یادکردی از شاعر عارف، عمان سامانی و گنجینه اسرار او

میرزا نورالله مشهور به عُمّان سامانی و ملقب به تاجُ الشُعَرا، شاعر شیعه قاجار که گنجینة الاسرار، مثنوی ۸۱۲ بیتی او درباره واقعه عاشورا، یکی از شاهکارهای عاشورایی است
جمعه، 27 دی 1387
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
یادکردی از شاعر عارف، عمان سامانی و گنجینه اسرار او
میرزا نورالله عمان سامانی ملقب به «تاج الشعراء» و متخلص به «عمان»
 
چکیده
میرزا نورالله مشهور به عُمّان سامانی و ملقب به تاجُ الشُعَرا، شاعر شیعه قاجار که گنجینة الاسرار، مثنوی ۸۱۲ بیتی او درباره واقعه عاشورا، یکی از شاهکارهای عاشورایی است و نگاهی تأویلی و عرفانی به حرکت امام حسین(ع) دارد. علاوه بر گنجینة الاسرار، بیشتر اشعار او حماسی و مذهبی است و در مدح و ثنای پیامبر اسلام و امامان معصوم سروده شده است.

تعداد کلمات 1615/ تخمین زمان مطالعه 8 دقیقه
یادکردی از شاعر عارف، عمان سامانی و گنجینه اسرار او
نویسنده: محمد علی مجاهدی


زندگینامه‌ی عمان سامانی

میرزا نورالله عمان سامانی ملقب به «تاج الشعراء» و متخلص به «عمان» از شعرای پرآوازه‌ی آیینی در نیمه‌ی دوم سده‌ی 13 و اوایل سده‌ی 14 هجری است که به سال 1258 ه. ق در سامان (مرکز بخش لار استان چهارمحال و بختیاری) به دنیا آمده و به سال 1322 ه.ق در سن 64 سالگی در زادگاهش بدرود حیات گفته است.
پدرش میرزا عبدالله متخلص به «ذره» و مؤلف جامع الانساب، عمویش میرزا لطف الله متخلص به «دریا» و نیای او میرزا عبدالوهاب متخلص به «قطره» از شعرای مطرح اصفهان در عهد ناصری به شمار می رفتند و فرزندش محیط سامانی (1355-1290 ه. ق) نیز از شعرای سرشناس آن سامان بوده و لقب تاج الشعرایی پدر را پس از او به صواب دید اعضای انجمن ادبی اصفهان به خود اختصاص داده است.
جنازه‌ی عمان سامانی در مسجد جامع زادگاهش به رسم امانت به خاک سپرده می شود و بعدها بر اساس وصیت او به نجف اشراف منتقل و در وادی السلام مدفون می شود.

 

حیات ادبی عمان سامانی

عمان سامانی از اعضای اصلی انجمن ابوالفقرای اصفهان بوده و تا سال 1286 ه.ق - که تاریخ فوت ملا محمدباقر اصفهانی معروف به «ابوالفقراء» است - در جلسات هفتگی این انجمن شرکت می کرده و در این ایام، شاعری 26 ساله بوده است. وی در قصیده‌ی انجمنیه‌ی خود از 14 نفر از شعرای بنام اصفهان که عضو انجمن ابوالفقراء بوده اند یاد کرده است؛ «ابوالفقراء»، «مسکین»، «پرتو»، «افسر»، «بقا»، «عنقا»، «آشفته»، «فرح»، «ساغر»، «پروین»، «دهقان»، «شعری» و «جوزا».
پس از درگذشت ابوالفقراء جلسات هفتگی انجمن ادبی در منزل ملک الشعرا ء (عنقا) تشکیل می شده و عمان سامانی نیز در آن شرکت می کرده است. استاد فقیه مرحوم همایی (سنا) در مقدمه دیوان طرب به نقل ار مرحوم «سها» و بعضی از بزرگان شعرای اصفهان، مرقوم داشته اند که عمان سامانی قصیده‌ی معروف لامیه‌ی خود را در مدح امیرمومنان علی علیه السلام در ایامی که جلسات انجمن در منزل عنقا برگزار می شده، سروده است:

به پرده بود جمال جمیل عز و جل
به خویش خواست کند جلوه ای به صبح ازل
چو خواست آن که جمال جمیل بنماید
علی شد آینه، خیرالکلام قل و دل!

آثاری که از عمان سامانی به یادگار مانده عبارتند از:
گنجینه‌ی اسرار، معراج نامه، محزن الدرر و دیوان اشعار.
به روایت بازماندگان عمان، دیوان خطی او در خانواده‌ی ثقفی اصفهان موجود است و تا کنون به چاپ نرسیده، محزن الدرر او نیز - که ظاهرا اثری تذکره گونه است - مجال چاپ و نشر نیافته است. منظومه‌ی معراج نامه‌ی عمان که تا کنون چندین بار تجدید چاپ شده از نظر ساختار محکم لفظی و غنای محتوایی، قابل مقایسه با گنجینه اسرار نیست و حاصل طبع آزمایی های اولیه و شاید اولین تجربه‌ی مثنوی سرایی وی در این مقطع از سنین زندگی او باشد.

