فنون رفتار سالکانه برای تغییر بینش

هدف اصلی دون‌خوان از آموزش فنون به کاستاندا، تغییر بینش او نسبت به جهان و دست یافتن به خاموشی یا سکوت گفت‌وگوی درونی و متوقف ساختن دنیا بوده است. مجموعه‌ی این فنون به پنج بخش دسته‌بندی می‌شود که تنها به بخش اول
يکشنبه، 10 بهمن 1395
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: علی اکبر مظاهری
موارد بیشتر برای شما
فنون رفتار سالکانه برای تغییر بینش
 فنون رفتار سالکانه برای تغییر بینش

 

نویسنده: محمد تقی فعّالی

 

هدف اصلی دون‌خوان از آموزش فنون به کاستاندا، تغییر بینش او نسبت به جهان و دست یافتن به خاموشی یا سکوت گفت‌وگوی درونی و متوقف ساختن دنیا بوده است. مجموعه‌ی این فنون به پنج بخش دسته‌بندی می‌شود که تنها به بخش اول می‌پردازیم که بیشتر در حوزه‌ی رفتار شخص در زندگی روزمره است. این بخش عبارت است از شکارچی بودن و سالک مبارز یا جنگ‌جو بودن.

الف) شکارچی بودن

در اوایل دوران شاگردی که کاستاندا بیشتر در پی کسب اطلاعات درباره‌ی گیاه پیوته بود، دون‌خوان از این کار طفره می‌رفت. شبی دون‌خوان از او خواست تا مکانی مناسب را زیر سردر ورودی منزل او بیابد، بی‌آنکه وی را راهنمایی کند. آن شب تا صبح روز بعد کاستاندا در جست‌وجوی این مکان تلاش بسیار کرد و عاقبت رنگ خاصی در جایی توجه او را به خود جلب نمود و همان جا به خواب رفت. دون‌خوان آن مکان را تأیید نمود و برای یافتن مکان مناسب، فن چپ کردن چشم‌ها را به او آموخت. این فن عبارت بود از وادار کردن چشم‌ها به مرور زمان به دیدن تصاویر جداگانه از شیء واحد. تفاوت تصاویر باعث دریافت دوگانه‌ای از دنیا می‌شد و این مکان موجب درک تغییرات در محیط پیرامون می‌گردید؛ تغییراتی که برای دید طبیعی قابل درک نبودند. دون‌خوان این کار را احساس کردن با چشم‌ها نامید.
دون‌خوان از این آزمایش دریافت که کاستاندا استعداد شکار دارد، از این رو با شکار جانوران، او را به سمت شکارچی شدن در طریق معرفت سوق داد. او معتقد بود:
لازمه‌ی شکارچی شدن، دانستن چیزهای بسیار است. لازم است که شخص بتواند دنیا را به چندین طریق بیند. برای شکارچی بودن باید با همه چیز در توافق کامل بود. (1)
دون‌خوان به کارلوس می‌گوید:
شکارچی‌ها باید به طور استثنایی بر خود مسلط باشند. آن‌ها تا حد امکان چیزی را به تصادف رها نمی‌کنند. من از اول می‌کوشیدم تو را راضی کنم که به گونه‌ای دیگر زندگی کنی ولی تا به حال موفق نشدم. هیچ‌چیز وجود نداشت که تو را مجذوب کند، اما اکنون فرق می‌کند. من روح شکارچی را که از گذشته در تو بوده است، زنده کردم و شاید از این طریق بتوانی تغییر کنی. (2)
در واقع شکارچی شدن نمادی از زندگی سالکانه است؛ یعنی همان‌گونه که شکارچی به صید جانور می‌رود، سالک نیز در زندگی به صید اقتدار می‌رود.
هنگامی که مسئله‌ی شکار اقتدار مطرح است، نمی‌شود چیزی را پیش‌بینی کرد. شکار اقتدار مانند شکار نخجیر است. شکارچی هر حیوانی را که پیدا کند، شکار می‌کند و به همین سبب باید مدام هوشیار باشد. (3)
این اقتدار به نظر دون‌خوان کاملاً شخصی بوده و احساسی است که انسان نسبت به برخی چیزها دارد. اقتدار موجب می‌شود سالک به مرد معرفت یا «انسان‌شناس» تبدیل می‌شود. سالک برای دست یافتن به این جایگاه باید تا آنجا که می‌تواند، اقتدار ذخیره کند و این کار با شکارچی بودن ممکن است.
کاستاندا باید بیاموزد تا با حداقل امکانات ظاهری، رضایت خاطر نیازهای زندگی‌اش را فراهم آورد. تنها به این طریق برایش ممکن است که خود را از وابستگی‌ها و تعلقات خاطر موجود برهاند. طبیعتاً برای وی ترک عادات زندگی گذشته مشکل است. وی برای آنکه بتواند تزکیه‌ی نفس و خودداری دون‌خوان را احیا و درک کند، بیش از حد تحت تاثیر دنیای سرشار از بی‌خیالی قرار گرفته است. (4)
کاستاندا تحت تعالیم دون‌خوان و طی سفرهایی در طبیعت، با جنبه‌های گوناگون شکار آشنا می‌شود تا بدین ترتیب شیوه‌ی زندگی خود را تغییر دهد. برخی ابعاد و ویژگی‌های شکارچی شدن عبارت است از: (5)
1. در توافق با جریان زنده طبیعت بودن؛
2. شناخت و استفاده از زمان‌ها و مکان‌های خاص؛
3. برنامه‌ریزی درست برای رسیدن به هدفی خاص؛
4. شناخت خطرها و طریق رویارویی و رهایی از آن‌ها؛
5. بهترین استفاده از فرصت‌های طلایی یا شانس.
دون‌خوان به هنگام شکار و گشت و گذار در طبیعت روش‌هایی را به کاستاندا می‌آموزد تا او بتواند وابستگی‌هایش را در زندگی از بین ببرد و به اعمال و رفتارش انسجام بخشد. بدین ترتیب کاستاندا خواهد توانست در شکار اقتدار موفق شود و مرد معرفت گردد. سه روش مهم در این خصوص بدین قرار است:
یک. دست نیافتنی بودن و قناعت پیشگی؛
دو. شکستن عادات زندگی؛
سه. انجام عمل به مثابه آخرین نبرد روی زمین.

یک. دست نیافتنی بودن و قناعت پیشگی

دون‌خوان در غروب یکی از روزهای شکار به کاستاندا می‌گوید که راز شکارچیان بزرگ، در دسترس بودن یا نبودن است:
تو باید بیاموزی که به اراده‌ی خودت در دسترس باشی، با خارج از دسترس باشی. در جریان فعلی زندگی‌ات تو بدون اینکه بخواهی، همواره در دسترس هستی. (6)
او برای تفهیم این مطلب به کاستاندا، توجه او را به خاطره دوستی‌اش با دختری موطلایی جلب می‌کند که برای کارلوس با ارزش بوده ولی آن را از دست داده بود. دون‌خوان علت اصلی این اتفاق را در دسترس بودن بیش از حد کاستاندا می‌دانست:
تو او را از دست دادی؛ چون در دسترس بودی. تو همیشه در اختیار او بودی و زندگی شما تبدیل به یک عادت و جریان روزمره شده بود. هنر یک شکارچی این است که دست‌نیافتنی باشد. در مورد این زن جوان موطلایی منظور این است که تو می‌بایست شکارچی می‌شدی و به ندرت او را ملاقات می‌کردی و آن‌طور که تو بودی، شما هر روز با هم بودید؛ تا آنجا که دیگر جز ملال، احساسی برای هم نداشتید. (7)
دون‌خوان دست‌نیافتنی بودن را این‌گونه بیان می‌کند که فرد با قناعت، با دنیای پیرامونش مواجه بشود. نباید از دیگران آن‌قدر استفاده کند و شیره‌شان بکشد که فقط پوست و هسته باقی بماند؛ به ویژه آن‌هایی را که دوست دارد. به بیان دیگر، در دسترس نبودن یعنی فرد آگاهانه از خسته کردن دیگران و خودش اجتناب ورزد. او به کارلوس می‌گوید:
یک شکارچی می‌داند که همواره نخجیر در دامشر خواهد افتاد، به همین دلیل هم هیچ نگرانی ندارد. نگران بودن مساوی است با در دسترس بودن. به محض اینکه نگران و مضطرب هستی، نامیدانه به هر چیز متوسل می‌شوی و وقتی به چیزی چنگ انداختی، هم خودت را خسته می‌کنی و هم آن چیز یا آن کس را. (8)
کاستاندا نمی‌تواند درک کند که چگونه می‌توان هم کارهای روزمره را انجام داد و هم با هیچ کسی در ارتباط نبود. دون‌خوان در پاسخ به او می‌گوید:
من به تو گفتم که دست‌نیافتنی بودن به هیچ وجه معنی پنهان شدن یا اسرارآمیز بودن ندارد. یک شکارچی، با قناعت و شفقت از دنیا استفاده می‌کند. مهم نیست دنیای اطراف تو چه باشد: اشیا، حیوانات، آدم‌ها یا قدرت‌ها. یک شکارچی با دنیای اطرافش رابطه‌ی نزدیک برقرار می‌کند و با این حال برای همین دنیا هم دست‌نیافتنی است. (9)
این دست نیافتنی بودن سه هدف دارد: (10)
1. او را از وابستگی‌های مادی می‌رهاند؛
2. او را از مدح و ذم همنوعانش بی‌نیاز می‌سازد؛
3. مانع از برون‌فکنی و انتظاراتی می‌شود که دیگران از وی دارند.
در هدف اول، کاستاندا باید به طور عملی دریابد که برای رهایی از تعلقات مادی زندگی می‌توان با وسایل کمی نیز زندگی کرد و همان اندازه را نیز روزانه به دست آورد و نیازی به نگرانی نیست. به این ترتیب او می‌آموزد که رابطه‌ی جدیدی با اشیای پیرامونش ایجاد کند و نگرانی‌های مادی و اقتصادی‌اش را برطرف سازد تا آزاد و دست‌نیافتنی باشد.
در هدف دوم، وقتی فرد با قناعت به استقلال مادی برسد، از این جهت به همنوعان خود نیازی ندارد تا به دلیل خواسته‌ی مادی، خود را در دسترسی آن‌ها قرار دهد. این وارستگی حتی باید در پیوستگی‌های عاطفی و احساسی به وجود آید؛ زیرا با وابستگی عاطفی به دیگران نیز شخص خود را دست‌یافتنی می‌سازد. دست یافتن به چنین حالتی، به انضباط و خودداری دقیق نیاز دارد و این همان چیزی بود که دون‌خوان از کاستاندا می‌خواست.
در سومین هدف، کاستاندا باید بتواند خود را از قید تصورات و انتظارات همنوعان و اطرافیان برهاند. این انتظارات در گرو میزان اطلاعاتی است که اطرافیان از او دارند. به این ترتیب او زمانی دست‌نیافتنی می‌شود که این اطلاعات به کمترین حد خود برسد. با تحقق هر سه هدف، کاستاندا می‌تواند بدون کنار کشیدن از محیط بیاموزد که چگونه به زندگی به گونه‌ای دیگر بنگرد.

