پارهای گفتهاند كه فایدهی شناسائی سبب نزول چیست؟ (1) و حال آنكه یك چنین شناسائی مفید فواید و بهرههاست از آن جمله:
1) شناسائی سبب نزول، حكمت اصلی و اساسی نزول و فلسفهی تشریع و تعیین احكام را روشن میكند.
2) میدانیم كه هر سخنی در مواقع مختلف معانی مختلفی میدهد و برای درك درست سخن، فهم جهات خارجی و قرائن دیگر نیز لازم و دربایست است. به همین جهت است كه در كلام انسانی، علم معانی و بیان بیشتر تكیه بر معرفت مقتضای حال میكند كه خود سخن از چه قماش است و یا گوینده و یا شنوندهی آن در چه پایه از مایه هستند. تشخیص اینكه مراد از بیانِ سخن استفهام، توبیخ، سرزنش، تأكید و یا احیاناً استهزاء و ریشخند است بستگی به چگونگی بیان آن و قرائن و امارات دیگر دارد. همچنین «امر» گاهی فرمان و زمانی اباحه و وقتی تهدید و هنگامی هم ناتوانی طرف را در بردارد. شناسایی سبب نزول نیز چون قرائن و امارات و مقتضای احوال كلام بُلَغای بشری است و برای درك درست معانی كلام خداوندی نیازی بسیار بدان داریم.
3) چه بسیار اتفاق افتاده، كسی كه سبب نزول آیهای را نمیدانسته و یا فراموش كرده، به اشتباه افتاده و دچار اشكال شده است. در چنین مواردی بیان سبب نزول آیه موجب فهم آیه و رفع اشكال میگردد.
اهمیت شناسائی سبب نزول از همان روزهای صدر اسلام بخوبی درك شده است. این داستانی كه ابوعبیده از ابراهیم تیمی نقل میكند نشان دهندهی آن است كه اهمیت مطلب از همان روزگار پیشین موردتوجه قرار گرفته و هوشمندانی بودهاند كه به كنه امور خوب میاندیشیدهاند.
عمر روزی با خود حدیث نفس میكرد و شكوه داشت از اینكه چه سان امت پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) با هم اختلاف میورزند و حال آنكه پیغمبرشان یكی و قبلهشان نیز یكی است. ابن عباس حضور داشت. گفت: قرآن در میان ما نازل شد، خواندیم و یاد گرفتیم و دانستیم كه در چه مورد نازل شده است. اما پس از ما مردمی میآیند كه نمیدانند، و همچنین مقتضیات حال را درك نمیكنند و رأی خود را در فهم قرآن دخالت میدهند. این است كه اختلاف پیدا میشود و چه بسا كه اختلاف، كار را به كشتار برساند. عمر از شنیدن این سخنان خشم گرفت و ابن عباس را از نزد خود خارج كرد. ابن عباس رفت و عمر ساعتی اندیشید. گفتهی ابن عباس به نظرش درست آمد. او را خواست و گفت: آنچه گفتی تكرار كن. ابن عباس نیز چنان كرد. عمر سخن او را شنید و فهمید و شگفتی كرد.
از اینجاست كه ابن تیمیه میگوید: «شناسائی سبب نزول فهم آیه را یاوری میكند. چه، علم بر سبب موجب علم بر مسبّب است» و نیز واحدی گفته: «شناسائی تفسیر آیه ممكن نیست جز اینكه داستان آن و بیان نزولش را بدانیم. » ابن دقیق العید گفت: «شناسایی سبب نزول راهی استوار برای فهم معانی قرآن است. » (2)
گواه درستی این سخن، كلام خداست و آنچه كه پیش آمده است. حال چند نمونهی از آن را میبینیم:
1) خداوند فرمود: «قُومُوا لِلَّهِ قَانِتِینَ» (3) در معنی قانتین اختلاف كردهاند. قانت را مطیع، ساكت، خاشع، ایستاده و نمازگزار معنی كردهاند. اما در سبب نزول آن «زید ارقم گوید كه ما در عهد رسول (صلی الله علیه و آله و سلم) در نماز سخن گفتمانی با یكدیگر و چون یكی در نماز پهلوی یكی ایستاده بودی از او بپرسیدی كه نماز چند كردی؟ او جواب دادی و چون كسی درآمدی و سلام كردی، جواب سلام دادندی، و هر كس به حاجت خود سخن گفتی روا بودی، تا این آیه آمد كه «قُومُوا لِلَّهِ قَانِتِینَ » سخن گفتن حرام شد و دیگر كسی در نماز سخن نگفت. » (4) - و نیز از رسول خدا روایت شده كه فرمود: در این نماز چیزی از سخنان آدمیان درست نیست، چون نماز، قرآن و تسبیح خداست. - بنابراین فهم كلمهی قنوت در این آیه مبتنی بر دانستن سبب نزول آن است.
2) «وَ لِلَّهِ الْمَشْرِقُ وَ الْمَغْرِبُ فَأَیْنَمَا تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ وَاسِعٌ عَلِیمٌ» (5)
خداوند فرمود: «خاور و باختر از آنِ خداوند است، پس به هر جا كه روی آرید، دیدار خداوند همانجاست، كه خداوند وسعت دهنده و داناست. »
مدلول ظاهر لفظ نشان میدهد كه بر نمازگزار ایستادن به جانب قبله چه در سفر و چه در حضر واجب نیست و به هر جا كه رو كند درست است. اما این خلاف اجماع است و مفهوم درست آیه دانسته نمیشود مگر اینكه سبب نزول آن دانسته شود و این نزول به هنگامی بود كه نبی اكرم از مكه به مدینه میرفت سوار بر شتری و نشسته بر آن نماز میخواند. (6) - این قول زركشی بود كه در میان روایات مختلفی كه در این باره آمده، به این یكی استناد جسته است. (7)
3) «لاَ تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ یَفْرَحُونَ بِمَا أَتَوْا وَ یُحِبُّونَ أَنْ یُحْمَدُوا بِمَا لَمْ یَفْعَلُوا فَلاَ تَحْسَبَنَّهُمْ بِمَفَازَةٍ مِنَ الْعَذَابِ وَ لَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ.
تو مپندار، آنها كه شاد میشوند به آنچه كردند و دوست میدارند كه ستایندشان بدانچه نكردهاند، مپندار ایشان را كه رهند از عذاب، و ایشان راست شكنجهای دردناك. » (8)
گفتهاند كه مروان بن حكم در معنی این آیه به اشكال برخورد. زیرا هر انسانی از آنچه كرده شاد میشود و هركسی دوست دارد كه بدانچه نكرده ستایش شود. پس باید همهی مردم عذاب شوند. این بود كه دربانش رافع را فرستاد نزد ابن عباس و از این معنی جویا گردید.
عبدالله عباس گفت: این آیه دربارهی جماعتی از جهودان آمد. زیرا پیغمبراكرم تنی چند از ایشان را خواست و چیزی از آنان پرسید. آنها حقیقت را كتمان كردند و به خلاف راستی جواب دادند و اینطور وانمود ساختند كه راست گفتهایم، به آن كتمان و خلاف راستی شادی میكردند و انتظار ستایش هم داشتند خدای تعالی این آیه در شأن ایشان فرو فرستاد. سپس ابن عباس آیهی پیش از آن را قرائت كرد. (9) بدین ترتیب بیان سبب نزول آن موجب رفع اشكال مروان شد و او مراد كلام خداوند و منظور از وعید را دریافت.
4) «فَارْتَقِبْ یَوْمَ تَأْتِی السَّمَاءُ بِدُخَانٍ مُبِینٍ
چشم دار آن روزی كه آسمان دودی آرد آشكارا (10) ».
شخصی به ابن مسعود گفت مردی در مسجد نشسته و این آیه به رأی خود تفسیر میكند. او میگوید به روز رستاخیز دود غلیظی خواهد خاست كه مردم را به زكام دچار خواهد كرد. ابن مسعود گفت: هركه به آنچه میداند عمل و تفسیر كند، اگر هم نمیداند بهتر اینكه بگوید خداوند داناترست. آیهی دخان در مورد خاصی نازل شد. قریش از فرمان و دعوت الهی سرپیچیدند و پیغمبر بر آنها نفرین كرد كه خداوند آنها را به سالهای سختی چون دوران یوسف مبتلا كند، قریش سخت دچار قحط و گرسنگی شدند، به حدی كه استخوانها را هم خوردند و از شدت گرسنگی آسمان در نظرش تیره و تار شده و انگار دود غلیظی برخاسته بود- بدین ترتیب كسی كه شأن نزول را نمیداند دچار اشتباه و لغزش میگردد.
