جنبش‌های اسلام در آسیای مرکزی

آسیای مرکزی که برگردان آن از واژگان روسی آسیای میانه خوانده شده است، در قلب آسیا و در منطقه‌ای قرار گرفته که رودهای آن به آبهای آزاد جهان راه نمی‌یابند. (2) این منطقه که ماوراء‌النهر، فرارود یا ورارود هم خوانده شده، از همان قرن
يکشنبه، 19 دی 1395
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: علی اکبر مظاهری
موارد بیشتر برای شما
جنبش‌های اسلام در آسیای مرکزی
 جنبش‌های اسلام در آسیای مرکزی

 

نویسنده: الهه کولایی (1)

 

مقدمه

آسیای مرکزی که برگردان آن از واژگان روسی آسیای میانه خوانده شده است، در قلب آسیا و در منطقه‌ای قرار گرفته که رودهای آن به آبهای آزاد جهان راه نمی‌یابند. (2) این منطقه که ماوراء‌النهر، فرارود یا ورارود هم خوانده شده، از همان قرن اول گسترش اسلام در مناطق غربی و مرکزی آسیا، به بخشی از دارالاسلام تبدیل شد. سرنوشت مردم این منطقه با دیگر مسلمانان، در مسیری کمتر یا بیشتر مشابه قرار گرفت. مسلمانان آسیای مرکزی در قرون اولیه گسترش اسلام، در روند شکل‌گیری و تکامل فرهنگ و تمدن اسلامی نقش آفریدند. این منطقه از دیرباز محل سکونت اقوام ایرانی بود (3) و پیش از ورود اسلام قبایل و طوایف گوناگونی را در خود جای داده بود. آثار و نفوذ فرهنگی ایران در بخش‌هایی از این منطقه مانند مرو و هرات بسیار چشمگیر بود. در دوره ساسانیان نفوذ ایران در این منطقه بسیار آشکار بود.
پس از سیطره سربازان مسلمان بر شمال و شرق ایران، از همان قرن نخست هجری، آسیای مرکزی هم وارد مرحله جدیدی از حیات خود شد. اولین موج گسترش اسلام در این منطقه با گسترش آن در ایران و شکست‌های ساسانیان از سربازان سپاه اسلام هم زمان بود. سپس مسلمانان عرب از مرو به سوی سمرقند و بخارا پیشروی کردند. شهر مرو به مرکز حکومت اعراب مسلمان تبدیل شد. (4)شرایط فرهنگی، اجتماعی و سیاسی این منطقه تحت تأثیر اسلام قرار گرفت. در این دوره جغرافی‌دانان مسلمان این منطقه را ترکستان خواندند. (5)
اسلام در آسیای مرکزی و در میان اقوام ساکن در آن وحدتی را به وجود آورد که پیش از آن حتی در دوره هخامنشیان و سلطه اسکندر مقدونی هم به چشم نخورده بود. با تقویت و تثبیت نفوذ اعراب، قدرتهای محلی ترک به سوی شمال شرقی عقب رانده شدند. بر همین اساس از نظر دیدگاه جغرافی‌دانان مسلمان در قرون سوم و چهارم هجری، ترکستان از شمال ماوراءالنهر (فرارود) آغاز می‌شد. ترکان قراخانی نخستین حکومت بزرگ اسلامی ترک را ایجاد کردند. سلسله‌های ایرانی هم مانند سامانیان، غزنویان و خوارزمشاهیان اداره امور مسلمانان آسیای مرکزی را در اختیار گرفتند. بخارای عصر سامانیان و سلجوقیان، به یکی از مراکز مهم فرهنگ جهانی تبدیل شد. (6) مسلمانان آسیای مرکزی مانند دیگر مسلمانان، در قرن هفتم ه. با حمله‌های سنگین و ویرانگر چنگیزخان و جانشینانشان رو به رو شدند. (7) با این تهاجم، به مدنیت ایرانی – اسلامی در این منطقه، آسیب‌های شدیدی وارد شد. با ورد مغولان به آسیای مرکزی و پیرامون آن و از میان رفتن حکومت‌های محلی اسلامی، مدتهای طولانی گسترش اسلام در این منطقه متوقف شد. هر چند مغولان به زودی شیوه مدارای مذهبی را هدف قرار دادند و حتی باورهایشان را با اندیشه‌های مسیحیت نیز درآمیختند. جانشینان چنگیز سیاست یکسانی را در برابر مسلمانان در پیش نگرفتند. بیشتر آنان حمایت از مسلمانان را مورد توجه قرار دادند. تفرقه و پراکندگی خان‌ها و امیران این منطقه، شرایط را برای سیطره روس‌ها فراهم ساخت. (8)

روس‌ها و مسلمانان آسیای مرکزی

از قرن شانزدهم م. و از دوره ایوان چهارم (مخوف)، گروه‌ها و هیئت‌های مختلف مذهبی برای تبلیغ مسیحیت به آسیای مرکزی فرستاده شدند. او برخلاف بیرحمی شدید سیاسی، در زمینه امور مذهبی شیوه‌ای مداراآمیز داشت. (9) اولین تلاش‌های روس‌ها در این منطقه، با گرایش‌های اقتصادی همراه بود. سقوط اردوی زرین در قرن پانزدهم م. راه برای توسعه نفوذ روسیه در فرارود هموار ساخت. تقویت نفوذ روسیه در پیرامون و سواحل دریای خزر از یک سو و شکل‌گیری دولت شیعی صفوی در ایران و جنوب دریای خزر سبب شد مسلمانان اهل سنت در دو سوی دریای خزر تقسیم شوند: ازبک‌ها و گروهی از تاتارها در شرق، عثمانیان و گروهی دیگر از تاتارها در غرب آن. این دگرگونی به همراه تغییر در الگوهای تجارت جهانی، در پی پیشرفت‌های علمی در دریانوردی و به کارگیری نیروی بخار در کشتی‌ها و اهمیت یافتن ارتباطات دریایی به جای راه‌های زمینی، مسلمانان آسیای مرکزی را به دوران طولانی انزوا دچار ساخت.
روس‌ها در کنار نظام‌های فئودال در آسیای مرکزی، نظام اداری خود را سازمان دادند. روس‌های مهاجر، قزاق‌ها (10) را هم به هم با خود به آسیای مرکزی بردند. تا دوره کاترین دوم، اسلام در سرزمین‌های اسلامی، همچون دشمنی آشتی‌ناپذیر مورد تهاجم قرار داشت. فعالیت‌های تبشیری هم بسیار گسترش یافته بود. نیمه اول قرن هجدهم، یعنی دوره پتر کبیر و جانشینانش، آزار و اذیت مسلمانان از سوی روس‌ها، با دهه 1930 در دوره استالین قابل مقایسه است. در دیدگاه کاترین دوم، اسلام آیین معقولی بود که برای متمدن ساختن مردم وحشی آسیا از مسیحیت مناسب‌تر بود. او مرکزی را برای اداره امور مسلمانان ایجاد کرد و شیوه‌ای ملایم در برخورد با مسلمانان در پیش گرفت. سیاست‌های فرهنگی او شرایط را برای احیای فرهنگی تاتارهای ولگا – اورال و شکل‌گیری «جنبش‌ جدیدی» فراهم ساخت. سیاست‌های او در سیاست روسی گردانی مسلمانان تأخیرهایی را ایجاد کرد.
ولی در فرارود سیاست‌ها به گونه‌ای دیگر در برابر مسلمانان این منطقه شکل گرفت: سیاستی کاملاً استعماری. روس‌های مهاجر محل زندگی متفاوتی را برای خود ایجاد کردند. در مناطقی خاص محل زندگی آنان برپا شد. این سیاست تا حد زیادی به سیاست آپارتاید در افریقای جنوبی قرن بیستم شباهت داشت. اهالی فرارود تابع امپراتوری نبودند، در نتیجه معاف از خدمت نظام بودند. آنها در انزوای کامل قرار گرفتند، تا رکود اقتصادی – اجتماعی پایداری را تجربه کنند و انزوایشان از دیگر بخش‌های جهان اسلام، ادامه یابد. حتی تبلیغ دین مسیح هم ممنوع بود و نهادهای اداری محلی بر آن بودند عقب مانده‌ترین اشکال بقایای فرهنگ اسلامی را نگه دارند و از ورود اندیشه‌های جدیدی هم جلوگیری کنند. از سال 1552 (تصرف قازان) تا سال 1917 (انقلاب اکتبر) روس‌ها با شیوه‌های گوناگون از جمله: نابودی از راه اخراج (مهاجرت اجباری) مانند مسلمانان آبخازیا، نابودی از راه کشتار گروهی مانند مسلمانان ترکمن، نابودی از راه مرگ، مانند تاتارهای ولگا و کریمه، همسان‌گردانی از راه گرویدن به مسیحیت ارتودکس، همسانی از راه گرویدن به مسیحیت و روس‌زدگی زبانی و فرهنگی، به مشارکت خواندن نخبگان و رها کردن توده‌ها به حال خود و سیاست مشارکت سیاسی و اقتصادی واقعی که در دوره کاترین در مورد برخی از تاتارهای ولگا اجرا شد، با مسلمانان رفتار می‌کردند. (11)
با شکست روسیه در جنگ با قدرت‌های بزرگ اروپایی، سیاست شرقی برای نزدیک شدن به مستعمره مهم بریتانیا در آسیا (هندوستان) مورد توجه قرار گرفت. روسیه افزایش حضور خود را در ترکستان (آسیای مرکزی) برای متمدن‌سازی این منطقه اعلام می‌کرد. (12) روس‌ها از سال 1870 با ایجاد فرمانداری کل ترکستان، مسلمانان آسیای مرکزی را به طور کامل در اختیار خود گرفتند. در این زمینه مقایسه جمعیت 60 میلیونی روسیه با جمعیت کمتر از 6 میلیون نفری آسیای مرکزی، به خوبی سنگینی فشار بر مردم منطقه را آشکار می‌سازد. (13) با وجود جنگاوری و سلحشوری مسلمان آسیای مرکزی، برتری نظامی، فنی و سازمانی روسیه امکان پایداری مؤثر را از آنان گرفت. برخی از مسلمانان نیز با نام جهاد به مبارزه با نفوذ رو به گسترش روسیه روی آوردند. در این زمینه می‌توان به تلاش‌های خدایارخان و پسرش نصرالدین در خوقند اشاره کرد که مبارزه‌ای ناکام را در سال 1876 علیه روس‌ها شکل داده‌اند. در سال 1898 در اندیجان در دوره فرغانه شورشی با رهبری یکی از صوفیان به نام خان تورا شکل گرفت که به شدت سرکوب شد. (14)
روسیه در مان حال که در آسیای مرکزی پیشروی می‌کرد، مایل به رویارویی با بریتانیا نبود. رقابت‌های روسیه تزاری و بریتانیا در غرب و مرکز آسیا به "بازی بزرگ" معروف شد. راه‌آهن روسیه از قفقاز به این منطقه امتداد داده شد، تا خروج منابع و ذخایر ارزشمند جوامع مسلمان‌نشین آسان‌تر انجام گیرد. حفظ سنت‌های محلی و زیر سوال نبردن ارزش‌های محلی مورد توجه برخی از تزارهای روس بود. این سیاست در آستانه انقلاب اکتبر نیز ادامه داشت.

