. و قطعاً [یهودیان] دریافته بودند که هر کس خریدار این [متاع] باشد، در آخرت بهره‌ای ندارد. وه که چه بد بود آنچه به جان خریدند؛ اگر می‌دانستند.

جوامع حدیثی

در عموم جوامع حدیثی فریقین، به مناسبت بحث فرشته شناسی یا بررسی روایات مسانید، از صحابه و تابعان در روایات نقل شده از امثال کعب، عایشه، عبدالله بن عمر و.. روایات هاروت و ماروت آمده است. علامه‌ی مجلسی در بابی با عنوان «عصمة الملائکة و قصة هاروت و ماروت» این روایات را آورده است. (3)

کتب کلامی

در منابع کلامی، حداقل در دو بحث، از هاروت و ماروت سخن به میان آمده است:
1. عصمت فرشتگان؛ از آنجا که عموم یا همه متکلمان فریقین بر عصمت فرشتگان پای فشرده‌اند، خود را با اشکال روایات هاروت و ماروت - که لغزش‌های بزرگی به دو فرشته الهی نسبت داده‌اند - مواجه دیده و در زمینه توجیه و تأویل روایات یا طرح آنها اظهار نظر کرده‌اند.
2. بررسی فضیلت فرشتگان بر آدمیان یا عکس آن؛ زیرا اگر روایات هاروت و ماروت صحیح باشند، ادعای برتری مطلق فرشتگان بر انسان‌ها مخدوش خواهد شد. (4)

کتب تاریخ و تراجم

در منابع تاریخی و تراجم در بررسی زندگی و روایات بزرگان صحابه و تابعان - که برخی از آنها ناقل روایات هاروت و ماروت‌اند - یا در بررسی وضعیت تاریخی شهر بابل از روایات هاروت و ماروت سخن به میان آمده است؛ به عنوان مثال، ابن خلدون می‌گوید وجود جنّیان ساحر در بابل و ارسال دو فرشته‌ی تعلیم دهنده‌ی سحر به مردم برای مقابله با آنها نشانگر شایع بودن سحر و جادو در میان مردمان این شهر است. (5) و در منابع تراجم در باره مجاهد بن جبر، یکی از تابعان، گفته شده که او برای به دست آوردن مسائل علمی مسافرت‌های زیادی داشت؛ از جمله برای آن که دریابد ماجرای هاروت و ماروت چه بوده است، به شهر بابل مسافرت کرد. (6)

هاروت و ماروت در منابع غیر اسلامی

افزون بر منابع اسلامی، درمنابع دیگر نیز از هاروت و ماروت سخن به میان آمده است. برخی معتقدند که هاروت و ماروت دو واژه‌ فارسی قدیم و «هورت» به معنای خرّمی و «موروت» به معنای «بدون مرگ» است و در کتاب اوستا الفاظ «هرودات» به معنای «ماه خرداد» و «أمرداد»، به معنای «بدون مرگ» آمده است. (7) دکتر محمد معین کتابی با عنوان داستان خورداد و امرداد نگاشت. (8)
در دایرة‌المعارف دین ذیل واژه‌ی «harut» به بررسی این مسأله پرداخته شده و در این باره، که با وجود ممنوعیت سحر در اسلام و در نظر گرفتن کیفر مرگ برای ساحر، در سوره دوم [=بقره] آیه 102، از آموختن سحر به مردم توسط دو فرشته به نام هاروت و ماروت سخن به میان آمده اظهار نظر شده است. (9)

هاروت و ماروت در روایات اهل سنت

روایات هاروت و ماروت، تنها با صورت جعلی و ناصواب، در عموم منابع حدیثی اهل سنت انعکاس یافته است. (10) این روایات را می‌توان به پنج دسته تقسیم کرد:

مسخ زن فریبنده‌ی هاروت و ماروت به صورت ستاره زهره

چنان که اشاره کردیم، مضمون مشترک این روایات این است که فرشتگان با دیدن گناهان انسان‌ها به خداوند اعتراض کردند که چرا بر گناه انسان‌ها صبوری می‌کند. آن گاه، با پیشنهاد خداوند، آنان از میان خود دو فرشته‌ی هاروت و ماروت را انتخاب کردند. خداوند در نهاد آنان شهوت گذاشت. آنان با فرود آمدن به زمین با زنی بسیار زیبا‌رو به نام زهره رو به رو شده و فریفته زیبایی او شده و برای دست یافتن به خواسته خود، با پیش شرط او، مرتکب گناهان بزرگی همچون پرستش بت، شراب‌خواری و سپس قتل نفس شدند و نیز راز اسم اعظم الهی را به آن زن بازگو کردند. خداوند آنان را کیفر داد؛ به گونه‌ای که زهره به صورت ستاره زهره مسخ شد و مقرر گردید هاروت و ماروت تا روز قیامت در بابل به صورت وارونه آویزان شده و عذاب ببینند.
این روایت، با تفاوت اندک، در مضامین آن و با سندها و طرق مختلف، در بسیاری از جوامع حدیثی اهل سنت آمده است. بسیاری از ناقلان حدیث، از روی موافقت، بدون هیچ اشاره به نقد و ضعف آنها، ازکنار روایات گذشته‌اند و گروهی نیز تصریح کرده‌اند که به خاطر کثرت طرق این روایت - که معتقدند بیش از بیست و چند طریق است - باید آنها را جزو قطعیّات شمرد؛ به عنوان مثال ابن حجر عموم کسانی که این روایت را به خاطر ضعف سندی مردود دانسته‌اند، بی‌خبر از علوم و دانش‌های حدیثی دانسته است.(11)

خیانت هاروت و ماروت

در برخی از روایات اهل سنت، به نقل از امام باقر (علیه السلام) چنین آمده است:
سجّل فرشته‌ای بود و هاروت و ماروت جزو یاران او بودند و سجّل هر روز سه بار باگوشه چشم به ام‌الکتاب نگاه می‌کرد. یک بار از روی غفلت در آن نظر انداخت و ماجرای آفرینش آدم و مسائل مرتبط با او را در آن نگریست. او این راز را با هاروت و ماروت در میان گذاشت و آن هنگام که خداوند فرمود: (وَ إِذْ قَالَ رَبُّکَ لِلْمَلاَئِکَةِ إِنِّی جَاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلِیفَةً قَالُوا أَ تَجْعَلُ فِیهَا مَنْ یُفْسِدُ فِیهَا وَ یَسْفِکُ الدِّمَاءَ وَ نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِکَ وَ نُقَدِّسُ لَکَ قَالَ إِنِّی أَعْلَمُ مَا لاَ تَعْلَمُونَ) (12)
هاروت و ماروت از روی گردن‌کشی این اعتراض را بر زبان جاری کردند.» (13)
می‌دانیم که میان مفسران این بحث وگفتگو مطرح شده که فرشتگان بر اساس جه منبعی و چه سابقه‌ای به خداوند اعلام کردند که انسان‌ها اهل فساد وخون‌ریزی هستند. در پاسخ به این پرسش، دیدگاه‌های مختلفی ارائه شده، نظیر آن که انسان‌های دیگری به نام «نسناس» پیش از آفرینش انسان در زمین حضور داشتند و مرتکب همین خطاها و لغزش‌ها شدند. (14)
به هر روی، روایت جعلی پیش گفته می‌تواند یکی از پاسخ‌های موهوم به این پرسش تلقی شود؛ یعنی این هاروت و ماروت بودند که راز لغزش انسان‌ها را به سایر فرشتگان بازگو کردند. بنابراین، این دو فرشته به خاطر این خیانت سزاوار نکوهش‌اند.

نفرین زهره به خاطر فریب هاروت و ماروت

از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) چنین نقل کرده‌اند:
لعن الله الزهرة فإنّها هی التی فتنت الملکین: هاروت و ماروت؛ (15)
و نیز از عبدالله بن عمر نقل شده که هر گاه چشمش به ستاره زهره می‌افتاد، آن را دشنام می‌داد و می‌گفت: این همان زنی است که هاروت و ماروت را فریفته است. (16)

بیم جبرییل و پیامبر از خطر در غلتیدن در لغزش هاروت و ماروت

در روایتی چنین آمده است:
جبرییل در حالی که می‌گریست نزد پیامبر آمد و پیامبر از او پرسید: آیا تو با داشتن جایگاهی‌ بس رفیع نزد خداوند، چنین می‌گریی؟ جبرییل گفت: چگونه نگریم، در حالی که من به گریه از شما سزاوارترم؛ شاید من در علم الهی بر حالتی غیر از آنچه اکنون هستم، باشم. من نمی‌دانم شاید به همان چیزی که ابلیس - در حالی که جزو فرشتگان بود - مبتلا شد، مبتلا شوم. و من نمی‌دانم شاید به همان چیزی که هاروت و ماروت مبتلا شده‌اند، مبتلا شوم. در این هنگام، پیامبر و جبرییل هر دو گریستند و این گریه همچنان ادامه یافت تا آن که بر آنان ندا شد: ای محمد و ای جبرییل! (17)
از این روایت نیز چنین برداشت می‌شود که لغزش هاروت و ماروت، به عنوان دو فرشته الهی، چنان معروف وشناخته شده بود که جبرییل، فرشته وحی، از بیم در غلتیدن در لغزشی مشابه آن، این چنین نزد پیامبر (صلی الله علیه وآله و سلم) گریست که آن حضرت را نیز به گریه انداخت.