دو. شکستن عادات زندگی

یکی از آموزه‌های دون‌خوان در زمینه‌ی شکارچی شدن این است که شکارچی عادت خاصی ندارد؛ بلکه عادت‌های طعمه‌هایش را مورد مطالعه قرار می‌دهد.
شکارچی بودن فقط تله گذاشتن نیست. شکارچی که هم وزن خود طلا می‌ارزد اگر نخجیر را به دام می‌اندازد، به این دلیل نیست که خوب تله می‌گذارد، یا اینکه عادات شکارش را می‌شناسد، بلکه به این دلیل است که خود عادتی ندارد. تفوق بزرگ او در اینجاست. او مانند حیواناتی که تعقیب می‌کند، نیست؛ حیواناتی که عادت‌های سنگین زندگی‌شان را منظم می‌کند و زرنگی‌هایشان را هم می‌شود حدس زد. او آزاد، جاری و غیر قابل پیش‌بینی است. (11)
دون‌خوان به کاستاندا می‌گوید تمام زندگی او براساس عادت‌های مشخص پیش می‌رود؛ مثلاً وقت خواب، بیداری، صبحانه و ناهار و شام خوردن. این عادت‌ها نمی‌گذراد که سالک آزادانه به شکار اقتدار بپردازد. از این‌رو لازم است او این عادات را ترک کند، مثلاً برای شروع، هر روز سر ظهر ناهار نخورد. در غیر این صورت، فرد خود به طعمه مبدل می‌شود؛ طعمه‌ای که عادت‌هایش معلوم است.
برای شکستن عادت‌ها ابتدا می‌باید آن‌ها را شناخت. این عادات روزمره را می‌توان به دسته‌های زیر تقسیم نمود: (12)
1. عادت‌های حیاتی که در ارتباط با اعمال حیاتی مانند خوردن و خوابیدن شکل می‌گیرند.
2. عادت‌های رفتاری که در حوزه‌ی رفتارها بر ما حکومت می‌کنند. به تعبیری دیگر، ما تحت شرایط معینی، به بروز واکنش‌هایی معین عادت داریم؛ مانند خشم و بی‌توجهی؛
3. عادت‌های فکری (قضاوت‌ها، ارزش‌گذاری‌ها، نتیجه‌گیری‌ها) که در آن انسان به طور شرطی‌شده نسبت به شرایطی معلوم تفکر، قضاوت یا ارزش‌گذاری از پیش تعیین‌شده‌ای می‌کند.
برای شکستن این عادت‌ها باید به ضدشان عمل کرد تا جریان عادت متوقف شود. این کار برای انسان عادی بسی دشوار است، اما شکارچی زندگی‌اش ایجاب می‌کند که عادت‌های کمی داشته باشد. بنابراین شکارچی بودن، عادت شکنی را آسان می‌کند.

سه. انجام عمل به مثابه آخرین نبرد روی زمین

دون‌خوان می‌آموزاند که شکارچی باید هر عملی را که انجام می‌دهد، به منزله‌ی آخرین نبردش بشمارد. تنها در این حالت است که اعمالش با اقتدار خواهند بود. او به کاستاندا می‌گوید که گمان نکند زمان زیادی در اختیار دارد؛ چرا که هر آن ممکن است مرگ فرا رسد و دیگر فرصتی برای عمل نباشد:
من می‌شناسم. آدم‌هایی هستند که نسبت به حقیقتِ آنچه انجام می‌دهند، بسیار دقیقی هستند. خوشبختی آن‌ها در این است که با علم کامل به اینکه فرصت ندارند، عمل می‌کنند. در نتیجه اعمال آن‌ها از اقتدار به خصوصی برخوردار است. هر عملی قدرتی دارد. مخصوصاً وقتی کسی که آن را انجام می‌دهد، می‌داند که این آخرین نبردش در روی زمین خواهد بود. در اقدام به عمل، با علم به اینکه این عمل می‌تواند آخرین نبرد ما در زندگی باشد، خوشبختی شگفت و درخشانی وجود دارد. به تو توصیه می‌کنم که زندگی‌ات را مورد بررسی قرار دهی و اعمالت را با توجه به این مطالب انجام دهی. (13)
بدین منظور شکارچی باید ذهنش را بر آنچه او را به مرگ می‌پیوندد، متمرکز کند و بداند که وقت ندارد و عملش آخرین نبرد اوست. تنها در این شرایط است که اعمالش از اقتدار کامل برخوردار خواهند بود:
مرگ در انتظار ماست و آنچه در این لحظه انجام می‌دهیم، شاید آخرین نبرد ما در روی زمین باشد. اگر می‌گویم نبرد، برای این است که واقعاً هر عملی یک مبارزه است. اغلب افراد بدون مبارزه و بدون اندیشه، اعمال مختلفی انجام می‌دهند. برعکس، یک شکارچی نخست درباره‌ی هر عملی فضاوت می‌کند و چون علم کامل به مرگ خود دارد، از روی بصیرت کامل اعمالش را انجام میدهد. کاملاً طبیعی است که آخرین عمل یک شکارچی در روی زمین، شایسته‌ترین اعمالش باشد. به این ترتیب او مسرور می‌شود و لذت می‌برد و این امر وحشت او را زایل می‌کند. (14)
سالک با این کار به دو هدف می‌رسد: (15)
1. افکار همنوعان درباره‌ی اعمالش، برای او بی‌اهمیت می‌گردد؛
2. یگانه قدرتی که اعمالش باید در برابر آن مسئولیت داشته باشد، خود اوست.
به این ترتیب او در جایگاه یک شکارچی تلاش می‌کند اعمالش کامل و بی‌عیب و نقص باشد. به همین سبب، او تنها مسئول اعمال و کردار خویش است و این‌گونه، اقتدار بسیاری را برای درک معرفت شکار خواهد کرد.