5) إِنَّ الصَّفَا وَ الْمَرْوَةَ مِنْ شَعَائِرِ اللَّهِ فَمَنْ حَجَّ الْبَیْتَ أَوِ اعْتَمَرَ فَلاَ جُنَاحَ عَلَیْهِ أَنْ یَطَّوَّفَ بِهِمَا وَ مَنْ تَطَوَّعَ خَیْراً فَإِنَّ اللَّهَ شَاکِرٌ عَلِیمٌ (11).
«صفا و مروه از نشانهای خداست، هركه حج خانه كند یا عمره گزارد نیست بزهی بر او كه طواف كند بدیشان، و هركه بدلخواه نیكی كند خدای سپاسگزار داناست».
به روزگار جاهلیت تندیس مردی بود به نام «اساف» (12) كه بر تپهی «صفا» نهاده و پیكرهی زنی به اسم «نائلة» (13) را بر «مروه» گذارده بودند. این پیكرهها در طول زمان در میان مردم ستایشگرانی یافت و پرستندگانی- مشركان چون میان این دو «سعی» میكردند دستی هم بر آنها میسودند. اسلام ظهور كرد و بتها شكسته شد. مسلمانها از رسوم و آداب دوران نادانی سخت پرهیز داشتند و بدین جهت پارهای از «سعی» میان مروه و صفا خودداری كردند كه مبادا به چیزی از جاهلیت دچار شوند تا این آیه فرود آمد و آن تنگی از مردم برداشته شد. ولی برای عروه بن زبیر خواهرزادهی عایشه اشكالی پیش آمد. ظاهراً در آیه گناه نفی شده و تنها رخصت و اجازه از آن مفهوم میگردد و وجوب و فریضه از آن شناخته نمیشود. بدین جهت «عروه» مشكل خود را از خالهی خود عایشه میپرسد و عایشه پاسخ میدهد:... اگر چنین تأویلی روا بود كه میگفت گناهی ندارد كه طواف نشوند. اما این آیه دربارهی انصار آمد. آنها پیش از اسلام به «مناة طاغیه»(14) ای كه در «مشلّل» (15) میپرستیدند حج میگزاردند و كسی كه آنجا حج میگزارد پرهیز داشت از اینكه میان صفا و مروه سعی كند. چون اسلام آوردند در این باره از پیغمبر خدا پرسیدند و گفتند كه ما پرهیز داشتیم از اینكه میان صفا و مروه طواف كنیم. پس این ایه فرود آمد. بعد عایشه گفت: پیامبر خدا مقرر كرد طواف میان این دو را و مباد بر كسی كه طواف میان این دو را ترك كند. (16)
چنانكه متن روایت نشان داد، عروة چنین فهمیده بود كه طواف نكردن گناهی ندارد. همانطور كه اهل تهامه در زمان جاهلیت میان صفا و مروه سعی نمیكردند. (17) ولی عایشه با استناد به سنت رسول اكرم آن را فریضه شناخت (18). در این كه سعی یكی از واجبات حج است سخنی نیست. ولی در اینكه جزء اركان چهارگانه حج باشد كسانی خلاف كردهاند. شیعهی امامیه سعی میان صفا و مروه را ركنی از اركان حج میداند. به مذهب شافعی و مالك و احمد نیز ترك آن روا نیست و هیچ چیز جای آن را نمیگیرد. اما ابوحنیفه سعی را از واجبات حج میداند نه از اركان آن و قربان جای آن را میگیرد.
6) لَیْسَ عَلَى الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ جُنَاحٌ فِیمَا طَعِمُوا...
نیست بر آنها كه بگرویدند و نیكیها كردند بزهی در آنچه چشیده بودند (ازمی)... (19)
گفتهاند كه چون حرمت شراب نازل شد (س 5 آ 90) پارهای از یاران رسول خدا از او پرسیدند: حال یاران ما كه روزی در بدر و احد شركت داشتهاند و به خدا و رسول و روز رستاخیز نیز گرویده بودند، ولی پیش از این حرمت، شراب نوشیدهاند، چون است؟ زیرا خداوند آن را پلید شمرده و پرهیز از آن واجب است. اما درگذشتگان مسلمانان از آن آگاه نبودهاند- این بود كه آیهی 93 سورهی مائدة در این باره نزول یافت و آنچه را كه رفته بود گناه نشمرد. (20)
كسانی از اصحاب كه از سبب نزول آیه بیخبر مانده بودند، چون عمرو بن معدی كرب و عثمان بن مَظعون آشامیدن شراب را مباح دانسته و به این آیه استناد میجستند (21) و روایت میكنند كه عمر قدامه بن مظعون را به حكومت بحرین فرستاد. جارود بر عمر وارد شد و گفت: قدامه در بحرین باده خورده و مست كرده است. عمر گفت: شاهد تو كیست؟- جارود گفت: ابوهریرة. آنگاه عمر به قدامه گفت: به خدا سوگند كه ترا حدّ میزنم- قدامه گفت: اگر من شراب هم خورده باشم تو حق نداری كه مرا حدّ بزنی-. عمر پرسید: چرا؟- پاسخ داد: به موجب این آیه:
«لَیْسَ عَلَى الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ جُنَاحٌ فِیمَا طَعِمُوا».
من نیز از كسانی هستم كه ایمان آورده و پرهیزگار بوده و نیكیها كرده و با پیغمبر در جنگ بدر و احد و خندق جهاد كردهام.
عمر به شبهه افتاد، «علی بن ابی طالب گفت: یا عمر! من از نزول این آیت خبر دارم، چون رب العالمین خمر حرام كرد، جماعتی از مهاجر و انصار بیامدند و گفتند: یا رسول الله برادران ما و پدران ما كه در بدر بودند، و در احد كشته شدند، ایشان در آن حال می همی خوردند، چه گوئی در ایشان؟ و چه حكم كنی از بهر ایشان؟ رسول خدا توقف كرد تا جبرئیل آمد و آیت آورد. » و قدامة را هشتاد تازیانه حدّ مفتری بزدند. ابن عباس گفت: این آیه برای گذشتگان عذر است و برای ماندگان حجت، عذر گذشتگان اینكه خدا را پیش از تحریم شراب ملاقات كردند، و حجت بر دیگران است كه مرتكب آن نگردند. (22)
از این نمونهها بسیار است و مطلب را روشن میكند كه چون سبب نزول دانسته نشود اشتباه و اشكال به آسانی پیش میآید.
7) گاه در آیهای و یا حكمی توهم حصر میرود و بیان سبب نزول موجب دفع چنین توهمی میگردد:
«قُلْ لاَ أَجِدُ فِی مَا أُوحِیَ إِلَیَّ مُحَرَّماً عَلَى طَاعِمٍ یَطْعَمُهُ إِلاَّ أَنْ یَکُونَ مَیْتَةً أَوْ دَماً مَسْفُوحاً أَوْ لَحْمَ خِنزِیرٍ فَإِنَّهُ رِجْسٌ أَوْ فِسْقاً أُهِلَّ لِغَیْرِ اللَّهِ بِهِ.
بگو در آنچه به من وحی شده، بر هیچ چشندهای كه آن را چشد، حرام شدهای نمییابم؛ مگر كه مرداری باشد، یا خونی ریخته، یا گوشت خوك كه آن پلید است، یا تباهی كشته شده بر نام معبودی ناسزا (23) ».
پارهای از دانشمندان فقیه، چنین استدلال كردهاند كه در شرع اسلام، حرام همین چیزهاست كه در آیه آمده و محرمات منحصر و محصور به همین چند چیز است، و حال آنكه آیهی 3 سورهی 5 مائدة و روایات وارده و اجماع علماء بسیار چیزهای دیگر را نیز جزء محرمات شمرده است. شافعی نیز حصر در آیه را مقصود نمیداند. سبكی قول او را بدین معنی نقل میكند:
«چون كفار آنچه را خداوند حلال كرده بود حرام شمردند، و حلال شمردند آنچه را خدا حرام كرده بود و در مقام ضدیت برآمدند، آیه برای شكست غرضشان آمد. تو گوئی كه میگوید: حلالی نیست جز آنچه شما حرام شمردید و حرامی نیست جز آنچه شما حلال پنداشتید. چنانكه كسی به تو گوید: امروز شیرینی نخور؛ و تو بگوئی: من امروز جز شیرینی چیزی نمیخورم، غرض در اینجا ضدیت با همدیگر است نه نفی و اثبات چیزی براستی. چنان مینماید كه خداوند گفته: «حرامی نیست جز آنچه شما آن را حلال پنداشتهاید از قبیل مردار، خون، گوشت خوك و كشته شدهی بنام جز خدا» و قصد حلال شمردن جز اینها را نداشته، چه قصد و نظر اثبات تحریم است، نه اثبات حلال... »
امام الحرمین میگوید: «این سخن در نهایت زیبائی است و اگر شافعی پیشرو این معنی نبود ما را یارای مخالفت با مالك در حصر محرمات چنانكه در این آیه آمده، نبود. » (24)
8) فایدهی دیگر آن این است كه گاه حكم از سبب نزول خود تعدی كرده و شامل موارد دیگر نیز میگردد. نمونهی آن چهار آیهی اول سورهی مجادله است كه دربارهی «أوس صامت» و زوجهاش «خُوْلَة دختر حكیم ثعلبه»، نزول یافت (25) و قبلاً به «ظهار» كه میان آنها گذشت اشاره شد و بدون دانستن سبب نزول آیه تقریباً غیر مفهوم و خالی از فایده مینماید و یا آیهی لعان (سورهی 24 نور آیهی 4-6) كه دربارهی هلال بن امیة الخزاعی آمد. (26)
9) شناسائی مورد نزول آیه به نحو قطعی، موجب صیانت از اشتباه و جلوگیری از سرایت حكم به غیر مورد خود میگردد، چنانكه مروان میگفت آیهی:
«وَ الَّذِی قَالَ لِوَالِدَیْهِ أُفٍّ لَکُمَا...
و آن مردی كه به پدر و مادر خویش گفت اف بر شما باد» (س 46 آ 17) در حق عبدالرحمن فرزند ابوبكر آمده، ولی عایشه خواهر عبدالرحمن این نظر را رد میكند و میگوید: «نزول این آیت در حق كافری است كه بر پدر و مادر خود عاقّ بود و دلیل بر این، آیت بعد آن است. (27)
10) ثبت سبب نزول موجب میگردد كه حفظ و فهم آیه آسانتر شود، چه سبب به مسبّب آن پیوسته است، و احكام وابسته به حوادث و حوادث نیز به اشخاص و زمان و مكان مربوط میگردد.
و فوائد بسیار دیگر...
پینوشتها
1. الاتقان1: 28 نوع تاسع.
2. ایضاً.
3. سورهی 2 بقره: آیهی 238.
4. تفسیر ابوالفتوح رازی1: 116.
5. سورهی 2 بقره: آیهی 115.
6. البرهان فی علوم القرآن1: 29.
7. تفسیر طبری1: 401 بولاق حدیث 1840، مسند احمد: 4714، مسلم1: 195، بیهقی: سنن الكبری 2: 4، تفسیر ابوالفتوح رازی1: 286.
8. سورهی3 آل عمران: آیهی 188.
9. صحیح بخاری كتاب التفسیر 3: 115 به نقل از علقمة بن وقاص، تفسیر ابن كثیر1: 436، تفسیر طبری 4: 138 بولاق و 7: 470 طبع معارف، فتح الباری 8: 175 و 176، اسباب النزول واحدی:101، 102، ترمذی نیز آن را در كتاب تفسیر نقل میكند ولی به گونههای دیگری هم نقل شده رجوع كنید ایضاً طبری و الفتح و ابن كثیر2: 317 ابن هشام 2: 208، الدرالمنثور2: 109، معانی القرآن فراء 1: 250، مجمع البیان1: 552، ابوالفتوح رازی3: 78، تبیان طوسی1: 385، صافی: 109، بیضاوی1: 250، فخر رازی3: 169، كشف الاسرار2: 375، فتح القدیر1: 375.
10. سورهی44: آیهی 10.
11. سورهی 2 بقره: آیهی 158.
12. اساف بر وزن كتاب بتی بود بصورت مردی. كلبی در كتاب الاصنام میگوید: پیش از اینكه اساف را بر فراز كوه صفا و نائله را بالای كوه مروه نصب كنند، یكی از آن دو چسبیدهی به كعبه، و دیگری در محل زمزم بود. پس از آن، قریش آن را كه متصل به كعبه بود پیش آن دیگر بردند و در برابر آن دو قربانی میگذراندند.
13. نائله بتی بود بصورت زنی كه بر فراز كوه مروه جا داشته است.