دنیا ساحرتر از هاروت و ماروت

افزون بر روایات پیشین، در برخی از روایات، از زبان پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) آمده است که از دنیا بر حذر باشید که دنیا فریبکارتر و ساحرتر ازهاروت و ماروت است:
إحذرو الدنیا فإنّها أسحر من هاروت و ماروت. (18)
در روایت دیگر چنین آمده است:
اتقوا الدنیا فو الذی نفسی بیده إنها أسحر من هاروت و ماروت. (19)
در این روایت نیز از هاروت و ماروت به عنوان دو موجود اهل سحر، جادوگری و فریفتن انسان‌ها یاد شده است. پیداست که مقصود از جادوگری مفهوم حقیقی سحر نیست؛ زیرا کار دنیا سحر و جادو نیست، بلکه مقصود زدایش عقل و تفکر آدمیان از رهگذر مفتون ساختن آنهاست؛ همان گونه که ساحران با تصرف در عقل مردم در امور آنان تصرفاتی انجام می‌دهند.
در برخی دیگر از روایات آمده است که زنی نزد عایشه آمد و داستان برخورد خود با هاروت و ماروت را درحالی که در عذاب بودند، بازگو کرد. (20)
همچنین درباره مجاهدین جبر، از تابعان مفسر، آورده‌اند که وی شخصی کنجکاو بود که برای دستیابی به حقیقت، پیوسته مسافرت می‌کرد و برای دستیابی به حقیقت ماجرای هاروت و ماروت به بابل مسافرت نمود. (21)

هاروت و ماروت در روایات شیعه

در منابع حدیثی شیعه روایات هاروت و ماروت به دو صورت منعکس شده است:
1. منطبق با روایات اهل سنت؛ طبق این روایات، پس از شکایت آسمانیان از کثرت گناهان انسان‌ها، فرشتگان هاروت و ماروت را از میان خود انتخاب کردندو آنان پس از فرود آمدن به زمین مرتکب گناهانی همچون بت‌پرستی، زنا، شرب خمر و قتل نفس شدند.
2. انکار شدید روایات نخست؛ در پاره‌ای دیگر از روایات، احادیث پیش گفته، به شدت انکار شده و به صراحت، اعلام شده که این احادیث از جهاتی چند، همچون مخالفت با عصمت پیامبران (صلی الله علیه و آله و سلم) مردود است؛ به عنوان مثال علی بن محمد بن جهم می‌گوید:
شنیدم که مأمون از امام رضا (علیه السلام) از آنچه که مردم در باره‌ی زهره نقل می‌کنند، سؤال کرد که می‌گویند او زنی بوده که هاروت و ماروت مفتون او شده‌اند و نیز درباره‌ی سهیل نقل می‌کنند که در یمن از مردم مالیات یک دهم می‌گرفت. امام رضا (علیه السلام) فرمود: این که می‌گویند زهره و سهیل ستاره‌اند، دروغ می‌گویند. آنها دو حیوان دریایی هستند و مردم به اشتباه گمان کردند که آنها دو ستاره هستند وخداوند - عز و جلّ - هیچ گاه دشمنانش را به صورت انواری روشن مسخ نمی‌کند و آنها را تا پایان هستی نگاه نمی‌دارد و مسوخ بیش از سه روز نمی‌مانند و پس از آن می‌میرند و هیچ گاه قادر به تولید نسل نیستند. و امروزه بر زمین هیچ انسان مسخ شده‌ای نیست و آنچه که بر آن مسوخ می‌گویند، نظیر میمون، خوک، خرس و امثال آن، همسان چیزهایی هستند که خداوند گروهی را به صورت آنها مسخ کرده است. گروهی که خداوند به آنها غضب کرده و آنان را به خاطر انکار توحید و تکذیب پیامبران لعنت کرده است. اما هاروت و ماروت دو فرشته بودند که به مردم سحر می‌آموختند تا مردم از سحر ساحران اجتناب کنند و با آن کید و مکر آنها را باطل سازند. (22)
در روایت دیگر، یوسف بن محمد بن زیاد وعلی بن محمد سیّار، راویان تفسیر منسوب به امام حسن عسکری (علیه السلام)، از آن حضرت پرسیدند:
گروهی از مردم معتقدند که هاروت و ماروت دو فرشته‌اند که خداوند آنها را پس از فراوانی گناهان انسان‌ها انتخاب کرد. و با فرشته‌ای سوم به دنیا فرو فرستاد و آنان فریفته زهره شدند و اراده زنا با او کردند و مرتکب شرب خمر و قتل نفس شدند وخداوند - عز وجل - آنها را در بابل عذاب می‌کند و ساحران از آنها سحر می‌آموختند. خداوند آن زن را به ستاره زهره مسخ کرد. امام (علیه السلام) فرمود: پناه به خدا! فرشتگان خداوند معصوم‌اند و از کفر و کارهای ناروا با الطاف الهی محفو‌ظ‌اند. خداوند - عز و جل - می‌فرماید: (لاَ یَعْصُونَ اللَّهَ مَا أَمَرَهُمْ وَ یَفْعَلُونَ مَا یُؤْمَرُونَ) و نیز فرمود (یُسَبِّحُونَ اللَّیْلَ وَ النَّهَارَ لاَ یَفْتُرُونَ‌) و نیز فرماید: (مِنْ عِنْدِهُ- مقصود خداوند فرشتگان است -لاَ یَسْتَکْبِرُونَ عَنْ عِبَادَتِهِ وَ لاَ یَسْتَحْسِرُونَ‌* یُسَبِّحُونَ اللَّیْلَ ....) و نیز در باره‌ فرشتگان فرمود: (لاَ یَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَ هُمْ بِأَمْرِهِ یَعْمَلُونَ‌). (23)
از این دو روایت، پنج نکته قابل استفاده است:
1. بر اساس روایت نخست، مأمون خطاب به امام رضا (علیه السلام) گفت که مردم درباره زهره چنین می‌گویند. و طبق روایت دوم، راویان تفسیر منسوب به امام حسن عسکری (علیه السلام) گفتند که مردم در باره‌ی هاروت و ماروت چنین عقیده‌ای دارند. این امر نشان می‌دهد که دوران این دو امام بزرگوار، یعنی در سده دوم و سوم، تلقی‌های ناصواب در باره‌ی هاروت و ماروت متأثر از روایات یهودی [= اسراییلیات] در میان عموم مردم رایج بوده و اهل بیت (علیه السلام) - که دفاع از حریم عقاید و مقابله با تحریف‌ها و کژاندیشی‌ها را همواره دنبال می‌کردند- این چنین در برابر این روایات به مقابله برخاستند.
2. طبق روایت نخست، امام رضا (علیه السلام) انکار نمی‌کند که زهره و سهیل مسخ شده‌اند؛ با این حال، توضیح می‌دهد که زهره و سهیل دو حیوان دریایی‌اند؛ نه این که به گمان مردم دو ستاره باشند. از سوی دیگر، امام در ردّ مسخ اشخاص به ستارگان از دو برهان عقلی و نقلی استفاده کرده است. برهان عقلی این است که مسخ بیان‌گر خشم و عداوت الهی است که از درون آن شر و بدی بر می‌خیزد و چگونه ممکن است خداوند کسی را که بر او خشم گرفته و او را مسخ کرده است، به صورت ستاره‌ای درآورد که با درخشش و نور خود باعث هدایت و راه پویی مردم باشد.
امام همچنین از دو برهان نقلی استفاده کرده است:
برهان نقلی نخست. به استناد روایات فراوان، هر انسانی پس از مسخ تنها سه روز باقی می‌ماند. این امر در مواردی نظیر مسخ اهل ایله به میمون نیز تصریح شده است. با این حال، چگونه ممکن است انسان گناهکار به ستاره‌ای مسخ شده و تاکنون باقی مانده باشد؟!
برهان نقلی دوم. به استناد برخی از روایات، عذاب مسخ به پاس پیامبر رحمت (صلی الله علیه و آله وسلم) از امت اسلام برداشته شده است.
بدین جهت، امام رضا (علیه السلام) تأکید کرد که امروزه بر روی زمین هیچ انسان مسخ شده‌ای وجود ندارد. بنابراین، امام ازمعیار عقل و نقل برای نقد روایات جعلی در باره‌ی هاروت و ماروت بهره جسته است.
3. یکی از اشکال‌هایی که بر روایات مسخ وارد شده، این است که این امر با نظام آفرینش ناسازگار است؛ به این معنا که وقتی در این دست از روایات آمده که خداوند کسی را به صورت میمون یا خوک درآورده است، این امر باحقایق آفرینش منافات دارد؛ زیرا طبق شواهد علمی این حیوانات قبل از ماجرای مسخ وجود داشته‌اند.
امام رضا (علیه السلام) بر اسای این روایت، این بحران و اشکال را نیز حل کرد؛ به این معنا که فرمود مسخ انسان به صورت میمون یاخوک به این معنا نیست که این حیوانات با این مسخ پدید آمده‌اند، بلکه به این معناست که خداوند آن انسان را به صورت و هم شکل این حیوانات - که پیش از این وجود داشته‌اند - در آورده است.
4. طبق روایت دوم، امام حسن عسکری (علیه السلام) به استناد آیات و معیار قرآنی، روایات هاروت و ماروت را نقد کرده است. امام برای اثبات مدعای خود از چهار آیه قرآن بهره جسته که بر اساس مفاد آنها، فرشتگان همیشه به پرستش و اطاعت خداوند گردن نهاده و این کار را با اشتیاق و میل انجام می‌دهند و هرگز در این راه نه کوتاهی کرده و نه به مخالفت بر می‌خیزند.
5. ائمه، افزون بر ردّ روایات جعلی هاروت و ماروت، تفسیر صحیح آیه مورد بحث را نیز به دست دادند.
از مقایسه دو دسته از روایات و رواج روایات دسته نخست درمیان عموم مردم - که طبعاً جزو پیروان اهل بیت (علیهم السلام) نبوده‌اند - می‌توان برداشت کرد که روایات جعلی در باره‌ی هاروت و ماروت از سرچشمه‌های منابع حدیثی اهل سنت در تفاسیر روایی شیعه راه یافته است. چنان که درمواردی دیگر همچون روایت «عِفُیَر»، (24) چنین پدیده‌ای رخ نموده است.
متأسفانه برخی از صاحب نظران شیعه، بدون دقت و اهتمام به پیامدهای ناصواب این کار، این دست از روایات جعلی را در کتاب‌های خود آورده‌اند. خوش‌بختانه، بر اساس تتبع نگارنده روایات جعلی هاروت و ماروت تنها در دو تفسیر العیاشی (25) و تفسیر القمی (26) انعکاس یافته که در اعتبار هر دو کتاب از نگاه برخی از محققان شیعه تشکیک شده است.

ماهیت هاروت و ماروت

درباره‌ی ماهیت هاروت و ماروت چهار دیدگاه ارائه شده که به بررسی آنها می‌پردازیم:

1. هاروت و ماروت دو فرشته الهی

رایج‌ترین و شایع‌ترین دیدگاه در باره‌ی هاروت و ماروت این است که آنان دو فرشته الهی هستند. آیه‌ای که از هاروت و ماروت در آن سخن به میان آمده، یعنی آیه‌ی وَ مَا أُنْزِلَ عَلَى الْمَلَکَیْنِ بِبَابِلَ هَارُوتَ وَ مَارُوتَ...) (27) و قرائت ملکین به فتح لام، و طبق قرائت مشهور، یعنی قرائت حفص از عاصم مؤیّد این دیدگاه است؛ زیرا «مَلَک» به معنای فرشته است، از سوی دیگر، روایات نقل شده‌ی پیشین نیز همین دیدگاه را تأیید می‌کند؛ زیرا در عموم آنها از لغزش فرشتگان الهی و عذاب آنان گفتگو شده است. دیدگاه بسیاری از صاحب‌نظران - که به موافقت یا مخالفت با مسأله لغزش فرشتگان پرداخته‌اند - بر اساس فرشته انگاشتن هاروت و ماروت شکل گرفته است.

