نویسندگان: محمدكاظم شاكر (1)
محمد سعید فیاض (2)
محمد سعید فیاض (2)
چكیده
در دو سدهی اخیر، اسلام و قرآن از موضوعاتی است كه به صورت آكادمیك، در كانون توجه خاورشناسان بوده است. از ویژگیهای این دوره از خاورشناسی، لزوم ارائهی نظریات در قالب روشهای علمی معتبر و آمادگی برای پذیرش نقد علمی از سوی نظریههای رقیب است. از این رو، قرآن پژوهی خاورشناسان، با تحولی چشم گیر نسبت به گذشته همراه بوده است. یكی از محورهایی كه قرآن پژوهان غربی دربارهی آن آثاری را پدید آوردهاند، میزان اصالت قرآن نسبت به متون مذهبی گذشته است. پیش فرض بسیاری از خاورشناسان این است كه قرآن اثری بشری است كه پیامبر اسلام برای پدید آوردنش از آموزهها و گزارشهای تاریخی پیش از خود نیز بهره برده است. با این حال، همهی خاورشناسان، در این باره یكسان نمیاندیشند. این مقاله چند هدف را دنبال میكند: یكی آن كه خوانندگان را با آثار خاورشناسان و سیر تاریخی آنها آشنا سازد؛ دوم این كه، تحول دیدگاههای خاورشناسان و اختلاف نظر میان خودشان را واگوید؛ و سوم آن كه، به تجزیه و تحلیل دیدگاههای ارائه شده بپردازد.طرح مسئله
در سدههای اخیر، قرآن پژوهان غربی، بحثی را با عنوان "منابع و مصادر قرآن" مطرح كردهاند. براساس شواهد موجود، توجه جدی به این جنبه از مطالعات قرآنی در غرب، به اوایل قرن نوزده برمیگردد. برخی خاورشناسان، چنین القا میكنند كه پیامبراكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) بخش قابل توجهی از قرآن را از منابع مختلف، مانند تورات، تَلمود و انجیل، فرهنگ و آداب مردم مكه، آئین صابئان و اشعار جاهلی اخذ كرده است و یا برآنند كه آن حضرت با تأثیرپذیری از شرایط اجتماعی، فرهنگی و مذهبی عصرش، خود پدید آورندهی متن قرآن بوده است (نك: صغیر، 33-34). خاورشناسان با تمسّك به ادلهای همچون سفرهای پیامبراكرم به شام یا ملاقات ایشان با چهرههای نصرانی مانند ورقة بن نوفل و بحیرای راهب و مصاحبت با برخی از عالمان یهود در مدینه، آن حضرت را متأثّر از اهل كتاب، و قرآن را برگرفته از مصادر دینی و فرهنگی جامعهی عربستان و محیطهای پیرامونیاش، به ویژه در برخورد با كاروانهای تجاری سرزمینهای دیگر كه با خود مفاهیم و آموزههایی را به همراه میآوردند، دانستهاند (نك: الحداد، 1059-1060؛ رضوان، 100/1؛ سالم الحاج، 1/ 29-360) به طور مثال، بروكلمان و تورآندرائه، اسلوب قرآنی را از مبشّران مسیحی جنوب عربستان و رژی بلاشر، اصل قرآن را از لغت سریانی متأثّر میدانند (نك: صغیر،33، 34). برخی دیگر از آنان، پیامبر را از حنفاء تأثیرپذیر دانسته (نولدكه، 17؛ مقدادی، 283) و برخی از ایشان، قرآن را به مفاهیم و عناصر و آموزههای یهودی ارجاع دادهاند. همچنین برخی خاورشناسان مسیحی، قرآن را مقتبس از منابع مسیحی دانستهاند.پرسشهایی كه این مقاله درصدد یافتن پاسخ آنهاست، به این قرار است: پیش فرضهای خاورپژوهان در بررسی این موضوع چه بوده و چه تفاوتی با پیش فرضهای مسلمانان دارد؟ این بحث در میان خود خاورپژوهان چه تطّوری داشته است؟
پیشینهی بحث مصادر قرآن در عصر نزول
زیبایی بیان و جلوههای باشكوه ادبی قرآن، عرب عصر نزول را كه خود سرآمد در ادب بود، در نهان خود به این اندیشه رساند كه این سخن، فوق طاقت بشری است. بسیاری از مشركان، با شنیدن قرآن، طاقت از كف داده و اسلام آوردند. در مقابل، برخی نیز راه عناد و لجاجت در پیش گرفتند و در این راه با انتساب اوصافی چون ساحر، مسحور، مجنون، شاعر، كاهن و كذّاب به پیامبراكرم (صلی الله علیه و آله و سلم)، سعی در تخریب حقانیت او و اصالت قرآن داشتند.ساحر و سحر، از شایعترین تعابیر در برخورد مشركان با قرآن و پیامبر است. قرآن كریم، نسبت سحر و ساحر را در مورد قرآن (انعام/7؛ هود/7؛ انبیاء/3؛ صافات/15؛ احقاف/7؛ مدثّر/24) و پیامبر (یونس/2؛ ص/4؛ ذاریات/52) به ترتیب در 6 و 3 موضع گزارش كرده است. مراد از مسحوریت، تحت تأثیر سحر دیگران واقع شدن است. در قرآن 2 بار از این نسبت مشركان، در مواجهه با پیامبراكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) یاد شده است. (اسراء/47؛ فرقان/8) كهانت، به معنای اتصال انسان به جنّ است تا خبر گذشتگان و آیندگان را كسب كند (راغب اصفهانی، 442). در عصر نزول قرآن، عقیدهی بسیاری این بود كه كاهن، با فردی از جنّیان سر و كار دارد و آن جنّ با استراق سمع از اخبار غیبی آگاه میشود. كاهنان، زبان خاصی داشتند كه سجع از ویژگیهای آن بود. همچنین سخنان آنها ابهام آلود بود؛ به طوری كه تأویلهای گوناگونی را برمیتافت (نك: طاش كبری زاده،753-754؛ شاكر، 44-45). خداوند در قرآن كریم در دو موضع تأكید میكند كه قرآن از سنخ كهانت نیست (نك: حاقه/42؛ طور/29). در شماری از آیات قرآن، از تكذیب دشمنان نسبت به آیات و معجزات الهی و پیامبران سخن به میان آمده است. یك بار نیز از صفت «كذّاب» به عنوان وصفی كه مشركان در مورد پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) به كار بردهاند، یاد شده است (ص/4). برخی مشركان، قرآن را «اَضغاث احلام»- خوابهای آشفته- و پیامبر را «شاعر» نامیدهاند. خداوند ضمن ردّ آن، قرآن كریم را سخنی كه فرشتهی وحی آن را منتقل میسازد، دانسته است (نك: انبیاء/5). "قول بشر"، تعبیر دیگری است كه مشركان به قرآن نسبت میدادند. در سورهی مدّثر، از قول یكی از مشركان نقل شده كه گفته است: «إن هذا الا قول البشر» (مدثر/25). گاهی هم مشركان، انگشت اتهام را به سوی افراد و گروه خاصی نشانه میرفتند. قرآن كریم در دو موضع این ادعاها را مطرح كرده است (نك:/ 103؛ فرقان/ 4-5).