طریقت صوفی

در آسیای مرکزی هم مانند دیگر مناطق مسلمان‌نشین روسیه و دیگر نقاط جهان اسلام، دو گروه از رهبران وجود داشتند. گروه نخست روحانیون رسمی بودند که با نام‌های مختلف مانند امام، قائد و شیخ‌الاسلام خوانده می‌شدند. هر یک از آنان گروهی از طلاب را گرد خود جمع می‌کردند. رهبران سیاسی محلی هم همواره در پی بهره‌برداری از نفوذ شدید آنها بودند. (15) در اواخر قرن نوزدهم در شهر بخارا که در حدود 80 تا 100 هزار نفر جمعیت داشت، 365 مسجد و 103 مدرسه با حدود 20415 نفر فعالیت می‌کردند. این میزان به خوبی اهمیت نفوذ رهبران مذهبی را آشکار می‌سازد. بخارا از مهمترین مراکز تصوف در آسیای مرکزی بود و زمانی بخارای شریف خوانده می‌شد. (16) گروه دوم رهبران اسلامی، شیوخ دراویش – ایشان‌ها بودند که به طور معمول در برابر گروه نخست قرار می‌گرفتند. آن‌ها شبکه گسترده‌ای از هواداران خود را داشتند. گرایش‌های آنان در برخی مناطق مسلمان‌نشین، در پیوند با میراث کهن پیش از ورود اسلام بود. (17)
یکی از مهمترین طریقت‌های صوفی در آسیای مرکزی، طریقت نقشبندی بود که به وسیله شیخ بهاءالدین نقشبندی تأسیس شد، از قرن چهاردهم م./ قرن هفتم ه. در این منطقه شکل گرفت. طریقت رایج دیگر طریقت قادری بود که در قرن دوازدهم م. قرن پنجم ه. به وسیله عبدالقادر گیلانی از بغداد گسترش یافت. (18) در نواحی شمال ازبکستان هم طریقت یسوعی که از قرن دوازدهم م./ قرن پنجم م. توسط شیح احمد یسوی پایه‌گذاری شد، پیروانی داشت. (19) طریقت کبرویه را هم نجم‌الدین کبری در قرن هفتم هجری در قرن هفتم پایه‌گذاری کرد. (20) این طریقت‌ها از قرن‌های دوازدهم و سیزدهم، به گونه‌ای مؤثر با "کفار" مغول و قراختایی به مبارزه پرداختند. آن‌ها در قرون بعدی هم در برابر مهاجمان روس و سپس با کافران برپاکننده نظام کمونیستی، به این مبارزه ادامه دادند. (21) در آغاز قرن بیستم مسلمانان پیرو طریقت نقشبندی در اندیجانِ، یکی از شهرهای مهم دره فرغانه، با رهبری این طریقت شورشی علیه را بر روس‌ها ایجاد کردند. آن‌ها در شورش‌های باسماچیان هم شرکت داشتند. (22)