هاروت و ماروت موجودات روحانی در حد فرشته

برخی از صاحب‌نظران برای گریز از محذور لغزش فرشتگان و مخالفت این امر با اصل عصمت آنان، مدعی شده‌اند که هاروت و ماروت، از نظر ماهیت از مرتبه‌ای فراتر از انسان‌ها و فروتر از فرشتگان برخوردارند.
شیخ صدوق از محمد بن جعفر اسدی کوفی این گفتار را نقل کرده است:
هاروت و ماروت دو شخصیت روحانی بودند که برای فرشتگان پیشنهاد شدند و به مرتبه فرشتگان نرسیده بودند. آنان بلا و گرفتاری را انتخاب کردند و مبتلا به مصیبت معروف شدند. اگر آنان فرشته بودند، معصوم بوده و مرتکب معصیت نمی‌شدند. و این که خداوند آنها را در کتابش فرشته خوانده، به این معناست که آنان آفریده شدند تا فرشته شوند؛ چنان خداوند متعال به خطاب به پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: (إِنَّکَ مَیِّتٌ وَ إِنَّهُمْ مَیِّتُونَ)؛ (28) تو و آنان خواهید مرد. (29)
گفتار اسدی کوفی گفتاری دقیق است که نیاز به تأمل بیشتر دارد. او با توجه به ضرورت رعایت مبنای عصمت فرشتگان، خطای هاروت و ماروت را با فرض پذیرش فرشته بودن آنان نمی‌پذیرد و بر روحانی بودن آنان پای می‌فشرد. او برای توجیه اطلاق فرشته بودن به آنان در قرآن از مجاز مشارفت استفاده می‌کند که بر اساس آن، گاه به چیزی که در آستانه‌ی تحول به امر دیگری است، آن امر آتی اطلاق می‌گردد؛ نظیر اطلاق میت بر ما انسان‌ها، به خاطر تحقق مرگ در آینده یا اطلاق خمر بر آب انگور در آیه: (قَالَ أَحَدُهُمَا إِنِّی أَرَانِی أَعْصِرُ خَمْراً). (30)

3. هاروت و ماروت دو موجود انسانی

گویا مشکل انتساب لغزش‌های بزرگ زمینه را برای این دیدگاه فراهم کرده که برخی از صاحب‌نظران مدعی شده‌اند که هاروت و ماروت نه فرشته‌اند و نه روحانیانی به مثابه فرشته، بلکه آنان دو مرد قوی پنجه یا دو پادشاه در بابل بوده‌اند. مدعیان این نگرش برای توجیه مدعای خود با تصرف در قرائت مشهور، واژه «ملکین» در آیه مورد بحث را به کسر «لام» قرائت کرده‌اند.
ظاهراً نخستین بار، حسن بصری، از تابعان مفسر، این دیدگاه را مطرح کرد. او معتقد است که هاروت و ماروت هر دو از اهل بابل بوده‌اند. (31)
فخر رازی در بررسی آیه مورد بحث، تحت عنوان «المسألة الثانیة» چنین آورده است:
قرء الحسن «ملکین» بکسر اللام و هو مروی عن الضحاک و ابن عباس ثم اختلفوا، فقال الحسن: کانا علجین أقلفین ببابل بعلمان الناس السحر و قیل کانا رجلین صالحین من الملوک. (32)
اگر ادعای انتساب فخر رازی صحیح باشد، افزون بر حسن بصری، ضحّاک وابن عباس نیز بر این رأی هستند؛ هر چند در آرا و اقوال منسوب به ابن عباس باید تردید روا داشت.
از سوی دیگر، چنان که فخر رازی گفته است، قایلان به بشری بودن هاروت و ماروت خود بر دو نظر هستند: برخی آنان را دو مرد قوی ختنه ناکرده و برخی دو پادشاه صالح دانسته‌اند. این تردید، از ضعف این نظریه حکایت دارد.

4. هاروت و ماروت از جنس اجنّه

از ابن حزم در کتاب الجامع نقل شده که مدعی است هاروت و ماروت از اجنّه بوده‌اند. (33) گر چه استدلال یا شاهدی بر مدعای ابن حزم ارائه نشده، اما به نظر می‌رسد که این دیدگاه مبتنی بر همسان انگاری هاروت و ماروت با ماجرای ابلیس است وهمان گونه که عصیان ابلیس و سرکشی او در برابر فرمان الهی به عصمت فرشتگان زیانی نمی‌زند، ماجرای هاروت و ماروت، با فرض جنّی دانستن آنان، نیز چنین است.
از نظر ما، همصدا با عموم صاحب نظران و همگام با قرائت مشهور قرآن - که «ملکین» با فتح لام خوانده شده - و نیز همصدا با روایات فراوان پیش گفته، تنها دیدگاه دوم - که هاروت و ماروت را فرشته می‌داند - قابل دفاع است.
با این فرض، باید به این پرسش اساسی پاسخ داد که فرشته بودن هاروت و ماروت، با روایات، نقل شده پیشین - که به هاروت و ماروت لغزش‌های بزرگ نسبت داده شده است - چگونه قابل جمع است؟

بررسی دیدگاه‌های مختلف در برخورد با روایات هاروت و ماروت

چنان که گفته شد، کانون توجه در روایات هاروت و ماروت انتساب لغزش‌های بزرگ به آنان از سویی و تعارض آن با عصمت فرشتگان از سوی دیگر است. پیداست طبق عموم روایات شیعه - که به استناد آنها اهل بیت (علیهم السلام) به شدت با روایات متداول میان عامه به مخالفت برخاسته‌اند - و نیز طبق ادعای شماری از صاحب‌نظران که هاروت و ماروت را موجوداتی غیر از فرشته می‌دانند، هر چند این مدعا در جای خود مورد پذیرش نباشد، جایی برای این چالش نمی‌ماند. از این رو، نقطه تعارض و چالش، آن دسته از روایاتی است که به هاروت و ماروت لغزش‌ها و گناهان کبیره نسبت داده‌اند.
با در نگریستن در مجموعه دیدگاه‌هایی که در این زمینه از سوی صاحب‌نظران شیعه و اهل سنت ارائه شده، می‌توان به سه دیدگاه موافقت و مخالفت دست یافت. شگفت‌آور آن که بیشترین نزاع و چالش در میان صاحب‌نظران اهل سنت به چشم می‌خورد. این چالش چنان شدید است که گاه کسانی همچون قرافی از امامان مالکی موافقان این روایات و مخالفان عصمت فرشتگان را تا سر حد کفر دانسته‌اند (34) و در برابر، موافقان این احادیث، مخالفان خود را به جهل و قصور دانش و شناخت روایات متهم ساخته‌اند. (35) دیدگاه سوم، ضمن پذیرش صحت یا احتمال صحّت روایت هاروت و ماروت، آنها را ناظر به یک امر نمادین و از نوع زبان سمبولیک دانسته‌اند. اینک به بررسی این سه دیدگاه می‌پردازیم.

دیدگاه نخست. پذیرش سندی و متنی روایات هاروت و ماروت

موافقان روایات هاروت و ماروت را می‌توان به دو دسته تقسیم کرد:
1. گروهی که با صراحت، از صحت این روایات حمایت کرده‌اند. ابن حجر عسقلانی (36) و مناوی (37) را می‌توان از این دسته بر شمرد.
2. گروهی که بدون اظهار نظر خاص، این دست از روایات را نقل کرده‌اند و از آنجا که هیچ نقدی نسبت به آنها ارائه نکرده‌اند، می‌توان همصدایی آنان با روایات هاروت و ماروت را برداشت کرد. سمرقندی، (38) ثعلبی (39) و ابن زمنین (40) را می‌توان از این دست از صاحب‌نظران بر شمرد؛ هر چند برخی بر این نکته پای فشرده‌اند که رسم قدما ذکر روایات به همراه اسانید آنهاست و شیوه آنان نقد و تمحیص روایات نیست. (41)

