نویسنده: رسول سعادتمند
هوشیاری برای مقابله با نقشههای اجانب
ما باید توجه به این معنا داشته باشیم. ما باید گمان نکنیم که مسائل ایران ختم شده است، تمام شده است، تمام شده است. هم مسائل فرهنگی اش تمام نشده است و هم سایر مسائل، شما هیچ وقت خوف از این نداشته باشید که مثلاً دولت غاصب عراق حمله کرده است و دارد مثلاً کارهای خلاف میکند. از اینها هیچ وقت خوف نداشته باشید. اینها نمیتوانند کاری انجام بدهند. شما از این خوف داشته باشید که همان نقشههایی که قبل از انقلاب اینها داشتند، در زمان رضا خان و محمد رضا خان داشتند، حالا بیشتر داشته باشند. آنها قبلاً از باب اینکه به طور ذهنی و علمی، یافته بودند که اسلام اگر رواج داشته باشد و مظاهر اسلام رواج داشته باشد، نمیگذارد که ما استفادههایمان را بکنیم، حالا که عیناً سیلی را خوردند و مشاهده کردند قدرت اسلام را در یک ملت سی و چند میلیونی و اسلام، که دارای یک میلیارد جمعیت است، اینها ملاحظه میکنند که بعد از آنکه سی و چند میلیونشان به ما اینطور کردند، پس وقتی که یک میلیارد جمعیت دنیا، که قریب به یک میلیارد مسلم دارد، اگر اینها همه مثل ایران بشوند، ما چه خواهیم کرد؟امروز نقشه دقیقتر از آن وقت است. امروز طرحهایی که اینها میخواهند پیاده کنند از آن وقت شدیدتر است و ما باید بیشتر چشم و گوشمان را باز کنیم. شما امروز هم میبینید که چهار نفر، ده نفر روحانی که با کمال صداقت دارند خدمت به این انقلاب میکنند، از هر گوشه صدا میشود که حکومت آخوندی! این زمزمهها تازه کم کم همان نقشههای سابق است. آن وقت هم یکدفعه نشد. ابتدا کم کم، یکی یکی، دو تا دو تا اهل علم بلاد را، اهالی منبر بلاد را انتقاد کردند؛ گفتند، گفتند، روزنامهها بعد شروع کردند و نطقها و مجالس و اینها درست کردند و بعد هم کار خودشان را انجام دادند. حالا هم این نقشه هست در کار.
در آن وقت، یکی از حرفها که هی رایج بود، میگفتند: «ملت گریه»؛ برای اینکه مجالس روضه را از دستشان بگیرند. اینکه همه مجالس روضه را آن وقت تعطیل کردند، آن هم به دست کسی که [رضاخان پهلوی] خودش در مجالس روضه میرفت و آن بازیها را در میآورد، قضیه مجلس روضه بود یا از مجلس روضه آنها یک چیز دیگر میفهمیدند و آن را میخواستند از بین ببرند؟ قضیه عمامه و کلاه بود یا از عمامه یک چیز دیگری آنها میفهمیدند و روی آن میزان عمامه را با آن مخالفت میکردند؟ آنها فهمیده بودند که از این عمامه یک کاری میآید که نمیگذارد اینها این را که میخواهند، عمل کنند و از این مجالس عزاداری یک کاری میآید که نمیگذارد اینها کارشان را انجام بدهند.
وقتی یک ملت در ماه محرم، سرتاسر یک مملکت، یک مطلب را میگویند، شما انگیزه این گریه و این اجتماع در مجالس روضه را خیال نکنید که فقط این است که ما گریه کنیم برای سیدالشهداء. نه سیدالشهداء احتیاج به این گریهها دارد و نه این گریهها خودش فی نفسه کاری از آن میآید، لکن این مجلسها مردم را همچو مجتمع میکنند و یک وجهه میدهند، سی میلیون، سی و پنج میلیون جمعییت در دو ماه محرم و خصوصاً دهه عاشورا، یک وجهه، طرف یک راه میروند. اینها را در این ماه محرم، خطبا و علما در سرتاسر کشور میتوانند بسیج کنند برای یک مسئله. این جنبه سیاسی این مجالس بالاتر از همه جنبههای دیگری که هست. بی خود بعضی از ائمه ما نمیفرمایند که برای من در منابر روضه بخوانند. بی خود نمیگویند ائمه ما به اینکه هر کس که بگرید، بگریاند یا صورت گریه، گریه کرد به خودش [بگیرد] اجرش فلان فلان است. مسئله، مسئله گریه نیست. مسئله، مسئله تباکی نیست. مسئله، مسئله سیاسی است که ائمه ما با همان دید الهی که داشتند، میخواستند که این ملتها را با هم بسیج کنند و یکپارچه کنند از راههای مختلف. اینها را یکپارچه کنند تا آسیب پذیر نباشند. (1)
این مطلبی که الآن القا کردهاند به جوانهای ما که تا کی گریه و تا کی روضه و اینها؟! اینها نمیفهمند روضه چیست؛ و این اساسی [را] کی تا حالا نگه داشته است، این را نمیفهمند، و نمیشود هم بهشان بفهمانیم. اینها نمیفهمند که این روضه و این گریه آدم ساز است؛ انسان درست میکند.
این مجالسی روضه، این مجالس عزای سیدالشهداء این آن تبلیغات بر ضد ظلم، این تبلیغ بر ضد طاغوت است. بیان ظلمی که به مظلوم شده تا آخر باید باشد. همینها در عین حالی که جوانهای خودشان که کشته شدند برایشان فریاد میزنند و چه میکنند، لکن بازی خوردند میگویند آن جوانها را از یاد ببرید! رای اینکه آنهایی که به اینها تلقین میکنند اساس را سیدالشهداء میدانند. اساسی که همه چیز را تا حالا نگه داشته، اوست. پیغمبر هم فرمود که: أنا من حسین (2) یعنی دیانت را او نگه میدارد، و این فداکاری دیانت اسلام را نگه داشته است، و ما باید نگهش داریم. این جوانها توجه ندارند، البته یک دستهاند [ که] تزریق به اینها شده از [طرف] اشخاصی که میخواهند نباشد، این اساسی [نباشد] میخواهند روضه را از بین ببرند: روضه نخوانید دیگر روضه خوانی نکنید دیگر؛ صحبت کنید. اینها نمیدانند که روضه خوانی است که عواطف مردم را همچو تهییج میکند که برای همه چیز حاضرند. وقتی مردم دیدند که سیدالشهداء جوانهایش را آنطور قطعه قطعه کردند و آنطور جوانهای خودش را داد، برای مردم آسان میشود که جوان بدهند. و با این حس شهادت دوستی این معنی را ملت ما پیش برد. و رمز همین معنایی بود که از کربلا منعکس شد به همه جهاتی که ما داشتیم، به همه ملت ما؛ و همه آرزوی شهادت میکردند؛ همان شهادتی که سیدش سیدالشهداء بود. اینها نمیفهمند که اینهاست که نگه داشته است. آنهایی که میفهمند تزریق میکنند و دیگران را گول میزنند. (3)
تبلیغات در جهت تضعیف شعائر و مظاهر اسلامی
امروز ما به مجالس تعزیه و روضه بیشتر احتیاج داریم از سابق. این اجتماع سرتاسری کشور، این دسته جات سرتاسری کشور، امروز دیگر یک رنگ سیاسی پیدا کرده است و حق هم همین است. اگر ما سی و چند میلیون جمعیت در این دهه محرم، که وسیله شان را خدا برای ما فراهم کرده است و آنقدر ائمه اطهار راجع به اینطور امور سفارش فرمودهاند و آنطور ثوابها را خدای تبارک و تعالی برایش مرتب فرموده است، اگر 35 میلیون جمعیت در این ماه محرم، در این دهه محرم، اجتماعات داشته باشند، خطبا هم بروند مسائل روز را برایشان بگویند و تعزیه بگویند و گریه بکنند برای سیدالشهداء، این یک شعاری است؛ یک شعار الهی است.«امروز دیگر ما انقلاب کرده ایم، روضه دیگر لازم نیست» از غلطهایی است که تو دهنها انداختهاند؛ مثل این است که بگوییم امروز ما انقلاب کرده ایم، دیگر لازم نیست که نماز بخوانیم. انقلاب برای این است. انقلاب کردیم که شعائر اسلام را زنده کنیم، نه انقلاب کردیم که شعائر اسلام را بمیرانیم. زنده نگه داشتن عاشورا یک مسئله بسیار مهم سیاسی- عبادی است. عزاداری کردن برای شهیدی که همه چیز را در راه اسلام داد[ه]، یک مسئله سیاسی است؛ یک مسئلهای است که در پیشبرد انقلاب اثر بسزا دارد.
ما از این اجتماعات استفاده میکنیم. ما از آن «الله اکبر»ها، ملت ما از آن «الله اکبر»ها استفاده کرد. آن «الله اکبر»ها را باید حفظ بکنیم. این مظاهر و شعائر و اموری که در اسلام در آن سفارش شده باید فکر کنید که اینها یک مسئله سطحی نبوده است که میخواستند جمع بشوند و گریه کنند، خیر.
ما ملت گریه سیاسی هستیم، ما ملتی هستیم که با همین اشکها سیل جریان میدهیم و خرد میکنیم سدهایی را که در مقابل اسلام ایستاده است.
چطور شد که اینها در زمان رضاخان یک محفلی جمع شدند برای شکست ایران از اسلام گریه کردند؟ اگر گریهاشکال داشت، چطور اینها گریه کردند؟ اینها میخواستند که مجوس را و آن ملت و ملیتی که خودشان در نظر است، احیا کنند. لهذا در آن محفل حرفها زده شد و گریهها شد برای اینکه چرا مجوس از اسلام شکست خورده است. آن افکار پوسیده الآن هم در مغزهای بعضیها هست. اینها نمیخواهند که شما برای یک شهید اسلام گریه کنید. اگر چنانچه برای شکست اسلام گریه کنید آنها میگویند: نه، گریه چیز خوبی است. اینها نمیخواهند که شما برای کسی که همه چیزش را برای اسلام داد، اینها نمیخواهند شما زنده نگهدارید یک واقعهای را که قدرتهای بزرگ را آن واقعه کوبید و در اثر او، شما هم اگر بشوید، میکوبید. اینها نمیخواهند این مسائل واقع بشود. مع الأسف، تبلیغ میکنند این منحرفین؛ اینهایی که مأمورند که این جور تبلیغات را بکنند و جوانهای ما بعضی شان باورشان میآید. باید جوانهای ما بدانند که هر نحو تبلیغی که بر ضد یکی از مظاهر اسلامی واقع شد، این تبلیغی است که از جانب بزرگترها و چپاولگرها به دست عمالشان واقع میشود؛ برای اینکه اسلام را بکوبند.
این جوانهای ما که بحمدالله، مسلمند و فعال، باید توجه بکنند به اینکه هر یک از این شعائر اسلامی چه چیزی دارد که اینها با آن مخالفند. چی زیر سر عمامه است که اینها مخالفند و چی زیر سر مجالس عزاست که اینها با آن مخالفند. از این، چه چیزی میآید از مجالس عزا، هماهنگ کردن همه ملت. همه ملت در یک روزی از منزلها بیرون میریزند و فریاد میزنند. اگر یک وقتی اینها فکر این را کردهاند، اگر یک وقتی خطبایی که در بین اینها هستند و علمایی که در بین اینها هستند، با هم قرار دادند که در این روز، اینها را منسجم بر ضد یک قدرتی بکنند، چه خواهد شد؟ اینها از این میترسند. با گریه، شما هی بنشینید گریه کنید، اما نفت را به ما بدهید، ما اشکال نداریم! هی مجلس بگیرید، با ما مخالفت نکنید، اشکال ندارد!