جنبش جدیدی

در دهه‌های پایانی قرن نوزدهم، مسلمانان آسیای مرکزی هم شاهد شکل‌گیری و گسترش جریان‌هایی بودند که در سراسر جوامع اسلامی در حال رشد و بالندگی بود. جنبش‌ جدیدی که ابتدا در میان تاتارهای ولگا حیات خود را آغاز کرده بود، با وجود اجرای سیاست منزوی‌سازی و دور نگهداشتن مسلمانان آسیای مرکزی از تحولات جهان اسلام، به زودی امواج این تکاپو به این منطقه هم انتقال یافت. در قرن نوزدهم گروه‌ها و جوامع اسلامی براساس آموزش‌های سنتی در مکتب خانه‌ها و مدارس دینی، آموزش و پرورش را سامان می‌دادند. بر این اساس قدیمیسم در برابر گرایش‌های جدیدی قرار گرفت. در مدارس «جدیدی» آموزش‌های سنتی و جدید به صورت هم زمان ارائه می‌شد. (23) به تدریج مدارس دینی در آسیای مرکزی با همتایان خود در تاتارستان روابطی را برقرار کردند. در نیمه دوم قرن نوزدهم، در سراسر جوامع اسلامی از ترکستان تا تاتارستان، تلاش‌هایی برای نوسازی اسلام گسترش یافت. در واقع تا پیش از انقلاب اکتبر 1917 در روسیه، این مناطق تجربه‌هایی مشابه با دیگر مناطق مسلمان‌نشین در جهان را ثبت کردند. آسیای مرکزی و قفقاز و بخش‌های مسلمان‌نشین روسه، پاره‌هایی از پیکره جهان اسلام بودند.
در نیمه دوم قرن نوزدهم، برخلاف گذشته که رهبران مسلمانان در پی پاسداری از اندیشه‌های دینی در برابر نفوذهای بیرونی بودند، آنان در برابر پیشرفت‌های چشمگیر و همه جانبه جوامع غربی در پی حفظ باورهای دینی و پاسداری از کیان اسلام به تلاش‌های جدیدی روی آوردند. در این دوره نوسازی دینی و زدودن زنگارهای تاریخی از چهره اسلام مورد توجه جدی قرار گرفت. جنبش اصلاح‌خواهی دینی که در سراسر جوامع اسلامی گسترش می‌یافت. سیدجمال‌الدین اسدآبادی در ایران، نامق کمال در امپراتوری عثمانی، محمد عبده در جهان عرب و سرسیدخان در هند در شمار افرادی بودند که این جنبش را شکل دادند. در آسیای مرکزی هم این امواج این جریان گسترش یافت. اصلاح‌خواهان دینی مانند همه جوامع اسلامی در سراسر جهان اسلام، در برابر روحانیون محافظه‌کار و جزم‌گرا قرار گرفتند.
ابونصر کرسوی و شهاب‌الدین مرجانی در شمار افرادی بودند که هدف این فشارها قرار گرفتند. کرسوی که در مدارس بخارا تدریس می‌کرد، از سوی امیر بخارا به ارتداد محکوم شد. مفتی اورنبورگ نیز او را به بی‌تقوایی متهم ساخت. (24) او ناچار شد بخارا را ترک کند و به استانبول مهاجرت کند، شهری که نوگرایان اصلاح‌طلب با آزادی بیشتری از اصلاح در اندیشه‌های دینی سخن می‌گفتند. رهبران جدیدی بر این باور بودند که در آموزهای دینی ظرفیت مناسب برای پاسخ به نیازهای مسلمانان وجود دارد. آنها باید برای جبران عقب ماندگی‌های شدید تاریخی به نوسازی دینی روی آورند و دین را مانع پیشرفت و نوشدن ندانند. نوگرایان دینی در آسیای مرکزی، مانند دیگر جوامع اسلامی پرکردن شکاف میان جوامع اسلامی با کشورهای اروپایی را مورد توجه قرار داده بودند. آنان پالایش اسلام از اندیشه‌های خرافی و غیرعلمی را ضروی می‌دانستند.
در جریان تحولات انقلابی آغاز قرن بیستم بسیار از جدیدی‌ها، براساس شعارها و برنامه‌های اعلام شده از سوی انقلابیون ضدنظام تزاری بر تلاش‌های خود افزودند. برخی از آنان بسیار خوش‌بینانه مانند بسیاری از مردم در سراسر امپراتوری به نیروهای انقلابی نزدیک شدند. شماری از آنان پیروزی نیروهای انقلابی را مقدمه‌ای برای دست یافتن جوامع مسلمان به خواسته‌های تاریخی خود برای اداره زندگی‌شان برپایه احکام اسلامی تصور می‌کردند. برخی از آنان هم دیدگاهی منفی نسبت به روسیه داشتند. جدیدی‌ها و بخاراییان جوان دولت ترکیه را مدل مناسبی برای یک دولت اسلامی می‌دانستند. روشنفکر تاتار اسماعیلی گاسپرینسکی که پدر احیای پان ترکیسم خوانده شده، از وحدت مردم ترک در آسیای مرکزی و قفقاز پیرامون محور زبان و فرهنگ مشترک حمایت می‌کرد. (25) جدیدی‌ها خواستار انجام اصلاح‌های اساسی در نظام آموزش و پرورش و کوتاه‌کردن دست روحانیان بودند. جوانان هوادار این جنبش برای ادامه تحصیل به ترکیه – استانبول می‌رفتند.
جدیدی‌ها در برابر مسلمانان قدیمی قرار داشتند که حکومت تزار را نامقدس می‌دانستند، آنها به امید به دست آوردن حمایت‌های مؤثر روس‌ها برای خروج از عقب‌ماندگی بودند. نفوذ اندیشه‌ای غربی در میان آنان سبب شد تا گونه‌ای از ملی‌گرایان ایجاد شود که فراتر از اصلاح در نظام آموزشی، برابر نظام فئودال و دینی قرار گیرد و خواستار گسترش خودمختاری فرهنگی و حکومت منتخب هم بشود. بنابراین بسیاری از جدیدی‌ها با رویکردی مردم گرایانه به حمایت از انقلابیون روس پرداختند که در دفاع از توده‌های مردم شعار می‌دادند. آنها دیرتر از اصلا‌ح‌خواهان روسیه متشکل شدند. (26) و در دفاع از بلشویک‌ها حتی حاضر شدند از دیدگاه‌های ملی‌گرایانه خود چشم‌پوشی کنند. (27) جدیدی‌ها حضور روسیه در آسیای مرکزی را فرصتی برای پیشرفت برآورد می‌کردند. از دید آن‌ها آسیای مرکزی در کنار و همراه با روسیه می‌توانست برای پیشرفت گام‌های عملی بردارد، بنابراین جدایی از روسیه را دنبال نمی‌کردند. به هر حال این گرایش‌ها بیشتر در سطح روشنفکران کم شمار منطقه بود و در میان توده مردم چندان تأثیری نداشت. برخی از رهبران مهم آن‌ها احمد دانش، محمود خواجه بهبودی، عبدالرئوف، منور قاری بودند. (28)
در آستانه انقلاب اکتبر در بهار 1917، جدیدی‌ها با حضور 350 نماینده از مناطق مسلما‌ن‌نشین همایشی را برگزار کردند که در مورد جهت‌گیری و رفتار خود در برابر مسایل انقلابی، از جمله نوع رابطه‌ با بلشویک‌ها بحث و بررسی کنند. در اولین کنگره مسلمانان که در مه 1917 در مسکو تشکیل شد، آرمان‌های پان ترکی و پان اسلامی مورد توافق بود، اما موضوع دولت اسلامی مورد بحث قرار گرفت. گروهی از مسلمان شرکت کننده خواستار استقرار یک ملت مسلمان بدون دولت اسلامی خاص بودند. این کنگره تشکیل شورای مسلمانان را تصویب کرد. تشکیل واحدهای نظامی نیز تصویب شد و نیز نظام آموزشی بر پایه زبان واحد برای آنان را توصیه کرد. کنگره دوم مسلمانان تشکیل مجلس ملی آنان را تصویب کرد. (29) ولی به زودی روشن شد که آرزوهای مسلمانان آسیای مرکزی در چارچوب برنامه‌های بلشویک‌ها قابل تحقق نیست.
با رخداد انقلاب اکتبر 1917، این تلاش‌ها وارد مرحله جدیدی شد. هم زمان با سومین کنگره منطقه‌ای شوراها، سومین کنگره شوراها هم برگزار شد. با اینکه انتظار می‌رفت مسلمانان در اداره امور خود به کار گرفته شوند، ولی شورای تاشکند از روس‌ها و اروپایی‌ها تشکیل شد. به تدریج برخی از جدیدی‌ها هم مانند علمای سنت‌گرای مسلمان در مورد اهداف و برنامه‌های بلشویک‌ها دچار تردید شدند. شورای تاشکند برای سرکوب جدیدی‌ها با امیر بخارا به توافق رسید. هر چند پس از آن امیر را نیز ناچار ساختند به افغانستان فرار کند. بخاراییان جوان که از اوایل قرن بیستم فعالیت‌های فرهنگی و آموزشی خود را آغاز کرده بودند، از سوی روس‌ها کارها را در اختیار گرفتند. ولی سیاست‌های روس‌ها سبب شد بسیاری از آنها سرخورده شده به باسماچیان بپیوندند. نیروهای انقلابی روسیه هم در این زمان برای مبارزه با جنبش باسماچی خود را سازمان‌دهی کردند.