دلایل موافقان

مهم‌ترین دلیلی که از سوی موافقان روایات هاروت و ماروت و با فرض نسبت دادن گناهان کبیره به فرشتگان ارائه شده، صحت طرق روایات است. از نگاه برخی از محدثان هر حدیثی که دارای صحت طریق باشد، قابل عمل و اعتماد است؛ هر چند مضمون آن مخالفت عقل یا مخالفت صریح قرآن باشد.
مناوی می‌نویسد:
داستان مشهور هاروت و ماروت از بیست طرق نقل شده که برخی از آن‌ طرق، حسن است و گمان بطلان و بی‌پایگی این طرق مردود است؛ چنان که حافظ ابن حجر آن را بیان داشته و گفته است هر کس بر این قصه وقوف یابد، به تحقق آن یقین پیدا می‌کند. (42)
ابن‌حجر عسقلانی از محدثان نامی اهل سنت از جمله کسانی است که به شدت از صحت طرق این حدیث دفاع کرده و اشکال‌های ناقدان حدیث را پاسخ داده است. بخشی از گفتار او چنین است:
در اصالت این قصه برخی از عالمان پیشین و بیشتر متأخران اشکال کرده‌اند. البته از متکلم و فقیه [چنین اشکالی] شگفت نیست. تعجب از کسی است که خود را اهل حدیث می‌انگارد که چگونه روایتی با این سندهای قوی و کثرت طرق یا تباین اسناد را باطل یا چیزی در این حد می‌پندارد. در حالی که محدثان مدعی‌اند که احادیث غریب یا احادیثی را که از چند جهت وارد شده باید تقویت کرد. به هر روی، اشکال در این روایات سست است؛ زیرا به احادیث هاروت و ماروت عمل شده و به آن احتجاج می‌کنند. (43)
آن گاه، ابن‌حجر منکران این احادیث را بر شمرده و دلایل آنان را مورد نقد قرار داده است. در پایان چنین نیز آورده است:
والعجب ممن ینتمی منهم الی الحدیث و یدعی التقدم فی معرفة المنقول و یسمی عند کثیر من الناس بالحافظ کیف یقدم علی هذا النفی و یجزم به مع وجوده فی تصانیف من ذکرنا من الأئمة بالأسانید القویة و الطرق الکثیرة والله المستعان و أقول فی طرق هذه القصة القوی و الضعیف و لاسبیل إلی رد الجمیع فإنه ینادی علی من أطلقه الاطلاع و الإقدام علی رد ما لا یعلمه، لکن الأولی أن ینظر إلی ما اختلفت فیه بالزیادة و النقص فیؤخذ بما اجتمعت علیه، و یؤخذ من المختلف ما قوی و یطرح ما ضعف أو ما اضطرب، فإن الاضطراب إذا بعد به الجمع بین المختلف و لم یترجح شیء منه التحقق بالضعیف المردود. (44)
او همچنین در فتح الباری مدعی شده است که این حدیث با سند حسن به نقل از عبدالله بن عمر در مسند احمد بن حنبل آمده است. (45)
از جمله کسانی که از صحت صدور این روایات دفاع کرده، شیخ بهایی است که گفتار او را علامه مجلسی نقل کرده است. وقتی از شیخ بهایی در باره‌ی گفتار بیضاوی در نقد روایات هاروت و ماروت و حمل آنها بر رمز سؤال شد، وی بیضاوی را در این رأی متأثر از دیدگاه فخر رازی دانسته، سپس دلایل رازی را به نقد کشیده، آن گاه چنین افزوده است:
این قصه را همان گونه که علمای عامه از ابن عباس نقل کرده‌اند، علمای ما نیز از امام باقر (علیه السلام) چنان که ابوعلی طبرسی در مجمع البیان آورده - نقل کرده‌اند؛ هر چند میان آنچه عامه و اصحاب ما نقل کرده‌اند، تفاوت اندکی وجود دارد...حاصل، آن که این قصه از طرق ما و طرق عامه روایت شده و از جمله حکایت‌های فاقد سند نیست. (46)
حاکم نیشابوری حدیث هاروت و ماروت را بر اساس شرایط بخاری و مسلم صحیح دانسته است. (47)
سیوطی در اعتراض به کسانی که این حدیث را انکار کرده‌اند، می‌گوید:
امام احمد، ابن حبان، بیهقی و دیگران این روایت را به صورت مرفوع و موقوف از علی وابن عباس و ابن عمر وابن مسعود با سندهای مختلف صحیح نقل کرده‌اند که اگر کسی از این اسناد آگاهی یابد، به صحت این روایات یقین پیدا می‌کند. (48)

دیدگاه دوم. مردود بودن روایات هاروت و ماروت

چنان که اشاره شده، عموم دانشوران فریقین روایات هاروت و ماروت را به خاطر ضعف سندی یا مخالفت متن آنها با برخی از مبانی مسلّم، نظیر ضرورت عصمت فرشتگان، مردود می‌شمارند. اینک مناسب است دلایل آنان را مورد بررسی قرار دهیم.

دلایل مخالفان روایات هاروت و ماروت

1. ضعیف یا مجعول بودن روایات هاروت و ماروت (ضعف سندی)

منکران صحت سندی روایات هاروت و ماروت به روش‌ها و بیان‌های مختلف، این روایات را از نظر سند مخدوش دانسته‌اند. گاه، می‌گویند این روایات جزو اسراییلیات یا برساخته زنادقه است. گاه، می‌گویند این روایات دچار ارسال هستند یا موقوف‌اند. بیضاوی این روایت را یهودی می‌داند. (49)
فتنی می‌گوید این روایت مرفوعاً از ابن‌عمر نقل شده و در سند آن موسی بن جیبر است که در باره‌ او اختلاف است. و ذهبی او را ضعیف دانسته است. (50) عجلونی نیز روایت هاروت و ماروت را به خاطر موسی بن جیبر مخدوش می‌داند. او از ابن قطان نقل می‌کند که موسی بن جیبر مجهول است و ابن حبّان می‌گوید که او خطا می‌کرد و مخالفت می‌نمود. (51)
قرطبی معتقد است که وقوع معصیت از فرشتگان، از نظر عقلی، محال نیست؛ زیرا هر امر موهومی مشمول قدرت خداوند است و خداوند می‌تواند در فرشتگان قدرت بر انجام گناهان را بیافریند. اما اشکال این روایات به خاطر عدم صحت آنهاست. (52)
ابن کثیر نیز این روایت را منکر شده و جزو اسراییلیات می‌داند. (53) اشکال اصلی سندی او مجهول الحال بودن موسی بن جیبر است. (54) او پس از بررسی طرق مختلف روایات هاروت و ماروت، چنین آورده است:
و قد روی فی قصة هاروت و ماروت عین جماعة من التابعین کمجاهد والسدی والحسن البصری و قتادة و أبی العالیة و الزهری والربیع بن أنس و مقاتل بن حیان و غیرهم و قصها خلق من المفسرین من المتقدمین و المتأخرین و حاصلها راجع فی تفصیلها إلی تفصیلها إلی أخبار بنی اسرائیل؛ إذ لیس فیها حدیث مرفوع صحیح متصل الاسناد إلی الصادق المصدوق المعصوم الذی لاینطق عن الهوی، و ظاهر سیاق القرآن إجمال القصة من غیر بسط و لا إطناب فیها فنحن نؤمن بماورد فی القرآن علی ما أراده الله تعالی و الله أعلم بحقیقة الحال. (55)
ابن کثیر در تاریخ خود نیز روایات هاروت و ماروت را منسوب به کعب‌الاحبار و جزو روایات بنی‌اسراییل معرفی کرده است. (56)
ثعالبی تمام روایات هاروت و ماروت را ضعیف می‌داند و می‌گوید هیچ روایت صحیح یا ضعیفی از پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) در این باره نقل نشده است. نیز محتوای آن با عقل قابل پذیرش نیست وتمام این روایات از کتب و افترائات یهود برگرفته شده است.(57)
ابن جوزی نیز حدیث هاروت و ماروت را جزو احادیث مجعول دانسته و شماری از راویان آن را با استناد به منابع رجالی مجهول الحال و ضعیف معرفی کرده است. (58) او در جای دیگر نیز این دست از روایات را به دور از صحت دانسته است. (59)
ابن‌حجر حدیث «اتقوا الدنیا فلهی أسحر من هاروت و ماروت» را منکر و فاقد اصالت دانسته است. (60)
قاضی عیاض، ضمن تأ:ید بر لزوم عصمت فرشتگان، معتقد است که هیچ روایت سقیم یا صحیحی از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) درباره قصه هاروت و ماروت نرسیده، و روایات نقل شده از کتب و دروغ‌های یهود انتشار یافته است. (61)
صالحی شامی می‌گوید:
و ائمة التقل لم یصححوا هذه القصة هذه القصة و لا اثبتوا روایتها عن علی و ابن عباس. (62)
او از قرافی، از امامان مالکی، نقل می‌کند که گفته است:
هر کس درباره هاروت و ماروت معتقد باشد که آنان بخاطر گناهانشان به همراه زهره در سرزمین هند در حال عذابند، کافر است. (63)
ابن عطیه اندلسی نیز گفتار قاضی عیاض در ردّ این این روایات را موافقانه آورده است. (64)
حسن بن علی سقاف گفتار عبدالله بن صدیق را منعکس ساخته که در رساله‌ای به صورت اختصاصی به بررسی مسأله هاورت و ماروت پرداخته است. او آرای موافقان، از جمله جلال‌الدین سیوطی را آورده و می‌گوید:
با آن که سیوطی این حدیث را با بیش از بیست طرق نقل کرده است، اما همه این طرق شاذ و مردود است. (65)
در میان عالمان شیعه، از همه صریح‌تر، علامه طباطبایی در این زمینه اظهار نظر کرده و ضمن تأکید بر مخالفت متن این احادیث با آیات قرآن، ریشه آنها را اسرایلیات و برساخته یهودیان دانسته است. بخشی از گفتار ایشان چنین است:
قریب به این معنا در بعضی ازکتب شیعه نیز از امام باقر (علیه السلام) (بدون ذکر همه سند) روایت شده، سیوطی هم قریب به این معنا را درباره هاروت و ماروت و زهره در طی نزدیک بیست و چند حدیث آورده که ناقلان آن تصریح کرده‌اند سند بعضی از آنها صحیح است. و در آخر سندهای آنها عده‌ای از صحابه از قبیل ابن عباس، ابن مسعود، علی بن ابی طالب، ابی درداء، عمر، عایشه وابن عمر، قرار دارند. با همه این احوال، داستان، داستانی خرافی است که به ملائکه‌ی بزرگوار خدا نسبت داده‌اند، ملائکه‌ای که خدای تعالی در قرآن به قداست ساحت و طهارت وجود آنان از شرک و معصیت تصریح کرده است؛ آن هم غلیظ‌ترین شرک و زشت‌ترین معصیت؛ چون در بعضی از این روایات، نسبت پرستش بت، قتل نفس، زنا، شرب خمر به آن دو داده شده است، و به ستاره زهر نسبت می‌دهد که زنی زناکار بوده و مسخ شده است. این خود مسخره‌ای خنده‌آور است؛ چون زهره ستاره‌ای آسمانی است که در آفرینش و طلوعش پاک است وخدای تعالی در آیه: (الْجَوَارِ الْکُنَّسِ) به وجود او سوگند یاد کرده است؛ علاوه بر اینکه علم هیئت جدید، هویت این ستاره را و این که از چند عنصر تشکیل شده، و حتی مساحت وکیفیت آن، و سایر شئون آن را کشف کرده است، پس این قصه مانند قصه‌ای که در روایت سابق آمد، به طوری که گفته‌اند، مطابق خرافاتی است که یهود برای هاروت و ماروت ذکر کرده‌اند. همچنین شبیه خرافاتی است که یونانیان قدیم درباره ستارگان ثابت و سیار داشتند... پس، از اینجا برای هر دانش‌پژوه خردمند روشن می‌شود که این احادیث مانند احادیث دیگری که در مطاعن انبیا و لغزش‌های آنان وارد شده از دسیسه‌های یهود خالی نیست. نیز کشف می‌کند که یهود تا چه پایه و با چه دقتی خود را در میانه اصحاب حدیث در صدر اول جا زده‌اند تا توانسته‌اند با روایات آنان، به هر طور که بخواهند، بازی نموده، خلط و شبهه در آن بیندازند. البته دیگران نیز یهودیان را در این خیانت‌ها کمک کردند. (66)
تفسیر نمونه نیز روایات هاروت و ماروت را آمیخته با خرافات و افسانه‌ها دانسته‌ است. (67)

2. اشکلات محتوایی

در روایات هاروت و ماروت، به طور عمده بر سه نکته تأکید شده است:
1. هاروت و ماروت دو فرشته بودند که مرتکب گناهان، آن هم از نوع کبایر شدند؛
2. آنان پس از ارتکاب گناه، به صورت ستاره زهره مسخ شدند؛
3. آن ستارگان مسخ شده امروز در آسمان برای مردم نورافشانی می‌کند.
باتوجه به این سه نکته، منتقدان این احادیث، از هر سه جهت، آنها را مخدوش دانسته‌اند؛ یعنی معتقدند فرشتگان معصوم‌اند و مسخ به صورت ستاره نامعقول است. از سوی دیگر، مسوخ نمی‎‌تواند بیش از سه روز دوام داشته باشد. اینک به بررسی این اشکال‌ها می‌پردازیم:

2-1. مخالفت متن هاروت و ماروت با عصمت فرشتگان

اساسی‌ترین اشکال محتوایی که به روایات هاروت و ماروت از سوی عموم دانشوران فریقین وارد شده، مخالفت آنها با عصمت فرشتگان است که در آیاتی از قرآن بر آن تأکید شده است.
از همه مهم‌تر، آن که در روایات اهل بیت (علیهم السلام) بر این نکته تأکید شده است؛ چنان که قبلاً از امام حسن عسکری (علیه السلام) نقل کردیم که امام، پس از شنیدن تفاسیر رایج عام در باره هاروت و ماروت، با آوردن کلمه «معاذالله» و با استناد به آیات قرآن از عصمت فرشتگان دفاع کردند. (68)
شیخ طوسی تذکر می‌دهد که اگر کسی قایل به عصمت فرشتگان باشد، این روایات را نمی‌پذیرد؛ (69) هر چند وی، به صراحت، اظهار نظر نکرده است، اما موضعش در دفاع از عصمت فرشتگان روشن است.
علامه طباطبایی مهم‌ترین اشکال روایات هاروت و ماروت را مخالفت با عصمت فرشتگان دانسته است:
و هذه قصة خرافیة تنسب الی الملائکة المکرمین الذین نص القرآن علی نزاهة ساحتهم و طهارة وجودهم عن الشرک و المعصیة أغلظ الشرک و أقبح المعصیه... (70)
قاضی عیاض، (71) صالحی شامی، (72) گردآورندگان تفسیر نمونه، (73) رازی، (74) ابوالسعود (75) و علامه حلی از سایر صاحب‌نظرانی هستند که روایات هاروت و ماروت را به خاطر مخالفت با عصمت فرشتگان مردود دانسته‌اند.
علامه حلی، پس از استشهاد به ادله‌ی قرآنی مبنی بر عصمت فرشتگان نظیر آیه (لاَ یَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَ هُمْ بِأَمْرِهِ یَعْمَلُونَ) و تأکید بر صراحت این آیه بر برائت فرشتگان از هر گونه معصیت، حدیث هاروت و ماروت را به عنوان موارد نقض ذکر کرده و آن را مردود دانسته است. (76)
تفتازانی نیز پس از تقویت دیدگاه عصمت فرشتگان، انتساب آنان به گناه و مسخ شدنشان را عقیده یهود معرفی کرده است. (77)
البته برخی از صاحب‌نظران، همچون صاحب جواهر این روایات را مخالف عصمت فرشتگان نمی‌دانند؛ زیرا متقدند که وقتی خداوند آنان را به صورت آدمیان در آورده، در حقیقت، در ماهیتشان انقلاب تحقق یافته و دیگر آنان فرشته محسوب نمی‌شوند تاگناهشان مخالف عصمت آنان باشد. (78) برخی نیز هاروت و ماروت را دو استثنا از قاعده‌ی عصمت فرشتگان می‌دانند. (79)

2-2. غیر معقول بودن مسخ به صورت ستارگان

از جمله اشکال‌های محتوایی روایات هاروت و ماروت - که در برخی ازروایات شیعه و نیز دیدگاه برخی از صاحب نظران انعکاس یافته - این است که معقول نیست خداوند دشمنان خود و گناهان را به صورت ستاره مسخ کند؛ زیرا مسخ حکایت از خشم و غضب الهی دارد، در حالی که ستاره - که وظیفه راهیابی مردم را به عهده دارد - مظهر لطف و رحمت الهی است.
در بخشی از روایت امام رضا (علیه السلام) در این باره چنین آمده است:
و ما کان‌الله - عز و جل - لیمسخ اعدائه انواراً مضیئة ثم یبقیها ما بقیت السموات و الارض. (80)
صاحب جواهر نیز با الهام از روایات، بر همین نکته پای فشرده است. (81) اشکال دیگری که در این باره مطرح شده، این است که ستارگان مورد ادعا نظیر ستاره زهره از آغاز خلقت وجود داشته‌اند. و چنان نبوده که پس از ماجرای هاروت و ماروت پدید آمده باشند. قرطبی به روایتی استناد کرده که در آن آمده است:
خداوند وقتی آسمان را آفرید، هفت ستاره برای آن قرار داد: از قبیل زحل، مشتری، بهرام، عطارد، زهره و خورشید. (82)

2-3. استحاله‌ بقای مسوخ بیش از سه روز

از جمله آموزه‌هایی که در شماری از روایات اهل بیت و روایات عامه انعکاس یافته، این است که اگر خداوند کسی را مسخ کند، تنها تا سه روز امکان حیات دارد و پس از آن نابود خواهد شد؛ چنان که در باره اصحاب السبت آمده است که پس از مسخ آنان به صورت میمون‌ها، بارانی سهم آسا آمد و همه آنان در دریا غرق شدند. (83) بر این اساس، اهل بیت (علیهم السلام) تأکید کرده‌اند که اینک بر روی زمین هیچ موجود مسخ شده‌ای وجود ندارد.
با این فرض نیز روایات هاروت و ماروت دچار اشکال است؛ زیرا بر اساس متن آنها هاروت و ماروت به صورت ستارگان مسخ شده از روز مسخ تا به امروز مانده و برای مردم نور افشانی می‌کنند. (84)

2-4. سایر اشکالات محتوایی

افزون بر اشکال‌های فوق، بر متن احادیث هاروت و ماروت اشکالات دیگری نیز وارد شده است. فخررازی در این باره می‌گوید:
این قصه از جهاتی چند باطل است: 1. در این قصه ذکر کرده‌اند که خداوند به هاروت و ماروت گفت: اگر شما را به آنچه آدمیان مبتلا هستند، مبتلا کنم، مرا معصیت خواهید کرد. اما هر آن دو فرشته گفتند: پروردگارا، اگر با ما چنین کنی، تو را عصیان نخواهیم کرد. این سخنان از سوی آنان به معنای تکذیب خداوند و جاهل انگاشتن خداوند و به معنای صراحت در کفر است؛ 2. در قصه آمده که آنان میان عذاب دنیا و عذاب آخرت مخیر شدند و این امر مردود است؛ بلکه سزاوار آن بود که میان توبه و عذاب مخیر می‌شدند؛ چنان که خداوند همین تخییر را در باره‌ کسانی که در طول عمر شرک ورزیده و در آزار پیامبران زیاده‌روی کرده‌اند، روا داشته است؛ 3. در قصه آمده که آنان درحالی که معذب بودند سحر می‌آموخته و به آن فرا می‌خواندند. این امر، چگونه بامعاقب بودن بر معصیت سازگار است؛ 4. در باره زن بدکار چگونه معقول است که گفته شود در اثر گناه به آسمان بالا برده شده و خداوند آن را به صورت ستاره، روشنی بخش و نشانگر قدرت خود قرار داده است؛ درحالی که خداوند به ستارگان قسم خورده است: (فَلاَ أُقْسِمُ بِالْخُنَّسِ‌ * الْجَوَارِ الْکُنَّسِ‌) (سوره تکویر، آیه‌ی 15-16). بنابراین، این قصه سخیف بوده، هر عقل سالمی به نهایت رکاکت و سخافت آن گواهی می‌دهد. (85)

دیدگاه سوم: نمادین بودن روایات هاروت و ماروت
شماری از صاحب‌نظران - که عمدتاً دارای ذوق عرفانی هستند - ضمن تأکید بر نادرست بودن حمل روایات هاروت و ماروت بر اساس ظاهر آنها، معتقدند که این روایات با زبان رمز و نماد در صدد بیان حقایق دیگری هستند بیضاوی این امر را محتمل دانسته است. (86)
شیخ بهایی، پس از مردود دانستن اشکال‌های سه گانه‌ی فخر رازی نسبت به متن روایات هاروت و ماروت - که پیش از این یاد کردیم-، به نقل از پدرش در حلّ این روایات چنین آورده است:
روایت اشاره است به شخص عالم عامل و مقرب نزد قدسیان که غرور را به خود راه داده و توفیق و عنایت الهی با او همراه نشده و او علم خود را به کناری وانهاده و به سوی خواهش‌های نفس خبیث و پست خود روی آورده و خود را از لذت‌های حقیقی و مراتب عالی باز داشته و در نتیجه، به اسفل سافلین سقوط می‌کند. در برابر، شخصی ناقص، جاهل و غرق در گناهان، گاه با آن شخص عالم به قصد فساد و فحشا همراه می‌شود و توفیق الهی قرین او می‌گردد و از آن علم بهره گرفته و از پلشتی‌های عالم غرور و زشتی‌های دنیای دروغ فاصله می‌گیرد و به برکت آنچه فرا گرفته، از پستی جهالت و خسارت به اوج عزت و عرفان بار می‌یابد. بدین ترتیب، متعلم به اوج قله کمال راه می‌یابد، اما معلم در پست‌ترین مرحله شقاوت سقوط می‌کند. (87)
آن گاه شیخ بهایی چنین افزوده است:
در برخی از تفاسیر دیدم که می‌گوید مقصود از دو فرشته هاروت و ماروت روح و قلب است که از عالم روحانی برای اقامه حق به عالم جسمانی هبوط داده شدند، اما به زیور حیات دنیوی فریفته شده و در شبکه شهوت در افتاده و از شراب غفلت آشامیده و با باقیمانده دنیا زنا کرده و بت هوا را پرستیده و با محروم ساختن خود از نعمت جاویدان، نفس خود را به قتل رسانده‌اند و بدین جهت، مستحق عذاب سخت و نقمت مستمر شدند. (88)
فیض کاشانی نیز حل این روایات را از باب رمز دانسته است و مقصود از هاروت و ماروت را عقل و روح دانسته که از عالم روحانی هبوط داده شده و در اثر لغزش‌های مختلف، مقامات خود را از دست داده، دچار عذاب دنیوی تا روز قیامت شده‌اند. (89)
هذا ماخطر ببالی فی حلّ هذا الرمز. (90)
معلوم نیست آیا ایشان به گفتار شیخ‌بهایی - که نقل کردیم - دست یافته بود یا نه.
از سویی دیگر، دانستی است که راه حل دوم فیض کاشانی همان است که شیخ بهایی به نقل از پدر خود ارائه کرده است. (91) بنابراین، فیض کاشانی بسان شیخ‌بهایی، چه از راه تأویل هاروت و ماروت به عقل و روح یا عالم وارسته و فرود آنان به دنیا و سقوط معنوی در اثر لغزش و گناه، در صدد حل این روایات برآمده‌اند.
در میان تفاسیر عامه، بر اساس تتبع نگارنده، سید محمود آلوسی به گونه‌ای دیگر همین تأویل‌ها را ذکر کرده است. آلوسی معتقد است اگر کسی بخواهد روایات هاروت و ماروت را صحیح دانسته و بر حسب ظاهر آنها داوری کند، کار او باعث خنده مردگان، گریه زندگان و مایه ذلت پرچم اسلام و سربلندی کافران خواهد شد.
من قال: بصحة هذه القصة فی نفس الامر و حملها علی ظاهرها، فقد رکب شططاً و قال غلطاً، و فتح باباً من السحر یضحک الموتی، و یبکی الأحیاء، وینکس رایة الإسلام، و یرفع رؤوس الکفرة الطغام، کما لا یخفی ذلک علی المنصفین من العلماء المحققین. (92)
از این جهت، او که به صحت صدور روایات هاروت و ماروت تن داده، معتقد است که باید این روایات را بر زبان رمز و اشاره حمل کرد. گفتار آلوسی چنین است:
مقصود از دو فرشته، عقل نظری و عقل عملی است که از عالم قدسی‌اند و مراد از آن زن، با نام زهره، نفس ناطقه است. و مقصود از تعرض آن دو فرشته به آن زن، تعلیم اسباب سعادت او و مراد از واداشتن فرشتگان به گناهان او سوی آن زن، آن است که به حکم طبیعت مزاجی آنان را به میل به امور سفلی پلید دعوت کرده است. و مراد از صعود آن زن به آسمان، عروج به ملأ اعلی و همنشینی با قدسیان در پی تعلم از آن دو فرشته و نصیحت پذیری از پند آنان است. از سویی دیگر، مقصود از معذّب بودن آن دو، باقیماندنشان برای اشتغال به تدبیر بدن و محروم ماندن ازعروج از آسمان قدسیان است؛ زیرا پرنده عقل به آن حوزه‌ بار نمی‌یابد. (93)
او به نقل از برخی از بزرگان نیز چنین آورده است:
روح وعقل - که مربوط به عالم مجردات‌اند - از آسمان تجردّ به زمین تعلق نزول یافته و عاشق بدنی شده‌اند که از شدت حسن و جمال بسان زهره است؛ چه، کمال آنها بستگی به آن بدن دارد و به واسطه بدن مرتکب معاصی، شرک و تحصیل لذت‌های حسی پست شدند. آن گاه برای رسیدن به کمال شایسته‌شان در اثر حسن تدبیر به آسمان صعود کردند و آن گاه مسخ شدند؛ به این گونه که تعلق آنان به بدن قطع شده و عناصر بدن پراکنده شد؛ اما روح و عقل به عذاب حرمان از اتصال به عالم قدس همچنان معذب‌اند و به آلام روحانی متألم‌اند و حالشان وارونه است؛ زیرا تعلق بر تجرد غلبه کرد و قرب جای خود را به بُعد داد. (94)
از مقایسه میان گفتارهای سه اندیشور پیشین، یعنی شیخ‌بهایی، فیض کاشانی و آلوسی، می‌توان نتیجه گرفت که گرایش فکری آنان به عرفان در پذیرش و دفاع از زبان نمادین در روایات هاروت و ماروت تأثیر اساسی گذاشته است. از سوی دیگر، مشابهت‌های زیادی میان این تأویل‌ها، از هر جهت، مشهود است؛ به گونه‌ای که نمی‌توان تأثیر یا برگرفتگی برخی از گفتارها از برخی دیگر را انکار کرد.

تحلیل نهایی

آنچه به تفصیل در باره گستره انعکاس روایات هاروت و ماروت و نیز دیدگاه‌های گاه متناقض صاحب‌نظران فریقین در این باره نقل کردیم، نشان از آن دارد که این روایات یکی از دغدغه‌های ذهنی محدثان، مفسران و متکلمان را تشکیل داده و هر کدام، بر اساس مبانی و پیش‌فرض‌های خود، با آنها برخورد کرده‌اند.

تحلیل نهایی

آنچه به تفصیل درباره گستره انعکاس روایات هاروت و ماروت و نیز دیدگاه‌های گاه متناقض صاحب‌نظران فریقین در این باره نقل کردیم، نشان از آن دارد که این روایات یکی از دغدغه‌های ذهنی محدثان، مفسران و متکلمان را تشکیل داده و هر کدام، بر اساس مبانی و پیش‌فرض‌های خود، با آنها برخورد کرده‌اند.
اینک لازم است که نظر خود را درباره جایگاه سندی و متنی این روایات بیان نماییم.
اثبات ضعف سندی روایات هاروت و ماروت، بر اساس آنچه که در منابع روایی اهل سنت آمده، چندان دشوار نیست؛ زیرا چنان که در بررسی آرای مخالفان آوردیم، اکثریت قاطع محدثان و صاحب‌نظران محقق اهل سنت سند این روایات را دچار ارسال یا موقوف دانسته یا عموماً آن را جزو مجعولات و اسراییلیات برشمرده‌اند؛ زیرا هیچ یک از روایات از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نقل نشده و سند آن به کعب‌الاخبار می‌رسد که از او به عنوان قطب اصلی انتشار اسراییلیات یاد می‌شود. (95)
روایات شیعه نیز، چنان که پیش از این گذشت، به دو دسته‌اند. با فرض صحت روایاتی که نسبت گناهان به دو فرشته الهی داده‌اند، با روایات دیگری که به صراحت نسبت لغزش به فرشتگان را مردود دانسته‌اند، در تعارض‌اند. از آنجا که روایات دسته دوم به خاطر موافقت با قرآن دارای قوت متنی‌اند، بر روایات دسته نخست تقدم دارند. افزون بر آن، روایات دسته نخست، تنها در دو منبع تفسیری شیعه، یعنی تفسیر العیاشی و تفسیر القمی انعکاس یافته که اصالت و اعتبار هر دو کتاب مورد مناقشه است. از سوی دیگر، روایت عیاشی دچار ارسال سند است و در آن تنها نام محمد بن قیس، آخرین راوی از امام باقر (علیه السلام) آمده است. (96)
در سند روایت تفسیر قمی سه نفر واقع شدند که عبارتند از:
1. حسن بن محبوب، او از جمله اصحاب اجماع است که وثاقت و اعتبارش قطعی است. (97)
2. علی بن رئاب، که او نیز از نگاه رجالیان به عنوان «ثقه و جلیل القدر» توثیق شده است. (98)
3. محمد بن قیس که او نیز مورد توثیق قرار گرفته است. (99)
علی بن ابراهیم خود این روایت را به نقل از پدرش نقل کرده است. سند این روایت با این توصیف دارای صحت است. آنچه جای تردید دارد، صحت انتساب روایت به علی بن ابراهیم قمی یعنی صاحب تفسیر است. (100) افزون بر آن که، طبق مبانی مورد پذیرش صاحب نظران شیعه، هر روایت با فرض صحت سند در صورتی که متن آن مخالف با آیات قرآن یا ضروریات و براهین عقلی باشد، مردود است؛ زیرا چنان که قبلاً اشاره شد، آیات چندی در قرآن، به صراحت، بر عصمت فرشتگان تأکید دارند. (101) و طبق قاعده‌ی ضرورت عرضه روایات بر قرآن، هر روایتی که مخالف قرآن باشد، باید کنارگذاشته شود و این نکته‌ای است که در روایات اهل بیت (علیهم السلام) مورد تأکید قرار گرفته است. (102)
تأویل‌هایی که از شیخ‌بهایی، فیض کاشانی و آلوسی نقل کردیم از سه جهت غیر قابل اعتماد و استناد است.
1. تأویل وحمل روایتی بر مجاز، زبان تمثیل و نماد زمانی قابل پذیرش است که اصل صدور روایت ازمعصوم ثابت شده و آن هنگام که متن آن، به دلیل مخالفت با یک دلیل قطعی، غیر قابل عمل باشد. امکان تأویل وجود ندارد. در بررسی سندی روایات هاروت و ماروت تبیین شد که این روایات از نظر سند فاقد اتصال یا صحت سند هستند.
2. روایات مورد بحث در مقام تفسیر و بیان شأن نزول آیه 102، سوره مبارکه بقره وارد شده است. بر اساس آنچه در آیه آمده وهمه مفسران، حتی همین کسانی که روایات هاروت و ماروت را به تأویل می‌برند، پذیرفته‌اند، هاروت و ماروت، بنابر قرائت مشهور - که «ملکین» را به فتح لام می‌خوانند - دو فرشته الهی بودند که مسئولیت تعلیم سحر به مردم برای مقابله با ساحران فتنه‌جوی عصر سلیمان (علیه السلام) را بر عهده داشتند و کسی نگفته است که هاروت و ماروت در آیه به معنای رمز و نماد به کار رفته است.
وقتی هاروت و ماروت در آیه، در مفهوم واقعی به کار رفته و نه به معنای رمز و مجاز، چگونه می‌توان روایات بیان‌گر همین آیه را بر رمز و نماد به تأویل برد؟!
3. با صرف نظر از دو اشکال پیشین، از دانشورانی که تأویل‌های پیشگفته را برای روایات هاروت و ماروت ذکر کرده‌اند، می‌پرسیم:
یک. تأویل‌های ارائه شده از سوی شما از چه شواهدی در متون وحیانی برخوردار است؟! آیا در خود آیه و روایات مرتبط با هاروت و ماروت شواهدی بر این تأویل رمزی وجود دارد؟ در این صورت، چرا به آن استشهاد نکرده‌اید؟! آیا اختلاف و ارائه تأویل‌های مختلف، خود گواه آن نیست که این تأویل‌ها صرفاً از روی ذوق ارائه شده و فاقد پشتوانه علمی است؟!
دو. در تأویل نخست ذکر شده از شیخ بهایی، از یک شخص عالم کامل و مقرب که دچار سقوط شده و شخص ناقص، جاهل و غرق در گناه که به اوج کمال رسیده، سخن به میان آمده است؛ اما معلوم نیست هاروت و ماروت نماینده کدام یک از آنها هستند؛ زیرا بر اساس ظاهر آیه و آنچه در روایات آمده، هاروت و ماروت هر دو یک سرنوشت داشته‌اند؛ نه این که یکی از آنان مقام تعلیمی و دیگری مقام تعلمی داشته باشد؟! اگر مقصود از شخص متعلم فاسق، زنی به نام زهره است که در اثر تعلیم هاروت و ماروت به اوج کمال رسید، باز دچار ابهام‌های بیشتری است؛ زیرا در این صورت، معلم زهره دو تن‌اند، نه یک شخص عالم، و چرا باید برای زهره دو معلم باشد؟! از سوی دیگر، طبق همه روایات، زهره باعث فریب و لغزش هاروت و ماروت شده و خود مستوجب لعنت الهی شد. با این حال، چگونه قابل پذیرش است که بگوییم او در مقام تعلّم و نصیحت پذیری، خود را از حضیض گناه به اوج کمال رسانده است؟!
سه. در تأویل دیگر نقل شده، هاروت و ماروت نمادی از قلب و روح و زهره نماد بدن دانسته شده است، که قلب و روح از بارگاه قدسیان هبوط داده شد و به خاطر همنشینی با بدن دچار لغزش و گناه شد و تا روز قیامت در انواع عذاب و نعمت در عذاب‌اند.
این تأویل نیز با دشواری‌ها و اشکالات زیادی رو به روست؛ به عنوان مثال، باید پرسید: مقصود از قلب و روح چیست که هاروت و ماروت به عنوان نماد آنها به کار رفته است؟ مگر چنین نیست که به روان به عنوان حقیقت انسانی و به تعبیر فلاسفه به جوهر مجرد در ذات و فعل، گاه قلب و گاه روح، گاه عقل، گاه نفس و ...اطلاق می‌گردد؟!
از سوی دیگر، بر اساس آیات قرآن روح نفخه الهی است که خداوند، پس از تکمیل مراحل مادی و زمینی آفرینش انسان، می‌آفریند و با این گام، آفرینش انسان تکمیل می‌گردد: (ثُمَّ أَنْشَأْنَاهُ خَلْقاً آخَرَ فَتَبَارَکَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِینَ). (103) آیا از آیات و روایات بر می‌آید که تعلق روح به بدن به معنای ترک عالم قدس و هبوط به حضیض شهوت ودنیای پست است؟! آیا اگر این همراهی به معنای آلوده شدن به انواع گناهان و لغزش‌ها باشد، به گونه‌ای که روح به جای بازگشت به جایگاه رفیع اولیه‌اش، مستوجب عذاب ابدی باشد، پس با هزاران آموزه دینی که بر رشد وتعالی روحی انسان تأکید دارند، چه باید کرد؟! با چنین سرنوشت محتومی چه جایی برای دعوت پیامبران و اولیای الهی از مردم برای سیر در کمال معنوی دارد؟!

