حكمت اُنسی و زیبایی شناسیعرفانی هنراسلامی
نويسنده: مرحوم دکتر محمد مددپور
درآمد: حقیقت، اسماء الهی، انسانكاملو هنردینی
مبدأ هر اثریاصلو ماهیتآناست، و پرسشاز مبدأ اثر هنری، پرسشاز «حقیقتِ» آناست. اثر هنریبهواسطهو بههمتهنرمند بهوجود میآید، اما خود هنرمند از كجا و بهچهطریقهنرمند شدهاست. قدر مسلمبهواسطةاثر هنریخود هنرمند. زیرا با اثر هنریهنرمند ظهور نمیكند و اثر هنریمهمترینمعرفاستاد است. بنابراینبهسخنیاثر هنریمبدأ هنرمند استو هنرمند مبدأ اثر هنری. امّا آیا ایننظریهنحویدُوْر بهنظر نمیآید؟
ظاهراً چنیناست، امّا ایندو در یكدیگر توقفنمیكنند، بلكههر دو از «هنر» زایشپیدا میكنند. حقیقتهنر بهاثر هنری و هنرمند جانمیبخشد. چنین، پرسشهنر از اثر هنریبه«حقیقتِ» هنر و هنرمندیانتقالمییابد، از ظاهر بهباطنو از افقو عَرْضاثر هنریبهعمقو باطنو معنایاثر سیر میكند. اینمراتفراتر از مطالعهتطبیقیهنر استكهمیكوشد عناصر مشتركآثار هنریرا بررسیومطالعهكند،امّامطالعةتطبیقیفراترازافقعرضیآثارهنرینمیاندیشدوبهباطنآننمیرود،چنیناستنوشتههاییمانند اسلامو هنر مسلمانانالكساندر پاپادوپولو. فرارفتناز اثر هنریبهحقیقت و ماهیت آنمقتضیسیرینظریوعملیاستكهموضوعتحقیقحكمتمعنویاست.
حقیقتو اسماء الهیو انسان
حقیقترا مقامذاتاو دان
شدهجامعمیانكفر و ایمان
شیخمحمّد لاهیجیذیلشرحبیتفوق، بهشرحروایتیاز حضرتامیر 7 میپردازد كهمتضمنمعنایحقیقتاست. از نظر شیخ، «حقیقتظهور ذاتحقاست، بیحجابتعینات، و محو كثراتموهومهدر اشعةانوار ذات».
طرح«روایتحقیقت» بهپرسشكمیلبنزیاد از علی7 بازمیگردد. ویاز آنحضرتپرسید: «ماالحقیقة»؟ (حقیقتچیست؟) علی7 پساز سخنانیچند، چنینپاسخداد: «كشفسبحاتالجلالمنغیر اشاره»: یعنیحقیقتظهور و انكشافذاتالهیاست، بیتعین، از ورایهفتادهزار حجاب. حضرتدر طلبدوبارهكمیل، در ادامهسخنفرمود: «محوالموهوممعصحوالمعلوم»: یعنیحقیقتآناستكهكثراتكهموهوماتاند، در ظهور نور و تجلیحقمحو و متلاشیگردند».
از مطاویعباراتو شرحشیخاز بیت«حقیقت» میتواندریافتكه«حقیقت» مقامو مرتبةولایتو قرباست، و ظهور توحید حقیقتی، زیرا انسانكاملاز فنایتعلقاتبهاشیاء و امور فانیكهموجباحتجاباز حقاستـ یعنیمقامكفر حقیقیـ بهبقایذاتاحدیتمتحققگشتهاست.
بنابر قولشیخمحمد لاهیجیدر شرحبیتشبستری، چوندر بقاء بعدالفناء، انسانكاملمظهر جمیعاسماء و صفاتمتقابلهو ظهوراتمتنوعهحقتعالیاست، فرمود كه: «شدهجامعمیانكفر و ایمان» یعنیآن«كامل» میانكفر كهمقتضایاسماء جلالیه، و ایمانكهاز مقتضیاتاسماء جمالیهاست، جامعاست. چوناو در مقامبقاء بهحقمظهر ذاتالهیكهمستجمعجمیعاسماء و صفاتگشته، و مجمعاسماء متقابلهواقعاست».