جنبش باسماچی

با اعلام خودمختاری ترکستان از سوی کنگره مسلمانان خوقند، درگیری‌های خونینی در جریان سرکوب شدید روس‌ها در فوریه 1918 ایجاد شد. بلشویک‌ها این تحرک‌ها را متوقف کردند و صدها نفر در جریان رویارویی آنان با مسلمانان کشته شدند. قتل و غارت خوقند در ساسر فرغانه تأثیری مخرب بر جای نهاد و زمینه را برای جنبش باسماچیان فراهم ساخت. فراری‌های خوقند و مخالفان شورای انقلابی تاشکند و دیگر مخالفان، فعالیت‌های خود را با این نام سازمان دادند. دو رهبر اولیه این جنبش ایرگش بیگ در خوقند و محمدامین بیگ در مرغیلان بودند. (30) ایرگش که به جرم دزدی زندانی شده بود، در 1917 در جریان رخدادهای انقلابی آزاد شده بود. او یک مسلمان متعصب بود، ولی محمد امین بیگ جوانی آزادی‌خواه بود که از همکاری با روشنفکران دوری نمی‌کرد. او هم به دلایلی نامعلوم در زندان بود. باسماچی‌ها با رهبری قورباشی‌ها، نظامی اداری – نظامی مانند خان‌های فئودال ایجاد کرده بودند. با توجه به رقابت‌های بریتانیا با روسیه و نیز انقلابیون اکتبر، گزارش‌هایی در مورد حمایت‌های گوناگون آن‌ها وجود دارد. (31)
اقدام‌های بلشویک‌ها در سال 1918 علیه باسماچی‌ها شدت یافت. اختلاف در میان اعضای شورای تاشکند برای باسماچیان فرصت فعالیت بیشتری را ایجاد کرد. در تابستان 1918 ایرگش در پی‌تحمل شکست‌هایی از بلشویک‌ها، پذیرفت مبارزه‌اش را پایان دهد. ولی خال‌خوجا فرمانده نیروهای او به محمدامین پیوست. ارتش دهقانی روس‌ها در تاشکند هم به آنان پیوست. آن‌ها در اواخر سال 1918 کنترل خود را در فرغانه گسترش دادند. باسماچی‌ها دولت موقت فرغانه را در سپتامبر 1919 ایجاد کردند که مورد حمایت همه آن‌ها قرار نگرفت. خال‌خوجا و ایرگش هم آن را به رسمیت نشناختند. آن‌ها 620 روس و 4500 باسماچی را در اختیار داشتند. (32) روس‌ها در برابر گرایش‌های هواداری از بریتانیا در میان باسماچی‌ها، کوشیدند تمایل‌های پان اسلامی را در میان آنان گسترش دهند. در این دوره افغان‌ها با بریتانیا در جنگ بودند و از این گرایش به سود خود بهره بردند. تبلیغات پان اسلامی آنان جنبه‌های ضد انگلیسی داشت، در حالی که مسلمانان را به بیداری و اتحاد فرا می‌خواند. افغانستان در جریان رویارویی با بریتانیا، روابط نزدیکی با بلشویک‌ها ایجاد کرد. محمدامین که دیگر باسماچی‌ها را «ارتش مردم مسلمان» می‌خواند، خواستار برپایی جهاد علیه روس‌ها بود.
در بهار 1920 با تغییر سیاست مسکو در آسیای مرکزی، گروهی از باسماچی‌ها قرارداد ترک مخاصمه را پذیرفتند، برخی هم به مبارزه ادامه دادند. در سال 1920 روش‌های سرکوبگرانه علیه مسلمانان شدت یافت. مدارس دینی تعطیل و از فعالیت روحانیون جلوگیری شد. کمونیست‌های ملی‌گرا نیز با فشار و سرکوب روبه‌رو شدند. باسماچی‌ها که از حمایت مردم در روستاها و شهرها برخوردار بودند، به مبارزه با مقام‌های منصوب از سوی مسکو ادامه دادند. در سال 1921 در پرتو تغییر سیاست مسکو در برابر مسلمانان آسیای مرکزی، تسهیلاتی برای آنان ایجاد شد، در همان حال فشار بر مبارزان مسلح باسماچی هم افزایش یافت. همکاری امیربخارا با باسماچیان دامنه قدرت آنان را گسترش بخشید. او در کنار باسماچیان یکپارچه‌سازی همه ملت‌های اسلامی را مطرح ساخته بود. گروهی از ملی‌گرایان بخارا نیز با او همراه شدند. برخی از اصلاح خواهان تندروی بخارا نیز به هواداری از شوروی پیرامون فیض‌ا... خوجا گردآمده بودند. همکاری بخاراییان جوان با باسماچیان نیز در تداوم فعالیت‌های آنان تأثیرگذار بود. انور پاشا که از عثمانی تبعید شده بود، با طرح یکپارچه‌سازی ملت‌های مسلمان در کنار بخاراییان جوان و باسماچیان قرار گرفت. ولی او بلشویسم را قوی‌ترین همراه ملی‌گرایی اسلامی می‌دانست و همکاری نزدیکی با لنین داشت. بلشویک‌ها انتظار داشتند همکاری او بتواند امواج انقلابی را در آسیای مرکزی کنترل کند. او در فوریه 1922 وارد بخارا شد. در جریان همکاری با باسماچیان او از بلشویک‌ها خواست استقلال مردم بخارا، خیوه و ترکستان را به رسمیت بشناسند. (33) مسکو نیز در پاسخ او را عامل بریتانیا خواند. مرگ انور پاشا در سپتامبر 1922 جنبش باسماچی را از یک رهبر نظامی قدرتمند محروم ساختت. او خود را منجی ترک‌های جهان می‌دانست. او می‌خواست این جنبش را به جای جنگ چریکی به سوی جنگ متعارف بکشاند و بیش از آنکه به جریان فکری سنت گرایی باسماچیان تعلق داشته باشد، به نوگرایی بخاراییان جوان گرایش داشت.
سال 1923 برای باسماچی‌ها بسیار سخت بود. روس‌ها تشدید فشار برآنها را با ایجاد گرسنگی دنبال کردند. با این حال شایعه کمک انگلیسی‌ها به آنان سبب تقویت این مبارزان شد. حاجی سامی بیگ فرمانده آنان نیز از بریتانیا کمک درخواست کرد. (34) پیشروی‌های نظامی روس‌ها در تابستان 1923 نشان می‌داد حمایت مؤثری از سوی بریتانیا انجام نشد. مقام‌های روس با به کار گماردن مسلمانان در سمت‌های سیاسی، بهبود موقعیت خود را هدف قرار دادند، در حالی که سیاست‌های روسی‌گردانی را نیز دنبال می‌کردند. آن‌ها باسماچیان را نمایندگان نظام‌های فئودالی رو به نابودی منطقه می‌دانستند. با شکل‌گیری نظام سیاسی جدید در آسیای مرکزی از سال 1924، روس‌ها سیاست جدیدی را در برابر باسماچیان آغاز کردند. پس از کنفرانس سیاسی – نظامی اکتبر 1924 ایجاد تغییرهای اجتماعی – اقتصادی برای از میان بردن پایگاه‌های جنش در دستور کار دولت شوروی قرار گرفت. آنها کوشیدند با اجرای سیاست‌های نوسازی کمونیستی، به توده‌های مردم نشان دهند روس‌ها منادی پیشرفت و بهروزی مردم و باسماچی‌ها جریانی واپس‌گرا و ارتجاعی هستند.
از سال 1924 جنبش باسماچی رو به افول رفت و رهبران آن یا شکست خوردند و یا فراری شدند. در جریان تحولات سال‌های 29 – 1928 افغانستان دوباره فرصتی برای فعالیت‌های باسماچیان فراهم شد. رهبران شوروی کوشیدند نقش عوامل بریتانیا را نیز در این تحرک‌ها مطرح سازند. به هر حال ابراهیم‌بیگ از رهبران باسماچی از نفوذ بسیاری در میان مردم برخوردار بود، بدون آن که بتواند برای پیشبرد اهداف آن اقدامی جدی انجام دهد. با دستیگری و اعدام او در تابستان 1931 مرحله دیگری از جنبش باسماچی پایان یافت، هرچند در مورد تلاش‌ها و مبارزه‌های آنان خاطره‌هایی ماند، ولی تا پایان دهه 1930 از هواداران این جنبش اثری باقی نماند.

