خون میچکید داغ ز بالای آفتاب
آیینه مات گرم تماشای آفتاب
بشنو حدیث سرخ شکفتن به فصل تیغ
تفسیر سبز عشق، تمنای آفتاب
اینجا سخن ز خون مسیح و صلیب نیست
بر نیزه خواند سورهی خون نای آفتاب
از کوهسار عشق برون آمد و شکفت
هفتاد و یک ستاره به شولای آفتاب
با کوله بار شوق سفر کرد تا هنوز
در کهکشان زخم بلندای آفتاب
سیراب از سراب به پابوسی فنا
رفتند خیل شب پره تا پای آفتاب
طوفانی است آب و هوای تغزّلم
خون میچکد ز ابر سیاه تحمّلم
آنک شتاب کرد امام شهید عشق
پا در رکاب کرد امام شهید عشق
در نقطهی تلاقی تیغ و نگاه مرد
بر ذوالجناح غیرت حیدر ظهور کرد
خون خدا هزارهی فریاد را گرفت
از چنگ دیوهای قرون داد را گرفت
وقتی ز سجده گاه انالحق قیام کرد
آهنگ کوچ، تیغ علی از نیام کرد
در شوره زار حنجره شوری عجیب داشت
کین سه شعله حرمله نانجیب داشت
اکبر خروش دیده مست حسین بود
عباس سبز بر سر دست حسین بود:
من با خدای خویش صفا میکنم حسین
دل از دو دست خسته جدا میکنم حسین
امروز در برابر چشمان عاشقان
محشر ز شور عشق به پا میکنم حسین
تا خانقاه خون دل درویش کیش را
در خلسهای شگرف رها میکنم حسین
پا در رهی نهادهام اینک بهانه سوز
سر را فدای مقدم پا میکنم حسین
با شاه بیت دست وصناعات مشک و لب
آغاز شعر ناب وفا میکنم حسین
وقتی نشست تیر به چشمم به جرم عشق
آرام مثل آه صدا میکنم حسین
آنک دمید غیرت حق از دوچشم او
زد خیمه بر ستیغ فلک برق چشم او
از جوی تیغ آب به تاک پلید داد
پاداش فتنههای سپاه یزید داد
رودی عفِن ز خون پلیدان روانه کرد
کرکس به بام خاطرشان آشیانه کرد
وانگه رسید مژده که بی پرده یار شد
قرآن بخوان به نیزه که میعاد دار شد
خون میچکید داغ ز بالای آفتاب
آیینه مات گرم تماشای آفتاب
اینک شتاب کرد امام شهید عشق
پا در رکاب کرد امام شهید عشق
بگسست قید تاری و، در نور پود شد
آری حسین آنچه خدا گفته بود شد