ويژگيهاي دوران امام جواد (عليه السلام)

پيشواي نهم علاوه بر برخورداري از کمالات معنوي و برتري علمي که هرکدام دليل روشني بر امامت آن حضرت و جانشيني وي از پدر بزرگوارش مي باشد و نيز علاوه بر بيانات و تصريحاتي که از سوي رسول خدا صلي الله عليه و اله در امر امامت آن حضرت شده، بارها و به مناسبت هاي گوناگون از سوي پيشواي هشتم به عنوان پيشواي پس از آن حضرت به شيعيان معرفي گرديده است. صفوان بن يحيي مي گويد:
سه‌شنبه، 5 آذر 1387
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
ويژگيهاي دوران امام جواد (عليه السلام)
ويژگيهاي دوران امام جواد (عليه السلام)
ويژگيهاي دوران امام جواد (عليه السلام)

پيشواي نهم علاوه بر برخورداري از کمالات معنوي و برتري علمي که هرکدام دليل روشني بر امامت آن حضرت و جانشيني وي از پدر بزرگوارش مي باشد و نيز علاوه بر بيانات و تصريحاتي که از سوي رسول خدا صلي الله عليه و اله در امر امامت آن حضرت شده، بارها و به مناسبت هاي گوناگون از سوي پيشواي هشتم به عنوان پيشواي پس از آن حضرت به شيعيان معرفي گرديده است. صفوان بن يحيي مي گويد:
به امام رضا عليه السلام عرض کردم: ... چنانچه براي شما پيشامدي رخ دهد امر امامت به چه کسي واگذار مي شود؟
امام به فرزندش ابوجعفر - که نزدش ايستاده بود - اشاره کرد.
گفتم: فدايت شوم! همين پسر سه ساله!؟
فرمود: چه مانعي دارد؟ عيسي عليه السلام سه ساله بود که حجت خدا شد.(1)
امام جواد عليه السلام در آخر ماه صفر سال 203 هجري در حالي که هفت سال و اندي از عمر مبارکش مي گذشت عهده دار مقام امامت شد و مدت امامتش هفده سال به طور انجاميد. از اين مدت حدود پانزده سال آن معاصر حکومت مأمون و دو سال ديگرش همزمان با زمامداري معتصم بود.

ويژگي امامت حضرت جواد عليه السلام

برجسته ترين ويژگي امامت امام جواد عليه السلام خردسالي آن حضرت به هنگام عهده داري اين منصب الهي است؛ چه اين که آن بزرگوار نخستين پيشواي معصوم است که پيش از سن بلوغ مسؤوليت پيشوايي امت را پذيرفته بود؛ هرچند پس از آن حضرت فرزندش امام هادي و نيز حضرت مهدي عليهماالسلام در سني همسان يا کمتر از سن امام جواد عليه السلام به امامت رسيدند.
طبيعي است چنين پديده بي سابقه اي با محوريت اساسي ترين مسأله مورد اختلاف بيت امامت با دستگاه خلافت جور، پيامدها و واکنش هايي در پي داشته باشد. از اين رو، امامان پيشين، بويژه حضرت رضا عليه السلام سعي مي کردند با بيانات گوناگون و ارائه شواهدي از قرآن درباره ي رهبري پيامبران گذشته در دوران خردسالي از قبيل حضرت عيسي و يحيي بن زکريا، افکار عمومي را براي پذيرش امامت امام جواد عليه السلام در آينده اي نزديک آماده سازند.(2)

شرايط سياسي - فرهنگي

از جمله مسائل کلامي مربوط به امامت که در جامعه آن روز مطرح شد اين بود که آيا ممکن است کسي پيش از بلوغ به مقام امامت برسد؟ اين بحث با شهادت حضرت رضا و به امامت رسيدن امام جواد عليه السلام به صورت جدي تري در محافل علمي - کلامي مطرح و بعدها نيز درباره ي امامت امام هادي و حضرت مهدي عليه السلام دنبال شد.
اين موضوع اعتقادي که مصداق نخستين آن وجود مبارک امام جواد عليه السلام بود، نگراني هايي را در ميان پيروان اهل بيت عليهم السلام به وجود آورد و آنان را در حيرت و اضطراب عميقي فرو برد و دچار پراکندگي کرد. گروهي از آنان در منزل عبدالرحمان بن حجاج گرد آمده به شيون و زاري پرداختند.(3)
اين اضطراب موجب شد تا برخي از شيعيان، به سراغ عبدالله بن موسي برادر امام رضا عليه السلام بروند؛ ولي چون او را در پاسخگويي به سؤالات خود ناتوان ديدند او را ترک کرده به سراغ امام جواد عليه السلام رفتند.(4)
گروه ديگري به واقفي ها پيوستند. جمعي نيز به امامت احمد بن موسي قائل شدند. مبناي استدلال اين دو گروه کمي سن امام بود، آنان بلوغ را شرط احراز منصب امامت مي دانستند.(5)
شماري از شيعيان براي حصول اطمينان، گاه مسأله کمي سن آن حضرت را با خود وي در ميان مي گذاشتند. امام در پاسخ با اشاره به جانشيني سليمان از داوود در سن کودکي و نيز نبوت يحيي بن زکريا و حضرت عيسي در دوران شيرخوارگي، امامت خود را تثبيت مي کرد. گاهي نيز به عنوان آزمايش، وي را در مقابل انواع پرسش هاي علمي و ديني قرار مي دادند و چون حضرت با کمي سن به تمامي پرسش هاي آنان پاسخ مي داد، آنان با اطمينان خاطر امامتش را مي پذيرفتند.

مأمون و امام جواد عليه السلام

موقعيت سني امام جواد عليه السلام و کشمکش ها و پراکندگي هاي شيعيان بر سر مسأله امامت، مأمون را - که از دوران امامت امام رضا عليه السلام و برخوردها و موضع گيري هاي آن حضرت تجربه ها آموخته بود - بر آن داشت تا اهداف سياسي و حکومتي خود را در جهت تثبيت هرچه بيشتر پايه هاي حکومت خويش و قلع و قمع يا مطيع ساختن مخالفان بويژه شيعيان و در رأس آنان حضرت جواد عليه السلام را با جديت و آزمندي بيشتر دنبال کند.
او پس از استقرار در بغداد به سال 204 هجري متوجه امام جواد عليه السلام شد. در نخستين اقدام، امام را به پايتخت احضار کرد.(6) هدف مأمون از اين اقدام - علاوه بر تحت نظر قرار دادن امام و کنترل آن حضرت و نيز قطع روابط وي با شيعيان - عبارت بود از:
1- با جذب حضرت به دستگاه پرزرق و برق خلافت، امام را از انديشه مبارزه عليه حکومت خود باز دارد و در افکار عمومي، مواضع فکري تشيع و امامت شيعه را زير سؤال ببرد.
2- با فراخواني امام به مرکز خلافت و تظاهر به دوستي و تکريم آن حضرت مي کوشيد حسن نيت خود را نسبت به اهل بيت عليهم السلام و برائت ذمه خويش را از خون امام رضا عليه السلام براي توده هاي مردم به اثبات رساند.
3- با اين اقدام، مي خواست بر درستي سياست خود نسبت به بيت امامت تأکيد ورزد و به همگان بفهماند که اگر تدبير او درست و دستگاه خلافت او اسلامي و مشروع نبود دو تن از امامان شيعه به چنين دستگاهي نزديک نمي شدند.
مأمون در دومين اقدام با گردآوري دانشمندان از فرقه هاي مختلف و ترتيب مجالس بحث و مناظره با امام مي کوشيد هرچند در يک مسأله آن حضرت را محکوم ساخته ناتواني علمي وي و بي بهره بودن او را از دانش خدادادي ويژه رهبران الهي به رخش بکشد و آن را دستاويزي براي ابطال اصل ادعايش قرار دهد.
وي با آن که از اعمال اين روش در دوران امام رضا عليه السلام سودي نبرده بود و مي دانست امام جواد نيز از همان نسل است، در دوران آن حضرت نيز اين تجربه تلخ را تکرار کرد. شايد خردسالي امام، محرک و مشوق او در دست يازيدن به اين اقدام بوده است.
مأمون در اين اقدام نقش واسطه را ايفا مي کرد؛ يعني از يک سو ديگران را تحريک و تشويق مي کرد تا امام را مورد پرستش هاي گوناگون قرار دهند؛ از سوي ديگر با بيان برتري هاي علمي امام به اطمينان پيروزي آن حضرت بر حريفان تظاهر مي کرد تا از پيامدهاي شکست رقيبان مصون بماند و در زمره جبهه شکست خورده و محکوم بشمار نرود.
وي در فرماني به يحيي بن اکثم، قاضي القضاه حکومت خود به هدف خويش از اين اقدام اشاره کرده مي گويد:
پرسش و مسأله اي را بر ابوجعفر عرضه کن که او را محکوم و ساکت کني.(7)

تلاش ها و موضع گيري هاي امام جواد عليه السلام

پيشواي نهم با درک عميق از شرايط سياسي - فرهنگي جامعه و ترفندهاي مأمون، فعاليت هاي خود را در محورهاي زير سامان داد.

1- تبيين و تثبيت امامت خويش

نخستين و مهم ترين رسالت حضرت جواد عليه السلام اثبات امامت خويش و پاسخگويي به ابهام ها و شبهه هايي بود که با توجه به خردسالي آن گرامي در جامعه مطرح مي شد. اين رسالت به گونه هاي زير نمود يافت.
الف - تصريح بر امامت خود: امام در رويارويي با مردم حتي مخالفان با صراحت، خود را پيشواي امت و حجت خدا در زمين مي دانست. يحيي بن اکثم در حرم پيامبر صلي الله عليه و اله با امام برخورد کرد و مسائلي از وي پرسيد. در پايان گفت: مي خواهم درباره مسأله اي از شما بپرسم ولي خجالت مي کشم.
امام فرمود: پيش از آن که تو بپرسي من خبر مي دهم. تو مي خواهي از امام (زمان) بپرسي. گفت: به خدا سوگند همين است. فرمود: من همان امام (زمان) هستم. گفت: نشانه و علامتي؟ عصايي که در دست امام بود به سخن درآمد: او مولاي من و پيشواي اين زمان و حجت خدا است.(8)
امام جواد عليه السلام گاهي قدم فراتر از اين مي گذاشت و ضمن تصريح بر امامت خود، آن را به سلسله امامت امامان پيشين و در نهايت به رسالت پيامبر صلي الله عليه و اله مرتبط مي ساخت.(9)
ب - آشکار نمودن دانش خدادادي ويژه رهبران الهي: امام جواد عليه السلام در موقعيتي قرار داشت که لازم مي نمود قطره اي از درياي بي کران علم الهي خود را براي مردم آشکار سازد. وي پس از شهادت پدر در مسجد پيامبر صلي الله عليه و اله بر فراز منبر رفت و فرمود:
من محمد بن علي الرضا و جواد هستم. من داناي به انساب مردم در صلب پدرانشان مي باشم. من به نهان و آشکار و نيز آينده امور شما آگاهم؛ علمي که خداوند پيش از آفرينش آفريده هايش به ما عطا کرده است و تا پس از فناي آسمان ها و زمين ها از آن بهره منديم. و چنانچه همدستي اهل باطل و حاکميت گمراهان و فتنه شکاکان نبود سخني مي گفتم که پيشينيان و آيندگان از آن به شگفت آيند.
سپس دست بر دهان نهاد و فرمود: اي محمد! سکوت کن آن گونه که پدرانت پيش از تو سکوت کردند.(10)
پاسخگويي آن حضرت به سي هزار مسأله در يک مجلس(11) بيانگر فزوني پرسش هاي گوناگون از آن حضرت از يک سو و احاطه آن بزرگوار به مسائل در زمينه هاي مختلف از سوي ديگر است.
ج - ابراز کرامات: از حضرت جواد عليه السلام با کمي سنش کرامات زيادي نقل شده است. بيشتر اين کرامات به منظور تثبيت پايه هاي امامت و تحکيم عقايد افراد صورت مي گرفت؛ چه آن که صدور عمل خارق العاده از فردي که ادعاي امامت مي کرد از نشانه هاي امامت و جانشيني او از رسول خدا صلي الله عليه و اله بشمار مي رفت. عماره بن زيد مي گويد: از امام جواد عليه السلام پرسيدم: نشانه ي امام چيست؟ فرمود: اين است که توانايي اين کار را داشته باشد. سپس دستش را بر روي سنگي نهاد، بگونه اي که آثار انگشتانش در سنگ نمايان شد، و ديدم که آن حضرت آهن را بدون آن که گداخته باشد کشيد و با انگشترش بر سنگ مهر زد.(12)

2- اتخاذ موضع منفي در برابر دستگاه خلافت

امام تقي عليه السلام امامت حاکمان جور را نفي مي کرد و متناسب با مقتضيات زمان، در گفتار و کردار ناخشنودي خود را از وضع موجود و نفرت و انزجار خويش را از ستمگران ابراز مي داشت.
اين سياست گاهي به صورت دعا و زمزمه با پروردگار و گاه در سخنان حکيمانه اش تجلي مي کرد.(13) و گاه که لازم مي نمود در رفتارش نيز بر اين موضع تأکيد مي ورزيد.(14)
زماني نيز از طريق اعلام نارضايتي از حضور در بغداد و آرزوي بازگشت به مدينه مخالفت خود را با دستگاه خلافت ابراز مي کرد.(15)
گاهي نيز اين موضع امام در تبيين صحيح فقه اسلامي و مخدوش اعلام کردن نظرات مسأله گويان مزدور و وابسته به دستگاه، نمايان بود.(16)

3- رهبري تشکيلات شيعه

شيعيان در دوران امام جواد عليه السلام - در اثر کاهش نسبي جو فشار و خفقان حکومت - در بلاد اسلامي پراکنده بودند: بغداد، مدائن، مصر، کوفه و مناطق مختلف ايران چون: خراسان، ري، قم، سيستان، طبرستان، طالقان و اهواز. حضرت جواد عليه السلام از طريق وکلا و نمايندگان خويش با شيعيان در سرتاسر سرزمين هاي اسلامي مرتبط بود. وکلايي همچون علي بن مهزيار، خيران خادم، ابراهيم بن محمد همداني، احمدبن محمد بن عيسي و صالح بن محمد بن سهل. ملاحظه منابع و شواهد تاريخي در زندگي امام جواد عليه السلام گوياي آن است که آن حضرت در مناطق اهواز، همدان، سيستان، ري، بصره، واسط، بغداد، کوفه و قم نمايندگاني داشته که پاسخگوي مسائل ديني شيعيان بوده، خواسته ها و وجوه شرعي آنان را به امام مي رساندند، به عنوان نمونه حضرت به ابراهيم بن محمد همداني طي نامه اي نوشت:
(در آن منطقه) وکيلي جز تو ندارم و به دوستانمان در همدان نوشته ام که از تو حرف شنوي داشته باشند.(17)

4- مبارزه با مسلک هاي انحرافي

امام جواد عليه السلام با فرقه هاي منحرف از خط امامت برخورد داشت و شيعيان را در اتخاذ موضع مناسب در رويارويي با آنان راهنمايي مي کرد. شاخص ترين اين گروه ها عبارتند از: مجسمه، واقفيه، زيديه و غلات.
حضرت پرداخت زکات به آنان و نيز اقتدا کردن به ايشان در نماز را ممنوع اعلام کرد و از پيروان خود خواست از ايشان بيزاري جويند؛ چه آن که خدا از آنها بيزار است.(18) امام خون سردمداران فتنه گر غلات را هدر دانست و به يکي از ياران خود دستور داد تا ابوالسمهري و ابن ابي الزرقاء، دو تن از سران غلات را به هر طريقي شده بکشد.(19) دليل اين تصميم امام نقش اساسي آنان در گمراه ساختن اراد و منحف کردن شيعيان ذکر شده است.(20)

5- تربيت افراد مستعد

تربيت افراد آماده و علاقمند به رشد و تعالي انساني از رسالت هاي بنيادي امامان از جمله امام جواد عليه السلام بود. براي آن حضرت از سوي دستگاه خلافت شرايطي فراهم شده بود که تماس مردم با وي و بهره گيري از محضرش مشکل بود. با اين حال گروه زيادي از علاقمندان، توفيق محضر آن گرامي را پيدا کرده از خرمن دانشش خوشه ها چيدند.
شيخ طوسي نام 113 نفر از اصحاب و راويان آن حضرت را نوشته است(21) که در ميان آنان افراد زبده و سرشناسي به چشم مي خورد از قبيل: احمد بن محمد بن ابي نصر بزنطي که از اصحاب اجماع است(22) و همگان به فقاهت او اعتراف کرده مرسلاتش(23) را پذيرفته اند. احمد بن اسحاق اشعري که شيخ قمييين بود و به نمايندگي از سوي آنان خدمت ائمه مي رسيد و احکام و دستورها را از امامان مي گرفت و به مردم ابلاغ مي کرد.(24) ذکريا بن آدم قمي که حضرت جواد عليه السلام براي او دعا کرد و او را در زمره ياران حق شناس و باوفاي خويش بشمار آورد.(25) و علي بن مهزيار اهوازي که از وکلاي خاص امام بود و آن حضرت براي او دعا کرد و از او به عنوان چهره اي بي نظير ياد نمود.(26) و محمد بن اسماعيل بن بزيع. وي هرچند از وزراي دربار عباسي بود ولي همچون علي بن يقطين سنگردار و پناهگاه استواري براي شيعيان و مورد اعتماد آنان بود و محضر امام کاظم، امام رضا و امام جواد عليهم السلام را درک کرد.(27)

دوران معتصم

با مرگ مأمون در سال 218 هجري برادرش معتصم به جاي او نشست. وي مردي ستم پيشه، خشن و خودکامه بود و از دانش و فرهنگ بهره اي نداشت.
معتصم برخلاف خلفاي پيشين که بر اعراب يا نژاد فارس و ايرانيان تکيه داشتند، ترک ها را به دستگاه خود جذب کرد؛ زيرا مادرش ترک بود. او مناصب مهم دولتي را به ترکان واگذار کرد. آنان -که تعدادشان در پايتخت به پنجاه هزار تن مي رسيد - در پرتو قدرت و آزادي که داشتند مردم را آزار داده زنان و کودکان را زير سم اسب هاي خود پايمال مي کردند و چون شکايت و اعتراض مردم بر ضد آنان زياد شد معتصم با بناي شهر سامرا آنان را بدين شهر منتقل کرد.
سياست معتصم در برابر مخالفان، سياست زور، خشونت و سرکوبي بود. او در مسائل فکري کورکورانه از مأمون پيروي مي کرد. کساني را که به مخلوق بودن قرآن معتقد نبودند به قتل مي رسانيد.(28) احمد بن حنبل را به جرم سکوت در برابر اين مسأله تازيانه زد سپس به زندان افکند.(29)

معتصم و امام جواد عليه السلام

معتصم پس از استقرار در مسند خلافت متوجه امام جواد عليه السلام شد. طي فرماني به والي مدينه از او خواست تا هرچه زودتر امام را به بغداد بفرستد. امام در محرم سال 220 هجري به بغداد اعزام شد.(30) معتصم در ظاهر امام را اکرام کرد و هدايايي براي وي فرستاد(31) ولي در نهان همچنان کينه حضرت را به دل داشت و در انتظار فرصتي بود تا همان نقشه اي را درباره او پياده کند که برادرش نسبت به امام رضا عليه السلام پياده کرد. مسعودي مي نويسد:
از آن زمان که ابوجعفر (به دستور معتصم) به عراق بازگشت، معتصم و جعفر بن مأمون پيوسته درصدد توطئه و طرح نقشه قتل او بودند.(32)
اتخاذ اين موضع انتقام جويانه گواه آن است که دستگاه از نفوذ سياسي و موقعيت اجتماعي پيشواي نهم در ميان اقشار جامعه، سخت بيمناک بوده و وجود آن حضرت را خطري جدي براي حکومت ستمگرانه خود بشمار مي آورده است.
اين نفوذ در حد مردم عادي محدود نمي شد بلکه دل برخي دولتمردان را نيز تسخير کرده آنان را دلباخته حاکم اصلي اسلامي و پيشواي واقعي مسلمانان ساخته بود. برخورد ارادتمندانه والي بست و سجستان با نامه و فرستاده آن حضرت و حل مشکل ايشان، گواه روشني بر اين نفوذ است.(33)

پی نوشت

1- کافي، ج 1، ص 258، حديث 10. شيخ مفيد و طبرسي حديث ياد شده را از کليني نقل کرده اند ولي در پايان آورده اند: حضرت عيسي در سني کمتر از سه سالگي به نبوت برگزيده شد (ر.ک: ارشاد، ص 317 و اعلام الوري، ص 331).
2- براي آگاهي از اين بيانات رجوع کنيد به بحارالانوار، ج 50، ص 22؛ کافي، ج 1، ص 256 و 314 و عيون اخبار الرضا عليه السلام، ج 2، ص 216.
3- عيون المعجزات، ص 122.
4- ر.ک. دلائل الامامه، ص 205.
5- الفصول المختاره، ص 315.
6- الحياه السياسيه للامام الجواد عليه السلام، ص 65.
7- تحف العقول، ص 335.
8- بحارالانوار، ج 50، ص 68 و کافي، ج 1، ص 287.
9- ر.ک: بحارالانوار، ج 50، ص 53.
10- همان، ص 108.
11- علي بن ابراهيم به نقل از پدرش اين موضوع را چنين نقل مي کند: گروهي از مردم نواحي و اطراف پس از کسب اجازه به حضور ابوجعفر عليه السلام رسيدند و در يک مجلس از سي هزار مسأله پرسيدند. امام در حالي که ده سال داشت به تمامي پرسش هاي آنان پاسخ گفت (کافي، ج 1، ص 415 و بحارالانوار، ج 50، ص 93). علامه مجلسي پس از نقل اين روايت، پرسش و پاسخ از سي هزار مسأله در يک مجلس را مستبعد و غيرمتعارف مي داند. سپس وجوهي را در تبيين و توضيح مراد ذکر مي کند از جمله: حمل بر مبالغه، يا اين که در خاطر سؤال کنندگان پرسش هاي فراوان هم سنخي بوده که با پاسخگويي امام به بعضي از آن پرسش ها از بقيه نيز جواب داده شده است. يا اين که رقم سي هزار اشاره است به فزوني آنچه از سخنان موجز آن حضرت استخراج مي گردد.
12- دلائل الامامه، ص 211.
13- ر.ک. مهج الدعوات، سيد بن طاووس، ص 263 و کشف الغمه، ج 3، ص 138.
14- ر.ک. بحارالانوار، ج 50، ص 106.
15- همان، ص 48.
16- ر.ک. وسائل الشيعه، ج 4، ص 746.
17- بحارالانوار، ج 50، ص 109.
18- ر.ک. وسائل الشيعه، ج 5، ص 390.
19- اختيار معرفه الرجال معروف به رجال کشي، ج 2، ص 811، رديف 1013.
20- همان.
21- ر.ک. رجال الطوسي، صص 397-409.
22- اصحاب اجماع به کساني گفته مي شود که همه فقها به صحت آنچه که آنان روايت کرده اند اتفاق نظر دارند. اينان شش نفرند: يونس بن عبدالرحمان، صفوان بن يحيي، محمد بن ابي عمير، عبدالله بن مغيره، حسن بن محبوب و احمد بن محمد بزنطي. البته اين شش نفر بجز آن شش نفر اصحاب اجماعي است که از ياران امام باقر و امام صادق عليهماالسلام هستند (اختيار معرفه الرجال، ص 556، رديف 1050).
23- حديث مرسل به حديثي گفته مي شود که آخرين راوي آن مذکور نباشد و کسي که خود حديث را از معصوم نشنيده، بدون وساطت صحابي از معصوم نقل کند (ر.ک. الدرايه في علم مصطلح الحديث، شهيد ثاني، ص 47).
24- معجم رجال الحديث، ج 2، ص 47.
25- رجال کشي، ص 503، رديف 964.
26- بحارالانوار، ج 50، ص 105.
27- ر.ک. معجم رجال الحديث ، ج 15، ص 97 و رجال النجاشي، ص 330.
28- تاريخ الخلفاء، ص 335.
29- کامل ابن اثير، ج 6، ص 445.
30- مناقب، ج 4، ص 384.
31- همان.
32- اثبات الوصيه، ص 192.
33- براي آگاهي از تفصيل داستان رجوع کنيد به کافي، ج 5، ص 112.

منبع:کتاب تاريخ تحليلي پيشوايان عليهم السلام

تصاوير زيبا و مرتبط با اين مقاله




ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط
موارد بیشتر برای شما