اسلام رسمی و اسلام موازی

رهبران انقلاب اکتبر 1917 اسلام را از نمادهای جامعه فئودالی می‌دانستند. بنابراین در پی تثبیت قدرت خود در سراسر مناطق مسلمان‌نشین از جمله در آسیای مرکزی، نابودسازی همه نهادها و نمادهای دینی را با جدیت دنبال کردند. بستن مساجد و مدارس اسلامی و ممنوع ساختن بزرگداشت شعائر و آداب دینی به صورت خشونت‌آمیز و سرکوبگرانه در این مسیر انجام شد. در نخستین سال‌های پاگرفتن دولت کمونیستی (1923 – 1918) در اسناد نامه نگاری‌های رسمی اصطلاح مسلمان به کار می‌رفت. برای دوره‌ای کوتاه نیز یک "ارتش سرخ مسلمان" و "حزب کمونیست مسلمان" نیز شکل گرفت. اداره امور مسلمانان در اختیار نهادی به نام کمیساریای امور مسلمانان قرار گرفت، که به گونه‌ای حکومت مسلمانان را در دوره ابتدایی انقلاب اکتبر شکل داده بود. (35) با سرکوب گرایش‌های خودمختاری خواهانه مسلمانان، به ویژه در آسیای مرکزی، حکومت کمونیستی در سراسر اتحاد شوروی نابودی ادیان و به ویژه اسلام را هدف قرار داد. برخلاف انتظار جدیدی‌ها، بخاراییان جوان و هواداران بلشویک‌ها در آسیای مرکزی، تقاضاهای خودمختاری و تشکیل ملت واحد ترکستان به شدت سرکوب شد.
استالین به عنوان کمیسر امور ملیت‌ها تقسیم‌بندی‌های سیاسی – اداری منطقه را براساس شاخص‌های قومی سازمان داد. ابتدا جمهوری خودمختار ترکستان و جمهوری‌های خلق در بخارا و خیوه شکل گرفت و یکپارچه‌سازی آسیای مرکزی و مسلمانان منطقه مردود شناخته شد. در حالی که رهبران ملی گرای طرفدار انقلابیون اکتبر مانند فیض‌ا... خوجایف بر این باور بودند که در پی پیروزی انقلاب اکتبر، ترکستان واحد در منطقه تشکیل می‌شود. (36) استالین در سال 1924 آسیای مرکزی را ابتدا به شش جمهوری تقسیم کرد، (37) سپس جمهوری خودمختار قره قالپاق را در درون جمهوری ازبکستان قرار داد. در برابر اجرای الگوی نوسازی کمونیستی استالین دو مانع بزرگ را تشخیص داد و آن‌ها را مهار ساخت: ایران و دیگری اسلام. با تضعیف تاجیکستان و مسلط ساختن ازبک‌ها بر آن نفوذ ایران را و با نابودی روحانیان و نهادهای دینی، از میان برداشتن اسلام را هدف قرار داد. پیش از انقلاب اکتبر، هزاران مسجد و مدرسه اسلامی در سراسر آسیای مرکزی وجود داشت، که در پایان دهه 1920 همه تعطیل شدند یا از میان رفتند. دین به عنوان افیون توده‌ها در برنامه‌ نوسازی کمونیستی روس‌ها در آسیای مرکزی مانعی بزرگ برآورد می‌شد.
به هر ترتیب تا سال‌های پایانی جنگ جهانی دوم فشار و سرکوب مسلمانان، کم و بیش ادامه یافت. در سال 1942، براساس طرح عبدالرحمان رسولایف، مفتی اوفا که از پاکسازی‌های خونین دهه 1930، که همه روحانیون جاسوس یا ضدانقلاب معرفی می‌شدند، جان سالم به دربرده بود، عادی‌سازی روابط دولت شوروی با مسلمانان دنبال شد. آزار و پیگرد آنان متوقف شد و تشکیلات رسمی اسلامی به وجود آمد. برپایه سنت‌های دوران تزاری، مراکزی برای اداره امور مسلمانان شکل گرفت، که در چهار مرکز سازماندهی شده بود:
-مرکز آسیای مرکزی و قزاقستان در تاشکند،
- مرکز روسیه و سیبری در اوفا،
- مرکز ماوراء قفقاز (قفقاز جنوبی) در باکو،
- مرکز شمال قفقاز و داغستان در ماخاچ قلعه.
به مسلمانان اجازه داده شد تا حدی کنترل شده به آموز‌ش‌های اسلامی بپردازند. برای نمونه مدرسه میرعرب در بخارا پس از دو دهه تعطیلی بازگشایی شد. (38) به این ترتیب حزب کمونیست اتحاد شوروی اسلام رسمی را به وجود آورد تا فعالیت‌های مسلمانان را که نتوانسته بود از میان ببرد، در کنترل درآورد.
اجرای این سیاست سبب شد تا اسلام موازی یا غیررسمی هم مطرح شود. (39) در سراسر اتحاد شوروی از جمله آسیای مرکزی، در کنار فعالیت نهادهای اسلام رسمی که در برخی مساجد و مدارس دینی شکل گرفته بود و ارتباط کنترل شده‌ای را با جوامع اسلامی ایجاد کرده بود، نهادهای اسلام موازی هم حیاتشان را ادامه دادند. (40) با اصلاحات همه جانبه میخاییل گورباچف آخرین دبیرکل اتحاد شوروی، آن‌ها وارد مرحله جدیدی شدند. اسلام رسمی دوران شوروی میراث جنبش اصلاح‌خواهی پیش از انقلاب اکتبر بود. (41) علمای این دوره تحت تأثیر نوگرایان دینی مانند شهاب‌الدین مرجانی بودند. آنها بر نزدیک شدن اسلام با علم و پیشرفت‌های بشری تأکید داشتند.
طریقت‌های صوفی در شکل‌گیری و تداوم اسلام موازی نقشی اساسی داشتند. آن‌ها هر چند مجامعی بسته بودند ولی به طور کامل در خفا فعالیت نمی‌کردند. آنان براساس سلسله مراتب سازمانی منظم و متشکل خود از ظرفیت خوبی برای تداوم بخشیدن به باورها و آموزه‌های دینی برخوردار بودند. نقش آنان در تداوم بخشیدن به اسلام در سراسر اتحاد شوروی بی‌بدیل بوده است. زیارتگاه‌ها و مکان‌های مقدس جایگاهی مناسب برای تداوم بخشیدن و انتقال سینه به سینه باورهای اسلامی بود. طریقت‌ها در پیرامون زیارتگاه‌ها فعالیت‌های خود را سازمان می‌دادند. پیروان آنها، نه تنها از میان کشاورزان، بلکه بسیاری از گروه‌ها و قشرهای شهری بودند. اجرای آداب و احکام اسلامی در سراسر دوران کمونیستی، حتی در میان رهبران بلندپایه حزب کمونیست، بی‌تأثیر بودن سیاست‌های نابودسازی اسلام در میان مردم آسیای مرکزی را اثبات کرده است. به هر حال محدودسازی فعالیت علمای مسلمان در دوره اتحاد شوروی سیاست موفق نبود، از درون همین جریان‌سازی کنترل شده، جنبش‌های اسلامی در دوره پس از فروپاشی اتحاد شوروی سربرآوردند.

جنبش‌های اسلامی پس از فروپاشی اتحاد شوروی

در دوران گورباچف حزب احیای اسلامی، به عنوان یک حزب سراسری تشکیل شد و اولین کنگره خود را در ژوییه 1990 در آستراخان برگزار کرد. در پی تشکیل پنج جمهوری مستقل در آسیای مرکزی، گرایش‌های اسلامی در این در آسیای مرکزی تقویت شد و رهبران این حزب در جمهوری‌های مختلف فعال شدند. با فروپاشی مدل توسعه کمونیستی، حضور میلیون‌ها مسلمان ظرفیت قابل توجهی را برای گسترش اسلام‌گرایی در منطقه فراهم آورد. مردم مسلمان منطقه که در هنگام سیطره کمونیسم به گونه‌ای پایدار تحت تأثیر تبلیغات شدید علیه اسلام قرار داشتند، در پایان این دوره به اسلام به عنوان بخشی از هویت جدید خود روی آوردند. در شرایط نابودی مدل توسعه کمونیستی در آسیای مرکزی، دو الگوی توسعه دین و غیردینی براساس الگوی جمهوری اسلامی ایران و ترکیه مورد توجه قرار گرفت. برخی از تحلیل‌گران غربی این رقابت را نمادی از بازی بزرگ در آسیای مرکزی دانسته‌اند. (42)
غیر از حزب احیای اسلامی، حزب تحریر و حزب جنبش اسلامی ازبکستان در شمار احزاب اسلامی مهم این منطقه به شمار می‌آیند. حزب تحریر ارتباط با جوامع اسلامی و برپایی حکومت اسلامی را با پرهیز از خشونت اهداف اصلی خود قرار داده است. در باورهای این حزب سرمایه‌داری و مردم سالاری مردود شناخته شده و برتشکیل خلافت اسلام تأکید شده است. این حزب ابتدا توسط تقی‌الدین النبهانی در فلسطین تأسیس شد. جنبش اسلامی ازبکستان هم توسط طاهر یولداش اف و جمعه بای نمنگانی شکل گرفت، که رابطه‌ای خوب با وهابی‌ها داشتند. آن‌ها برای واژگون کردن دولت ازبکستان فعالیت می‌کردند. در پی سیطره طالبان بر افغانستان روابط رهبران این حزب با طالبان استحکام یافت. آنها شیوه‌های خشونت‌آمیز و ترور را برای رسیدن به اهداف برگزیدند. در جریان حمله امریکا به افغانستان، خبر کشته شدن یولداش اف منتشر شد. تحولات سیاسی – نظامی در تاجیکستان و منازعه خونین در این کشور سبب شد، رهبران آمریکا و روسیه از یک‌سو و نخبگان محلی از سوی دیگر برای بزرگ کردن «تهدید اسلامی» آن تلاش کنند. (43) تحولات در افغانستان و سقوط رژیم وابسته نجیب‌الله سبب شد تأثیر متقابل جریان‌های سیاسی – نظامی در افغانستان و همسایگان آن در آسیای مرکزی روشن‌تر شود (44) حمایت همه جانبه اتحاد شوروی از دولت وابسته به خود در کابل، آمریکا را به حمایت از نیروهای اسلام‌گرا علاقمند ساخت. مدارس مذهبی در پاکستان با حمایت گسترده دولت عربستان سعودی و کشورهای عرب حوزه خلیج فارس در این زمینه تقویت شدند. در دوران جهاد علیه نیروهای کمونیست مستقر در کابل و مبارزه با آنان، تحصیل کودکان افغانی در مدارس مذهبی از جاذبه بسیار برخوردار شد. این مدارس که کودکان دچار محرومیت شدید افغان را پذیرا می‌شدند، به ترویج مسایل تفرقه‌انگیز سیاسی می‌پرداختند. مشکلات گوناگون افغان‌های پناهنده در پاکستان این فعالیت‌ها را مؤثرتر می‌ساخت. طلبه‌هایی که در این مدارس تحصیل می‌کردند در شرایط بسیار دشوار اقتصادی – اجتماعی قرار داشتند. (45) وضعیت پرمشقت آنان در پاکستان و اردوگاه‌های پناهندگان زمینه را برای پذیرش آموزش‌های سرشار از تفرقه و نفرت فراهم آورده بود.
نیروهای سیاسی پاکستان نیز در این مدارس فعالیت خود را گسترش دادند. «جمعیت العلمای اسلامی پاکستان» و «جماعت اسلامی» هر یک در چارچوب دیدگاه‌ها و اهداف خود به اعمال نفوذ در این مدارس پرداختند. اختلاف نظر گروه‌های مذهبی سیاسی پاکستان به این مدارس راه یافته بود. از سپتامبر 1996 طالبان (فارغ‌التحصیلان و طلبه‌های مدارس مذهبی پاکستان) با کمک سازمان اطلاعاتی ارتش پاکستان (آی‌اس‌آی) و حمایت کامل آمریکا تلاش برای نفوذ در افغانستان را شدت بخشیدند. دولت آمریکا در تثبیت قدرت طلبان حمایت خود را روشن ساخت. طالبان با وعده ایجاد و تثبیت امنیت در افغانستان که شرط ضروری دسترسی پاکستان به آسیای مرکزی بود، فعالیت خود را گسترش داد و پیشروی‌های نظامی وسیعی داشتند (46) جنگ، خستگی از درگیری‌های نظامی متوالی و مستمر و وعده برقراری صلح و آرامش در افغانستان، زمینه را برای گسترش نفوذ طالبان فراهم ساخت. برای دولت آمریکا تثبیت شرایط سیاسی – نظامی در افغانستان برای تحقق بخشیدن به مسیر ترانزیتی افغانستان – پاکستان برای محروم کردن ایران از منابع طبیعی خود به اندازه کافی اهمیت داشت تا حمایت آن را از استقرار طالبان محقق سازد (47) ولی طالبان که از روستاها برخاسته و در شرایط دشوار و مشقت‌بار پرورش یافته بودند، قادر به اجرایی کردن ادعاهای خود نبودند.
در طول سالیان جهاد که آمریکا تقویت «بنیادگرایی اسلامی» را برای تضعیف اتحاد شوروی در افغانستان مورد توجه قرار داده بود، با توجه به فراملی بودن این ایده‌ها داوطلبان بسیاری از کشورهای اسلامی برای مشارکت در مبارزه مقدس در کنار نیروهای جهادی به افغانستان رفتند. پیروزی بنیادگرایان طالبانی در افغانستان بر امنیت و تحولات سیاسی آسیای مرکزی تأثیر مستقیم داشت. بنیادگرایان آسیای مرکزی با پیروزی همتایان خود در افغانستان انرژی بیشتری پیدا کردند. دشواری‌های اقتصادی، ناهنجاری‌های اجتماعی و فساد سیاسی حاکم بر این جمهوری‌ها زمینه را برای فعالیت این گروه‌ها به عنوان رقبای جدی سیاسی نخبگان منطقه فراهم آورده بود. (48) تثبیت حاکمان طالبان در افغانستان شرایط مناسبی را برای ایجاد واحدهای آموزشی برای نیروی شبه نظامی اسلامی در آسیای مرکزی، به ویژه حرکت اسلامی ازبکستان فراهم آورد. ازبکستان بالقوه دارای ظرفیت قابل توجهی برای گسترش تمایلات بنیادگرایی اسلامی بوده، که در منطقه فرغانه در شهرهای اندیجان و نمنگان شواهد گوناگونی از آن ظاهر شده بود. (49) دره فرغانه به طور سنتی کانون فعالیت‌های اسلامی شناخته شده است. (50) گزارش‌های متعددی از همکاری بنیادگرایان ازبک در افغانستان که از کشورشان گریخته بودند، با طالبان در مورد اقدام‌های تروریستی در منطقه منتشر شده است. ازبکستان با حمایت مؤثر از ژنرال عبدالرشید دوستم، سعی کرد دامنه فعالیت نیروهای بنیادگرا در افغانستان را محدود سازد. (51)
تلاش‌های گوناگون برای برهم زدن ساخت سنتی قدرت در منطقه، رهبران جمهوری‌های آسیای مرکزی را به شدت مورد تهدید قرار می‌داد. تجربه جنگ داخلی در تاجیکستان، رهبران منطقه را برای مسدود کردن مسیر آزادی‌های سیاسی – اجتماعی راسخ‌تر ساخت. این تلاش‌ها به نوبه خود به گسترش گرایش‌های بنیادگرایان اسلامی افزود.
