مترجم: حسین سیدی
خبر و انشاء
بحث در باب خبر و انشاء در میراث عربی-اسلامی قدمت دارد و شاید مراحل آغازین آن در سایهی قرآن كریم رشد یافته باشد. ابن فارس (در گذشتهی 395هـ) سه تعریف از خبر را آورده است. اول از نظر اهل علم كه گمان میرود فقیهان باشند، دوم زبان شناسان، سوم اهل نظر یعنی متكلمان. (1) رواج این نوع از بحث در محیطهای مختلفی از فرهنگ عربهای مسلمان تبیین میگردد. اما یكی از آن محیطهایی كه از این بحث بهره برده است و دیدگاههایی در باب خبر داشت، فضای بحث ابوهذیل علاف (درگذشتهی 226هـ) بوده است كه كلام خداوند را به دو قسم تقسیم نموده است كه قسم دوم آن امر، نهی و خبر و استخبار است. (2) نظّام و جاحظ در باب صدق و كذب و خبر دیدگاه ویژهای دارند. (3) شناخت خبر و انشاء و مراد هر یك از این دو لازم است تا خط ارتباط بین مسألهی خلق قرآن و قدیم بودن آن از یك جهت و مبنای دوگانهی موجود بر رابطهی بین معنا و سبك در علم بلاغت روشن گردد. پس خبر، زبانِ دانش و آگاهی است (4) و از نظر فقیهان یكی از معانی دهگانهی كلام است كه عبارتند از: خبر، استخبار، امر، نهی، دعا، طلب، تحضیض، تمنی و تعجب و از نظر متكلمان آن است كه تصدیق و تكذیب گویندهی آن جایز باشد و عبارت است از آگاه نمودن مخاطب از امری در گذشته، آینده یا حال؛ مثل «قامَ زید» و «قائم زید». و در سه نوع واجب، جایز و ممتنع است. واجب مثلِ «آتش سوزنده است». جایز مثل «علی حسن را دید». ممتنع مثلِ «كوه را حمل كردم.» (5)مراد از خبر در این تعریفها مشخص نمیشود. گاه به معنای علم و آگاهی است و گاه یكی از معانی كلام است و گاه صدق و كذب گوینده ملاك است. آیا خبر در تمام این معانی هست؟
ابن فارس ما را به مراد آن رهنمون میشود آنگاه كه میگوید: «از دانشهای ارزشمندی كه ویژهی عرب است، إعراب است كه مایهی تفاوت میان معانی هم وزن در لفظ میباشد و خبر- كه اصل كلام است- به واسطهی آن مشخص میشود. اگر اعراب نبود، فاعل از مفعول، مضاف از موصوف و تعجب از استفهام مشخص نمیشد. (6)
بنابراین، خبر همان اصل كلام است؛ اما با تعریف های پیشین چگونه میتواند اصل كلام باشد؟
پاسخ به این پرسش در دیدگاه جرجانی مشخص میشود. میگوید: «بدان كه معانی كلام تماماً دستهای از معانی هستند كه تنها میان دو چیز قابل تصور است. اصل و پایه، خبر است. خبر نیز زمانی خبر است كه به وسیلهی آن و از آن خبر داده شود... لازمهاش آن است كه تنها از مجموع اسم و فعل فهمیده شود؛ مثلِ «علی رفت». یا دو اسم: «علی عادل است». در دنیا خبری نیست كه جز به این روش شناخته شود... پس از این به نوع سومی نیاز است كه خبر از او صادر میشود و اگر صادق باشد به صدق و اگر كاذب باشد به كذب توصیف میشود... خلاصه آنكه خبر و تمام كلام، معانیای هستند كه آدمی در درون خود آن را پدید میآورد و در قلبش با آن نجوا میكند... و به مقاصد و اغراض توصیف میشود و ارجمندترین آن خبر است. همین خبر است كه به تصویرهای فراوان تصور میگردد و وضعیتهای عجیب در آن رخ میدهد و غالباً مزایایی در آن است كه برتری در فصاحت به وسیلهی آن شناخته میشود.» (7)
این متن سرشار از اندیشههایی است كه متأخران بحث خبر را بر آن بنا نمودهاند. پس خبر از دو چیز تشكیل شده است: جمله و معنا. و گفته شده است خبر آن است كه «سكوت بر آن درست باشد» (8). جمله بر روند اِسناد مبتنی است كه از دو جزء مسند و مسند الیه تشكیل شده است و روند إسناد از انضمام فعل به اسم یا اسم به اسم بیرون نیست. این همان نظم است كه «وابستگی كلام به یكدیگر و برخی سبب برخی دیگر» (9) میباشد.
روند خبر از سه عنصر شكل میگیرد: جمله، معنا و گوینده. گوینده در خبر عنصر مهمی است. اهمیت وی ناشی از آن است كه منشأ خبر است و خبر به او نسبت داده میشود و او به صدق و كذب توصیف میشود. جرجانی میگوید: «مگر نه این است كه نفی و اثبات زمانی است كه اثبات كننده یا نفی كنندهای باشد و منشأ آن دو هم از جانب او باشد و نقض و إبرام در آن دو و موافقت و مخالفت، درست و نادرست و زشت و زیبا به وسیلهی او باشد؟» (10)
پرسش دیگر این كه عبدالقاهر از إرجاع صدق و كذب خبر به متكلم چه قصدی دارد؟ بحث در مرجع صدق و كذب از روزگاران دور متفاوت است و به قرن سوم هجری بازمیگردد كه نظّام عقیده داشت صدقِ خبر، مطابقت با حكم آن بنا به اعتقاد خبردهنده میباشد. (11) اما جرجانی بر آن است كه مرجع صدق و كذب گوینده است نه خبر. قبل از وی بحث در باب خبر و مبنایی كه اشاعره سخنشان را در مسألهی خلق قرآن و قدیم بودن آن بر آن بنیاد نهاده بودند، مطرح شده بود. آنها معتقد بودند كه كلام خداوند، قدیم و ازلی و قائم به ذات اوست و ذات الهی همان صفات است و میان آن دو وحدت برقرار نموده بودند؛ و قرآن كلام لفظی و بیان كلام نفسیِ قائم به ذات است. (12)
با دقت نظر در این باب مشخص میشود كه وی صدق و كذب را به گوینده ارجاع میدهد و از ورای سخن اشاعره میكوشد دریابد كه كلام همان ذات است. یعنی قرآن كریم از جانب خداوند است و غیرممكن است آدمی تصور نماید كذب در آن راه یافته باشد. پس قرآن همهاش صدق و حق است. بدین ترتیب عبدالقاهر از طرفی با معتزله و از طرف دیگر باقلانی به هم میرسند.
اما فخر رازی پس از وی به دسته بندی و نظم سخنان وی میپردازد و میگوید: «خبر، هیچ دلالتی بر اعیان موجودات ندارد و دلایلی ارائه نموده است از جمله این كه وقتی میگوییم «علی رفت» هیچ دلالتی بر رفتن او نمیكند بلكه بر حكم بر آن دلالت دارد؛ چون اگر بر رفتن علی دلالت میكرد، هرگاه این واژگان ظهور میكردند، رفتن نیز رخ میداد.
وی دلیل دیگری هم میآورد و آن این كه هرگاه برای انسان از دور چیزی پدیدار گردد و بپندارد پرنده است، آن را پرنده مینامد و وقتی نزدیكتر شد و متوجه شد انسان است، آن را انسان مینامد. پس خبر دادن دربارهی آن هنگام تخیل یا بعد از آن دلالت بر این دارد كه خبر تنها به حكم عقل است. (13)
پس مرجع صدق و كذب، خبر، گوینده است و در نتیجه گفته میشود: الفاظ بر معانی دلالت دارند، چون معانی امور ذهنی هستند و توجه كننده به آن توجه مینماید. (14)
در سخن فخر رازی چیزی هست كه مسأله را به اصل آن ارجاع میدهد كه همان مراد عبدالقاهر جرجانی است. یعنی امتیاز و برتری در واژگان نیست بلكه در چینش واژگان به حسب چینش معانی در نفس است. این نظر به دیدگاه اشاعره در قدیم بودن قرآن نزدیك است و حتی در پرتو آن حركت میكند.
اگر بحث در باب خبر به مفهوم إسناد اسم به اسم یا فعل به اسم میرسد و در محتوای یكی از مسائل اصول اعتقادی اسلام جای میگیرد، جای هیچ شگفتی نیست كه اختلاف در مفهوم خبر را شاهد باشیم كه بگویند «خبر امری است ضروری و انسان بین خبر و انشاء ضرورتاً فرق میگذارد» (15)و یا «از تعریف به حد و رسم بینیاز است» (16). اما مسألهی إسناد در خبر گسترده است و شامل مفاهیم عینی هم میشود. این مسأله، علی رغم آسانی آن كه مسند و مسند الیه و معناست، به قدری انعطاف پذیر است كه اهل تحقیق میتوانند آن را به اوج برسانند كه عبدالقاهر این كار را انجام داده و از طریق نظریهی نظم آن را به اعجاز قرآن كشانده است.
فخر رازی خبر را چنین تعریف نموده است: «كلامی است كه نسبت معلوم به معلوم از طریق نفی یا إثبات دارد». این تعریف شرح نظر عبدالقاهر است كه بیان كردیم ولی فخر رازی تعریف مشهور خبر را كه احتمال صدق و كذب دارد، نقض نموده است. میگوید: «هر كسی آن را به صدق و كذب تعریف نماید دچار دور میشود و هركسی آن را به تصدیق و تكذیب تعریف نماید دو بار در دام تسلسل گرفتار شده است» (17). این نقض تنها تبعیّت از جرجانی است كه مرجع صدق و كذب را به گوینده نسبت میدهد نه خبر.
قزوینی نیز به این راه رفته و خبر را چنین تعریف نموده است: «حقیقتی خارجی دارد كه نسبتش با آن یا مطابقت است یا نیست. (18) نسبت هم وابستگی یكی از دو جزء كلام به دیگری است به گونهای كه سكوت بر آن درست باشد؛ چه در حالت ایجابی و چه سلبی؛ پس كلام اگر نسبت خارجی آن در یكی از سه زمان باشد، یعنی بین دو طرف در خارج نسبت ثبوتی یا سلبی باشد و آن نسبت با خارج مطابقت باشد- چه ثبوتی و چه سلبی- و یا مطابقت نداشتن باشد یعنی یكی ثبوتی و دیگری سلبی باشد، خبر میباشد. (19)
با توجه به اهمیت خبر، معانیای كه خبر به آن باز میگردد در قرآن فراوان است؛ مثل تعجب، تمنّی، انكار، نفی، امر، تعظیم و غیره. (20)
از این كه خبر را اصل كلام بدانیم معلوم میشود كه خبر ما مادهای است كه میتواند به صورتهای فراوانی شكل گیرد. ابن فارس یادآور شده است كه معانی خبر، فراوان است و متون فراوانی برای آن آورده است. (21) جرجانی میگوید: «خبر و تمام كلام، معانیای هستند كه آدمی در درونش ایجاد میكند و در فكرش تغییر میدهد ... و به عنوان مقاصد و اغراض توصیف شود و ارجمندترین آن، خبر است كه به صورتهای فراوان تصور میشود و صناعتهای شگفتی در آن واقع میشود.» (22)
فخر رازی خبر را از دیگر تركیبها جدا میكند و میگوید: «اما خبر آن است كه به صورتهای فراوان تصور میشود و ظرافتهای شگفت و اسرار غریبی در آن ظاهر میشود.» (23)
آن گونه كه از این متون میفهمیم، خبر ماده یا اصلی است كه ممكن است به گونههای متعدد شكل گیرد و یا به صورتهایی تصور شود. سپس امتیاز و برتری در كلام در شكلها و صورتها میباشد و بدون تردید همان نظم است كه جرجانی به آن اشاره كرده است كه «كلامت را به همان وضعی قرار دهی كه علم نحو اقتضا میكند و بر قوانین و اصول آن عمل نمایی و روشهای آن را بدانی و از آن منحرف نگردی و به هیچ یك خلل وارد ننمایی؛ مثل توجه به گونههای خبر، جملهی اسمیه و فعلیه، شرط و جزا، حال و معانی و حروف و جملات، مواضع وصل و فصل و معرفه و نكره، تقدیم و تأخیر، حذف، تكرار، اضمار و اظهار.» (24)
اینها از اموری میباشند كه علم معانی به آن میپردازد. اشاره كردیم كه علم معانی به بررسی ویژگیهای سبكی مطابق با احوال مخاطب میپردازد تا گوینده به انتقال مقصود خود به مخاطب توانمند گردد. به همین جهت علمای بلاغت مراد از علم معانی را در هشت بخش تقسیم نمودهاند: احوال إسناد خبری، احوال مسند الیه، احوال مسند، احوال متعلقات فعل، قصر، انشاء، فصل و وصل، ایجاد و إطناب و مساوات.»(25)
