امواج بیداری اسلامی

جنبش‌های اسلامی اگرچه قدمتی دیرینه‌تر از انقلاب اسلامی ایران دارند، اما انقلاب اسلامی ایران تأثیرات زیادی بر این جنبش‌های بر جای نهاد که از آن به بیداری اسلامی تعبیر می‌شود. پیروزی انقلاب اسلامی سبب شد که هم در ساختار و هم در
دوشنبه، 13 دی 1395
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: علی اکبر مظاهری
موارد بیشتر برای شما
امواج بیداری اسلامی
 امواج بیداری اسلامی

 

نویسنده: محمدرضا حاتمی (1)

 

مقدمه

جنبش‌های اسلامی اگرچه قدمتی دیرینه‌تر از انقلاب اسلامی ایران دارند، اما انقلاب اسلامی ایران تأثیرات زیادی بر این جنبش‌های بر جای نهاد که از آن به بیداری اسلامی تعبیر می‌شود. پیروزی انقلاب اسلامی سبب شد که هم در ساختار و هم در کارکرد نظام منطقه و بین‌الملل، تغییر و تحولات اساسی رخ دهد. در ساختار نظام بین‌الملل با توجه به حاکم بودن نظام دوقطبی در آن زمان، ایجاد جبهه‌ای جدید که متکی به غرب و شرق نبود، سبب خیزش دوباره جنبش عدم تعهد و ملتهای مستقل شد، تا جایی که آنها توانستند در عرصه روابط بین‌الملل نقش‌آفرین شوند. در این میان کشورهای اسلامی نیز با اتکای به هویت تمدنی خود، توانستند تأثیر قابل توجهی بر تحولات بین‌الملل بگذارند. به علاوه، انقلاب اسلامی توانست بازیگران نوینی را در نظام بین‌الملل به منصفه ظهور برساند که از جمله آنها جنبش‌های آزادی‌بخش و ملتها هستند که به عنوان نقش‌آفرینان جدید، دیدگاه‌های آنها می‌تواند بر دولت‌های و روابط بین‌الملل تأثیرگذار باشد. همچنین اخیراً، نقش‌ انقلاب اسلامی با توجه به نوع تعامل میان ملتها، در عرصه روابط بین‌الملل آشکار شده است. در این نوشتار ضمن بررسی امواج بیداری اسلامی، تأثیرات انقلاب اسلامی بر این جنبش‌ها نیز به بحث گذاشته می‌شود.

سه نگرش

با ظهور اسلام، مرحله‌ای جدید در تاریخ بشر فرا رسید. گر چه اسلام آخرین دین الهی بود و قبل از آن ادیان دیگر برای هدایت بشر ظهور کرده بودند. اما ظهور اسلام برای اولین بار معادلات مادی و معنوی را در تاریخ بشر تغییر داد. با ظهور اسلام نوع نگرش به جهان و در نتیجه سیاست تغییر کرد. تا قبل نگرش به زندگی مادی و معنوی بر سه شکل استوار بود:

1. واقع‌گرایی مادی

جهان و همه‌ی پدیده‌های آن اموری است مادی و هیچ پدیده‌ای با ابعاد معنوی همراه نیست. در این دیدگاه نه تنها معنویات و رابطه با جهان دیگر مورد نظر نبود، بلکه با توجه به اصل واقع‌گرایی، تنها عینیت بر حیات اجتماعی حاکم بود و لذا معناگرایی نیز هرگز جایگاهی نداشت. به عبارت دیگر، نه معناگرایی (2) و نه معنویت‌گرایی (3) محلی از اعراب نداشتند. واقع‌گرایی مفرط که خود را در غلبه وحشیانه در جنگ‌ها نشان می‌داد تنها وسیله‌ای بود که قدرت سیاسی را نشان می‌داد.

2. واقع‌گرایی ایدئالیسم (4)

این تفکر بر دو اساس شکل می‌گرفت: یکی اینکه جهان و پدیده‌های آن اموری هستند مادی، ودوم اینکه می‌توان در چارچوب قواعد موجود بر حیات مادی زندگی مادی بهتری را جستجو نمود. این تفکر سعی داشت تا با فراخواندن افکار در حول منافع مادی مشترک، آن‌ها را به سوی جهانی بهتر و سیاستی مسالمت‌آمیزتر سوق دهد. از همین رو این‌ها همان واقع‌گرایانی بودند که امکان تغییر را نیز تا حدودی و در چارچوب قواعد موجود ممکن می‌دانستند و لذا آرمانگرایی‌ آن‌ها در امتداد واقع‌گرایی مادی قرار داشت.

معنی‌گرایی و معنویت‌گرایی

معنی‌گرایان گروهی بودند که برای ذهن اصالت قائل بودند. سقراط و افلاطون اولین افرادی بودند که پشت ظاهر زندگی مادی را با معنا همراه دیدند. مُثُل در دنیایی دیگر قرار نداشت و به متافیزیک مربوط نبود، بلکه همان دنیای معانی پدیده‌ها بود. پدیده‌های مادی سایه‌هایی بودند که معنای آن‌ها باید از واقعیت‌های معنوی جستجو می‌شد. (5) معناگرایان به دو طیف تقسیم می‌شدند: (1) معنی‌گرایان افراطی: سوفیسطها به حدی در معنی‌گرایی گرفتار شده بودند که عینیت و امکان شناخت را غیرممکن می‌دانستند و همه چیز را ممکن. امروزه فراساختارگرایان (6) ادامه دهنده‎‌ی راه آن‌ها هستند. (2) معنی‌گرایان میانه‌رو: که با غلبه‌ی صرف نگاه واقع‌گرایانه بر امور مخالفت می‌کردند. لذا با پذیرش ماهیت عین، معنی را نیز مورد توجه قرار می‌دادند. از دید این گروه، با نگاه به پدیده‌های عینی تنها می‌توان به علت در سطوح ظاهری پی برد. اما برای فهم دلیل، باید از ظواهر عبور و جهان‌بینی پشت هر اقدام را جستجو کرد. از طرف دیگر، این گروه برخلاف معناگرایان مفرط دسترسی به شناخت را ممکن می‌دانستند و از همین رو سقراط به نقد نسبی‌گرایی مفرط سوفیسط‌ها پرداخت. (7) نظریه‌پردازان انتقادی و سازه‌انگاران نسخه‌های جدید این دیدگاه در دنیای کنونی هستند.

معنویت‌گرایی:

معنویت‌گرایان تحت تأثیر ادیان، نه تنها وجود معنی را مورد توجه قرار می‌دادند و لذا به نقش ذهن شأنیت می‌دادند، بلکه، همه‌ی پدیده‌ها و امور مادی را در طول عالم غیرمادی و متافیزیک می‌دانستند. لذا جهان مادی تجلی معنوی است که تحت حاکمیت خداوند متعال قرار دارد. لذا امور این دنیا ماهیت مستقلی ندارند و نشأت گرفته‌اند از قوانین و سنن الهی.
با این حال، حتی ادیان نیز نتوانسته بودند، معنویت گرایی را به شکلی مقوم در حیات اجتماعی و سیاسی وارد کنند. عدم موفقیت ادیان در جذب اکثریت جامعه، عدم وجود رشد ذهنی کافی برای پذیرش حاکمیت دین در اموری فراتر از امور فردی و تسری آن به امور اجتماعی و سیاسی و تحریف ادیان از جمله عواملی بودند که باعث شده بود تا جدایی شهر خدا و شهر شیطان امری مفروض پنداشته شود. بدین‌ترتیب، ساحت دین مربوط می‌شد به کلیسا و ساحت سیاست مربوط می‌شد به امپراتور. هر کس خواهان سعادت دنیوی بود به شهر شیطان و آن که خواهان سعادت اخروی و جاودان بود به قواعد کلیسا مبتنی می‌گشت. (8)
با ظهور اسلام برای اولین بار، قلمرو معنویت‌گرایی جهان اجتماعی و سیاست را نیز در برگرفت و ساحت سیاسی در طول ساحت معنوی جای گرفت. بدین‌ترتیب، راه رسیدن به خدا نه از طریق فردی و با جدایی از امور سیاسی، بلکه از دل امور اجتماعی و سیاسی عبور می‌کرد. لذا جامعه‌ی الهی و پاک، سیاست الهی و پاک را نیز ملزوم خود می‌دارد. قوانین سیاسی مشروعیت خود را از قوانین دینی بدست می‌آورند و دینداری هیچ تعارضی با سعادت مادی و دنیوی ندارد، چرا که میان عقل و شرع هیچ تعارضی نیست و حکم قطعی عقلی برابر است با حکم شرع.
بر این اساس، دنیای اسلام از همان ابتدا با تلفیق دو عالم فردی و اجتماعی، دین را به عنوان داور و مقنن قواعد سیاسی در نظر گرفت و توانست در مدتی کوتاه تمدنی پیشرفته را شکل دهد که هم سعادت مادی و دنیوی و هم سعادت معنوی و اخروی مردم را فراهم می‌نمود. بدین‌ترتیب، جامعه‌ی دینی برابر بود با جامعه‌ی توسعه یافته و هر چه دینداری بیشتر، تلاش و تکاپوی سیاسی و اجتماعی نیز بیشتر است. هر چه دینداری بیشتر شایسته‌سالاری و فن‌سالاری نیز بیشتر است. (9) بدین‌ترتیب، اسلام توانست متخصصانی برای رشد تمدن خود فراهم آورد که از انگیزه‌های فراتر از انگیزه‌های مادی برای فعالیت خود و تحمل مشقت‌های کاری و سیاسی برخوردار بودند. متخصصان متعهد در همه‌ی امور حضور داشتند و سیاست نیز یکی از مهم‌ترین ساحت‌های زندگی اجتماعی بود ک می‌بایست از حضور این متخصصان متعهد برخوردار باشد. بنابراین در تفکر اسلامی میان فن‌سالاری و معنویت‌گرایی تعارضی وجود ندارد و هرچه معنویت‌گرایی بیشتر، فن‌سالاری نیز بیشتر است. متخصصان متعهد در تنگناهای مختلف، منطقی فراتر از منطق ابزاری را مورد توجه قرار می‌دادند و حتی اگر مردم نیز از آن‌ها حمایت چندانی به عمل نمی‌آوردند، این موضوع از تلاش‌ جهادی آن‌ها ممانعت به عمل نمی‌آورد و به دلسردی آن‌ها منتهی نمی‌شد، چرا که هدف کسب رضایت الهی بود.
با اینحال، رشد تمدن اسلامی تحت تأثیر دو عامل با مشکل مواجه شد و جهان اسلام را به خواب فرو برد: یکی، استبداد داخلی، و دیگری استعمار خارجی. به تدریج عرصه برای حضور شایستگان در قدرت تنگ گشت و جاه‌طلبان در پوستین دین منافع خود را پیگیری می‌کردند. بدین‌ترتیب حاکمان اسلامی نه متخصص بودند و نه متعهد. دو ویژگی اصلی برای رشد و شکوفایی اسلام ابتدا در طبقه‌ی حاکم نزول کرد. این امر به ورود استعمارگران به جوامع اسلامی کمک نمود. حاکمان اسلامی از انگیزه و توان لازم برای مقابله با آن‌ها برخوردار نبودند و آن‌ها با فهم نقطه‌ی ضعف این حاکمان، با وعده و وعید و اعطای هدایای مادی زمام امور را در دست گرفتند. آن‌ها برای تثبیت پایه‌های نفوذ خود در جوامع اسلامی، می‌بایست فرهنگ مردم را نیز تغییر می‌دادند. بدین‌ترتیب، سعی نمودند در درجه‌ی اول با تفکیک حوزه‌ی سیاسی از حوزه‌ی دینی، دینداری آن‌ها را فردی سازند و در وهله‌ی دوم، با اشاعه‌ی فحشا و مادیگرایی، تفکرات مادی را در عوض نگاه معنوی آن‌ها جای دهند. بدین‌ترتیب، شرایط مهیا شد برای استثمار و استعمار جوامع اسلامی. مسلمانان نه تنها ابتکار عمل را از دست دادند، بلکه به عروسک‌های خیمه‌شب‌بازی قدرت‌های دیگر مبدل شدند.
با ایجاد گسست از تفکر دینی و اجتماعی بنیادهای تفکر اسلامی رو به خاموشی سوق پیدا کرد و با زوال تفکر اسلامی، زوال تمدن اسلامی آغاز گشت. مسلمانان نه تنها از سعادت اخروی خود دور ماندند، بلکه از سعادت دنیوی نیز فاصله گرفتند و در عوض آن به طعم تلخ بردگی برای بیگانگان تن دادند. زوال با خود خاموشی را پدید آورد و جلوه‌های شکوه تمدن اسلامی در علم، هنر و پیروزی در جنگ‌های صلیبی، با تغییر تفکر، ابتدا به آرمانهایی دست نیافتنی مبدل گشت و سپس از ذهن‌ها نیز جدا گشت، چرا که آرمان‌های جهان اسلام خود را در آرمان‌های زندگی مادی و غربی مفهوم‌بندی می‌کرد. (10) مسلمانان در پی دستیابی به ثروت و منفعت، هم از دین خود دور شدند و هم از ثروت و منفعت. استعمار به حدی از خود شیفته گشته بود که قلمروهای دنیای اسلام را نیز دستکاری نمود ومبنای قلمروهای جدید را در ملت‌گرایی قرار داد. ملت‌گرایی جای امت‌گرایی در تفکر اسلامی را گرفت و مرزها به نحوی توسعه استعمار پیر تغییر یافته بودند که زمینه را برای ایجاد دعوای همیشگی میان ملت‌های اسلامی فراهم می‌نمود. آخرین ضربه‌ی استعمار بر پیکره‌ی جهان اسلام ایجاد اسرائیل بود. (11) و این ضربه به حدی شدید بود که به کاتالیزوری برای بیداری جهان اسلام مبدل گشت. وحشت‌آور بودن این خواب به حدی زیاد بود که جامعه‌ی اسلامی را شوکه ساخت و از خواب پراند.