فعالیت جنبش اسلامی ازبکستان به گونه‌ای تحت تأثیر اندیشه‌های افراط‌گرایان مسلمان در دیگر نقاط جهان اسلام قرار داشته است. در پی انفجار بمب در فوریه 1996 در تاشکند، اسلام کریم اف فشار بر نیروهای مسلمان را تشدید کرد. او کوشید همه مخالفت‌های سیاسی علیه خود را به اسلام گرایان نسبت دهد. با تشدید فشار علیه مسلمانان بسیاری از آنان به ویژه بنیادگرایان مسلمان، به جمهوری‌های همسایه و افغانستان گریختند. با گروگان گرفتن تعدادی از کارکنان ژاپنی در قرقیزستان این فعالیت‌ها ابعاد منطقه‌ای وسیع‌تری یافت و بر شدت نگرانی از توسعه خشونت افزود. (52) این گروگان‌گیری سبب شد دولت قرقیزستان از روسیه تقاضای کمک کند و به نیروی هوایی ازبکستان اجازه بمباران منطقه‌ای که گروگان‌گیری در آن رخ داده بود، را بدهد. ماهیت فعالیت‌های مذهبی در شماری از شهرها، سبب افزایش نگرانی‌های دولت قرقیزستان بوده است. این شهرها در منطقه فرغانه قرار گرفته، زمینه‌های مناسبی را برای گسترش احساسات مذهبی آشکار ساخته‌اند. از دوران گورباچف، درّه فرغانه که از قرقیزستان تا ازبکستان و تاجیکستان امتداد یافته، شرایط مناسبی را برای گسترش احساسات دینی تجربه کرده است. جنگ داخلی تاجیکستان شرایط را برای رویارویی نخبگان سیاسی منطقه با فعالیت بنیادگرایان اسلامی هموار ساخت. در همه جمهوری‌های منطقه قوانین اساسی غیردینی به تصویب رسیده، که فعالیت سیاسی نیروهای مذهبی و اسلام‌گرایان را ممنوع ساخته است.
اسلام کریم اف از اواخر سال 1997 با تقویت نفوذ و اقتدار طلبان در افغانستان، فشار بر بنیادگرایان ازبکستان را تشدید کرد. تدارک حمله مجدد به او در زمستان 1999 از سوی مقامهای دولتی ازبک به «جمعه نمنگانی» و «طاهر یولداش اف» از رهبران جنبش اسلامی ازبکستان نسبت داده شد. نیروهای بنیادگرای آسیای مرکزی به قاچاق و حمل و نقل مواد مخدر برای تأمین نیازهای مالی خود متهم شده‌اند. در این زمینه گزارش‌های متعددی هم وجود دارد. (53) در سراسر جمهوری‌های آسیای مرکزی نیروی اسلام‌گرا که تنها رقبای سیاسی واقعی نخبگان حاکم تلقی می‌شوند، تحت فشار شدید قرار داشته‌اند. توسعه طالبان‌گرایی در افغانستان فرصت مناسب را در اختیار رهبران غیردینی منقطه قرارداد و سرکوب آنان را سهل‌تر ساخت.
حمله‌های تروریستی القاعده در آمریکا در سپتامبر 2011 زمینه را برای سرکوب بنیادگرایان مسلمان به وسیله رهبران جمهوری‌های آسیای مرکزی مهیاتر ساخت. آنها با بهره‌گیری از هراس گسترش تروریسم در جهان، نابودی اسلام‌گرایان را هدف قرار دادند. اسلام کریم اف حتی در دوران پیش از سلطه‌طلبان بر افغانستان، از راه تقویت ژنرال عبدالرشید دوستم برای مهار فعالیت‌های اسلام‌گرایان تلاش کرده بود. ژنرال دوستم در جریان جنگ داخلی تاجیکستان، با قدرت از ایجاد اردوگاه‌های آموزشی برای مخالفان دولت دوشنبه جلوگیری کرده بود. (54) بنیادگرایان ازبک هم کوشیده بودند، در برابر او به سازماندهی مخالفان تاجیک و ازبک در افغانستان بپردازند و با بهره‌گیری از نیروهای آنان به مقابله با رهبران غیردینی ازبکستان اقدام کنند.
پس از اعلام جنگ علیه تروریسم از سوی رئیس جمهوری آمریکا جورج بوش، شرایط برای تشدید سرکوب اسلا‌م‌گرایان در آسیای مرکزی از سوی نخبگان حاکم مناسب‌تر شد. رهبران ازبکستان، تاجیکستان و قرقیزستان که درّه فرغانه در کشورهای آنان قرار گرفته، صدها تن از فعالان مسلمان را دستگیر کردند. براساس برخی برآوردها حدود ده درصد جمعیت مناطق جنوبی قرقیزستان هوادار جنبش اسلامی ازبکستان بودند. ازبک‌های جنوب قرقیزستان و نیز تاجیکستان مانند برادران خود در ازبکستان نسبت به این گروه تمایل زیادی نشان داده بودند. بسیاری از آنها خود را شهروندان درجه دوم تلقی کرده‌اند. آنها در اعتراض به دشواری‌های گوناگون سیاسی – اقتصادی، در این هواداری تأمین نیازهای گوناگون خود را جستجو می‌کردند. نبود نیروهای سیاسی غیردینی، اهمیت این تلاش‌ها را افزایش داده است.
براساس برآوردها ازبکستان هواداران جدی «جنبش‌ اسلامی ازبکستان» 3 تا 6 هزار نفر هستند، حاکمیت طالبان در افغانستان برای آنان پشتوانه روانی و فیزیکی قابل توجهی را به وجود آورد. ولی پس از 11 سپتامبر و حمله آمریکا به طالبان و سرنگون شدن حکومت آنان در افغانستان، بنیادگرایان آسیای مرکزی این حمایت مؤثر را از دست دادند. جمهوری‌های آسیای مرکزی از یک‌سو و فدراسیون روسیه از سوی دیگر که با اقدامهای تروریستی جدایی‌طلبان چچن روبه‌رو بود، از جنگ همه جانبه علیه تروریسم استقبال کردند. آنها حل مشکلات نظامی – امنیتی خود را در پیوستن به این جریان یافتند. تجربه دولت طالبان روشن ساخت که جمهوری اسلامی ایران تهدید گسترش بنیادگرایی اسلامی در آسیای مرکزی نیست. پیش از آن همکاری ایران برای برقراری و تثبیت صلح تاجیکستان، نشانه دیگری را ارائه کرده است.
به این ترتیب خلاء ژئوپلیتیکی فروپاشی اتحاد شوروی «بازی بزرگ» جدیدی را در آسیای مرکزی شکل داد. (55) عربستان، جمهوری اسلامی ایران و پاکستان از کشورهایی بودند که در این عرصه فعال شدند. مسلمانان آسیای مرکزی که می‌خواستند ارتباط خود را با کشورهای اسلامی گسترش دهند، از این حضور استقبال کردند. عربستان سعودی از پیش ترویج اندیشه‌های وهابی را در منطقه هدف قرار داده بود. برای پاکستان هم دسترسی به آسیای مرکزی جز با تثبیت شرایط سیاسی – امنیتی افغانستان امکان‌پذیر نبود. تقویت نیروهای اسلامی از دوران اشغال افغانستان، به ارتش پاکستان و سازمان اطلاعاتی آن، اجازه داده بود «طالبان» را در افغانستان مستقر سازد. اقدامی که مورد حمایت آمریکا قرار داشت تا مهار جمهوری اسلامی ایران را پیش برد. دسترسی به منابع انرژی در آسیای مرکزی از مسیر افغانستان، نقش اساسی در تحولات سیاسی آسیای مرکزی داشت و برای کشورهای پیرامون جاذبه زیادی ارائه کرده است.
در کنار عوامل بیرونی مجموعه‌ای از عناصر داخلی نیز به ترویج بنیادگرایی اسلامی کمک کرد. رشد سریع جمعیت و دشواری‌های اقتصادی، فساد سیاسی، تجارت مواد مخدر و نابرابری‌ها، هم‌راه با تقویت آگاهی‌های دینی به گسترش بنیادگرایی در آسیای مرکزی یاری رسانده است. ارتباط بنیادگرایی منطقه با طالبان در افغانستان این روند را تقویت کرد. نبود یا ضعف چارچوب‌های قانونی برای فعالیت‌های سیاسی نیز در تقویت این گرایش‌ها اثرگذار بوده است. هر چند ده‌ها سال اندیشه‌های دینی در آسیای مرکزی همانند دیگر بخش‌های اتحاد شوروی سرکوب شد، ولی عمق و نفوذ باورهای دینی سبب تداوم و پایداری آن بوده است. با اینکه ارتباط روحانیان رسمی منطقه با جهان اسلام اندک بود، ولی نفوذ اندیشه وهابی از سال‌های پیش از فروپاشی شکل گرفت. با افزایش حضور مستقیم در منطقه پس از 11 سپتامبر آمریکا، اقدام علیه بنیادگرایان اسلامی را از سوی رهبران منطقه تقویت کرد. آمریکا نیروهای نظامی خود را در ازبکستان مستقر ساخت. ازبکستان در سرکوبی طالبان در افغانستان با آمریکا همراهی جدی داشت. (56) نابودی شبکه القاعده و نیروهای تحت امر آنان برای رهبران منطقه به مفهوم کاهش تهدید اسلام بنیادگرا برآورده شده است. آنها در برنامه مبارزه وسیع علیه تروریسم که از سوی جورج بوش اعلام شد، مشارکت فعال داشته‌اند تا به نیازهای امنیتی خود پاسخ گویند. نابودی حکومت طالبان پشتوانه عظیمی را برای فعالیت‌های بنیادگرایان در آسیای مرکزی از میان برد.