اینها از این مجالس، از آن جنبه سیاسی اش میترسند. امروز هم مجالس ما تحول درش پیدا شده است؛ مثل سابق نیست، متحول شده است. همه افراد ملت ما، مجالس ما متحول شده است. لکن گمان نکنند آنهایی که جنبههای سیاسی به نظرشان دارند و مثلاً روشنفکر هستند، به نظرشان که مجالس گریه دیگر چیزی نیست. همین گریههاست که کارها را پیش برده، همین اجتماعات است که مردم را بیدار میکند. اما از این مخالفتهایی که شد در زمان رضاخان و شک نداریم که به دستور بوده خود او خیلی معلوم نبود که اگر دستور ندهند، این حرفها را بزند از این مخالفتهایی که شد، باید عبرت بگیریم؛ ببینیم با مجالس روضه مخالف بودند، معلوم میشود که مجالس روضه با آنها مخالف است؛ با روحانیت مخالف بودند، ببینیم که روحانیت برای آنها مضر است؛ با دانشگاه مخالف بودند، ببینیم که دانشگاه با آنها مخالف است. بودن یک دانشگاه صحیح با آنها مخالف است. بله، آنها دانشگاهی که به دست خودشان درست بشود و همه چیزش را هم خودشان درست بکنند و جوانهایی که از دانشگاه بیرون بیایند همه برای خودشان عمل بکنند، با آن مخالف نیستند. اما امروز با دانشگاه مخالفند. در انقلاب اسلامی، با دانشگاهش مخالفند، با مجالس روضهاش مخالفند، با روحانی اش مخالفند، با جوان متدین بازاری اش مخالفند، با همه مخالفند. (4)
سیاسی بودن غالب مسائل اسلام
مسائل اسلام، مسائل سیاسی است و سیاستش غلبه دارد بر چیزهای دیگرش، اجتماعاتی که اسلام بعضی اش را فرض کرده است، واجب کرده است و بعضی اش را به طور استحباب و مبالغه در استحبابش کرده است اینها یک مسائل سیاسی است، قضیه مکه یک مسئله [سیاسی است.] اجتماع در مکه در این محافل مختلف با آن یکپارچگی مردم، که از همه بلاد مسلمین واجب شده است که بیایند در آنجا، بروند چه بکنند، چه بکنند [سیاسی است.] خدا که احتیاج به عبادت من و تو ندارد. خدای تبارک و تعالی میخواهد که مردم را مجتمع کند، واجب کرده است اینها را که جمع بشوند در آنجا و مسائل اسلام را طرح کنند و حل کنند.مع الأسف، در اثر بی اطلاعی ماها، در مکه مجتمع میشوند، لکن به مسائل خودشان درست نمیرسند. حالا اخیراً یک قدری بهتر شده است، لکن اگر مسلمین در یک همچو مجلس بزرگی که از تمام دنیا مجتمع شده است و هیچ قدرتی نمیتواند اینطور مجلس را درست بکند، دولتها هر چه زحمت بکشند یک عدهای از مملکت خودشان را میتوانند یک جایی جمع کنند یا از چند تا مملکت خدای تبارک و تعالی مردم را، مؤثرها را برایشان فرض کرده است که مجتمع بشوند در آن مجالسی که در مکه هست و همه با هم آنجا جمع بشوند.
نکته سیاسی این اجتماع این است که اولاً خودشان مطلع بشوند از حالات هم، تفاهم کنند با هم، برادر باشند با هم، برادری کنند با هم و مسائل بلاد خودشان، ممالک خودشان را طرح کنند در آنجا و چاره جویی کنند برای مسائل خودشان. ما اگر، همین حج را به آن معنایی که روح حج اقتضا میکند، عمل میکردیم، این گرفتاریهای زیادی که برای مسلمانها پیش آمده است، پیش نمیآمد. (5)
چپاولهای رضاخان و پسرش
رضا خان که آمد در این اراک بوده است. یک وقتی، در شرح احوالش هست، در یک کتابی که پیش من آوردند، در این اراک بوده رضا خان و یک سربازی، یک همچو چیزی بوده. آنجا شرح حال خودش را برای اینها نقل کرده است. خودش نقل کرده است که من در اراک بودم و ماهی نمیدانم چقدر داشتیم و ما دائماً دنبال این بودیم که اول ماه بیایند این را دست ما بدهند ما زندگیمان را بکنیم. ماهی هفت تومان، چقدر، چیز کمی بوده. این در آن گفتگویش که در آن وقت با وزرای خودش صحبت میکرده این قصه را، گفته و این را گفته. پس رضا خان خودش گفته که ما هیچ نداشتیم. همه ما میدانیم که یک آدم مجهولی بود. و نه مالک بود و نه عرض میکنم که کاسب بود و نه تاجر بود. هیچ اینها نبود. این در این حال آمد اینجا و بسیاری از شما شاید یادتان باشد. و اکثرتان یادتان نیست که وقتی رضا شاه آمد مازندران را میخواست، تمامش را برای خودش قباله کند. آن وقت به من گفتند که وقتی که بردند صورت مازندران را آنجایی که این طرف شمال را که این میخواست بگیرد، وقتی بردند آنجا نگاه کرد دید، بعضی جاهایش یک خطی مثلاً چطوری غیر از جاهای دیگرش، گفت اینها چیست؟ گفتند اینهاست که تا حالا نشده است. یعنی به ملک شما درنیامده. نه اینکه خریدیم از آنها. مردم را به قباله کردن الزام کردند. انداخته دور، گفت ببرید تمامش کنید. وقتی که آمد اینجا هیچ نداشت. مازندران را یا شمال را؛ هر جا که توانست این املاک را گرفت. خوب، البته بعدش دیگر نتوانستند نگه دارند. آن بعدش ایشان نتوانست نگه دارد. ایشان [محمد رضا شاه ] هم وارث یک آدمی است که هیچ چیز نداشته. حقوق سلطنتی هم که به زور، بیخودی میبرده است. برای اینکه سلطان قانونی نبوده است. من مکرراً این را اثباتش کردم. این قانونی نبوده است. آن حقوق سلطنتی هم ببینند چقدر بوده است. خرج ایشان چقدر بوده. حقوقش چقدر بوده. حساب کنند ببینند که این اموالی که الان در خارج دارد. اینکه در بانکهای همه جا، تقریباً در بانکهای امریکا دارد. در سوئیس دارد. جاهای دیگر دارد. اگر طلب دارد واقعاً، خوب، به او بدهند برود. و اگر یک آدمی که هیچ نداشته و حالا اینها را دارد، خوب، ما از او میپرسیم از کجا آوردی. یک وقتی اینها میگفتند که قانون را «از کجا آورده ای»؟ حالا به خودشان میگویم که شما، از کجا اینها را آوردهاید؟ جز این است که از ملت است.ما حرفمان یک حرفی نیست که خیلی محتاج به تأمل باشد. محتاج به بررسی باشد. یک حرف روشنی است. این آقا، آن وقتی که پدرش آمده است وضعش آن بوده به اقرار خودشان. بعد هم که خودش آمده، نه تجارت و نه کسب و نه چیزى داشته، و شده است اینطوری. و این اموالی که از این ملت برده است، ما اینها را میخواهیم میگوییم بررسی کنند. ببینند اگر از ما طلب دارد به او میدهیم. اگر ما از او طلب داریم به ما بدهد. (6)
رضا شاه، بدتر از دشمنان خارجی
وقتی که جنگ عمومی شروع شد و متفقین ایران را خواستند قبضه کنند برای اینکه یک پلی باشد بین آنها و جای دیگری که دعوا داشتند، سه تا لشکر از سه جنبه به ایران حمله کردند؛ مال انگلستان بود و مال امریکا بود و مال شوروی. و آن حرفهایی که رضاشاه میگفت مثل همین حرفهایی که ایشان [محمد رضا شاه] میزند که قدرت ما دیگر به آنجا رسیده است که کسی نمیتواند تعدی کند، به آنجا رسیده است کذا! خوب، یکدفعه معلوم شد که یک ادعایی بوده است که تویش خالی بوده. فقط این یک حرفی بوده. آن وقت میگفتند که اعلامیهای که دوم نداشت، اعلامیه لشکر ایران بود که اعلامیه اول را که اعلامیه جنگشان بود؛ دوامی نداشتند که ظاهراً سه ساعت طول کشید که وقتی که رضاشاه به سردارهایش گفته بود که آخر چرا سه ساعت، گفته [بودند] آن سه ساعت هم زیادی بود، برای اینکه ما هیچی نداشتیم، آنها همه چیز راه افتادند، راه میآمدند! سه ساعت راه میآمدند که میرسیدند و الا [مقاومتی] در کار نبود! خنده حضار ا... قدرت ایشان همین... .وقتی هم که یک قدرتی اتکال به ملت نداشته باشد، نظیر همان رضاشاه میشود که این سه تا مملکت، این سه تا لشکر ریختند به ایران و ایران را گرفتند و همه چیز ایران در معرض خطر بود... در عین حال یک مطلب وجدانی برای ماها بود و مشهود بود که مردم شادی میکردند که اینها آمدند شر رضاخان را کندند! برای اینکه آنها که آمدند، رضاخان را فرستادند رفت. یک همچو وضعی پیش آورده بود که در عین حال که دشمن اجنبی، دشمن، سه تا دشمن بزرگ همه چیز ایران را در معرض خطر داشت مع ذلک از آمدن این دشمنها مردم شادی میکردند و به هم عرض میکنم شاید مبارک باد میگفتند که خوب شد آمدند که این مرد که رفت! شرش را کند و رفت! اینطور با مردم عمل کرده بود که از دشمن، سه تا دشمنی که به حسب دیانت با اینها مخالف بود و همه چیزشان مخالف بود، اینها آمدن آنها را برای رفتن او ترجیح میدادند که آن بیاید، اینها بیایند و این برود... برای اینکه آنها باز ممکن است یک حسابی داشته باشند؛
لهذا آنها که آمدند بیحساب نبود که به مردم تعدی بکنند. البته بود یک تعدیاتی اما نه تعدی آنطور تعدی که رضاخان میکرد. شوروی هم نکرد، انگلستان هم نکرد، امریکا هم نکرد، دشمنهای ما نکردند آنطور با ایران، آنطور که این سختگیری کرد و مردم را آزار داد آنها همچو کاری نکردند! (7)
پایان قصه رضاخان
آن وقت که رضا شاه را آمدند و کلکش را کندند، آن وقت برای من یک نفر آدم مطلعی از یکی از صاحب منصبها که همراه او رفته بود تا یک جایی، تا مثلاً یک دریا یا آن طرف به جزیره موریس، او گفته بود که یک کشتیای که ایشان را سوار کردند حاملی چمدانهای خیلی زیاد از جواهرهای سلطنت ایران [بود] این جواهر «سلطنتی» نه اینکه مال سلطان است، جواهرهای سلطنتی پشتوانه مملکت ماست که اینها دارند حمل میکنند میبرند اینها را پیش خودش آورده بود و انبار [کرده] بود؛ این [رضاخان را] بردند. در بین دریا یک کشتی که مال حمل دواب بود؛ یعنی مال حیوانات، حمل حیوانات بود این را من نقل میکنم از یک کسی که او از یک صاحب منصب نقل کرده که همراه او بوده یک کشتیای که مال نقل حیوانات بود، آمدند متصل کردند به این کشتیای که این حیوان تویش بود؛ بعد به او گفتند که پاشو بیا اینجا! خوب مأمور بودند و حرکتش دادند از این کشتی به [آن کشتی]، خیلی خوب، چیزهای ما هم هست؛ چمدانها، گفتند: میآوریم. ایشان را بردند به آنجا، چمدانها را هم بردند برای خودشان. آن وقت یک همچو ضرری به مملکت ما وارد کرد، آخر رفتنش؛ و آن وقت گورش را گم کرد. (8)پینوشتها:
1. صحیفه امام، ج13، ص 321-323.
2. حضرت رسول اکرم : «حسین منی و أنا من حسین»، حسین از من است و من از حسینم. (المستدرک، ج3، ص177؛ بحارالانوار، ج 43، ص 291).
3. صحیفه امام، ج 10، ص 120 تا 121.
4. همان، ج 13، ص 326 تا 328.
5. همان، ص 323 تا 324.
6. همان، ج 11، ص 278 تا 279.
7. همان، ج 5، ص 125 تا 126.
8. همان، ج 4، ص 112.
سعادتمند، رسول؛ (1390)، تاریخچه انقلاب اسلامی در کلام امام خمینی (ره)، قم: انتشارات تسنیم، چاپ سوم.