نویسنده: مارگرت گیلبرت
برگرداننده: حسن چاوشیان
ویراستار: محمد منصور هاشمی
برگرداننده: حسن چاوشیان
ویراستار: محمد منصور هاشمی
Norm
مفهوم هنجار در کلیترین معنایش به وجود یک الگو اشاره میکند. در نظریهی اجتماعی، که بر هنجارهای اجتماعی متمرکز میشود، این مفهوم به دو شیوهی اصلی پرورانده شده است. اول، مفهوم هنجار به منزلهی الگوی بالفعل رفتار و چیزی که «بهنجار» باشد به این معنا که اعضای جمعیت آن را به صورت مکرر یا به صورت استاندارد و هم شکل انجام دهند (عناوین «عادتهای اجتماعی» و «کاربرد» دربارهی بعضی از این الگوها به کار میرود). دوم، مفهوم هنجار به منزلهی الگوی تجویزی: چیزی که در جمعیت معینی انتظار میرود انجام گیرد (عناوین «رسم»، «قاعدهی اجتماعی» و قانون دربارهی بعضی از الگوهای این مقوله به کار میروند).هنجارهای اجتماعی غالباً به چشمداشتها و انتظارات مربوط میشوند. دو نوع چشمداشت مختلف را باید از هم تمیز دهیم: چشمداشتهای پیش بینی دربارهی آنچه اعضای یک جمعیت انجام خواهد داد، و چشمداشتهای هنجاری یا مربوط به وظایف. چشمداشتهای هنجاری متمضن این باور است که رفتار «مورد انتظار» باید رخ دهد، و در این جا معنایی قویتر و بیشتر از صِرفِ پیشبینی مطرح است. الگوهای بالفعل ممکن است با چشمداشتهای پیشبینی پیوند بیابد و الگوهای تجویزی با چشمداشتهای هنجاری.
اصطلاح «هنجار» نسبتاً به تازگی وارد کاربردهای استاندارد نظریهی اجتماعی شده است. اصطلاحات جا افتادهتری مثل «رسم»، «سنت»، «عرف»، «قانون» و از این قبیل را معمولاً برای انواع خاص هنجارها به کار میبرند. همهی این اصطلاحات را نویسندگان گوناگون در جامعه شناسی، فلسفه و سایر رشتهها به صورتهای گوناگون تعریف کردهاند. در هر حال، ما میتوانیم تمایزها و تقسیم بندیهای زیادی بین هنجارها قائل شویم. مثلاً بعضی از الگوهای تجویزی مختص به گروه و مشخص کنندهی آن دانسته میشوند، مثل «آنچه ما انجام میدهیم» یا «روشهای ما» (رسوم؟)، و بعضی الگوها به دلیل تاریخ طولانی همنوایی و همرنگی مشخص کنندهی یک گروه هستند (سنتها؟).
سامنر در کتاب خویش روشهای قومی: مطالعهای دربارهی اهمیت جامعه شناختی کاربردها، منشها، رسمها، آداب و اخلاق (1906 ,Sumner) دربارهی طیف وسیعی از انواع گوناگون هنجارها بحث میکند و آنها را از هم تمیز میدهد. او بر تنوع محتوای هنجارها تأکید میکند و همین طور بر تفاوت در اهمیتی که ممکن است به هنجارهای مختلف داده شود: از این رو فقط قوانین هستند که «گروه وقتی سازمان سیاسی پیدا میکند ضمانتهای خاصی برای آنها در نظر میگیرد» (p. 56).
هنجارها ممکن است به هر یک از حوزههای زندگی بشر مربوط باشند، از احوالپرسیهای روزمره و لباس پوشیدن گرفته تا رفتارهای جنسی و فرایندهای سیاسی. دورکم در قواعد روش جامعه شناسی (Durkheim, 1895) از طیفی صحبت میکند که یک سر آن هنجارهای «ثابت» قانون مکتوب و سر دیگر آن هنجارهای نامدوّن و حتی زودگذر مثل هنجارهای تشخص و برازندگی است. دورکم در خودکشی (1897) بر اهمیت هنجارها به مثابه چارچوبی برای زندگی انسان تأکید میکند. بسیاری بر نیاز به بعضی هنجارهای تجویزی تأکید کردهاند و آنها را راهی برای ایجاد و حفظ نظم اجتماعی در زمینههایی دانستهاند که سائقهای غریزی به اندازهی کافی در آنها تعیین کننده نیست (مثلاً مسائل مربوط به هماهنگی) یا جایی که امیال مردم در تضاد با یکدیگر است (مثلاً وضعیتهایی شبیه «معمای زندانی»). دورکم در خودکشی اصطلاح بیهنجاری/ آنومی را برای توصیف حالتی از جامعه به کار میبرد که در آن هنجارهای واضح و صریح نسبتاً اندک است. از نظر او، چنین وضعیتی میتواند به افزایش نرخ خودکشی در جامعه بینجامد. بنابراین هنجارها برای آسایش روانی انسان اهمیت دارند. به پیشنهاد دورکم، یکی از راههای کاستن از نرخ خودکشی، تقویت پیوندهای فرد با گروههای کوچک خاصی همچون خانواده و گروههای شغلی است. مسلماً هنجارها ممکن است هم به جوامع کلان و هم به گروههای کوچک مثل زوجهای متأهل یا اصناف قرون وسطایی مربوط باشند.
دورکم در قواعد روش این بحث را پیش میکشد که با این که هنجارهای اجتماعی با ضمانتهای «بیرونی» همراه هستند که از نکوهشهای غیررسمی و تمسخر دیگران تا مجازاتهای قضایی را شامل میشود، یکی از عوامل عمدهی ایجاد همنوایی یا هنجارها فرایند اجتماعی شدن است که در جریان آن افراد هنجارها را درونی میسازند: پیروی از هنجار به «طبیعت ثانوی» افراد تبدیل و فشارهای بیرونی جامعه به ندرت لازم میشود.
ماکس وبر، با اینکه نظریهی اجتماعی او از جهات بسیاری با دورکم تفاوت دارد، در بحثی که دربارهی مفاهیم بنیادی جامعه شناسی دارد بر اهمیت هنجارها تأکید میکند (Weber, 1921-2, pp. 29-36) وبر «رسم» و «کاربرد» را از عرف تمیز میدهد، چون در عرف همنوایی وظیفهی حتمی و اجباری فرد تلقی میشود، همان طور که در مورد قانون نیز چنین است. در مورد عرف، هر یک از اعضای جمعیت ممکن است تنبیهاتی برای کجروی اعمال کند. در مورد قانون، از «دستهی» کوچکتری از مردم انتظار تأمین ضمانتها میرود، خواه ضمانتهای جسمانی و خواه روانی. اخیراً نیز پارسونز دربارهی نقش خطیر هنجارها و ارزشها در جامعه بحث کرده است؛ هنجارها و ارزشها مردم را قادر میسازند پیش بینی کنند دیگران چه خواهند کرد، و این نکته اهمیت عملی شایانی دارد.
در هر گروه اجتماعی هنجارهای اجتماعی زیادی وجود دارد. دورکم، پارسونز و دیگران بر اهمیت کارکرد اجتماعی هماهنگی یا یکپارچگی این هنجارها تأکید کردهاند.
پرسشهای بسیاری میتوان دربارهی هنجارها به طورکلی، و انواع خاص هنجارها مطرح کرد. هنجارها ممکن است در طول زمان تغییر کنند و تغییر هم میکنند یا ممکن است از بین بروند. نظریههای تغییر اجتماعی باید تبیین کنند که چگونه چنین چیزی رخ میدهد. گاهی ممکن است نیازهای مهم یک گروه را در جامعه، در هنجارهای موجود نادیده گرفته باشند (مثل بعضی هنجارهای حاکم بر نقشهای جنسیتی). آگاهی از این امر میتواند موجب فشار برای تغییر شود که آن هم ممکن است موفق یا ناموفق باشد. عواملی که در این فرایندهای تغییر دخالت دارند بسیار پیچیدهاند. از دیگر عناوین مهم میتوان به انحراف از هنجارهای مستقر (تا چه حد رخ میدهد، چه کسی منحرف میشود و چرا)، تضاد میان هنجارها و پیدایش و تکوین هنجارها اشاره کرد.
این مسئله هنوز باقی است که بهترین راه درک معنای الگوهای تجویزی چیست. در فلسفه، حقوق و اقتصاد معاصر توجه دقیقی به پرسشهای چگونگی تحلیل معنای روزمرهی عرف اجتماعی و قاعدهی اجتماعی شده است.
رهیافت نظریهی بازی که بهترین نمونهی آن در کار پرنفوذ لوئیس دیده میشد (1960,Lewis) با دنبال کردن پیشنهاد شلینگ (1960 Schelling,) به وجود آمده است. لوئیس وضعیت خاصی را مد نظر قرار میدهد که شامل بیش از یک شخص است و استدلال میکند که هرگاه چنین وضعیتی در یک جمعیت به وجود آید میتوان انتظار داشت که الگوی رفتار بالفعلی تشکیل شود. او الگوهایی را که به این شیوه به وجود میآید، «عرف» مینامد. لوئیس این وضعیت مورد نظر را «مسئلهی هماهنگی» مینامد. چنین مسائلی در زندگی اجتماعی انسان رواج دارد. مثال کوچکی از این وضعیت به دو نفر مربوط میشود که مکالمهی تلفنی آنها قطع شده است. چه کسی باید تلفن بزند؟ در چنین وضعیتهایی ممکن است مردم در وهلهی اول به صورت تصادفی و از روی شانس به نتیجهی مساعدی برسند و سپس مایل باشند چیزی را که بار اول نتیجه داده است دوباره تکرار کنند یا انتظار داشته باشند که دیگران نیز همین طور عمل کنند. به این ترتیب «نظام خود- تداومبخش» چشمداشتهای همنوایی، ترجیحات مربوط به همنوایی و همنوایی همگانی با نظمهای تکراری معینی به وجود میآید (مثلاً همان کسی که ابتدا تلفن کرده بود دوباره تلفن میکند) (42 .Lewis, 1969, p). لوئیس معتقد است که عقیدهی عمومی به این که این روال یا الگو باید رعایت شود احتمالاً در این وضعیت پیش میآید (p. 97). با این حال، او پیدایش الگوی رفتار بالفعل را پدیدهای اولیه میداند؛ تجویز کلی همنوایی فقط پیامدی احتمالی است. لوئیس هیچ نوع تجویزی را در تعریف خود از عرف وارد نمیکند.
