خط مشی وقفی صفویان

خط مشی وقفی صفویان در دوره صفویه، به دلائل مختلف برای وقف پژوهی شیعه مهم است. که در این مطلب به بعضی موارد اشاره می گردد.
سه‌شنبه، 1 بهمن 1387
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
خط مشی وقفی صفویان
مقدمه
صفویان به عنوان نقطه عطفی در تاریخ ایران و اسلام، سلسله‌ای مشهور از پادشاهان شیعه و صوفی مسلک بودند که بین سالهای 905 تا 1135 حکومت را در دست داشتند. دوره صفویه، به دلائل مختلف برای وقف پژوهی شیعه مهم است.

نهاد وقف در این دوره تحول جدی و اساسی یافت و شیعیان در عرصه کلان جامعه و استفاده از وقف در مدیریت کلان تجربه های جدید به دست آوردند.

برای نخستین بار دولتی مستقل به نام شیعه در ایران با ساختار جدید روی کار آمد و علمای دین زمام بسیاری از امور فرهنگی و مدنی را به دست گرفتند. اقتضائات و نیازها، آنان را واداشت تا وقف را توسعه داده و از ظرفیت های این نهاد برای بهبود جامعه بهره گیری نمایند.

بالاخره بعد از چند سال وقف صفوی استقرار یافت و تأثیرات بنیادی و اساسی در شؤون مختلف جامعه گذاشت. بطوری که امروزه مسئولان نظام جمهوری اسلامی و متصدیان وقف می توانند از آن تجارب استفاده کنند و وقف کنونی را سامان دهند.

این مقاله ابتدا صفویان را به اختصار معرفی می‏کند، آنگاه به سراغ تدبیرها و برنامه‏ریزی‏ها و اقدامات صفویه در زمینه وقف رفته و از منظر بیرونی و با نگاه کلان خط مشی وقفی صفویه را بر اساس مدارک دست اول استخراج و تحلیل می‏نماید. نیز آسیب‏شناسی نظام وقفی صفویان و قوت‏های آن را تجزیه و تحلیل می‏نماید.

امروزه بعد از چهار قرن وقتی دیدگاه‏ها و کارنامه عملی و اسناد و مدارک صفویان در عرصه وقف را بررسی می‏کنیم، استراتژی این حکومت در عرصه وقف کشف می‏شود. این استراتژی بر اصول و مبانی ویژه‏ای استوار شده، نیز با لحاظ اولویت‏هایی، تصمیم‏ها و اقداماتی داشته‏اند که همه این مباحث را ذیل سرفصل‏های زیر سازمان‏دهی کرده‏ ام:

1.اصول و مبانی تئوریک
2.اولویت‏های وقفی
3.گسترش فرهنگ عمومی
4.توسعه علوم شیعی
5.تأسیس نظام آموزشی کارآمد
6.گسترش زبان و ادبیات فارسی

در واقع چهار اولویت فوق برای صفویان مهم‏تر بوده است. به عبارت دیگر خط‏مشی صفویان در عرصه وقف، رویکرد و گرایش فرهنگی دارد و مبتنی بر مقولات علمی است. البته همه محورهای این خط‏مشی تحلیل نشده بلکه اهم سرفصل‏ها بررسی شده است.
 

اصول و مبانی تئوریک

صفویان اعتقادات و باورهایی و نیز آداب و رسومی داشتند. همچنین علمای شیعه که به کمک صفویان شتافته بودند، مرجع عقاید شیعی و فقه امامیه بودند و دستگاه فکری آنها را شکل جدید دادند.

همچنین واقعیات و اقتضائات اجتماعی داخلی و جهانی، مجموعاً تعیین کننده خط مشی صفویه در عرصه وقف بود. این خط مشی مبتنی بر مبانی و اصول خاصی بود. در اینجا به اجمال اصول استراتژی وقف صفویه توضیح داده می شود.

اهمیت این خط مشی را وقتی می فهمیم که وضعیت مذهبی اصفهان و تعصب اهالی این شهر بر تسنن را بدانیم. اجرای این خط مشی باعث شد چهره مذهبی اصفهان کاملاً عوض شود.

به عبارت دیگر اصفهانی‌ها شدیداً بر تسنن پای‌بند و تعصب داشتند و صفویه و دیگر نیکوکاران در عصر صفویه با به کارگیری وقف، عقاید و باورهای اصفهانی‌ها را عوض کردند. نیز اهمیت وقف صفوی در سیاحت خارجی نهفته است. ایران باید در مقایسه با رقیب عثمانی خود آباد جلوه می کرد.

شهر اصفهان، در قرون نخستین و در میان شهر های ایران، به تسنن افراطی یا ناصبی‌گری شهرت داشت. شواهد متعددی بر این امر دلالت دارد. ابوبکر خوارزمی ادیب شیعه اوائل قرن چهارم، در عبارتی ادیبانه که ضمن آن به گرایش های افراطی مذهبی از انواع مختلفش در شهرها اشاره دارد، اصفهان را در ناصبی‌گری مشهور می داند.

در روایتی هم که قطب راوندی آن را نقل کرده، آمده است که امیرالمومنین، علیه السلام، فرمودند: اصفهانی ها فاقد چند خصلتند که از جمله آنها «حُبّنا اهل البیت» است.

برخی پژوهشگران گفته‌اند: این روایت اگر اصلی هم نداشته باشد، نشان شهرت این شهر به نداشتن حب اهل بیت در قرن سوم و چهارم است. گرچه خواهیم دید که علی رغم این شهرت، علاقه مندان به اهل بیت هم در آن فراوان بوده اند.

خبر مَقدِسی در افراط اصفهانیان نسبت به معاویه قابل توجه است؛ وی می‌‌نویسد:

در اصفهان برای من از زهد و عبادت شخصی ستایش کردند. قافله را ترک کرده نزد او شتافتم. از وی عقیده اش را درباره صاحب پرسیدم. او را لعن کرد. باز هم لعن و گفت: چه مذهبی است؟ گفت:

«یقول: معاویه لَم یَکُن مُرسَلاً» پرسیدم: تو بر چه عقیده ای هستی؟ گفت: من عقیده ام آن است که خدا فرمود: لا نُفَرِّقُ بَینَ أحَدٍ مَن رُسُلِه. ابوبکر پیغمبر بود، عمر پیغمبر بود (تا چهار تا را شمرد)، بعد گفت:

معاویه هم پیغمبر بود. من گفتم: آنها چهار نفر خلیفه بودند و معاویه شاه بود. او سخت به من حمله کرد و صبح آن روز گفت: «این شخص رافضی است.» اگر من دیر به قافله رسیده بودم، مرا کشته بودند.

اصفهان در قرن چهارم، از یک سو از نزاع مذهبی میان حنبلیان و گرایش‌های جدید کلامی و از سوی دیگر نزاع حنفی و شافعی رنجور بود. این مربوط به زمان سلطه سلجوقیان بر این شهر بود. پیش از آن، تسنن اصفهان از نوع اهل حدیثی و حنبلی بود حتی معتزله هم در آن شهر راه نداشتند.

گفته اند که مردی نزد جاحظ – که از رهبران معتزله بود – آمد و گفت من در شمار برادران تو هستم. جاحظ گفت: از کدام برادران؟ گفت: معتزله. جاحظ گفت: آیا در اصفهان کسی جرأت دارد که نام معتزله را بر زبان آورد؟

با وجود آنچه دربازه تسنن افراطی در این شهر نقل شده، نقل ها و روایاتی وجود دارد که خبر از وجود علاقه به اهل بیت در این شهر می‌‌دهد. در این زمینه، یادداشتی از راغب اصفهانی (قرن چهارم) داریم که خود علائق شیعی دارد؛ راغب گوید:

در اصفهان مردی بود کتانی نام که احمد بن عبد العزیز نزد او درس می خواند و از وی درس امامت می‌‌آموخت.

مادر احمد نزد آن مرد آمد وگفت: ای فلان! فرزند مرا رافضی نکنی؟ آن مرد گفت: هر رافضی شبانه روز پنجاه و یک رکعت نماز می‌‌خواند، در حالی که فرزند تو در پنجاه و یک روز، رکعتی نماز نمی گذارد!

گزارش‌های مزبور گویای وضع فرهنگی و اجتماعی اصفهان است، یعنی شهری با موقعیت سوق الجیشی بسیار مهم در وسط جهان اسلام و با مردمانی سنی مذهب و شدیداً متعصب. البته استثناهایی در این شهر وجود داشت که گرایش به اهل بیت داشتند.

حال صفویه باید این شهر را دگرگون ساخته و در خدمت تشیع درمی‌آوردند. آنان با استفاده از چند تدبیر از جمله این مهم را به انجام رساندند.
خلاصه اینکه یکی از ا
صول خط مشی وقفی صفویه، تعویض فرهنگ دینی داخلی بود و با تلاش های دربار و علما و فرقه هایی از اسلام، این هدف اجرا شد.

اما صفویان به اصل دیگری در عرصه سیاست خارجی باور داشتند و آن موفقیت تئوریک و عملی تشیع در مقابله با رقیب قدرتمند خود یعنی عثمانیان بود. ایران در این زمان به عنوان یک قطب مطرح بود و همواره با عثمانی ها درگیری داشت.

این درگیری ها موجب زیان و ضررهایی به خانواده ها می شد. تدبیر دولت صفوی وقف بود. نیز از طریق وقف، شهرسازی و آبادانی به پیش می رفت. حاکمان صفوی باید رفاه و معیشت مردم را در سطح عالی تأمین می کردند تا تبلیغات عثمانی نتواند مردم را جذب تئوری و مکتب خود سازد.

تشیع در اداره جامعه باید موفقیت آمیز معرفی می شد و هرگونه ضعف و ناکارآمدی سریعاً مرتفع می شد. وقف ابزار و امکانی مناسب برای رفع مشکلات بود.

از اینرو اسناد موجود که از دوره صفویه به یادگار مانده نشانگر اینست که مشاهیر و نخبگان این دوره برای تثبیت تشیع در اصفهان و ایران، از وقف با تمام ظرفیت استفاده کردند.

طبق سندی شاه عباس آن چه را که در تصرف مالکانه خود داشت، بر حرم مطهر رسول خدا(ص) و بر عتبه علّیه امیرالمومنین(ع) و فرزندان آن حضرت وقف کرد. رقبات موقوفه و شرایط وقف از این قرار است:

کاروانسرای واقع در صدر میدان نقش جهان با قیصریه متصل به آن و کل بازار دور میدان و حمام واقع در حوالی آن که تمام احداث کرده واقف است؛

با این شرایط که نصف اصل اجاره موقوفات، در وجه وظیفه و ارتزاق سادات بنی حسین، که در مدینه ساکنند، به شرط نداشتن جیره و مواجب و شیعه اثنی عشری بودن. نصف دیگر را در وجه وظیفه و ارتزاق و مدد معاش ساکنان نجف اشرف، با همان شرایط، و نصف تمام شایع از جمیع خانات و املاک و اراضی باغات و طواحین و جداول و اشجار و انهار و قنوات که در تصرف شرعی دارند؛

نصف آن در وجه وظیفه و ارتزاق و مدد معاش سادات بنی فاطمه به شرط شیعه بودن و نصف دیگر که ربع اصل است در وجه وظیفه و ارتزاق فقرا و مساکین اهل ایمان که تشیع آنها ظاهر باشد.

سبب آن که کل مذکورات وقف شده به نصف قرار داده شده، این است که شاه عباس در آنها شریک باشد تا موجب رواج و آبادانی آنها باشد و بعد از فوت شاه، کل املاک و مستغلات، به طریقی که نصفش وقف شده، وقف باشد. سایر شرایط نیز در متن وقف نامه آمده است.

نکات فوق دقیقاً از وقف‌نامه شاه عباس استخراج شده‌است. امّا متن این وقف‌نامه در 1113ق نوشته شد و در کتابخانه مرکزی دانشگاه تهران نگهداری می شود. نقل قسمت هایی از آن خود گویای بسیاری از نکات است:

عباس پادشاه اسلام، وقف صحیح شرعی نمود و حبس مؤبد مخلّد فرمودند، کل ما یمنع صحه الوقف عنه و منه. بر حرم اشرف و مرقد مطهر ارفع اقدس، سید کونین و نبی ثقلین صاحب مقام قاب قوسین، اشرف الانبیاء و المرسلین و افضل الاولین و الآخرین صلی الله علیه و آله اجمعین. و بر عتبه علّیه و روضه قدسیه سلطان سریر ولایت، دیباچه صحیفه امامت و هدایت المخصوص امیرالمومنین و اولاده المعصومین.