اینمقامبرایكلبشر بالقوهمتحققاست، بهاینمعنیكهانساندر افقظهور حقیقتسیر میانكفر و ایمانمیكند، و فقطدر مقامانسانكاملبهمعرفتتامو تمامحقیقتمیرسد. از صدر تاریخبشر، یعنیتاریخحضرتآدم، اینكفر و دینظهور و فعلیتپیدا میكند، و بنابر مظهریتانسانبهاسماء متقابلةجمالو جلال، و قربو بُعد او از حقو حقیقتهموارهوجود دارد.
تاریخبا دینو ایمانآغاز میشود. اما پساز مدتیاندك، كفر حجابدینو ایمانمیگردد. دو جامعهدینو كفر یعنیجامعههابیلیو قابیلیدر مقابلهمتكوینمییابند و تاریخچناناستكهغالباً حجابكفر بر دینغلبهداشتهو بشر خلقرا حقمیپندارد، اما سرانجامبا نور حقیقتو دین، حجابكفر دریدهمیشود و دینظهور كلیبر عالمو آدمپیدا میكند: «هوالذیارسلرسولهبالهدیو دینالحقلیظهرهعلیالدینكلّهو لوكرهالمشركون»، سوره«توبه»، آیه33.
ولایتشد بهخاتمجملهظاهر
بر اولنقطههمختمآمد آخر
ازو عالمشود پر امنو ایمان
جماد و جانور یابد ازو جان
نماند در جهانیكنفسكافر
شود عدلحقیقیجملهظاهر
هنر دینی
هنر كهمعنیشریفآنهمان«انسانكاملو تمام» است، در فرهنگعتیقبشریبهمعنیدینیتفسیر میشود، اما هرچهجلوتر میآییمكفر بر هنر غلبهپیدا میكند، و اینامر با بُعد انساناز حقیقتملازمهدارد، تا بهامروز كههنر عینحجابحقو حقیقتمیگردد. از طرفی، در سیر متدانیتاریخبشر در «ظاهر و خلقو مجاز»، هنر بیشاز پیشظاهرپرستمیشود كهخودمانعیاستبرایكندهشدنانساناز عالم فانی. از اینجاستكهبشر امروز نمیتواند با اینهنر دیگر نیوشایكلاماللهباشد و در ایننیوشائیبا اشاراتو صور خیالی، حقیقتو عالمغیبتفكر دینیرا ابداعكند و بهظهور رساند، و زبانش«لسانالغیب» باشد؛ و اینعبارتاستاز مرگهنر و هنرمندیو حقپوشیدر صورتحجابهنر كفر، كهبا مهجوریتو بیخانمانیو بیوطنیو گمگشتگیو سرگردانیهنرمند در عالمبیعالمیملازمهدارد، و هرقدر از حقیقتكهمقامذاتاوستیعنیبقاء بعد از فناء، و رفعتعیناتو ارتفاعتعلقاتو قرببیواسطهبهحقیقت، دور میشود، بیشتر بهاینافتادگیدر عالمبیمعناییدچار میگردد.
توجهبهغلبهصورتظاهر و حسنو جمالظاهر و خلقیو مجازیدر هنرهایكلاسیكجدید، خود مانعیبرایكندهشدناز اینصورتظاهر و رفتنبهمعنایباطناست. همچنانكهبتپرستتعلقبهصورتبتپیدا میكند، هنرمند دورةجدید حسنو جمالاصیلو حقیقیماوراییرا نیستمیانگارد، و فراموشمیكند و تنها حسنو جمالظاهریانسانو متعلقاتاو را میبیند، در حالیكهحسنو جمالآدمیو دیگر موجوداتهمهحكایتاز حسنو جمالاحدیدارد. از اینجا زیباییهنر دورهجدید كهمستلزمغفلتاز جمالخداوند است، رجوعبههنر كفر میكند. امّا انساندر اینمرتبتاز هنر كفر نیز توقفنمیكند، بهآنجا میرود كهحسنو جمالظاهریو خلقیرا نیز در هنرهایمدرننفیمیكند و صرفاً دلبهابداعاهواء نفسانیخوشمیدارد و اینهنریپوشیدهتر است.