دوم. موج‌های بیداری

1. خیزش‌های مختلف جهان اسلام علیه مدرنیته و استعمار غرب؛ موج اول بیداری اسلامی

از قرن 16 به بعد استعمار اروپا فعالیت‌های خود را توسعه می‌دهد و مناطق مسلمان‌نشین خاورمیانه و شمال آفریقا نیز یکی از اهداف استعماری آن‌ها بود. استعمارگران پرتغالی، سپس اسپانیایی و فرانسوی و بریتانیایی به تدریج زمام امور مسلمانان را در دست گرفتند تا آن که با حمله‌ی ناپلئون به مصر در 1798 اولین جرقه‌های بیداری در دنیای اسلام نمایان شد.
در فاصله سال‌های 1796 تا 1799، ناپلئون بناپارت با کسب پیروزی‌های پی در پی در جنگ با دشمنان رژیم جدید و توسعه قلمرو حکومت فرانسه، محبوبیت زیادی در میان مردم فرانسه به دست آورد. آخریت عملیات بزرگ نظامی او قبل از به دست گرفتن قدرت، لشکرکشی به مصر بود. ناپلئون در بهار 1798، در رأس 38 هزار سرباز فرانسوی با 330 کشتی و ناو به طرف مصر حرکت کرد. هدف اصلی او از این لشکرکشی، قطع ارتباط انگلیس با مستعمره‌اش یعنی هندوستان بود. نیروهای فرانسه در روز اول ژوئیه سال 1798 در سواحل مصر پیاده شدند و فردای همان روز اسکندریه را به تصرف خود درآوردند. در پی آن، قاهره نیز در 23 ژوئیه به تصرف فرانسویان درآمد. در حالی که ناپلئون مشغول ایجاد یک ستاد فرماندهی در نزدیکی اهرام مصر بود، با نیروهای انگلیسی درگیر شد که بر اثر غافل‌گیری، قسمت اعظم ناوگان جنگی خود را از دست داد. ناپلئون در باقی مانده سال 1798 و نیمه اول سال 1799، به توسعه متصرفات خود در مصر و سواحل شرقی مدیترانه ادامه داد و تا سوریه پیش رفت.
نخستین رویارویی سرزمینهای اسلامی با استعمار را باید حمله ناپلئون به مصر دانست. اشغال سه ساله این سرزمین تحت حاکمیت عثمانی قرار داشت، نقطه عطفی در تاریخ معاصر مسلمانان به شمار می‌رود. ناپلئون، بعد از وقوع انقلاب فرانسه، نماینده تمام عیار تمدن جدید غربی با دو چهره و رویه استعماری و کارشناسی گردید. او شخصاً از سال 1796 به بعد علاقه و دلبستگی خاصی به شرق پیدا کرد. در پی این تهاجم، مسلمانان غرب متمدن را به هجوم استعماری و جهانگشایی‌شان یکجا شناختند. از این مسلمانان افزون بر بلایای ریشه‌دار داخلی، با مصیبت تهاجم استعمار نیز مواجه شدند. برای درمان این دردها،روشنفکران جوامع اسلامی، هر یک به فراخور ادراک سیاسی، فرهنگی، اجتماعی خود، راه‌حلهای خاصی را پیشنهاد می‌کردند. در نهایت، ناپلئون تصمیم گرفت به فرانسه بازگردد تا اینکه در اواخر ماه اوت سال 1799، پس از شکستن خط محاصره ناوگان جنگی انگلیس راهی فرانسه شد و بدون کسب نتیجه مهمی، دست از این جنگ کشید.
موج اول بیداری اسلامی در قرن 19 با اندیشه‌های سیدجمال الدین اسدآبادی ادامه یافت. (12) بازگشت مسلمانان به هویت خود، موفقیت مسلمانان در مقابله با استعمارگران، توجه به نقش مؤثر اسلام در انسجام سیاسی و مقابله با استعمارگران از جمله نتایج موج اول بیداری اسلامی بود. با این حال، موفقیت مسلمانان در موج اول بیداری اسلامی چندان مستقل نبود و رقابت استعمارگران نیز نقش مهمی در شکست ناپلئون ایفا نمود. به علاوه، این موج جنبه سلبی داشت و این امر در نفی استعمارگران معنی می‌پذیرفت. لذا جنبه‌ی ایجابی بیداری اسلامی، یعنی ایجاد یک حکومت اسلامی، همچنان مغفول ماند. سیطره‌ی سیاسی استعمارگران باعث شده بود که مبارزه با آن‌ها مهمترین هدف مسلمانان مبدل شود. در نتیجه عملاً از توجه به نقش دین در سازماندهی روابط میان مسلمانان غفلت ورزیده شد، هر چند که این موضوع تا حدودی در عرصه‌ی نظری پرداخته شده بود. همچنین، این موج بیش از آن که جنبه‌ی عملی داشته باشد، خود را در قالب فکری و نظری توسعه داد و افکار افرادی همچون سیدجمال‌الدین اسدآبادی را متأثر ساخت. فعالیت‌های عملی نیز در حیطه‌ی فعالیت‌های سیاسی و حزبی گروه‌هایی خاص باقی ماند وتسری بسیار اندکی به اقشار مختلف جامعه یافت. از همین رو این موج نتوانست چندان به نفش‌آفرینی در جهان اسلام بپردازد و پس از مدتی جنبش‌های ناسیونالیست عرب جای بیداری اسلامی را از آن خود کرد.

2. انقلاب اسلامی، موج دوم بیداری اسلامی

انقلاب اسلامی مهمترین موج بیداری اسلامی بوده است که پس از دومینوی بیداری اسلامی آغاز گشت. برخلاف موج اول، این موج از انحصار در قالب فکری بیرون آمد. و جنبه‌های عملیاتی بیشتری به خود گرفت. لذا، به سرعت توده‌های عمومی به گردانندگان اصلی این موج مبدل شدند. به علاوه، این موج برخلاف موج اول، علاوه بر جنبه‌های سلبی بر جنبه‌های ایجابی بیداری نیز واقف بود و لذا تشکیل حکومت اسلامی را هدف اصلی خود قرار داد. استقلال عمل بیشتر از نیروهای خارجی و توجه به قدرت مسلمانان بدون استمداد از کمک‌های شرق و غرب نقطه‌ی سوم تمایز این موج از موج اول بوده است که خود را در قالب شعار "نه شرقی، نه غربی" نمایان ساخت. از همین رو بعد از این موج با دومینوی بیداری اسلامی و تسری آن به سایر جوامع اسلامی مواجه هستیم. بدین‌ترتیب، بیداری اسلامی موج دوم، به اقشار و محدوده‌ی جغرافیایی خاص منحصر نگشت و از قابلیت تسری به تمامی جوامع اسلامی برخوردار بود. تأثیرگذاری این موج به حدی بوده است که از نظر بسیاری نقطه‌ی شروع بیداری اسلامی را باید از انقلاب اسلامی جستجو نمود. (13)
فرارفتن از جنبه سلبی اسلام به ایجاد مدل اسلام سیاسی انجامید که با ایجاد حکومت جمهوری اسلامی ایران عملی گشت. این مدل اولین مدل عملی اسلام سیاسی بوده است که فراتر از جنبه‌های مبارزه و جهاد را مورد توجه قرار داده و اسلام را محور حکومت و اداره‌ی امور سیاسی و اجتماعی قرار داده است. بدین‌ترتیب، اسلام از قالبی انتقادی و شالوده‌شکنانه فراتر رفت و به نقش تبیینی و تکوینی دین توجه گشت. اسلام دینی به شمار می‌رود که قادر است تمامی امور اجتماعی و سیاسی را مدیریت و تنظیم نماید. لذا جایگاه خود را در قانون‌گذاری پیدا می‌کند. همچنین، این دین می‌تواندتوسعه و پیشرفتی را برای جوامع مسلمان همراه آورد که متناسب است با شأنیت و کمال انسانی. لذا حوزه‌های مدیریتی سیاسی و اجتماعی همواره مبتنی است بر عدالت و بار دیگر اصل شایسته‌سالاری احیا می‌شود. لذا برنامه‌ی سیاسی دینی عدالت حداکثری و توسعه‌ی متوازن را با کنار زدن ساختارهای استعمار خارجی و استثمار داخلی به پیش خواهد برد. بنابراین، بهترین الگوی حکومتی الگویی است که هماهنگی بیشتری با مفاهیم و آرمان‌های اسلامی داشته باشد.