ادامه دارد ....

پی‌نوشت‌ها

1.استاد گروه مطالعات منطقه‌ای، دانشگاه تهران
2.Robert Lewis, Geographical Perspective on Soviet Central Asia, London: Routledge, 1992, p.80.
3. جی‌بویل، تاریخ ایران کمبریج، ترجمه: حسن انوشه، تهران: امیرکبیر، 1368، ص 335.
4.Ahmed Rashid, The Resurgence of Central Asia, Islam or Nationalism, London: Zed Book, 1994, p. 12.
5. بارتولد، ترکستان‌نامه، ترجمه: کریم کشاورز، تهران: آگاه، 1366، ص. 167.
6. الهه کولایی، سیاست و حکومت در آسیای مرکزی، تهران: سمت، 1389، ص. 25.
7. Beatrice F. Manz, “Historical Background”, in: Beatrice F. Manz, Central Asia in Historical Perspective, Boulder, Westview Press, 1994, p. 7.
8. غلامرضا ورهرام، تاریخ آسیای مرکزی در دوران اسلامی، مشهد: آستان قدس، 1372، صص. 289 تا 302.
9. کستنکو کاپیتان اتماژور، شرح آسیای مرکزی و انتشار سیویلیزاسیون روسی در آن، تهران: مؤسسه تحقیقات علوم انسانی، 1383، صص. 221 – 112.
10.Cossacks
11. بنیگسن و براکس آپ، مسلمانان شوروی، گذشته، حال و آینده، تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1370، صص. 51 – 50.
12.Michael Rywkin, Moscow’s Muslim challenges, Soviet Central Asia, London: Hurst& Company, 1982, p. 11.
13.Edward Allworth, Central Asia, 120 Years of Russian Rule, US: Duke University Press, 1989, p. 15.
14. Rashid, Op. cit., p. 87 .
15. Igor Lipovsky, “The Awakening of Central Asian Islam”, Middle Eastern Studies, Vol. 32, No. 3, July 1996, p. 2.
16.آرمینیوس وامبری، سیاحت درویشی دروغین در خانات آسیای میانه، ترجمه: فتحعلی نوریان، تهران: انتشارات علمی و فرهنگی، 1365، 228 – 244.
17. Ibid., p.2 .
18. ashid, op. cit., p. 43.
19. الهه کولایی، "روند نوگرایی اسلامی در آسیای مرکزی"، مجله دانشکده حقوق و علوم سیاسی، شماره 39، بهار 1377، ص 206.
20.دوین دویس،: افول کبرویه در آسیای مرکزی "ترجمه مژگان پورفرد، فصلنامه تاریخ اسلام، سال هشتم، زمستان 1386، ص 2.
21. بنیگسن و براکس آپ، پیشین، ص 128.
22.الکساندر بنیگسن و آندرسن ویمبوش، صوفیان و کمیسرها: تصوف در اتحاد شوروی، ترجمه افسانه منفرد، تهران: دفتر پژوهش‌های فرهنگی، 1378، صص. 53 – 49.
23. Adeeb Khalid, The Politics of Muslim Cultural Reform: Jadidism in Central Asia, Berkeley: University of California Press, 1998, pp. 157-160.
24. الکسندر بنیگسن و آندرس ویمبوش، صوفیان و کمیسرها: تصوف در اتحاد شوروی، صفحه‌ 123.
25. Rashid, Op. cit., p. 87 .
26. Heelen Carrere D. Encausse, Islam and the Russian Empire: Reform and Revolution in Central Asia, Trans. Quintin Hoare, London, 1998, p. 94.
27. گلندا فریزر، انقلاب و ضد انقلاب در آسیای میانه، شورش باسماچیان 1933 – 1917، ترجمه: کاوه بیات، تهران: شیراز، 1385، ص 25.
28.صدرالدین عینی، یادداشت‌ها، علی‌اکبر سعیدی سیرجانی، تهران: آگاه، 1362، صص. 352 – 342 .
29. بنیگسن و براکس آپ، مسلمانان شوروی، گذشته، حال و آینده، ص 69.
30. فریزر، پیشین، ص 46.
31. همان، ص 49 .
32. همان، ص 60.
33. همان، ص 120.
34.همان، ص 142.
35.بنیگسن و براکس آپ، مسلمانان شوروی، گذشته، حال و آینده، ص 70 .
36. Donald S Carlislie, “Soviet Uzbekistan: State and Nation in Historical Perspective”, in: Manz. Op. cit., pp. 109 – 111.
37. الهه کولایی، اتحاد شوروی از تکوین تا فروپاشی، چاپ سوم، تهران: انتشارات وزارت امور خارجه، 1380، ص
38. Sofie Bedford, Islamic Activism in Azerbaijan: Repression and Mobilization in a Post-Soviet Context, Sweden, Stockholm University, 2009, p. 76
39.John V. Voll, Central Asia as a Part of Modern Islamic World, in: Manz, Op. cit., pp. 71-77 .
40. Bedford, Op. cit., p. 79
41. بنیگسن و براکس آپ، مسلمانان شوروی، گذشته، حال و آینده، ص 126 .
42. Petra Steinberger,” “Fundamentalism in Central Asia”, in: Tom Everett – Heath, Central Asia, Aspects of Transition, London: RoutledgeCurzon, 2003, p. 225.
43. الهه کولایی، زمینه‌های بنیادگرایی اسلامی در آسیای مرکزی، مجله دانشکده حقوق و علوم سیاسی، شماره 67، بهار 1384، ص 214.
44. Sergei Gretsky, “Civil War in Tajikistan and International Repercussions”, Critique, No. 6, 1995, pp. 19-20 .
45. وحید مژده، افغانستان و پنج سال سلطه طالبان، تهران: نشر نی، 1382، ص 32.
46. همان، صص 3 – 32.
47. همان، صص 47 – 146.
48. الهه کولائی، "پیوندهای امنیتی افغانستان و تاجیکستان"، مطالعات آسیای مرکزی و قفقاز"، شماره 38، 1381، ص 101
49. Svante E. Cornell and Regine A. Spector, “Central Asia, More than Islamic Extremists”, The Washington Quarterly, Vol. 25, No. 1, 2002, p. 198.
50. Tome Everett- Heath, Op. cit., p. 225.
51. Edward W. Walker, W. “Roots of Rage of Rage: Militant Islam in Central Asia, 2002, http://socrates. Berkeley.edu/iseees, p. 5 .
52. محمد عبدالکریم، "اسلام ستیزی و ناپایداری امنیتی در آسیای مرکزی و قفقاز"، مطالعات آسیای مرکزی و قفقاز، شماره 31، 1379، ص 105 .
53.Oliver Roy, The New Central Asia, London: Roultedge, 2000, p. 9
54.Sergei Gretsky, Op. cit., pp. 13-16.
55. Svante E. Cornell and Regine A. Spector, Op. cit., p. 200
56. اداره اطلاعات انرژی آمریکا، "افغانستان گزینه جدیدی در ترانزیت انرژی دریای خزر است"، همشهری، ش 2531، 21 مهر 1380، ص 14.

منابع تحقیق :
اتماژور کستنکو کاپیتان، شرح آسیای مرکزی و انتشار سیویلیزاسیون روسی در آن، تهران: مؤسسه تحقیقات علوم انسانی، 1383.
اداره اطلاعات انرژی آمریکا، "افغانستان گزینه جدیدی در ترانزیت انرژی دریای خزر است"، همشهری، ش 2531، 21 مهر 1380.
بارتولد، و. ترکستان نامه، ترجمه: کریم کشاورز، تهران: آگاه، 1366.
بنیگسن، الکساندر و مری براکس آپ، مسلمانان شوروی، گذشته، حال و آینده، تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1370.
بنیگسن الکساندر و آندرس ویمبوش، صوفیان و کمیسرها: تصوف در اتحاد شوروی، ترجمه افسانه منفرد، تهران: دفتر پژوهش‌های فرهنگی، 1378.
بویل، جی، تاریخ ایران کمبریج، ترجمه: حسن انوشه، تهران: امیرکبیر، 1368.
دویس، دوین، افول کبرویه در آسیای مرکزی "ترجمه مژگان پورفرد، فصلنامه تاریخ اسلام، سال هشتم، زمستان 1386
عبدالکریم، محمد، "اسلام ستیزی و ناپایداری امنیتی در آسیای مرکزی و قفقاز"، مطالعات آسیای مرکزی و قفقاز، شماره 31، 1379
عینی، صدرالدین، یادداشت‌ها، علی‌اکبر سعیدی سیرجانی، تهران: آگاه، 1362
فریزر، گلندا، انقلاب و ضد انقلاب در آسیای میانه، شورش باسماچیان 1933 – 1917، ترجمه: کاوه بیات، تهران: شیراز، 1385.
کولایی، الهه، اتحاد شوروی از تکوین تا فروپاشی، چاپ سوم، تهران: انتشارات وزارت امور خارجه، 1380.
کولایی، الهه، "پیوندهای امنیتی افغانستان و تاجیکستان"، مطالعات آسیای مرکزی و قفقاز"، شماره 38، 1381
کولایی، الهه، "روند نوگرایی اسلامی در آسیای مرکزی"، مجله دانشکده حقوق و علوم سیاسی، شماره 39، بهار 1377
کولایی، الهه، زمینه‌های بنیادگرایی اسلامی در آسیای مرکزی، مجله دانشکده حقوق و علوم سیاسی، شماره 67، بهار 1384
کولایی، الهه، سیاست و حکومت در آسیای مرکزی، چاپ دوم، تهران: سمت، 1389
مژده، وحید، افغانستان و پنج سال سلطه طلبان، تهران: نشر نی، 1382.
وامبری، آرمینیوس، سیاحت درویشی دروغین در خانات آسیای میانه، ترجمه: فتحعلی نوریان، تهران: انتشارات علمی و فرهنگی، 1365.
ورهرام، غلامرضا، تاریخ آسیای مرکزی در دوران اسلامی، مشهد: آستان قدس، 1372.
Allworth, Edward, Central Asia, 120 Years of Russian Rule, US: Duke University Press, 1989
Bedford, Sofie, Islamic Activism in Azerbaijan: Repression and Mobilization in a Post- Soviet Context, Sweden, Stockholm University, 2009 Cornell, Svante E. and Regine A. Spector, “Central Asia, More than Islamic Extremists”, The Washington Quarterly, Vol.25, No. 1,2002 D. Encausse, Helen Carrere, Islam and the Russian Empire: Reform and Revolution in Central Asia, Trans. Quintin Hoare, London, 1998 Everett- Heath, Tom, Central Asia, Aspects of Transition, London: RoutledgeCurzon, 2003 Gretsky, Sergei, “Civil War in Tajikistan and International Repercussions”, Critique, No. 6, 1995
Khalid, Adeeb, the Politics of Muslim Cultural Reform: Jadidism in Central Asia, Berkeley: University of California Press, 1998 Robert, Lewis, Geographical Perspective on Soviet Central Asia, London: Routledge, 199 Lipovsky, Igor, “The Awakening of Central Asian Islam”, Middle Eastern Studies, Vol. 32, No. 3, July 1996
Manz, Beatrice F. “Historical Background”, in: Beatrice F. Manz, Central Asia in Historical Perspective, Boulder, Westview Press, 1994 Rashid, Ahmed, the Resurgence of Central Asia, Islam or Nationalism, London: Zed Book Oliver Roy, the New Central Asia, London: Roultedge, 2000
Rywkin, Michael Moscow’s Muslim Challenges, Soviet Central Asia, London: Hurst& Company, 1982
Walker, Edward W. W. “Roots of Rage: Militant Islam in Central Asia, 2002, http://socrates. Berkeley.edu/iseees Islamic Movements in the Central Asia Elaheh Kooalee
Professor of Regional Studies, University of Tehran
Email.ekolaee@ut.ac.ir
Telfax. +9821 66953996
Faculty of Law and Political Science, Uiversity of Tehran,
Enghelab Ave. Tehran. Iran

منبع مقاله :
جلیلی، سید هدایت؛ (1389)، مجموعه مقالات غزالی پژوهی، تهران: خانه کتاب، چاپ اول

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط