ای بهار صفا، خداحافظ!
تا قیامت تو را خداحافظ!
بعد از این، چار فصل، پاییز است
بعد از این هر گلی، غم انگیز است
بعد از این، هر چه جام میآید
از خرابات شام میآید
هر نسیمی که بعد از این جاری است
حامل گرده عزاداری است
بعد از این، هر شکوفه، میگرید
باغ غم، کوفه کوفه، میگرید
کاروان فراق میآید
سرد و بی اشتیاق، میآید
آه، آلالههای پژمرده
نکند، آبیارتان، مرده
از چه رو، زرد و سرد و خاموشید
چه غمی بر شما، سیه پوشید
آی گلها، که سرخ رو رفتید
از چه رو، زرد بازمیگردید
آه، آن زینب است، پیشاپیش
یا که کوه تب است، پیشاپیش
زینب است آنکه خسته میآید
یا که کوهی شکسته میآید
کوه را، در به در، ندیده کسی
قله را، در به در ، ندیده کسی
کوه یعنی سکوت، یعنی صبر
قله، یعنی قنوت که در ابر
روی آن قله، ابر ماتم چیست
این سکوت مهیب و معظم چیست
آه، بانوی من، سلام سلام
این منم، من (غلام، غلام)
آه، بانو، ببین، منم چاووش
آه، حرفی بزن، نباش خموش
پشت دروازه آمدم خوشحال
شادمان آمدم به استقبال
آمدم تا طنین در اندازم
آمدم تا همه، خبر سازم
آه، بانوی من، نمی دانی
چه خبر هست از چراغانی
همه اهل شهر، آمدهاند
قطرهها، نهر نهر، آمدهاند
آه، ام البنین هم آمده است
زوجه شاه دین هم آمده است
انتظاری که پشت دروازه ست
مثل اشک سحر، تر و تازه ست
آه، بانو، بگو چه سازم من
نروم شهر، یا بتازم من
آه، ای زینت تمام عباد
پدر و مادر فدای تو باد
آه، زیباترین پرستنده
آه ای بیریاترین بنده
از غلامت سلام را بپذیر
آه مولا، (غلام) را بپذیر
کفش، چون تاج، بر سرم بگذار
پای بر دیده ترم بگذار
آه، مولا، چرا تو تنهایی
مگر از کربلا، نمیآیی
پس کجایند همسفرهایت
کو بردار، عمو و بابایت
آه، مولا، چرا پریشانی
از چه رو میزنی به پیشانی
موج پیشانی تو، غرقم کرد
بادبان را نثار فرقم کرد
آه، پیشانیات، چه طوفانی است
دفتر خاطرات بحرانی است
باز، مولای من، که تب داری
باز، تاول به روی لب داری
وای من، بودهای مگر تو اسیر
بوده بر گردنت مگر زنجیر
آه بانوی من، چرا مولا
بی قرار است و بی دل و تنها
آه، حرفی بزن، دلم خون شد
از کفم، صبر و تاب بیرون شد
آن کبوتر که پی این شهرست
چند روزی است با دلم قهرست
روزها، در فدک، پریشان است
شامها، در بقیع، گریان است
صحن چشمش پر است از زائر
صحن، بی گنبد است، پر طائر
گرچه، چشمش، بدون گلدسته است
مملو از زائران دل خسته است
آه، دلواپسم ، دلم تنگ است
روی هر ناقه، سایه جنگ است
آه، بگذار تا ببوسم، آه
دست و پاهای ناقهات ای ماه
راستی، کاروان مردان کو
آه، مولای ما غلامان کو
نکند از پی تو میآیند
نکند راه را، میپایند
پس چرا هیچ کس نمیبینم
کاروانی ز پس نمیبینم
آه، بانو، ببخش گرفتارم
چه کنم از سوال سرشارم
چه کنم، چارفصل، پاییزم
از سوالات زرد لبریزم
آه بانو، چرا چنینی تو
من بمیرم چرا غمینی تو
لحظهای ساربان بایست بایست
تا ببینم جواب بانو چیست
آه بانو، دمی نظر کن نیک
که به دروازه میشوی نزدیک
چه بگویم، اجازه دارم من
که بشارت دهم به مرد و به زن
آه، زینب تو را به جان حسین
چه بگویم به عاشقان حسین
چه خبر شد مگر که زلزله است
یا تکانهای کتف قافله است
این طنین صدای حیدر بود
یا صدای تگرگ و تندر بود
وای بنگر غرور قله شکست
وای زینب به روی خاک نشست
وای خاک به سر چه میبینم
بر روی خاک قله میبینم
نکند داغ دیدهای ای وای
رنج و محنت کشیدهای ای وای
حرف مرگ است خاک بر دهنم
مرگ بر من کجاست این کفنم
آه آن ام بی بنین آمد
مادر حامیان دین آمد
آه ام البنین چه میجوید
او به بانوی من چه میگوید:
«آه زینب چه شد امامت ناس
از حسینم بگو، نه از عباس
من فدای حسین و مادر او
من فدای شما و دختر او
آه آیا حمایتش کردند
پسرانم، چگونه جنگیدند
آه تعریف کن چهها دیدند
ما ز نسل رشید شمشیریم
پدر اندر پدر همه شیریم
اشک من از فراق ابنا نیست
از غم دستهای سقا نیست
اگر از هر دو عین خون بارم
از فرق حسین میبارم»
وای بغض حرم شکوفا شد
وای گل زخم عقدهها وا شد
هر که از او سراغ میگیرد
پاسخ سرخ داغ میگیرد
نیست جایز سکوت و خاموشی
بایدم خواند نوحه، چاووشی
ارث اسلام احمدی دارم
داغ ناب محمدی(ص) دارم
باز بغض بقیعی ام گل کرد
غربت سرخ شیعی م گل کرد
آه ای رعد، سینه را بشکن
آسمان، ابر اشکبارت کو
ای زمین لرزه انفجارت کو
ای کوه ستبر ویران شو
ای تندیس صبر، ویران شو
قلههای بلند خم گردید
سینهزنهای شهر غم گردید
ای ابر سیاه طوفان خیز
علنی کن رسالت پاییز
آی طوفان، صفیر را سر کن
گوش سنگین خواب را کر کن
آی طوفان سکوت جایز نیست
در تشهد قنوت جایز نیست
آی سر کن، غریو استشهاد
به شهادت طلب لب فریاد کمک کن، ز پای افتادم
ناله سر کن ز نای افتادم
نخلهای مدینه سینه زنید
مشت بر سینه مدینه زنید
آی اسلام افتخارت کو
حرم وحی، پاسدارت کو
آی گلدستهها یتیم شدید
آی دلخستهها یتیم شدید
مادران انتظار پایان یافت
تا قیامت بهار پایان یافت
بعد از این چار فصل پاییز است
بعد از این هر گلی غم انگیز است
آی مردان درنگ جایز نیست
مویه هنگام جنگ جایز نیست
دل تنگم، که سخت شیدایی
مقصدم کربلاست، میآیی