3. تحول در فلسطین و لبنان؛ موج سوم

تأسیس اسرائیل شوک‌آورترین کابوسی بود که مسلمانان را از خواب بیدار ساخت. با این حال، موج سوم بیداری اسلامی بلافاصله بعد از آن پدید نیامد. با مرور زمان مسلمانان از نقش اسلام غافل شده بودند وبرای مقابله با استعمار خارجی از ابزارهای خارجی بهره می‌بردند.البته استفاده از این ابزارها تا حدودی موفقیت‌آمیز نیز بود. آن‌ها توانسته بودند با بهره‌بردن از اندیشه‌های ناسیونالیستی و یا چپ استقلال سیاسی کشورهای عرب را بدست آورند. با این حال، این دیدگاه‌ها نتوانسته بود وحدت میان همه‌ی گروه‌های سیاسی را شکل دهد. از طرف دیگر، استعمارگران با خروج از مناطق مسلمان‌نشین، راه‌هایی را برای فرصت‌طلبی همیشگی خود باز گذاشتند. مرزبندی‌‎های جدید کشورهای مسلمان به نحوی بود که اختلافات قومی را تشدید می‌کرد و وجود این اختلاف‌ها همواره دسیسه‌ای بوده است برای فرصت‌طلبی و نفوذ استعمارگران در امور مسلمانان.
با این حال، سنت مبارزاتی در جوامع اسلامی بر اندیشه‌های ناسیونالیستی و چپ‌گرایانه مبتنی بود و در مقابله با اسرائیل نیز این سنت همچنان پابرجا بود. جوامع مسلمانان در ابتدا سعی داشتند تا با توسل به دیدگاه‌های ناسیونالیستی و یا چپ‌گرایانه به مقابله با اسرائیل اقدام ورزند. در این راه به دو جنگ عمده - جنگ شش روزه در ژوئن 1967 و جنگ یوم کیپور در اکتبر 1973 - اقدم ورزیدند. با این حال شکست اعراب در این دو جنگ نه تنها آن‌ها را از استعمار اسرائیلی نجات نداد، بلکه به مرور زمان، زمینه را برای تغییر رویکرد در نخبگان سیاسی نسبت به اسرائیل فراهم نمود. به تدریج سردمداران ناسیونالیست عرب نیز در عوض مبازره، با سکوت و حتی همکاری، رژیم صهیونیستی را به رسمیت شناختند. (14) هر چند با شکست ایده‌های مبارزاتی سنتی، مبارزه با استعمار اسرائیلی به تعویق افتاد، اما این موضوع باعث شد که مسلمانان بار دیگر با پرسش از چرائی این شکست به ماهیت و هویت اسلامی خود واقف گردند و از همین رو با ایجاد مقاومت اسلامی حماس در فلسطین و مقاومت اسلامی حزب‌الله در لبنان موج سوم بیداری اسلای ظاهر گشت. شکست ناسیونالیست عرب در مقابله با استعمارگران و وقوع انقلاب اسلامی مهمترین عوامل شکل‌گیری موج سوم بیداری اسلامی بودند. انقلاب اسلامی با تأثیرات مثبت و منفی بر فعالیت‌های گروه‌های اسلامی همراه شد. افزایش فعالیت‌های اسلام‌گرایان سلفی در قالب‌هایی همچون القاعده و طالبان واکنش‌هایی بوده‌اند که برای اعاده‌ی حیثیت درمقابل الگوی شیعی بیداری اسلامی و مقابله با استعمارگران صورت پذیرفته‌اند. این نگرش با خاص‌گرایی همراه است و اسلام را محدود به قشری خاص می‌کند. لذا این نوع نگرش عملاً با عمومیت‌بخشی به مفهوم بیداری اسلامی مخالف است و حتی از این قابلیت برخوردار است که سایر مسلمانان را به عنوان اهداف جهادی خود مورد نظر قرار دهد. لذا این نگرش ذاتاً با افزایش خاص‌گرایی و تفرقه در میان مسلمانان، با ایجاد اتحاد در میان آن‌ها علیه استعمارگران مخالف است. این فعالیت‌ها تنها بر جنبه‌های سلبی دین تأکید داشته‌اند و جهاد را به عنوان هدف اصلی قلمداد نموده‌اند. این در حالی است که در اندیشه‌ی انقلاب اسلامی، جهاد و مبارزه نه هدف، بلکه ابزاری است برای ایجاد دولت اسلامی.

4. موج چهارم بیداری اسلامی

بیداری در 12 کشور عربی موج چهارم بیداری اسلامی است که هماکنون در حال جریان است. موج چهارم بیداری اسلامی با خودسوزی یک دانشجو در 18 دسامبر 2010 در تونس آغاز شد. این مرحله با شکل‌گیری انقلاب یاس در تونس آغاز شد و به سرعت به سایر کشورهای خاورمیانه و شمال آفریقا تسری یافت. در پی این تحولات حاکمان تونس، مصر، لیبی و یمن برکنار شدند و قدرت‌های حاکم در سایر کشورها نیز با چالش‌های فراوانی روبرو شده‌اند. با وجود آن که دیدگاه‌های مختلفی در مورد ماهیت این تحولات وجود دارد ولی اعتراضات اخیر به وضعیت نابسامان سیاسی، اقتصادی این بار نه با چاشنی ناسیونالیست یا چپ، بلکه با چاشنی اسلام همراه بوده است که به ویژه با به قدرت رسیدن اخوان در مصر نمایان شده است.
بسیاری از صاحب‌نظران و تحلیل‌گران معتقدند که عامل اصلی و پیش برنده‌ی تحولات اخیر خاورمیانه، اسلام‌خواهی یا احیای اسلام، یا بیداری اسلامی است (فصلنامه‌ی "مطالعات بیداری اسلامی" مملو است از مقالاتی که علت اصلی تحولات اخیر را مذهب و بازگشت به آن می‌دانند). این دسته از صاحب‌نظران بر آن عقیده‌اند که علت اصلی تحولات اخیر را باید در تقاضاهای دینی دید که طی زمان انباشت شده است و عدم پاسخ‌گویی مناسب به آن‌ها به تحولات اخیر انجامیده است. (15)
مشخصاً اکثریت - حدود 93 درصد - مردم خاورمیانه و کشورهایی که تحولات در آن‌ها رخ داده است را مسلمانان تشکیل می‌دهند. (16) فرهنگ مسلمانان این منطقه با فرهنگ غرب و اهداف غرب متفاوت است و این تعارض یکی از دلایل مهمی است که طرح خاورمیانه‌ی بزرگ را با شکست روبرو ساخته است. (17) مسلمانان عقایدی دارند که ریشه در ماهیت دین آن‌ها دارد. همان‌طور که ویژگی ماهوی آب خیس کردن است وآبی که مربوط‌کننده نباشد، دیگر آب نیست، مسلمان نیز عقایدی دارد که بدون آن‌ها دیگر نمی‌توان به او مسلمان خطاب کرد. این عقاید اصول رفتار مسلمانان است که در میان همه‌ی آن‌ها مشترک است. با این حال، آنچه در جوامع اسلامی موجود است با این اصول سازگاری ندارد و همین موضوع علت اصلی نارضایتی و خیزش‌های منطقه است. به عنوان مثال، طبقه‌ی حاکمیت به لحاظ فرهنگی با توقعات مردم از اسلام و پیاده‌سازی آن فاصله دارد. آموزه‌های اسلام با فساد تناسب ندارد و فساد مالی و اقتصادی و اداری زیاد درون کشورهای اسلامی را برنمی‌تابد. آموزه‌های فرهنگی تمام مسلمانان از هر فرقه‌ای که باشند، ظلم و تعبیض اقتصادی را برنمی‌تابد. فرهنگ مسلمانان با رفاه بیش از حد حاکمان در شرایطی همخوان نیست که مردم در فقر به سر می‌برند. استکبار داخلی و پذیرش سلطه‌ی خارجی چندان با مزاق مسلمانان جور در نمی‌آید. (18)
با این حال، حاکمان منطقه‌ی خاورمیانه از اسلام تنها پوستین و ظاهری را برگرفته و برخی از آن‌ها به حفظ همین پوستین نیز اکتفا نکرده بودند. ظلم و تبعیض داخلی، فساد اقتصادی، رفاه بیش از حد حاکمان در کنار فقر اکثریت جامعه، عدم وجود آزادی‌های مبتنی بر چارچوب دین، روابط میان حاکمان کشورهای اسلامی و رژیم صهیونیستی، بی‌توجهی به مظاهر اسلامی همچون حجاب، زندان و شکنجه‌ی رهبران اسلام‌خواه، مثل رهبران اخوان المسلمین مصر، پروسه‌ای را آغاز نموده بود از نفرت‌ها که بر شکاف هر چه بیشتر مردم از حاکمان می‌انجامید. اعتراضات مختلف صورت پذیرفته بود، ولی همه‌ی آن‌ها سرکوب گشته بودند و در این سرکوب‌ها اغلب دست یاری قدرت‌های فرامنطقه‌ای در طرف حاکمان قرار داشت. با این حال، تاریخ این ظلم‌ها و کفرها را از اذهان ملت‌ها پاک نکرده بود و وضعیت جوامع اسلامی به مانند آتش زیر خاکستر بود و خاورمیانه‌ی اسلامی مدلی برای پاسخ‌گویی به تقاضاهای آن‌ها به حساب می‌آمد که علاوه بر ریشه‌کن کردن استبداد داخلی، استعمار خارجی آمریکا و اسرائیل و استعمار فرهنگی غرب را نیز به چالش می‌کشد. (19)
حاکمان این جوامع نه اسلامی بودند، نه دموکرات و نه توانسته بودند وضعیت رفاهی مناسبی را برای شهروندان خود فراهم آورند. شاید اگر یکی از این سه فاکتور وجود داشت، تحولات به وقوع نمی‌پیوست. با وجود آن که در برخی مواقع ساختارهای دموکراتیک در سیستم سیاسی وارد شده بود، به عنوان مثال در سال 2002 پادشاه بحرین اصلاحات سیاسی را پذیرفت، با اصلاحات سیاسی مبارک برای مبارزه با فقر، اما قدرت مطلقه همچنان در دست حاکم قرار داشت. این حاکمان یا در اثر کودتاهای نظامی به قدرت رسیده بودند - مثل قذافی که با کودتای 1969 وکنار زدن محمد ادریس سنوسی و زین‌العابدین بن علی در تونس و علی عبدالله صالح در یمن که در طراحی کودتای نظامی شرکت داشت و پس از مدت کوتاهی رئیس جمهور یمن شد - یا از طریق انتخابات ظاهراً دموکراتیک - مثل مبارک که بعد از ترور انور سادات به طریق قانونی و از آنجا که معاون رئیس جمهوری بود به قدرت رسید و از 1981 تا 2011 چهار بار در انتخابات ریاست جمهوری در حالی شرکت کرد که در سه دوره رقیبی را در پیش نداشت و مردم مصر می‌بایست تنها یک گزینه را انتخاب می‌کردند و در یک دوره نیز رقیبی ضعیف در پیش‌رو داشت که تحت فشارهای مختلف بود و پیروزی مبارک از قبل انتخابات مشخص بود - و یا قدرت را در چارچوب سیستم‌های سلطنتی به ارث برده بودند - مثل پادشاهی بحرین.
به علاوه رهبرانی که از طریق کودتا به قدرت دست یافته بودند مقبولیت اولیه‌ی خود را با شعارهای اسلامی و دموکراتیک بدست آورده بودند. با این حال، پس از مدتی خود به همان روش‌هایی روآورده بودند که در مقابل آن قیام کرده بودند. (20) اما در پاسخ به چرایی تحولات، برخی صاحبنظران معتقدند که علت را نباید در دموکراسی یا اقتصاد و یا هر چیز دیگر جستجو کرد، علت اصلی قیام‌ها را باید در اسلام‌خواهی مردم دانست. به همین دلیل این افراد برای تفسیر تحولات اخیر خاورمیانه از مفهوم "بیداری اسلامی" استفاده می‌کنند. (21) در رأس طرفداران این مفهوم علمای دینی قرار دارند. برخی از دلایل عنوان نهادن بیداری اسلامی به تحولات اخیر عبارتند از:
* شکست طرح خاورمیانه‌ی بزرگ آمریکا به معنای شکست پروژه دموکراسی‌سازی یا استقرار دموکراسی‌های هدایت شده در کشورهای اسلامی بوده است. (22) و به همین دلیل غرب در مقابل تحولات اخیر خاورمیانه در برخی مناطق سکوت کرده است و چراغ سبز حفظ نظام‌های وابسته‌ی هر چند غیر دموکراتیک در یمن، عربستان، اردن و بحرین را صادر کرده است.
* انعکاس مضامین و ارزش‌های اسلامی در شعارها، روش‌ها و اقدامات در این قیام‌ها مثل، شعارهای "الله اکبر"، "لا اله الا الله"، انتخاب نماز جمعه برای شروع اعتراضات، قرآن بلند کردن، حضور زنان محجبه در اعتراضات، پایگاه قرار دادن مساجد، شهید نامیدن کشته‌ها.
* ویژگی‌های نظام‌های سیاسی و حاکمان مورد اعتراض که سکولار بودن، وابستگی به غرب، شکستن ارزش‌ها و هنجارهای دینی و سخت‌گیری علیه گرایشات اسلامی و ... در بین تمامی آنان مشترک است.
* مطالبات و جهت‌گیری‌های پس از پیروزی که تأکید بر اجرای شریعت اسلامی در قوانین و احکام حکومتی را در تمامی این قیام‌ها و انقلاب‌ها دنبال کرده‌اند.
* اقبال عمومی به شخصیت‌ها و احزاب و گروه‌های اسلامی برای برپایی نهادهای حکومتی پس از پیروزی که نتایج انتخابات مجالس نمایندگان در مصر و تونس و شکل‌گیری فراکسیون‌های اسلام‌گرایان در آن نشانه این اقبال مردمی به اسلام‌خواهان است.
موج چهارم بیداری اسلامی به لحاظ وسعت موضوعی و جغرافیایی بسیار فراتر است از امواج قبل. این موج همه‌ی آحاد اجتماعی و سیاسی را در برگرفته است و از قابلیت تسری به همه‌ی کشورهای اسلامی برخوردار است. این موضوعیست که بیش از پیش استعمارگران را به چالش دعوت نموده است. استعمارگران در متوقف ساختن این موج ناکام مانده‌اند و از همین‌رو، استعمارگران خواهان منحرف ساختن این موج هستند و گرچه در تونس و لیبی تا حدودی به این هدف خود دست یافته‌اند، اما از آنجا که این موج مبتنی است بر عموم مردم، نه طبقه‌ای خاص، این انحراف و منحرف‌شوندگان با اعتراضات نوینی همراه شده‌اند. از همین‌رو، مردم که گردانندگان اصلی این موج هستند، نسبت به انحرافات صورت گرفته در تونس اعتراض نموده‌اند. این موج را می‌توان امتداد موج سوم، ولی در عرصه‌ی جغرافیایی بزرگتر قلمداد نمود که علاوه بر جنبه‌ی سلبی، جنبه‌ی ایجابی دین و تشکیل حکومت اسلامی را تنها راهکار برای احیای تمدن شکوهمند مسلمانان لحاظ می‌دارد.

جمع‌بندی

حرکت بیداری اسلامی یا خیزش اسلامی پدیده فراگیری است که حدود دو قرن از پیدایش آن می‌گذرد. در این دو قرن فراز و نشیب‌های فراوانی فرا روی این حرکت بود و با ضعف و قوت‌هایی همراه شده است. این حرکت در ابتدا در مناطق جغرافیایی خاص و محدودی ظهور یافت، سپس در طول دهه‌های گذشته دامنه آن گسترش یافت و به تدریج به سراسر دنیای اسلام از شرق آسیا تا جنوب و غرب آفریقا و حتی در بین اقلیت‌های مسلمان در سایر کشورها توسعه یافت. در آغاز، فعالان آن جمعی از علمای دین، نخبگان و اندیشمندان بودند، اما به تدریج توده‌های مسلمان، اعم از عالم و عامی، در سراسر جهان به حرکت در آمده‌اند. با پیروزی انقلاب اسلامی ایران، جنبش بیداری اسلامی، وارد مرحله‌ای جدید شد و جهش توأم با عمق فکری را در جغرافیای اسلام به ویژه در میان توده‌ها و لایه‌های خفته جوامع اسلامی به وجود آورد. به گونه‌ای که بیداری اسلامی از حالت دفاع انفعالی خارج و در موضع تهاجم فکری و رفتاری قرار گرفت و در اشکال جریان‌ها و نهادهای سیاسی و حتی جنبش‌های مقاومت رخ عیان نمود. بیداری منتج از انرژی آزاد شده از انقلاب اسلامی که برای اولین بار در شکل یک نظام سیاسی ظاهر شد، به زودی به حوزه مدیریت سیاسی و دیپلماتیک وارد شد و سایر نظام‌های سیاسی جهان اسلام را متأثر کرد. در شرایط کنونی حضور قدرتمند حرکت بیداری اسلامی با محوریت نظام جمهوری اسلامی ایران و کارکرد آن در شکل مردم‌سالاری دینی و تحت مدیریت جنبش‌ها و جریان‌های سیاسی و مقاومت، معادلات قدرت در روابط بین‌الملل را دچار تحول کرده است و در حال سامان دادن معادله جدیدی است که معارض با معادلات تعریف شده از سوی لیبرال دموکراسی به محوریت غرب است.

پی‌نوشت‌ها

1. عضو هیات علمی دانشگاه پیام نور
hatami5@yahoo.com
2. ideationalism.
3. spiritualism.
4. idealism.
5. سلیمی، حسین (1389)، "معناگرایی، اصالت ایده و آرمان‌گرایی"، فصلنامه پژوهش سیاست، سال دوازده، شماره 29، پائیز، صص. 199-198.
6. post-structuralism.
7. سلیمی، حسین (1389)، "معناگرایی، اصالت ایده و آرمانگرایی"، فصلنامه پژوهش سیاست، سال دوازدهم، شماره 29، پائیز، ص 199.
8. اخوان کاظمی، بهرام (1385)، "عوامل و پایایی سکولاریسم در جهان مسیحی"، فصلنامه‌ی دانش سیاسی، پاییز و زمستان، شماره 4، 68-37.
9. واثق، قادر علی (1388)، "معیارهای شایسته‌سالاری در اسلام"، معرفت، شهریور، شماره 141، ص 80.
10. شیرودی، مرتضی (1388)، "انقلاب اسلامی و بیداری اسلامی (تأثیرگذاری و نمونه‌ها)،" فصلنامه‌ی مطالعات انقلاب اسلامی، سال پنجم، شماره‌ی 16، بهار، ص 78.
11. ولایتی، علی‌اکبر (1384)، فرهنگ و تمدن اسلامی، قم: نشر معارف، ص 217.
12. خرمشاد، محمدباقر و کیانی، نیما (1391)، "تمدن اسلامی - ایرانی الهام بخش موج سوم بیداری اسلامی،" فصلنامه مطالعات انقلاب اسلامی، سال نهم، بهار، شماره 28، ص 29.
13. قلی رکنی، مهدی (1390)، "نهضت بیداری اسلامی و حرکت‌های مردمی منطقه، ادامه انقلاب اسلامی ایران"، نشریه فرهنگ و هنر، شهریور، شماره 2، صص 41-38.
14. خرمشاد، محمدباقر و کیانی، نیما (1391)، "تمدن اسلامی - ایرانی الهام بخش موج سوم بیداری اسلامی." فصلنامه مطالعات انقلاب اسلامی، سال نهم، بهار، شماره 28، ص 29.
15. اقارب‌پرست، محمدرضا: مهربان‌فر، هادی (1390)، "جنبش‌های اسلامی در خاورمیانه و شمال آفریقا: تلاقی استبدادستیزی و اسلام‌خواهی"، رهاورد سیاسی، شماره‌ی 32، تابستان، صص 179-159.
16. معین‌الدینی، جواد و ابوالحسن شیرازی، حبیب‌الله (1387)، "تقابل خاورمیانه‌ی اسلامی با خاورمیانه‌ی بزرگ."فصلنامه علوم سیاسی، شماره 41، بهار ، ص 145.
17. مهرعطا، رضا (1389)، "از خاورمیانه‌ی بزرگ تا خاورمیانه‌ی اسلامی، "پیام انقلاب، شماره‌ی 44، اسفند، ص 13.
18. اقارب‌پرست، محمدرضا؛ مهربان‌فر، هادی (1390)، "جنبش‌های اسلامی در خاورمیانه و شمال آفریقا: تلاقی استبدادستیزی و اسلام‌خواهی، "رهاورد سیاسی، شماره‌ی 32، تابستان، صص . 179-159.
19. معین‌الدینی، جواد و ابوالحسن شیرازی، حبیب‌الله (1387)، "تقابل خاورمیانه‌ی اسلامی با خاورمیانه‌ی بزرگ"، فصلنامه علوم سیاسی، شماره 41، بهار، ص 144.
20. Esposito,John L. (1984)T lslam and Politics, 4th edition, Syracuse: Syracuse University Press, p. 171.
21. عمار، محمد اسماعیل (1390)، "بیداری اسلامی؛ تقابل اسلام سیاسی و سکولاریسم، "ماهنامه‌ی معرفت، شماره‌ی 168، آذر، صص 153-169.
22. Sajedi, Amir (2006), "Greater Middle East: Opportunity or Challenge?" , lndia Quarterly: A Journal of lnternational Affairs, October; vol 62, 4: pp. 205-206.

منابع تحقیق :
احمدی، حمید «آینده جنبش‌های اسلامی در خاورمیانه...» فصلنامه خاورمیانه، ش 14 و 15، تابستان و پاییز 1377.
اسعدی، مرتضی، ایران، اسلام، تجدد (تهران: طرح نو، 1377).
اقارب‌پرست، محمدرضا، مهربان‌فر، هادی (1390)، "جنبش‌های اسلامی در خاورمیانه و شمال افریقا: تلاقی استبداد ستیزی و اسلام‌خواهی، " رهاوردسیاسی، شماره 32 ، تابستان.
حلبی، علی اصغر، تاریخ نهضت‌های سیاسی - دینی معاصر (تهران: انتشارات بهبانی، 1374).
خدوی، مجید، گرایشهای سیاسی در جهان عرب، ترجمه عبدالرحمن عالم (تهران: دفتر مطالعات سیاسی، 1369).
خرمشاد، محمدباقر وکیانی، نیما (1391)، "تمدن اسلامی - ایرانی الهام بخش موج سوم بیداری اسلامی،" فصلنامه مطالعات انقلاب اسلامی، سال نهم، بهار، شماره 28.
خمینی، روح‌الله، صحیفه نور، (تهران: سازمان مدارک فرهنگی انقلاب اسلامی، 1372).
دکمیجان، هرایر، اسلام در انقلاب، جنبش‌های اسلامی معاصر در جهان عرب...، ترجمه حمید احمدی (تهران: انتشارات کیهان، 1377).
سلیمی، حسین (1389)، «معناگرایی، اصالت ایده و آرمان‌گرایی»، فصلنامه پژوهش سیاست، سال دوازدهم، شماره 29، پاییز.
شیرودی، مرتضی (1388)، «انقلاب اسلامی و بیداری اسلامی (تأثیرگذاری و نمونه‌ها)»، فصلنامه مطالعات انقلاب اسلامی، سال پنجم، شماره‌ی 16، بهار، ص 78.
صاحبی، محمدجواد، اندیشه اصلاحی در نهضت‌های اسلامی (تهران: انتشارات کیهان، 1376).
عمار، محمد اسماعیل (1390)، «بیداری اسلامی؛ تقابل اسلام سیاسی و سکولاریسم»، ماهنامه‌ی معرفت، شماره‌ی 168 ، آذر.
عنایت، عنایت، اندیشه سیاسی در اسلام معاصر، ترجمه بهاءالدین خرمشاهی (تهران: خوارزمی، 1372).
الغنوشی، راشد، حرکت امام خمینی و تجدید حیات اسلام، ترجمه هادی خسرو شاهی، (تهران: انتشارات اطلاعات، 1377).
قطب، محمد، بیداری اسلام، ترجمه صباح زنگنه (تهران، انتشارات اطلاعات، 1374).
قلی‌رکنی، مهدی (1390)، «نهضت بیداری اسلامی و حرکت‌های مردمی منطقه، ادامه انقلاب اسلامی ایران»، نشریه فرهنگ و هنر، شهریور، شماره 2، صص 41-38.
کاظمی اخوان، بهرام، (1385)، «عوامل پیدایی و پایایی سکولاریسم در جهان مسیحی»، فصلنامه‌ی دانش سیاسی، پاییز و زمستان، شماره 4.
کپل، ژیل، پیامبر و فرعون؛ جنبش‌های نوین اسلامی در مصر، ترجمه حمید احمدی (تهران: کیهان، 1372).
مطهری، مرتضی، نهضت‌های اسلامی درصد ساله اخیر (تهران: انتشارات صدرا، 1370).
معین‌الدینی، جواد و ابوالحسن شیرازی، حبیب‌الله (1387)، "تقابل خاورمیانه‌ی اسلامی با خاورمیانه‌ی بزرگ"، فصلنامه علوم سیاسی، شماره 41، بهار.
مهرعطا، رضا (1389)، "از خاورمیانه‌ی بزرگ تا خاورمیانه‌ی اسلامی،" پیام انقلاب، شماره‌ی 44، اسفند.
واثق، قادر علی (1388)،" معیارهای شایسته‌سالاری در اسلام"، معرفت، شهریور، شماره 141.
ولایتی، علی اکبر (1384)، فرهنگ و تمدن اسلامی، قم: نشر معارف.
Sajedi, Amir (2006), "Greater Middle East: Opportunity or Challenge?" , lndia Quarterly: a Journal of lnternational Affairs, October; vol, 4. Masoud Kazemzadeh. (9998). "Teaching The Politics of lslamic Fundamentalism". Political Science & Politics, P. 52

منبع مقاله :
حاتمی، محمدرضا؛ بحرانی، مرتضی، (1392)، دایرة‌المعارف جنبش‌های اسلامی، تهران: پژوهشکده مطالعات فرهنگی و اجتماعی، چاپ اول

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.