و آن همگی و تمامی و جملگی کاروانسرای واقع در صدر میدان نقش جهان دار السلطنه اصفهان مع قیصریه متصل به آن و کل بازار دور میدان مذکوره و حمام واقع در حوالی واقع در حوالی آن مشهور به حمام شاه واقع در حوالی آن که جمیع آن احداث کرده .

کلب علی بن ابی طالب(ع) بندگان نواب کامیاب سپهر رکاب اعلی حضرت، واقف است خلد الله ملکه و اجری فی بحار الخلود فلکه، و در متن صیغه وقف، شرط فرمودند:

که نصف حاصل اجاره موقوفات مذکوره در وجه وظیفه ارتزاق و مدد معاش سادات عالی درجات بنی حسین(ع) که در مدینه مشرفه ساکن و عاکف‌اند ضبط نمایند خواه مرد وخواه زن، به شرط آنکه وظیفه و سیورغال و موجب نداشته و شیعه اثنی عشری باشند.


رقباتی که شاه عباس وقف نمود بسیار زیاد بود و تمامی آن را برای شیعیان و ترویج تشیع وقف کرد و اگر هیچ رقبه وقفی دیگری نبود، همین اموال برای اداره شیعه در جهان کافی بود به شرط اینکه مدیریت کارآمد می داشت.

شاه عباس نوع مصارف و تولیت و تلاش و کوشش برای آبادانی مدام این رقبات و سود دهی و بهره وری آنها را متذکر شده و براساس اصول و خط مشی وقفی، موقوفات را سامان دهی کرده است.

خلاصه مبانی صفویه در خط مشی وقفی، دارای این سرفصل ها است:
1-ترویج شیعه و گسترش و تعمیق باورهای قشرهای مختلف مردم به شیعه
2-عمران بناها و اماکن شیعی مثل بقاع متبرکه، مزارات
3-توسعه علوم شرعی بر اساس تشیع
4-توسعه نهادهای شیعی مثل نهاد روحانیت و فقهاء
5-عمران و رفاه عمومی جامعه مثل تأسیس خیابان ها، حمامات و...
6- مقابله با عثمانی و گسترش جهاد با این رژیم
7- جلوگیری از نفوذ تئوریک عثمانیان
8- اولویت دادن به برنامه های فرهنگی

اولویت های وقفی
 

نخستین اولویت صفویه، سامان دهی به فرهنگ عمومی بر اساس تشیع صفوی بود. در این راستا، توسعه نظام آموزشی تقدم داشت. صفویان توانستند تمدن و فرهنگی جهانی و کارآمد عرضه کنند؛

عالمان و دانشمندان زیادی را از سراسر جهان جذب نمایند؛ در داخل از تجربه و دانش علماء در پست های مختلف استفاده کنند؛ از سوی دیگر نظامی مبتنی بر تسامح و تساهل به وجود آوردند تا همگان با خیال آسوده به تلاش بپردازند.
 

گسترش فرهنگ عمومی
رژیم صفوی، جهل و استبداد محور نبود بلکه مبتنی بر آگاهی و شناخت و تصمیم گیری های عالمانه بود. از اینرو باید فرهنگ عمومی را گسترش می داد؛ نهادهای فرهنگی را در همه جا تأسیس می کرد و تلاش می کرد با حداکثر کارآمدی کار کند.

یکی از اقدامات سودمند صفویان، به خدمت گرفتن وقف برای امور فرهنگی بود. و با این تدبیر فرهنگ عمومی را توسعه بخشیدند و علوم مختلف و فرهنگ دینی را تعمیم دادند. وقف کتاب در دوره‌های پیش از صفویه هم در میان مسلمانان رایج بود. ولی در این دوره رونق بیشتر یافت.
 

اطلاعات زیادی در این باره هست ولی فقط به دو وقف‌نامه اکتفا می‌‌کنیم. یکی وقف‌نامه کتابهای مدرسه چهارباغ اصفهان است. که امروزه به مدرسه حضرت امام صادق(ع) تغییر نام یافته‌است. این وقف‌نامه به سال 1120ق پس از تکمیل بنای مدرسه انشا شده و واقف شاه سلطان حسین صفوی است.

وقف‌نامه کتابهای مدرسه چهارباغ در اصل بدین منظور انشا شده که کتابهایی برای مطالعه و امانت بردن یک یا چند روزه وقف شود. آنگونه که وقف‌نامه تأکید شده، باید روی آن کتب وقفی بودن آنها حک می‌‌شد.

ولی به ادعای برخی گزارش‌ها گویا همه یا اغلب آن کتابها از بین رفته است. این وقف‌نامه در کتابخانه مرحوم آیت‌الله مرعشی، به شماره 9607 نگهداری می‌‌شود.

تاریخ انشای این وقف سال 1120ق است، ولی تاریخ نوشتن این نسخه معلوم نیست و روی برگ اول یادداشتی به تاریخ 1246ق مشهود است و دارای مهر شاه حسین صفوی است.

وقف‌نامه دیگر، وقف‌نامه استنساخ کتاب است که از درآمد حمّام موقوفه نقش جهان استنساخ می‌‌شده است. حمّام نقش جهان اصفهان را، چنان که از محتوای این وقف‌نامه برمی‌آید، شاه سلیمان صفوی وقف کرده بوده است.

این وقف‌نامه انشای علامه محمدباقر مجلسی است که در آغاز کتابهایی که از درآمد حمّام مذکور استنساخ می‌‌شده مکتوب می‌‌شده‌است. اکنون نسخه‌هایی هست که گویای استنساخ آنها از درآمد مذکور است.

قبل از اختراع ماشین چاپ، تکثیر کتاب از طریق نسخه‌برداری (استنساخ) میسر بود. نسخه‌بردار وظیفه داشت بدون دخالت در متن یک از روی کتاب رونویسی کند. عالمان اهتمام داشتند که آثار به ویژه کتابهای مهم از بین نرود، از اینرو نسخه‌های متعددی تهیه می‌‌کردند.

تا در صورت مفقود شدن یک نسخه، نسخه‌های دیگر آن موجود باشد. نیز، نیاز آنان به منابع مورد نیازشان مرتفع می‌‌شد.

حتی عالمانی مانند علامه مجلسی به نسخه‌برداری مبادرت می‌‌ورزیدند. و گاه از سَر کسب ثواب این کار را انجام می‌‌دادند. علاوه بر عالمان دین، یک طبقه از جامعه به عنوان یک شغل، کار استنساخ را انجام می‌‌دادند. از اینرو استنساخ هزینه‌بری فراوان داشت و اکثراً از طریق اوقاف تأمین می‌‌شد. مثل هزینه چاپ و نشر در این زمان که بسیار زیاد است.

یک نکته مهم اینست که در دوره صفویان متون دینی به فارسی بسیار رواج یافت و آثار فراوانی به فارسی ترجمه شد. البته چون ابتدای کار بود، طبیعتاً بسیاری از ترجمه ها دقیق نبود. اما مهم اینست که صفویه به خوبی تشخیص دادند که فرهنگ ایرانی را باید با فرهنگ شیعی ترکیب و ممزوج کنند و از ترکیب آنها، فرهنگی کارآمد و زیربنایی تأسیس نمایند.
 

توسعه علوم شیعی

از دیگر اولویت‏های صفویان، تقویت بنیان‏های علوم دینی و شرعی بود. درست است که دانشمندان، محدثان، فقیهان، متکلمان پیش از صفوی در راه استحکام بنیه‏های علوم شرعی فراوان کوشیدند و علوم قرآن، علوم حدیث، فقه و اصول فقه، کلام و... را ضابطه‏مند و روش‏مند عرضه کرده بودند،

وقتی نوبت به علمای دوره صفویه رسید، آنان سه کار جدید را با جدیت پی‏گیری نمودند؛ تلاش کردند علوم شرعی را در لایه‏های مردم، جامعه‏پذیر نمایند؛ برای این منظور باید علوم را همه‏فهم و ساده می‏نمودند؛ زبان متون این علوم را باید فارسی می‏کردند.

تا همگان توانایی استفاده می داشتند. صفویه مراکزی را در ایران تجهیز کردند تا با تجمع استادان و امکانات علمی، دانشجویان را جذب و با آموزش علوم و تربیت آنها امکان استفاده از آنها در شهر و روستای خودشان به وجود آید. از این طریق تعمیم علوم شرعی زمینه‏سازی می‏شد.

اصلی‏ترین مرکز، اصفهان بود. پس از اصفهان، ری، مشهد، شیراز، قزوین و قم هم در مرتبه بعد مراکزی برای تربیت دانشجویان بودند.

اما تجهیز این مراکز، نیاز به امکانات مالی فراوان مثل مدرسه، خوابگاه، حقوق استاد و شاگرد، خوراک روزانه استاد و شاگرد، کتاب و کتابخانه داشت. وقف روش مناسبی برای جلب امکانات مالی و فعال کردن این مراکز بود.

برای توسعه علوم شیعی نیاز مبرم به استاد بود، آن هم استادان خُبره و با تجربه و متخصص. از این‏رو دستگاه فرهنگی صفویه تلاش کرد از همه نقاط جهان مثل نجف، کربلا، جبل عامل و حتی شبه قاره، استادانی را شناسایی و به ایران دعوت نماید. این استادان بر دو دسته بودند:

آنها که اصلشان از شیعیان سرزمین‏های دیگری مانند لبنان به ویژه جبل عامل، بحرین و یا عراق بود، گروه دوم منشأ ایرانی داشتند ولی به دلیلی به آن شهرها کوچ کرده بودند. حتی خاندان‏هایی را می‏شناسیم که از آغاز عهد صفوی به ایران آمده در شهرهایی که مرکزیتی داشت توطن اختیار کردند.

اینان یا به دعوت و خواهش پادشاهان صفوی و یا به میل و علاقه خود ایران را چون میهنی نو برگزیدند. نیاز ایرانیان شیعی به داشتن عالمان مذهبی، بر اثر فترت دیرین کیش دوزاده‏امامی در ایران بود. دولت صفوی مهاجران مذکور را از طریق دعوت و تعیین «سیورغال» به کار خود تشویق و تحریض می‏کردند،

و چون این مهاجران در «بلاد عجم» به آب و نان می‏رسیدند طبعاً هم‏دیارانشان نیز به دنبال آنان به راه افتادند و هر یک شهری از این کشور را برای توطن خود بر می‏گزیدند.

بعضی از اینان در آغاز ورود اصلاً فارسی نمی‏دانستند لیکن چیزی نمی‏گذشت که به حکم احتیاج فارسی می‏آموختند و گاه خود یا فرزندانشان به تألیف کتاب‏ها و رساله‏هایی به پارسی توفیق می‏یافتند.

از جمله نخستین عالمان شیعه که به دعوت شاهان صفوی به ایران آمدند نورالدین علی بن حسین بن عبدالعالی کرکی عاملی معروف به محقق ثانی (درگذشت 940ق) است که بسیار مورد احترام عالمان شیعی بعد از خود است.

وی پیش از آنکه به ایران آید هر سال هفتاد هزار دینار از شاه اسمعیل وظیفه داشت تا آن مبلغ را میان طالبان دانش‏های مذهبی شیعه تقسیم کند، و این نشان از نیازی می‏دهد که آن پادشاه به تربیت عالمان شرعی شیعه و جلب آنان به ایران احساس می‏کرد.

محقق ثانی درعهد شاه طهماسب از شام به مصر و از آنجا به عراق عرب و سپس به ایران سفر کرد و در قزوین به خدمت پادشاه رسید و آن شاه برای او سالانه هفتصد تومان «سیورغال» و موقوفاتی تعیین کرد.

محقق کرکی عده کثیری از فقیهان و محدثان شیعی را تربیت کرد که همگی منشأ تربیت گروه بزرگی از عالمان دیگر شدند و بعضی از آنان کسانی بودند که از جبل عامل یا از عراق و بحرین آمده بودند و بعدها در شمار عالمان شیعی ایران قلمداد شدند.

پسر محقق ثانی یعنی عبدالعالی بن شیخ علی کرکی و دخترزادگانش سیدحسین بن سیدضیاءالدین کرکی عاملی و سیدحسین بن سیدحیدر کرکی عاملی از میان اخلاف او شهرت یافته از طرف پادشاه صفوی به شغل قضاء قزوین و اردبیل و جز آن گمارده شدند.

همین محقق کرکی به شاه طهماسب توصیه کرد تا دانشمند دیگری را از جبل عامل شام به ایران بخواند و او عزّالدین حسین بن عبدالصمد جبعی عاملی (درگذشت 984ق) پدر شیخ بهاءالدین عاملی است که در عهد شاه طهماسب به ایران آمده چندی در اصفهان بود.

و سپس به امر شاه طهماسب مدتی به نوبت شیخ الاسلام قزوین و خراسان و هرات شد و اگرچه بعد از چندی خدمت به بحرین رفت و همانجا ماند لیکن پسرش بهاءالدین به فرمان شاه طهماسب در ایران ماندنی شد.

شیخ حُرّعاملی، محمدبن حسن بن علی (درگذشت 1104ق) که از سال 1073 در مشهد مجاورت اختیار کرده و همانجا درگذشته کتاب مشهور خود امل الآمل را درباره عالمان جبل عامل نوشت.

دومین گروه عالمان مذهبی این عهد آنها هستند که از منشأ ایرانی بوده‏اند. از این گروه دسته کوچکی بازمانده عهد تیموری و یا تربیت‏شدگان آنان بودند که بیشتر به دانش‏های عقلی و کمتر به دانش‏های شرعی اشتغال داشتند .

و از میان آنان مردان بزرگی مثل غیاث‏الدین منصور دشتکی و شمس‏الدین محمد خفری (درگذشت 942ق) و مصلح الدین محمد لاری(درگذشت 979ق) و ملامیرزاجان باغ نوی شیرازی (درگذشت 994ق) و مانندگانشان را می‏شناسیم؛

و دسته بزرگتر ایرانیانی بودند که زیردست عالمان غیر ایرانی مذکور تربیت یافتند و به زودی ریاست بیشتر حوزه‏های مذهبی را در دست گرفتند و به نوبه خود به تربیت عالمان ایرانی جدید در دانش‏های شرعی پرداختند.

مانند شیخ محمد تقی مجلسی و پسرش ملامحمدباقر مجلسی و آقاجمال خوانساری و پسرش آقاحسین و پسر او آقاجمال... و عده کثیر دیگر که به جای خود نام و اثرهای آنان را خواهیم دید.

دربار برای هر یک از علماء مبلغ ماهانه‏ای به نام سیورغال و نیز موقوفاتی در نظر می‏گرفت تا با درآمد آنها خود، خانواده، مدرسه و طلاب زیر پوشش خود را اداره کنند.
 

تأسیس نظام آموزشی

صفویه برای اجرای خط‏مشی و رسیدن به اهداف خود چاره‏ای نداشت مگر اینکه نظام تعلیم و تربیت پویا و کارآمدی را طراحی و سامان‏دهی و اجرا نماید. تنها از طریق نظام آموزش و پرورش می‏توانست به مشکلات داخلی فائق آمده و در عرصه بین‏الملل و جهان هم با موفقیت به پیش برود.

اما برای تأسیس این نظام، نیاز به امکانات زیادی داشت. برای این منظور صفویان وقف‏های فراوانی به ثبت رساندند. اما این موقوفات به تمامی یا اکثراً در راه نیات و اهداف مذهبی به کار می‏رفت. در این دوره با توجه به ایجاد تأسیسات متعدد آموزشی ـ عبادی، موقوفات بسیاری به عنوان پشتوانه مادی این مؤسسات تعیین شد.

منابع چون عالم آرای عباسی، قصص خاقانی و خلد برین گزارش‏هایی از این موقوفات در دوران صفویه عرضه کرده‏اند و ارزش مادی و عواید آن را مبالغ شگفت‏آوری دانسته‏اند. وقف نامه موقوفات سلطنتی را شیخ بهاءالدین عاملی در زمان شاه عباس اول نوشته است .

و رسیدگی به کار اوقاف را اشخاصی مانند میر محمد باقر داماد، ملا محسن فیض کاشانی، ملا عبدالله شوشتری، شیخ لطف الله میسی عاملی و میرزا رضی، وزیر شاه عباس، عهده‌دار بوده‌اند.

اهمیت وقف در عصر صفویه بویژه در زمان شاه عباس اول به نحوی بوده است که شاه به اعتماد السلطنه حاتم بیک و میرزا رضی صدر در اصفهان دستور داده بود که چهارده مهر به نام چهارده معصوم تهیه کنند.

و آن مهرها را به میرزا رضی صدر وزیر خود سپرد تا کلیه داد و ستد های اوقافی با آن مهرها ممهور شود و آن پادشاه صفوی مخصوصا اصرار داشت که هیچ یک از املاک اراضی و خانه ها و سایر دارایی او از وقف خارج نماند؛ وی گفته است:

جمیع اشیاء سرکار من و آنچه اطلاق مالکیت بر آن توان کرد، حتی این دو انگشتری که در دست دارم، وقف است، لیکن مشروط بر آن است که به هر مصرفی که رای صواب نمای اشرف که متولی آنهاست، اقتضا نماید.

شاه عباس، همه اموال و دارایی های خودرا وقف نمود. این موقوفات شامل بناهای بسیاری در اصفهان و سایر شهرهای ایران بوده؛ برخی از آنها هنوز برجای مانده و بسیاری از آنها نیز با گذشت زمان و بر اثر مصایب و سوانح از بین رفته است.

برای همه مساجد، مدارس و بسیاری از اماکن عام المنفعه، پشتوانه‌هایی تعیین می‌‌کردند. از جمله این نهادهای آموزشی می توان از مدارسی مانند چهارباغ (امام صادق(ع) کنونی)، کاسه گران، نیم آورد و غیره نام برد که املاک و مستغلات فراوانی را پشتوانه آنها قرار می‌‌دادند که باعث رونق آنها و فراهم آمدن امکانات، چه برای محصل یا طلبه و یا مدرس و استاد می‌‌شد.

در تعدادی از سفرنامه های سیاحان اروپایی که در عصر صفوی به ایران آمده‌اند در مورد مدارس آن دوره بخصوص امور مربوط به پشتوانه های مالی وقفیات آن، مطالبی دیده می شود.

مانند کمپفر که در دوران شاه سلیمان صفوی (1077ـ1105ق) در اصفهان به سر می برده با اشاره به رقابت بین شاه، دربار و رجال کشور در ساختن تاسیسات عام المنفعه و قرار دادن موقوفات برای آن، آورده است:

شناختن درست وضع دربار ایران بدون وقوف به تاسیساتی که قسمت قابل توجهی از عواید دربار صرف آنها می شود، یعنی مساجد، گرمابه‌ها، قنوات، راه‌های عبور و مرور و پل ها و بیش از همه مدارس دینی و همچنین نمایندگان علوم و هنر امکان پذیر نیست.

بدین ترتیب شاه با پیروی از نیاکان خود می خواهد پس از خود نام نیکی به یادگار بگذارد و بزرگان و اعیان نیز در گرفتن سرمشق از پادشاهان به چشم و هم چشمی با یکدیگر بر می خیزند و وسایل مادی لازم را برای تأسیس و نگاه داری انواع ساختمان ها و بویژه موقوفه های دینی در اختیار می گذارند،

به این دلیل اغلب شهرهای ایران مملو است از مدارس دینی و موقوفات آنها؛ تنها در اصفهان که پایتخت است و شهری باشکوه و بزرگ به شمار می رود، در حدود یکصد موقوفه قابل ملاحظه وجود دارد، و این بجز موقوفات جزئی و متفرقه است.

جهانگرد دیگری به نام ژان- باتیست تاورنیه نیز که در همین زمان از اصفهان دیدن کرده بود. تامین بخش عمده نیازهای مدارس و طلاب آن را وابسته به میزان وقفیات نهادهای آموزشی دانسته و در این مورد به تامین معیشت و برخی لوازم حجره های مدارس از قبیل فرش و رخت خواب از این طریق اشاره کرده است.

ژان شاردن هم که در دوران شاه عباس دوم (1052- 1077ق) به اصفهان آمده، در باب ساختن مدارس و قرار دادن املاک و اموالی به عنوان وقف جهت مدارس نوشته است:

هر مدرسه ای که بنا می‌‌شود، مواردی از املاک و مستغلات را وقف آن می نمایند و خود بانیان مدارس معمولا حافظان و متصدیان عایدات موقوفات آن هم به شمار می روند که معمولاً ایرانیان به آنها «متولی» می گویند.

شاردن متولی وقف را دارای اختیاراتی از جمله تعیین مدیر و اساتید دانسته است؛ همچنین متولّی، مسئول پذیرش و قبول دانشجو در هر مدرسه است.

همه گزارش‌های مربوط به دوره صفویه بیانگر اینست که در این دوره آمار موقوفات از هر نظر بیشتر شد به ویژه برای مراکز آموشی، وقفیاتی در نظر گرفته شد. از اینرو برای اولین بار نظام آموزشی شیعه بر اساس وقف پی‌ریزی گردید.
 

مدارس وقفی

یک بخش مهم از موقوفات دوره صفویه به مدارس اختصاص داشت. از دوره صفویه نهاد روحانیت در بسیاری از شؤون مردم و دولت دخالت می‌‌نموده‌است؛ از اینرو روحانیت نیازمند توسعه بود تا کمبود نیروی انسانی خود را تکافؤ کند.

از سوی دیگر دولت برای پر کردن مناصب ویژه روحانیون، احتیاج به روحانی داشت، بطوری که دعوت روحانیون از جبل عامل و نجف گستره این نیازها را جبران نمی‌کرد. و هم دولت و هم بزرگان روحانیت به فکر مدرسه‌سازی افتادند تا روحانیون کارآمدی در آنجاها تربیت شوند.

از دیگرسو مدارس تاثیر زیادی در گسترش علوم و توسعه مذهب شیعه به عنوان مذهب رسمی دوره صفویه در سراسر ایران و حتی خارج از مرزهای ایران داشت.

«مدارس علوم اسلامی» به عنوان برجسته ترین ویژگی‌های تمدن و فرهنگ اسلامی از دوره پیامبر اکرم(ص) و ائمه(ع) شکل گرفته بود. اما دوره صفویه را نقطه عطفی در تاریخ «نهاد مدرسه» باید دانست. زیرا توجه و اهتمام صفویان به مدارس بیش از دیگر دوره ها بود.

تعالیم اسلام و سیره پیامبر(ص) و اهل بیت(ع) به برکت تلاش و کوشش این مراکز از آغاز ظهور و گسترش اسلام در اقصی نقاط جهان امکان پذیر شد. زیرا با توسعه نفوذ اسلام در کشورها و آشنایی مردم با فرهنگ و تعالیم اسلامی، استقبال عمومی مردم برای آموزش و فراگیری احکام اسلامی را در پی داشت .

و مردم خواهان تأسیس مراکزی برای آموزش و تعلیم احکام و معارف اسلامی بودند. از اینرو ابتدا مساجد به عنوان اولین مراکز آموزشی مورد استفاده قرار گرفت. اما با گسترش روز افزون طالبان علوم اسلامی مراکز جدیدی به نام «مدرسه» به وجود آمد که تاکنون پایگاه های علم و اندیشه و خاستگاه هزاران فقیه، دانشمند و دانش پژوه بوده است.

در این میان مدارس علوم دینی خراسان بزرگ بویژه حوزه کهنسال و پرمایه مشهد مقدس از اهمیت و جایگاهی رفیع برخوردار است که در این نوشتار نگاهی گذرا بر تعدادی از آنها خواهیم داشت.

مراکز آموزشی پس از تاسیس برای تعلیم، تعلم و دیگر امور فرهنگی نیاز به پشتوانه مالی داشت. به همین دلیل، به وقف به عنوان یک سنت حسنه پناه ‌بردند.

به جرأت می توان گفت اگر وقف در فرهنگ غنی اسلامی وجود نداشت،

رشد علم و فرهنگ و تربیت دانشمندان و عالمان با مشکلات زیادی روبه‌رو می‌‌شد. چنان که آن هنگام که دانشمندان بزرگ مسلمان ژرفای مسائل علمی را در می نوردیدند،

اروپاییان دچار اُفت شدید علمی و اوهام و خرافات بودند اما این که چه شد که به یک باره اروپاییان به رشد وپیشرفت علمی دست یافتند و مسلمانان دچار رکود شدند، بحثی ریشه دار است که در جای خود باید بدان پرداخت.

وقف به عنوان یک ارزش در میان جامعه اسلامی از جایگاه ویژه ای برخوردار است. در این جامعه افراد بسیاری یافت می شوند که برای کسب ثواب اخروی و یا اعتبار دنیوی حاضر به تخصیص قسمتی از اموال خود برای احداث مدارس و تربیت عالمان دانشمندان می‌‌شدند.

بر این اساس بسیاری از مدارس علمیه از آغاز پیدایش اسلام در کشورهای اسلامی بر پایه وقف ساخته شد و افرادی نیز اموالی را برای مدارس موجود وقف کردند.

برای مثال در کشور ایران بسیاری از مدارس توسط واقفان ساخته شد و افرادی نیز به عنوان پشتوانه مالی برای هزینه های جاری مدارس موجود اموال املاکی را وقف کردند. شاردن در این مورد گفته است: «در ایران مدارس طلبه نشین چندان زیاد و عایدات آنها آن قدر است که از چهارصد هزار تومان معادل چهار میلیون و پانصد هزار لیور در می گذرد».

در این جا چند مدرسه متعلق به دوره صفویان مورد بررسی قرار می‌‌گیرد تا به خوبی جایگاه وقف در احداث مدارس و توسعه آنها و نیز اداره آنها معلوم گردد.

مدرسه الماسیه: در گوشه جنوب شرقی میدان نقش جهان اصفهان، بازاری قرار دارد معروف به «بازار مقصود بیک»: که به آن «چهارسو مقصود» هم می گویند. این بازار که از جنوب شرق میدان آغاز می شود و تا بازار حسن آباد امتداد می یابد،

به دست آقا مقصود، یکی از خواجگان شاه عباس اول، بنا گردیده است. در انتهای چهار سوی مذکور، مدرسه ای به نام الماسیه وجود دارد که به وسیله حاجی الماس نامی، از غلامان دربار شاه سلیمان صفوی (1077- 1105ق) جهت آموزش علوم و معارف مذهب شیعه اثنا عشری بنا گردیده است.

در تسمیه این مدرسه وجهی دیگر نیز ذکر کرده‌اند، و آن اینکه، چون مدرس آن، شیخ محمد تقی الماسی (متوفای 1159ق) داماد مجلسی دوم بوده به این نام معروف گشته است.

وقف‌نامه‌ای از این مدرسه به تاریخ 1104ق باقی مانده است که نشانگر اینست که این مدرسه دارای وقفیاتی از جمله دکاکین بوده است. نیز میرزا هاشم کلباسی از علمای بزرگ اصفهان در اواخر دوره قاجاریه از عواید حمام جارچی، پول روشنایی طلاب مدرسه الماسیه را می‌‌داده است.

در حال حاضر تنها، قسمتی از مدرسه سابق باقی مانده که مربوط به تعمیراتی است که در سال 1360ق انجام شده است. اکنون این مکان محل رفت و آمد کاسبان محل و مغازه داران بازارچه چهارسو مقصود برای طهارت و انجام فریضه نماز است.

البته دو تا سه حجره مخصوص اهل علم و طلاب نیز در آن وجود دارد که گاهی مورد استفاده قرار می‌‌گیرد. به عبارت دیگر موقوفه این مدرسه تداوم پیدا نکرده و به اصطلاح «تحبیس اصل» رعایت نشده است.

اگر جهت مصالح عامه، می‌‌بایست ملک آن برای شارع و خیابان و جاده استفاده می‌‌شد، نیاز بود جای دیگری را برای مدرسه در نظر می‌‌گرفتند. بهرحال این مورد از وقف‌هایی است که به عیان نشان می‌‌دهد وضع وقف رعایت نشده است.

مدرسه جده بزرگ: این مدرسه در بازار بزرگ اصفهان واقع شده است. در این بازار دو مدرسه طلبه نشین از زمان شاه عباس دوم (1052- 1077ق) وجود دارد که یکی از آنها را مدرسه جده بزرگ و دیگری را مدرسه جده کوچک می نامند.

این دو مدرسه از لحاظ وسعت یکسان نیستند. مدرسه ای را که از حیث وسعت بزرگ تر است، جده کوچک شاه بنا نموده، اما امروز اطلاق کلمه بزرگ و کوچک از طرف عموم مردم بر حسب وسعت بناست؛ به این ترتیب که مدرسه بزرگ تر را مدرسه جده بزرگ و مدرسه کوچک تر را مدرسه جده کوچک می نامند.

در دوران صفوی این نهاد آموزشی مورد توجه علما و دانشمندان، و محل تعلیم و تعلم و آموزش علوم شیعه بخصوص فقه و اصول بوده است؛ به طوری که میرزا طاهر نصر آبادی (متوفای 1100ق) از آقا حسین خوانساری نام برده که در این مدرس به درجات عالی علمی رسیده و در مورد او نوشته است:

در اوان شباب جهت تحصیل به اصفهان، که صدف گوهر فضلا می باشد، آمده و در اندک زمانی فطرت عالی و درخشش استعداد، گوی سبقت را از اقران بلکه از فحول علمای سلف ربود، و حال در اصفهان تشریف دارند و تدریس و تولیت مدرسه جده صاحب‌قرانی شاه عباس ثانی با ایشان است و عمده فضلا در حاشیه درسِ آن قبله عرفا حاضر شده و استفاده می‌‌نمایند.

مدرسه جده کوچک: این مدرسه در قسمتی از بازار بزرگ اصفهان موسوم به قهوه کاشی‌ها واقع شده است.

سنگ مرمری به خط ثلث سفید بر دیوار یکی از غرفه‌های شمالی این مدرسه نصب شده است که حاوی تاریخ اتمام این نهاد آموزشی به سال 1057ق است. این مدرسه نیز در دوره شاه عباس دوم و به واسطه دلارام خانم، جده یا مادربزرگ شاه، ساخته شده است.

مدرسه جده کوچک دارای دو طبقه است. این نهاد آموزشی سی و پنج حجره دارد که شانزده حجره در طبقه همکف و نوزده حجره آن در طبقه فوقانی قرار دارد. کتبیه سردر مدرسه و پشت و بغل‌های اطراف عمارت دو طبقه آن تزیینات کاشی‌کاری لاجوردی رنگ به قلم محمدرضا امامی و به تاریخ 1056ق است.

در کتیبه سردر مدرسه بجز تجلیل از شاه عباس دوم و ذکر نام بانی، به وقف این مدرسه جهت طلاب شیعه اثناعشری اشاره شده است. این مدرسه موقوفاتی هم دارد که از جمله آنها سه دانگ از یک باب سرای تجاری و سی و سه باب دکان واقع در بازار اصفهان است.

مدرسه چارباغ: در وسط اصفهان، در خیابان چهارباغ عباسی واقع است و هم اکنون به نام مدرسه امام صادق(ع) معروف است و زیر نظر امام جمعه اصفهان به عنوان مرکزی برای آموزش و تربیت طلاب علوم دینی استفاده می‌‌شود.

این مدرسه دارای موقوفات زیادی بوده است که پس از استیلای افغان بر اصفهان و ظهور نادر، چگونگی بسیاری از آن موقوفات نامعلوم مانده است.


وقفیاتی که در عصر سلطان حسین بر این مدرسه قرار داده شده بود، بسیار زیاد بوده است، به طوری که شامل تمامیت برخی از روستاها، مزارع، باغ‌ها، املاک، دکاکین، کاروانسراها و سایر مستغلاّت می‌شده‌است.

در گوشه و کنار اصفهان و مناطق اطراف آن و حتی نواحی دیگری مانند قم، کاشان، چهارمحال و کهکیلویه کم و بیش وقفیاتی به نام این مدرسه وجود داشته است که عواید آنها صرف بازسازی مدرسه و تأسیسات آن و امور مربوط به طلاب و مدرّسان این نهاد آموزشی می‌شده است.

متأسفانه نسخه اصلی وقف‌نامه در دسترس نیست و تنها رونوشتی منسوب به این وقف‌نامه نزد آقای مصطفی سیدالعراقین، متولی مدرسه در نیم قرن پیش، موجود بوده است.

بنابر یک گزارش غیر از کاروانسرای مادر شاه که در حال حاضر «مهمانسرای بزرگ عباسی» است و نیز بازارچه بلند که هر دو از جانب مادر شاه سلطان حسین صفوی وقف مدرسه بوده است، برخی از موقوفات دیگر این مدرسه هنوز باقی است .

که خرج مدرسه می‌شود که از آن جمله می‌توان از مزرعه باغ ملک در چهارمحال و مزرعه‌ای در احمدآباد کاشان نام برد. البته بنابر گفته‌های برخی مدیران عواید این موقوفات به مدرسه نمی‌رسد.


یعنی یا مغازه‌دارها نمی‌دهند. برای نمونه گفته می‌‌شود بازار هنر که در جنب مدرسه واقع است و همه مغازه‌های آن طلافروش و عتیقه فروش‌اند و از حیث مالی از متمولان اصفهان محسوب می‌‌شوند ولی هزینه‌های وقفی خود را به مدرسه نمی‌پردازند.

از میان مواردی که در رونوشت وقف‌نامه مدرسه چهارباغ به چشم می‌خورد، یکی در باب وظایف مدرّسان و طلاب مدرسه است، از جمله اینکه طلاب مدرسه باید به علوم شرعی مانند احادیث اهل بیت(ع)، تفسیر، فقه و اصول و همچون فراگیری مقدمات آن مانند صرف و نحو اشتغال داشته باشند.

و نیز هر یک از طلاب باید به قدر متعارف و معهود به این درس‌ها مشغول باشند و حداقل یک درس طلاب باید یکی از کتاب‌های مشهور احادیث اهل بیت(ع)، باشد.

همچنین با توجه به مخالفت با برخی از علوم عقلی در سالهای انحطاط عصر صفوی در حوزه‌های علمیه و مدارس آن زمان، در وقف‌نامه این نهاد آموزشی هم این نکته تصریح شده است؛

در قسمتی از این وقف‌نامه آمده است که طلاب باید از مباحثه درباره کتاب‌های حکمت و آثار مربوط به تصوف در مدرسه احتراز نمایند. امّا هم اکنون در برنامه‌های درسی این مدرسه آموختن کتب حکمی و منطق ضروری است.

بجز رونوشت وقف‌نامه مدرسه چهارباغ، تنها منبع مربوط به وقفیات این مدرسه همان کتاب وقایع السِّنین والأعوام است که در اشاره به مسائل مربوط به سال 1123ق از برخی موقوفاتی که جهت مدرسه به وسیله سلطان حسین فراهم آمده بود، آورده است:

سلطان حسین قریه مهیار را بر مدرسه جدید سلطانی وقف نمود و این زمانی بود که شاه از طریق شرعی مالک آن قریه گردید و نیز در همین تاریخ قریه‌های مور و ملک، سررود و نعیم‌آباد و غیر از آن هم خریده و بر مدرسه وقف نموده است. قریه دیگری به نام طهرانچی را شاه از ورثه شخصی به نام لـله بیک به 440 تومان خریده و وقف مدرسه نموده است.

با عنایت به این مطالب و نیز میزان وقفیات و عواید آن و همچنین نظارت شخص شاه و حضور مستمر وی در این مدرسه و عزل و نصب متصدیان و مدرّسان این نهاد آموزشی از ناحیه او، به فراوانی امکانات این مدرسه به عنوان یک نهاد آموزشی در اواخر عصر صفوی می‌توان پی برد، به طوری که نوشته‌اند:

اهل مدرسه را تنعم بسیار بوده و نفوذ کلمه آنان بی‌قیاس و از جهت مادی هیچ گونه مشکلی نداشته‌اند، به گونه‌ای که آشپزخانه مدرسه از جهت تأمین مایحتاج خوراک طلاب و مدرسین در زمان شاه صفوی همواره برقرار بوده است.

هر چند که باید گفت این یک استثنا بوده و چه بسا در همین مدارس علوم دینی عصر صفوی و در این شهر، یعنی اصفهان، طلاب بسیاری از نظر معیشت در تنگنا و سختی بوده‌اند.

مدرسه شفیعیه: از جمله مدارس عهد صفوی، واقع در محله کهن سال دردشت اصفهان است. این نهاد آموزشی به همت محمد شفیع بن جمال‌الدین محمد خوزانی و در دوره شاه عباس دوم به سال 1067ق برای طلاب علوم دینی بنا گردیده است.

به علت شباهت زیادی که قسمتی از ساختمان مدرسه به مسجد دارد، به نام «مسجد شفیعیه» نیز مشهور است.

در راهرو ایوان بزرگ جنوبی در مدرسه، دو لوح بزرگ سنگی بر دیوارهای دو طرف ایوان نصب شده است که در آن فهرست رقبات موقوفات این مدرسه نقش گردیده است؛ ولی در حال حاضر نیمی از این لوحه‌ها از بین رفته است.

با از میان رفتن قسمتی از لوحه‌ها، صورت بیشتر موقوفات نیز از این لوحه‌ها سترده شده است و در واقع سابقاً که اوقاف سر و صورتی داشته است، آزمندان برای تصرف مقداری از رقبات موقوفه به این عمل زشت مبادرت کرده‌اند.

مدرسه کاسه‌گران (حکیمیه): این مدرسه در بازار بزرگ اصفهان در قسمتی از این بازار موسوم به «بازار ریسمان»، در نزدیکی مسجد جامع شهر، قرار دارد.

این مدرسه به دست امیرمحمدمهدی معروف به حکیم الملک اردستانی ساخته شده و بنای آن در آخرین سال سلطنت شاه سلیمان صفوی (1077ـ1105ق) به اتمام رسیده است. بنا به نوشته مؤلف تاریخ اردستان، حکیم الملک از سادات حسنی اردستان بوده است.

راجع به حکیم الملک اردستانی و همسرش و بنای دو مدرسه کاسه‌گران و نیم‌آورد نوشته‌اند:حکیم الملک در هند مطبی نزدیک قصر اورنگ زیب، پادشاه هندوستان، گرفته بود و اتفاقاً دخت
ر شاه مریض شد؛

اطبای هند از معالجه او عاجز می‌‌شوند تا اینکه حکیم الملک موفق به معالجه او می‌‌گردد و پادشاه هند به خاطر قدردانی از حکیم الملک، جواهر بسیاری به او می‌‌بخشد. حکیم الملک در مراجعه به اصفهان این مدرسه را بنا نهاده است.

این مدرسه، وقفیات بسیاری داشته است که شامل املاک، باغ‌ها، مزارع و زمین‌های ساده‌ای بوده است که در اصفهان و نواحی اطراف آن مانند اردستان قرار داشته؛

از جمله آنها تعدادی از دکان‌های اطراف مسجد جامع اصفهان بوده است که هنوز هم جزو موقوفات مربوط به این مدرسه به شمار می‌‌رود. مدرسه کاسه‌گران اکنون نیز طلبه‌نشین است.

مدرسه ملاعبدالله شوشتری: این مدرسه در طرف شرق قیصریه واقع در میدان نقش جهان مقابل بازار قنادها و در ابتدای بازار بزرگ شهر اصفهان در زیر چهارسویی واقع شده است.

این مدرسه از جمله نهادهای آموزشی مهم زمان صفویه بوده که در زمان شاه عباس اول ساخته شده است. آندره گُدار از قول شاردن آن را بزرگ‌ترین و غنی‌ترین مدرسه اصفهان در زمان صفویه دانسته است.

وفات ملا عبدالله در سال 1201ق رخ داده، و بعد از او تولیت مدرسه به فرزند او، یعنی ملا حسن علی، واگذار شده، به گونه‌ای که می‌‌گویند: شاه عباس مدرسه را به این شرط وقف کرده است که تدریس آن تعلق به اولاد ملا عبدالله شوشتری داشته باشد؛

با این حال در زمان صدارت خلیفه سلطان به مناسبتی از وی منتزع و به ملامحمدباقر سبزواری محول گردید و مدت‌ها نیز تولیت آنجا در خاندان شیخ الاسلام سبزواری باقی بوده است. این مدرسه از ابتدای تأسیس تا به حال متعلق به آموزش طلاب شیعه امامیه بوده است.

مدرسه میرزا حسین: این نهاد آموزشی اگرچه از نظر مساحت و زیربنا کوچک است، اما از بناهای زیبا و مجللی است که در عصر شاه سلیمان صفوی (1077ـ1105ق) در اصفهان ایجاد شده و در بازار محله بیدآباد و در مجاورت مسجد سید واقع شده است.

با استنباط از مندرجات وقف‌نامه این مدرسه، بانی و واقف آن زنی بوده است به نام عزت نسا خانم، دختر میرزا خانا، تاجر قمی، که شوهر خود را میرزامهدی معرفی نموده است..

تولیت مدرسه ابتدا به عهده آقاحسین خوانساری (متوفای 1099ق) بوده است که در هنگام ساختمان مدرسه درگذشته و امر تولیت آن به پسرش، آقا جمال الدین محمد (متوفای 1125ق)، رسیده است.

میرزاحسین ظاهراً از اولاد یا احفاد میرزامهدی و عزت نسا خانم بوده است که پس از فتنه افغان، متصدی تعمیر مدرسه و ساکن نمودن طلاب در آن می‌‌گردد و به این صورت نهاد آموزشی مذکور کم کم به نام او شهرت یافته است.

مدرسه نوریه: این مدرسه در بازار بزرگ اصفهان، در آن قسمتی که به بازار عربان معروف است، در نزدیکی مسجد جامع اصفهان، تقریباً مُحاذی با بازار ریسمان واقع شده است.

این مدرسه را خواجه جلال الدین جابر ساخته است، لیکن چون میرزا نورالدین محمد جابر انصاری آن را تجدید عمارت نموده و وقف‌نامه آن را تازه کرده است، از این‌رو به «مدرسه نوریه» شهرت یافته است.

میزان موقوفات مدرسه نوریه، که در وقف‌نامه آن هم ذکر شده، بسیار و قابل توجه است، و آنها عبارتند از مزارع، باغ‌ها و مستغلاّت متعددی که در اصفهان و اطراف آن از جمله روستای کبوترآباد، زیار، فریدن و برخی مزارع اطراف بروجن و سمیرم، و نیز تیمچه و دکان‌هایی در بازار اصفهان که متعلق به این مدرسه است.

برخی از علمای معروف آن زمان، حواشی وقف‌نامه مدرسه نوریه را مُهر کرده‌اند، که از جمله آنان، ملامحمدتقی مجلسی، ملامحمد صالح مازندرانی و آقاحسین خوانساری بوده‌اند.

مدرسه نمی‌آور (نمی‌آور): این مدرسه از مدارس مشهور اصفهان و مربوط به اواخر عهد صفویه است که در محله‌ای به همین نام در یکی از فرعی‌های بازار بزرگ اصفهان واقع شده است. شاردَن فرانسوی، که در عهد شاه سلیمان صفوی در اصفهان به سر می‌‌برده است، این محله را یکی از پرجمعیت‌ترین و معروف‌ترین محلات اصفهان دانسته است.

مدرسه نیم‌آورد به همت زینب بیگم، همسر حکیم الملک اردستانی، بانی مدرسه کاسه‌گران، احداث شده است. هزینه ساختمان و بنای این مدرسه بزرگ و زیبا را ناشی از بخشش‌های اورنگ زیب، پادشاه هند، به زینب بیگم و شوهرش حکیم الملک اردستانی می‌دانند. زمان بنای مدرسه نیم‌آورد در خود بنا ذکر نشده است،

ولی بعضی آن را از بناهای دوره شاه سلیمان صفوی دانسته‌اند. لیکن مؤلف تاریخ اصفهان و ری، تأسیس آن را مربوط به دوران شاه سلطان حسین صفوی و به سال 1117ق می‌‌داند. در هر حال مدرک تاریخ یادشده معلوم نیست؛

مؤلف آثار ملی اصفهان به نقل از یکی از متولیان پیشین این مدرسه، تاریخ وقف‌نامه مدرسه را در سال 1111ق دانسته و نوشته است: »آقاجمال خوانساری مجری صیغه وقف و ناظر امور مدرسه بوده است.»

تولیت این نهاد آموزشی در زمان تأسیس به عهده فردی به نام میرزا رشید بوده و زینب بیگم، بانی مدرسه، پس از اتمام بنای آن به میرزا رشید سفارش می‌‌دهد رَقَباتی را در اصفهان و اردستان جهت مدرسه خریداری نماید و آن را وقف بر مدرسه و طلاب آن نماید.

در همان سال این املاک و مستغلاّت وقف بر مدرسه می‌‌شود که برخی از آنها در محلاتی از اردستان و چند مغازه نیز در بازار نمی‌آورد اصفهان بوده است.


مدرسه بالاسر: از مدارس ساخته شده در دوره تیموری است اما در دوره صفویه تحولات ساختمانی، حقوقی و کاربردی یافت. به علت قرار گرفتن در ناحیه بالاسر بارگاه حضرت رضا(ع) به این نام مشهور شده است.

گویا ابن بطوطه در قرن هشتم به هنگام سفر به مشهد از آن بازدید کرده است. بعضی پژوهشگران، مؤسس این مدرسه را شاهرخ فرزند امیرتیمور می‌‌دانند و سال احداث آن را به سده نهم هجری نسبت می‌‌دهند.

این مدرسه تاریخی چندین بار مرمت و تعمیر اساسی شده است، چنانکه از کتیبه ایوان جنوبی مدرسه درمی‌یابیم که این بنا در روزگار شاه سلیمان صفوی در سال 1091ق به وسیله میرزا محمد ملقب به سعدالدین، وزیر کل خراسان و هرات تعمیر شده است،

ضمن اینکه از ماده تاریخ شعرهایی که بر سر در ورودی مدرسه نقش بسته چنین برمی‌آید که این بنا دو بار دیگر در سال‌های 1271 و 1356ق مرمت شده است.

از موقوفات اوّلیه مدرسه اطلاع موثقی موجود نیست اما از موقوفات مدرسه در سال‌های اخیر بخصوص پس از تعمیرات مدرسه در دوره صفوی تعداد 6 باب مغازه موجود است که درآمد آن برای تعمیر و دیگر مصارف مدرسه و ماهانه خدمه، متولّی و طلاّب هزینه می‌‌شده است.

پس از پیروزی انقلاب اسلامی با توجه به اینکه از سویی بنای مدرسه دچار انحطاط و تخریب شده بود و از سوی دیگر زمین مدرسه طبق نظر صاحب‌نظران و اولیای امور متعلق به آستان قدس رضوی تشخیص داده شد مدرسه یادشده تخریب و رواق باشکوهی با نام دارالولایه در مجموعه اماکن متبرکه حرم مطهر امام رضا(ع) احداث شد.

مدرسه پری‌زاد: این مدرسه در دوره تیموری توسط زن نیکوکار و ندیمه گوهرشاد آغا ـ همسر شاهرخ میرزا ـ به سال 823 یا 830 ق احداث شد. این مدرسه داخل مجموعه اماکن حرم مطهر امام رضا(ع) و در مجاورت مسجد گوهرشاد و روبروی مدرسه دودر قرار دارد، و در حال حاضر از آن به عنوان یک یادگار تاریخی ـ اسلامی محافظت می‌‌شود. فریزر ـ جهانگرد انگلیسی ـ درباره این بنا می‌‌نویسد:

مدرسه پری‌زاد خانم که بنای کوچکی است، این زن از ندیمه‌های گوهرشاد آغاست و در همان وقت که خانم او مسجد گوهرشاد را می‌‌ساخت او نیز این مدرسه را بنا کرد و موقوفه برای آن قرار داد. بیست تا سی نفر طلبه در این مدرسه سکنی دارند.

اما در دوره صفویان علاوه بر تعمیر و ترمیم، توسعه یافت و موقوفات جدید برای اداره آن تصویب شد و بالاخره کاملاً فعال شد. در سال 1091ق یعنی در عهد شاه سلیمان صفوی، تعمیر اساسی شد.

این مدرسه بنابر وقف‌نامه مفصل باقی‌مانده، املاک و مستغلات فراوانی داشته که برخی از آنها به علت نوسازی‌ها و تغییرات کلیِ بافتِ قدیم مشهد از بین رفته است. از شرایط مهم واقف این است که مدرسه منحصراً وقف اولاد بانی و طلبه‌های زایر امام رضا(ع) شده است.

و هیچ کس غیر از این دو گروه حق استفاده از آن را ندارند. هم اکنون این مدرسه که زمانی در حاشیه بازار زنجیر ـ یکی از بازارهای مهم مشهد ـ قرار داشت، در مجموعه اماکن و بیوتات حرم مطهر جنب کفشداری دارالولایه قرار گرفته است.

در گزارش خطی که در سال 1302ق از موقوفات شهر مشهد تهیه شده، هفت باب دکان متصل به مدرسه با درآمد سالانه هشتاد تومان جزو موقوفه این مدرسه خوانده شده است که باید صرف تعمیر مدرسه و وظیفه طلاب می‌‌شده اما مدرسه طلبه محصل نداشته است.

مؤلف یادگار طوس نیز در سال 1349 یادآور شده است که مدرسه پریزاد بنایی دو طبقه و دارای اطاق‌های کوچک و مختصر است که غالباً محصلین غریب و زوّار در این مدرسه سکونت می‌‌کنند و حدود شش ماه حق سکونت دارند و از نظر تحصیل و تدریس نظمی ندارد. در حال حاضر حدود بیست نفر محصل دارد که از موقوفه مختصر آن بهره می‌برند.

مدرسه دودر (امیر سیدی): این مدرسه یکی از زیباترین و اصیل‌ترین نمونه‌های معماری عصر تیموری- صفوی است. در حاشیه معروفترین بازار مشهد به نام بازار زنجیر قرار داشت اما هم اکنون در مرکز مجموعه اماکن و بیوتات حرم مطهر رضوی واقع شده است.

این اثر تاریخی توسط یکی از فرماندهان دوره تیموری به نام امیریو سف خواجه بهادر ملقّب به غیاث‌الدین در دوران سلطنت میرزا شاهرخ (807ـ850ق) به سال 843ق احداث شده است،

مدتی به نام بانی اولیه‌اش به یوسف خواجه و سپس به دودر ـ به علت وجود دو ورودی در شرق و غرب مدرسه ـ مشهور شده است. اما در دوره صفویه با هزینه مادر شاه سلیمان توسعه و مرمت و بازسازی شد.

ساختمان این مدرسه تاکنون چندین بار مرمت شده که غیر از تعمیر توسط مادر شاه سلیمان صفوی، پس از پیروزی انقلاب اسلامی نیز این بنا توسط آستان قدس رضوی تعمیر شده است. علاوه بر اینکه بسیاری از قسمت‌های ساختمان مدرسه بازسازی شده و برخی از فضاهای آن نیز مرمت اساسی شد.

از موقوفات اولیه این اثر تاریخی اطلاع مستندی موجود نیست؛ اگرچه قبل از بازسازی اخیر در سال 1303 تعداد ده مغازه وصل به مدرسه جزو موقوفات مدرسه شمرده شده که البته بعد از بازسازی مدرسه تمام آنها تخریب شده است.

بنابر گزارش‌های موجود درآمد موقوفات مدرسه در سال‌های 1344ـ1346 حدود 60/000 ریال بود، که برای تعمیر و مخارج ضروری مدرسه و حقوق خادم و شهریه طلاب هزینه می‌‌شده‌است.

این مدرسه هم اکنون در بین مجموعه اماکن آستان قدس قرار گرفته است و در حال حاضر طلاب نمی‌توانند از آن استفاده کنند. به عبارت دیگر وقفیت آن برای مدرسه از بین رفته و دوام پیدا نکرده است، امّا راجع به ساختمان جایگزین آن، اطلاعی در دسترس نیست.

مدرسه باقریه: از مدارس بازمانده عهد صفوی است که مطابق سنگ نبشته سردر مدرسه، نام آن در آغاز «سمیعیّه» منسوب به ملامحمدسمیع، بانی مدرسه بود. بعداً به اجازه مرحوم ملامحمدباقر سبزواری (درگذشت 1090ق)، به دست میرعبدالحسین اصفهانی و حاج محمدشفیع اصفهانی ساخته شد.

بر اساس متن کتبیه، این مدرسه در سال 1083ق، در زمان شاه سلیمان صفوی (حک. 1077ـ1105) احداث شده است.

برخی تاریخ‌نگاران بر این باورند که مدرسه پیش از این تاریخ پایه‌ریزی شده و سپس در سال 1083ق به همت مرحوم سبزواری و با اختصاص مقداری املاک و کتب و دکاکین به عنوان وقف بر مدرسه، بنای آن مرمت شده است،

و به همین دلیل نیز به علت حضور شخص وی برای تدریس در مدرسه، به «ملامحمدباقر» و پس از آن به «باقریّه» شهرت یافته است.فاضل بسطامی ـ مؤلف فردوس التواریخ در سال 1301ق ـ این مدرسه را از نظر مدرسان، کارگزاران و طلابی که شب و روز به تعلیم و تعلّم اشتغال دارند بی‌نظیر می‌‌داند.

فریزر سیاح انگلیسی نیز که در حدود سال 1240ق به ایران آمده است از این مدرسه با هشتاد تا نود طلبه به عنوان مدرسه‌ای نظام‌مند یاد می‌‌کند.

این مدرسه در خیابان آیت‌الله شیرازی، قبل از دو مدرسه حاج حسن و نواب قرار داشت و دارای دو طبقه ساختمان در چهار ضلع و یک حیاط مرکزی بود که جلو هر اتاق ایوانچه‌ای قرار داشت که پیشانی و لچکی‌های آنها مزیّن به کاشی معرق بود.

موقوفات مدرسه عبارت بود از دو میهمان‌خانه، دو مسافرخانه و سی و هفت باب مغازه در اطراف مدرسه. براساس وقف‌نامه، عواید موقوفات، پس از تعمیرات، بدین ترتیب مصرف می‌‌شده‌است:

یک‌دهم به عنوان حق التولیه، سه‌دهم برای خیرات (مرثیه‌خوانی، اطعام فقرای اثنی‌عشریه به اختیار متولی)، شش‌دهم باقی‌مانده برای روشنایی و نظافت و حقوق طلاب و خادم.

پس از واقعه کشف حجاب و محدودیت‌هایی که رژیم پهلوی اول برای روحانیان ایجاد کرد، مدرسه به تصرف اداره موقوفات درآمد و در اختیار اداره فرهنگ قرار گرفت تا دانش‌آموزان در آن مشغول تحصیل شوند، اما پس از چندی با همّت آیت‌الله میرزا احمد کفایی، مجدداً به طلاب علوم دینی واگذار شد.

در سال 1346 اداره اوقاف اقدام به بازسازی مدرسه کرد و در سال 1350 آن را حفظ صورت نخستین با 34 حجره، یک مدرس، یک کتابخانه و چهار اتاق برای امور دفتری بازگشایی نمود. کتابخانه مدرسه در آن زمان چهارصد نسخه خطی و پانصد و هشتاد کتاب چاپی داشت.

در سال 1354، به دلیل طرح توسعه اطراف حرم مطهر، این اثر تاریخی که هنوز چند سالی از بازسازی آن نگذشته بود، کلاً تخریب شد و مدرسه و تمامی موقوفات آن در فضای سبز اطراف حرم مطهر قرار گرفت. امّا اینکه مسئولان شهر جایی معوض در نظر گرفتند یا نه اطلاعی در دست نیست.

مدرسه خیرات خان: این مدرسه از مدارس دوره صفوی است که به هنگام حکومت شاه عباس دوم (1052ـ1077ق) توسط فردی به نام خیرات خان بنا شد. قبل از اتمام بنا درگذشت و از این‌رو مدرسه به نام او مشهور شده است.
مساحت این بنا حدود 1500 متر مربع و در دو طبقه پیرامون حیاط مرکزی احداث شده است. تعداد 79 حجره دارد و در دو ضلع شمال و جنوب بنا دو ایوان قرار دارد که دو ورودی مدرسه در آنها واقع شده است.
در گذشته در طرفین ایوان ورودی مدرسه چندین مغازه قرار داشته که جزو موقوفات مدرسه به شمار می‌‌رفته اما بعد از بازسازی مدرسه، اثری از آنها باقی نمانده است.

این مدرسه دارای کتابخانه کوچکی بود که شماری از کتاب‌های آن نسخه‌های خطی نفیس و باارزشی است.از متولیان معروف این مدرسه آیت‌الله میرزا احمد خراسانی فرزند آخوند خراسانی معروف است که سالیانی به امور مدرسه رسیدگی می‌‌کرد.

همچون دیگر مدارس اطراف حرم مطهر امام رضا(ع)، این مدرسه نیز دستخوش نابسامانی و تخریب در فضاهای داخلی بنا شده بود.

از این‌رو پس از پیروزی انقلاب ساختمان به کلی تخریب و مدرسه‌ای با همان نقشه و طرح‌های هنری با استفاده از مهندسی جدید و معماری سنتی احداث شد و در حال حاضر به عنوان قسمتی از دانشگاه علوم اسلامی رضوی محل تحصیل طلاب و دانشجویان علوم اسلامی است.

مدرسه میرزا جعفر: این مدرسه که اکنون در قسمت شمال صحن انقلاب قرار دارد در روزگار شاه عباس دوم در سال 1059ق ساخته شد. صحن مستطیل شکل مدرسه در هر ضلع، حدود 90 حجره در دو طبقه دارد.

ایوان شمالی مدرسه که در آخرین بازسازی همچنان دست‌نخورده باقی مانده از لحاظ کاشی‌کاری معرق، هفت‌رنگ و انواع خطوط و کتبیه‌های موجود در آن به همراه گچبری‌های نفیسش در زمره بناهای بسیار نفیس اسلامی است.

از قسمت‌های مهم بنا، کتابخانه زیبای مدرسه است که در طبقه دوم به ابعاد 5×3 مترمربع در قسمت غرب بنا واقع شده است. این کتابخانه از نظر معماری در بین مدارس مشهد یگانه است.

اولین تعمیر اساسی این اثر تاریخی در سال 1285ق در زمان محمدناصر خان ظهیرالدوله استاندار وقت خراسان به دستور ناصرالدین شاه انجام شده است. دومین تعمیر و در حقیقت بازسازی مدرسه در سال 1358 پس از پیروزی انقلاب اسلامی به همّت آستان قدس رضوی صورت گرفت.


در این زمان تمام قسمت‌های مدرسه به جز ایوان شمالی و کتابخانه تاریخی مدرسه با همان الگو و معماری اولیه بازسازی شد.

از موقوفات مدرسه می‌‌توان به کاروان‌سرای تیغ‌بندی، تیمچه معروف به حاج آقا جان، مزرعه قاضی اوغلی، و نصف مزرعه سیس‌آباد و چندین مغازه متصل به مدرسه اشاره کرد که البته برخی از آنها در حال حاضر از بین رفته‌اند ولی آنچه از وقف‌نامه برمی‌آید

نشانگر آن است که مدرسه موقوفات فراونی داشته است. این مدرسه در حال حاضر به عنوان قسمتی از دانشگاه علوم اسلامی سالانه پذیرای صدها طلبه و دانش‌جو است.

مدرسه علمیه نواب: در دوره صفویان مدارس علمیه فراوانی به خصوص در شهرهای قم و مشهد و اصفهان با استفاده از معماری و هنرهای اصیل اسلامی ساخته شد که قریب به اتفاق این مدرسه‌ها وقفی بودند.

اغلب واقف برای تأمین هزینه ها، موقوفات ارزنده‌ای نیز وقف می کرد. برخی از این مدارس هم اکنون نیز موجود است و وقف‌نامه آنها در اداره اوقاف نگهداری می‌‌شود.

مدرسه نواب در شهر مشهد در زمره این مدارس است که توسط یکی از نقبای سادات رضوی به نام «میرزا ابوصالح نوّاب» در سال 1086ق بنا شده است. این مدرسه در ضلع شمالی اوایل بالا خیابان حرم مطهّر رضوی قرار دارد. وی در شمار واقفان بزرگ شهر مشهد هستند که بانی مصلای پایین خیابان نیز می‌‌باشند.

موقوفات مدرسه بنابر سنگ نوشته‌ای که در مدخل ورودی مدرسه نصب شده بود، فراوان است، از جمله: 16 باب مغازه اطراف مدرسه؛ مزرعه پایین ده در شش فرسنگی غربی مشهد در بلوک میان ولایت؛ مزرعه شانقله در پنج فرسنگی غربی مشهد؛ مزرعه راهیان در نزدیکی شانقله؛ مزرعه تخم مرز در دو فرسنگی غربی مشهد؛ سهام مزرعه بحرآباد؛ سهام مزرعه اسماعیل‌آباد.

البته بسیاری از این موقوفات به مرور زمان دچار ابهام شده و برخی افراد سودجو این املاک را تصرف کرده‌اند.

به هر حال موقوفات مدرسه در سال 1303ق سالانه دارای 50 تومان و 133 خروار غله درآمد بوده است و مزرعه‌ای که یکی از بزرگان قاجار وقف بر مدرسه کرده سالی 270 تومان درآمد داشته است. این مدرسه در سال 1350 از محل موقوفات 55هزار تومان درآمد داشته است.

مدرسه علمیه نواب در سال 1375 با زیربنای 7450متر مربع در چهارطبقه با جذب سه میلیارد و 728میلیون ریال توسط آستان قدس رضوی و سازمان اوقاف و امور خیریه بازسازی شد .

و هم اکنون این مدرسه که در حاشیه خیابان آیت‌الله شیرازی نزدیک به حرم مطهر امام رضا(ع) قرار دارد با داشتن تزیینات و معماری زیبا در شمار مدارس باشکوه شهر مقدس مشهد است.

مدرسه علمیه عباسقلی خان: از بناهای تاریخی است که وقف نقش مهمی در احداث و ادامه حیات آن داشته است. این مدرسه در حاشیه خیابان نوّاب صفوی (پایین خیابان) نزدیک به حرم مطهر امام رضا(ع) است.

این مدرسه در سال 1077ق توسط عباسقلی خان شاملو بیگلربیگی در زمان شاه سلیمان صفوی احداث و وقف طلاب علوم دینی شده است. مدرسه موقوفات بسیار زیادی در ایران و افغانستان داشته است.

عباسقلی خان در محرم 1078 رقبات بسیار زیادی را در شهرهای مشهد، تربت جام، باخرز، هرات، بادغیس و فراه وقف مدرسه می‌‌کند. در حال حاضر اداره اوقاف مسؤولیت موقوفات آن را بر عهده دارد.

رقبات موقوفه عباسقلی خان بالغ بر هفتاد مزرعه، کاروانسرا، تیمچه و دکان بوده است. که متأسفانه در سال 1330 به یک کاروانسرا با درآمد سالانه 340تومان، 30 باب مغازه با درآمد 345تومان، یک حمام با درآمد 115تومان و مزرعه چاه نو و باغ حسن خان با 52 تومان و 9 خروار غله کاهش یافته است.

و باقی موقوفات از تصرف وقف خارج شده است. در حال حاضر از آن همه موقوفات تنها یک مزرعه به نام یاقوتی در تربت جام و مقداری زمین باقی مانده است. آنچه مهم است نقش مهم وقف در احیا و ادامه حیات این مدرسه پس از چهارصد سال است.

مدرسه علوی خوانسار: نام کامل یا نام دیگر آن مدرسه علمیه علوی (مریم بیگم) خوانسار است و از مدارس قدیمی و بابرکت و معنویت خوانسار است که بیش از سیصد سال پیش به امر مریم بیگم، یکی از شاهزادگان صفوی، بنا شده و تاریخ وقفنامه آن که بعد از بنای مدرسه انشا شده، سال 1106ق است.

همچنین تاریخ وقف یک نسخه خطی ارزنده کتاب کافی بر مدرسه سال 1113ق است، که نشان می‌‌دهد مدرسه در همان سالها دارای کتابخانه بوده است.

این مدرسه رقبات موقوفه زیادی داشته است، ولی در شصت سال اخیر به وقف عمل نشده و عده‌ای موقوفات آن را تملک و تصرف کرده‌اند و تاکنون هم اداره اوقاف و متولیان این امر موفق نشده‌اند رقبات وقفی مدرسه را به وقفیت برگردانند، و طی این سالها ریالی از درآمد وقف عاید مدرسه نشده است.

از نسخه اصل وقفنامه مدرسه و موقوفات آن که در سال 1106ق نوشته شده، خبری در دست نیست، ولی رونویس آن که در سال 1308ش از روی نسخه اصل نوشته شده در دست است.

سندی در دست است که نشان می‌‌دهد تا تاریخ 1308ق یعنی بیش از یک صد سال پیش، موقوفات مدرسه به مصرف واقعی می‌‌رسیده و بزرگترین عالم آن دوره شهر اصفهان یعنی آیت‌الله میرزا هاشم چهارسوقی (1235ـ1318ق) بر آن نظارت داشته است.

این سند نامه‌ای است که فخرالذاکرین خوانساری خطاب به ایشان نوشته و مدعی شده که از فرزندان واقف است و باید او متولی وقف باشد.

اسناد و مدارک گویای اینست که مدتی پس از حکم آیت‌الله چهارسوقی در سال 1308ق، مرحوم آقاسیدمحمدمهدی خوانساری معروف به ثقـةالاسلام شهید، که در سال 1336ق به دستور صمصام السلطنه به دار آویخته شد، متولی موقوفات مدرسه بوده است.

با مراجعت مرحوم آیت‌الله سیدحسین علوی، از نجف اشرف در سال 1348ق مدرسه مجدداً رونق گرفت و محفل درس و بحث شد و به دست این مرد بزرگ، بدون استفاده از رقبات وقفی، به نحو شایسته‌ای اداره شد. آیت‌الله علوی یکی از عالمان وارسته و مجهول‌القدر خوانسار بود که در تاریخ 21 تیرماه 1368 در حدود نود سالگی زندگانی را بدرود گفت.

در زندگینامه آیت‌الله علوی، در مقدمه صلاة المسافر (تألیف ایشان، چاپ قم، دفتر انتشارات اسلامی، 1415ق) آمده است. از آنجا که مدرسه علوی رو به ویرانی نهاده بود، ایشان در سال 1353/ 1394ق به تعمیر و توسعه آن همت گماشت و آن را به مدرسه‌ای مرتّب و معمور تبدیل کرد.

ظهیریه تبریز: یکی از تحولات وقفی از در دوره صفویه، وقف چند رقبه به صورت مجتمع بود. به دلیل بالا رفتن سطح زندگی مردم در این دوره، وقف‌های مجتمعی متداول گشت. یکی از این مجتمع ها، موقوفاتی در شهر تبریز معروف به موقوفات ظهیریه است.

«ظهیریّه» توسط میرزا محمد ابراهیم ظهیرالدوله، وزیر آذربایجان در دوره حکومت شاه سلیمان، بار دیگر در سال 1679م/ 1090ق ساخته و بخشی از آن تعمیر شد. وی در آن سال، موقوفات گسترده‌ای بنا نمود که هدف اصلی از بنای آنها حمایت از مجتمع مدرسه‌ای ظهیریه و نیز حمایت و احترام به پیشینیان او بود

میرزا محمد ابراهیم ظهیرالدوله، وزیر آذربایجان در زمان شاه سلیمان صفوی به سال 1679م/ 1090ق فعالیت‌های فشرده ساختمانی در اطراف یک زیارتگاه محلی تبریز را به پایان رساند. او در همین سال با استفاده از منابع غنی وقفی به ساختمان‌های نوساز توجه خاصی کرد.

این ساختمان‌ها و تأسیسات بعداً به نام ظهیریه یا موقوفات ظهیریه خوانده شدند. مجتمع سنتی موقوفه که در اطراف یک زیارتگاه مهم قرار دارد و شامل مسجد، مدرسه، ساختمان‌های دیگری همچون دارالشفاست و بعدها به اموال گسترده وقف اضافه گشت. این زیارتگاه محلی به نام امامزاده سیدحمزه(ع) واقع در محله سرخاب شهر تبریز متمرکز بوده است.

مؤسس موقوفات تا وقتی که زنده بود تولیت آنها را به عهده داشت و این مسؤولیت بعد از وی به یکی از افراد ذکور نسل او که دیانت و پاکی و سواد بیشتری داشت واگذار می‌‌شد.

و اگر ویژگی‌های مزبور در حد یکسان در چند نفر وجود داشت آن فردی که نسبت نزدیک‌تری با مؤسس موقوفات داشت از بین آنها برگزیده می‌‌شود.

البته این مقررات در شیوه اداره اکثر موقوفات دیده می‌‌شد. نظر به فقدان شیوه و روندی معین برای یافتن صالح‌ترین فرد برای تصدّی و تولیت موقوفات، وقوع درگیری‌ها و کشمکش‌های زیاد میان وارثان و بازماندگان مؤسس موقوفات برای دستیابی به مقام پرسود تولیت اجتناب‌ناپذیر می‌‌نمود.

در دوره‌های بعدی این ظهیریه از جهات مختلف دچار تحولات شد به ویژه در دوره قاجاریه ضربات سختی متحمل شد.

مدارس مهم دیگری هست که در این دوره یا تجدید بنا و یا تعمیر و مرمت شده و یا تأسیس شده است. البته از نظر اهمیت در حدّ مدارس فوق نیست. اینجا فقط به معرفی بعضی از مدارس دیگر می‏پردازم.

مدرسه آقا کافور، مدرسه میان چال کاشان، مدرسه رزاقیه، مدرسه اسماعیلیه، مدرسه الغدیر. همچنین درباره نظام درسی و نظام اداری مدارس وقفی دوره صفویه کار شده است.
 

گسترش زبان و ادب فارسی چهارمین اولویت وقفی در عصر صفویه، گسترش زبان فارسی در داخل و خارج بود. سه اولویت پیشین یعنی گسترش فرهنگ عمومی، توسعه علوم شیعی و تأسیس نظام آموزشی کارآمد بدون زبان فارسی به اهداف مطلوب نمی‏رسید.
 

از این‏رو برنامه‏ریزان و کارشناسان این دوره اولویت چهارم یعنی زبان فارسی را هم در طرح کلان وارده نموده و روی آن برنامه‏ریزی کردند. از این‏رو وقف و درآمدهای وقفی، گسترش زبان فارسی را هم زیر چتر خود گرفت.

دولت صفوی برای رسیدن به وحدت ملی مجبور بود مذهب و دوم زبان واحدی را محور همه اقوام و ملل داخلی قرار دهد. از اینرو تشیع و فارسی را محوریت داد. البته بدون وحدت ملی، امکان مقابله با عثمانیان و طرح فرهنگ و تمدن ایرانی در عرصه جهان نبود.

در واقع فارسی زبان تشیع صفوی و نماد تمدن ایرانی در این دوره بود. حتی بخش‏هایی از جهان که طرفدار ایران نه عثمانی بودند باید از ادب و زبان فارسی استقبال می‏کردند.

چنان‏که تا مدت‏ها زبان فارسی به صورت زبان رسمی دربار هند و زبان سیاست و ادب و شعر درآمد و دیری نکشید که شاعران بسیار از میان مردم آن سامان در کشمیر و لاهور و دهلی و دیگر جای‏ها برخاستند.
و در آن دیار کتاب‏های معتبر در انواع گوناگون نثر و نظم به فارسی پرداخته شد. پیداست که همین توجه به زبان و ادب پارسی در هند مایه آن شد که بسیاری از گویندگان ایرانی که بازار رایجی در ایران نداشتند.

به درگاه پادشاهان و سران و بزرگان آن دیار، که بیشترشان از ایران بدانجا رفته بودند، روی آورند و عده‏ای از آنها با خانواده‏های خود در آن مرز و بوم باقی بمانند و کانون‏های فعالی برای نشر و بقاء و دوام زبان و ادب پارسی در آن سرزمین به وجود آورند.

بنابراین سده‏های دهم و یازدهم و دوازدهم قمری را یکی از بهترین دوره‏های رواج و روایی این زبان در آسیا می‏توان دانست و طبعاً همین امر به فراوانی نوشته‏ها و سروده‏های نویسندگان و شاعران یاوری بسیار نمود و مایه آن شد که دوران صفوی یکی از بارورترین دوره‏های تاریخ برای ادب فارسی شود.

در این دوره بسیاری از متون اسلامی به فارسی ترجمه شد. ترجمه رخدادی است که در دوره شکوفایی فرهنگ یا پس از رونق فرهنگی اتفاق می‏افتد، بدون رونق معمولاً بازار ترجمه کساد است.

ترجمه نوعی داد و ستد فرهنگی است. البته هرگاه تبدیل به یک جریان فراگیر شود نشانگر تعادل و تعامل فرهنگ‏هاست. این روابط و ارتباطات که در حوزه خارجی فرهنگ رخ می‏دهد، به نوعی گویای رونق فرهنگی در آن عصر است. ترجمه‏های فراوان دوره صفویان به فارسی حاکی از همین رونق و فعال بودن داد و ستد دو فرهنگ ایرانی و اسلامی است.

رونق فرهنگی به عنوان عامل و زمینه گرایش به ترجمه مهم است ولی علت دیگری برای روی آوردن به ترجمه یعنی تعمیم و عمومی کردن آموزش‏های دینی نیز مهم است. در واقع عمومی‏سازی و گسترش آموزه‏های اسلام علت غایی برای ترجمه است.

و رونق فرهنگی به عنوان علت فاعلی آن. قابل توجه است که تعمیم فرهنگی همچون رونق فرهنگی نیز با مقوله نیاز فرهنگی ارتباط وثیق دارد. ایرانیان مسلمان در پی نیاز به متون دینی بودند و فرهیختگان درصدد پاسخ به این نیاز و عمومی‏سازی برآمدند.

مردم ایران پس از اسلام آوردن، همواره در فهم آیات قرآن و احادیث معصومان و متون عربی مشکلاتی داشتند. این مشکلات ناشی از عدم آشنایی با زبان عربی به عنوان زبان قرآن و حدیث بود.

یک راه‏حل آموزش زبان عربی و آشنایی ایرانیان با زبان عربی به عنوان زبان دوم و البته زبان رسمی و حاکم بود. اما همان‏گونه که امروزه نیز آموزش زبان دوم، هرقدر هم که کافی باشد، ولی نارسایی‏هایی در تفهیم و تفاهم به همراه دارد.

راه‏حل دوم ترجمه متون دینی به زبان فارسی بود که همگان بتوانند از آنها بهره ببرند و به سهولت و خواسته‏های فکری و معنوی خود برسند و پرسش‏های خود را پاسخ گیرند.

با استقرار حکومت امویان و سپس عباسیان، مدرسه‏هایی در همه شهرها فعال شده بودند و در برنامه درسی همه آنها آموزش عربی وجود داشت.

در واقع آموزش عربی و قرآن برای همه مدارس و برای همه کودکان اجباری بود. طبیعتاً این آموزش‏ها باید عربیت را در جان و ذهن ایرانیان متمرکز می‏ساخت و نیاز آنان به ترجمه متون را برطرف می‏کرد. اما چنین نشد؛

زیرا در مدارس مستقر در شهرهای ایران علاوه بر آموزش‏های رسمی که از سوی خلافت توصیه می‏شد، برنامه‏های محلی و مطابق فرهنگ محلی ایرانی نیز برقرار بود.

ابن خلدون وقتی برنامه‏های درسی مناطق مختلف جهان اسلام را گزارش می‏کند، می‏نویسد: «از مسموعات برمی‏آید که مردم مشرق زمین، مواد تعلیماتی دیگری دارند. البته او به درستی این مواد را نگفته است.»

در عصر حاکمیت صفویان، ترویج تشیع در ایران از طریق ترجمه متون به فارسی یا فارسی‏نگاری مشهودتر و گسترده‏تر بود. علی بن حسن زواره‏ای یکی از چهره‏های درخشان شیعه در سده دهم قمری است که در جهت نشر فرهنگ شیعی و ترجمه متون دینی از عربی به فارسی تلاش فراوان نمود. داوری سعید نفیسی درباره او این‏گونه است:

فخرالدین علی بن حسن زواره‏ای از دانشمندان نامی زمان شاه طهماسب اول و یکی از نخستین کسانی که در زمینه شیعه کتاب‏هایی به فارسی تألیف کرده و یکی از پرکارترین دانشمندان زمان خود به شمار می‏رود.

شایسته است نگاهی به آثار او داشته باشیم. یکی از آثار او کتاب آثار الاخیار است. این اثر ترجمه‏ای است از تفسیر منسوب به حضرت امام حسن عسکری(ع). زواره‏ای به دستور شاه طهماسب صفوی این تفسیر را از عربی به فارسی با نثری سلیس برگرداند.


البته در انتساب این اثر به آن امام شک و تردیدهایی هست و در مقابل کسانی که چنین تردیدهایی را مطرح ساخته‏اند، کسانی همچون شیخ صدوق در من لا یحضره الفقیه انتساب به امام(ع) را تأیید کرده ‏اند.

او چند اثر قابل توجه دیگر دارد که فقط از آنها نام برده می‏شود: ترجمه المناقب در فضائل ائمه اطهار (ترجمه کشف الغمه فی معرفه الائمه)؛ تفسیر ترجمه الخواص (بازنگاری تفسیر مواهب علیه ملاحسین کاشفی براساس آموزه‏های شیعه)؛

روضه الاسرار در ترجمه و شرح نهج البلاغه؛ هراوه الطائف (ترجمه کتاب الطرائف سیدبن طاووس) و بالاخره مفتاح النجاح (ترجمه عده الداعی ابن فهد حلی).

بهرحال ترجمه متون دینی به فارسی نقش بسیار مثبتی در فرآیند مسائل اجتماعی، سیاسی و فرهنگی داشت. مثلاً از این طریق فرهنگ دینی تقویت شده ادبیات فارسی جان تازه‏ای یافت و راه برای کارآمدی نظام سیاسی فراهم می‏آمد.

به همین دلیل است که برخی گفته‏اند: نقش قرآن‏پژوهان که به ترجمه و تفسیر فارسی قرآن روی آوردند در احیا و ابقای زبان فارسی کم‏تر از شاعران و ادیبانی نظیر فردوسی نبوده است. فردوسی با سروده‏های خود ادبیات فارسی را تجدید حیات بخشید

اما مترجمان تفسیر طبری یا میبدی یا دهلوی نقشی به مراتب حساس‏تر و مهم‏تر ایفا کردند. فردوسی نقش خود را همچون عیسی که مردگان را حیات می‏بخشید، زنده کردن فرهنگ ایرانی می‏دانست:

چو عیسی من این مردگان را تمام
سراسر همه زنده کردم بنام

تمامی کسانی که درباره فردوسی و شاهکار او یعنی شاهنامه تحقیق کرده‏اند، معترف‏اند که او بر احیا و ابقای زبان فارسی منت نهاد.

درست است که قرآن‏پژوهان و حدیث‏پژوهان که آثار علمی فارسی در قالب ترجمه یا تفسیر عرضه کردند نیز رسالت تعمیم ادبیات دینی در ایران را بر دوش کشیدند، اما این عملیات منوط به عوامل مختلف بود. برای نمونه نقش پادشاهان، امیران و اشراف ایرانی در این جریان برجسته‏تر است.

مطابق گزارش ابن ندیم، منصور و مأمون عباسی از جمله خلیفه‏هایی بودند که نهضت ترجمه مدیون آنهاست؛ زیرا آنان به گردآوری منابع از اطراف و اکناف جهان و آوردن آنها به بیت الحکمه و به تعریب آنها دستور دادند. به دلیل اینکه حجم معتنابهی از این آثار فارسی بود،

از این‏رو نظرها به فرهنگ و تمدن ایرانی جلب شد. به علاوه بسیاری از منابع ایرانی از خطر زوال و انهدام رهایی یافت. در واقع این‏گونه پادشاهان نقش غیر مستقیم و زمینه‏ساز در فارسی گروی داشتند.

به همین دلیل بود که بسیاری از مترجمان متون، اثر خود را به پادشاهی، امیری و... تقدیم کرده‏اند. این سنّت تا قرون دوره جدید ادامه داشت. قاضی مولی محمّد یزدی، تفسیر قطب شاهی را برای محمّد قطب شاه در 1021 ق به فارسی نوشت. نیز ابوالفتح شریفی (درگذشت 976ق)،

تفسیر شاهی را برای شاه طهماسب صفوی به فارسی نگاشت. این تفسیرها در بطن خود ترجمه آیات را نیز در بر دارد. همین‏گونه است گزارشی که آقابزرگ تهرانی از بلابل القلاقل داده است.

ابوالمکارم محمودبن ابن المکارم حسنی واعظ (زنده در 659ق) کتاب دقایق التأویل و حقایق التنزیل را در تفسیر قرآن نوشت. بعدها، عده‏ای آن را با عنوان بلابل القلاقل به فارسی ترجمه کردند و به برخی اشراف اهدا نمودند.

کافی از شیخ کلینی (درگذشت 328ق) یکی از چهار کتاب گران‏سنگ شیعه امامی به شمار می‏رود که به درخواست شاه عبّاس دوم، خلیل قزوینی (1001ـ 1089ق) شرحی با عنوان صافی به فارسی بر آن نوشت. نیز بعدها محمّدعلی اردکانی قسمت‏هایی از کافی را به فارسی به نام محمّد ولی میرزا برگرداند.

کتاب من لایحضر الفقیه از ابن بابویه رازی قمی(درگذشت 381ق) را محمّدتقی مجلسی شرحی با عنوان اللوامع القدسیه یا الصاحب قرانیه به فارسی برای شاه عبّاس دوم در 1056 و 1066 نگاشت.

البته حمایت دولتی‏ها از تداوم زبان فارسی با ترجمه متون به پارسی، خود تابع علل و انگیزه‏های متعدد و متنوع است. انگیزه‏های سیاسی یعنی ایجاد قطب اداری در ایران در مقابل خلافت مرکز بغداد و انگیزه مذهبی یعنی ترویج تشیع برجسته‏ترند.

در قلمرو آل‏بویه، شیعه به عنوان مذهب رسمی پذیرفته شد و توسط حکومت ترویج می‏شد. اینان درصدد تثبیت فرهنگ پارسی البته با مشخصه‏های دینی به عنوان جانشین فرهنگ حاکم بودند.

کارگزاران دولت آل‏بویه خود اغلب شخصیت‏های فرهنگ دوست بودند. وزرای شاعران و ادیبان عهد صفوی تکان جدیدی به پارسی‏سرایی و فارسی‏نگاری دادند.

در تذکره‏ها و تراجم اواخر این عهد فهرست‏های بلندی از شاعران و ادیبان پارسی می‏بینیم. در میان پادشاهان کم نبودند که به مدارج عالی ادب دست یافته بودند.

دوره صفویه اوج رونق علوم قرآنی و حدیثی است. با آنکه زبان فارسی، زبان علمی عالمان دینی عهد صفوی نبود،

اما اهتمام فراوان به تألیف آثار مذهبی به زبان فارسی و نیز ترجمه آثار به فارسی می‏شد، به طوری که ادبیات مذهبی فارسی در این دوره شکل گرفت. اما اکثر آثار عرضه شده به دلیل سادگی نثر، غربی‏زدگی، استفاده بیش از حد از واژگان عربی، فاقد ارزش ادبی می‏باشند.

نثرهای ضعیف این دوره در عرصه‏های مختلف ادبی به ویژه قرآن و حدیث، در ترجمه مؤثر افتاد و ترجمه‏ها هم چندان سلیس و روان نبودند؛ آن‏گونه که ترجمه‏های عالی پیش از این دوره، متأثر از نثرهای مقبول و مطلوب بود.

نویسنده:
محمد نوری
این مقاله در تاریخ 1402/5/28 بروز رسانی شده است.


نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.