هنرمندیكهعالمكفر را ابداعمیكند اصرار بر همینتعلقاتو تعیناتو كثراتو موجوداتاینجهانیدارد كههمهدر ضمنآنكه«مظهر حق»اند «حجابحق» نیز هستند. اما در برابر اینهنر و مقاممذمومانسانی ملازمآن، هنریقرار میگیرد، كهبیشتر مجلایجمالحقتعالیاست، و آنعبارتاستاز هنر دین؛ هنریكهمستلزمكمالو ایمانو تعالیاست.
اینهنر در مقابلهبا هنر مرگآلودهو زمینیجهانیونانیـ رومیقد علمكرد، و مدتیقریببههزار سالآنرا بهطاقنسیانسپرد، لكنتا آنجا كههنر یونانیو بهویژةهنر اساطیریقابلیت«مادگی» برای«صورت» هنر دینیداشت، باقیماند بعضاً نیز بهوجهیاختلاطیبهحیاتخویشادامهداد.
در حقیقتاینهنر در برابر سیطرةنر یونانیو سپسهنر جدید، هرقدر بُعد از انبیاء و اولیاء پیدا كرد، بههنر كفر نزدیكشد، و با آنآشتیكرد، تا آنكهبالكلو بالتمامبهحجابهنر كفر جدید كشیدهشد.
دو صورتبارز هنر دین، هنر مسیحیو هنر اسلامیاست، كهآنها را میتوانبههنر حقو حقیقتنبویو ولویتعبیر كرد. البتهنمیتوانیمایندو هنر را كهدر تاریخمسیحیتو اسلاممتحققشدهاند، عینو مظهر تامو تمامحقیقتیبدانیمكهحضرتعیسی7 و حضرتمحمد 9 مظهر آنبودهاند. اما آنچهلازمبهتذكر استعبارتاستاز قرباینهنرها بهحقیقتمحمدیو حقیقتعیسوی، و از آنجا قرببهحقیقتیاستكهمقامذاتانسانو ظهور حقبهاسماء جمالی است. طرحهنر مسیحیمجالیدیگر میطلبد، در ایننوشتهجز بهاجمالاز هنر مسیحیسخنیبهمیاننیامدهاست.
هنر اسلامیو انسانكامل
اما هنر اسلامیكهایننوشتهدرآمدیاستبهشرحتفصیلیآن.
بیتردید هنر اسلامیدر مقامهنر دینی، جلوهگاهحقیقتاسلاماست. از اینجا اینهنر بهحضرتنبیمكرمو ائمةمعصومین: ، در مقامبانیانو طراحانو مبدعانصور نوعیو نمونههایاصلیهنر اسلامیو قرآنی، و بهمقاممرجعیتو حجیتمعرفتدینیو هنر اسلامی، رجوعمیكند.
وجود مقدسحضرتنبیاكرم9 انسانكاملیاست، جامعجمیعاسماء جمالو جلالالهیو صاحبمقامولایتكهمیتواناو را بهتعبیریهنرمندیخواند كههنرمندیاشنسبتبیواسطهبا ذاتاحدیتو نیوشایی اسراریدارد كهقدسیانبا او در میانگذاشته، و از پرتو آننور علمو حكمتو هنر بر دلهایمؤمنینتابیدهاست.
عالماسلامیهمانظهور و تجلیاسماعظماللهاكبر و كلو «حقیقتمحمدی» استكهبیحجابدر افقچشمدلپیامبر اسلام9 و اهلبیتعصمتو طهارت: گشودهشدهاست. اینمرتبهیعنیظهور كلیعالماسلامیاختصاصبهانسانكاملـ حضرتنبی9 و ائمه: ـ دارد، اما در مراتبنزولیچنانكهابنعربیدر فتوحاتمكیهبداناشارهكرده، وجود شاعرانو هنرمندانرا نیز فرامیگیرد، و پرتو الهامرحمانیو ربانیروحشانرا در حالسكرآمیز ادراكوحدتحقیقیروشنمیگرداند؛ «حالصحو» یا روشنیپساز «حالسكر» ضمنادراكعمیققلبیحاصلمیشود. آنانجلوهایاز حُسنو جمالازلیرا مشاهدهو عالمصنعرا پرتویاز حسنالهیتلقیمیكنند، و اینحُسنو جمالرا در صورتكلمات، الحان، نقوش، احجامابداعمیكنند، و اینچنینتجربیاتمعنوی هنر اسلامیتكوینو تحققمییابد. اگر شهود حُسنو جمالالهی«انكشافحقیقت» را «روح» هنر دینی، و از آنجا اسلامیبدانیم، نقوشو صور الحانیو كلامیهمه، «جسم» اینهنر خواهند بود.