نتیجه

با توجه به اشکال‌های سندی و متنی که روایات هاروت و ماروت با آنها رو به رو هستند و نیز مردود بودن راه حل‌های تأویلی، تنها راه تعامل با این روایات، مردود ومجعول دانستن آنهاست که از سوی اهل بیت (علیهم السلام) نیز تأکید شده است. از این رو، شأن نزول آیه سوره مبارکه بقره، نه آن است که در روایات رایج هاروت و ماروت منعکس شده است، بلکه منطبق با تبیینی است که در روایت امام حسن عسکری (علیه السلام) منعکس شده و ما پیش از این از آن یاد کرده‌ایم.

پی‌نوشت‌ها:

1- عضو هیأت علمی دانشگاه علم و صنعت ایران.
2- سوره بقره، آیه 102.
3- بحارالانوار، ج 65، ص 265.
4- به عنوان نمونه ر.ک: کتاب الالفین، ص 338-339؛ شرح المقاصد، ج 2، ص 198-200؛ الفصول المهمة فی اصول الائمة، ج 1، ص 443- 444.
5- تاریخ ابن خلدون، ج 2، ص 174.
6- برای نمونه ر.ک: سیر اعلام النبلاء، ج 4، ص 456.
7- الامثل فی تفسیر کتاب الله المنزل، ج 1، ص 318.
8- الذریعة، ج 8، ص 37.
9- Encyclopedia of Religion. Vo 15. p 384.
10- شماری از این منابع عبارت‌اند از: مسند احمد بن حنبل، ج 2، ص 134؛ المستدرک علی الصحیحین، ج 2، ص 266؛ ص 442؛ ج 4، ص 607؛ السنن الکبری، ج 1، ص 5؛ مجمع الزوائد، ج 5، ص 68؛ المصنف، ج 8، ص 108؛ صحیح ابن حیان، ج 14، ص 64؛ الجامعه الصغیر، ج 2، ص 406؛ کنزالعمال، ج 2، ص 366-367؛ ج 3، ص 182- 183؛ ج 6، ص 179؛ موارد الظمان، ص 425.
11- المجاب فی بیان الاسباب، ج 1، ص 242-243.
12- سوره بقره، آیه 30.
13- تفسیر ابن کثیر، ج 1، ص 74.
14- علل الشرایع، ج 1، ص 104؛ تفسیر نورالثقلین، ج 1، ص 51.
15- الجامع الصغیر، ج 2، ص 406.
16- فیض القدیر، ج 5، ص 174.
17- التخویف من النار، ص 38.
18- تذکرة الموضوعات، ص 110، کنزالعمال، ج 3، ص 182.
19- کنزالعمال، ج 3، ص 182.
20- المغنی، ج 1، ص 115.
21- تفسیر مجاهد، ج 1، ص 42.
22- عیون اخبارالرضا (علیه السلام)، ج 2، ص 245.
23- علل الشرایع، ج 2، ص 243.
24- الکافی، ج 1، ص 237. «باب ما عند الائمة من سلاح رسول الله».
25- تفسیر العیاشی، ج 1، ص 54.
26- تفسیر القمی، ج 1، ص 55.
27- سوره بقره، آیه 102.
28- سوره زمر، آیه 30.
29- علل الشرایع، ج 2، ص 488.
30- سوره یوسف، آیه 36. برای تفصیل بیشتر در این باره ر.ک: مختصر المعانی، ص 220.
31- «ان الحسن البصری یقول: ان هاروت و ماروت علجان من أهل بابل» (علل الشرایع، ج 1، ص 25). علج به معنای مرد سخت و قوی است. ر.ک: فرهنگ لاروس، ج 2، ص 1479.
32- تفسیر فخر رازی، ج 3، ص 218. اقلف به معنای ختنه ناکرده است.
33- سبل الهدی و الرشاد، ج 11، ص 494.
34- همان.
35- العجاب فی بیان الاسباب، ج 1، ص 338.
36- همان، ص 331- 332.
37- فیض القدیر، ج 1، ص 181.
38- تفسیر السمرقندی، ج 1، ص 105.
39- تفسیر الثعلبی، ج 1، ص 246-247.
40- تفسیر ابن زمنین، ج 1، ص 165.
41- تفسیر القرآن، ج 1، ص 31.
42- فیض القدیر شرح الجامع الصغیر، ج 1، ص 243.
43- العجاب فی بیان الاسباب، ج 1، ص 331- 332.
44- همان، ص 340-341.
45- فتح الباری، ج 10، ص 191.
46- بحارالانوار، ج 65، ص 310- 311.
47- المستدرک علی الصحیحین، ج 2، ص 266.
48- به نقل از: روح المعانی، ج 1، ص 341.
49- به نقل از: بحارالانوار، ج 65، ص 310.
50- تذکرة الموضوعات، ص 110-173.
51- کشف الخفاء، ج 2، ص 329.
52- الجامع لاحکام القرآن الکریم، ج 2، ص 52.
53- تفسیر ابن کثیر، ج 1، ص 74.
54- همان، ص 143.
55- همان، 146.
56- البدایة و النهایة، ج 1، ص 39.
57- تفسیر الثعالبی، ج 1، ص 288-289.
58- الموضوعات، ج 1، ص 187-188.
59- زاد المسیر، ج 1، ص 107.
60- لسان المیزان، ج 7، ص 44.
61- الشفاء بتعریف حقوق المصطفی، ج 2، ص 174-176.
62- سبل الهدی و الرشاد، ج 11، ص 493.
63- همان، ص 495.
64- المحرر الوجیز، ج 1، ص 187.
65- صحیح شرح العقیدة الطحاویة، ص 387-388.
66- ترجمه تفسیر المیزان، ج 1، ص 360.
67- تفسیر نمونه، ج 1، ص 318.
68- عیون اخبارالرضا (علیه السلام)، ج 2، ص 243.
69- التبیان، ج 1، ص 376.
70- المیزان، ج 1، ص 239.
71- الشفاء بتعریف حقوق المصطفی، ج 2، ص 174.
72- سبل الهدی و الرشاد، ج 11، ص 493.
73- الامثل فی تفسیر کتاب الله المنزل، ج 1، ص 317-318.
74- تفسیر فخر رازی، ج 3، ص 219-220.
75- کتاب الالفین، ص 338-339.
76- تفسیر ابوالسعود، ج 1، ص 138.
77- شرح المقاصد، ج 2، ص 198-200.
78- جواهر الکلام، ج 22، ص 87؛ بحارالانوار، ج 65، ص 310.
79- تفسیر ابن کثیر، ج 1، ص 142.
80- عیون اخبار الرضا (علیه السلام)، ج 2، ص 245.
81- جواهر الکلام، ج 22، ص 87.
82- تفسیر القرطبی، ج 2، ص 51.
83- جامع البیان، ج 1، ص 470.
84- عیون اخبارالرضا (علیه السلام)، ج 2، ص 245؛ جواهرالکلام، ج 22، ص 86.
85- تفسیر فخر رازی، ج 2، ص 170.
86- تفسیر البیضاوی، ج 1، ص .
87- بحارالانوار، ج 15، ص 310-311.
88- همان، ص 311.
89- تفسیر الصافی، ج 1، ص 177.
90- همان.
91- همان، ص 177.
92- روح المعانی ج 1، ص 342.
93- همان، ص 341.
94- همان.
95- برای تفصیل بیشتر در این باره ر.ک: التفسیر و المفسرون فی ثوبه القشیب، ج 2، ص 96-103؛ التفسیر و المفسرون، ج 1، ص 187-195.
96- تفسیر العیاشی، ج 1، ص 52.
97- معجم رجال الحدیث، ج 6، ص 96-98.
98- همان، ج 13، ص 35-36.
99- همان، ج 18، ص 175-179.
100- برای تفصیل بیشتر در ابن باره ر.ک: صیانة القرآن من التحریف، ص 229-231.
101- برای تفصیل بیشتر در این باره ر.ک: المیزان، ج 12، ص 100 و ص 268-270؛ ص 12-13.
102- برای نمونه ر.ک: وسائل الشیعة، ج 18، ص 76-82.
103- سوره مؤمنون، آیه 14.