تعابیر گوناگون مخالفان اسلام در مورد پیامبراكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و قرآن كریم، خود نشان از نوعی تشویش، پراكنده گویی و سردرگمی، در مقابله با قرآن دارد؛ حالتی كه خداوند به «امر مریج» تعبیر آورده است؛ (ق/5) مریج به معنای مختلط و مضطرب است و به این دلیل آنها را چنین توصیف كرده كه آنها گاهی پیامبر را مجنون، گاه شاعر و زمانی ساحر نامیدند (نك: طبرسی، 9/ 212؛ 12/ 369).
قرآن پژوهی خاورشناسان و مصادر قرآن
خاورشناسی، به عنوان مكتبی فكری و سیاسی برای شناخت شرق، به ویژه جهان اسلام، با جنگهای صلیبی پدیدار شد. اولین تلاشهای علمی در این زمینه توسط پیتر ارجمند Peter the Venerable (1195-1094) رئیس راهبان فرقهی كلونی با ترجمهی قرآن به زبان لاتینی و با اهداف تبشیری در سدهی دوازدهم در فرانسه آغاز شد. نتایج كوششهای وی كه به «مجموعه كلونیایی» نامور گشت، ایجاد كانونی در غرب برای پژوهشهای اسلامی بود (آینه پژوهش، 54/ 20).با ورود اروپا به دوران اصلاحات و تغییرات عمیق دینی، سیاسی و روشنفكری، در اواخر سدهی شانزدهم، پژوهشهای نوینی دربارهی اسلام، به ویژه زندگی پیامبراكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) آغاز شد. نتیجهی این رویكرد پژوهشی و فضای حاكم بر عصر روشنگری، این شد كه در قرن هجدهم، برخی محققان مسیحی، حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) را مبلّغ دینی میدانستند كه طبیعیتر و عقلانیتر از مسیحیت بود. آن حضرت به استدلال بعضی، فرستندهی الهی برای كمك به مسیحیت، در پرهیز از اشتباهاتش بود. (پیشین، ص21-22)
نكتهی قابل توجه در این میان آن است كه بیشتر خاورشناسانی كه دربارهی قرآن سخن گفتهاند، به تأثیرپذیری اسلام و قرآن از تورات و انجیل اشاره داشته و یا به آن معتقد بودهاند تا جایی كه ماكسیم رودنسون- Maxim Rodinson- (2004-1915) خاورشناس روسی تبار فرانسوی، میگوید: "مسألهی عدم اصالت اسلام و تكیهی آن بر سایر ادیان، موضوعی مشترك میان تمامی خاورشناسان است." (الشرقاوی، 85)
سیر نگارشها در غرب در مورد مصادر قرآن
بحث دربارهی مصادر قرآن كریم، در قرن نوزدهم، بیشتر مورد توجه مطالعات اسلامی در غرب قرار گرفت. این توجه، همزمان با ظهور رویكرد نقد تاریخی به متون مذهبی بود. در این دیدگاه، پدیدههایی مانند پیدایش یك آیین جدید، تفسیری تاریخی میشد و پیدایش آن، با توجه به ظرف زمانی و حوادث پیش از آن، مورد تحلیل قرار میگرفت. مطالعه دربارهی منابع قرآن در غرب، به طور عمده بر دو پیش فرض بنا شده است: غیر وحیانی بودن قرآن و اقتباس قرآن از منابع قبل از خود؛ به ویژه عهدین؛ به دلیل تشابهات موجود مابین متن قرآن و آن منابع. یكی از خاورپژوهان تاریخگرا كه به بحث منابع قرآن علاقه نشان داده و نظریات او همواره دستمایه دیگر خاورشناسان این حوزه قرار گرفته، آبراهام گایگر - Abraham Geiger- است. او در نوشتهی مشهور خود، "محمد از متون یهودی چه چیز برگرفته است؟"، اولین بار، ایدهی اقتباس قرآن از منابع یهودی را مطرح كرد. نوشته گایگر اولین بار در سال 1896م با عنوان "یهود و اسلام" به انگلیسی ترجمه و در هند چاپ شد. گایگر در این كتاب، به زعم خود، در آیات قرآنی، بازتاب معارف و تعالیم یهودیت را میدید و در پی آن بود تا نشان دهد محتوای معارف و احكام قرآنی تحت تأثیر آنها بوده است. او میگوید: "سنتها و تاریخ یهودی بر زبان مردم جاری بود و به اندازهی كافی برای نبوغ شعری پیامبر جذّاب مینمود و ما شكی نداریم كه او ابزار لازم برای اقتباس از یهودیت را داشته است." (Judaism and Islam,p17).كتاب گایگر، در تمامی نوشتههای بعد از خود در مورد تشابه میان اسلام و یهودیت و یا اسلام و مسیحیت اثرگذار بود. نولدكه، از این كتاب تمجید كرده و نكات گایگر در مورد منبع اسلام و رابطهاش با داستانهای یهودی را ملاحظههای هوشمندانه و زیركانه، توصیف كرده است (نك: نولدكه، 7). با این حال، از آنجا كه دیدگاههای گایگر همراه با نوعی اغراق بود، بعدها نقدهایی را از سوی برخی پژوهشگران غربی متوجه خود كرد. نورمن استیلمن (Norman A.Stillman)، محقق انگلیسی، دربارهی دیدگاههای گایگر در كتابش چنین میگوید: "كتاب گایگر در زمان خودش تأثیر عمیقی برجای گذاشت؛ گرچه اثر وی، تمایل به ارائه تصویری اغراق آمیز از وجود عناصر یهودی در قرآن داشت." (Journal of Semitic Studies,2/231) این در حالی است كه در همین ایام، ویلیام میور -W.Muir- (1905-1819) دین اسلام را اقتباس از مسیحیت میداند؛ به اندازهای كه به ادعای او، اسلام با گونهای از مسیحیت یا مقدمهای از آن، اشتباه گرفته میشود (آینه پژوهش، 54/ 23-24).
تئودورنولدكه- Theodor Noldeke- (1930-1836) زبان شناس آلمانی، كه عنوان پدر خاورشناسی به او داده شده، در بخش دوم «تاریخ قرآن» با موضوع «نبوت محمد و وحی»، به مصادر تعلیم پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) میپردازد. نولدكه پس از اشاره به سابقهای تاریخی، از پیدایش نبوت میگوید: "پیامبر روح خود را از تفكری دینی انباشته میكند و این تفكر بر او سیطره پیدا میكند و چنین به او مینمایاند كه او با نیرویی الهی مأمور شده است تا آن فكر دینی را برای مردم تبلیغ كند و آن را حقیقتی از جانب خدا معرفی كند." (نولدكه،3) نولدكه، در معرفی مأخذ و منبع تعالیم قرآن، میگوید: "مصدر اصلی وحیی كه بر پیامبر نازل شد، برحسب اعتقاد قرون وسطی و بسیاری از معاصران ما، بدون هیچ شكی، نوشتههای یهودی بوده و تعالیم محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) در قدیمیترین سورهها نیز به طور آشكاری به مصادر اصلی اشاره دارد؛ لذا لزومی برای تحلیل و كشف این مطلب نیست كه بیشتر داستانهای پیامبران در قرآن، بلكه بیشتر تعالیم و احكام آن، ریشهای یهودی دارد. اما تأثیر انجیل بر قرآن، بسیار كمتر از این است." (همو، 7) نولدكه، در ادامه به ذكر شواهدی بر ادعای خود میپردازد. برای مثال، او تهلیل (لا اله الا الله) را برگرفته از عبارتی یهودی در كتاب سموئیل دوم (18/22، 32) میداند. وی برخی تعالیم مسیحی موجود در قرآن را نیز اصالتاً یهودی میداند و البته برخی از موارد موجود در قرآن، مثل تهجّد، برخی از اشكال نماز و یا توصیف قرآن به فرقان را دارای ریشهای مسیحی میداند (همو، 8). تاریخ قرآن نولدكه، بعدها به دلیل خطاهای فراوان موجود در آن، كه خود نولدكه از آنها با عنوان خراب كاریهای كودكانهای كه آثار آن را نمیتوان از بین برد، یاد میكند، توسط فردریش شوالی- Friedrich Schwally-، و پس از مرگ شوالی توسط آگوست فیشر -August Fischer- گوتهلف برگشتراسر- Gotthelf Bergstraser- و اتو پریتزل Otto Ptetzl- مورد بازنگری قرار گرفت (نك: مقدمه تاریخ القرآن، XI). عبدالرحمن بدوی، پژوهشگر مصری، كه نوشتههایی در نقد استشراق دارد، در این مورد میگوید: "با این همه در مورد نولدكه، كم و بیش، با احتیاط رفتار میكنیم؛ چه، وی با نپذیرفتن چاپ مجدد كتابش، تاریخ قرآن و سپردن این مهم به شوالی، به گونهای از آنچه نوشته، خشنود نبوده است." (بدوی، 15) در همین ایام مستشرقی آلمانیتبار به نام هارتویش هرشفلد-Hartwig Hirschfeld- در 1878 كتابی به نام "عناصر یهودی در قرآن" منتشر كرد. اثر بعدی در این موضوع، متعلق به خاورشناسی اتریشی، به نام آلویس اشپرنگر -Aloys Sprenger- (1893-1813) است كه سالهای متمادی در هند با منابع اسلامی در تماس بود و آثاری نیز چون تحقیق «گلستان سعدی» به زبان فارسی و «زندگی محمد» به انگلیسی، به نگارش درآورد. او پس از بازگشت به اروپا، سیرهای سه جلدی از زندگانی پیامبر، به زبان آلمانی، تحت عنوان «زندگی و تعالیم محمد» نوشت. حدود 36 صفحه از مقدمهی جلد سوم این سیره، به قرآن و ریشههای یهودی آن اختصاص دارد. اشپرنگر، در سال 1852، در مقالهای با عنوان «واژگان دخیل قرآن»، به ریشهیابی واژههای غیر عربی در قرآن، به منظور اثبات تأثیر منابع خارجی در تدوین قرآن پرداخت. (Qoran,pp.109-11 A sprenger) در سالهای پایانی سدهی نوزدهم، به محققی از چك، به نام رودلف دووژاك- Rudolf Dvorak (1920-1860) برمیخوریم. او را پایه گذار خاورشناسی در كشور چك معرفی كردهاند. او نیز در دو نوشتهی خود، به نامهای «پیوستی در موضوع لغات بیگانه در قرآن» و «دربارهی لغات بیگانه در قرآن» دیدگاههای اشپرنگر را پی میگیرد. آلفونس مینگانا- A.Mingana نیز در مقالهی «تأثیر زبان سریانی بر سبك قرآن»، مینویسد: «اگر برای مجموع واژههای بیگانه در قرآن عدد 100 را فرض كنیم، پنج درصد حبشی، ده درصد عبری، ده درصد یونانی-رومی، پنج درصد فارسی و حدود هفتاد درصد سریانی- آرامی است.» (A mingana,pp.174-175).
با آغاز قرن بیستم، فعالیت خاورشناسان در این حوزه، شدت گرفت و توجه شمار بیشتری از آنان را به خود جلب كرد. یكی از مهمترین مباحث مورد توجه خاورشناسان كه از اواخر سدهی نوزده میلادی آغاز و تا چند دهه بعد در قرن بیستم میلادی نیز ادامه یافت، پژوهش در جنبههای زبان شناختی متن قرآن بود. بیشتر پژوهشهای قرآنی در نیمه اول قرن بیستم، در پی كشف ریشههای زبانی واژههای قرآن و پیگیری سابقهی آنها در ادیان گذشته متمركز بود. این رویكرد نسبت به پژوهشهای گذشته در قرن نوزدهم، تغییری را نشان میداد. اكنون، به جای طرح ادعای مستقیم اقتباس متن قرآن از منابع گذشته، تلاش محققان در پیدا كردن ارتباط و پیوند اصطلاحات قرآنی، داستانها، احكام شرعی و مطالب اعتقادی چون معاد با متون و مطالب مشابه در سنت و منابع یهودی- مسیحی و مقایسه آنها با هم صورت میگرفت. همانگونه كه دیدیم كسانی چون گایگر، اشپرنگر و نولدكه و هرشفلد به تأثیرگذاری منابع یهودیت و مسیحیت بر قرآن پرداخته بودند؛ اما در آثار آنان، به طور مستقل، كاری در زمینه ردیابی نمادهای مسیحی و یهودی در قرآن انجام نشده بود.
در 1907 ایزرئل شاپیرو (Israel Shapiro) كتاب "بازگویههای تورات در بخشهای قرآن" را نوشت. سال 1922، پژوهشگری آلمانی به نام ویلهلم رودلف Wilhelm Rudolph كتاب «وابستگی قرآن به دین یهود و نصاری» را نوشت. در سال 1925، یوزف هوروویتس Joseph Horovitz (1874-1931) پژوهشی با عنوان "نامهای یهودی و مشتقات آن در قرآن" را در مجله سالانه کالج عبری منتشر كرد. در همان سال، كتابی تحت عنوان "داستانهای كتاب مقدس در قرآن" توسط محقق آلمانی دیگری به نام هاینریش اشپایر Heinrich Speyer نوشته شد. دكتر ولید صالح استاد و پژوهشگر قرآنی در دانشگاه تورنتو، درباره اشپایر مینویسد: "اشپایر همواره در پی نشان دادن مطابقتها و عدم مطابقتهای قرآن با انجیل یا دیگر منابع یهودی یا مسیحی بوده است." (Walid A.saleh,p.266).
در ادامهی این تك نگاریها دربارهی منابع قرآن، خاورشناس اسكاتلندی، واكر Walker در سال 1931 كتاب «شخصیتهای انجیل در قرآن» را نگاشت. دو سال پس از واكر، دیوید سیدرسكی (D.Siderskey) محقق فرانسوی، در كتاب "اصول اسطورههای اسلامی در قرآن و سیرهی پیامبران" با اشاره به برخی قصص قرآنی، چون داستان حضرت آدم، ابراهیم، یوسف، موسی، عیسی، داود و سلیمان علیهم السلام، آنها را برگرفته از منابع قدیمی یهودی مثل كتاب آگادا (אגוה) و انجیلهای مختلف مسیحی میداند.
