ترموپیل و آرته‌میزیون

کودکان فرانسه و هر جای دیگری، از کتاب‌های درسی‌شان فرا می‌گیرند که «خشاریاشا، گذرگاه ترموپیل، دروازه‌ی یونان، را که در آن سیصد اسپارتی به فرماندهی شاه لئونیداس در راه شرافت جنگیدند و تا آخرین نفر خود را به
چهارشنبه، 14 مهر 1395
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: علی اکبر مظاهری
موارد بیشتر برای شما
ترموپیل و آرته‌میزیون
 ترموپیل و آرته‌میزیون

 

نویسنده: امیر مهدی بدیع
برگردان: قاسم صنعوی





 

کودکان فرانسه و هر جای دیگری، از کتاب‌های درسی‌شان فرا می‌گیرند که «خشاریاشا، گذرگاه ترموپیل، دروازه‌ی یونان، (1) را که در آن سیصد اسپارتی به فرماندهی شاه لئونیداس در راه شرافت جنگیدند و تا آخرین نفر خود را به کشتن دادند، به زور گشود: سپس پارسیان آمدند و آتن را آتش زدند.» (2) این تاریخ است به گونه‌ای که در مغزهای جوان نقش می‌بندد و دیگر پاک نخواهد شد، دیگر هرگز به طور کامل پاک نخواهد شد. تاریخی غلط، سطحی، تخمینی و جانبدارانه، که در فرهنگی دایرة‌المعارفی نظیر نووو لاروس اونیورسل، (3) به مقاله‌ای از این دست ختم می‌شود، و این اثری است اختصاص یافته به همگان که در چاپ 1948 آن می‌توان چنین خواند: «ترموپیل، یا دروازه‌های گرم، تنگه‌ی معروف در تسالی، بین کوه آنوپه (4) و خلیج مالیاک، که در آن لئونیداس با سیصد اسپارتی کوشید سپاه کامل خشایارشا را متوقف کند. خشایارشا را متوقف کند. خشایارشا که نمی‌توانست تصور کند این مشت افراد توقع داشته باشند. بر سر گذرگاه با او به مبارزه پردازند، به لئونیداس پیامی فرستاد که فقط شامل این کلمه‌ها بود: «سلاح‌هایت را تسلیم کن!» مرد اسپارتی در زیر آن نوشت: «بیا آن‌ها را بگیر!» ولی خائنی به نام افیالت، (5) باریک راهی را که اجازه می‌داد کوه آنوپه را دور بزنند به پارسیان نشان داد. لئونیداس که دید گریز از مرگ امکان ندارد، یارانش را به صرف غذایی ساده فراخواند و افزود: امشب پیشِ پلوتون (6) شام خواهیم خورد.» اما تمام این‌ها بسیار تخمینی‌تر، جانبدارانه‌تر، افسانه‌ای‌تر و حتی غلط‌تر از چیزهایی است که داستان‌های افسانه‌ای یونان درباره‌ی جنگ‌های مادی - از جمله در داستان‌های هرودوت می‌توان یافت.
نه، نه عادلانه و نه درست است که گفته شود لئونیداس و یارانش فقط برای شرافت، یعنی احترام شخصی به شأن انسانی جنگیدند. شاهِ جامعه‌ای مرکب از پهلوانان و نظامیان، که در نظرش اطاعتِ کورکورانه از نوعی انضباط که بر همه چیز برتری دارد و به شرافت معنایی می‌دهد که همان معنای افتخار را ندارد، (7) رهبر مردانی که جنگ برای آنان عبارت از جشن بزرگی بود که «با وقار و شادمانه و با نوای سازها به آن می‌رفتند تا در آن خود را به کام مرگ بیفکنند»، (8) باری، لئونیداس و سیصد اسپارتی آشکارا برگزیده شده از میان شوالیه‌ها- با انضباط‌ترین افرادی که آنان را برای فرمان بردن تربیت کرده بودند - به ترموپیل اعزام شده بودند «تا متحدان دیگر به دیدن آنان، به نبرد بپردازند و به مادها نپیوندند.» (9) آنان به این جهت فرستاده می‌شدند که اسپارت، «منحصراً به فکر امنیت خود»، شهر نظامی که فقط سیصد تن از پسرانش را برای دفاع از یونان می‌فرستاد، امیدوار بود که لئونیداس بتواند سپاه قابل ملاحظه‌ی یونانیان شهرهای دیگر را که ناگزیر به جنگیدن کند و اینان نیز همان راه او را در پیش گیرند. (10) این وظیفه‌ی بی‌ثمر و دشوار - به خودی خود کم افتخار، زیرا مبتنی بر این بود که یونانیان دیگر را به دنبال خود بکشد تا با دشمن بجنگند، حال آن که اسپارت نیروهایش را برای دفاع از پلوپونز و خاک اصلی خود ذخیره می‌کرد - چیزی بود که لئونیداس کوشید به پایان خوش برساند. و زمانی که مشاهده کرد یونانیان دیگر آماده نیستند از او پیروی کنند، توانست شجاعانه و با افتخار، در مقام اسپارتی راستین به شدت علاقمند به محترم شمردن دستور دریافت داشته شده، جان بسپارد. زیر شاه اسپارت هنگام رفتن به ترموپیل می‌دانست که او و سیصد همراهش قربانیان افورها (11) هستند،(12) و اینان در اندیشه‌ی آن که سربازان اسپارت را در نبرد ترموپیل - که نبرد آتن بود - درگیر نکنند، (13) او و همراهانش را قربانی می‌کنند تا خودپسندی مقدس اسپارت را با شأن او پوشش دهند و با مرگ آنان معذور دارند. (14) قربانی کردنی بود که اسپارت در موردش این غرور شدید را داشت که به افتخار این مردان در همان مکان به خاک افتادن آنان، کتیبه‌ی مشهوری حک کند که در آن گفته می‌شد که آنان برای فرمان بردن از قانون‌های اسپارت به خاک افتاده‌اند - نه آن چنان که بعداً گفتند برای نجات آزادی و یونان مرده‌اند. (15) باید درک کرد که اگر لئونیداس و اسپارتیانش به راستی فقط برای شرافت یا برای آزادی یونان جنگیده بودند، مرد ماهری چون ایزوکرات، به رغم منطق بلاغتش، جرأت نمی‌کرد که در پانه‌ژیریک، 91، اظهار دارد که اگر «لاسدمونیان به ترموپیل رفتند برای این بود که چون به شهر ما (آتن) بابت پیروزی ماراتون حسد می‌بردند و می‌ترسیدند که شهر ما دوباره پی در پی باعث نجات یونان شود، در صدد برآمدند خود را در حد ما قرار دهند.» اما به خصوص نمی‌توانستیم در اثر توسیدید فردی قلباً لاسدمونیایی، این عبارت را که خطاب به اسپارتیان است بخوانیم: «شما زمانی که بابت خود می‌ترسیدید به یاری ما آمدید!» و این عبارتی است که نه تنها رفتار اسپارت، بلکه رفتار هر یک از شهرهای یونان را که به تنهایی در نظر گرفته شوند، خلاصه می‌کند. بقیه چیزی جز سخن‌پردازی، کالای تبلیغاتی و ادبیات نیست.
اما افسانه‌ای هم که می‌خواهد بگوید لئونیداس و سیصد همراهش به تنهایی کوشیده‌اند در برابر تمامی سپاه خشایارشا قد علم کنند، تا وقتی که حضور و رفتار یونانیان دیگر در ترموپیل را به سکوت برگزار کند، جز داستانی پوچ و زاده‌ی قلب‌سازی تاریخ نیست، (16) قصه‌ای در حد «سیصد ده هزارگان» بربر گرد آمده در شش کیلومتر راه کوهستانی یونان است. قصه‌ای که فراموش می‌کند لئونیداس به جز یاران اسپارتی‌اش، که ماندند و به نحوی افتخار‌آمیز با او مردند، حداقل هفت هزار یونانی دیگر هم تحت فرمان داشت که هنگام خطر به جای جنگیدن، پشت کردند و به خانه‌های خود باز گشتند.
مبادله‌ی پیام بین خشایارشا و لئونیداس هم قصه‌ای است که خود هرودوت نیز با آن که به این گونه داستان‌ها به شدت حرص می‌ورزد، از آن یادی نمی‌کند. (17)
همچنین باید خود را قانع کرد که پیروزی پارسیان بر یونانیان در ترموپیل، به این علت نبود که خشایارشا خائنی یافت که به او باریک راهی نشان داد تا به پشت سر لئونیداس برسد، (18) بلکه کاملاً به این علت بود که اگر اکثریت عظیم یونانیان «به سبب نفع و بر اثر ترس» (به گفته‌ی لیزیاس) (19) [لوسیاس] جانب پارسیان را گرفتند، «از آن پس، با شور و حرارت و بی‌آنکه دیگر دچار نوسان شوند» (هرودوت) به آنان خدمت می‌کردند: آن دسته از یونانیانی که اتحاد شوش را نپذیرفته بودند نمی‌خواستند بجنگند، و کار تصمیم‌گیری را به تأخیر می‌افکندند، منتظر دنباله‌ی رویدادها بودند.
آری، چیزی که هم اکنون نوشتم، بدون شک غیظ تمام کسانی - و چه افراد بی‌شماری - را بر می‌انگیزد که مانند خود من وقتی هنوز کودک بوده‌اند، خوانده‌اند و آن زمان باور کرده‌اند که در ترموپیل، یونانیان به انسان‌ها آموختند که چگونه می‌توان مرد تا وطن و آرمان‌هایش باقی بماند. اما در حقیقت، اگر لئونیداس و اسپارتیانش، و نیز تس‌پیسی‌هائی که رضایت ندادند هم رزمان خود را ترک کنند، مرگ را بر ننگ فرار ترجیح دادند، بقیه‌ی یونانیان، به شرحی که هم اکنون خواهیم دید، جز به اکراه رضایت نداده‌ بودند در تنگه بمانند و همان لحظه‌ای هم که توانستند گریختند. در این جا نیز گواهی هرودوت، به رغم کوشش مداومش برای پنهان کردن ضعف یونانیان - یا حداقل برای کاستن از آن به یاری توضیحی پذیرفتنی - همان قدر که گویا است، کوبنده نیز هست.
پیش از این دیدیم: هنگامی که پارسیان آماده‌ی قدم نهادن به اروپا می‌شدند، تسالیایی‌ها، یونانیانی را که هنوز نپذیرفته بودند با خشاریاشا متحد شوند ندا در دادند؛ و نمایندگان این یونانیان که آن زمان در برزخ کورنت گرد آمده بودند، ده هزار سرباز برای نگهداری گذرگاه تامپه فرستادند. ولی این سربازان، که به گفته‌ی هرودوت دستخوش بیم شده بودند، (20) حتی پیش از آن که دشمن را ملاقات کنند راهشان را کج کردند و به برزخ بازگشتند. در آن جا «یونانیان به بحث پرداختند که چگونه و در کجا نبرد را هدایت کنند. عقیده‌ای که برتری یافت این بود که گذرگاه ترموپیل را حفظ کنند... نا نگذارند بربران وارد یونان شوند، و سپاه دریایی به آرته میزیون برود.» (21) در حقیقت صبحت از ممانعت از ورود بربران به یونان نبود - زیرا آنان در آن هنگام در دل یونان بودند و آن هم بدون برخورد با مانع (22) بلکه صحبت از این بود که نگذارند پارسیان آتیک را اشغال کنند و آتن را متصرف شوند، و برای این کار، به نظر اسپارت مناسب رسید که فقط سیصد تن بفرستد! آری، اسپارتیان، همان‌گونه که پیش از نبرد ماراتون به وسواس‌های مذهبی متوسل شده بودند تا کندی خود در یاری رساندن به آتنیان را توجیه کنند، پیش از نبرد سالامین نیز در حالی که - نظیر آتنیان، یعنی یگانه یونانیانی که به دفاع از هلاد سازمان دادند - بهترین سربازان یونان بودند، فقط سیصد تن برای متوقف کردن خشایارشا فرستادند! می‌توان اعتراف کرد که این امر به معنای به مسخره گرفتن خطری بود که آتن و یونان را تهدید می‌کرد. (23) هرودوت، ناچیز بودن عجیب سهمیه‌ سربازان اسپارت را چنین توجیه می‌کند: «اسپارتیان ابتدا این واحد را با لئونیداس روانه کرده بودند تا متحدان دیگر با مشاهده‌ی این امر، به نبرد روی بیاورند و مبادا بر اثر وقوف بر تعلل آن‌ها، بروند و در صفوف مادها قرار بگیرند؛ سپس - چون مراسم کارنه‌ئیوس در آن هنگام مانع عزیمت آنان می‌شد (24)- قرار بر این شد که وقتی جشن را بر پا داشتند و ساخلویی در اسپارت باقی گذاشتند، با شتاب فراوان و با تمام قوا به یاری آنان بروند. (25)
متحدان دیگر نیز قصد داشتند به نوبه‌ی خود همین گونه رفتار کنند؛ زیرا از قضا، بازی‌های اولمپیک با این رویدادها مقارن شده بود؛ به همین جهت، چون گمان نمی‌کردند قضیه به این صورت پایان یابد، فقط جلودارانی فرستاده بودند.» (26) ولی همان متن شخص هرودوت وجود دارد تا ما را بیاگاهاند که یونانیان میل بسیار کمی داشتند که هنگام نزدیک شدن شاه پارس به گذرگاه‌ها، با او بجنگند: «یونانیان ترسیدند و از عقب نشستن سخن گفتند. پلوپونزیان تقریباً همگی بر این عقیده بودند که به پلوپونز بازگردند و در برزخ کاملاً به مراقبت بپردازند، (27) ولی این فکر، خشم فوسیدیان و لوکریدی‌ها را بر انگیخت و لئونیداس سبب شد که رأی به ماندن در محل داده شود.» (28) در مورد سرگذشتی که هرودوت از نخستین روزهای رویارویی یونانیان و پارسیان در ترموپیل باقی گذاشته، چیزی نمی‌گویم. به این دلیل کافی این کار را نمی‌کنم که این پیش درآمد نمایش‌گونه و به شدت جانبدارانه، کاملاً بیگانه با حقیقت تاریخی ماجرای غم‌انگیزی است که زمانی آغاز شد که پارسیان هیدارنس (29) به راهنمایی یونانیان به پشت سر ساخلوی یونانیان رسیدند. سربازان خشایارشا برای انجام این کار، در ساعتی که چراغ‌ها را بر می‌افروزند»، اردوگاه خود را ترک کرده بودند؛ تمام شب در باریک راهی در طول خط‌الرأس کوهستان پیش رفته بودند و از طریق این راه «که بسیار سخت‌گذر بود» در «نخستین روشنایی‌های روز» به قله‌ی کوه رسیدند و این جایی بود که «هزار سرباز اهل فوسید که ضمن حفظ جاده، از خاک خود دفاع می‌کردند» موضع گرفته بودند. (30) راهی که باید خوب می‌شناختند، زیرا تسالیایی‌هایی که اکنون متحد خشایارشا شده بودند در گذشته از آن سود برده بودند تا فوسید را اشغال کنند.
مردمان فوسید که به اتفاق مردمان لوکرید از قصد بقیه‌ی ساخلو مبنی بر این که پیش از نبرد گردنه را رها کنند به خشم آمده بودند و به خودی خود پیشنهاد کرده بودند که همراه لئونیداس بمانند تا از راه سرنوشت ساز دفاع کنند، به محض این که دیدند پارسیان می‌رسند، به نحوی عجیب شهامتشان را از دست دادند: «در زیر رگبار پیکان‌های پارسیان گریختند و به قله‌ی کوه پناه بردند، ولی پارسیان هیدارنس با شتاب فراوان از کوه سرازیر شدند و به آن‌ها نپرداختند.» (31) در این احوال به سپاه یونانی ترموپیل دوبار هشدار داده شده بود. بار اول طی شب از طرف فراریانی که آمدند و به یونانیان خبر دادند که پارسیان مواضع آنان را دور می‌زنند، (32) بار دوم، «در نخستین روشنایی‌های روز» از طرف کمین کنندگانی که شتابان آمدند و خبر آوردند که پارسیان می‌رسند. ولی ساخلوی ترموپیل وقتی باخبر شد چه کرد؟ شورا تشکیل داد! آری، یک بار دیگر یونانیان ساخلو انجمن کردند و یک بار دیگر و به رغم خطر مرگباری که به در می‌کوبید، نتوانستند به توافق برسند. ولی در این مورد بهتر است به خود هرودوت گوش بسپارند: «آن گاه یونانیان انجمن کردند و عقیده‌های متفاوت ابراز داشتند، زیرا برخی هر گونه ترک محلی نگهبانی را رد می‌کردند و برخی نظر مخالف داشتند. پس اینان جدا شدند و به سرزمین‌های خود رفتند؛ (33) دیگران، با لئونیداس، اعلام داشتند که آماده‌اند سرِ جای خود بمانند.» (34) برخی، آن‌هایی که عقب نشستند، یعنی از محل نگهبانی خود گریختند، هزار تن تژه‌ای (35) و مانتینه‌ای، (36) هزار تن آرکادیایی، چهار صد تن کورتنی، صدو بیست تن اورکومنه‌ای [اورخومنی]، هزار تن از بقیه‌ی آرکادی (37) بودند؛ دویست سرباز اهل فلیونت، (38) و هشتاد سرباز اهل میسن، (39) تمام لوکریدی‌های اوپونت، (40) هزار فوسیدی، و مهم‌تر از همه، تمام لاسدمونی‌ها به استثنای اسپارتیانی که همراه لئونیداس بودند، (41) آن‌ها هم رفتند و محل نگهبانی و شاه خود را با هم ترک کردند. (42) بقیه، یعنی آن‌هایی که ماندند تا از گردنه‌ای که مأمور حفظ آن بودند دفاع کنند، لئونیداس و سیصد همراه اسپارتی‌اش بودند و چهارصد تن اهل تب «که به زور و به رغم میل خود نگه داشته شده بودند» (43) و هفتصد تن اهل تس‌پیس!
هرودوت وقتی به این جای سرگذشتش می‌رسد، چون به خوبی می‌بیند که همراهان لئونیداس، به استثنای اسپارتیان، از انجام وظیفه خودداری کرده‌اند، می‌کوشد به گونه‌ای که می‌تواند آنان را معذور بگرداند: «لئونیداس که افتخار را فقط برای اسپارتیان می‌خواست، متحدانش را روانه کرد؛ باید چنین اتفاق افتاده باشد، نه این که از جانب سربازان سرکش و ناموافق با فرمانده خود، فراری صورت گرفته باشد.» (44) به نظر می‌رسد که هرودوت هنگام نوشتن این کلمه‌ها فراموش کرده که اندکی پیش نوشته است که وقتی یونانیان انجمن کردند، «برخی عقب نشستند و به سرزمین‌های خود بازگشتند». و تس‌پیسی‌ها که نمی‌خواستند لئونیداس و یارانش را ترک کنند، با آنان ماندند و در سرنوشت آنان شرکت جستند و لئونیداس نیز در این کار محذوری نیافت. به هر حال، همان متن هرودوت اجازه می‌دهد بشنویم که در زمان خود او نیز صحبت از فرار بوده است.
نکته‌ی دیگری که چون حالت روحی اکثریت عظیم یونانیان را پیش از ستیز بزرگ پلاته به خوبی نشان می‌دهد در خور توجه است، همان رفتار مردم تب در ترموپیل است. همان طور که همه می‌دانند، مردم تب همان گونه که بعدها در دوران اپامینونداس (45) در لوکتر (46) و مانتینه، طی نبرد با اسپارتیان نشان دادند، نه تنها بزدل نبودند، بلکه می‌توانستند شجاعانه بجنگند، و امر نادرتر این که می‌توانستند با عظمت شکست دهند. اما تبائی‌های ساخلوی ترموپیل چه کردند؟ در این جا هم بهتر آن که به هرودوت گوش بسپاریم: «تبائی‌هایی که تحت فرمان لئونیداس بودند، تا وقتی که یونانیان (بخوانید اسپارتیان لئونیداس) آنان را در میان گرفته بودند، به زور با سپاهیان شاه بزرگ جنگیدند. ولی چون دیدند پارسیان برتری می‌یابند و یونانیان (دیگر) شتابان از تپه‌ی خود عقب می‌نشینند، از لئونیداس فاصله گرفتند و به بربران نزدیک شدند و دست دراز کردند و گفتند که آنان نخستین کسانی بوده‌اند که خاک و آب به شاه تقدیم کرده‌اند - و این گفته کاملاً درست بود- و به اجبار به ترموپیل آورده شده‌اند....» (47) این که فرزندان ناحیه‌ای که پندار [پیندار، پینداروس] و پلوتارک، اپامینونداس و پلوپیداس، (48) یعنی کامل‌ترین نمایندگان هلنیسم واقعی را به یونان تقدیم داشته در ترموپیل به گونه‌ای که هرودوت به ما می‌گوید رفتار کرده باشند، آیا کافی نیست که ما را قانع کند که خشایارشا در نظر تمام یونانیان دشمن هلاد نبوده است؟ ولی شما در دوران تحصیل خود چند بار شنیده‌اید که درباره‌ی این حادثه‌ی عجیب و بسیار با معنای مشهور برایتان صحبت کنند؟ حدس می‌زنم خیلی کم. و آن هم به این دلیل بد که تاریخ جانبدار می‌خواهد تجاهل کند و این گونه جزئیات را که خیلی کم مناسب دفاع از شهرت خاصی است که از هلنیسم می‌سازند، به تجاهل برگزار می‌کند و آن‌ها را نادیده می‌گیرد، حال آن که این جزئیات برای درک جنگ‌های مادی و مجموعه‌ روابط شهرهای مختلف یونان با دنیای هخامنشی و اربابان آن جنبه‌ی اساسی دارند. چنین تاریخی، در زمینه‌ای خاص، حتی سرگذشت خیلی بیشتر متفاوت و نزدیک به حقیقتِ هرودوت را نادیده می‌گیرد تا از نظرگاه دوست بسیار بزرگ و ستایشگر پیروی کند: یعنی از نظر دیودور سیسیلی که در بند آن است که نشان دهد عاملان راستین آزادی تمامی یونان، لئونیداس و اسپارتیانش بودند - نه تمیستوکل و آتنی‌هایش - و از شکستی سخت که نتیجه‌هایی فاجعه‌آمیز داشت، (49) توانسته افتخار آمیزترین پیروزی‌ها را بسازد. همان طور که از نبردی که در آن، یونانیانی غیر اسپارتی، فکر نکردند که حتی از یاد نرفتنی‌ترین افتخار جنگی را نجات دهند، (50) چنین کرده است. و این کار را به شیوه‌ی تمام تاریخ‌نویسان یونان، از هرودوت گرفته تا استرابون و پوزانیاس، از سویی با ستودن لئونیداس و مشتی سرباز که وفادار ماندند و «با شمشیر، چنگ و دندان‌ها» (51) جنگیدند، و از سوی دیگر با خاموشی گزیدن در مورد رفتار سپاهی که برگشت تا به خانه رود، انجام داده است. اسلوبی حقیقت‌نما است، ولی در تاریخ رواج دارد. سهم بزرگ شجاعت دیودور از این ناشی می‌شود که با انبار کردن تمام گُل‌های فصاحت و بلاغتی که ادبیات یونان از ایزیاس و ایزوکرات تا خود دیودور، برای ستودن لئونیداس ابداع کرده، به بقیه‌ی تاریخ شکل بخشیده است. تا جایی که امروزه هم اگر تاریخ به نقل تمام عبارت‌های زیبای دیودور نپردازد، این دو صفحه از نوشته‌ی او را که فشرده‌ای از آن‌ها را نقل می‌کنیم تا نشان دهیم تاریخ را چگونه می‌نویسند، در چند سطر یا در چند کلمه خلاصه می‌کند:
"پارسیان پی بردند که با چه شمار اندکی از دشمنان باید پیکار کنند... اما از ارزشی که این گروه نمایانده بود چنان بیم داشتند که در خود یارای آن را نیافتند که از رویه رو به آنان حمله کنند؛ ولی با حمله از پهلو، یا با دور زدن و حمله از پشت سر، و به این ترتیب حمله همه جانبه، به ضرب پیکان و خدنگ، موفق شدند آنان را تا آخرین تن نابود کنند. چنین بود پایان کار تمامی کسانی که همراه با لئونیداس، برای نگهداری گذرگاه ترموپیل مانده بودند.
چه کسی این همه فضیلت و شهامت را نخواهد ستود؟ گروهی چنین کوچک، به راستی به هم پیوسته بر اثر تنها یک فکر، محل نگهبانی‌ئی را که وطن به آن سپرده، ترک نمی‌کند، (52) روزهای زندگی‌اش را برای نجات یونان مسرفانه صرف می‌کند، و بدون تردید، مرگی درخشان را بر زندگی‌ئی که ننگ پژمرده‌اش کرده باشد ترجیح می‌دهد؛ در همان حال، هراسی که در میان پارسیان افکنده به نظر هیچ کس نادرست نمی‌رسد. از تمام بربران چه کس توانسته بود به چنین عزمی گمان برد؟ چه کس توانسته بود گمان برد که فقط پانصد تن، جرأت حمله به یک میلیون نفر دشمن را به دل راه دهند؟.. چه کس در صدد بر نمی‌آید سربازان سخاوتمندی را الگو قرار دهد که در وضعی چنان هولناک به خاک می‌افتادند و در زیر ضربه‌های سپاهی که آنان را از پای در می‌آورد، پیکرشان تحلیل رفته بود، بی‌آنکه روحشان در برابر پیروزی تسلیم شود؟ (53) به همین جهت از میان تمامی مردانی که مغلوب سلاح شده‌اند و تاریخ‌خاطره‌شان را حفظ کرده است، لاسدمونیان یگانه کسانی هستند که شکست، آنان را بیش از پیروزی‌های بزرگ بر جسته کرده... بنابراین درست است که آنان به مثابه عاملان راستین آزادی تمامی یونان به رسمیت شناخته شوند.. زیرا این اقدام نخستین بود که در همان حال که بربران را به سختی متحیر کرد، در یونانیان روح شجاعت دمید....(54)"
آخرین کلمه‌های این سطرها، نادرستی تاریخی مجموعه را به طور کامل خلاصه می‌کند. زیرا آشکار است که یونانیان در هیچ یک از لحظه‌های تاریخی‌شان به اندازه‌ی بعد از نبرد ترموپیل، هرگز گرفتار ترسی چنین «نومیدانه» (افلاتون» نشدند. از زبان یکی از خطیبان آتنی، لیزیاس، که خیلی کم مظنون به طرفداری از پارسیان است، شنیدیم که این ترس چگونه بود. (55) ترسی که چنان به دریانوردان ناوگان آرته میزیون انتقال یافت که به محض این که دیدبانی آمد و آنان را از سرنوشت لئونیداس آگاه کرد، آنان نیز «بی‌آن که دیگر درنگ کنند، به ترتیبی که لنگر افکنده بودند، کورنتیان پیشاپیش و آتنیان در پی دیگران»، از آن جا رفتند. (56) و این امر چیزی کم‌تر از فراری دیگر نبود - فراری به اهمیت گریز سپاهی که برای نگهداری از گذرگاه تسالی فرستاده شده بود، ولی ترجیح داد در برزخ عقب بنشیند؛ به همان اهمیت فرار سپاهی که برای نگهداری گردنه‌ی ترموپیل فرستاده شده بود و آن نیز ترجیح داد در پلوپونز در پناه قرار بگیرد. نتیجه‌ی نخستین فرار، پیشروی پارسیان تا ترموپیل بود؛ و فرار دوم به آنان اجازه داد که به آکروپول برسند؛ فرار سوم، پارسیان را به سالامین برد، - در آن جا اگرچه پارسیان در پایان از پای در آمدند، خیلی مسلم نیست همان کسانی که از دماغه‌ی آرته‌میزیون گریختند، در آن جا در حال عقب‌نشینی جنگیده باشند.
ولی گفته خواهد شد که آرته میزیون برای یونان نبردی منتهی به شکست نبود! و من خواهم گفت چرا، بود: این نبرد که در میان ننگ اختلاس آغاز شد و با گریز پایان یافت، برای ناوگان اوری‌بیاد حتی به گونه‌ای که تاریخ‌نویسان واقع‌بین‌تر می‌نویسند، «نیمه‌ پیروزی» هم نبود، بلکه شکستی تمام عیار بود. واقعیت این است که یونانیانی که توانسته‌اند از یک شکست نظامی شدید، افتخارآمیزترین اقدام نظامی را بسازند، از یک شکست مهم هم که به آن یک پیوسته بود توانسته‌اند یک پیروزی بسازند. گوش کنید:
"هیچ کس در برابر او (خشایارشا) قد بر نمی‌افراشت: برخی برخلاف میل خود به اطاعت می‌پرداختند؛ گروهی ناتوان از دفاع از خود بودند، جمعی گرفتار فساد می‌شدند؛ در برابر دو انگیزه، یعنی نفع و ترس، سر تسلیم فرود می‌آوردند. (57) زمانی که یونان با چنین احساس‌هایی سر می‌کرد، آتنیان بر کشتی‌های خود نشستند و به سوی آرته‌میزیون شتافتند تا از آن دفاع کنند. لاسدومونیان به اتفاق جمعی از متحدانشان، در ترموپیل برای مقابله با دشمن رفتند، در محوطه‌ای چنین فشرده، خود را تقویت کردند تا گذرگاه را نگه دارند. (58) دو اقدام در یک زمان آغاز شد. در نبرد دریایی پیروزی از آن آتنیان بود: ...(59) Ἀθηναῖοι μὲν ἐνίκων τῇ ναυμαχίᾳ "
همان طور که بعدها ایزوکرات در پانه ژیریک، 92 می‌نوشت:
«آتنیان بر پیشاهنگان ناوگان (پارس) پیروز شدند، ولی زمانی که به آنان خبر رسید که دشمن گردنه‌ها را در اختیار دارد، به خانه‌هایشان باز گشتند.» و تاریخ‌نویسان امروزی بر این گفته که جز دگرگونه کردن آشکار تاریخ نیست، مهر تأیید می‌نهند و تأکید می‌ورزند که ناوگان یونانی به این دلیل خلیج آرته میزیون را ترک کرد که دید وظیفه‌ای به انجام رسیده است و حضورش در آن جا، از آن پس بی‌فایده است. (60) این چیزی است که تاریخ‌نویسان قدیم و جدید می‌نویسند؛ ببینیم در این باره در اثر خود هرودوت، که باز هم بهترین منبع اطلاعاتی ما است، چه می‌بینیم. و وظیفه‌ی نتیجه‌گیری را که خود را می‌قبولاند، به عهده‌ی خواننده می‌گذاریم، و جز نقل تقریباً عین متن هرودوت کاری نمی‌کنیم."
ابتدا مقدمه‌ی نبرد: «سه کشتی یونانی به نظارت گمارده شده بودند: یکی از تره زن (تحت فرمان پراکسینوس)، (61) دیگری از اژین (به فرماندهی آسونیدس) (62) و سومی از آتن (به فرماندهی فورموس)؛ (63) آن‌ها به محض مشاهده‌ی بربران، هر سه راه فرار در پیش گرفتند... از سه کشتی، دو کشتی اسیر پارسیان شد، سومی (کشتی آتنی) گریخت و در مصب پنه به شن نشست؛ بربران بر کشتی دست یافتند، ولی خدمه گریختند، زیرا آتنیان چون به ساحل رسیدند کشتی را رها کردند و پیاده ... به آتن باز گشتند...» (64) این از جلودار، اکنون باز هم از زبان هرودوت بشنوید که رفتار خود ناوگان، ناوگانی با شکوه و شامل تقریباً سیصد کشتی یونانی که از آن میان صد وهشتاد کشتی از نوع «تری‌یر» بود که از کارگاه‌های کشتی‌سازی پیره (65) می‌آمدند، و «تقریباً همه از نوع جدید بودند» (66) چگونه بود. یونانیان آرته‌میزیون از طریق علامت‌های آتش که از سیاتوس (67) به آن‌ها داده شد، پی بردند که پارسیان می‌رسند: «با رسیدن این خبر، یونانیان، هراسان، لنگر بر داشتند و به سوی کالسیس عقب نشستند تا از اوریپ (68) دفاع کنند.» (69) ناوگان پارس که «دیگر مانعی در برابر خود نداشت، یک پارچه به حرکت در آمد... و طی یک روز به دماغه‌ی سپیاس در ماگنزی رسید» (70) هرودوت می‌افزاید که تا آن جا، سپاه پارسی هنوز دست نخورده بود. در آن جا، در ساحل ماگنزی بود که با آن چه اشیل آن را حسادت خدایان خوانده، مواجه شد. در آن جا بود که توفانی مهیب برای در هم کوبیدنش آمد و بر اثر آن - معتدل‌ترین رقم این است. «حداقل چهار صد کشتی با شمار غیر قابل محاسبه‌ای از زندگی‌های انسانی و ثروت‌های عظیم نابود شد.» (71) هرودوت می‌گوید که یونانیان با شنیدن این خبر، شتابان به آرته‌میزیون باز گشتند و «امیدوار بودند که در آن جا شمار اندکی از کشتی‌های دشمن را بیابند»، ولی چون «ناوگان عظیم لنگر افکنده در آفتس (72) را دیدند و تمامی خطه را پوشیده از سپاهیان دشمن یافتند، ترس بر آنان غلبه کرد، زیرا وضع بربران کاملاً جز آن بود که می‌اندیشیدند، نقشه کشیدند که تا مرکز یونان بگریزند.» (73) آری، پیش از آغاز نبرد آرته میزیون، به گفته‌ی شخص هرودوت، یونانیان نقشه می‌کشیدند که یک بار دیگر تا دل یونان بگریزند. همان طور که پیش از این هم نوشتم، وسواسی واقعی بود. ولی به دلیلی کاملاً جز دفاع از یونان، به دلیلی بسیار کم استراتژیک و بسیار کم افتخارآمیز، ماندند و به نبرد پرداختند:
"مردمان اوبه چون از این شورها (مشورت‌های یونانیان که می‌خواستند بگریزند) آگاه شدند، از اوری‌بیاد تقاضا کردند (74) اندکی صبر کند تا آنان فرزندان و دارایی‌شان را در جای امن قرار دهند. ولی اوری‌بیاد رضایت نداد، و اهل اوبه تدبیر دیگری اندیشیدند: به تمیستوکل روی آوردند و در ازای سی تالان، او را موافق گرداندند که ناوگان در برابر اوبه بماند و نبرد کند. تمیستوکل از جانب خود...گویی که پول از جانب او می‌رسد، پنج تالان به اوری بیاد داد. چون او [اوری‌بیاد] این وجه را دریافت داشت، آدیمانت (75) فرمانده کورنتیان می‌ماند.... پس تمیستوکل گفت که سه تالان نقره به کشتی او برند. دو مرد، خیره از هدیه‌های تمیستوکل، با او متحد شدند: اهل اوبه رضایت یافتند و ....تمیستوکل بقیه‌ی پول را برای خود نگه داشت. (76)"
و نبردی که به دلیل‌هایی چنین کم افتخارآمیز آغاز شد، با افتخار هم به پایان نرسید، زیرا باز هم هرودوت است که می‌گوید: «ناوگان خشایارشا، هر چند به سبب اهمیت و عظمت خود دچار زحمت شده بود... باز هم پایداری به کار برد و در زیر ضربه عقب‌نشینی نکرد... یونانیان از لحاظ کشتی و نیز نفر متحمل تلفات سنگین شدند، ولی بربران هنوز هم سنگین‌تر بودند... سپس رقیبان عقب نشستند... یونانیان متحمل ضربه‌های بسیار شدید شده بودند، به خصوص آتنیان که نیمی از کشتی‌هایشان آسیب دیده بود و در این اندیشه بودند که به داخله‌ی یونان پناه برند.» (77) و سرانجام نیز به محض این که قاصدی آمد و سرنوشت لئونیداس و نیروهایش را اعلام کرد، این نقشه را که از وقتی عازم خلیج آرته‌میزیون شده بودند وسوسه و رؤیایشان به شمار می‌رفت، توانستند به مرحله‌ی اجرا درآورند. زیرا به محض رسیدن خبر «یونانیان بی‌آنکه دیگر درنگ کنند، به ترتیبی که لنگر افکنده بودند، کورنتیان پیشاپیش، و آتنیان در پی دیگران، از آن جا رفتند» - و سی تالان مردم بی‌نوای اوبه را بردند و آنان را به دست سرنوشت سپردند. و چون یونانیان بودند که با بربران می‌جنگیدند، تاریخ‌نویسان درباره‌شان می‌گویند که آنان پس از آن که شجاعانه رفتار کردند، چون وظیفه‌شان را به انجام رسانده بودند، عقب نشستند!
سن موریتس، 9 ژانویه‌ی 1968

پی‌نوشت‌ها:

1. در حقیقت، به زور گشوده شدن دروازه‌ی یونان به دست خشایارشا در همان روز مشهوری صورت گرفت که سپاه او با گذر از هلسپونت به اروپا قدم گذاشت؛ همان زمانی که به گونه‌ای که هرودوت نقل می‌کند، گویا یکی از مردمان هلسپونت گفته است: «ای زئوس، اگر قصد ویران کردن یونان کرده‌ای، چرا سیمای انسانی را به خود گرفته‌ای؟» قطعاً سیمای خشایارشا را.
2. Histoire 6e, Cours J. lsaac, Hachette, tirage 1957, p. 134.
این «سپس پارسیان آمدند و آتن را آتش زدند» را که کودک هرگز از یاد نخواهد برد ملاحظه کنید.
3. Nouveau Larousse Universel.
4. Anopé e
5. Ephialte
6. Pluton.
7. کسی که بخواهد معنای درست عبارت مرا درک کند باید در اثر پلوتارک، زندگی لیکورگ [لوکورگوس] را بخواند که بریده‌هایی از آن در اینجا به خوبی نشان می‌دهد در اسپارت انضباط چگونه بوده است و کلمه‌ی شرافت چه معنایی می‌توانسته داشته باشد: «زیرا کودکان همین که به هفت سالگی می‌رسیدند، لیکورگ آنان را می‌گرفت و به گروه‌هایی تقسیم می‌کرد... سپس در هر گروه، کسی را که به نظر می‌رسید محتاط‌تر است و در نبرد شهامت بیشتر دارد، بر می‌گزید. کودکان دیگر همواره این یک را در مدّ نظر داشتند و به دستورهای او عمل می‌کردند، تنبیه‌هایی را که او دستور می‌داد و بیگاری‌هایی را که از طرف او تعیین می‌شد، صبورانه تحمل می‌کردند: به نحوی که تقریباً تمام تحصیل آن‌ها فرا گرفتن فرمانبری بود... روی هم رفته، تمام آموزش آنان این بود: فرا بگیرند که خوب فرمان برند، رنج کار را تحمل کنند، و در هر مبارزه پیروز بمانند. به این دلیل، به تدریج که سن آن‌ها افزایش می‌یافت، بر تمرین‌های بدنی‌آن‌ها هم افزوده می‌شد: سرشان را می‌تراشیدند و ناگزیرشان می‌کردند که اغلب اوقات سراپا برهنه با هم بازی کنند... و سالی یک بار یک لباس ساده به آن‌ها می‌دادند و به این دلیل آن‌ها مثل کسانی که هرگز استحمام نمی‌کنند، همیشه کثیف و کبره‌بسته بودند... روی تشک‌های کاهی که خودشان درست می‌کردند، با هم می‌خوابیدند... در حدود همان سن وسال، عشاق‌ آن‌ها که رشیدترین بودند... بیشتر با اطرافیان مراوده می‌یافتند... با چنان دقتی و با چنان ترسی از این که پرده از کارشان برداشته شود به سرقت می‌پرداختند که نقل می‌کنند. یکی از آن‌ها بچه روباهی ربوده بود، آن را زیر پیراهن بلندش مخفی کرد و سبب شد تمام شکمش دریده شود... با مشاهده‌ی آن چه امروزه هم پسر بچه‌ها هنوز تحمل می‌کنند، این گفته باور نکردنی نیست: زیرا چندین تن از پسربچه‌ها را دیده‌ایم که در قربانگاه دیان به قدری شلاق خورده‌اند که جان سپرده‌اند...» Plutarque, Lycurgue, XXXlll-XXXVll dans la traduction Amyot . برای بهتر چشیدن طعم این سطرها، باید این آموزش را با آموزش پارسیان مقایسه کرد. نگاه کنید به یونانیان و بربرها، جلد اول، صفحه‌های 43-46.
اوریپید، یکی از بزرگ‌ترین افتخارهای هلنیسم واقعی، باز هم از زبان یکی از فرزندان آسیا، از زبان آندروماک، گفته است که درخود یونان هم درباره‌ی شرافت به گونه‌ای که اسپارت آن را در نظر می‌گرفت چگونه می‌اندیشند. ن. ک. Andromaque, 450=464 : «آه، منفورترین نوع آدمیان، ساکنان اسپارت، توصیه‌‌کنندگان حیله‌ورزی، سر هم کنندگان مکرها، روح‌های محیل، بیگانه با هر گونه راستی و درستی، که جز کژروی نمی‌شناسید، موفقیت‌های شما در یونان، اهانت به راستی و درستی است. کدامین جنایت بر شما شناخته شده نیست؟ در کدام دیار از قتل‌هایی بیش از این و از بدترین حرص‌ها می‌توان نشان جست؟...»
8. ن. ک. پلوتارک، زندگی لیکورگ، 46-47: «لاسدمونیان هرگز به قدر ایامی که نزدیک بود به جنگی روی بیاورند، موهای بلندشان را شانه نمی‌کردند و مراقب آن‌ها نمی‌ماندند: زیرا به موها روغن می‌زدند و مرتب‌شان می‌کردند. سپس هنگامی که تمام سپاه برای نبرد صف کشیده بود... شاه (اسپارت) به جنگجویان دستور می‌داد که کلاه‌هایی از گُل به سر بگذارند، و به نی لبک‌زن‌ها دستور می‌داد آهنگی را که خودشان آن را ترانه‌ی کاستور می‌نامیدند بنوازند. ابتدا خود او بود که با صدا و آهنگ موسیقی شروع به حرکت می‌کرد: به نحوی که مشاهده‌ی آن‌ها که چنین با قار و شاد با نوای سازها پیش می‌رفتند تا با خطر مرگ مواجه شوند، خوشایند و به همان حد هولناک بود...» ن. ک. هرودوت، هفتم، 208: «سوار (پارسی که برای شناسایی به ترموپیل فرستاده شده بود) به اردوگاه نزدیک شد و نگاه کرد ...لاسدمونیان را دید که برخی سرگرم ورزشند و برخی موها را شانه می‌کنند، با حیرت به آن‌ها نگریست...» اذعان خواهید کرد که پس از چنین تربیتی، لئونیداس و افرادش نمی‌توانستند مانند یونانیان دیگری که در ترموپیل بودند، بگریزند.
9. Herodote, Vll, 1-5.
10. Diodore, Xl. 4 : «شورا زمانی که به آن خبر دادند سپاه پارس نزدیک می‌شود تصمیم گرفت... که بلافاصله شمار قابل ملاحظه‌ای از نیروهای به شدت مسلح بفرستد تا تنگه‌ را اشغال کنند و نگذارند بربران به داخل یونان (یونان مرکزی، زیرا پارسیان در آن هنگام در دل یونان و نزدیک دروازه‌ی آتیک بودند) نفوذ کنند. انجمن در صدد بود با این تدبیرها، امنیت قوم‌های داخلی را که هدف مشترکشان دفاع از وطن بود، تأمین کند...»
11. افورها Ephore، [به یونانی Ephoros]، (ص 336 چاپ قبلی) پنج صاحب منصب بزرگ که در اسپارت قدیم برگزیده می‌شدند تا در برابر اقتدار شاه و سنا، پاسنگی ایجاد کنند.
12. دیودور که لئونیداس را می‌ستاید و در اثرش از او بیش از هر قهرمان دیگر به خوبی یاد می‌کند، با تکیه بر این امر که لئونیداس کاملاً می‌دانسته او را به سوی مرگ می‌فرستند، این نکته را آشکار کرده است: «لئونیداس، شاه اسپارت، مردی با خصلت‌های بزرگ و سرداری ماهر... فقط گروهی مرکب از هزار تن (سیصد اسپارتی و هفتصد لاسدمونیایی) برگزیده که همراه او بروند. چون افورها به او خاطر نشان کردند که این شمار بسیار اندک است.. او در پاسخ آنان، اما در پرده، اظهار داشت... که این شمار برای کاری که باید بکند زیاد هم هست... چون او، لئونیداس، و سربازانش به بهانه‌ی نگهداری تنگه‌ها می‌روند، ولی در واقع به سوی مرگی مسلم راه می‌پیمایند.»
13. باز هم دیودور سیسیلی، به خصوص با نظر مساعد نسبت به اسپارت و شهرتش، اظهار می‌دارد: «زیرا مرگ آنان (مرگ لئونیداس و سیصد همراهش) اسپارت را نامدارتر از همیشه خواهد کرد، حال آن که اگر تمام لاسدمونیایی‌ها را مسلح راه می‌انداخت، لاسدمون قطعاً برای همیشه نابود می‌شد، زیرا هیچ یک از سربازانش اگر می‌خواستند زندگی‌شان را نجات دهند جرأت نمی‌کردند بگریزند و به دیار باز گردند...» Diodore, Xl, 4
14.راجع به فکر آتنیان درباره‌ی این خودپسندی که هرودوت هم به نوبه‌ی خود در کتاب هفتم، بند 206، آشکار می‌کند: «اسپارتیان این واحد (سیصد سرباز) را به اتفاق لئونیداس روانه کرده بودند... زیرا کارنه‌ئیوس آن زمان مانع عزیمت آنان می‌شد...» Diodore, Xl, 4 : «از این شهرهای مختلف (که به بربران ملحق نشده بودند) برخی آشکارا به اتحاد پیوستند، برخی کار تصمیم‌گیری را به تأخیر می‌افکندند. و منحصراً به امنیت خود می‌پرداختند و در انتظار نتیجه‌ی جنگ می‌ماندند...» همچنین رجوع کنید به:
Jean Hatzfeld, Histoire de la Grece ancienne, p. 137.
«به این ترتیب سیاست خود پسندانه‌ی پلوپونزیان و نظام «بسته‌های کوچک» به فاجعه‌ای می‌انجامید.»
و ر. ک. Cohen, La Grece et l, Hellé nisation du monde antique, p. 164: «در ترموپیل، اسپارت است که شدیدترین مسؤولیت‌ها را به عهده می‌گیرد؛ ولی تسالی بسیار دور از لاکونی است و افورها بر این عقیده‌اند که کافی است با گروه‌هایی که به وفاداری‌شان شک می‌رود، جلوداری از شهروندان به فرماندهی لئونیداس را فدا کنند: همواره از فرستادن نیروهای کمکی برای او خودداری می‌کنند. از خود پسندی اسپارتی نتیجه‌های بسیار وخیم ناشی می‌شود. جنگجویان لئونیداس، بیهوده، کارهایی با ارزش عجیب می‌کنند: آنان که متحدان از آنان روی برگرفته‌اند و ترکشان کرده‌اند، فقط می‌توانند تا آخرین تن از پای در آیند تا از قانون‌ها فرمان برند.»
15. شاعر بزرگی چون سیمونید [سیمونیدس] وقتی بر مرگ دوستش مژیستیاس که در ترموپیل به خاک افتاده است می‌گرید، نه از آزادی سخن می‌گوید، نه از شرافت، نه از یونان، بلکه خیلی ساده می‌گوید:
پیشگویانه، می‌دانست که مرگ آن جا است،
ولی نپذیرفت رهبر اسپارت را ترک کند.
همچنین در بزرگداشت مردگان ترموپیل، کلمه‌ای در باب شرافت و بقیه‌ی چیزها نمی‌گوید، اما: سرنوشت کسانی که در ترموپیل مردند چه افتخار‌آمیز است! سرنوشت‌شان چه زیبا است! گورشان محرابی است؛ خاطره‌ای ابدی در آنان جای گریه‌ها را می‌گیرد؛ مرگ آنان تقدیس‌شان است؛ بازوان‌شان را پارچه‌ی مرگبار می‌پوشاند. نه خزه‌ی ویرانگر، نه زمانی که همه چیز را تحت استیلای خود درمی‌آورد، آن را نمی‌پژمرد. ای محوطه‌ی تقدیس یافته، تو افتخار تمام ساکنان یونان را در خود جای می‌دهی! من، لئونیداس شاه اسپارت را به شهادت می‌طلبم که در این مکان، بزرگ‌ترین سرمشق فضیلت‌ها را به جا نهاده است و افتخاری جاوید کسب کرده.»
تمام چیزهایی که پس از آن نوشته شده، در کنار آن چه هم اکنون نقل کردم، جز ادبیات بافی و سخن‌پردازی جانبدارانه یا نفع‌طلبانه نیست.
16. در ترموپیل، یونانیان نه سیصد تن، بلکه 7400 تن بوده‌اند. از طرفی در تواریخ، کتاب هفتم، بند 228، خود هرودوت توجه دارد که سپاه لئونیداس شامل چهار هزار پلوپونزی بوده: «مردگان را در همان جا که نابود شده بودند به خاک سپردند.. برگورشان کتیبه‌ای این کلمه‌ها را در بر می‌گیرد:
این جا درگذشته در برابر سه میلیون نفر،
چهار هزار تن که از پلوپونز آمده بودند، جنگیدند.»
اما گذشته از این چهار هزار تن که هرودوت تصریح می‌کند، سه هزار و صد نفر چنین تباری دارند: «سیصد سرباز اسپارتی؛ هزار تژه‌ای و مانتینه‌ای، به نسبت برابر؛ صد و بیست نفر اورکومنه‌ای [اورخومنی] آرکادی؛ هزار تن از بقیه‌ی آرکادی....؛ از کورنت چهار صد تن آن جا بودند؛ از فلیونت دویست تن؛ از میسن هشتاد تن...» نویسنده‌ی تواریخ باز از لوکریدی‌های اوپونت «که تمام قوای خود را فرستاده بودند»؛ از هفتصد تسالیایی که آنان نیز در ترموپیل جان سپردند (ولی کسی از آنان حرف نمی‌زند)، و چهار صد تن از تب که بازماندگانشان رفتند و در بحبوحه‌ی جنگ به سپاه خشایارشا پیوستند، یاد می‌کند. اما پلوپونزی‌هایی که در فهرست کسانی که او نام دیارشان را ذکر می‌کند جای نگرفته‌اند، لاسدمونی‌هایی (ساکن بخش‌های خارج شهر اسپارت) بودند و مؤید آن این که در میان آنان سیصد اسپارتی (ساکنان خود اسپارت) یافت می‌شدند و سه هزار یونانی (این جا پلویونزی) نیز فرستاده شدند... که به آن‌ها هزار لوکریدی، هزار ملین، تقریباً هزار تن از فوسید [فوکیس، فوکیدیا، فوکیه] و بالاخره چهار صد تن اهل تب افزوده می‌شوند...» آشکار است که هرودوت نخواسته از لاسدمونی‌هایی یاد کند که شاه خود و محل نگهبانی‌شان را ترک کرده بودند، حال آن که تس پیسی‌ها با لئونیداس ماندند تا شریک سرنوشت او باشند.
17. هرودوت در کتاب هفتم، بند 226، به خوبی حرف‌های خوب دیه‌نه‌سس را نقل می‌کند، ولی در مورد اخطار و پاسخ رد و بدل شده بین خشایارشا و لئونیداس چیزی نمی‌گوید و دیودور نیز در این باره چیزی نقل نمی‌کند. به عبارت بهتر از آن سخن می‌گوید، ولی به نحوی دیگر، کاملاً به نحوی دیگر، کتاب یازدهم، بند 5: «شاه خشایارشا فرستادگانی به ترموپیل اعزام داشت... از آنان خواست به یونانیان اعلام کنند که شاه به آنان فرمان می‌دهد که سلاح به زمین گذارند و با خیال آسوده به خانه‌هایشان بازگردند و خود را متحدان پارسیان اعلام کنند. لئونیداس چون این پیشنهاد را شنید پاسخ داد که اگر صلح شود، یونانیان با حفظ سلاح‌های خود برای شاه کمک‌هایی مفیدتر خواهند بود...» این برنامه‌ای است که فرصت خواهیم داشت در جلد چهارم از آن سخن بگوییم، و روزی هم این کار صورت خواهد گرفت.
18. به این دلیل خوب و بسیار روشن که سپاه خشایارشا با داشتن آن همه راهنماهای یونانی، از وجود راهی که به گفته‌ی هرودوت، در کتاب هفتم، بند 215: «ماله‌ای‌ها در گذشته تسالیایی‌ها را در نبرد با فوسه‌ای‌ها از آن برده بودند» بی‌خبر نبود و امکان هم نداشت بی‌خبر باشد. به این دلیل نمی‌توانست بی‌خبر باشد که تسالیایی‌های آگاه از وجود راه مشهور، به بهترین یاوران سپاه خشایارشا بدل شده بودند. در این مورد نیز شخص هرودوت است که در کتاب هفتم، بند 173 ، ما را آگاه می‌کند: «تسالیایی‌ها که متحدانشان (ده هزار آتنی و لاسدمونی تمیستوکل و اوئه‌نه‌تس که به تسالی فرستاده شده بودند تا گذرگاه تامپه را حفظ کنند، ولی پیش از رو به رو شدن با سپاه خشایارشا باز گشتند) آنان را ترک کرده بودند، با حرارت جانب مادها را گرفتند و دیگر هم دچار نوسان نشدند، به نحوی که طی جنگ نشان دادند که برای شاه فایده‌ی بسیار دارند.» از طرفی، هرودوت در کنار و افزون بر افیالت ماله‌ای، از اونه‌تس اهل کوریستوس و کوریدالوس اهل آنتی سیر هم به مثابه افراد مظنون به آن که «شاه را آگاهانیده‌اند و به پارسیان اجازه داده‌اند که کوهستان را دور بزنند» نام می‌برد. باید توجه داشت که اهل ایجازی چون توسیدید، هنگام سخن گفتن از وضع غم‌انگیز لاسدمونی‌ها در ترموپیل، نمی‌گوید که لئونیداس از آن رو مغلوب شد که خائنی سربازان خشایارشا را هدایت کرد، بلکه خیلی ساده می‌نویسد که «پارسیان چون راهی یافتند که خود را به پشت سر لاسدمونی‌ها برسانند، صف‌های آنان را نابود کردند.» (La Guerre du Peloponnese, lV, 36) و اگر توسیدید از وجود خائنی یاد نمی‌کند، به این دلیل است که سردار و تاریخ‌نویسی جدی چون او، می‌داند که در حالی که پیش از ترموپیل اکثریت عظیم یونانیان به خشایارشا گرویده بودند و در صفوف سپاهیان او پیش می‌رفتند، کار بچگانه‌ای است که تنها افیالت یا فردی دیگر را عامل تیره‌روزی‌هایی را که در ترموپیل به یونانیان رسید معرفی کند. این چیزی است که هنوز هم تاریخ‌نویسان امروزی نمی‌خواهند درک کنند، و از همین جا است که مثلاً در کتاب گیرشمن، صفحه‌ی 169 می‌خوانیم: «نبرد خونین و نا مشخص نزدیک است به زیان پارسیان پایان پذیرد که بالاخره خیانتی به آنان اجازه می‌دهد پیروز شوند.» و در رهگذر باید اضافه کنم که اگر از گیرشمن خیلی نقل قول می‌کنم، به این دلیل است که او باستان‌شناسی عالی است و پارس قدیم را بهتر از هر کس می‌شناسد.
19. Lysias.
20. Histoires, Vll, 173: «به عقیده‌ی من آن چه آنان را مصمم کرد (که محل نگهبانی‌شان را ترک کنند) ترس بود.»
21. Herodote, Vll, 175. ر. ک. Lysias, Oraisonfunebre, 30.
«هنگامی که یونان در عالم چنین احساس‌هایی بود (لیزیاس اندکی پیش از این گفته است که قبل از نبرد ترموپیل، یونانیان تسلیم دو انگیزه بودند: نفع و ترس)، آتنیان در کشتی‌های خود جای گرفتند و شتابان به آرته میزیون رفتند.... لاسدمونیان با گروهی از متحدان خود در ترموپیل به مقابله‌ی بربران شتافتند...» همچنین ر. ک. پیوست صفحه‌ی 303 [ص 329 ترجمه‌ی فارسی] کتاب حاضر، یادداشت 3.
22. ن. ک. هرودوت، کتاب هفتم، 148: «تا آن نقطه (دماغه سپیاس) و تا ترموپیل، سپاه خشایارشا متحمل هیچ رنجی نشده بود...»
23. و آتن این را از یاد نخواهد برد. ن. ک. Thucidide, l, LXXlV, 3 «شما (اسپارتیان) زمانی (پس از سقوط آتن) به یاری ما آمده‌اید که بابت خود می‌ترسید نه بابت ما. به هر حال، تاوقتی سرزمین ما سالم بود، شما در کنار ما دیده نشدید.» و ایزوکرات خیلی ماهر و زهرآگین، گرچه می‌تواند اسپارتیان مرده در ترموپیل را با گل بپوشاند: «آن‌ها در هم شکسته شدند، و با روح پیروز، اجازه دادند که جسمشان از پا در آید؛ جایز نیست گفته شود که آن‌ها شکست خورده‌اند، هیچ یک از آنان نپذیرفته‌اند که بگریزند.» (Panegyrique, 92)، همچنین [آتن] قادر است لاسدمونیان را نکوهش کند که از چه رو در برابر بدبختی‌هایی که آتن را به غرق شدن درخود تهدید می‌کردند بی اعتنایی نشان داده‌اند، و شکست آنان در ترموپیل را چون نشانه‌ی بی‌اعتنایی خدایان به دیار آنان می‌نمایانند: «برای مردمان خوب، گاهی از پای در آمدن در برابر بدی، می‌تواند چون نشانه‌ی بی‌اعتنایی از جانب خدایان در نظر گرفته شود.» این استدلال را در مورد تیره‌روزی‌هایی که اسپارتیان درترموپیل متحمل شدند می‌توانم به کار برم...» (Panegyrique, 186-187).
24. بنابراین همان دلیل‌هایی که مانع شدند آنان به موقع به ماراتون برسند! نگاه کنید به:
Jean Hatzfeld, Histoire de la Grece ancienne, p. 135 : «به این ترتیب، بار دیگر فکر باطنی‌شان مبنی بر این که بهترین نیروهایشان را برای دفاع از برزخ کورنت نگه دارند آشکار می‌شد.»
25. قطعاً این چیزی بود که برای به راه انداختن ساده‌لوترین کسان می‌گفتند.
26. Herodote, Vll, 206. این که بازی‌های اولمپیک بیش از پیشروی نیروهای خشایارشا جلب توجه یونانیان را می‌کرد و آنان را به خود مشغول می‌داشت، به روشنی بسیار از بند 26 کتاب هشتم هرودوت آشکار می‌شود، یعنی همان جایی که می‌توانیم بخوانیم که بلافاصله پس از رویدادهای ترموپیل: «چند فراری یونانی - آرکادیایی‌هایی بدون کم‌ترین درآمد و مایل به تأمین زندگی‌شان - به سراغ خشایارشا آمدند؛ پارسیان وقتی آنان را نزد شاه می‌بردند از آنان پرسیدند که یونانیان به چه می‌پرداختند... آرکادیایی‌ها پاسخ دادند به جشن‌های اولمپیک می‌پرداختند.»! به گفته‌ی هرودوت که بیش از آن چه در تاریخ‌نویسی مجاز باشد اهل ابداع و اختراع است، این امر گویا سبب شده که از زبان پسر آرتابان گفته شود: «آه! ماردونیوس، ما را به نبرد چگونه کسانی آورده‌ای که داو مبارزه‌شان ثروت نیست، بلکه حقیقت است!» حکایتی که به خصوص از آن رو نادرستی‌اش آشکار است که خود هرودوت اندکی پیش اعلام داشته که رهبران یونانی به نبرد آرته‌میزیون رضایت ندادند مگر هنگامی که مردم او به سی‌ تالان نقره به آنان دادند و فرمانده کل، اوری‌بیاد، (یک نفر اسپارتی!) و تمیستوکل آتنی و روح مقاومت یونانی و آدیمانت فرمانده کورنتیان، این پول را بین خود تقسیم کردند.
27. این واهمه‌ای واقعی بود کو از تامپه تا سالامین، هر بار که یونانیان اثری از نزدیک شدن سپاه‌های خشایارشا می‌دیدند، آشکار می‌شد.
28.Herodote , Vll, 207.
29. hydarnes.
30. Herodete, Vll, 217.
31. Herodote, Vll, fin 218 . حداقل عجیب است که ببینیم هرودوت از یک سو ادعا می‌‎کند که وضع پارسین در ترموپیل در پایان کار به قدری بحرانی بود که خشایارشا «که نبرد را نظاره می‌کرد، بابت سپاهش دچار خوف شد و سه بار از جا پرید»، و از سوی دیگر، ناگزیر است اعتراف کند که «به محض این که پارسیان پشت سر یونانیان آشکار شدند اینان، سراسیمه، برخی محل نگهبانی‌شان را ترک کردند تا به قله‌ی کوه پناه ببرند؛ دیگران، به استثنای اسپارتیان و تس‌پیسی‌ها خواستند به خانه‌های خود بازگردند»، یعنی از محل نگهبانی‌شان بگریزند و در واقع چنین هم کردند.
32. Herodete, Vll, 219 ر. ک. Diodre, Xl, Vlll. fin 9 : «مردی اهل سیم (کیمه) و موسوم به تیراستیاد که در سپاه پارسیان بود... شب هنگام گریخت و نزد لئونیداس رفت و نقشه (نقشه‌ی هیدارنس) را بر او افشا کرد...» یعنی این که یونانیان حتی غافلگیر هم نشدند.
33. این سطرها را که آشکارا می‌گوید این یونانیان کاملاً به اراده‌ی خود عزیمت کردند، باید به خاطر سپرد. و از این رو هم باید به خاطر سپرد که بعد، وقتی باید درباره‌ی ناتوانی یونانیان توضیح دهد، به نظرش مناسب می‌رسد که بگوید لئونیداس به آنان اجازه داد بروند تا افتخار قربانی شدن را برای اسپارتیانش ذخیره کند!
34. Herodete, Vll, 219, et Vll. 220، که در آن در همین راستا می‌خوانیم: «وقتی لئونیداس دید که متحدانش آن قدر کم آمادگی دارند که تا پایان با او بمانند، به آنان گفت که بروند...» شیوه‌ی عفیفانه‌ای است برای بیان این مطلب که چون دید نمی‌تواند آنان را نگه دارد، آزادشان گذاشت تا بروند. ن. ک. Diodore. Xl, lX: «یونانیان با شنیدن این خبر، نیمه شب به شور نشستند و درباره‌ی خطرهایی که تهدیدشان می‌کرد به مشورت پرداختند، برخی بر این عقیده بودند باید بلافاصله گردنه را ترک کرد و به سوی متحدان عقب نشست... لئونیداس تا حدودی تسلیم این دلیل شد...» و کمی بعد: «پس چون تمامی سپاه، به استثنای لاسدمونیان، به عقب نشینی پرداختند، لئونیداس به اتفاق همشهریانش خود را غرق افتخار کرد.»
35. Tegeate.
36. Mantiné ens
37. Arcadie
38. Phlionte,
39. Mycene.
40. Oponte.
41. Diodore, Xl, lV: «لاسدمونیان به شمار هزار مرد بودند، در میان آنان سیصد اسپارتی بود...»
42. باید توجه داشت که این دسته گروه‌ها، متفاوت از دسته‌های مستقلی بودند که به گفته‌ی هرودوت (کتاب هفتم، بند 204) با «سرکردگانی خاص برای هر سرزمین» بودند، و لئونیداس که به مثابه فرمانده کل عمل می‌کرد، گذشته از اسپارتیان و نیز تبائیانی که به منزله‌ی گروگان نگهداری می‌شدند، لاسدمونیان را هم که شاهشان نیز بود تحت فرمان داشت.
43. Hrodote, Vll, 205: «لئونیداس با مردانی برگزیده درگروه سیصد نفره (گروه برگزیده‌ی نگهبانان شاه) آمده بود... او آمد و تبائیان را که شمارشان را ذکر کردم (چهارصد تن) با خود آورد... فرماندهی اینان را لئونتیادس پسر اوریماکوس داشت. لئونیداس از آن رو میل داشت از میان یونانیان آن‌ها را با خود بیاورد که آنان (تبائیان) را به شدت طرفدار پارسیان در نظر می‌گرفتند. پس از آنان دعوت کرد در جنگ شرکت جویند تا بداند آیا برایش افرادی می‌فرستاند یا آشکارا از اتحاد با یونانیان چشم خواهند پوشید. تبائیان برایش افرادی فرستادند، هر چند احساس‌های مخالفی آنان را بر می‌انگیخت...» سپس کمی بعد، در کتاب هفتم، بند 222: «بنابراین متحدان که مرخص شده بودند راه عزیمت در پیش گرفتند، از لئونیداس اطاعت کردند (کذا فی‌الاصل!)؛ در کنار لاسدمونیان (بخوانید اسپارتیان) فقط اهل تب ماندند... اینان با اکراه و بی‌آنکه خود بخواهند ماندند. لئونیداس آنان را چون گروگان در نظر می‌گرفت...» ضمناً باید توجه داشته باشیم که خود دیودور بر این عقیده است که این چهار صد تن تبائی، «از جناح متمایل به یونانیان بودند.... زیرا بین مردم تب بر سر این که با پارسیان متحد شوند یا نه دو پارگی پدید آمده بود...»
44. Herodote, Vll, 221 ر. ک. Diodore, lX که نظرگاه هرودوت را می‌پذیرد: «لئونیداس، شاه لاسدمونیان... با این جاه طلبی که افتخار جاودانی را نصیب خود و اسپارتیان کند، به تمام یونانیان دیگر دستور داد دور شوند و به صورت قوای ذخیره در آیند...» این همان قلب کردن واقعیت‌ها است، زیرا دیودور می‌پذیرد که بخشی از یونانیان بر این عقیده بودند که باید بلافاصله گردنه‌ها را ترک کرد...»
45. Epaminondas.
46. Leuctres.
47. Les Histoires, Vll, 233.
48. Pelopidas.
49. برای درک معنای درست نبرد ترموپیل، آن چه یک بار دیگر باید به یاد آورد توصیف اندوه و نومیدی آتنیان است به هنگامی که آگاه شدند دفاع از ترموپیل فرو ریخته است و مردانی که به کار دفاع از آن گمارده شده‌اند، برخی گریخته‌اند و برخی از پای در آمده‌اند: «این شکست راه را بر بربران گشود و آنان به سوی شهر (آتن) پیش رفتند. با رسیدن خبر شکست لاسدمونیان، نیاکان ما که از هر سو تهدید می‌شدند ندانستند چه تصمیم بگیرند... در عالم دلتنگی‌ئی که آنان را از پای در می‌آورد، غالباً یکدیگر را در بر می‌گرفتند و به حق بر سرنوشت خود نوحه سر می‌کردند...»
Lysias, Oraison funebre, 32-38.
باید اعتراف کرد که دیروز قدما، مانند متجددان امروز، این وجه‌های جنگ با خشایارشا را نمی‌دیدند یا به عبارت درست‌تر، به آن‌ها اشاره نمی‌کردند، مگر فقط زمانی که صحبت از آن بود که رفتار اسپارت نسبت به آتن را متهم کنند: «تمامی یونان مرکزی، از جمله آتیک، تسلیم بربران شد. و این امر برای یونانیان به قیمت سیاست شوم اسپارت که پیوسته بر اثر بیم بردگانش حفظ می‌شد و همواره به پلوپونز خود پرچ شده بود، انجامید...»
(Cohen, La Grece et , l. Hellé nisationdu monde antique, p. 165.
50. برای استفاده‌ی کسانی که این عبارت آنان را به خشم می‌آورد، یک بار دیگر باید تکرار کنم که یونانیان ترموپیل، به جز اسپارتیان، از هنگام رسیدن به محل نبردی که مأمور دفاع از آن شده بودند و قطعاً می‌دانستند که این آخرین حصار هلاد پیش از برزخ است، فقط یک فکر در سر داشتند: خود را به در برند و به راستی هم این همان کاری بود که کردند وظیفه‌ی نجات شرف، یعنی شمشیر به دست مردن، را برای لئونیداس و یارانش گذاشتند. همین کار را، و بیشتر از آن را، به گونه‌ای که خواهیم دید، ماردونیوس و تمام پارسیان او در پلاته کردند، ولی چه کسی هنوز از آن سخن می‌گوید؟
51. Herodote, Vll, 225 . همچنین ن. ک. Strabon, livre lX, 16 : «این جا در همین گردنه‌ها بود که همراهان لئونیداس، به یاری مشتی از کوه‌نشینان او تا، در برابر نیروهای عظیم شاه پارس به مقاومت پرداختند، ولی چون بربرها آنان را دور زدند...همگی آنان نابود شدند...» همچنین Pausanias, Description de la Grece, lll, 4, 7-9 : «هنگامی که خشایارشا سپاه‌هایش را به سوی یونان راند، لئونیداس با سیصد لاسدمونیایی در ترموپیل با او مواجه شد. ولی هر چند یونانیان پیروزی‌های بسیار کسب کردند. به عقیده‌ی من موفقیت لئونیداس از تمام آن‌هایی که پس از او کسب شد، فراتر می‌رود، زیرا خشایارشا، مغرورترین فرد از میان تمام کسانی که بر مادها و سپس بر پارسیان که جانشین آنان شدند حکم رانده‌اند، کسی که چنان کارهای درخشانی کرد، در ترموپیل با لئونیداس و مشتی افراد که همراه او بودند مواجه شد. اینان می‌توانستند مانع از آن شوند که او یونان را ببیند و آتن را بسوزاند، اما به شرط آن که مرد اهل تراکیس، سپاه هیدارنس را هدایت نکرده بود و باریک راه را نشان نداده بود.. و این امر به سپاه اجازه داد خود را به پشت سر یونانیان برساند...» این نظر، هر چند اغراق‌آمیز هم باشد، پیروز شده است، زیرا در این ایام هم هنوز می‌توانیم آن را در کتاب‌های تاریخ بخوانیم: «نبرد (ترموپیل)، خونین و غیر محتوم، چیزی نمانده بود به زیان پارسیان تمام شود که بالاخره خیانتی به آنان اجازه می‌دهد پیروز شوند...»
52. به این ترتیب، درباره‌ی هفت هزار تنی که محل نگهبانی را ترک کردند چه فکر باید کرد؟
53. لیزیاس، پیش از این در Oraison funebre, 31: «لاسدمونیان، روحشان از پا در نیامد، ولی در مورد شمار افرادی که فکر می‌کردند در کنار خود خواهند داشت اشتباه کرده بودند... آنان، شکست نخورده، در محل نگهبانی خود نابود شدند...» ایزوکرات نیز نظیر او در Panegyrique,92 می‌گوید: «لاسدمونیان در هم شکسته شدند و با روح پیروزمند، اجازه دادند که جسم‌شان از پا در آورده شود؛ زیرا قطعاً جایز نیست گفته شود که آنان مغلوب شدند، چون هیچ یک از آنان نپذیرفت بگریزد...»
54. Diodore, Xl, lX-X، که فقط بخش کوتاهی از آن را نقل کردم.
55. به پی‌نوشت 47 مراجعه شود.
56. Herodote, Vll, fin 21.
57. باید خاطر نشان کنم که اگر لیزیاس این‌ها را اعتراف می‌کند، به دلیل آن است که به رفتار یونانیان در برابر بربران نمی‌پردازد، بلکه در حالی که هلاد خود را می‌فروشد یا زانوی اطاعت به زمین می‌زند، او زبان به قهرمانی آتن می‌گشاید.
58. یعنی دماغه‌ی آرته میزیون نیز مانند ترموپیل، از طرف خود یونانیان چون موضعی اصلی انتخاب شده بود و کسانی که به آن جا اعزام شده بودند وظیفه داشتند از آن دفاع کنند. ن. ک. Diodore, livre Xl, lV : «وقتی به انجمن یونانیان خبر رسید که سپاه پارسیان نزدیک می‌شود، انجمن تصمیم گرفت بلافاصله ناوگان را به آرته‌میزیون اوبه بفرستد؛ این موضع را چون مناسب‌ترین محل برای رو به رو شدن با دشمن شناخته بودند. در همان حال شمار قابل ملاحظه‌ای از نیروهای کاملاً مسلح را به ترموپیل فرستادند تا گردنه‌ها را اشغال کنند و نگذارند بربران به درون یونان راه یابند. انجمن در صدد بود با این تدبیرها امنیت قوم‌های داخلی را که هوادار دفاع از وطن بودند تأمین کند و در حد امکان، تمام متحدان را از خطر مصون بدارد.»
59. Lysias, Oraison funebre, 29-31.
60. ن. ک. Maspero, Histoire ancienne des peuples de l'Orient classique, lll,p. 719: ناوگان (یونانی) به نوبه‌ی خود شجاعانه رفتار کرده بود و به رغم نابرابری‌ نیروها همواره‌برتری‌اش را حفظ کرده بود: وقتی ازمرگ افتخار‌آفرین لئونیداس آگاه شد، عقیده یافت در حال حاضر وظیفه‌اش به پایان رسیده است و خود را عقب کشید.» به همین نحو کوهن در La Grece et l, Hellé nisation du monde antique, p. : «وقتی دالان (ترموپیل) که آنان (جنگجویان لئونیداس) عهده‌دار حفظ آن بودند به زور تسخیر شد، موضع دریایی آرته‌میزیون که تا آن روز پیروزمندانه نگهداری می‌شد بی‌فایده و حتی خطرناک شد؛ «تری‌یر» های اوری‌بیاد مستقیماً به سوی جنوب رفتند.» عقیده‌ی هاتسفلد در Histoire de la Grece ancienne, p. 137نیز همین است: «حضور ناوگان یونانی در جوار ترموپیل از آن پس بی‌فایده بود؛ پس راه خلیج سارونیک را در پیش گرفت...» این یعنی فراموش کردن این نکته که اگر انجمن یونانیان، ناوگان را به آرته میزیون فرستاده بود، قصدش از این کار دفاع از گردنه‌های کوهستانی نبود، بلکه عقیده داشت که این موضوع «به منزله‌ی مناسب‌ترین نقطه برای حضور در برابر دشمن» است. این گذشت تاریخ‌نویسان به نظر ما به خصوص از آن رو حیرت‌آور و مشکوک می‌رسد که خود را آشکار می‌کند و عقب‌نشینی‌های پی در پی یونانیان در برابر پارسیان را، حتی در جایی که منبع‌های یونانی یکی از این عقب‌نشینی‌ها را فرار ناشی از ترس در نظر می‌گیرند، می‌پوشاند. همان طور که دیدیم این فکری است که «هرودوت از تخلیه‌ی شتاب زده‌ی گذرگاه تامپه از طرف ده هزار سرباز آتنی و اسپارتی دارد، ولی کوهن در صفحه‌ی 164 کتابش آن را چنین توجیه می‌کند: «از هلسپونت‌گذر صورت گرفته است.. تا پیش از تسالی، هیچ مانع جدی روی نمی‌نماید. یونانیان متحده، ابتدا تصمیم گرفته بودند در گردنه‌ی تامپه از آن جا دفاع کنند؛ ولی در محل دریافته بودند که انجام چنین کاری به نحو احسن غیر ممکن است و تصمیم گرفته بودند مقاومت را به دو محل که مادها اجباراً باید از آن‌ها می‌گذشتند، دماغه‌ی آرته میزیون.... و دالان ترموپیل... منتقل کنند....»
61. Praxinos.
62. Asonides.
63. Phormos.
64. Herodote, Vll, 179-182.
65. Piré e
66. Herodote, Vlll, 2 : «در آرته میزیون، دویست وهفتاد و یک کشتی رزمی، بدون در نظر گرفتن کشتی‌های پنجاه پارویی، وجود داشت.»
67. Sciathos.
68. Euripe.
69. Herodote, Vll, 83.
70. Herodote, Vll, 183.
71. Herodote, Vll, 190 ، توصیفی که هرودوت از این توفان به جا گذاشته، یکی از زیباترین صفحه‌ها است: «سپیده‌دم، پس از یک شب آرام وروشن، دریا شروع به جوشیدن کرد، توفانی مهیب، تندبادهای شرقی، عنان گسیخت... از تمام کشتی‌هایی که در دریا غافلگیرشان کرد، برخی به صخره‌ها کوبیده شدند... برخی به ساحل افکنده شدند... هیچ چیز نتوانست در برابر خشم تند باد مقاومت کند...»
72. Aphetes.
73. Herodote, Vlll, 4.
74. موضوع بامعنای دیگری که نشان می‌دهد به رغم حمله‌ی پارس، یونانیان همچنان دچار تشتت می‌ماندند، انتصاب سرداری اسپارتی، یعنی سرداری از پیاده نظام، به فرماندهی نیروی دریایی یونان است. و اگر فرمانده کل ناوگان هلنیک یک نفر لاسدمونی بود نه آتنی، دلیلش این بود که «متحدان یونانی اعلام کرده بودند که نخواهند پذیرفت دستورهای فردی آتنی را به کار بندند و از لشکرکشی طرح‌ریزی شده چشم خواهند پوشید، مگر این که فرماندهی آنان را فردی لاسدمونی به عهده بگیرد.» هرودوت می‌افزاید، و آتنیان که می‌دانستند «اختلاف بد فرجام‌تر از جنگ است... حداقل تا زمانی که مطلقاً به متحدان نیاز داشتند بدون اعتراض تسلیم شدند.. زیرا زمانی که یونانیان موفق شدند پارس را عقب برانند... آتنیان سوء استفاده از قدرت از جانب پوزانیاس را بهانه قرار دادند و فرماندهی عالی را از لاسدمونیان پس گرفتند...» ولی پس از صد و پنجاه سال، در حدود 342، و زمانی که اسپارت و آتن در برابر فیلیپ مقدونی و پسرش اسکندر در شرف از پای درآمدن بودند، نزاع دو شهر بر سر این موضوع همچنان ادامه داشت، زیرا ایزوکرات بانگ برمی‌دارد: «برخی، فرماندهی را به اوری‌بیاد دادند، و او در صورت اجرای طرحی که داشت برای نابودی یونانیان از هیچ کار فروگذار نمی‌کرد... هم رزمان، فرماندهی عالی را از لاسدمونیان باز ستاندند تا آن را به خودمان (آتنیان) واگذارند.» پانه‌ژیریک، 52-51.
75. Adimante.
76. Herodote, Vlll,4-6 . بنابراین تنها تمیستوکل آتنی نبود که خود را فروخت، بلکه اوری‌بیاد اسپارتی - در ضمن فرمانده کل - و آدیمانت کورنتی هم بودند که خود را به بهای کم‌تری فروختند.
77. Herodote, Vlll, 6-18.

منبع مقاله :
بدیع، امیرمهدی، (1387)، یونانیان و بربرها، برگردان: قاسم صنعوی، تهران: انتشارات توس، چاپ سوم



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.