 

بیشتر بخوانید: شرح میدان رفتن شَه، سر کنم


 

منزلت ادبی و عرفانی گنجینه اسرار

اگر چه «زبده الاسرار» صفی اصفهانی بر گنجینه اسرار عمان سامانی قدمت زمانی دارد و صفی اصفهانی در منظومه‌ی عاشورایی خود برای اولین بار با قرائت عرفانی از فرهنگ خون نگار کربلا به تجزیه و تحلیل عارفانه‌ی این رخداد بی نظیر تاریخی پرداخته(پیش از او هیچ شاعر فارسی زبانی در این وادی خطیر و خطر خیز؛ گام استوار و اساسی برنداشته) ولی حضور اصطلاحات فراوان فلسفی، حکمی، عرفانی و سلوکی در منظومه‌ی عارفانه و عاشورایی او از یک سو و غموض بیانی و افت و خیزهای کلامی او در تبیین این مقوله های مجرد ذهنی- که طبعا ناملموس و نامحسوس اند - از سویی دیگر، دامنه‌ی تاثیرگذاری این اثر را کوتاه و محدود کرده است؛ به گونه ای که فقط اهل فن ازآن بهره‌ی وافر می گیرند و لاغیر، ولی گنجینه‌ی عمان سامانی به خاطر شیوه‌ی بیانی بی دلانه ای که دارد مقوله های دور از دسترس عرفانی را به عینیت جامعه منتقل می کند و مفاهیم مجرد ذهنی را با ابزارهای بیانی عاشقانه به صورت کاملا ملموس و محسوس به تصویر می کشد و با استفاده از جاذبه های سبک «وقوع» به واقعه‌ی عاشورا صبغه ای بی دلانه می بخشد، ولی با این همه در تأثیرپذیری «عمان» از «صفی» در آفرینش این اثر ماندگار عاشورایی نباید تردید کرد و میزان این تأثیرپذیری را هنگامی درمی یابیم که می بینیم عمان سامانی در سرودن این منظومه‌ی فاخر عرفانی ازهمان وزن عروضی زبده الاسرار بهره گرفته است؛ یعنی فاعلاتن، فاعلاتن، فاعلات.عمان سامانی را باید یک شاعر تمام عیار ولایی قلمداد کرد که عطش دیرپای خود را با زلال گوارای فرهنگ ارزشی آل الله فرو می نشاند و با سلوک بی وقفه‌ی خود در طریق معرفت، مشاهدات روحانی خود را در خلوت کشف و شهود هنرمندانه به تصویر می کشد و هنگامی که اتصال باطنی او برای لحظاتی با عوالم ماورایی قطع می گردد، با پریشان گویی های خود از قبض موقتی که به سراغ او آمده، خبر می دهد و پس از برقراری ارتباط درونی، بی درنگ از حاشیه به متن می رود و دنباله‌ی مطلب را پی می گیرد.
صرف نظر از تسامحات ادبی معدودی که عمان در این اثر جاودانه‌ی عاشورایی داشته، گنجینه‌ی او را باید به عنوان یک اثر فاخر و استثنایی در پیشینه‌ی شعر عاشورا تلقی کرد که مرور زمان نه تنها از جاذبه های کلامی و روحانی آن نکاسته بلکه شاهد بالندگی و شکوفایی اعجاب برانگیز آن در طول سده‌ی اخیر بوده ایم که به تدریج بر میزان اقبال شیفتگان ادب عاشورا از این اثر ماندگار افزوده شده است. تا باد چنین بادا!!
عمان سامانی را باید یک شاعر تمام عیار ولایی قلمداد کرد که عطش دیرپای خود را با زلال گوارای فرهنگ ارزشی آل الله فرو می نشاند و با سلوک بی وقفه‌ی خود در طریق معرفت، مشاهدات روحانی خود را در خلوت کشف و شهود هنرمندانه به تصویر می کشد و هنگامی که اتصال باطنی او برای لحظاتی با عوالم ماورایی قطع می گردد، با پریشان گویی های خود از قبض موقتی که به سراغ او آمده، خبر می دهد و پس از برقراری ارتباط درونی، بی درنگ از حاشیه به متن می رود و دنباله‌ی مطلب را پی می گیرد، و این همان فرق اساسی شعر «جوششی» از نوع «کوششی» آن است. با اینکه ابیات این منظومه‌ی حماسی عرفانی از 831 بیت تجاوز نمی کند، ولی به اقیانوس کران ناپیدایی می ماند که افق های دور از دسترس خود را با آبی آسمان پیونده داده باشد. گنجینه‌ی عمان در حقیقت یک سفرنامه است؛ سفرنامه ای عارفانه و روحانی که حرکت قافله‌ی عشق را در مسیر شهادت مرحله به مرحله گزارش می کند. قافله ای که از روز الست به راه افتاد و با عبور از نشئات مختلف وجود، به این جهان خاکی - که آخرین مرحله‌ی سیر نزولی اوست - قدم می گذارد و در پایان این سفر دور و دراز روحانی، در وادی «طف» منزل می کند تا به عهدی که در روز ازل با خدای خود بسته است، وفا کند، و با کوله باری از یقین و استقامت و شهادت، مسیر تکاملی خود را در مسیر صعودی ادامه دهد.
گنجینه‌ی عمان مبتنی بر قرائت عرفانی از فرهنگ خون نگار عاشورا است، قرائتی که به مقوله های تاریخی و جغرافیایی و اجتماعی اعتنایی ندارد و تنها از منظر معرفتی به واقعه‌ی کربلا نگاه می کند و در تبیین راز و رمزهای آن از شیوه‌ی بی دلانه سود می جوید. عمان سامانی بر آن است تا گلخروش شهیدان نینوا را - که در عوالم هستی طنین افکن دیده است - به گوش اسیران خاک برساند؛ تا با قدم نهادن در مسیر این خاکیان افلاکی، فاصله‌ی خود را با کاروان کربلا کمتر کنند به کاروانی که پیوسته در حرکت است و لحظه ای از رفتن باز نمی ایستد و باید کوشید تا به این کاروان رسید. عمان، ماجرای این حرکت الهی را از «عالم ذر» به روایت می نشیند واز صدای عام «الست بربکم» ربوبی و «قالوا بلی» این نفوس کروبی با ما سخن می گوید، تا صبغه‌ی ماورایی قیام سالار شهیدان حسین بن علی علیه السلام را در بی درنگی محض به تصویر کشد.
این کاروان از غروب روز عاشورا به بعد با به جای نهادن پیکرهای پاک و غرقه به خون 72 شهید همیشه سرافراز در بیابان تف آلود کربلا، به قافله سالاری امام زین العابدین علیه السلام و حضرت زینب کبری علیها السلام به حرکت سرنوشت ساز خود ادامه می دهد تا به رسالت خطیری که برعهده دارد، عمل کند و پیام رهایی بخش عاشورا را به گوش جهانیان برساند؛ پیامی که تا همیشه‌ی تاریخ، منشا حرکت های خودجوش مردمی در رویارویی مستمر با قدرت های مستکبر جهانی است و انقلاب شکوهمند اسلامی ما با الهام از همین رهنمودهای عاشورایی توانست معادله‌ی قدرت زورمداران را در عرصه‌ی جهانی درهم بریزد و نظر مردم آزاده‌ی جهان را به رویکردی جدی تر در مفاهیم ارزشی فرهنگ عاشورا معطوف سازد.

 

شرح میدان رفتن سالار شهیدان

عمان سامانی در بیان مهیا شدن آن میدان مردی را چابک سوار و پای در رکاب آوردن سید بزرگوار و مکالمات با ذوالجناح و ذوالفقار بر مشرب صافی مذاقان گوید:

دیگرم شوری به آب و گل رسید
گاه میدان داری این دل رسید
روی در میدان این دفتر کنم
شرح میدان رفتن شه، سرکنم
چونکه خود را یکه و تنها بدید
خویشتن را دور از آن تن ها بدید
قد برای رفتن از جا، راست کرد
هر تدارک خاطرش می خواست، کرد
پس به چالاکی، به پشت زین نشست
این بگفت و برد سوی تیغ، دست:
ای مشعشع ذوالفقار دل شکاف (1)
مدتی شد تا که ماندی در غلاف
آن قدر در جای خود کردی درنگ
تا گرفت آیینه‌ی اسلام، زنگ
هان و هان ای جوهر خاکستری (2)
زنگ این آیینه‌ی می باید بری
من کنم زنگ از تو پاک ای تابناک
کن تو این آیینه را از زنگ پاک
من تو را صیقل (3) دهم از آگهی
تا تو آن آیینه را صیقل دهی
شد چو بیمار از حرارت ناشکیب
مصلحت را، خون ازو ریزد، طبیب
چونکه فاسد گشت خون اندر مزاج
نیشتر باشد بکار اندر علاج
در مزاج کفر شد، خون بیشتر
سر برآور، ای خدای را نیشتر

 

نمایش پی نوشت ها:

1. حضرت خطاب به شمشیر خود می گوید ای ذوالفقار مشعشع و دل شکاف، مشعشع یعنی درخشان و تابان، و دل شکاف یعنی دل شکافنده.
2. جوهر خاکستری کنایه از شمشیر حضرت است که به جهت جوهر دار بودن رنگش به خاکستری می زد.
3. جلا دادن.

منبع: ماهنامه دیدار
 


نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.