شاعر: مشفق کاشانی
جهان برید سیه جامه در عزای حسین (ع)
که سوخت شعله بیداد خیمههای حسین (ع)
ز آه پرده گیان حریم عرش خدای
زمانه خیمه برافراشت در عزای حسین (ع)
شب است و بادیه تاریک و در بدر اطفال
حدیث درد که داند به جز خدای حسین (ع)
بشوی گرد ملال از رخ یتیمانش
به اشک دیده چو باران به کربلای حسین (ع)
ز بندبند زمین و زمان، فغان برخاست
چه شورهاست خدایا به نینوای حسین (ع)
گذشت از سر و سامان و جان به جانان داد
هزار جان من و عالمی فدای حسین (ع)
شفق ز تشت افق تا گشود چشمه خون
فلق بریده سرآمد که این برای حسین (ع)
شکسته قامت و از پافتاده زینب را
ببین برابر بیمار مبتلای حسین (ع)
به تیغ حادثه مشفق جدا ز پیکر باد
سری که نیست در او لحظهای هوای حسین (ع)