14. نام بت مناة یكبار در قرآن مجید آمده است (53: 20) این بت قدیمیترین بت عرب بود كه گفتهاند عمروبن لحّی خزاعی آن را از بلقاء آورد. سنگی بود كه رو به دریا كار گذاشته بودند. ظاهراً این بت اصل بابلی داشته، زیرا بابلیان خدای مرگ و قدری داشتند به نام «مامناتو Mamnatu» كه در قدیمیترین نقوش نبطی بصورت «مناوات» یاد شده است. این بت از طرف همهی اعراب ستایش میشد ولی متعلق به قبیلهی «هذیل» و «خزاعه» بود. قبایل اوس و خزرج ساكنین مدینه آن را بزرگ میداشتند. بعضی از قبایل تا به معبد منات نمیرسیدند از احرام بیرون نمیآمدند و رسم چنان بود كه هر كس بنام منات «اهلال» میكرد، دیگر میان صفا و مروه «سعی» به جا نمیآورد.
(قصص قرآن2: 140) رسول خدا چون آهنگ فتح مكه كرد چهار یا پنج شب كه از مدینه گذشت علی (علیه السلام) را بطرف آن بت فرستاد تا بتكدهاش را ویران ساخت و آنچه آنجا بود برگرفت. ولی این را هم گفتهاند كه بت شكسته نشد، به دریا افتاد و سر از سومنات هند درآورد! ابن حجر در الفتح میگوید كه طاغیه صفت اسلامی او است.
15. مُشَلّل بضم میم و تشدید لام اولی با فتحه، نام جایگاهی نزدیك قُدِ ید از ناحیهی دریا و قُد ید بضم قاف دیهی میان مكه و مدینه است.
16. تفسیر طبری2: 29 بولاق و 3: 237 طبع معارف، بخاری: 3: 397-401 و 8: 132 و 472، مسلم1: 362، موطأ مالك: 373، ابن داود: المصاحف: 100، مسند احمد 6: 144، 227 (حلبی) اسباب النزول واحدی: 30، سیوطی1: 159، الفتح3: 399، بیهقی السنن الكبری5: 96-97.
17. تفسیر ابوالفتوح1: 371، طبری2: 29.
18. انس مالك گفت و عبدالله زبیر و عطا و مجاهد كه سعی از میان صفا و مروه سنت است اگر كسی نكند هیچ بر او لازم نیاید (ابوالفتوح 1: 371).
19. سورهی 5 مائده: آیهی 93.
20. دربارهی سبب نزول این آیه روایات گونهگون فراوان نقل شده از آن جمله ابوالفتوح 4: 88، مجمع البیان 2: 240، مسند احمد: 2088، 2452، 2691، 2775، سنن ترمذی كتاب التفسیر، مستدرك حاكم4: 143، 144، تفسیر ابن كثیر 3: 228، 231، 233، الدرالمنثور2: 320، 321، الفتح8: 209، صحیح مسلم13: 148-151 و 16: 14، نسائی سنن 8: 287، 288 مسند ابوداود طیالسی: 97 رقم 715، مجمع الزواید هیثمی7: 18.
21. البرهان1: 28، اسباب النزول واحدی: 156، تفسیر ابن كثیر2: 97، الاتقان1: 29نوع تاسع.
22. ابوالفتوح رازی4: 89، 90، كشف الاسرار3: 227، پرتو اسلام1: 226 كلید فهم قرآن: سنگلجی: 30.
23. سورهی 6 انعام: آیهی 145.
24. البرهان1: 23، الاتقان1: 29 نوع تاسع، مناهل العرفان1: 105.
25. دربارهی سلمة بن صخر نیز گفتهاند. رجوع كنید: تفسیر ابن كثیر4: 318 تا 322، البرهان1: 24، مجمع البیان5: 245، ابوالفتوح رازی9: 357، تبیان طوسی2: 659، صافی: 524، فخر رازی 8: 148، بیضاوی2: 502، كشف الاسرار10: 4.
26. تفصیل خبر در تفسیر ابن كثیر3: 265 به بعد است و نیز البرهان1: 24، مجمع البیان4: 125، ابوالفتوح 7: 202، تبیان طوسی2: 329، صافی: 373، فخر رازی6: 330، بیضاوی2: 132.
27. كشف الاسرار9: 152، اتقان1: 29، نوع تاسع مناهل العرفان1: 106.
رامیار، محمود؛ (1392)، تاریخ قرآن، تهران: انتشارات امیركبیر، چاپ سیزدهم