نویسنده: زهره زرشناس
خاورشناس، خاورشناسی
بر پایه فرهنگ انگلیسی آکسفورد (oxford 1971) خاورشناسی در سدههای هجدهم و نوزدهم میلادی عبارت بود از کار خاورشناس (1) و خاورشناس به شخصی اطلاق میشد که بر تعدادی از زبانهای شرقی و ادبیات آن- زبان سرزمینهای ترکیه، سوریه، فلسطین، بینالنهرین و عربستان و بعدها هند، چین و ژاپن تسلط داشت (2). واژهی «خاورشناسی» یا «شرقشناسی»، برگردان واژهی اُرینتالیسم (3)، در زبان فارسی واژهای کم و بیش جدید است اما جریان «خاورشناسی»، به خلافِ خود واژه، دارای پیشینهای دیرینه است.در مفهومی دقیق و دانشگاهی، خاور از نظر جغرافیایی (4) و جهات چهارگانهی اصلی، سرزمینهایی را شامل میشود که در جهت برآمدن خورشید قرار دارند و خاورشناسی علمی است که به پژوهش و شناخت تمام دانشها و آداب و رسوم مردمِ خاورزمین میپردازد. به عبارت دیگر، هر که دربارهی خاورزمین پژوهش یا تدریس میکند خواه انسانشناس، جامعهشناس، زبانشناس و یا نظایر آن، خاورشناس محسوب میشود (سعید 1382 الف: 15).
واژهی خاورشناسی تا آغاز دوران استقلالطلبی کشورهای استعمارزده، که با پایان جنگ جهانی دوم (1939- 1945) همراه بود، کمابیش به همان مفهومی که در فرهنگ انگلیسی آکسفورد آمده است، به کار میرفت. اما از آن پس در مدت زمانی نزدیک به بیست سال معانی جدیدی به این واژه افزوده شد؛ نهادی یکپارچه که با شرق سروکار دارد؛ دانشی که به بررسی مغرضانهی جهان اسلام میپردازد؛ ابزاری در خدمت امپریالیسم غرب؛ مکتبی فکری که بر پایهی تمایز هستیشناختی و معرفتشناختی میان شرق و غرب پدید آمده است؛ و حتّی ایدئولوژی توجیه استیلا بر سیاهپوستان، اعرابِ فلسطین، زنان و بسیاری دیگر از گروههای محروم از حقوقِ خود (2-1: 2000- Macife).
این دگرگونی معنایی، که واژهی خاورشناسی را به یکی از بحثبرانگیزترین واژهها در دانش امروز تبدیل کرد، به دست گروهی از اندیشمندان و روشنفکرانی شکل گرفت که بیشترشان یا اهل خاور زمین بودند و یا در آنجا زندگی میکردند. از جمله تأثیرگذارترین این متفکران به انور عبدالملک، جامعهشناس مصری، ا. ل. طباوی، مورخ سوری، ادوارد سعید، مسیحی فلسطینیتبار، و برایان ترنر (B. Turner)، جامعهشناس و پژوهشگر مارکسیست، میتوان اشاره کرد (5).
نقد خاورشناسی (6)
به طور کلی خاورشناسی در چهار حوزهی زیر توسط چهار متفکر نامآشنای یادشده مورد پرسش و نقد قرار گرفت:1. خاورشناسی به عنوان ابزاری در خدمت امپریالیسم برای جانبداری از استعمار و به بردگی کشاندن بخشهایی از «جهان به اصطلاح سوم» (Abdel-Malek 2000-47-56).
2. به عنوان هویتی مرکب و در عین حال یکپارچه و نظامی سلطهگر (said 2000 a: 89-103; b 104- 105; c 106- 107; d 108-110; e 145- 171); 111-114
3. به عنوان شیوهای برای شناخت و تفسیر اسلام و ملیگرایی (7) عربی (Tibawi 2000 a: 57-76; b 145-171).
4. به عنوان ابزاری برای توجیه باورها، نظریات و فرضیههایی که جغرافیا، اقتصاد و جامعهشناسی شرق را تحت تأثیر قرار میداد (Turner 2000b: 117- 119).
مطالبی که این چهار منتقد، بنابر گفتهی خودشان، در پی آن بودند، عبارت بود از: ارزیابی نقادانهی روشهایی که خاورشناسان به کار گرفته بودند (Abdel- Malek, op.cit)؛ افشای عملکرد خاورشناسان در بیاعتبار کردن زیرکانهی دانش (said, op. cit) شناخت بیشتر مسئلهای قدیمی (Tibawi, op. cit)؛ و بازنگری اختلافنظر خاورشناسان، جامعهشناسان و مارکسیستها دربارهی ویژگیهای تاریخ و ساختار اجتماعی خاورمیانه و شمال افریقا (turner, op. cit).
بحث دربارهی خاورشناسی که در دهههای هشتاد و نود سدهی بیستم با آثار عبدالملک، طباوی، سعید و ترنر (8) رونق گرفت هم آموزنده و روشنگرانه بوده است و هم الهامبخش رویکردها و روشهای نوینی برای مطالعهی موضوعات گوناگونی چون تاریخ هنر، مطالعات رسانهای، موسیقیشناسی، تاریخ، باستانشناسی، فمینیسم، مطالعات ترجمه، تاریخ اندیشه و مطالعات پسااستعماری (9). با این همه هنوز بسیاری از پرسشها بیپاسخ ماندهاند: آیا یک شرق واقعی وجود دارد یا شرق وجودی تخیلی است؟ آیا میتوان در زمانی کوتاه از اروپامحوری(10)، به نقطه مقابل آن رسید؟ آیا باید به دنبال تعریفی متفاوت از شرق بود یا فقط به دنبال تعریفی بهتر؟
از میان چهار منتقد اصلی خاورشناسی، ادوارد سعید (11) به مراتب بیش از دیگران تأثیرگذار بوده و نوشتههای سه منتقد دیگر به اندازهی نوشتهی سعید مباحثه و جنجال برنیانگیخته است. لذا در اینجا به کتاب شرقشناسی و آرای سعید پرداخته میشود.
ادوارد سعید و کتاب شرقشناسی (هدف، نقش و عملکرد خاورشناسی)
سعید در کتاب پرآوازهی شرقشناسی (12)، که در سال 1978 به چاپ رسید، به نقد دانش یا رشتهی خاورشناسی پرداخته است. رشتهای دانشگاهی که سدههاست در بسیاری از دانشگاههای معتبر اروپایی به صورت علمی مورد مطالعه قرار گرفته است. ادارد سعید در این کتاب به همهی جنبههای شرقشناسی نمیپردازد و خود نیز به این امر تأکید میکند.سعید در کتاب شرقشناسی بیشتر به این مسئله توجه دارد که دانشمندان انگلیسی، فرانسوی و سپس امریکایی جوامع عربزبان افریقای شمالی و خاورمیانه را با چه رویکردی مطالعه کردهاند، بنابراین به دیگر فرهنگها و جوامع مورد مطالعه خاورشناسی مثل فرهنگهای هندی، ترکی، فارسی، عبری و چینی نمیپردازد. او همچنین در مورد رویکردهای خاورشناسان آلمانی، روسی، ایتالیایی، اسپانیایی و پرتغالی سخنی به میان نمیآورد. از سوی دیگر کتاب او تنها دو قرن اخیرِ خاورشناسی یعنی از سدهی هجدهم تاکنون را مورد مطالعه قرار میدهد (سعید 1382 الف: 16- 19)؛ حال آنکه تاریخ مطالعات خاورشناسی اروپا به قرون وسطی بر میگردد.
با این حال ادوارد سعید در همین چارچوب محدود با واردکردن مباحث ادبی، فلسفی، دینی و ژورنالیستی (روزنامهنگاری) به مقوله خاورشناسی، به این رشته ابعاد تازهی تاریخی و انسانشناختی داده است.