کتابنامه:
- الامثل فی تفسیر کتاب الله المنزل، ناصر مکارم شیرازی، قم: مدرسة الامام امیرالمومنین، بی‌تا.
- انوار التنزیل و اسرار التأویل، ناصرالدین ابو سعید بیضاوی، بیروت: دارالکتب العلمیه، 1424ق.
- بحار الانوار الجامعة لدرر اخبار الائمة الابرار، محمد باقر مجلسی، بیروت، مؤسسه الوفاء، 1403 ق.
- البدایة و النهایة، ابوالفداء اسماعیل بن عمر ابن کثیر دمشقی، بیروت: دار احیاءالتراث العربی، بی‌تا.
- تاریخ ابن خلدون، عبدالرحمن بن محمد ابن خلدون، بیروت: دار الفکر، 1408 ق.
- التبیان فی تفسیر القرآن، محمد بن حسن شیخ طوسی، قم: جامعه مدرسین، 1413ق.
- التخویف من النار، عبدالرحمن ابن احمد ابن رجب، اردن: بیت الافکار الدولیة، بی‌تا.
- تذکرة الموضوعات، محمد بن طاهر بن علی هندی فتنی، بی‌جا، بی تا.
- ترجمه تفسیر المیزان، سید محمد باقر موسوی، قم: دفتر انتشارات اسلامی، 1379ش.
- تفسیر ابن زمنین، ابوعبدالله محمد بن عبدالله ابن زمنین، مصر: الفاروق الحدیثة، 1423ق.
- تفسیر ابی السعود، ابوالسعود، بیروت: دار احیاء التراث العربی، بی‌تا.
- تفسیر الثعالبی (الجواهر الحسان فی تفسیر القرآن)، عبدالرحمن بن محمد ثعالبی، بیروت: دار احیاء التراث العربی، 1418ق.
- تفسیر الثعلبی، ثعلبی، بیروت: دار احیاء التراث العربی، 1422ق.
- تفسیر السمعانی، ابوالمظفر منصور بن محمد سمعانی، ریاض: دار الوطن، 1418ق.
- تفسیر الصافی، محمد بن حسن فیض کاشانی، بیروت: مؤسسه الاعلمی للمطبوعات، 1402ق.
- تفسیر العیاشی، محمد بن مسعود عیاشی سمرقندی، تهران: المکتبة العلمیة الاسلامیة، بی‌تا.
- تفسیر القرآن، عبدالرزاق صنعانی، ریاض، مکتبة الرشد، 1410 ق.
- تفسیر القرآن العظیم، ابوالفداء اسماعیل بن عمر ابن کثیر دمشقی، بیروت: دار احیاء التراث العربی، بی‌تا.
- تفسیر القمی، علی بن ابراهیم قمی، قم: مؤسسه دار الکتاب، سوم: 1404 ق.
- تفسیر مجاهد، مجاهد بن جبر تابعی، تحقیق: عبدالرحمن سورتی، اسلام آباد، مجمع البحوث الاسلامیة، بی‌تا.
- تفسیر نمونه، ناصر مکارم شیرازی و دیگران، تهران: دارالکتب الاسلامیة، 1377ش.
- التفسیر و المفسرون، محمد حسین ذهبی، بیروت: داراحیاء التراث العربی، بی‌تا.
- التفسیر و المفسّرون فی ثوبه القشیب، محمّد هادی معرفت، مشهد: انتشارات دانشگاه علوم اسلامی رضوی، 1418ق.
- الجامع لاحکام القرآن الکریم، ابوعبدالله قرطبی، بیروت: دارالکتب العلمیة، 1420ق.
- جامع البیان عن تأویل آی القرآن، ابن جریر طبری، بیروت: دارالفکر، 1415 ق.
- الجامع الصغیر، جلال الدین سیوطی، بیروت: دارالکفر، 1401ق.
- جواهر الکلام فی شرح شرائع الاسلام، محمد بن حسن نجفی، بیروت: دار احیاء التراث العربی، 1981 ق.
- الذریعة الی تصانیف الشیعة، شیخ آقا بزرگ تهرانی، بیروت: دارالاضواء 1403ق.
- روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم و السبع المثانی، سید محمود، آلوسی، بیروت: دارالفکر، بی‌تا.
- زاد المسیر فی علم التفسیر، ابوالفرج ابن جوزی، بیروت: دار الفکر، 1407ق.
- سبل الهدی و الرشاد فی سیرة خیر العباد، محمد بن یوسف صالحی شامی، بیروت: دار الکتب العلمیة، 1414 ق.
- السنن الکبری، احمد بن بیهقی، بیروت: دارالفکر، بی‌تا.
- سیر اعلام النبلاء، محمد بن احمد ذهبی، بیروت: دار الفکر، 1417ق.
- شرح المقاصد، مسعود بن عمر تفتازانی، قم: شریف الرضی، 1371ش.
- الشفاء بتعریف حقوق المصطفی، ابوالفضل قاضی عیاض، بیروت: دار الفکر، 1409 ق.
- صحیح ابن حبان، علاءالدین بلبان فارسی، بی‌جا، موسسة الرسالة، 1414ق.
- صحیح شرح العقیدة الطحاویة، ابن ابی العز حنفی، بیروت: المکتب الاسلامی، 1391ق.
- صیانة القرآن من التحریف، محمد هادی معرفت، قم: مؤسسه نشر اسلامی، 1413ق.
- العجاب فی بیان الاسباب، ابن حجر عسقلانی، ریاض: دار ابن جوزی، 1418ق.
- علل الشرایع، شیخ صدوق محمد بن علی بن بابویه، نجف: المکتبة الحیدریه، 1386ش.
- عیون اخبار الرضا (علیه السلام)، شیخ صدوق محمد بن علی بن بابویه، بیروت: مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، 1404ق.
- فتح الباری فی شرح صحیح البخاری، ابن حجر عسقلانی، بیروت: دار الکتب العلمیه، 1413ق.
- فرهنگ لاروس، خلیل جرّ، ترجمه: سید حمید طبیبیان، تهران: انتشارات امیر کبیر، 1377ش.
- فیض القدیر شرح الجامع الصغیر، محمد بن عبد الرؤوف مناوی، بیروت: دار الکتب العلمیه، 1415ق.
-الکافی، محمد بن یعقوب کلینی، تهران: انتشارات علمیه اسلامیه، بی‌تا.
- کتاب الالفین، حسن بن مطهر علامه حلی، کویت: مکتبة الالفین، 1405ق.
- کشف الخفاء و مزیل الالباس عما اشتهر من الاحادیث علی السنة الناس، اسماعیل عجلونی، بیروت: دارالکتب العلمیه، سوم 1408ق.
- کنزالعمال فی سنن الاقوال و الافعال، علی بن حسان الدین متقی هندی، بیروت: دارالکتب العلمیة، 1419ق.
- لسان المیزان، ابن حجر عسقلانی، بیروت: مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، 1390ق.
- مجمع البیان فی علوم القرآن، امین الاسلام طبرسی، تهران: انتشارات ناصر خسرو، بی‌تا.
- مجمع الزوائد و منهج الفوائد، علی بن ابی بکر هیثمی، بیروت: مؤسسه المعارف، 1406 ق.
- المحرر الوجیز فی تفسیر کتاب الله العزیز، ابن عطیه اندلسی، بیروت: دار الکتب العلمیه، 1413ق.
- مختصر المعانی، اسعد الدین تفتازانی، قم: دار الفکر، 1411 ق.
- المستدرک علی الصحیحین، ابوعبدالله حاکم نیشابوری، بیروت: دار المعرفة، 1406 ق.
- مسند احمد بن حنبل، احمد بن حنبل، بیروت: دار احیاء التراث العربی، 1412ق.
- المصنف، عبدالرزاق صنعانی، بی‌جا، بی‌تا.
- معجم رجال الحدیث، سید ابوالقاسم خویی، قم: منشورات مدینة العلم، دوم، 1403 ق.
- المغنی، عبدالله بن احمد ابن قدامه، بیروت: دار الکتاب العربی، بی‌تا.
- مفاتیح الغیب، محمد بن عمر فخر رازی، قاهره: سیّد محمّد رمضان، 1308ق.
- موارد الظمآن، علی بن ابی بکر هیثمی، بی‌جا، دارالثقافة العربیة، 1411 ق.
- الموضوعات من الاحادیث المرفوعات، ابوالفرج ابن جوزی، ریاض: مکتبة اضواء السلف، 1418ق.
- المیزان فی تفسیر القرآن، سیدمحمد حسین طباطبایی، قم: انتشارات جامعه مدرسین، بی‌تا.
- نورالثقلین، عبد علی ابن جمعه عروسی حویزی، قم: مؤسسه اسماعیلیان، 1415 ق.
- وسائل الشیعة الی تحصیل مسائل الشریعة، محمد بن حسن شیخ حر عاملی، چاپ ششم، تهران: کتابفروشی اسلامیه، 1367ش.
MACMILLAN PUBLISHING COMPANY, Encyclopedia of Religion, New York, 1987.

منبع مقاله :
منبع مقاله: علوم و حدیث، سال سیزدهم، شماره سوم و چهارم.



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط