اظهار تألم در معلولیّت جانبازان انقلاب
خداوندا! تو میدانی که من در چه حالی هستم که این منظره را میبینم. من چطور این منظرههایی که برادرهای ما، خواهرهای ما، بچههای ما، برای اسلام اعضای خودشان را از دست دادهاند، سلامت خودشان را از دست دادهاند، چطور این منظرههارا من تحمل کنم؟ من چطور این بچه را که اینجا ایستاده و معلول است، در اول بچگی معلول شده است، ما چطور تحمل کنیم؟ خدایا! آنها که برای ما این مصیبتها را بار آوردند به جزای خودشان برسان. خدایا! این ابرقدرتها که برای رسیدن به قدرت، ولو چند سالی دیگر، این جنایتها را در دنیا به بار میآورند تأدیبشان کن، با دست قدرت خود آنها را به جای خودشان بنشان. برادرهای من، خواهرهای من، بچههای عزیز من، میدانم که شما در رنج هستید. و من هم شریک شما در رنج هستم. من هم مثل یک برادری که برادرش و خواهرش در رنج است، مثل یک پدری که اولادش در رنج است، من هم شریکم با شما در رنج. لکن آنچه که رنجها را آسان میکند آنچه که دردها را تخفیف میدهد، آنچه که بر همه ما آسان میکند این مسائل را، این است که این امور برای خدا انجام گرفت. شما برای خدا قیام کردید و برای خدا مجروح شدید و بسیاری از برادرها و خواهرهای شما هم برای خدا مقتول شدند. آن چیزی که برای خدا از دست دادید جایی نمیرود، پیش خدا محفوظ است. دنیا وسیله است برای عالمهای دیگر، و خداوند برای شما مهیا میکند مقامهایی که اگر دیگران ببینند آنها هم آرزو میکنند که مثل شما بودند. (1)احساس حقارت در برابر شهدا و جانبازان
امروز ما مفتخر هستیم به تودههای عظیم متعهد به اسلام عزیز و جوانان غیرتمند و رزمنده که از اول انقلاب شجاعانه قیام کردهاند و ندای حق را اجابت کردند و گروه کثیری از آنان به لقاء الله که آمالشان بود، رسیده، و گروه عزیز دیگر که سلامت خود یا اعضای گرانقدر خود را در راه اسلام و هدف از دست دادهاند و با چهرههای بشاش و نورانی با آنان مواجه هستیم. و نیز مفتخریم که مادران دلیری که عزیز از دست دادهاند و پدران عزیزی که جوانانشان شهید شدهاند آنچنان با ما برخورد میکنند که گویی عروسی عزیزان و جوانانشان را جشن میگیرند. و اینجانب هر وقت با این عزیزان معظم برخورد میکنم یا وصیتنامه انسان ساز شهیدی را میبینم احساس حقارت و زبونی میکنم. اینان سند ایمان و تعهدشان را به اسلام در دست دارند، و قبور شهدا و اجساد و ابدان معلولان، زبان گویایی است که به عظمت روح جاوید آنان شهادت میدهد، و شکایتی اگر دارند از آن است که به فیض شهادت نرسیدهاند و یا در حالی که به ثواب شهادت رسیدهاند، مینالند که چرا نمیتوانند برای دفاع به جبهههابرگردند، و فریاد «جنگ جنگ تا پیروزی» را سر میدهند. (2)تأکید بر نداشتن سخنگو
بسمه تعالیبه اطلاع مردم میرساند:
کسی حق ندارد به عنوان سخنگو یا اطرافی یا وابسته و یا تحت هر عنوان دیگری، از طرف اینجانب مطلبی بگوید. من خودم قلم و بیان دارم و اظهارنظرهایی که در رادیوها و یا جراید میشود به خود اشخاص مربوط است و به اینجانب ربطی ندارد.
به تاریخ 11 ع991 [20 بهمن 1357] (3)
اجازه دخالت به کسی نمیدادم
من از اولی که داخلی در این باب شدم [اجازه] دخالت به کسی نمیدادم؛ به نزدیکان خودم هم اجازه دخالت هیچ وقت نمیدادم. خودم مستقل بودم در کارهایم، خودم هر کاری را میخواستم میکردم و هر کاری را نمیخواستم نمیکردم؛ و به حسب تشخیص خودم و تفکر خودم کارها را انجام میدادم. خیال نکنید که من حالا اینجا که آمدم مثلاً ارتباط خاصی با کسی داشته باشم، یا کسی در کارهای من دخالت بکند و من هم قبول بکنم از او؛ این حرفها نیست در کار، کدورتی نداشته باشید از این جهت که من مثلاً اگر رفتم بیرون برای استراحت، این یک چیزی بوده است که من مثلاً به آقایان رسیدگی نکنم، خدمت آقایان نرسم. من در خدمت همه آقایان هستم و آنجا هم، منزلم، درش باز است؛ هر کس از آقایان میخواهد، بیاید آنجا، لکن از اینکه بیایم در این محل و اینجا باشم، یا اینکه از آنجا هر روز پا شوم بیایم اینجا، از این معذرت میخواهم از باب اینکه مزاج من همچو اقتضایی ندارد؛ و من باید برگردم آنجا و استراحتبکنم، و إن شاءالله خودم را حاضر کنم برای خدمت به همه آقایان. (4)لزوم بی طرفی اعضای دفتر امام
بسم الله الرحمن الرحیممن اخطار میکنم که به تمام کسانی که در دفتر هستند و یا در دفتر و منزل اینجانب میآیند که باید با کمال بیطرفی و بی نظری عمل کنند، و هیچ گفتار یا کرداری که از آن انتزاع طرفداری از اشخاص یا گروهها و مخالفت با اشخاص، یا گروهها گردد به جا نیاورند؛ و تخلف از این امر، مخالف شرع و مصلحت انقلاب اسلامی است. و کسانی که بخواهند تخلف کنند نباید در دفتر یا منزل اینجانب بمانند. و نیز به پاسداران اطراف منزل اخطار میکنم که حق ندارند تعرض و خلاف آداب اسلامی با اشخاص از هر گروهی هستند، روحانیون معظم و شخصیتهای دولتی و انقلابی، رفتار کنند.
روح الله الموسوى الخمینی (5)
اگر از من توصیه آمد بزنید به دیوار
کسی که مجرم است باید به جزای خودش برسد و توصیه از احدی قبول نباید بشود. من این را کراراً گفته ام، اگر از من توصیه برای کسی آمد، از دفتر من برای کسی توصیه آمد، از کسانی که به من مربوطند توصیه آمد، بزنید به دیوار قاضی نباید تحت تأثیر کسی باشد. قاضی آزاد است و باید در محیط آزاد عمل بکند. توصیههارا هیچ به آن اعتنا نکنید. اگر یکوقت توصیه بحقی است که خوب، آن وقت شما البته باید توصیه بحق را رسیدگی بکنید. بر فرض که توصیه هم نشود، باید رسیدگی بکنید. اگر خدای نخواسته یک توصیهای است که ناحق است، هیچ نباید به ان اعتنا کرد. در هر صورت قاضی مستقل است و خودش باید نظر بدهد؛ لکن خدا را شاهد ببیند. این قلمی که دست میگیرد قلمی است که ممکن است که آبروی یک مسلمی را از بین ببرد؛ و ممکن است احقاق حقی بکند. و همین طور در همه امور باید خدای تبارک و تعالی را ناظر و حاضر ببینید. (6)دعا کنید خدا بمیرد!!
شنیدم که امروز هم یک شایعه مرگ فلانی شده است، (7) و دلخوش کرده خودش را به اینکه فلانی مرد. من بمیرم که شما باید دعا کنید خدا بمیرد! خدا هست، من کی هستم. ملت ما خدا دارد. ملت ما از اول تا حالا، همیشه ملت پشتیبانش خدای تبارک و تعالی بوده، منتها گاهی ملموس بوده است و گاهی غیر ملموس، حالا الان ملموس است که کارها برخلاف آن چیزی که آنها خیال میکنند انجام میگیرد. (8)به این سبک مغزی خندیده است
من چند روز پیش از این رادیو را گوش میکردم، دیدم که رادیوی خارجی گفت که فلان گفته است که خمینی در حال مرگ است. من یاد یک قصهای افتادم و آن اینکه یک نفر بود که میخواست اظهار قدرت و پهلوانی بکند. در یک جلسهای گفت که من آنم که چه کردم، چه کردم، کارهایش را شمرد و من جمله، گفت من آنم که فلان آدم، فلان پهلوان را در فلان جا کشتم و چه کردم. آن آدم حاضر بود، گفت که آن کسی که شما کشتید حرفهای شما را دارد میشنود! من یاد این افتادم که آن کسی که آن آقا گفته است که در حال مرگ است، حرفهای ایشان را شنیده و به این سبک مغزی خندیده است. (9)دلخوشیهای دروغین غرب باوران عافیت طلب
این را من به اینهایی که در خارج رفتند و آنهایی که در جاهای دیگر هستند و دل خودشان را خوش کردند، میگویم که: این جمهوری اسلامی را شما نمیشناسید. هی میگویید ما اسلام شناسیم، ما نمیدانم جامعه شناسیم! شما ملت خودتان را نمیشناسید، اگر میشناختید به این روز نمیافتادید. اگر شما بشناسید ملت ایران را، میدانید که الآن جمهوری اسلامی پایبند اشخاص نیست. هی ننشینید بگویید که کیک در حال احتضار است و دیگر لال شده و نمیدانم چی شده! این دلخوشیها را به خودتان ندهید. شما حالا دو سه سال است که هی میگویید دو ماه دیگر این جمهوری از بین میرود. بحمدالله جمهوری به قدرت خودش باقی است، ارتشی ما قدرتش باقی است، سپاه پاسداران ما، بسیج ما، ژاندارمری ما، همه، ملت ما، یک ملت بیداری است. یک ملتی است که جوان را میدهد، و مادرهایی هستند که جوانهایشان را میدهند و باز هم میآیند مثل شیر غران میگویند که ما حاضریم باز، یک همچو ملتی را یک نفر برود یا باشد نمیشود. آن روز که مرکز حزب جمهوری را منفجر کردند و آن عزیزان را از بین بردند، گفتند: یکی دو نفر دیگر از بین برود، دیگر تمام شده است. آنها خیال میکنند به یکی دوتا یا چهار تا پنج تا امثال ماها جمهوری اسلامی است. جمهوری اسلامی، همه افرادش الآن توجه به مسائل دارند. الان در دهات هم انسان وقتی میبیند که یک صحبتی میکنند، آن دهاتی که پشت خیش ایستاده و دارد کار میکند، صحبت میکند، باز یک صحبت سیاسی و یک مسئله میگوید. با یک همچو ملتی نمیشود که شما خیال کنید بنشینید و هی فکر کنید که اگر کیَک مرد، چه میشود؟ نه! نخواهد شد. (10)وابسته نبودن انقلاب به اشخاص
من شخصاً یک گرفتاری خاصی دارم و آن این است که اگر من هر روز صحبت بکنم یا روزی دو مرتبه صحبت بکنم، اطبا میآیند و به من اشکال میکنند و جمع میشوند که شما صحبت زیاد نکنید. و اگر دو سه روز صحبت نکنم، رادیوهای خارجی میگویند که فلان چه شده و چه شده و حاصل [اینکه] میرود همین دو سه روزه و همین چند وقت و اینها. و من یک مثلی یادم آمد و آن این است که یک بچهای دعا میکرد که معلمش بمیرد، معلم مرد. پدر، این را برد به یک مکتبخانه دیگر به اصطلاح سابق، باز دعا کرد معلم بمیرد، مرد. باز پدر او را برد به یک جای دیگر؛ مکتب دیگر به این پسر گفتند که دعا کن پدرت بمیرد و الا این معلم بمیرد یک معلم دیگر هم هست. حالا این خارجیها و آنهایی که تبع خارجیها هستند باید دعا کنند که این سلاح «الله اکبر» از ملت ما گرفته بشود و این دعا هم مستجاب نیست و الّا من نباشم باز خود ملت هست.ملت ما امروز متوقف نیست نهضتشان و پیشبردشان به اینکه من باشم یا زید باشد یا عمرو باشد. ملت ما امروز راه را پیدا کردند و میدانند چه بکنند و با همین راهی که پیدا کردند و همین ترتیبی که تاکنون پیش آمدهاند به پیش میروند و اینطور نیست که اگر من نباشیم چه خواهد شد. بیخود اینها در رادیوهایشان نگویند این مسائل راه برای اینکه، این مسائل در ملت ما تأثیری ندارد و اینها خودشان راه را پیدا کردند و همان راه را خواهند رفت و به پیروزی نهایی إن شاءالله خواهند رسید. (11)
انتقاد از خود و صراحت در اقرار به اشتباه
آنچه مهم است این است که ما میخواهیم مطابق شرع اسلام مسائل را پیاده کنیم. پس اگر قبلاً اشتباه کرده باشیم باید صریحاً بگوییم اشتباه نموده ایم. و عدول در بین فقها از فتوایی به فتوای دیگر درست همین معنا را دارد. وقتی فقیهی از فتوای خود بر میگردد یعنی من در این مسئله اشتباه نموده ام و بهاشتباهم اقرار میکنم. فقهای شورای نگهبان و اعضای شورایعالی قضائی هم باید این طور باشند که اگر در مسئلهای اشتباه کردند صریحاً بگویند اشتباه کردیم و حرف خود را پس بگیرند، ما که معصوم نیستیم. پیش از انقلاب من خیال میکردم وقتی انقلاب پیروز شد افراد صالحی هستند که کارها را طبق اسلام عمل کنند، لذا بارها گفتم روحانیون میروند کارهای خودشان را انجام میدهند. بعد دیدم خیر، اکثر آنها افراد ناصالحی بودند و دیدم حرفی که زده ام درست نبوده است، آمدم صریحاً اعلام کردم من اشتباه کرده ام. این برای این است که ما میخواهیم اسلام را پیاده کنیم. پس در این رابطه ممکن است من دیروز حرفی را زده باشم و امروز حرف دیگری را و فردا حرف دیگری را، این معنا ندارد که من بگویم چون دیروز حرفی زده ام باید روی همان حرف باقی بمانم امروز میگویم مادام که احکام اسلام پیاده نشده است و افراد صالحی نداشتیم تا طبق اسلام عمل کنند، علما باید مشغول به کارهایشان باشند. این شأنی برای علما نیست که ریاست جمهوری و یا پست دیگری را داشته باشند. چون وظیفه است به این کارها میپردازند. خلاصه یک چیز را نباید فراموش کنیم که همه میخواهیم اسلام پیاده شود. (12)پینوشتها:
1. همان، ج 12، ص 56 تا 57.
2. همان، ج 16، ص 27.
3. همان، ج 6، ص 112.
4. همان، ج 3، ص 498 تا 499.
5. همان، ج 12، ص 228.
6. همان، ج 10، ص 272.
7. یکی از شگردهای دشمن برای تضعیف روحیه مردم به زعم خود پراکنده کردن شایعه رحلت امام خمینی بود، که معظم له در اینجا به یکی از آنها اشاره کردهاند.
8. صحیفه امام، ج 13، ص 236.
9. همان، ج 16، ص 67.
10. همان، ج 19، ص 13 تا 14.
11. همان، ج 13، ص 148 تا 149.
12. همان، ج 18، ص 241-242.
سعادتمند، رسول؛ (1390)، تاریخچه انقلاب اسلامی در کلام امام خمینی (ره)، قم: انتشارات تسنیم، چاپ سوم.