سعید در این کتاب سه فرضیه را مطرح میکند:
نخست آنکه خاورشناسی به خلاف آنچه به نظر میرسد بیطرف، بیغرض و عینیگرا نیست بلکه دانشی است در خدمت مقاصد سیاسی؛ زیرا مطالعات خاورشناسی شرایط را برای قدرتهای اروپایی مهیا میکرد تا سرزمینهای شرقی را تحت سلطه خود درآورند (سعید 1382 الف: 26-31). سعید با اشاره به ترتیب علت و معلولی رابطه خاروشناسی با استعمار مینویسد: «حکومت استعماری پیش از به وجود آمدنش، و نه پس از آن، توسط خاورشناسی توجیه شده بود». به گفته جرج کرزن (G. N. curzon)، فرماندار انگلیسی هندوستان، «خاورشناسی نه تنها ما را با زبان مردم مشرقزمین آشنا میکند بلکه آداب و رسوم، تاریخ، مذهب و حتی احساسات شرقیها را به ما میشناساند و بر این اساس است که ما میتوانیم موقعیت کنونی خود [به عنوان قدرت سلطهگر بر شرق] را در آینده هم حفظ کنیم» (سعید 1382 الف: 383). به گفتهی سعید، خاورشناسان به ایجاد نظامی سلطهگر یاری رساندند که آگاهانه یا ناآگاهانه برای نفوذ، اداره و حتی فرمانروایی بر شرق، یا به عبارت دیگر برای گسترش امپریالیسم و استعمارگری اروپایی، طراحی شده بود. سعید در این کتاب نمونههای بسیاری از این نوع کارهای خاورشناسانه را، که به دست دانشمندان، شاعران، فیلسوفان، تاریخنگاران، سفرنامهنویسان، نظریهپردازان و دولتمردان اروپایی انجام شده است، نقل میکند؛ از جمله، برخی آثار دانته (Dante)، شاعر ایتالیایی، بارتلمی دِربلو (B. d"Herbelot) و انکتیل دوپرون (A.Du perron)، خاورشناسان فرانسوی، ویلیام جونز (W. Jones)، از مسئولان «کمپانی (شرکت) هند شرقی» (13) و بنیانگذار انجمن آسیایی بنگال (14)، ریچارد برتون (R. Berton)، دانشمند و ماجراجوی انگلیسی، و همیلتون گیب (H. Gibb) و برنارد لوئیس (B. Lewis)، عربشناسان بریتانیایی.
فرضیهی دوم سعید این است که خاورشناسی به اروپا کمک کرد تا خود را بشناسد. «خاورشناسی بیش از آنکه به شرق مربوط باشد با اروپا ارتباط دارد. خاورشناس به عنوان وارث سنت خودشیفتگیِ (15) اروپایی که به دست همُر (Homer) و اخیلوس (Aeschylus) پایهگذاری شده بود، از طریق نوشتههایش شرق را میآفریند» (سعید 1382 الف: 19 و 78). به گفتهی سعید برای شکلگرفتن هویت هر جامعه به یک «دیگری» نیاز است که در تضاد با «خود» به شناخت «خود» کمک کند و اروپا به شرق به عنوان «دیگری» برای شناخت «خود» مینگریست.
بر پایهی فرضیهی سوم ادوارد سعید در کتاب شرقشناسی، خاورشناس، در جریان «آفرینشِ» شرق، تصویر نادرستی از مردم عرب و فرهنگ و جامعهی اسلامی ارایه میدهد و به ایجاد تصاویری کلیشهای (قالبی) میپردازد که بر اساس آنها اروپایی (غربی، یا «خود») پیشرفته، خلاق، منطقگرا، انسانگرا، قابل اعتماد و پویا توصیف میشود؛ حال آنکه شرق مکانی است که از جریان توسعهی علمی، فرهنگی، هنری و اقتصادی جهان دور افتاده است و شرقی (یا «دیگری») دارای صفاتی مانند عقبمانده، منحرف، مستبد، ستمگر، فرومایه، منفعل و غیرقابل اعتماد است (سعید 1382 الف: 366-370 و صفحات بعد).
ناگفته نماند، سعید بر این باور نیست که آن نوع خاورشناسی از لابه لای کتابها و منابع اروپایی بیرون کشیده است صرفاً تخیلی و غیرواقعی بوده و بر پایهی دروغ و افسانه شکل گرفته است؛ به طوری که با آشکارشدن حقیقت، غیرواقعی بودنِ آن بیدرنگ برملا میشود، بلکه او این نوع خاورشناسی (16) را «بخشی از گفتمانی (17) منسجم و سازمان یافته برای ارائه تصویری خاص از شرق» و «قسمتی جدانشدنی از فرهنگ و تمدن مادی اروپا» میداند، یعنی در واقع ابزاری در جهت پیشبرد اهداف و برنامههای امپریالیسم بریتانیایی، فرانسوی و اخیراً امریکایی (Macfie 2000: 4).
بازتاب کتاب شرقشناسی در جهان (18)
کتاب بحثانگیز سعید با اظهارنظرهای گوناگون و گاه ضد و نقیض روبرو شد. در مدتی نزدیک به سی سال پس از انتشار آن، بسیاری از صاحبنظران به بررسی، معرفی نقاط قوت و ضعف آن و مطالعهی موردی نتیجهگیریهای سعید پرداختند و شگفت آنکه حاصل این مطالعات بسیار ناهماهنگ و به دور از انسجام بود. برای مثال مخالفان سیاسی سعید او را «پروفسور ترور» و علاقهمندان آثارش او را «پدیدهای در جهان آگاهی انتقادی» میدانند (افسری 1383: 68). گروهی چون استوارت شار (schaar 2000: 181- 193) ارنست جی. ویلسون (wilson II 2000: 239- 248) و رونالد ایندن (Inden 2000: 277- 284) در مجموع با آرای او در این کتاب همراه شدند و گروهی دیگر همچون برنارد لوییس (Lewis 2000: 249- 270)، بکینگهام (Beckingham1979: 38- 40). دیوید کوپف (kopf 2000: 194- 207)، ریچاردسون (Richardosn 2000: 208- 216)، جان مکنزی (Mackenzie 1994: 9-25) و کیث ویندشاتل (windshuttle, 1996) به مخالفت با آرای او پرداختند. از سوی دیگر صاحبنظرانی چون صادق جلالالعزم (JalalAzm 2000: 217- 238)، ایجاز احمد (Ahmad 2000: 285- 297)، دونالد. پ. لیتل (142- 123: Little 2000) و فرد هلیدی (Halliday 1993: 145- 163) با آنکه در مجموع با رویکرد سعید در کتاب شرقشناسی موافقند، برخی مطالب مطرح شده در کتاب را نقد میکنند.
منتقدان شرقشناسی از سعید به سبب نادیده گرفتنِ گاهگاهِ حقایق تاریخی انتقاد میکنند. آنها با تأکید بر مسئله حقیقت تاریخی، هدف اصلی سعید را از نوشتن کتاب شرقشناسی نادیده میگیرند که عبارت است از: شناساندن ماهیت گفتمان «خاورشناسی» به عنوان مجموعهای نظامیافته از «فرضیه و عمل» که آگاهانه یا ناآگاهانه در جهت خدمت به مناف قدرتهای اروپایی ایجاد شده بود و بدون آن برای فرهنگ اروپایی اداره- و حتی ایجاد- شرق از نظر سیاسی، نظامی، عقیدتی، جامعهشناختی، علمی و تخیلی ناممکن و یا بسیار دشوار بود (19).
به نظر میرسد که سعید در پی آن نبود که چون پیر مارتینو (Martino 2000: 21- 30) و ریموند شواب (schwab 2000: 31- 34) تاریخ خاورشناسی را بنویسد. او همچنین در نظر نداشته است که رسالهای بر ضد غرب، دفاعیهای برای اسلام و اعراب، تاریخچهی روابط شرق و غرب، تاریخچه استعمارگری بریتانیا و فرانسه، یا تاریخچهی روابط فرهنگی آسیا و اروپا را به رشتهی تحریر درآورَد (said 2000f: 345- 361). به عبارت دیگر «شرقشناسیِ سعید یادآور گفتمان دانش و قدرت میشل فوکو (M. Foucalult) است. گفتمانی که در آثار پژوهشگران انگلیسی و فرانسویِ پیش از فوکو از اخوار سدهی هجدهم صورتبندی شده بود. گسترش شرقشناسی، هم توجیهکنندهی تصرفات استعماری اروپاییان در شرق است هم شامل مطالعات فرهنگی در باب زبان، مذهب، جغرافیا و مردمشناسیِ ساکنان شرق. پس خودِ شرق مؤلفهای است از دانش، شبکهای است از معارف که توسط پالایشگریِ غرب به ذهن غربیان نفوذ میکند. خاورشناسی مبتنی است بر برتری بیچون و چرای غرب ... و از آنجا که شرق قادر به درک خود نیست، غرب مکلف است این مؤلفه- یعنی شرق- را تفسیر و هم به شرق و هم به غرب تفهیم کند. این همان است که گرامشی به آن هژمونی یا زعامت فرهنگی یا شیوهی زندگی مدنی میگوید... بیست و سه جلد کتابی که به دانشمندان فرانسویِ همراه ناپلئون، در تصرفِ ناکامِ آن دیار، در توصیف مصر نوشتند، نشان داد که سلطهی نظامی بدون سلطهی فرهنگی، یعنی دانش، که همان قدرت است، بیفایده است» (فرهنگ انتقادی (20) 2001، ترجمه و خلاصه به نقل از افسری 1383: 73-74).
اندیشهی خاورشناسی در ایران (21)
در دههی چهل شمسی، بازار بومیشناسی و ضدیت با خاورشناسی در ایران رونق گرفت و مسئلهی «خود» و «دیگری» مطرح شد. در سال 1341 ش، شانزده سال قبل از ادوارد سعید، آل احمد در کتاب غربزدگی، شرقشناسی را اینگونه نقد کرد:«... و اصلاً نمیدانم این شرقشناسی از کی تا به حال علم شده است؟ اگر بگوییم فلان غربی در مسائل شرقی زبانشناس است یا لهجهشناس یا موسیقیشناس، حرفی. ولی شرقشناس به طور اعم یعنی چه؟ یعنی عالم به کل خفیات در عالم شرق؟ مگر در عصر ارسطو به سر میبریم؟ این را میگوییم انگلی روییده بر ریشهی استعمار» (آل احمد، بیتا: 155).
او معتقد بود غرب با کلیت اسلامی ما در افتاد و کوشید تا آن وحدت تجزیه شده از درون را که فقط در ظاهر کلیتی داشت، هرچه زودتر از هم بدَرد و ما را نیز همچون بومیان آفریقا، نخست بدل به مادهی خام کند و پس از آن، به آزمایشگاهمان ببرد (همان، 32). آل احمد در غربزدگی به طور مشروح این موضوع را بررسی کرد و مخاطبان بسیاری یافت.
در سال 1344 ش فخرالدین شادمان پیشنهاد کرد در برابر شرقشناسیِ غربی، رشتهای به نام «فرنگشناسی» یا «غربشناسی» به وجود آید. شادمان، فردید و آل احمد موفق شدند بسیاری از روشنفکران ایران را قانع کنند که بیماری اجتماعی موجود، آنچنان که پیشینیان آنها در قرن پیش تصور میکردند، دیگر عقبماندگی نیست، بلکه غربزدگی است. بنابراین آنان، به جای تقلید کامل از غرب یا تلاش برای رسیدن به آن، خواستار طرد یا ترک آن شدند (بروجردی 1378: 204).
این روشنفکران گرچه زمینه را برای نقد استعمار، ماشینیزم و انسانباوری غرب فراهم ساختند، اما دربارهی پژوهش و شیوههای آگاهی غرب دربارهی شرق چیزی نگفتند. این وظیفه به دوش نسل بعد یعنی کسانی افتاد که بیشترشان در غرب درس خوانده و مشتاق آن بودند که به بحثهایی دربارهی شرقشناسی و غربشناسی بپردازند. این گروه نیز احترام زیادی برای شرقشناسان قائل نبودند. این دانشوران تحت تأثیر شک فلسفی غرب به خویش، گفتمان غربزدگی، ظهور جنبشهای پسااستعماری و دگرگونیهای سریع جامعه، کوشیدند مرزهای میان «دیگریِ» غربی و «خودِ» شرقی را از نو مشخص کنند. در اینباره سید ابوالحسن جلیلی، استاد فلسفه دانشگاه تهران، بیشتر پیش رفت و در سخنرانی خود در بیست و هفتمین کنگره شرقشناسان در میشیگان آمریکا (1967 م/ 1346 ش) چنین بیان داشت «غربشناسی میتواند به شرق چیزی بدهد که شرقشناسی از دادن آن عاجز بوده است: یعنی خودآگاهی. زیرا شرقشناسی کوششی بود دانسته و ندانسته برای غربی کردن شرق. اما غربشناسی ...». جلیلی عقیده داشت که برای شکلگیری فرآیند هویت خویش باید انتقاد منسجم از غرب را در قالب شرقشناسی یاد بگیریم. از نظر او و برخی دیگر، منطقی بود که از نقدِ تکنیکِ غربی، به ارزیابی انتقادی از مجموعهی دانش آن در برابر شرق برسند. بدینترتیب، شرقشناسی نه تنها به عنوان خدمتکار استعمار، بلکه همچنین به مثابه مانعی نو در مسیر تفحص شرقی در باب ارائه هویت خود مورد انتقاد قرار گرفت (بروجردی 1378: 205- 207).
از جمله کسانی که نخستین بار مستقیماً و به طور خاص به رابطهی قدرت و فعالیتهای پژوهشی غربیان در ایران (رابطهی قدرت و دانش به عنوان محور نظر سعید در شرقشناسی) اشاره کردند، حمید عنایت و داریوش آشوری بودند).
تعریف آشوری از خاورشناسی، که پیشتر از سعید (در سال 1351 ش) بیان شده، به مفهومِ مورد نظرِ سعید بسیار نزدیک است: «شرقشناسی از آغاز عبارت بوده است از مطالعهی شرق توسط غربیان به عنوان چیز دیگر، به عنوان مجموعهی فرهنگها و تمدنهایی که نه تنها از لحاظ جغرافیایی در جای دیگری قرار دارند؛ بلکه فرق ماهیتی با تمدن غرب دارند» (آشوری 1351: 8- 9). عنایت نیز بسیار جدی و مفصل به این مقوله پرداخت. چیزی که عنایت را از دیگر منتقدان ایرانیِ خاورشناسی متفاوت میساخت، این واقعیت بود که از نقصهای شناختشناسانه و تاریخی گفتمان همقطاران خود به خوبی آگاهی داشت. او نبودِ سنت انتقاد و ارزیابی از شرقشناسی غربیان را کمبود مهمی تلقی میکرد. عنایت این فقر نظری را به دیرهنگامی زایش روحیهی ضد شرقشناسی در میان دانشوران ایرانی نسبت میداد (بروجردی 1378: 222).
عنایت مینویسد: گفتگو از سیاستِ ایرانشناسی شاید در نظر نخست غریب بنماید؛ چون ایرانشناسی دست کم تا چندی قبل چنان دربند مباحث فنی باستانشناسی و زبانشناسی (22) و نسخههای خطی کتاب بود که اظهار این که مطالب آن با سیاست، یعنی مسائل مورد ابتلای جامعه و حکومت میتواند ارتباط داشته باشد، چه بسا در نظر جمعی، حکایت از نوعی شعبدهبازی فکری و گزافهگویی میکرد. ولی واقع آن است که ایران- شناسی چه در مرحلهی تکوین خود که در انحصار شرقشناسی اروپایی بود و چه امروز که دانشمندان ایرانی با شوق و همتی تازه در خط آن افتادهاند، به صورتهای گوناگون و آگاهانه و ناآگاهانه با سیاست ارتباط داشته است. آنچه در گذشته به ایرانشناسی جنبهی سیاسی میداد، پیوستگیاش به تاریخ استعمار بود و این مقوله نیز همچون شاخههای دیگر شرقشناسی غربی، جزئی از تمهیدات استعمار برای تسلط بر شرق بوده است (عنایت 1352: 41).
احسان نراقی نیز از کسانی بود که به این مسئله توجه جدی نموده و به تعمیم گفتمان بومیگرایانهی دهههای چهل و پنجاه شمسی کمک بسیاری کرده است. او، که مؤسسه مطالعات و تحقیقات احتماعی را در دانشگاه تهران بنیاد نهاده است، در آن زمان عقیده داشت که روشهای علوم اجتماعی غربی را به تنهایی در صحنهی پژوهشهای اجتماعی در ایران نمیتوان به کار بست؛ بلکه باید آنها را با شرایط بومی سازگار ساخت. نراقی معتقد بود سنت تفکر یهودی- مسیحی، آنچنان که در غرب حاکم شده است، از نظر اندیشهی اصیل چیز زیادی برای عرضه کردن به شرق ندارد. به گفتهی او قدرت تمدن غرب زاییدهی غوطهور شدن آن در واقعیت است؛ حال آنکه شکوه تاریخ شرق، تراویده از شعلهی جاویدان حقیقت است. با این همه حاضر نبود امکان نوعی التقاط فرهنگی را رد کند و معتقد بود؛ «امروزه ناگزیریم واقعیت غرب و حقیقت شرق را درهم آمیزیم و یگانه کنیم» (بروجردی 1378: 12- 14).
حاصل سخن آنکه پیش از سعید و انتشار کتاب پرآوازهی شرقشناسی، نظریهای همسو با او در ایران وجود داشته و به همت اندیشمندان ایرانی عرضه شده است.
بازتاب کتاب شرقشناسی در ایران
پس از انتشار کتاب شرقشناسی برخی از اندیشمندان ایرانی به کتاب سعید توجه کرده و در کتابها و مقالات متعدد به کتاب و اندیشهی او اشاره کردهاند. در اینجا به ذکر پارهای موارد اکتفا میشود:عبدالهادی حائری در کتاب نخستین رویارویی اندیشهگران ایرانی با دو رویهی تمدن بورژوازی غرب (چاپ اول 1367)، که از مطرحترین آثار بعد از انقلاب اسلامی، دربارهی ایران و غرب است (به ویژه دلیل نگاه دوجانبه به غرب)، از نظریهی سعید استفاده کرده و با او همداستان شده است. حائری در فصل سوم اثر خود با عنوان «واکنشهای اندیشهگران عصر روشنگری اروپا در برابر برنامههای استعماری و استثماری» به «نارواگوییهای خاورشناسی» توجه کرده است: واژگونسازی تاریخ، توهین و تحقیر و سرانجام اینکه «در واپسین دهههای سدهی هجدهم، همگام با گسترش سوداگری و سودگرایی بورژوازی غرب و بهرهجویی آن طبقه از دو رویهی تمدن خود، برخورد با مسائل مربوط به اسلام و فرهنگ اسلامی و سرزمینهای مسلماننشین و یا به طور کلی خاورزمین به شیوهای نظامیافته درآمد و دستاورد آن پدیدهای است به نام خاورشناسی» (حائری 1372: 117). در ادامه، نظر سعید را دربارهی شرقشناسی و برخی شواهد او را دربارهی مصر توضیح میدهد. نگاه تاریخی حائری در اینجا به سعید کاملاً نزدیک است.
فرهنگ رجایی در مقالهای با عنوان «شرقشناسی وسیاست» دیدگاه سعید را از کتابش نقل و خاورشناسی و ایرانشناسی را، بر پایهی آن، ارزیابی میکند. محور مقاله پیگیری رابطهی قدرت و دانش در زمینهی شرقشناسی است. او خاورشناسی را دارای سه دوره میداند: دورهی نخست دورهی شکلگیری شرقشناسی با تمرکز بر مطالعهی زبان و زبانشناسی است؛ دورهی دوم دورهی مطالعهی حوزهای و یا منطقهشناسی است و دورهی سوم ادامهی همان دورهی دوم، اما به دست خود شرقیان است. به نظر او شرقیان باید خود را بشناسند، اما این شناخت اولاً باید شامل شناخت دیگر مناطق هم باشد و ثانیاً رهیافت و منظر حاکم بر مطالعه را هم بشناسند و فریب ظاهر عینیت علمی را نخورند (رجایی 1369: 205- 213).
محمدجواد طباطبایی، به تاریخنویسی در ایران میپردازد و آرایی نزدیک به نظریهی شرقشناسی سعید بیان میکند. وی اشاره دارد که تاریخنویسی جدید ایرانی، در بهترین حالت آن، تقلیدی از شیوههای شرقشناسی و بر مبنای اسلوب غربی، نوعی گرتهبرداری از نوشتههای اروپایی است (طباطبایی 1385: 13).
محمدرضا درویشی در فضایی متفاوت به مسئله شرق و غرب میپردازد. درویشی فرهنگ جهانی را، در بهترین شکل، مجموعهای از فرهنگها میداند که در عین برخورداری از ویژگیهای خاص خود، در داد و ستدی بسیار گسترده بر یکدیگر تأثیر میگذارند و حتی غرب امروزی را صاحب فرهنگی میداند که در حال شرقیشدن، یا بهتر بگوییم، جهانیشدن است: «ما شیفتهوار غرب را میپذیریم و غرب نیز شیفتهوار در پی شناخت ماست. اما ما بیشتر طالب صورتها هستیم تا بنیادها؛ حال آنکه غرب مرحلهی اخذ صورتها را سپری کرده و بیشتر به دنبال شناخت بنیادهای ماست و این نقطهای است که خودآگاهی تمدن غرب، بر رابطهی ما با ارزشهای سنتیمان چیره شود» (درویشی، 1382: 24).
نشستهای (23) بسیاری نیز پس از انتشار کتاب شرقشناسی در ایران برگزار شده و ویژهنامههایی (24) در این ارتباط منتشر شده است. با نگاهی به فراوانی این نوشتهها و نشستها میتوان گفت که ادوارد سعید و آرای او به ویژه در یک دهه مورد توجه و اقبال اندیشهگران ایرانی قرار گرفته است.
تاریخچه خاورشناسی
خاورشناسی در مفهوم پژوهش و شناخت دانشها و آداب و رسوم مردم خاور زمین، دارای پیشینهای طولانی است. به خلاف واژهی نسبتاً جدید اُرینتالیسم، که از زبانهای اروپایی به زبان فارسی راه یافته است، پژوهش دربارهی حاورزمین از دیرباز انجام میشده است. برای مثال هرودوت، سیاح و وقایعنگار کنجکاو و خستگیناپذیر، که در قلمرو شاهنشاهی هخامنشی سیاحت کرده و به شرح مسائل جغرافیایی و تاریخی ایران در آن دوران پرداخته است (25)، به نوعی از نخستین خاورشناسان محسوب میشود یا هنگامی که ابوریحان بیرونی به هند رفته و کتاب ماللهند را نوشته خاورشناسی کرده است یا مقدسی حدود هزار سال پیش با نوشتن کتاب احسنالتقاسیم فی معرفهالاقالیم شرقشناسی میکرده است.خاورشناسی در نیمهی دوم سدهی پنجم و آغاز سدهی ششم ق/ یازده و دوازده میلادی با ترجمه آثار اندیشمندان مسلمان به زبان لاتینی و ترجمهی آرای حکمای یونان از عربی به لاتینی به دست دانشمندان مسیحی و یهودی رونق یافت. در حدود سال 452ق/ نیمهی دوم سدهی 11 میلادی یکی از پیشگامان خاورشناسی کنستانتین (constantin)- مشهور به افریقایی- کتاب التجارب تألیف محمد زکریای رازی، پزشک ایرانی، را به زبان لاتینی برگردانید و در پی او کتابهای بوعلی سینا، امام محمدغزالی، فارابی، خوارزمی و دیگران به زبان لاتینی ترجمه شد (طاهری 1352: 3- 4).
کلیسا بیگفتگو در این راه از پیشگامان بوده است. از این رو نخستین کسانی که برای برقرار ساختن رابطهای میان شرق و غرب کوشیدند رهبانان و کشیشانی بودند که به فراگیری زبان عربی پرداختند (26).
از نیمهی دوم سدهی دوازده میلادی تدریس کتابهای زکریای رازی و زبان یونانی در دانشگاههای معتبر اسپانیا مانند سالامانکا معمول شد (طاهری 1352: 6). در همان سده با کوشش رهبانان فرقه دومنیکن (Dominican) تدریس دو زبان عبری و عربی در شهر تولدو (Toledo) در اسپانیا آغاز شد (27) (دورانت 1343: ج14، 139- 140).
افزون بر این سفر جهانگردانی چون مارکوپولو (Marco polo)، بازرگان و نیزی، در سدهی سیزدهم میلادی به مشرق زمین عامل و انگیزهی دیگری در ایجاد حس کنجکاوی مردم مغرب زمین نسبت به فرهنگ و آداب مشرقزمینیها شد (طاهری 1352: 8). بروز جنگهای صلیبی (28)، که نزدیک به دویست سال (1905م/ 474ش- 1291م/ 670ش) به درازا کشید، به رغم دشمنیها، موجب آشنایی، نزدیکی و ایجاد رابطه میان شرق و غرب شد و در نتیجه خاورشناسی اروپاییان را وارد مرحلهی جدید و گستردهتری کرد. (29). در مجموع میتوان گفت که جنگهای صلیبی عامل دیگری برای تشدید کنجکاوی و علاقه، هر چند محدود، غربیان به شناخت فرهنگ و تمدن مردم مشرقزمین گشت و مظاهر گوناگون این کنجکاوی و علاقه است که از اواخر سدهی سیزدهم تا آغاز سدهی هفدهم به شکلهای متفاوتی متجلی شده است، ناگفته نماند که با تحول و تکمیل فن دریانوردی در پرتغال و اسپانیا از حدود سدهی پانزدهم میلادی به بعد، نفوذ تدریجی اروپاییان در خاور زمین آسانتر شد.
اصولاً تولد خاورشناسی- در مفهوم مطالعهی شرق توسط غربیان به عنون چیز دیگر- را مربوط به سال 1312م/ 691 ش میدانند. در این سال به همت ریموند لولی (30)، در شورای رهبران دینی مسیحی در وین، تصمیم گرفته شد که در شهرهای بزرگی مانند پاریس (paris)، اکسفورد (oxford)، سالامانکا (salamanca)، آوینیون (Avignon) و بولونیا (Bolognia) کرسیهایی برای تدریس زبانهای یونانی، عبری، عربی و سریانی ایجاد شود. ریموند لولی، مهرهی اصلی این تصمیمگیری، عقیده داشت که با شناخت زبان عربی میتوان به راحتی در میان اعراب نفوذ کرد و آنان را به دین مسیح دعوت کرد (سعید 1382 الف: 95).
بدینترتیب در پایان سدههای میانه (قرون وسطی) نخستین کوشش برای ایجاد شناختی منظم از شرق به وقوع پیوست. اما هنوز غرب آنطور که باید غرب نشده بود. یعنی توانایی لازم را برای تهاجم نهایی به جوامع غیراروپایی نداشت (سعید 1361: 6- 7).
از حدود سدهی پانزدهم میلادی به بعد با آغاز دوران جدید تحول و تکمیل فن دریانوردی در پرتغال و اسپانیا، که نفوذ تدریجی اروپاییان را در خاورزمین آسان کرد، مطالعه دربارهی شرق ضرورت یافت و همزمان با به زانو درآمدن خاور در برابر باختر، روز به روز بر اهمیت آن افزوده شد. زیرا اروپاییان برای بهرهبرداری کامل از آسیا و آفریقا میبایستی کاملاً از ویژگیهای این دو قاره اطلاع مییافتند (عدل 1352: 371).
در واقع میتوان گفت که علاقهی غرب به شرق با تولد شیوهی تولید سرمایهداری، یعنی از سدهی شانزدهم میلادی به بعد، نظم و ترتیب پیدا کرده و خاورشناسی از حالت تبلیغ مذهبی قرون وسطاییش به درآمده است. رشد این علاقه با توسعهی استعمار و بدها مرحلهی امپریالیستی آن همراه بود و در این زمان دو قدرت بزرگ استعماری جهان یعنی انگلستان و فرانسه از پیشگامان توجه به شرق به شمار رفتهاند. از این پس، مطالعهی شرق آرام آرام شکل منظم و مشخصی گرفته است و در سدههای هفدهم و هجدهم میلادی میتوان به تدریج از پیدایش واقعی خاورشناسی سخن گفت (سعید 1361: 7).
در سال 1600 میلادی در دوران الیزابت اول، ملکه مقتدر انگلستان، کمپانی (شرکت) هند شرقی، یکی از نخستین خشتهای سیاست استعماری انگلستان، تأسیس شد (31). مدیران آن از آغاز دریافتند که کارگزاران کمپانی بدون دانستن زبان و آشنایی با عادات و معتقدات مردم خاور زمین در انجام وظایف خود با دشواری روبرو خواهند شد. لذا آنان را به فراگرفتن زبانهای مردم خاور زمین تشویق کردند. به همت این کمپانی، کالج هیلیبوری (32) در شهر هرتفورد (Hertford) برای تدریس زبانهای خاور زمین تأسیس شد که به مهمترین مرکز خاورشناسی و کانون تربیت عربیدانان و فارسیدانان انگلیس تبدیل شد.
تأسیس «انجمن پادشاهی آسیایی بنگال» (33) به همت ویلیام جونز (w. Jones)، پدر ایرانشناسی، در سال 1784م/ 1199 هـ که به طور غیرمستقیم مدیون وجود کمپانی هند شرقی بود- عامل مهم دیگری برای رشد و توسعهی مطالعات خاورشناسی به ویژه ایرانشناسی شد.
نخستین کرسی تدریس زبان عربی در سال 1539 م در کالج فرانسوی (34) ایجاد شد و گیوم پوستل (G. postel) و شاگردش ژوزف اسکالیژر (J. scaliger) پایههای مطالعهی شرق و اسلام را پی ریخت. هوتینگر (J. Hotinger) هلندی در 1651 کتاب تاریخ شرق (35) را نوشت و دِربلو کتابخانهی شرقی (36) را در 1697 منتشر کرد و سیمون اوکلی (s. okley) در 1708 نخستین بخش کتاب تاریخ جنگجویان غرب مسلمان (37) را به رشتهی تحریر در آورد.
انکتیل دوپرون فرانسوی کتاب مقدس زردشتیان، اوستا، را به زبان فرانسوی ترجمه کرد و ویلیام جونز قوانین مانو (38) را به زبان انگلیسی برگرداند و تصرف مصر به دست ناپلئون در 1798 با یادگار علمیِ بزرگ آن کتاب توصیف مصر (39) مطالعهی سازمان یافتهی شرق را سرعت بخشید.
با آغاز عصر روشنگری (عصر ولتر (voltaire)) شناخت شرق نیز از حیطهی نفوذ کلیسا خارج شد. میتوان گفت که در اواخر سدهی هجدهم در اروپا نهادی با نام «شرقشناسی» وجود داشت که از حیث برنامه و تشکیلات شکل گرفته بود (40). در میان مورخانی که گزارشهای اساسی دربارهی حرفهی خاورشناسی نوشتهاند، پیر مارتینو (p. Martino) و ریموند شواب (R. schwab) حائز اهمیت بسیارند. واژهی orientalist (41) در سال 1779 در زبان انگلیسی به کار گرفته شد و بیست سال بعد به زبان فرانسه راه یافت و در سال 1838 فرهنگستان فرانسه به واژهی orientalime (42) رسمیت بخشید.
به گفته سعید دورهی رشد سریع مؤسسات خاورشناسی دقیقاً با دورهی توسعه قلمرو جغرافیای سلطهی اروپا منطبق است. در خلال سالهای 1815 تا 1914 حجم آن بخش از کرهی زمین که مستقیماً زیر سلطهی استعماری اروپا قرار داشت، از 35 % سطح کرهی زمین به 85 % آن افزایش پیداکرد (43). تمام قارههای زمین به نحوی از این مداخلهی استعماری تأثیر پذیرفتند، به ویژه قارههای آسیا و افریقا که در این دوران بزرگترین مستعمرات انگلستان و فرانسه بودند (سعید: 1382 (الف): 79).
در حقیقت با اندک توجه میتوان دریافت که چگونه در یک زمان، هم استعمار در شرق حکومت میکند و هم واژهی «شرقشناسی» در فرهنگهای اروپایی راه پیدا میکند (44).
صوَر (اَشکال) خاورشناسی
در طول تاریخ خاورشناسی اَشکال گوناگونی ازخاورشناسی مشاهده میشود مانند: خاورشناسی انگلیسی، خاورشناسی آلمانی و غیره.برای شناخت ساختار و نحوهی تحول هریک از انواع شرقشناسیهای مزبور، باید توسعهی استعماری غرب را در نظر گرفت، به عنوان مثال شرقشناسی اروپایی (به ویژه خاورشناسی فرانسه و انگلیس) تا پایان سدهی نوزدهم به صورت پدیدهای حاکم تجلی کرده است. از جنگ جهانی دوم به بعد، خاورشناسی آمریکا جانشین خاورشناسی اروپایی میشود و این جابهجایی منعکسکنندهی تغییراتی است که در صحنهی سیاسی- اقتصادی جهان صورت گرفته است (فصیحی 1375: 423- 424).
خاورشناسی اعم از نوع آمریکایی یا اروپاییِ آن، مشخصات و ویژگیهای خود را دارا بوده است. به عنوان نمونه میتوان از خاورشناسی آلمانی سخن گفت؛ از آنجا که آلمان در شرق حضور محدودی داشت و جنبهی استعماری آن نسبت به فرانسه و انگلیس خیلی ضعیف بوده، بنابراین، توسعهی شرقشناسی آلمانی بیشتر جنبهی دانشگاهی و عالمانه داشته و چندان از بار سیاسی و اقتصادی برخوردار نبوده است. در حالی که در مورد فرانسه، انگلیس و امریکا مسئله تفاوت دارد برای نمونه خاورشناسی دو دولت انگلیس و فرانسه با نفوذ و قلمرو سیاسی آنها در قارههای آفریقا و آسیا رابطهی مستقیمی داشته است. از اینرو، خاورشناسی انگلیس در هند و ایران پربارتر از خاورشناسی فرانسه بوده است. در حالیکه خاورشناسی فرانسه در کشورهای عربی مغرب و شمال افریقا نیرومندتر از خاورشناسی انگلیس بوده است. در پارهای از کشورها نیز چون مصر، فلسطین و سوریه، به سبب رقابتهای سیاسی، هر دو کشور استعمارگر یاد شده کوششهایی در خاورشناسی نشان دادهاند (تکمیل همایون 1369: 124).
اینک برای قدرتهای استعماری و امپریالیسم آمریکا، شرقشناسی همراه و همگام با منافع ملی و سیاسی این کشورها در حال رشد و توسعه است و جای ویژهای را اشغال میکند. حتی امروز در این کشورها و در کشوری مانند امریکا مطالعهی علمی شرق، شاخهای از سیاست ملی آنها محسوب میشود (45).
پینوشتها:
1. در وادی هنر خاورشناسی عبارت بود از شناخت و بررسی ویژگی یا سبکی متعلق به ملتهای شرقی.
2. در ربع پایانی سدهی هجدهم میلادی، درزمان حاکمیت بریتانیا بر هندوستان، واژهی شرقشناسی در معنای دیگری نیز به کار میرفت: شناخت رهیافتی محافظهکارانه برای حل مشکلات حکومتی پیشِ روی مقامات کمپانی هند شرقی در کشور هندوستان (Mackenzie 1995).
3. در زبان انگلیسی: orientalism.
4. واژهی شرق افزون بر مفهوم جغرافیایی مفاهیم و تعبیرات زیر را نیز در بر میگیرد: مفهوم ایدئولوژیکی؛ در این معنا شرق مسلمان در برابر غرب مسیحی قرار میگیرد؛ مفهوم سیاسی؛ در این معنا به خطری اشاره شده است که دنیای مسیحیت غرب و جهان سرمایهداری را تهدید میکند و این خطر تنها در اسلام و سوسیالیسم نهفته است (سعید 1361: 4- 5).
در واقع میتوان گفت: مشرقزمین در آغاز دارای قلمرو جغرافیایی محدودی بوده که با توسعهی فعالیتهای تجاری، سیاسی و به بیانی دیگر استعماری کشورهای اروپایی گسترش یافته است و تقریباً تمامی سرزمینهای آسیایی، افریقایی و امریکای لاتین را در بر میگیرد و در مقابل آن غرب، یعنی اروپا و امریکای شمالی، یعنی متولیان خاورشناسی قرار دارند.
5. واژهی خاورشناسی در مفهومی عینی و تاریخی برای بیان نوعی تسلط غرب بر شرق به کار میرود. این تسلط به نهادی مربوط میشود که، به ویژه از اواخر سدهی هجدهم میلادی، شرق را بررسی و مطالعه میکند و با تحمیل عقاید خود، به غرب اجازه میدهد تا به شرقی که خود ساخته و پرداخته است حکومت کند. یعنی با توزیع جهانبینی جغرافیایی- اقتصادی در متنهای علمی، تاریخی، زبانشناختی، زیباییشناختی، اقتصادی و نظایر آن، زمینهی حاکمیت جهانِ غرب را بر شرق فراهم میکند (سعید 1361: 6).
6. از آنجا که به نظر میرسد ارزش داوری و پیشداوری دربارهی مفهوم خاورشناسی و به تبع آن ایرانشناسی در ذهن بسیاری از اندیشمندان ایرانی وجود دارد، نقد این حوزه مقدم بر دیگر موارد آورده شد.
7. nationalism
8. ترنر در اثری دیگر (Turner 2000a)، که با عنوان رویکرد معرفتشناختی به شرقشناسی، پست مدرنیسم و جهانی شدن به فارسی ترجمه شده است (ترنر 1383)، به اندیشهی شرقشناسی میپردازد. او اظهار میدارد که همزمان با سعید نظریهای را از زاویهای متفاوت با دید سعید ارائه کرد که چندان شناخته نشد. او پس از گذشت حدود دو دهه از نظریهی سعید بار دیگر آن را بررسی کرده است.
9. post- colonialism
10. اروپاسانتریسم یا اصل مرکزیت فرهنگ اروپایی.
11. ادوارد سعید، دانشمند و صاحبنظر پرآوازهی فلسطینی تبار، در سال 1936م/ 1315ش. از پدر و مادری مسیحی- فلسطینی در شهر بیتالمقدس در فلسطین دیده به جهان گشود و تحصیلات نخستین را در زادگاه خود فلسطین و تحصیلات دانشگاهی را در انگلستان و امریکا به اتمام رساند. ادوارد سعید یکی از برجستهترین نویسندگان نقد ادبی در کشور امریکاست. او در امریکا به بالاترین مقامات علمی و دانشگاهی رسید و سالهای بسیاری استاد کرسی ادبیات زبان انگلیسی در دانشگاه کلمبیا، در نیویورک بود و آثار مهمی در این رشته و نیز در رشتهی ادبیات تطبیقی تألیف کرده است. او در ایران چهرهی شناختهای است و نخستین بار در سال 1361 ش. فصلی از کتاب شرقشناسی او از ترجمهی فرانسی کتاب، به فارسی برگردانده و با نام شرقشناسی، شرقی که آفریدهی غرب است، منتشر شد و پس از آن در سال 1371ش به طور کامل با عنوان شرقشناسی به زبان فارسی برگردانده شد. تازهترین اثر دربارهی او مقالهای است ترجمه شده در معرفی کتاب شرقشناسان و دشمنان آنها (دوبلگ 1385) که پاسخی است به شرقشناسی ادوارد سعید. او در سال 2003م/ 1382 ش در اثر بیماری سرطان درگذشت. از حدود بیست اثر مطرح سعید تاکنون آثار زیر به فارسی ترجمه شدهاند:
1- شرقشناسی (سعید 1382 الف).
2- اسلام رسانهها (سعید 1376).
3- جهان متن و منتقد و گفتگویی با نویسنده (سعید 1377 الف).
4- نقش روشنفکر (سعید 1377 ج).
5- پوشش خبری اسلام در غرب (سعید 1378).
6- فراتر از واپسین آسمان: زندگی مردم فلسطین (سعید 1377 ب).
7- بی در کجا (خاطرات ادوارد سعید) (سعید 1382 ب).
8- فرهنگ و امپریالسم (سعید 1382 ج).
12. said, Edward w. 1978.
از این کتاب دو ترجمه به زبان فارسی در دست است سعید 1382 الف؛ 1386.
13. East India company
14. Asiatc
society of Bengal
15. narcissistic tradition
16. نمونههای دیگری از شرقشناسی، آنگونه که سعید توصیه کرده است، در نوشتههای زیر مشاهده میشود:
Mill 1820 (جیمز میل در این کتاب نخستین بار «الگوی آسیایی» را توصیف میکند)؛ Hegel1956 (این کتاب کهن الگوی (archetype) متنهای خاورشناسانه است)؛ Marx 1853 (این مقاله نزد جامعهشناسان مارکسیست از اهمیت بسیاری برخوردار است).
17. discourse
18. برای بازتاب کتاب شرقشناسی در ایران 1-3-1.
19. به دیگر سخن، خاورشناسی کوششی است که نه تنها دنیا را، از جهت جغرافیا، به دو نیمهی نامساوی غرب و شرق و متمایز از هم جدا میکند، بلکه با ابزاری مانند کشفیات علمی، بازسازی زیباییشناسی و تحلیلهای روانشناختی و جامعهشناختی، قادر است آن را بهتر بشناسد، در صورت لزوم، آن را تحت اختیار و انقیاد خود در آورد و از این رهگذر شرق را در حوزهی «منافع خاص» (special interests) قرار دهد تا هرطور که شایسته دید از آن بهرهبرداری کند (پیرنظر 1383: 58).
20. Critical Theory
21. با سپاس از بهزاد نعمتی کارشناس ارشد ایرانشناسی که بسیاری از منابع این قسمت را معرفی کردند.
22. عنایت معتقد است استیلای دیدگاه غیر ایرانی در تحقیقات ایرانشناسی و توجه بیش از حد به زبانشناسی، تاریخ سیاسی و غفلت از تحصیح متون به عنوان منابع شناخت، از معایب ایرانشناسی است، هرچند که این جریان در ایران، از آفت تجزیهطلبی اقوام (همانند اتفاقی که شرقشناسی در مناطق دیگر مثل هند و عثمانی و ... پی آورد یا به آن دامن زد) تا حدود زیادی در امان ماند. او دقت و باریکبینی، سرمشقپذیری از دقت و روشهای علمی اروپایی، و پرهیز از خردهگیریهای مستشرقان غربی و جزمیت خاورشناسان شوروی (سابق) و از همه مهمتر و ابتداییتر روحیهی علمی و آزاداندیشی و فراهم آوردن محیط آزادی عقیده و امکان انتقاد آزاد و برگزاری مجامع علمی را برای موفقیت در ایران شناسی ضروری دانسته است (عنایت 1352: 48- 56).
23- از میان نشستهای برگزار شده به موارد زیر میتوان اشاره کرد:
1- جلسهی نقد کتاب نشانههای روشنفکران با حضور مریم خراسانی، محمد افتخاری (مترجم اثر) و دیگران، در مهرماه 1382 در فرهنگسرای بانوان تهران برگزار شد. در این نشست به کتاب شرقشناسی، به طور مستقیم پرداخته نشد؛ اما دربارهی دیدگاههای سعید و مواضع او در برابر قدرتها و به ویژه غرب مطالبی عرضه شد که در نوع خود قابل توجه است.
2- جلسهی یکصد و ششم از سلسله نشستهای خانهی کتاب ایران (کتاب ماه ادبیات و فلسفه) با عنوان «ادوارد سعید منتقد بیهمتا» با حضور علی اصغر بهرامی و اکبر افسری مترجمان آثار سعید، در تاریخ 3 آبان 1383 در خانهی کتاب تهران برگزار شد. در این نشست، اکبر افسری به شرقشناسی و جایگاه آن در جهان اندیشه پرداخت و کتاب فرهنگ و امپریالیسم نوشتهی سعید (سعید 1382 ج) را نیز به عنوان کتابی در دنبالهی شرقشناسی بررسی کرد.
3- نشستی دو روزه (22 و 23 آذر 83) در تالار ابن خلدون دانشکدهی علوم اجتماعی دانشگاه تهران با عنوان «حقیقتگویی به قدرت» به همت مؤسسهی تحقیقات و توسعهی علوم انسانی برگزار شد. موضوع آن نشست «ادوارد سعید» و یکی از محورهای آن، کتاب شرقشناسی بود.
24. در میان ویژهنامههای منتشر شده از موارد زیر میتوان نام برد:
1- ویژهنامهی مجلهی گزارش گفت و گو، نشریهی مرکز گفت و گوی تمدنها (شمارهی 27، تیر ماه 1381) با عنوان «شرقشناسی و فراسوی شرقشناسی». در این شماره مقالهی محمد ضیمران با عنوان «گذری به فراسوی شرقشناسی» و ترجمهای از مقاله م. ا. حبیب با عنوان: «شرقشناسی به مثابه یک گفتمان» درج شده است.
2- ویژهنامهی مجله کتاب نقد فرزان با کتاب نقد تهران امروزی (شمارهی ششم، نوروز 1383) شامل چهار مقاله دربارهی سعید و آثارش و نیز یک مقاله از خود ادوارد سعید. در آن میان هوشنگ پیرنظر به بررسی کتاب شرقشناسی پرداخته و اکبر افسری نیز به نشر آثار سعید در ایران اشاره کرده است.
3- ویژهنامهی نشریهی سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی با نام ارتباطات فرهنگی (دورهی جدیدش 24، خرداد و تیر 1385). در این مجموعه ترجمه بخشی از کتاب سعید و چند مقاله درباره وی و شرقشناسی چاپ شده که از آن میان، مقالاتی به نقد دیدگاه سعید و برخی دیگر به جریانشناسیِ خاورشناسی پرداختهاند.
4- کتاب ادوارد سعید نوشتهی حمید عضدانلو از سری کتابهای جهان اندیشه (دفتر پژوهشهای فرهنگی و مرکز گفت و گوی تمدنها، 1383). مؤلف در این کتاب ضمن معرفی ادوارد سعید، به معرفی افکار و آرای او با محوریت روشنفکر و روشنفکری میپردازد و فصلی را به نظریهی شرقشناسی اختصاص میدهد. عضدانلو در پایان اشاره میکند: «اهمیت رسالهی شرقشناسی نه در شهرت جهانی آن، بلکه در روشی است که در آن به کار گرفته شده است. پس از انتشار این کتاب، دانشپژوهان علوم انسانی و علوم اجتماعی دیگر نتوانستند تفاوتها و سیاستهای اعمال شده در تحقیقات خود را نادیده بگیرند. از آن پس، دانشپژوهان رشتهی تاریخ هنر، انسانشناسی، تاریخ، علوم سیاسی، جامعهشناسی، فلسفه و ادبیات، همه و همه مجبور شدند دیدگاههای فرهنگی را در تحقیقات خود به کار بگیرند» (عضدانلو، 1383: 37).
25. برای مثال هرودوت شرح دقیقی از مسافرت سه ماههی خود از ساحل دریای اژه تا قصر شاهی در شوش میدهد که شامل 111 منزل بین سارد و شوش میشود و منزلگاههای بین راه و مهمانخانههای عالی آن و بیخطر بودن راه را تحسین میکند (جوادی 1378: 3-4).
26. راجر بیکن، متولد 1214م/ 611 ق در سرزمین ویلز، در مغرب انگلستان، یکی از بنیانگذاران کرسی تدریس زبانهای شرقی در دانشگاههای قرون وسطایی است و چون خود زبان عربی را آموخته بود، در ایجاد رشتههایی برای تدریس چهار زبان عربی، عبرانی، یونانی و کلدانی کوشید (دورانت 1343: ج14، 272- 275).
27. یکی از مبرزترین و پرکارترین مترجمان سدههای میانه یعنی ژراردو/ گراردو اهل کرمونا (Gherardo Di cremona). که بسیاری از آثار دانشمندان ایرانی، عرب و یونانی را به زبان لاتینی ترجمه کرد، از دانشجویان مکتب تولدو بوده است (طاهری، 1352: 6 و 7).
28. به نظر برخی مورخان از آنجا که بیشتر صلیبیون (صلیبیان) مردمانی بیسواد و عاری از هرگونه فضل و کمال بودند، منطقاً نمیتوانستند تمدن مشرق زمین را ارج نهند. اما تأثیر جنگهای صلیبی را در ایجاد رابطه میان شرق و غرب نمیتوان انکار کرد. این جنگها موجب رواج صنایع مردم مغرب زمین به ویژه ایتالیاییان در خاور زمین و وسیلهای برای توسعهی شهرها و روزبهی طبقهی متوسط اروپایی شد و پای مبلغان مسیحی را به مشرقزمین باز کرد. برای مثال در طول حدود یکصد سال (1246م/ 644ش- 1342م/ 743ش) دست کم هشت بار هیئتهایی از سوی پاپهای رُم به مغولستان و سرزمینهای چین روانه شد (طاهری 1352: 8-9).
29. برای آگاهی بیشتر- همتی گلیان 1386: 19-58.
30. Raymond Lully (1232- 1315م) یکی از شگفتانگیزترین شخصیتهای سدهی سیزدهم میلادی است که تأسیس نخستین دانشکدهی زبان و ادبیات عربی را در جزیرهی مایورکا (Majorca) به او نسبت میدهند. میزان علاقهی شاگردان و دانشمندان هم عصر او را به خاورشناسی از آنجا میتوان دریافت که در میان نوشتههای یکی از معاصرانش، سیژر (seger)، نام هیچ صفحهای بدون اشاره به نوشتههای فارابی، الکندی، ابن سینا، غزالی، ابن رشد و دیگر اندیشمندان جهان اسلام وجود ندراد (طاهری 1352: 7-8).
31. به یقین میتوان گفت که انگیزه انگلیسها در رغبت به خاورشناسی و تدریس زبانهای شرقی در نخستین گام، سودجویی و بهرهیابی از هندوستان بود که به یاری نیروی دریایی نیرومند انگلستان و ماجراجویان بیبانک انگلیسی ممکن شد. بهرحال در کمبریج و اکسفورد کرسیهای تدریس زبان عربی تأسیس شد. ویلیام بدول (w. Bedwell)، پدر مطالعات شرقی در بریتانیا، برای نخستین بار در سدهی هفدهم قرآن را به زبان انگلیسی برگردانید (طاهری 1352: 12- 13).
32. Haileybury
33. Royal Asiatic society of Bengal
34. collège de France
35. Histora Orientalia کتاب تاریخ شرق یا تاریخ شرقشناسی تا اوایل سدهی نوزدهم به عنوان تنها مرجع استاندارد (standard) این رشته در سراسر اروپا محسوب میشد و وسعت دامنهی مطالب آن دورهای طولانی را در بر میگرفت (سعید 1382 الف: 120).
36. Bibliothèque orientale
37. History of saracens؛ واژهی saracen به معنی «عرب مسلمان، مسلمان مخالف صلیبیان در جنگهای صلیبی» است.
38. مانو (mānu) در اساطیر دینی هندو، نام صاحب شریعتی است که از جهان بالا الهام یافته و قوانین مانو محتملاً میان 200 ق.م و 200 ب. م از روی منابع گوناگون قدیمی تألیف شده است و بر زندگی روزانه و شعائر برهمنی حکومت دارد (مصاحب 1345- 1374).
39. Description de l"Egypte
40. در مجموع از تمامی تجربیات اروپاییان در ارتباط با شرق آرشیو (بایگانی) منظمشدهای پدید آمده و از دل آن تعدادی کپسول نمونه درآمده است: سفر، تاریخ، افسانه، کلیشه و برخوردهای جدلی که در مجموع عدسیهایی را تشکیل میدهد که تجربیات مغرب زمین در مورد «شرق» از پشت آنها دیده میشود. لذا شکل، زبان، نحوهی ادراک و صورت برخورد و مواجهه میان غرب و شرق را تعیین میکند. این طبقهبندی به انسان فرصت میدهد که امور جدید را به عنوان روایتی از امور گذشته، که شناخته است، تفسیر نماید (سعید 1382 الف: 110- 111).
41. شرقشناس.
42. شرقگرایی/ شرقشناسی.
43. فردینان دولسپس (Ferdinand de Lesseps) فرانسوی، در سال 1869 «کانال سوئز» را حفر میکند و با این عمل راه برای نفوذ هرچه بیشتر غرب باز میشود و به این ترتیب به قول ادوارد سعید: «شرق را سوراخ میکنند» (سعید 1361: 10).
44. ادوارد سعید چهار جریان فکری زیر را در تشکیل و ساخت شرقشناسی سدهی هجدهم در نظر میگیرد:
1- گسترش اروپا و نفوذ آن در شرق؛
2- مقایسهی تاریخی، یعنی اشخاصی مانند جورج سیل (George sale) و ادوارد گیبون (Edward Gibbon) اطلاعات مربوط به شرق و دنیای اسلام را در رابطه با غرب قرار میدهند؛
3- علاقه و گرایش رمانتیکی به شرق نظیر علاقهی هردر (Herder)، موتزارت (Mozart) و دیگران ...؛
4- طبقهبندی گروههای انسانی برای نمونه لینه (carl vonLinné)(1707- 1778م)، طبیعتشناس سوئدی، در 1758 نوع بشر را به چهار دسته تقسیم کرده است: انسان امریکایی، انسان اروپایی، انسان آسیایی و انسان آفریقایی (سعید 1361: 8- 9).
45. طی دهههای اخیر «خاورشناسی» مطالعات منطقهای (Area studies) نامیده میشود و این دو اصطلاح به جای یکدیگر به کار میروند (سعید 1382 الف: 101).
منبع مقاله : زرشناس، زهره؛ (1391)، درآمدی بر ایرانشناسی، تهران: پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، چاپ اوّل