این در باب خبر، اما انشاء كه آن را هم به مباحث علم معانی ضمیمه كردند. گویی مبحثی در نظم خبر میباشد. مثل تقدیم و تأخیر یا حذف. آیا انشاء نیز شاخهای از آن اصل بزرگ نیست؟ إنشاء در لغت یعنی پدید آوردن یا نوآوری. (26) معروف است كه این معانی تنها بر پدیدهای واقع میشود كه آن را به وجود میآورد؛ یعنی انشاء، پدید آوردن چیزی است كه مسبوق به ماده و مدت باشد. (27)
بحث در باب انشاء در پرتو پژوهش قرآن شكل گرفت؛ مثل قرینهی خبر. برخی میپندارند كه معانی قرآن محدود نیست و لذا متعرّض محدودیت آن نشدهاند و گفته میشود بر دو قسم است: خبر و غیر خبر و یا ده قسم است: نداء، مسأله، امر، تشفّع، تعجب، قسَم، شرط، وضع، شُكر و استفهام. یا به نُه قسم تقسیم كردهاند و استفهام را به خاطر مسأله حذف كردهاند، تا این كه به سه قسم رسیدهاند: خبر، طلب و انشاء. گفتهاند كلام یا قابل صدق و كذب است و یا نیست. نوع اول، خبر است و نوع دوم را، اگر معنای آن با لفظ مقرون باشد، انشاء گویند و اگر مقرون نباشد یا از آن متأخر باشد، طلب. البته اهل تحقیق طلب را جزئی از انشاء میدانند. (28)
از این مطلب چنین برمیآید كه بحث در انشاء به میزان بحث خبر قدمت دارد و خبر، با توجه به تمام این دیدگاهها، ثابت و تغییرناپذیر است. لذا میتوان دریافت كه خبر، اصل كلام است و آن چه تغییر میپذیرد انشاء؛ گویی شاخهای از اصل میباشد.
ملاحظه میشود كه معانی از نظر اهل تحقیق به خبر و انشاء محدود میشود و طلب هم در حوزهی انشاء جای میگیرد. این همان چیزی است كه علمای بلاغت در حصر كلام به خبر و انشاء به آن تكیه میكنند.
انشاء آن است كه ما بازای خارجی نداشته باشد. (29) یعنی انشاء به نفی و اثبات توصیف نمیشود بلكه ایجاد معنایی است به لفظی مقارن آن در وجود. (30) پس معنا در انشاء، قبل از لفظ موجود نیست بلكه نزد متكلم به وجود میآید. این همان معنای این سخن است كه انشاء آن است كه در خارج حاصل میشود. (31) معنایی است نو و بدیع كه در زمان تلفظ به وجود میآید.
گفتیم كه انشاء یا پدید آوردن، تنها در ماده و مدت است و انشاء تصویر یا شكل آن است. ترجیح آن است كه انشاء انحراف از آن ماده است؛ چنان كه به وسیلهی مجاز از حقیقت منحرف میشود به این دلیل كه بسیاری از دانشمندان بخشی از انشاء را در مجاز آوردهاند و سیوطی در وقوع حقیقت و مجاز در قرآن به آن تكیه كرده است و در این گونه از اعجاز، خارج شدن نداء به تعجب را مثال زده است. مثل آیهی یا حسرهً علی العِباد. (32) میگوید: «معنای آن چنین است: «یا لها من حسرة». ابن خالویه میگوید: «این از دشوارترین مسائل در قرآن است، چون حسرت قابل ندا نیست؛ منادا در افراد و اشخاص است و اصل در نداء، آگاه کردن است اما معنا در اینجا تعجب است.» (33)
شاید بتوان گفت كه معانی انشاء در مواضع استفهام، مثل استنباط است. مثل آیهی حَتَّى یَقُولَ الرَّسُولُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا مَعَهُ مَتَى نَصْرُ اللَّهِ (34) و مثل تعجب در آیهی مَا لِیَ لاَ أَرَى الْهُدْهُدَ (35) و آگاهی دادن به گمراهی و وعید. امر نیز در معانیای است كه امر و نهی و نداء باشد. (36) در این جا تكیهی دانشمندان بلاغت را به اصولی ارائه مینماییم كه به معانی انشاء میپردازند. آنها بر این باورند كه اصل در امر، طلب حصول فعل از مخاطب از باب إستعلاء با الزام است. گاه صیغههای امر از معنای اصلی به معانی دیگری خارج میشود كه از بافت كلام و قرینههای احوال فهمیده میشود. مثل دعا، التماس و ارشاد.
اصل در نهی بازداشتن از چیزی از باب إستعلاء با إلزام است. گاه صیغهی نهی (فعل مضارع با لاءِ نهی) از معنای اصلی به معانی دیگری مثل دعا، التماس و ارشاد خارج میشود. استفهام آگاهی خواستن دربارهی چیزی است كه قبلاً معلوم نبوده است. گاه واژگان استفهام از معنای اصلی به أغراض دیگری مثل امر و نهی و تسویه خارج میشود.
اصل در نداء جلب توجه مخاطب به حرفی است جانشین فعل، مثل «اُنادی». گاه واژگان نداء از معنای اصلی به معانی دیگری مثل إغراء، استغاثه و ندبه خارج میشود. (37)
تردیدی نیست كه علت خروج اصل به معانی دیگر، كثرت معانی و غیرممكن بودن حصر آن و بلكه غیرممكن بودن این است كه هر معنا، در اصل وضع، لفظی دارد. (38)
این معانی كه موضوعهای انشاء به آن خارج میشود، تصویرهای موادّ اصلی است. این تصویرها فراوان است و به یك اصل بازمیگردد كه همان مادهی معانی است. مثل استفهام، امر و نداء.
خلاصه این كه موضوع خبر و انشاء عهدهدار بیان ساختهای كلی بیان است و شامل معانی اصلی است كه این ساختها ادا میكنند و از اصل و دیگر معانی بهره گرفته میشود كه صورتها یا ساختهای مبتنی بر اصل میباشند، با رعایت بافت و قرینهها. این معانی، كه نامحدود میباشند، مورد توجه دانش بلاغت هستند و حال آن كه معانی اصلی، محدوداند و به لفظ تركیبها و ساختهای نحویای مقیدند كه به دلالتهای بیواسطهی جملهها مرتبط میباشند. (39)
پینوشتها
1. الصاحبی، ص179.
2. الملل و النحل، ج1، ص51؛ و منهج الزمخشری، ص113.
3. الایضاح، ج1، ص14؛ و علم المعانی.
4. لسان الوب، مادهی «خبر».
5. الصاحبی، ص179.
6. همان، ص77.
7. دلائل الاعجاز، صص 526-528.
8. التصرفات، ص57.
9. دلائل الاعجاز، ص364.
10. همان، ص528.
11. الایضاح، ج1، ص14.
12. اعجاز القرآن، باقلانی، ص394.
13. نهایة الایجاز، ص150.
14. التفسیر الكبیر، ج1، ص23.
15. معترك الأقران، ج1، ص42.
16. مفتاح العلوم، ص78.
17. نهایة الایجاز، ص149.
18. الایضاح، ج1، ص13.
19. المطوّل، ص34.
20. الصاحبی، صص 179 و180؛ و الاتقان، ج3، ص226.
21. همان، ص179.
22. دلائل الاعجاز، صص528، 543، 545.
23. نهایة الایجاز، ص147.
24. دلائل الاعجاز، صص81-82.
25. الایضاح، ج1، ص13.
26. لسان العرب، مادهی «نشأ».
27. التعریفات، ص27.
28. البرهان: زركشی، ج2، ص316؛ و الاتقان، ج3، ص225.
29. الایضاح، ج1، ص13.
30. حاشیهی دسوقی در شرح تلخیص، ج1، ص464.
31. معترك الأقران، ج1، ص 421.
32. یس: 30.
33. معترك الاقران، ج1، ص260.
34. بقره: 214.
35. نمل: 20.
36. الایضاح، ج1، ص 147.
37. متحرك الأقران، ج1، صص441، 443، 431، 446.
38. المجاز فی البلاغة العربیه، ص77.
39. علم المعانی، صص61-62.
الكواز، محمدكریم، (1386)، سبك شناسی اعجاز بلاغی قرآن، ترجمهی حسین سیدی، تهران: انتشارات سخن، چاپ اول