قربو بُعد از «حقیقتو عالماسلامی» مراتباصالتو عدماصالتهنر اسلامیرا تعیینمیكند. هرقدر هنرمندانمسلماناز وحیو پرتو نور نبویو ولویبیشتر بهرهمیگیرند، «عالماسلامی» را بیشتر بهذوقحضور و دیدةباطندرمییابند، و هرقدر از اینپرتو محروممیگردند، عالماسلامیبرایشاندر حجابظلمتمستور و مختفیمیماند، و از حقیقتو ولایتو توحید حقیقیفاصلهمیگیرند. اینانهمههنرمندانیاند تشنهلبكهدر وادیحیرتو ضلالتسرگردانند، چنانكه«نجمالدینكبریرازی» دربارة«فتوح» چشمدلشانمیگوید: «دیدةبصیرتایشانآنگاهگشادهشود كهدیدةهواینفساز مطالعهمزخرفاتدنیاویو مستلذاتنفسانیو شهواتحیوانیبربندند». در اینمیانهستند هنرمندانیبرزخیكهدر حاشیههنر اسلامیبا تأویلاتیگریزگاهیاز روحاصیلهنر اسلامیدور میشوند و نقشو نگارهاییاستعلاییو اینجهانیرقممیزنند و بعضاً از اینعالمهنرهایصغیر اسلامیچوننگارگریتصویریو موسیقیغناییدورتر میافتند و بههنر كفر و پوشیدگیو باطلمحضپناهمیبرند؛ آنچهدر هنر سكولار و دنیویعصر مدرندر غرببهتمامیتمیرسد و امواجو آثار آنبهجهاناسلامینیز رسیدهو برقشعدهایاز هنرمندانرا آزردهاست. اینیعنیافتادگیدر همانوادگیحیرتو ضلالت.
در مقابلاینانحطاطو حیرتو ضلالت، صیانتاصالتها و حقایقمعنویو تفكر معنویو وَلاییكهعالماسلامی با آنبهظهور میآید، «روحهنر اسلامی» و از آنجا دینیاست. عوالمسهگانهملكو ملكوتو جبروتجلواتیاز كلعالماسلامیاست. یا بهتعبیر «شاهنعمتاللهولی» در رسائل: عالمچهارگانهمعانی، ارواح، مثالمطلقو شهادتمطلقهكهذیلظهور عالماسلامیدر حكمتاشراقو عرفان بهشرحو تفسیر درآمد، و در شهود متفكرانو هنرمنداناسلامیاینعوالمكموبیشبستهبهمرتبةاحوالو مقاماتشانمشهود گردیدهاست.
مطالعاتهنر اسلامی
سعیراقماینسطور آنبودهكهلمحهایاز این«روح» و از آنجا مادهو متعلّقاتكسبیاینروحرا در تاریخهنر اسلامیضمنپرسشاز ماهیتهنر و حقیقتتاریخیآندریابد. بیتردید اینتحقیقنسبتبهحوزهو قلمرو هنر اسلامیبسیار ناچیز، و وَلایتدینیو حقیقتمحمدیبهجهتنهایتعلو در افقدیدِ هر راقمیقرار نمیگیرد، فقطدر وقتاصیلعارفانةاسلامیو در افقنور ولاییمحمدیو علویاستكهدر سایةعنایتحق، شاهد حقیقتپردهاز چهرهبرمیگیرد، و ظهور حقیقتدستمیدهد.
با مباحثنظریبهمثابة«علمالیقین» و آگاهیصرفاً وجهینازلاز اینروحرا میتواندریافت، و از آنسخنبهمیانآورد، اما سیر و سلوكمعنویو حضور بیواسطهدر مراتبعینالیقینو خودآگاهی، حقالیقینو دلآگاهیبدونورود بهعالمهنرمند دینیو انسو همدلیبا او كهكمالشدر وجود انبیاء و اولیاء تجلیكردهاست، ممكننیست.
