نویسنده: محمد تقی فعّالی
در طریقت معرفت دونخوان، رؤیا دیدن اوج هنر دومین دقت است. با این روش، سالک توانایی خود را برای متوقف کردن گفتوگوی درونی و ورود به ناوال وسعت میبخشد. البته باید در نظر داشت که این رؤیا دیدن با خواب دیدن معمولی که هر شخصی آن را تجربه کرده، متفاوت است.
توصیه دونخوان برای اولین قدم در رؤیابینی، تلاش برای دیدن دستها در رؤیاست که وجود سادگی، تلاشی بسیار میطلبد. کاستاندا در کتاب سومش میگوید:
وقتی یاد گرفتم چگونه خود را وادار کنم به دستهایم نگاه کنم، حفظ کردن تصویرشان نسبتاً ساده بود. این تصاویر که همیشه مربوط به دستهایم نبود، مدت زیادی تداوم مییافت، تا اینکه کنترل آنها را از دست میدادم و در رؤیاهای عادی و پیشبینی نشدهای فرو میرفتم. لحظهای که به خودم دستور میدادم دستهایم یا هر چیز دیگری را نگاه کنم، کاملاً خارج از ارادهام بود. در لحظهای به خاطر میآوردم که باید به دستهایم نگاه کنم و بعد به اطراف. با این همه، برخی شبها نمیتوانستم به خاطر بیاورم که آیا موفق شدهام یا نه. (1)
دونخوان دربارهی فنونی که باید برای تسلط بر رؤیا به کار روند، به کاستاندا توصیه میکند که در درجهی اول باید نگاهت را روی دستهایت ثابت کنی. از همان لحظه اول باید نگاهت را به سایر عناصر متوجه کنی و به آنها نگاههای کوتاه و سریع بیندازی. به خاطر داشته باش که اگر فقط نیمنگاهی به آنها بیفکنی، تصاویر تغییر مکان نخواهند داد. بعد دوباره به دستهایت نگاه کن. هر بار که به دستهایت نگاه میکنی، اقتداری را که برای «رؤیا ساختن» لازم است، تقویت خواهی کرد. به همین دلیل، اوایل باید تعداد عناصری را که میخواهی نگاه کنی، محدود کنی. هر بار چهار عنصر کافیست. بعدها خواهی توانست صحنهی دید را بازتر کنی؛ تا جایی که هرچه میخواهی، در برگیرد. اما به مجرد اینکه تصاویر شروع به حرکت کردند و احساس کردی که کنترل آنها را از دست میدهی، به دستهایت برگرد. هنگامی که احساس کردی قادری به همه اشیا نگاه کنی، آن وقت برای یک فن جدید آماده خواهی بود.
مرحلهی بعد، «ساختن رؤیا» یا سفر کردن است. سالک به همان طریقی که نگاه کردن به دستهایش را آموخت، میتواند ارادهاش را برای تغییر مکان به جای دیگر به کار برد. در درجهی اول باید مکانی را که میخواهد به آنجا برود، انتخاب کند؛ محلی کاملاً شناخته شده، مثلاً مدرسه یا یک گردشگاه یا منزل یکی از دوستانش. بعد اراده کند که به آنجا برود. این تکنیک بسیار دشوار است. او باید دو چیز را انجام دهد: یکی اراده کند که به آنجایی بهخصوص برود و بعد وقتی موفق شد، لحظهی دقیق سفرش را نیز تعیین کند.(2)
در گفتوگویی دیگر، وقتی کاستاندا از ناکامی خود در رؤیا دیدن شکوه میکند، به او میگوید:
باید چشمبند به چشمهایت ببندی. به دست آوردن آن ساده نیست. من نمیتوانم آن را برایت فراهم کنم؛ چون باید تو خودت آن را بسازی و این کار را هم نمیتوانی بکنی، مگر اینکه در خواب، نمونهی آن را ببینی میفهمی چه میگویم؟ چشمبند باید از روی نمونهای که در خواب میبینی، ساخته شود. باید یک نوار عمودی هم داشته باشد که روی فرق سر فشار بیاورد. میتواند مثل یک شب کلاه روی سر جا بگیرد. در آن صورت خواب دیدن خیلی ساده میشود. مسلماً نمیتوانی کلاه خودت یا باشلق راهبان را سرت بگذاری ولی این وسایل فقط موجب تشدید رؤیا میشود و به هیچ وجه در خواب دیدن اثری ندارد. مدتی ساکت ماند و بعد توضیح داد که لزومی ندارد شکل چشمبند حتماً در خواب دیده شود، بلکه ممکن است هنگام بیداری و با الهام از هر اتفاقی که شاید بیارتباط و بیگانه با این موضوع به نظر برسد، به ذهن بیاید. مثلاً هنگام نظارهی پرواز پرندگان با حرکات آب یا ابر و غیره. (3)
دونخوان در بخش دیگری از آموزش رؤیا دیدن به تطابق زمانی اشاره میکند. او به کاستاندا پیشنهاد کرد که بکوشد یک بار هنگام خواب بعد از ظهر به محل انتخابی خودش برود و ببیند که در آن ساعت آنجا چه خبر است. اگر او شب خواب میبیند، باید آنچه در شب اتفاق میافتد، ببیند و تصریح کرد که آنچه انسان در خواب میبیند، باید با زمان خوابیدن تطابق داشته باشد، در غیر این صورت، مشاهدات «خواب دیدن» نیست و فقط رؤیای معمولی خواهد بود. (4)
دونخوان در اواخر دوران شاگردی کاستاندا دربارهی انتخاب موضوع برای رؤیا دیدن به او میآموزد، توضیح ساحران در مورد انتخاب موضوع رؤیا این است که سالک باید مناظرهی درونی خود را متوقف کند و تصویری که میخواهد ببیند، در ضمیر خود جلوی چشمانش نگاه دارد. به بیان دیگر، اگر او بتواند از حرف زدن با خود چشم پوشی کند و تصویر یا فکر آن چیزی که میخواهد در رؤیا ببیند، حتی برای لحظهای در ذهنش نگاه دارد، همان تصویر ظاهر میشود. (5)
در این دوران، دونخوان و دونخنارو میکوشند به کاستاندا بفهمانند که عمل رؤیابینی با بخش دیگری از وجود انسان انجام میشود که «کالبد اختری» نامیده میشود. دونخوان در توضیح اعمال خارقالعادهی دونخنارو که هر بار کاستاندا را به حیرت واداشته، میگوید:
کالبد اختری، خودِ ساحر است؛ وجودی که توسط رؤیاهایش پرورش مییابد. برای ساحر، کالبد اختری حاصل عمل اقتدار اوست ولی برای تور فقط افسانهی قدرت است.
درمورد خنارو، کالبد اختریاش را نمیتوان از خودش بازشناخت؛ زیرا او بهعنوان یک سالک، منتهای کمال را دارد. به همین علت هم تو هیچگاه نتوانستهای متوجه این تفاوت شوی. اما در تمام سالهایی که تو او را میشناسی، تنها دوبار با خناروی واقعی روبهرو شدهای و بقیهی دفعات تو کالبد اختریاش را دیدهای. (6)
به نظر دونخوان، رسیدن به کالبد اختری هرچند که توسط رؤیا دیدن و به رؤیا رفتن صورت میگیرد، به اندازهی حقیقت واقعی است و میتواند در عالم واقع به اعمالی دست بزند.
به گفتهی دونخوان، به مجرد اینکه سالکی توانایی به رؤیا رفتن و دیدن را به دست آورد و کالبد اختریاش را پرورش داد، باید موفق شود گذشتهی شخصی خویش، خودخواهی و عادتهای جاری خود را از بین ببرد. تمام فنونی که وی به کاستاندا یاد داده است و او آنها را حرف مفت پنداشته، در واقع وسیلهای است که از طریق سیلان بخشیدن به خود و جهان، با قراردادن این دو در فراسوی حیطهی پیشبینیها، غیرعملی بودن و داشتن کالبد اختری در جهان معمولی را بر طرف میسازد. (7)
در واقع بیشتر تمرینها و تجربههای کاستاندا در دو سال آخر آموزش خود نزد دونخوان و خنارو، در خصوص کسب مهارتهای رؤیابینی، درک کالبد اختری و ورود به ناوال بدین طریق بوده است.
کاستاندا نهمین کتابش را «هنر رؤیا دیدن» نام نهاد و در آن به بازخوانی و توضیح آموزشهای استادش در این باره پرداخت. این آموزشها به دو قسمت تقسیم شده: یکی دربارهی مراحل رؤیا دیدن و دیگری درباب توضیحات کاملاً انتزاعی این مراحل.
وی با سه زن دیگر که از شاگردان مکتب دونخوان بودهاند، به تمرینات رؤیابینی ادامه میدهد. او پانزده سال متوالی از 1973 تا 1988 به این تمرینات خاص ادامه میدهد تا سرانجام به اسرار پنهان این هنر دست مییابد.
کاستاندا در این اثر مطالبی را در خصوص رؤیابینی بیان میکند که در نوشتههای پیشین خود نگفته است. البته این امر تنها مختص رؤیابینی نیست، بلکه در موارد دیگری نیز نکات تازهای را میتوان در آثاری دید که پس از جدایی از دونخوان نوشته است. به نظر خودش، برخی از آنها حاصل دقت و تأمل دوبارهاش در همان گفتوگوهای اولیهی او و استادش است و برخی دیگر را دونخوان از او خواسته بود که تا به حقیقتشان نرسیده است، بازگو نسازد.
اما یکی از این موارد آن است که دونخوان از هفت خوان رؤیابینی نام برده است که رؤیابین باید یکی پس از دیگری درها را بگشاید و از آنها بگذرد. البته او تنها به توصیف چهار خوان میپردازد.
خوان اول، آستانهای است که با آگاه شدن از حس خاصی قبل از خوابی عمیق، از آن میگذریم؛ احساسی که بسان سنگینی مطبوعی نمیگذارد چشمانمان را بگشاییم. در لحظهای که غوطهور در تاریکی و سنگینی متوجه میشویم که به خواب میرویم، به این خوان میرسیم. (8)
در دومین خوان، رؤیابین موفق میشود که آگاهانه اشیایی را که میخواهد، در رؤیا ببیند، یا در مکانهای دلخواهش حضور یابد. او برای گذر از اولین خوان به کالبد انرژی میرسد. بنابراین آنچه واقعاً در دومین خوان گام مینهد و از رؤیایی به رؤیای دیگر میپرد، کالبد انرژی یا همان کالبد اختری پیشین است. سالک برای گذر از دومین خوان باید بر دقت رؤیا دیدن یعنی بر تنها دریچهی امن و امان رؤیابینان کنترل بیشتر و آگاهانهتری داشته باشد.
دونخوان دربارهی این دریچهی امن و امان میگوید:
خودت درخواهی یافت که هدف حقیقی رؤیا دیدن، کامل کردن کالبد انرژی است. کالبد انرژی کامل البته در بین چیزهای دیگر چنان کنترلی بر دقت رؤیا دیدن دارد که وقتی لازم باشد، آن را متوقف میکند. این دریچهی امنیتی است که رؤیابینان دارند. هر قدر هم که در رؤیا دیدن افراط کنند و وادهند، موقعی میرسد که دقت رؤیا دیدنشان دوباره آنها را باز میگرداند. (9)
پس از اینکه رؤیابین در این خوان با کالبد انرژی خود سیر میکند، باید تلاش کند از این مرحله بگذرد. گذشتن از دومین خوان امری جدی است و کوشش کاملاً منضبطی را میطلبد.
برای گذر صحیح از دومین خوان رؤیا دیدن دو راه هست: یکی بیدار شدن در رؤیایی دیگر، یعنی خواب دیدن اینکه شخص رؤیایی دارد و بعد در رؤیا میبیند که بیدار میشود. دیگری اینکه با کمک اشیای یک رؤیا، رؤیای دیگر را رها سازد. (10)
دونخوان توضیح میدهد که در این مرحله، شخص با موجودات غیرآلی یا غیرارگانیک مواجه خواهد شد. کاستاندا نیز تجربیاتی از این دست را نقل میکند که در بخش دیگری بدان خواهیم پرداخت.
اما سومین خوان رؤیابینی وقتی است که به قول دونخوان، رؤیابین به خودش بنگرد، درحالی که خوابیده است.
برای هر یک از خوانهای رؤیا دیدن، دو مرحله وجود دارد: اولی رسیدن به این خوان است و دومین مرحله نیز گذشتن از آن است. دونخوان به کاستاندا میگوید:
آنچه تو در رؤیا دیدی، یعنی آن که خودت را خوابیده دیدی، به این مفهوم است که به سومین خوان رسیدهای. دومین مرحله، حرکت به اطراف، بعد از موقعی است که خود را خوابیده میبینی در سومین خوان شروع میکنی به اینکه واقعیت رؤیا دیدنت را با تأمل، با واقعیت دنیای روزمره یکی کنی. این مشق است و ساحران، آن را تکمیل کردن کالبد انرژی میخوانند. یکی کردن در واقعیت بایستی به قدری کامل باشد که تو نیاز اداری بیش از هر موقع دیگری سال باشی، هر چیزی را در سومین خوان با احتیاط و کنجکاوی زیاد بررسی کن. (11)
او ادامه میدهد: پس از این، کار رؤیابین دیدن انرژی با کالبد انرژی است. رؤیابینان قاعدهای عملی برای این کار دارند. اگر کالبد انرژیشان کامل باشد، هر بار که به شیء در دنیای روزمره خیره شوند، انرژی را میبینند. وقتی در رؤیاها انرژی چیزی را ببینند، میدانند که با جهانی واقعی سروکار دارند. مهم هم نیست که چقدر آن جهان ممکن است به نظر دقت رؤیا دیدن آنها، بد شکل جلوه کند. وقتی نتوانند انرژی چیزی را ببینند، در رؤیایی عادی هستند و نه در جهانی واقعی. (12)
کاستاندا تجربههای رؤیا دیدن خود را به چهار حالت تقسیم میکند و خود آن را طبقهبندی احتمالی مراحل مختلف رؤیا مینامد:
مرحلهی اول، «بیداری پرآسایش» است؛ حالتی مقدماتی که در آن حواس به خواب میرود، اما درعینحال شخص بیدار است. او در این حالت، همیشه سیلی از نور قرمز مشاهده میکرد، درست مانند وقتی که شخصی با چشم نیمهباز به نور خورشید مینگرد.
او دومین مرحلهی رؤیا دیدن را «بیداری پویا» مینامد. و در این حالت، نور قرمز مانند مه از هم پراکنده میشود و شخص نوعی چشمانداز ساکن را میبیند. شخص تصویری سه بعدی را میبیند؛ بخش یخزده چیزی را، مانند منظره، خیابان، خانه، آدم و یا چهره.
سومین حالت، «مشاهدهی صرف» است که در ان رؤیابین دیگر قسمتی از دنیای یخبسته را نگاه نمیکند ولی به عنوان شاهد عینی ناظر اتفاقی است که در مقابل چشمانش رخ میدهد. گویی برتری بینایی و شنوایی باعث میشود این مرحله از رؤیا دیدن عمدتاً کار چشم و گوش باشد.
حالت چهارم نیز وضعیتی است که در آن خود را وادار به عمل میکند. در این حالت، شخص مجبور به اقدام است و باید به جلو رود و از فرصت خود نهایت استفاده را بکند. وی این حالت را «ابتکار پویا» مینامد. (13)
در هر حال اوج هنر رؤیا دیدن، گسترش دقت دوم و توجه به آگاهی سمت چپ یا ناوال است. دونخوان در اینجا نیز سه فن کمکی میآموزد: ترک عادات روزمره، خرامش قدرت و بیعملی.
تحلیل و بررسی
در اینجا نکاتی قابل توضیح است، یکی اینکه خوانندگان آثار کاستاندا با خواندن این بخش از آموزههایش بیشتر دچار سردرگمی میشوند؛ چرا که تقریباً همگی با خواب و رؤیا دیدن آشنایند و خواه ناخواه توصیفات کاستاندا را در خصوص رؤیابینی، با تجربههای خویش در این زمینه میسنجند ولی شاید هیچیک از مفاهیم و کاربردهایی که دونخوان به آن اشاره کرده برای آنان قابل درک و لمس نباشد.نکتهی دوم پرسشی است که در رابطه با رؤیابینی سر بر میآورد. گیریم سالک بتواند برای دیدن دستها در رؤیا تلاش کند، یاد گیرد به دستهایش در خواب نگاه کند، اقتداری بر رؤیابینی پیدا کند، ارادهاش را برای تغییر مکان در رؤیا تقویت سازد، از طریق چشمبند که دارای یک نوار عمودی هم باشد رؤیا دیدن را تمرین کند و در یک کلام بتواند رؤیاهایش را پرورش دهد. پرسشی که به ذهن میرسد اینکه هدف از این کارها چیست؟ این پرسش جدی وجود دارد که دونخوان در ورای این آموزشها به دنبال چیست؟ اگر انسان بتواند رؤیابین باشد به کدام هدف یا غایت والای عرفانی دست یافته است؟ کدام ساحت رفیع معنوی را تسخیر کرده است؟ تا چه حد میتوان به یافتههایی که در رؤیا حاصل میشود، نام عرفان گذاشت و به نام معارف عرفانی به آنها اعتماد کرد؟ آیا اساساً رؤیا دیدن یک مسألهی یا هدف نهایی در عرفان است؟
واقعیت آن است که مسألهی رؤیا خصوصاً اگر صادق باشد در گوشهای از عرفان اسلامی مطرح است، اما هیچگاه نه یک مسألهی مهمی بوده است و نه هدف عرفانی، بلکه به عنوان یکی از حالات آدمی طرح شده است.
عزیزالدین نَسَفی اظهار میدارد:
بدان که آدمی را حالتی هست و آن حالت را بیداری میگویند و حالتی دیگر هست و آن حالت را خواب میخوانند. خواب و بیداری عبارت از آن است که روح آدمی همراه حواس بیرون آید تا کارهای بیرونی ساز دهد. این حالت را بیداری میگویند و چون به اندرون میرود و حواس از کارها معزول میشوند، این حالت را خواب میخوانند. (14)
نسفی در ادامه دو سبب برای خواب دیدن بیان میکند؛ یکی از علل خوابها حواسی نظیر خیال و حافظه است. یعنی آنچه را که انسان در طول روز از طریق حواس به درون خود راه داده است، به هنگام خواب تبدیل به عناصری از رؤیا میشود و خوابهای انسان را تشکیل میدهد. او براساس طب سنتی اینگونه خوابها را تحلیل میکند. دستهی دیگری از رؤیاها وجود دارد که حاصل ارتباط با ملائکهی آسمانی است. اگر آینهی دل صاف گردد، در آن لحظه قلب انسان با ملائکهی آسمانی مناسبت پیدا کند و عکس و تصویری از معلومات آنها در دل پیدا شود. اینگونه خوابها اعتبار داشته، میتوان برای آنها تعبیر مناسب در نظر گرفت. (15)
در قرآن هم مسألهی رؤیا در مواردی آمده است که مهمترین آن در زیباترین قصهی قرآنی مذکور است. داستان حضرت یوسف با یک رؤیا آغاز میشود و بعد از گذشت حدود چهلسال با تعبیر همان رؤیا به پایان میرسد. (16) یوسف نسبت به تعبیر رؤیا، چیرگی و زیرکی خاصی داشت. او خودش این نعمت را پاداشی از خدا و علمی از سوی او میدانست. «ذَلِكُمَا مِمَّا عَلَّمَنِی رَبِّی». (17) این پاداش در مقابل تقوی و پرهیزکاری یوسف به او عطا شد.
سومین نکته، ردپای دیگری است که از یوگا در اینجا وجود دارد. دونخوان در ارتباط با مسالهی رؤیابینی به کالبد اختری یا کالبد انرژی اشاره میکند. یکی از مباحث مهمی که در مبانی نظری یوگا مطرح است این است که کیهان یک سیستم انرژی است و از سوی دیگر هر انسانی دارای کالبدهای مختلفی است که همه از جنس انرژی هستند.
نکتهی آخر اینکه کاستاندا از قول دونخوان، به هفتخوان رؤیابینی اشاره میکند؛ در حالی که خود تنها به توصیف چهار خوان میپردازد و از مراحل دیگر سخنی به میان نمیآورد و این نیز از دیگر تناقضهای پیدرپی اوست.
پینوشتها
1- کارلوس کاستاندا، سفر به دیگر سو، ص 144.
2- همان، ص 145-146.
3- همان، ص 165-166.
4- همان، ص 118.
5- کارلوس کاستاندا، افسانههای قدرت، ص 18.
6- همان، ص 49.
7- کارلوس کاستاندا، افسانههای قدرت، ص 51.
8- همو، هنر رؤیا دیدن، ص 32.
9- همان، ص 51.
10- همان، ص 52.
11- همان، ص 140-141.
12- همان، ص 160.
13- کارلوس کاستاندا، هدیهی عقاب، ص 131.
14- عزیزالدین نسفی، الانسان الکامل، ص 261.
15- همان، ص 261-263.
16- سید محمدحسین طباطبائی، المیزان، ج 11، ص 111؛ فخر رازی، التفسیر الکبیر، ج 18، ص 124.
17- یوسف/ 37.
فعّالي، محمد تقي، (1388) نگرشي بر آرا و انديشههاي کارلوس کاستاندا، تهران: سازمان ملي جوانان، معاونت مطالعات و تحقيقات، چاپ اول