ب) سالک مبارز یا جنگ‌جو بودن

دون‌خوان پس از اینکه به کاستاندا شکارچی شدن را آموخت، به آموزش جنگ‌جو شدن می‌پردازد. برای این کار می‌باید جنگ‌جو به رؤیاهایش توجه کند و از آن‌ها اقتدار کسب کند.
به گفته‌ی او، شکارچی هیچ چیز درباره‌ی اقتدار نمی‌داند؛ درحالی‌که جنگ‌جو می‌کوشد اقتدار به دست آورد. پیشنهاد او این است که کاستاندا خود را در دسترس اقتدار قرار دهد و خواب‌هایش را در دست گیرد. به نظر وی، جنگ‌جویی که در جست‌وجوی قدرت است، خواب‌هایش را نه رؤیا، بلکه واقعیت می‌داند. (16)
دون‌خوان ویژگی‌های جنگ‌جو را این‌گونه ترسیم می‌کند:
جنگجو شکارچی منزهی است که به شکار اقتدار می‌رود. او وقت و حوصله‌ی لاف زدن، به خود دروغ گفتن با راه غلط رفتن را ندارد. آنچه در صحنه‌ی بُرد و باخت قرار دارد، زندگی اوست و زندگی او مهم‌تر از آن است که چنین کارهایی بکند؛ زندگی‌ای که به دقت پیراسته و محدود شده است؛ زندگی کسی که مدت زیادی وقت گرفته تا به حداقل مورد نیاز تقلیل یابد و به کمال برسد. او زندگی‌اش را به یک سنجش احمقانه از دست نخواهد داد و یا با اشتباه گرفتن چیزی به جای چیز دیگری. پس خواب دیدن برای یک جنگ‌جو واقعیت دارد؛ زیرا می‌تواند مختارانه در آن عمل کند. (17)
او به کاستاندا می‌آموزد که اگر روش یک جنگ‌جو را در پیش گیرد، می‌تواند در خواب چیزها را تغییر دهد و چیزهای نهانی بی‌حدی کشف کند و هرچه بخواهد، کنترل نماید.
جنگ‌جو می‌تواند به ماورای محدودیت‌های خود برود، به شرط اینکه رفتار مناسبی داشته باشد. به سخن دیگر، سالک مبارز خود منش خویش را می‌آفریند و در تمام اعمال روزمره‌اش با اقتدار عمل می‌کند. او مانند یک شکارچی همه چیز را محاسبه و آن‌گاه اقدام می‌کند. بنابراین هیچ کسی نمی‌تواند او را به کاری وادارد و این چنین سالک مبارز به بهترین نحو ممکن زندگی می‌کند. (18)
دون‌خوان، سالک مبارز بودن و رفتاری جنگ‌جویانه داشتن را انقلابی در زندگی می‌داند که سبب درهم شکستن عادات دست و پاگیر و روند یکنواخت زندگی بی‌اقتدار است. سالک مبارز مانند یک شکارچی بی‌خواسته زندگی می‌کند و هوشیارانه به انتظار نشانه‌هایی به سوی معرفت می‌نشیند و در معاشرت با همنوعانش با آگاهی و دقت ظاهر می‌شود. نکته‌ی آخر اینکه، سالک مبارز شدن راهی نیست که در یک شب پیموده شود، بلکه مبارزه‌ی بی‌پایانی است که تا آخرین لحظه‌ی حیات فرد به طول می‌انجامد و وظیفه‌ی یک عمر است. (19)

تحلیل و بررسی

در نگاهی کلی به فنون رفتار سالکانه به دو فن اصلی می‌رسیم؛ یکی شکارچی بودن، دیگری جنگ‌جو بودن. فن اول دارای سه روش مهم بود که عبارت است از: دست نیافتنی‌بودن و قناعت‌پیشگی، شکستن عادات زندگی و نهایتاً انجام عمل به مثابه آخرین نبرد. در این رابطه نکاتی قابل ذکر است.
یکی اینکه دون‌خوان به کاستاندا در آغاز فن چاپ کردن چشم‌ها را آموخت. یعنی او را وادار کرد با هر یک از دو چشمش تصویر جداگانه‌ای از شیء واحد را ببیند. دون‌خوان از این آزمایش استعداد کاستاندا را برای شکارچی شدن در طریق معرفت کشف کرد. به نظر می‌آید که اولاً این آزمایش و این نتیجه ربطی به هم ندارند، ثانیاً انجام این‌گونه آزمایشات همانند آزمودن گیاهان روان‌گردان خروج از تعادل بوده، کارهایی نادرست است.
نکته‌ی دوم اینکه توصیه به قناعت کار به‌جا و پسندیده‌ای است. اما تشویق کاستاندا به دست نیافتنی بودن، چه هدفی در پی دارد؟ اینکه آدمی در عین داشتن ارتباط با دیگران از دسترس‌ها خارج باشد و به اصطلاح دست‌نیافتنی بشود، چه فایده‌ای در سیر و سلوک معنوی دارد؟ قناعت انسان را از وابستگی‌های مادی می‌رهاند، مدح و ذم دیگران را کم‌اثر یا بی‌اثر می‌سازد و سطح انتظارات دیگران را کاهش می‌دهد. این‌ها از آثار مفید قناعت پیشگی است که ارتباطی به توصیه‌ی نخست یعنی دست‌نیافتنی بودن، ندارد. البته دست‌نیافتنی بودن اگر به معنای پنهان شدن یا اسرارآمیز بودن باشد، در سیر و سلوک پسندیده نیست.
از سوی دیگر در دسترس نبودن شامل پیوستگی‌های عاطفی و احساسی هم شده است. اصولاً در طریقت ساحری آن‌گونه که دون‌خوان تعلیم داده است جایی برای امید، عطوفت، مهربانی، بخشایش، عشق، احساسات و عواطف نیست و این یکی از کاستی‌های مهم طریقت ساحری است.
مطلبی که می‌توان به این نکات افزود اینکه تکنیک دست‌نیافتنی بودن، بیشتر نگرشی دنیوی دارد تا معرفتی؛ در حالی که طریقت ساحری مدعی است به دنبال کسب معرفت ناب است. فن در دسترس نبودن عمدتاً باعث کاهش انتظارات و توقعات می‌شود و این فن هرگز نمی‌تواند راه کاری برای نیل به بینشی جدید باشد.
نکته‌ی سوم در رابطه با دومین فن یعنی شکستن عادات زندگی است. از دست دادن پاره‌ای از عادات نامناسب برای سیر و سلوک، مناسب بلکه ضروری است و عارفان مسلمان هم به این نکته اهتمام داشته‌اند. مثلاً خواجه عبدالله انصاری در کتاب منازل‌السائرین در همان منزل اول یعنی بیداری (یقظه) بر این نکته پای می‌فشارد که برداشتن اولین گام در سلوک معنوی تنها بعد از خلع عادات امکان‌پذیر است. اما در رابطه با شکستن عاداتی که دون‌خوان مطرح می‌کند دو نکته قابل ذکر است؛ یکی اینکه او به کاستاندا توصیه می‌کند تمام عادت‌های حیاتی، رفتاری و فکری، حتی خوردن و خوابیدن را تغییر دهد. تغییر عادت‌ها نباید به صورت افراطی و کلی صورت گیرد بلکه عاداتی را باید تغییر داد که در راستای معرفت حقیقی و سیر و سلوک معنوی نباشد نه اینکه توصیه کرد که یک‌سره تمامی عادت‌های پیشین دگرگون شود. اما مطلب مهم‌تری هم وجود دارد و آن اینکه اساساً تغییر عادات نیازمند یک ملاک و معیار مشخص و تعریف شده است. اگر از کاستاندا بپرسیم کدام یک از عادت‌ها و رسوم را باید تغییر داد، او برای ارائه‌ی پاسخ منطقی باید براساس یک معیار روشن جوابی فراهم کند. در غیر این ‌صورت یا پاسخی نخواهد داشت، یا پاسخش منطقی نخواهد بود.
از سوی دیگر در هیچ کدام از آموزش‌ها و تعلیم‌های دون‌خوان ملاک و معیار روشن بیان نشده است. ولی در عرفان اسلامی، بنیاد و اساس تغییر عادت و رسوم واضح است و آن چیزی نیست جز شریعت آسمانی که خدا برای هدایت انسان‌ها نازل کرده است.
چهارمین نکته مربوط به سومین فن یعنی انجام عمل به مثابه آخرین نبرد است. اگر از دون‌خوان پرسیده شود چرا سالک مبارز باید به هر عملی این گونه نگاه کند؟ او پاسخ خواهد داد که سالک مبارز تنها در این حالت به اقتدار می‌رسد. اصولاً مسأله‌ی مرگ یا فن دیگر یعنی جنگ‌جو بودن هم برای دسترسی به عنصر قدرت است. دون‌خوان با صراحت می‌گوید شکارچی همیشه می‌کوشد تا به اقتدار دست یابد و به کاستاندا پیشنهاد می‌کند خود را در وضعیت اقتدار قرار دهد. حتی پیشنهاد در دست گرفتن رؤیاها برای نیل به قدرت است. پدیده‌ی قدرت در توصیه‌های گذشته یا تعالیم گذشته دون‌خوان هم به چشم می‌خورد؛ آنجا که سخن از گیاهان اقتدار بود، آن زمان که از قدرت عقاب سخن به میان آمد. به نظر می‌رسد طریقت ساحری هم به دنبال کسب قدرت است. لکن راه‌های قدرت را تغییر داده است. اما سخن مهم این است که اگر توصیه به مرگ‌اندیشی می‌شود، این امر برای نفعی دنیوی است که همان قدرت است. لذا در نگاه دون‌خوان، مرگ، سلوک و شکارچی بودن ابزاری برای کسب قدرت می‌باشند.

پی‌نوشت‌ها

1- همو، سفر به دیگر سو، ص 74.
2- همان، ص 75.
3- همان، ص 156.
4- لوتار. ار. لوتگه، کاستاندا و آموزش‌های دون‌خوان، ص 41.
5- شمنیزم - تولتک، ج 1، ص 168-170.
6- کارلوس کاستاندا، سفر به دیگر سو، ص 89.
7- همان، ص 3-92.
8- همان، ص 93.
9- همان، ص 94.
10- لوتار. ار. لوتگه، پیشین، ص 42.
11- کارلوس کاستاندا، سفر به دیگر سو، ص 99.
12- شمنیزم- تولتک، ج 1، ص 176.
13- کارلوس کاستاندا، سفر به دیگر سو، ص 111.
14- همان، ص 113.
15- لوتار. ار. لوتگه، کاستانادا و آموزش‌های دون‌خوان، ص 47.
16- کارلوس کاستاندا، سفر به دیگر سو، ص 120.
17- همان، ص 121.
18- همان، ص 153.
19- بنگرید به: لوتار. ار. لوتگه، کاستاندا و آموزش‌های دون‌خوان، ص 50-58.

منبع مقاله :
فعّالي، محمد تقي، (1388) نگرشي بر آرا و انديشه‌هاي کارلوس کاستاندا، تهران: سازمان ملي جوانان، معاونت مطالعات و تحقيقات، چاپ اول



 

 



نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.