بنابرایندر قلمرو منطقو حتیمنطقهرمنوتیكرسمی ، كهدر آنتوجهما معطوفبهنحوةخاصحضوریاست، كهبا ابتناء بر آنتفكر هنریصورتمیبندد، نیز از ظاهر بهباطننمیتوانرفت، مگر در آنصورتاز تفكر و تفقهمعنویكهآدمیرا از كثراتوهمیموجود میكَنَد، و در حالسكرآمیز او را در مواجههبا حقیقتقرار میدهد؛ بهبیانی، اینتفكر و حال، حاصلمواجههبیواسطهبا حقیقتو «انكشافحقیقت» است.
البتهاینباز بدانمعنینیستكهدر مرتبةسیر و سلوكو تفكر و تخیلحضوریابداعی هنرمندانهكهبهپیداییاثر هنریمیانجامد باشیم، بلكهسخناز تفقّهو انسو همدلیبا آثار هنریو هنرمنداندینیو اسلامیاست. با توجهو تذكر بهاینمراتب، كتابحاضر در حكمدرآمدینظریاستبه«حكمتهنر اسلامی».
نكتةدیگر آنكهمطالعةهنریمقدسچونانهنر اسلامی، هنگامیكهبا تفكریعمیقهمراهمیشود، افقیبهسویمتعاطیو جویندةهنر میگشاید، كهریشهدر همةعوالماز جملهعالمحقیقیانسانیدارد. از اینجا مطالعهتاریخهنر دینیو اسلامیاز قلمرو زمانو مكانفانیو تاریخصیرورت، كهعرصةكالبد و صورت فیزیكیو طبیعینهماوراء طبیعیو ملكوتیهنر دینیو اسلامیو كلاً هنر مقدساستفراتر میرود، و بهسویساحتحقیقتجمالاحدیبالمیگشاید.
اینمقامو مرتبهاولیاءِ الهیاست، یا آنانكهبهاولیاء و حكمایانسیتشبهمیجویند. در اینبینبرخیمباحثنظرینویسندگانعرفانیجدید یا شبهعرفانیمدرن، پساز پایانعصر سیطرةمطلقپوزیتیویسم، در راهو رسممطالعاتهنر نیز در میانمیآید، كهبهتدریجقلیلیبهدرد دینحقیقیگرایشمییابند، و با نیستانگاریمضاعفو مركبدر موضعنزاعقرار میگیرند، و سلباً از آنمیگذرند بهتفكر معنویسنتو حكمتشرقیاولیاء نزدیكمیگردند، بیآنكهبالتمامآنرا تجربهكردهباشند، چنانكهدر رنهگنونبهنحویمیتواناینحالرا مشاهدهكرد، كهبعضاً گرفتاریهاییدارند.
عدهاینیز نهمانند رنهگنونعارفمسلكمینمایند و نهچونهانریكربنآزاداندیش، بلكهمیانایندو سیر میكنند و بهتجربهعقلیـ دینیدر قلمرو و ساحتنظریمعرفتهنریاهتماممیورزند، چونانبوركهارتیا كوماراسوامی Coomaraswarny . اینانرا میتوانكموبیشدر زمرةاهلحكمتمعنویهنر دینیو شرقیقرار داد.
اگر گاهیبرخیاز نویسندگانكهتعلقخاطریبهمطالعةروحهنر اسلامیداشتهاند یا خود مروجآنبودهاند، بهجهتفقدانایماندینیو مستقر شدندر نظرگاهاومانیستیو بشرمدارانهعرفانغربی، اغلباینروحرا با «خلوصعرفانافلاطونی» ـ اگر چنینعرفانیوجود خارجیداشتهباشد، كهدر نظر كاپلستونوجود ندارد ـ یگانهپنداشتهاند خود بیشتر حاكیاز اشتغالبهالفاظآناناست، تا آنكهحقیقتمتعالیقرآنیهنر اسلامیبرایشانانكشافحاصلكردهباشد. امّا چیزیكهدر آثار مدرنیسماسلامیمیبینیم، بیشتر گرایشفرمالیستیبهاندیشةعرفانیمدرناستو تألیفیاز آراء حكماء معنویروشپستمدرنو اضافاتیاز حكمتاسلامیو غربیتقلیلیافتهو تجدیدنظرشده.