در سالهای ابتدایی قرن بیستم میلادی، ویلیام كلئر تیزدال- William St.Clair Tisdall (1928-1859) تاریخدان و زبان شناس انگلیسی، اثر معروف خود را با عنوان «منابع اصلی قرآن» منتشر میسازد كه تا مدتها پس از وی، یكی از نوشتههای مورد اعتنا در موضوع منابع قرآن بود و محققان بسیاری به كتاب او ارجاع میدادند. تیزدال مدتی را به عنوان دبیر جمعیت میسیونری كلیسای انگلیس، در اصفهان گذراند. قبل از نگارش این كتاب، در سال 1900 میلادی، كتاب «منابع اسلام» را نوشت. این كتاب به نوعی چكیده كتاب «منابع اصلی قرآن» بود. میتوان گفت كه كتاب تیزدال، پس از اثر گایگر، مفصلترین اثری است كه به طور گسترده به بحث منابع قرآن پرداخته و منابع متعددی را مدعی شده است. او در كتابش، به ذكر مصادیق مختلف در هر بخش پرداخته و البته در مواردی، مانند بخش چهارم كتاب، همانگونه كه خود در پیشگفتار كتاب اشاره كرده، از دیدگاههای گایگر استفاده كرده است. (William st.Clair Tisdall)
این كتاب در شش بخش تدوین شده است. پس از پیشگفتار، در بخش اول، تیزدال به اعتقاد مسلمانان دربارهی قرآن اشاره كرده و با طرح شبهاتی در مورد نگارش و تدوین قرآن، اولین قدم را در تلاش برای اثبات غیر الهی بودن قرآن برمیدارد. در بخش دوم، به تأثیر اعتقادات و آداب اعراب در قرآن پرداخته شده است. بخش سوم كتاب، در مورد تأثیر عقاید صابئین و اعتقادات یهود بر قرآن است. بخش چهارم به بررسی ریشههای مسیحیت و انجیلهای مسیحی در قرآن میپردازد و بخش بعدی، در مورد عناصر موجود از فرهنگ زرتشتی در قرآن است. بخش پایانی و ششم كتاب نیز به حنفاء و تأثیر آنان در اسلام پرداخته است.
پس از انتشار كتاب تیزدال، دو تن از نویسندگان مسلمان به نامهای «مولوی محمدعلی» از پاكستان، با نوشتن كتاب «خاستگاه الهی قرآن كریم» و «امام فخرالاسلام» در كتاب «بیان الحق و الصدق المطلق»، كتاب او را نقد كردند. تیزدال نیز در جواب این نقدها، در 1912، كتاب «كلامی با عقلاء؛ دفاعی مختصر از منابع اسلام» را منتشر كرد و در آن، ضمن اشاره به نظریّات این دو منتقد، به ردیابی برخی لغات غیرعربی در قرآن برای اثبات نظریه خود پرداخت.
پس از تیزدال در 1933، چارلز كالتر تاری (Charles C.Torrey) كتاب «بنیان یهودی اسلام» را منتشر كرد. این كتاب حاوی پنج سخنرانی تاری است كه در سال 1931 ایراد كرده بود. موضوعات این سخنرانیها شامل بررسی حضور یهود در جزیرة العرب، ظهور اسلام، الله و اسلام در تاریخ قدیم، داستانهای قرآن و شریعت پیامبر است. تاری در پیشگفتار، هدف خود را نگاهی نو به اسلام و كتاب حیرتآور و جالب آن، قرآن، ذكر میكند. او با اشاره به مهاجرت وسیع یهودیان در قرن ششم میلادی از مناطقی چون فلسطین به جزیرةالعرب و غیرقابل قبول دانستن امّی بودن پیامبر، در مورد نظریه رایج دیگر در این حوزه، عقیده جالب توجهی دارد. وی میگوید: "نظریهای كه مسیحیت را اساس اسلام میداند، نزدیك به نیم قرن است كه مطرح است. اكنون این نظریه به طور كامل مردود شده است." (Charles C.Torry 2) بایستی توجه داشت كه دامنهی نظریهی تاری، از جهتی فراگیرتر از برخی دیگر از خاورشناسان است. او اسلام را دارای بنیانی یهودی میداند و از این رهگذر، قرآن را نیز بالطبع متأثر از یهودیت میداند. او در این موضوع، حتی تندتر از نولدكه میرود؛ چه، او در برخی موارد، تأثیر عقائد مسیحیت را در قرآن معتقد بود. انگارهی تاری، حتی مورد تردید محققان غربی نیز قرار گرفته است. تحلیلگر مجلهی «انجمن سلطنتی آسیایی بریتانیا و ایرلند» در بررسی كتاب تاری مینویسد: "من دربارهی تأكید نویسنده بر تأثیر یهودیت بیمناكم. ممكن است كسی عبارتی چون «ریشههای یهودی قرآن» را مطرح كند؛ همان چیزی كه درنهایت موردنظر نویسنده است؛ اما اساس و بنیان اسلام، چیزی فراتر از یهودیت است." (Guillaume,p.207)
در دههی سوم از سدهی بیستم میلادی، به یكی از تأثیرگذارترین متون غربی در این حوزه، یعنی كتاب «خاستگاه اسلام در محیط مسیحیاش» برمیخوریم. نویسندهی كتاب، ریچارد بل Richard Bell محقق و عرب شناس اسكاتلندی است. كتاب، شامل هفت سخنرانی مكتوب است. در بخش اول و دوم كتاب، حضور كلیسای شرقی در جزیرةالعرب و تأثیر محیط مسیحی موجود بر اعراب بررسی شده است. بخشهای سوم، چهارم و پنجم، به بررسی شخصیت و پیامبری حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) و شیوه تعامل و برخورد ایشان با مسیحیان میپردازد. بخش پایانی نیز به تأثیر مفاهیم موجود در فرهنگ مسیحی در افكار پیامبر و متن قرآن میپردازد و با ارائهی مثالها و شواهدی از مفردات قرآنی و آداب اسلامی و مشابهت آنها با مسیحیت، آنها را برگرفته از مسیحیت میداند. بل در بخش سوم كتاب، با اشاره به شكل گیری مفاهیمی چون «روز جزا»، «بهشت» و «جهنم» و تحلیل معنایی واژه «قرآن»، چنین نتیجه میگیرد: "اما هیچ شكی نمیتواند وجود داشته باشد و اكنون پذیرفته شده است كه اینها (مفاهیم) متعلق به واژگان دینی هستند كه مسیحیت به جزیرةالعرب شناسانده است." (R.Bell,p.90)
رژی بلاشر (Régis Blachère)(1900-1873) نیز به رغم رعایت اعتدال در نظریهپردازیهایش در مورد قرآن، در برخی از آثارش، ادعای متأثر بودن قرآن از منابع مسیحی را مورد تأیید قرار داده است. به طور مثال او در جایی گفته است كه سور مكی، متأثر از برخی متون غیر رسمی مسیحی، مانند انجیل عربی طفولیت بوده و پیامبر اسلام نیز با فقرای مسیحی ارتباط داشته است (نك: مناهج المستشرقین فی الدراسات العربیه الاسلامیه، 1/ 31).
یكی دیگر از نگارشهای دراز دامن در این زمینه، اثر سه جلدی «القرآن و الكتاب» به خامه اسقف مسیحی لبنانی، یوسف دُرّه حدّاد است كه در آن، نویسنده به دنبال یافتن مصادر توراتی برای قرآن است. او در جلد اول پس از بررسی تاریخ صدر اسلام و پی گیری رد پای یهودیت در جزیرةالعرب، با شواهد چندی كه از آیات قرآن ذكر میكند، به زعم خود در تلاش است تا اقتباس قرآن از تورات را ثابت كند. صرف نظر از متون مورد استشهاد این نویسنده و ضعفهای آن، باید اذعان كرد كه رویكرد كاملاً جدیدی در نوشتههای وی دیده میشود. اندیشهی جدید او در این اثر، آن است كه برای قرآن یك مصدر اولی و مصادر ثانوی فرض كرده است. وی میگوید: نخستین مصدر برای قرآن، خداوند است (الحداد، 173) كه مبدأ هر چیزی به شمار میرود و این، عقیده ایمانی مسلمانان نیز هست و كلام و جدالی در آن نیست؛ اما این عقیده، مانع از بحث از مصادر ثانویه درباره قرآن نمیشود؛ مصادری كه پیامبر به سبب حضورش در آن محیط خاص، از راههای گوناگون تحت تأثیر آنها بوده است. (همو) حداد، همچنین با استناد به برخی آیات قرآنی، در پی این نتیجه گیری است كه قرآن، ترجمهی برخی از آیات تورات و دیگر كتب آسمانی است و اسلام، در حقیقت، مخلوطی از توحید و شریعت توراتی، معاد انجیلی، عقائد حنفاء و رسوبات عقاید مشركین و قومیت گرایی عربی است (نك: زمانی، 157).
یكی دیگر از آثار منتشر شده در این سالها، كتاب "یهودیت در اسلام، سابقهی انجیلی و تلمودی قرآن" نوشته ابراهام ایزاك كاتش -I Katsh (1906-1998) است. نویسنده، در ضمن مباحث كتاب، به بررسی مفاهیم موجود در تفاسیر یهودی كه در سورههای بقره و آل عمران آمده، میپردازد. به عنوان نمونه، كاتش دربارهی یكی از صفات خداوند میگوید:"بسیار جالب است كه قرآن، خدا را «صلح بخش» [نویسنده به كلمه قرآنی مورد منظورش، اشاره نكرده، اما ممكن است منظور وی، واژهی «سلام» باشد]. میخواند كه دقیقاً برابر مفهومی است كه تفاسیر تورات ذكر كردهاند، كه خدا «صلح» است." (Abraham.I.Katsh).
همچنین در این دهه، به چهرهای مشهور در مطالعات اسلامی برمیخوریم كه بر خلاف طیف وسیعی از محققان غربی كه قائل به غیر آسمانی بودن قرآن بودند، در این موضوع به گونهای دیگر میاندیشد. ویلیام مونتگمری وات (William Montgomery Watt) (2006-1909) كه برخی او را آخرین خاورشناس نیز نامیدهاند، معتقد بود، قرآن كتابی است كه از طرف خداوند بر پیامبر الهام شده است و البته مانند انجیل، خالی از خطا و اشتباه نیست. بنابراین، مونتگمری رأی همكیشان و اسلاف خود را قبول ندارد و در استدلال خود، در اصلاح عبارات استاد خود، ریچارد بل، مینویسد: "من بر آنم كه تحقیق سالم حكم میكند كه ما نباید از قرآن به عنوان فرآورده ذهن و ضمیر حضرت محمد [صلی الله علیه و آله وسلم] سخن بگوییم. بنابراین من، همهی عبارات و تعبیراتی را كه به تصریح یا تلویح میرسانده است كه حضرت محمد [صلی الله علیه و آله و سلم] مؤلف قرآن بوده است، همچنین آنهایی را كه از منابع او و از عوامل مؤثر بر او سخن میگفته است، تغییر داده یا حذف كردهام." (مونتگمری، بازنگاری درآمدی بر تاریخ قرآن ریچارد بل، 18-19) میگوید: «تقریباً از چهل سال پیش تاكنون در تمام نوشتههایم، دربارهی حضرت محمد، همواره این نظر را ابراز كردهام كه محمد در این گفته كه قرآن تصنیف او نبوده بلكه از بالا به او وحی شده، صداقت داشته است. از سال 1953 میلادی تاكنون مدافع این نظر هستم كه قرآن فعلِ الهی است كه از طریق شخصیت محمد عرضه شده است (مونتگمری، برخورد آرای مسلمانان و مسیحیان، 47).
در دهههای پایانی قرن بیستم، شاهد ظهور نظریاتی ابداعی در باب اصل و خاستگاه قرآن هستیم كه دیدگاههای قبلی و كلاسیك در این زمینه را زیر سؤال میبرد. نخستین نظریه از این دست، در سال 1974 توسط گونتر لولینگ (Gunter Luling) مطرح شد. او در كتاب "دربارهی قرآن اصلی؛ اقدامات اولیه در بازسازی سرودهای شعری قبل از اسلام"، نظریه خود را شرح میدهد. این كتاب، تكمیل رسالهی دكترای اوست كه تحت عنوان "بررسی انتقادی- تفسیری از متن قرآن" در سال 1970 تدوین شده بود. بر مبنای ایدهی او، متن قرآن، شامل سطوح مختلفی است كه چندین بار در معرض كاهش قرار گرفته است. او سطح پایهی قرآن را اصالتاً دارای منشأ مسیحی میداند كه در قالب سرودهای مذهبی مسیحی خوانده میشده و در اصطلاح لولینگ، «قرآن اصلی» خوانده میشود. این سطح پایه، حاوی پیام مأموریت یهودی- مسیحی محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) بوده است. این سطح، بعدها در فرایندی كاهشی و به منظور تطبیق با عقاید اسلامی، تغییر كرده است. سطح دیگر، یا در اصطلاح لولینگ «سطح یك وجهی»، از اول، منشایی اسلامی داشته و با جاگذاری در جاهای لازم متن، به تغییر معنای سطح دو وجهی به سوی آراء اسلامی انجامیده است (هفت آسمان، 38/ 60-61).
لولینگ، برای اثبات نظریهی خود، به ارائهی متن فرضی قرآن اصلی یا همان سطح دو وجهی قرآن پرداخته و در این راه، از تمام ذوق و ابتكار خود بهره برده است؛ اما این كار وی مستلزم تغییر تلفظ متن، عناصر صامت و ترتیب واژگان و حتی تغییر كل واژگان بوده است. این كار البته گرچه بسیار مبتكرانه صورت گرفته، اما مورد اعتراض برخی از محققان غربی قرار گرفته است.
جرالد هاوتینگ (Gerald R.Hawting) اسلام شناس انگلیسی، خطر تغییر دادن متن برای اثبات یك نظریه را اینگونه تحلیل میكند: "به نظر من، این پیشنهاد اساساً بعید است و از این رو راهی برای نظارت یا بررسی «قرآن اصلی» وجود ندارد. اینكه این كتاب، برای سازگاری با پیش فرضهای پژوهشی یك نفر بازسازی شده، خطرناك است." (Hawting,27)
نام آشنای دیگر در حوزهی مطالعات اسلامی و تبلیغی ضد اسلام، ابن ورّاق (Ibn Warraq) است. ابن ورّاق نامی مستعار است. او متولد 1946، سكولاریستی پاكستانی الاصل است كه با تأسیس "انستیتوی سكولار كردن دنیای اسلام" فعالیتهای ضد اسلامی را سامان داده و در زمینهی بحث منابع قرآن نیز اثری منتشر كرده است. پدرش در نوجوانی، او را برای ادامهی تحصیل، به انگلستان فرستاد. او فارغ التحصیل دانشگاه ادینبورگ اسكاتلند در رشتهی فلسفه است و عربی را نیز تحت نظر مونتگمری وات، مستشرق معروف انگلیسی، خوانده است. در سال 1982 به فرانسه رفت و پس از جریان سلمان رشدی، اولین اثر خود را تحت عنوان "چرا مسلمان نیستم؟" در یك مجلهی آمریكایی منتشر كرد. او تاكنون هفت كتاب منتشر كرده كه تمام آنها بر ضد اسلام و قرآن است. اثر دیگر او كه مقالات جمع آوری شده از خاورشناسان بزرگ غربی در مورد قرآن است، "خاستگاه قرآن، كتاب مقدس اسلام" نام دارد. كتاب در چهار فصل تدوین شده است. در بخش اول، علاوه بر مقدمهی ابن وراق، مقاله «قرآن»، نوشته تئودور نولدكه- كه در دائرةالمعارف بریتانیكا درج شده- آمده است. بخش دوم، در جمع قرآن و قرائتهای گوناگون قرآن، فراهم آمده از مقالاتی از لئون كاتیانی، آلفونس مینگانا، آرتور جفری و دیوید مارگلیوث است. در بخش سوم كه دربارهی مصادر قرآن است، سه مقاله از قرآن پژوهان غربی آمده كه موضوع مشابهت برخی مضامین قرآنی با عهدین و دیگر كتب مقدس را بررسی میكند. آبراهام گایگر، كلئر تیزدال و چارلز كالتر تاری از نام آورترین قرآن پژوهانی هستند كه در این باره مطالبی منتشر كردهاند. در این فصل، سه مقاله از این افراد آمده است كه برخی از آنها برگرفته از كتابهای آنهاست. بخش چهارم، تنها حاوی یك مقاله در بررسی رویكرد جدیدی است كه جان ونزبرو (John Wansbrough) در كتاب "مطالعات قرآنی" برای پژوهشهای قرآنی پیشنهاد كرده است. آخرین كتاب ابن وراق، تحت عنوان "كدام قرآن؟ قرائات، نسخ خطی و تأثیر شعر قبل از اسلام" در سال 2007 منتشر شده است. آنگلیلكا نویورت (Angelika Neuwirt) دربارهی ابن ورّاق میگوید: "ابن وراق در این زمینه تخصصی ندارد؛ ولی از لحاظ عاطفی، خود را متعهد میداند. هرچه را بر ضد قرآن است، جمع آوری كند! "(نك: هفت آسمان، 28/34).
اولین سال از قرن جدید، شاهد ظهور یكی از آخرین نظریات ارائه شده در مورد قرآن است كه از طرف پژوهشگری آلمانی، به نام مستعار كریستوف لوكسنبرك (Christoph Luxenberg) ارائه شده است. او نظریهی خود را در كتاب "قرائت سریانی- آرامی قرآن" در سال 2000 مطرح كرد. وی معتقد است برخی از عبارات مشخص از قرآن را نباید با توجه به معنای عربی لغات آن، بلكه با لحاظ معنی و مدلول سریانی- آرامی لغات، معنی كرد و فهمید. ریشهی این نظریه، از این ادعای وی سرچشمه میگیرد كه محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) مفاهیمی را كه به شنوندگان عرب خود ارائه میداد، از گفتگو با یهودیان یا مسیحیان جزیرةالعرب یا مسیحیان سوریه در سفر به آنجا، آموخته بود. بنابراین، اگر لغتی در قرآن، در معنای عربی آن غامض یا نامفهوم است، باید به سراغ ریشههای سریانی- آرامی آن رفت. او همچنین، بخشی از قرآن را برگرفته از متون مقدس مسیحی میداند كه در كلیساهای سوریه در مراسم مذهبی مسیحیان خوانده میشده است.
(http://chiesa.espresso.republica.it./articolo/7025?eng=y Alfred Hackensberger)
نظریهی جدید لوكسنبرك، در غرب، با برخی واكنشها نیز مواجه شده است. خانم نویورت كه از ژانویه 2007، با همكاری همكارانش در پروژهای قرآنی در دانشگاه برلین كار میكنند كه دو ركن، شامل مستندسازی متن قرآن و مقایسهی برخی از سورههای قرآن، با نظائر آن در كتب مقدس دارد، دربارهی لوكسنبرك و طرز فكر وی می گوید: "متأسفانه در كنار این جریان، جریان تندروی وجود دارد كه به نظرش، قرآن، نه در دوره متأخر، كه قبل از اسلام شكل گرفته است. طرح این دیدگاه برای من خجالت آور است. به نظر وی [لوكسنبرك]، قرآن عبارت است از كپی برداری یا ترجمهای از نصوص قدیمی (از سریانی به عربی). در سال 2000، كتاب وی تحت عنوان «قرائت آرامی- سریانی از قرآن» منتشر شد كه هیچ كس به آن توجه نكرد. اما پس از حوادث یازده سپتامبر، این كتاب مورد اقبال قرار گرفت و به مرجع نوشتههایی چون مجله نیوزویك تبدیل شد." (نك: هفت آسمان، 28/34).
یكی از آخرین كتب منتشره در این موضوع، سلسله مقالاتی دربارهی قرآن، از محققان غربی است كه توسط "گابریل رینولدز" (Gabriel Said Reynolds) تحت عنوان "زمینهی تاریخی قرآن" جمع آوری شده است. كتاب، سه بخش و 289 صفحه دارد و شامل دوازده مقاله، از جمله «آخرین پژوهشها دربارهی تدوین قرآن» از گرهارت باوئرینگ (Gerhard Bowering)، «بازنگری دربارهی تألیف قرآن» از كلود گلیوت (Claude Gilliot)، «تأثیر عقیدتی مسیحیت در قرآن»، از سمیر خلیل سمیر (Samir Khalil Samir) و «زبان سریانی در قرآن؛ نظریات اسلامی» از اندرو ریپین (Andrew Rippin) است.
تجزیه و تحلیل آرای خاورشناسان دربارهی مصادر قرآن
با توجه به گزارشهای قرآن از اتهامات مخالفان اسلام و نیز دیدگاههای دو سدهی اخیر خاورشناسان در مورد مصادر قرآن، میتوان نكات زیر را مطرح كرد.نكتهی اول: از آنجا كه اتهام مصدریت برخی منابع بشری در زمان نزول قرآن نیز مطرح بوده و قرآن كریم، به صراحت، به گزارش آنها پرداخته و به آن پاسخ داده است، در چنین فضایی، اگر مخالفان شاهد صدقی برای گفتارشان داشتند، آن را آفتابی میكردند و یا اگر كسانی از یهود و نصارا یا شاعران معاصر پیامبر اسلام، خود یا كتب و آثارشان، مورد استفادهی پیامبر در القای قالب و محتوای قرآن بود، نباید از اِعلام آن دریغ میكردند. چطور ممكن است عالمان و آگاهانی از یهود و نصارا آموزههای دینشان را در اختیار حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) قرار دهند و یا شاعری غیرمسلمان، شاهد اقتباس ایشان از اشعارش باشد و آنگاه ایشان، با استفاده از آنها، دین جدیدی را سامان دهد و در این دین جدید، مشروعیت دین یهود و مسیحیت و آیین شرك را به صراحت نفی كند و پیروان آنها را كافر به شمار آورد و با این وجود، آن معلمان فرضی، حاصل ذهن و زبان خویش یا تعالیم دینشان را سخاوتمندانه در اختیار ایشان قرار دهند و به عبارتی، در تخریب دین خود شركت كنند و حتی از اعلام این واقعیت نیز خودداری كنند؟!
بنابراین، میتوان نتیجه گرفت كه این اتهام، در زمان صدر اسلام، نتیجهای را برای اتهام زنندگان به بار نیاورد و تا قرنها بعد، كسی چنین اتهامی را به قرآن وارد نساخت، تا این كه در سدههای اخیر، مبلّغان مسیحی و مخالفان دین اسلام، آهنگ جدیدی را در این باره ساز كردند. وقفهی طولانی بین مرحلهی نخست و مرحله اخیر این اتهام، خود نشانگر بیاساس بودن این اتهام میتواند باشد. در غیر این صورت، اتهام مزبور، توسط مخالفان، از همان ابتدا، پیگیری میشد.
از سوی دیگر، باید گفت كه علیرغم تشابهات بسیار مابین قرآن و عهدین، در بسیاری از كلیات و جزئیات، اختلافهای اساسی وجود دارد. جهتگیریها و پیامهای نهفته در قرآن به ویژه در قصص قرآنی، تفاوت اصولی را بین قرآن و منابع قبل از خود نشان میدهد. علاوه بر این، وجود داستانهایی از پیامبران كه در قرآن ذكر شده و در عهدین نیامده، دلیل دیگری بر ناصحیح بودن نظریهی اقتباس قرآن از منابع پیش از خود است.
نكتهی دوم: از آنجا كه تفكر غالب در مسیحیان در مورد ماهیت وحی، با آنچه مسلمانان در این باره میاندیشند، متفاوت است، بحث از مصادر یك كتاب موسوم به آسمانی، امری طبیعی مینماید. مسیحیان، برخلاف مسلمانان و یهودیان، وحی بر پیامبران را املای الهی نمیدانند؛ بلكه آن را الهامی از جانب روح القدس برمیشمارند. از این رو، چنین میاندیشند كه عبارات و الفاظ كتب آسمانی، ساختهی ذهن و زبان نویسندگان و پدید آوردندگانشان است. همچنین قالبهای محتوایی كتب آسمانی را متأثر از ذهن و روان مؤلف و فرهنگ زمانه میدانند. خلاصهی كلام آن است كه آنها میگویند كه كتب مقدس، دارای دو مؤلف است: یكی الهی و دیگری بشری (نك: میشل، 27؛ علم التفسیر، 86، 163). طبیعی است خاورشناسانی كه دارای چنین ذهنیتی هستند، در مورد قرآن نیز به دنبال منابع و مصادر باشند. از این رو، دیدگاههای برخی از خاورشناسان، مبنی بر وام گیری پیامبر اسلام از برخی منابع پیش از خود، با الهی بودن رسالت ایشان و حتی با الهی بودن قرآن نیز سازگار است. در این تحلیل، پیامبر بسان خطیبی است كه اطلاعات خود را از میراث مكتوب و فرهنگ شفاهی محیط و زمان خود میگیرد، اما با همین اندوختههایی كه دارد با اراده و الهام الهی سخن میگوید. یا میتوان به شاعری تشبیه كرد كه با كمك گرفتن از ذوق شعری كه اكتسابی نیست، اطلاعات خود را كه اكتسابی بوده است، در قالب اشعاری ارائه میكند. به نظر میرسد كه یوسف حداد و مونتگمری وات، الهی بودن قرآن را در همین قالبهای بیان شده میدیدهاند.
نكتهی سوم: مكتب فكری یا آیین مذهبی خاورشناسان، در دیدگاههای آنها تأثیر داشته است. به طور مثال، بدیهی است كه نباید انتظار داشت كه خاورشناس كمونیستی چون ماكسیم رودنسون، قرآن را پیامی الهی و وحیانی تلقی كند كه خداوند به طور مستقیم یا با واسطهی فرشتهای به نام جبرئیل بر قلب پیامبراكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) نازل كرده است! او خود تصریح میكند كه یك ملحد است و نمیتواند پیامی را به عنوان این كه ریشهای فرا انسانی دارد، بپذیرد. (نك: شریعتی، 280-281).
در یك نگاه، میتوان كسانی را كه در این حوزه سخن گفتهاند، در موارد زیر طبقه بندی كرد:
1-كسانی كه اساساً اعتقادی به خداوند، غیب و وحی و مانند آن ندارند، مانند ماكسیم رودنسون و برخی دیگر از خاورشناسان روسی؛
2-كسانی كه به خدا و غیب و وحی ایمان دارند، اما پیامبر اسلام را پیامبر حقیقی كه مرتبط با غیب بوده است، نمیدانند مانند گایگر و نولدكه؛
3-كسانی كه وحیانی بودن قرآن را نیز قبول دارند، مانند مونتگمری و یوسف حداد.
در این میان، بیشتر آثار سنتی خاورشناسان، بر پیش فرض بشری و غیرالهی بودن قرآن استوار است. تمامی تلاشها در حقیقت برای اثبات این فرض انجام پذیرفته است. فضای بدبینی و دشمنی نسبت به اسلام، در طول چند قرن گذشته در غرب، به طور خودآگاه یا ناخودآگاه، بر فعالیتهای علمی نیز بیتأثیر نبوده است. پروفسور آنه ماری شیمل - Anne Marie Schimmel- اسلام شناس برجستهی آلمانی، در این خصوص چنین نظری دارد: "در غرب، هركس در زمینهی اسلام، به مطالعه و تحقیق میپردازد، با تصویرگری سنتی از محمد (صلی الله علیه و آله و سلم)- آن چنانكه طی سدهها نفرت و دشمنی در جهان مسیحیت گسترش یافته است- خو میگیرد." (صمیمی، 477) با این حال، باید گفت كه خوشبختانه سیر تحول آرا در میان خاورشناسان، به سوی همگرایی با اندیشهی اسلامی است.
نكتهی چهارم: برخی از زبان شناسان، بر وام گیری قرآن از واژههای بیگانه كه عمدتاً در فرهنگ و متون یهودیان و مسیحیان به كار رفته است، تأكید كرده و به این وسیله، قرآن را متأثر از متون پیش از خود دانستهاند. تعامل زبانها با یكدیگر، نشان میدهد كه ورود واژههای یك زبان به زبان دیگر، امری كاملاً طبیعی است و هیچ زبان زندهای از این امر مستثنی نیست. پس از ورود واژهها و عادی شدن آن، اهل زبان، حتی بدون توجه به این كه ریشهی برخی از واژهها از زبان دیگر آمده، آنها را به كار میگیرند. بدیهی است كه وحی قرآنی نیز از واژههایی كه در میان عرب شناخته شده بوده، استفاده كرده باشد باید گفت كه اكنون مباحث زبان شناختی قرآن، سعی بر برقراری ارتباط ما بین قرآن و حوزههای دینی پیرامون آن مانند یهودیت و مسیحیت دارد. ماركو شولر (Marco Scholler)، این تطور مباحث را چنین ترسیم میكند: "گرچه امروزه كمتر كسی مدعی است كه اسلام در محیطی عمدتاً مسیحی تكوین یافته، یا مبانی آن اكثراً یهودی بوده باشد، ولی مسلماً پژوهشهایی كه در اثبات این مدعا صورت گرفتهاند، شواهد زیادی را از روابط واقعی میان ادیان توحیدی فراهم آوردهاند. به علاوه، مطالعات انجام شده در نخستین دهههای قرن بیستم، توجهات را به انبوهی از روایات كتاب مقدس كه در قرآن یافت میشود، جلب كردند و ذهن ما را نسبت به این امر حساس كردند كه چگونه اطلاعات كتاب مقدس و ملحقات آن، تعدیل شده و به قرآن راه یافته است." (نك: هفت آسمان، 51/34) اما ادعاهای كسانی چون لولینگ و لوكسنبرك كه قرآن اصلی را حاوی عناصر وام گرفته از ادیان و فرهنگهای دیگر میدانند كه در مراحل بعد، مسلمانان این عناصر را از قرآن اصلی پاك كردهاند، ادعاهای عجیبی مینماید كه شایستهی نقد علمی است. متأسفانه هنوز قرآن پژوهان مسلمان با مباحث زبان شناختی و زبانهای سامی كمتر آشنایی دارند و از این رو، شاهد آثار در خوری در این باره نیستیم كه این گونه ادعاهای گزاف را به نقد جدی بگیرد.
نتیجه
از آنچه گفته آمد، میتوان بر موارد ذیل، به عنوان نتیجه، تأكید كرد.1-ادعای وام گیری پیامبر از فرهنگ و ادیان دیگر، به خاورشناسان اختصاص ندارد. خود قرآن برخی از این ادعاها را گزارش كرده و به رد آنها میپردازد. قرآن آشكارا میگوید كه كافران در این باره دچار پراكنده گویی شدهاند.
2-خاورشناسان در سدههای اخیر، در ضمن آثار قرآن پژوهی و یا به صورت مستقل، به این امر توجه ویژه نشان دادهاند.
3-تحولی كه در طرح این مسأله در سدههای اخیر، رخ داده، این است كه این ادعاها از قالب جدلهای بین ادیانی درآمده و قالبی آكادمیك به خود گرفته است. از این رو، مدعیان باید بتوانند ادعاهای خود را با روشهای علمی معتبر عرضه كنند. نقد آثار خاورشناسان، توسط خودشان، از نتایج این رویكرد علمی به قرآن پژوهی در غرب است.
4-در دهههای اخیر، رویكرد زبان شناختی در پژوهشهای مربوط به مصادر قرآن، رویكردی غالب است.
5-سیر تحول مبحث مصادر قرآن در پژوهش غربیان، همگرایی با دیدگاههای مسلمانان را در وحیانی بودن قرآن، حداقل در اصل و كلیت، نشان میدهد.
6-ویلیام مونتگمری وات، روشنترین نظریه را در این زمینه بیان كرده است و آرای او بیشترین همگرایی را با مسلمانان دارد.
منابع تحقیق :
1.بدوی، عبدالرحمن، دفاع از قرآن در برابر آرای خاورشناسان، ترجمه سیدحسین سیدی، چاپ اول، مشهد، انتشارات آستان قدس رضوی، 1383.
2.بل، ریچارد، درآمدی بر تاریخ قرآن، بازنگری و بازنگاری از ویلیام مونتگمری وات، ترجمه بهاءالدین خرمشاهی، قم، مركز ترجمه قرآن به زبانهای خارجی، 1382.
3.الحداد، یوسف درّه، القران و الكتاب، اطوار الدعوة القرآنیة، بیروت، منشورات المكتبة البولسیه، 1982.
4.راغب اصفهانی، حسین بن محمد، المفردات فی غریب القرآن، بیروت، دارالمعرفة، بیتا.
5.رضوان، عمر بن ابراهیم، آراء المستشرقین حول القرآن الكریم، ریاض، دار طیبة، 1416ه.ق.
6.زمانی، محمدحسن،قرآن و مستشرقان: نقد و بررسی آراء مستشرقان دربارهی قرآن، قم، مؤسسه بوستان كتاب، 1385.
7.سالم الحاج، ساسی، الظاهرة الاسلامیة و اثرها فی الدراسات الاسلامیة، لیبیا، دار الكتب الوطنیه، 2002.
8.سی مارتین، "پیشینه مطالعات اسلامی در غرب"، آینه پژوهش، شماره 54، بهمن و اسفند 1377.
9.شاكر، محمدكاظم، علوم قرآنی، قم، انتشارات دانشگاه قم، 1387.
10.الشرقاوی، عبدالله، الاستشراق فی الفكر الاسلامی المعاصر، دارالفكر العربی، قاهره، بیتا.
11.شریعتی، سارا، "یادی از ماكسیم رودنسون"، نامهی انسان شناسی (دوره اول، شماره سوم و چهارم، پاییز و زمستان 1382).
12.صغیر،محمدحسین، دراسات قرآنیة، المستشرقون و الدراسات القرآنیة، قم، مركز النشر لمكتب الاعلام الاسلامی، 1413ه.ق
13.صمیمی، مینو، محمد در اروپا، ترجمه عباس مهر پویا، تهران، انتشارات اطلاعات، 1382.
14.طاش كبری زاده، احمد، موسوعة مصطلاحات مفتاح السادة و مصباح السیادة فی موضوعات العلوم، بیروت، مكتبة لبنان، ناشرون 1998.
15.طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، تهران، ناصر خسرو، 1372.
16.عدة من المؤلفین، مناهج المستشرقین فی الدراسات العربیه الاسلامیه، المنظمة العربیة للتربیة و الثقافة و العلوم، تونس،1985.
17.عزیز، فهیم، علم التفسیر، دار الثقافة، قاهره، بیتا.
18.قمی، محمد بن محمدرضا، كنزالدقائق و بحر الغرائب، تهران، سازمان چاپ و انتشارات وزارت ارشاد اسلامی، 1368.
19.ماركوشولر، پژوهشهای قرآنی پس از دوره روشنگری در غرب، ترجمه سیدعلی آقایی، هفت آسمانی، شماره 38.
20.مقدادی، فؤاد كاظم، الاسلام و شبهات المستشرقین، قم، مجمع العالمی لاهل البیت علیهم، الطبعة الاولی، 1416هـ.ق
21.موسوعة الادیان المیسرة، جمعی از نویسندگان، دارالنفائس، بیروت، چاپ اول، 2001.
22.مونتگمری، ویلیام وات، برخورد ارای مسلمانان و مسیحیان، ترجمه محمدحسین آریا، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1373.
23.میشل، توماس، كلام مسیحی، ترجمه حسین توفیقی، قم، مركز مطالعات و تحقیقات ادیان و مذاهب، 1381.
24.نولدكه، تئودور، تاریخ القرآن، الطبعةالثانی، قاهره، مكتبه و دار نشر دیتریش، 1919.
25.نویورت، آنجلیكا، قرآن پژوهی در غرب، مجله هفت آسمان، تابستان 1386، ش34.
26.A Sprenger,Foreign words occurring in the Qoran,Journal of the Asiatic Society of Bengal 21 (1852)
27.A.Mingana,Syriac Influence on the Style of the Koran,in Ibn Warraq,ed.What the Koran Really Says.Amherst:Prometheus Books,2002
28.Walid A.Saleh,King Saul (Talut) in the Quran and Post-Quranic Literature,Edited byCarl S.Ehrlich & Marsha C.White, Mogr Siebeck Tubingen,Germany,2006
29.William St.Clair Tisdall,The Original Sources of the Quran,Society For Promoting christian Knowledge.London,1905
30.Charle C.Torrey,The Jewish Foundation of Islam,Jewish Institute of Reiogion Press, New York:1933
31.R.Bell,The origin of Islam in its Christian environment" the Gunning Lectures.Edinburgh University Press,1925
32.Norman A.Stillman,The story of Qain and Abel in the Quran and the muslim commentators,Journal of Semitic Studies,1974.
33.Abraham.I.Katsh,Judaism and Islam,Biblical and Talmudic backgrounds of the Quran,New York Univ.Press,1954
34.Guillaume A,Book Review,Journal of the Royal Asiatic Society of Great Britain & Ireland,January 1935.
35.Hawting G.R,Review of Die Wiederentdeckung des Propheten Muhammad,Journal of Semitic Studies:Oxford Journals.27,1982.
36.http://chiesa.espresso.repubblica.it/articolo/7025?eng=y
پینوشتها
1.دانشیار دانشگاه قم
2.استادیار دانشگاه پیام نور میبد
مجله پژوهشهای قرآن و حدیث، شماره 1، سال چهل و سوم، 1389، از صفحه 119-138