منتقدان میگویند لوئیس مفهوم عادی و متداول عرف اجتماعی را آن طور که امیدوار بود، درنیافته است. به نظر نمیرسد که قراردادهای عرفی فقط در زمینهی مسائل هماهنگی پیشینی بروز کند؛ مسئلهی سبب شناسی با ارائهی تعریف حل نمیشود. علاوه بر این ظاهراً عرف در بطن خود حاوی تجویز است.
معنای این که یک گروه قاعده یا تجویزی دربارهی کنش دارد چیست؟ طبق نظر هارت (1961,Hart) اعضای گروه باید «نگرش انتقادی انعکاسی» دربارهی الگوی رفتار بالفعل داشته باشند. آنها باید این الگوها را معیارهایی تلقی کنند که همهی اعضاء باید با آنها همنوا شوند. هارت تأکید میکند که اکثر اعضاء باید معتقد باشند که آنها حق انتقادِ از یکدیگر را به دلیل انحراف از این معیارها دارند، و حق تقاضای اطاعت در صورت بروز کجروی را نیز واجدند.
اکنون این پرسش پیش میآید که مبنای چنین عقیدهای چیست؟ روشن است که این عقیده را نمیتوان فقط با این واقعیت توجیه کرد که هر یک از اعضای گروه شخصاً معتقد است که اعضای گروه باید معیار مربوطه را رعایت کنند. مسلماً برخورداری از حق انتقاد از دیگران به دلیل انحراف از معیار مستقیماً از پذیرش خود این معیار توسط شخص نتیجه نمیشود.
شرح گیلبرت دربارهی اصول مشترکاً پذیرفته شده (Gilbert, 1989a, esp, pp. 373 ff.) نشان میدهد که چگونه نوع خاصی از پذیرش یک معیار ممکن است مستقیماً حقی برای انتقاد از دیگران به دلیل انحراف به وجود آورد. پذیرش مشترک یک ضابطه یا اصل دربرگیرندهی فرایندی شبه توافقی است که به واسطهی آن افراد درک میکنند که به صورت متقابل موظف به رعایت ضابطه و بنابراین همنوایی با آن هستند. کسی که از این ضابطه تخلف میکند، تعهدات خود را در قبال دیگری زیر پا میگذارد. و این مبنایی برای گله و شکایت یا انتقاد فراهم میسازد. به نظر میرسد که توافق صریح در این فرایند ضرورتی ندارد. فقط کافی است طرفین به یکدیگر نشان دهند که مایل به سپردن تعهد به یکدیگرند، به شیوهای که بسیار مشابه تعهدات در توافقهای صریح است. یکی از راههای انجام این کار تن دادن به انتقادها و تقاضاهایی است که هارت توصیف کرده است ( 207.Williams, 1968, p). یکی از راههای معقول تحلیل این ایده که گروه دارای قاعدهای است، بر اساس پذیرش مشترک قاعده امکانپذیر است.
بنا به استدلالی که گیلبرت مطرح ساخته است (Gilbert, 1990, 1989b) برای پیدایش نظم پایدار در رفتارهای عاملان کاملاً عقلانی نظریهی بازی که در آن به طور دائم مسئلهی هماهنگی پیش میآید، چیزی شبیه توافق باید وجود داشته باشد. عاملانی که دلایلِ کنش انگیزهی کنش آنها میشود، نه غریزه یا عادت، نمیتوانند به وجود سابقهی موفقیتآمیز یا برجستگی یک راه حل معین متوسل شوند، چون این چیزها به خودی خود دلیلی برای انتخاب گزینهی قبلی یا برجسته نیست. مادامی که آدمیان در مقام عاملان عقلانی عمل میکنند، اصول مشترکاً پذیرفته شده احتمالاً نیروی عمدهای در سازماندهی زندگی آنها در جامعه خواهد بود.
منبع مقاله :
آوتوِیت، ویلیام، باتامور، تام؛ (1392)، فرهنگ علوم اجتماعی قرن بیستم، ترجمهی حسن چاوشیان، تهران: نشر نی، چاپ اول