هنر اسلامیمانند هر هنر دینیدیگریاصلو جوهرشانتقالپیامالهیاز طریقواسطههایخیالیو حسیهنریاستبدونتفكیكاثر هنریاز پیامالهی. از اینجا در هنر اسلامیزیباییشناسیصرفاً حسیو تزئیناتتجملیمحضجایگاهیاصیلندارد و امریحاشیهایاست. در حقیقتجنبهدكوراتیو و زیباییشناسانههنر اسلامیفرعبر اصلو گوهر پیامو وحیالهینبویو ولویاست. در ایننوشتهنیز اصرار بر همینوجههنر دینیدر تربیتروحانسانیبرایكمالتوحید و اخلاصمعنویاست. اینبههنر بركتمیبخشد و دوئیتمیانهنر ناسوتیو دینلاهوتیاز میانبرمیخیزد. معنویتاسلامبههنر ناسوتیجاهلیو یونانیو ایرانیو هند و چینی«روحقدسی» بخشید و بهمحضجداییاینمعنویتو فروبستگیساحتقدس، هنر اسلامیبهپایاندورهو مرحلهانحطاطیخود نزدیكشد، تا مجدداً روحدینیآنبا هنرمندانحقیقیبازگردد.
اكنوندر پایانتاریخجهانمدرنیتهو نیستانگاریو خودبنیادیعقلانیـ نفسانی، اقلیتیاز متفكرانبا احیایمنطقهایحضوریقرونوسطاییاز جملهمنطقتأویلو حكمتاُنسیمیكوشند بهنسبتهایطلاییو طولیاثر هنریبرسند و از آننسبتهایعرضیو افقیكهمحدود بهعالمحسو وهمو خیالناسوتیاستبگذرند؛ نسبتطلایییعنیتقارنكاملوجود اینجهانیو وجود آنجهانی، وجود عرشیو وجود فرشی. متفكّر و حكممعنویپساز چهارصد سالتاریخكلاسیكتجدد و مدرنیتهدر صدد كشفانوار طولیوجود در اثر هنریاست، از اینجا از حدّ زیباییشناسییونانیو كلاسیكجدید فراتر میرود.
هنر اسلامیمانند هر هنریداراینسبتهایعرضیبا محیطاجتماعیو علومعصریو زندگیعمومیهنرمند و همینطور با عناصر و نقوشو الحانو كلماتاست. با كاوشدر اینمراتبمیتوانبهتجزیهو تحلیلتاریخهنر اسلامیو تركیببندینقطهو خطو سطحو رنگو دیگر عناصر هنریجهاناسلامپرداخت، و حتّیاندیشههایمختلفیرا كههنر اسلامیرا نظریمیكرده، میتوانمورد ریشهیابیكرد چنانكهنویسندهایمانند پاپادوپولو در كتاب«اسلامو هنر مسلمانان» انجامدادهاست، امّا نكتهآناستكهبا اینپژوهشهایعرضینمیتوانروحعرشیهنر دینیرا درككرد و از ساحتعرشیهنر اسلامیگذشت.
نكتهایكهدر روزگار ما خردها را میسوزاند ایناستكهچرا انسانمحروماز مكاشفهقدسیو گرفتار انسداد انكشاف دینی عمیقشدهاست؟ حقیقتآناستكهبشر خانهتكانیمهیبیدر جهانانجامدادهاست. البتههموارهدر تاریخمهاجرتهاییدر میان بودهاستانساناز فرهنگیبهفرهنگیانتقالیافتهاستو ارزشهاینوییرا پذیرفتهكهبهتدریجبر حساتمستولییافتهاست، چهدر عرصهعلمو فلسفهو چهدر عرصههنر و سیاست. اینسلطهچناناستكهنهایتاً احتیار انسانرا از او میگیرد و مسلوبالاختیارشمیكند. چنینبود پساز صدر اسلامكهبا پیامبر حقیقتشتجلیكردهبود، و مؤمنانبا اُنسبهقرآنمظهر حیاتینو بودند. در صدر اسلامكهعصر انفتاحو تجلیساحتقدسدر حیاتانسانیبود قرآنو سنتنبویراهملكوترا بهانساننشانمیداد. دنیا مختصریاز حیاتانسانرا بهخود اختصاصمیداد و كلفكر انسانیمعطوفبهآخرتبود. امّا بهتدریجآنفكر جاهلیبازگشتكههمهچیز انسانرا معطوفبهدنیا و نفسمیكرد.
امویانراهدنیا را بهرویمسلمانانگشودند و نفاقمیانظاهر و باطنآغاز شد. صورتقرآنو روایاتحفظمیشد و باطنشرها. دیگر ایمانو عملوحدتنداشتند. مردمانچیزیمیگفتند و بهگونهایدیگر عملمیكردند. اینبود كهمتونادبیو هنریما حكایتاز عالمیملكوتیداشتاما در زندگیعملیمسلمانانبهپستترینشیوههایحیاتیتندرمیدادند و تسلیمهوا و نفسمیشدند و حقیقتعترتو نبوتهر روز بیشاز پیشفروبستهمیشد. میگویند روزگاریحافظانقرآندر جامعهاسلامیو مدینهالنبیبسیار ارجو قربداشتو صحابهو تابعیننسبتبهآنها بسیار احتراممیگذاشتند، حتیاگر حافظثلثیا نیمیاز قرآنبودند، اما در ایاممتأخر ایناحتراممنتفیشد. مولانا میگوید: اگر در زمانما كسانیهستند كهقرآنرا بهچهاردهروایتمیخوانند و بهصدوچهلروایتتفسیر میكنند، ولیمورد احترامنیستند از آنسبباستكهدر اینحافظانحقیقتدینیدیگر متجلینیست. آنها مدعیقرآنو اسلاماند تا فاعلبهآنباشند، بههمینجهتبهلولقاریانرا بهسنگمیزد و كذابشانمیخواند و مدعیشانمیدانستبیعمل. از اینجاستكهدر پایاندورهایاز تاریخادیانمیبینیمتنها دعویمیماند دعوییهودیتو دعویمسیحیتو دعویمسلمانیدر اینمرحلهكهاهلادیانراز حقیقتو فعلو ایمانبهرهایندارند خانهتكانیبشر آغاز میشود و اینخانهتكانیبیوجهنیست. وقتیبشر دورةمعاصر با اینغفلتها و نفاقها بهادعایبیعملیبرخورد، اگر خانهتكانینمیكرد، چهمیكرد؟ اینخانهتكانیبشر در عیناینكهزشتمینماید بهعظمتانتخابو اختیار او بازمیگردد، همانكهخداوند فرمود چیزیرا منمیدانمكهشما نمیدانید «انیاعلمما لاتعلمون» وقتیقومیاهلعملنبود و از حقیقتمدعیبهرهنداشتنتیجههمانمیشود كهدر جهانغربمسیحیو اسلامرخداد یعنی، كسانیبرخاستند كههمةآنمعانیو فضایلكهنرا انكار كرد و عشق حافظرا فسانهدانستند و ارزشهایمعنویو حقایقدینیرا منكر شدند. زمانیكهكلاسلامبهصرفقولبدونفعلتبدیلشد و استبداد جایولایتو معنویتقدسیرا گرفتهمهچیز بهظاهر و پستیگرایید. میانمایگیو فرومایگیشعار و ارزشانسانیتلقیشد، و انسانگرگانسانتصور. چنانكهمتونجدید دیگر میانفعلو قولانسانها دوگانگیقائلنبود. لویاتانهابسو شهریار ماكیاولیدر چهرههمهمردمو نخبگانظهور میكرد. نهچنانبود كهمتفكراناز آرمانهایدستنایافتنیسخنگویند و از مدینهفاضلهایبنویسند كهدر دسترسنباشد. یوتوپیایتامس دور حاضر بود و انساناینتوپوپتیا موجود در زمینبود نهدر عرش. برخلافمتوندینیمسیحیو اسلامیتسلیمنفسو هوا و زمینشدهبود و از دوگانگیعالمدینیرهاییمییافتو بهنحویوحدتاینجهانیدستمییافت، از اینجا دوگانگیدكارتیبههیچوجهبا دوگانگیروحو جسممتفكرانپیشینیكینبود. ایندوگانگیبهكاركرد اینجهانیانسانتوجهداشتنهبهدوگانگیعرشیو فرشیروحو جسمانسانی. بههر تقدیر انساناز آرمانشهرها دینیاساطیریشرقپساز ادواریچند به حیاتزمینیبسندهكرد. هنر از اینگشتو جهشفكریتاریخیبود كهبهواقعیتاینجهانیو خیالپردازیهاینفسانیبسندهكرد.
وقتیباطنفروریختهو جز ظاهریاز دیننماندهبود، خانهتكانیبشر، نفیاینظاهر بیباطناست. نفساینخانهتكانینشانهایناستكهبشر را بهحقیقتهدایتمیكند. او باید متذكر اینحقیقتباشد كهچوناز اصلو حقیقتدینفاصلهگرفتو گسستهو بیعهد شد باید خانهتكانیمیكرد و چار تكبیر بر آخرتمیزد و تسلیمدنیا میشد. انسانجدید از رنسانسبهاینسو در یكتلاشفراگیر همهنبوغخویشرا صرفپیدا كردندلایلیبرایانكار معنویاتشد تا جاییكهدر قروننوزدهو بیستحفظخاطرهایاز آنها در ذهنبشر است. انسانمدرنآنخانهو زاد و بومقدیمرا وانهاد و اكنونسایهایاز حقیقتدر دوردستهاستاما جماعتدیگر آنجماعتقدیمنیستند و در دلطلبو تمنایدیگریدارند و در عرشو ساحتقدسسكنینمیگزینند. امّا خاطرههایقدسیاو را در عصر ظلمانیمدرنرها نمیكنند و دائماً بارقههاینور مشرقیخیزشها و جهشهایمعنویدر او ایجاد میكنند و گهگاهمتفكرانیبهتمدنو ارزشهایموجود نهمیگویند و از عالمو آدمیدیگر سخنمیگویند. اینبارقهها در خاورمیانهاسلامیعلیرغمزلزلههایپیدرپیمدرنیتهو اندیشهو اقتصاد و سیاستمدرنشدیدتر است. جهاناسلامهنوز خانهتكانیتمامعیار و اصیلیاز خود بروز ندادهاستو بیشتر تسلیممدرنیسمسطحیشدهو پساز دورهایبهاصالتها و هویتو زاد و بوماصیلبازگشتهاست. روزگاریاصالتعلمو سیاستلیبرالیو ایامیماركسیسمو زمانیپوپر و اندیشههایعقلانیتانتقادیمردمانیرا نسبتبهغربشرطیكردهاستامّا پساز گذشتدورهایكوتاههمگانبهحقیقتشرقیمتذكر شدهاند. انسانمشرقیبهسببآنكههنوز در باطنمشرقنور غلبهدارد، بطلانو تیرگیغربرا بهوضوحدر دروناحساسمیكنند، بههمیندلیلنیز اغلبهنرمندانبهشدتتمایلاتشرقیدارند در حالیكهاز نظر فنو تكنیكهنریبهشدتمدرنیستاند. نگاهیبهآثار هنریمعاصر ایرانو رسالههایدانشجوییبهوضوحایندوگانگیروحیو عملیبهحكمتشرقو تكنیكغربرا میبینیمو بسیاریاز استادانهنر با تحصیلاتدانشگاهیاصرار در جمعاینپدیدار پارادوكسیكالمانعةالجمعدارند و دائماً از تجرید و روحانیتدر هنر مدرنسخنمیگویند و آنرا با هنرهایسنّتیمقایسهمیكنند. اینهمانپریشانیناشیاز سیلمدرنیتهدر هنر معاصر جهاناسلاماست.
حقیقت آناستكهزندهو فعالبودنهنر اسلامیبهنسبتحضوریبیواسطةباطنیهنرمندانمسلمانبا ساحتقدسدینو باطن نبوی و ولویبازمیگردد. بُعد و گسستگیاز اینمراتب، ظهور و تجلّیهنر دینیرا بهپایانمیرساند، اگر در روزگاریمسلمانانبا صرف ایمانعلیرغمبدویتو بساطتبا هنرهایتمدنهای بزرگایرانیو یونانیو هند و چینیمواجهشدند و آنرا تصرّفكردند، باز بهمدد همین نسبتباطنیبودهنهانفعالو تسلیمشدندر برابر هنر و تمدنمتافیزیكیغربو هنر و تمدناساطیریشرق، و یا آنچهتحتعنوانقبضو بسطشریعتدر عصر ما مظهر انفعالمسلمانانخاورمیانهاست. فروپاشیتمدنیو هنریحكایتاز فرو ریختگی و انهدامجهاندرونیو روحانسانیاستو پایاندورهایاز تفكر معنویو اصیل. هنر دینیآیندةبشر كه تعلّق به عالم اسلامیخواهد داشتو ملازمبا ظهور بقیهاللهخواهد بود بهیكنسبتحضوریو انكشافساحتقدسبازخواهد گشت.
منبع: سوره مهر