اولین داغ

شب سکوت وهم در مرداب ریخت جرعه جرعه جام خون در خواب ریخت شب صدای عاشقی را محو کرد شب زیارتگاه خورد و خواب شد
دوشنبه، 12 مهر 1395
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: علی اکبر مظاهری
موارد بیشتر برای شما
اولین داغ
 اشعار عاشورایی
 
 

 

شاعر: قاسم مرام

 

 

 


شب سکوت وهم در مرداب ریخت
جرعه جرعه جام خون در خواب ریخت
شب صدای عاشقی را محو کرد
شب زیارتگاه خورد و خواب شد
موج چندین گشت تا مرداب شد
زور از زر حکم تزویر آفرید
از قضا فتوای تکفیر آفرید
صاحبان نامه نام آور شدند
قاصدان نیزه و خنجر شدند
آه،این شب، این شب مرگ آفرین
کوفه شهر بی ثبات و بی قین
کوفه چندی پیش حق را کشته بود
دست‌هایش را به خون آغشته بود
کوفه این پتیاره زای ننگ ساز
این عروس هرزه نیرنگ باز
کوفه و شب غربت و اندوه و درد
من چه می‌دانم که با مسلم چه کرد
تا نمازش خالی از اغیار شد
تیغ، محراب دعای یار شد
تیغ بیعت کرد با دستان او
عشق آمد شعله زد بر جان او
عشق آمد هستی‌اش را پاک برد
از زمینش کند و تا افلاک برد
آری آری عشق غوغا می‌کند
عشق مشت مرد را وا می‌کند
آسمان هر کسی آبی‌تر است
چهره‌اش از عشق عنابی‌‎تر است
عشق می‌سوزد هلاکت می‌کند
می‌برد از خویش و پاکت می‌کند
شوق آمد، شور دامانش گرفت
آتشی از عشق بر جانش گرفت
عشق چون با شوق هم آواز شد
سرگذشت کربلا آغاز شد
اولین داغ، اولین خون تا حسین
کربلا یا کوفه، مسلم یا حسین
کوفه را تا کربلایش راه نیست
جان نامحرم ولی آگاه نیست
شب چو از خود رفت فردا می‌شود
قطره وقتی مرد دریا می‌شود
مسلم این سردار میدان بلا
مسلم این اول شهید کربلا
مسلم این اسطوره فرزانگی
این دلیر عرصه مردانگی
مسلم این تنهاترین، این سر به دار
تیغ بر کف، رخم بر دل، داغ دار
از خم دل، باده باور کشید
تا سحر بر روی شب خنجر کشید
صبح مسلم ماند و یک عالم بلا
صبح مسلم ماند و دشت کربلا
صبح مسلم ماندو خون و خون و خون
مستی و عشق و تمنا و جنون
صبح سر زد جان فدای یار شد
قاصد خون خدا بر دار شد
تا قیامت خاطره این جنگ ماند
تا ابد بر کوفه این پتیاره زای ننگ ساز
این عروس هرزه نیرنگ باز
کوفه این بدنام این شهر فریب
زادگاه مردمان نانجیب
کوفه شهر مردم خودکامه شد
سرگذشت کوفه نفرین نامه شد


 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط