نویسنده: محمد تقی فعّالی
هر طریقت معرفتی و هر مکتب معنوی دارای یک سلسله مزایا و برجستگیهایی است. چنان که ممکن است از یک سری نارساییها و کاستیهایی رنج ببرد. نقد منصفانه آن است که به هر دو نظر داشت و نگاه جامع اقتضا دارد که با یک چشم امتیازها و قوتها را دید و با دیدهای دیگر کاستیها، ضعفها و کژیها را. طریقت ساحری دون کاستاندا از این قاعده مستنثی نیست. این مکتب دارای نقاط قوت و ضعفهایی میباشد، لازم است جهت بازشناسی دقیق این طریقت معنوی هر دو بعد را بازشناسی کرد تا امتیاز به جای کاستی و ضعف به جای برجستگی ننشیند.
یکی از نقاط قوت در طریقت ساحری این است که این مکتب هم به مبانی فکری و نظری اهتمام دارد، هم فنون و تکنیکهایی را آموزش میدهد. به عبارت دیگر شمنیسم ساحری هم دارای بعد نظری است هم جنبهی عملی که در اثر پیش رو سعی شد به هر دو جنبه به تفکیک نگاه شود و پیوند و نسبت میان این دو ملاحظه گردد. میتوان گفت که این تفکیک در تعالیم دون خوان چندان واضح صورت نگرفته است و آشفتگیها و پراکندگیهایی به چشم میخورد. اما از این نکته نمیتوان گذشت که ناوال طریقت ساحری به هر دو بعد نظر داشته است و هیچ کدام را فدای دیگری نکرده است. به بیان دیگر این مکتب به همان اندازه که نظری است، عملگرا هم هست.
مشابه این امر در عرفان اسلامی هم به چشم میخورد. سدههای نخستین در حوزهی معنویت اسلامی به سیر و سلوک عرفانی اختصاص دارد. در این بستر مناسب تاریخی صدها عارف و نیز اثر عرفانی پدیده آمده است. از قرن هفتم هجری و با ظهور محیالدین عربی عرفان اسلامی جنبهی نظری هم پیدا کرد. ابن عربی توانست با استفاده از زمینهها، جوانهها و استعدادهای مناسب، اصولی را در حوزهی عرفان نظری مطرح کند که در طول تاریخ همواره محل تأمل و گفت و گو بوده است. از این رهگذر دو محدودهی عرفانی در حوزهی عرفان اسلامی پدید آمد؛ یکی عرفان عملی و دیگری عرفان نظری است که با این روند، عرفان اسلامی به نقطه اوج خود نزدیک شد.
از دیگر برجستگیهای طریقت دون خوان میتوان به سکسی نبودن آن اشاره کرد. امروزه، در غرب مخصوصاً در امریکا کمتر جریانی یا مکتبی را میتوان یافت که کم و بیش با عنصر سکس آمیخته نباشد. حتی برخی از فلسفهها یا عرفانها آمدهاند تا توجیهی برای سکس و اختلاط جنسی باشند. اما مکتب معنوی کاستاندا تا حدی که آموزشها، اندیشهها و آثارشان نشان میدهد از سکس و شهوت دور است و این گونه آلودگیها را در طریقت خویش وارد نکردهاند.
در کنار امتیازهایی که میتوان برای این طریقت ذکر کرد، مکتب شمنهای مکزیکی خالی از نقاط ضعف نیست. میتوان کاستیها و آشفتگیها را به شرح ذیل بیان کرد: سردرگمیها و ابهامهای فراوان، تناقضهای پی در پی و بی حد و حصر، آمیختن سیر و سلوک معنوی که امر مقدس و ارزشمندی است با گیاهان توهم زا و روان گردان به نام گیاهان اقتدار، وارد کردن عنصر جادو، ارائهی یک سیستم تفسیری و نسبی و تا حدی ایدهآلیسم و شکاکانه، عرضهی بینش غیرجامع و نامنسجم، ارائهی اصولی غیرعقلانی بلکه ضد عقلانی، دخالت دادن پارهای عناصر بیارتباط با سیر و سلوک مثل رؤیابینی یا دیدن موجودات غیرارگانیک، جواز دروغ گفتن، همراه داشتن اصطلاحات پی در پی و نامفهوم، ناسازگاریهای متعدد با عرفان ناب قرآنی و اسلامی.
از تمامی ضعفهای پیش گفته که بگذریم، مهمترین کاستی این است که طریقت معنوی ساحری و آیین شمنهای مکزیکی از سه مؤلفهی اساسی که شرط هر مسلک عرفانی هستند، خالی است. این سه مؤلفهی بنیادین عبارت است از: خدا، شریعت آسمانی و آخرت. در طریقت تولتکها اعتقادی به خدای ادیان، شریعت وحیانی و نیز جهان دیگر که در آن بهشت و جهنم باشد، وجود ندارد، از سوی دیگر اگر یک مکتب عرفانی از این سه عنصر تهی بود، به آن عرفان سکولار گفته میشود، بنابراین میتوان گفت طریقت سرخ پوستان مکزیکی در سطح عرفانهای سکولار دسته بندی میشود. لذا این مکتب نه یک ناوالیسم ولایی است، چنان که برخی پنداشتهاند (1) و نه یک طریقتی که سراسر درست و سالم باشد، بلکه معجونی است که کاستیهای بیشماری هم دارد.
نکتهی پایانی اینکه امروزه آیینهایی با عنوان جنبشهای نوپدید دینی به صحنه آمدهاند که با محور قرار دادن معنویت و امور فوق طبیعی سعی در ارائهی جریانی متعالی و رازآمیز دارند. اندیشههای کاستاندا یکی از این جنبشهاست که درصدد برآمده با استفاده از اصول معنوی و روانشناسی، معنویتی نوظهور را پدید آورده، کارلوس کاستاندا بسان دیگر سردمداران معنویتهای نوپیدا و جنبشهای نوپدید مدعی ارائهی بینشی است که حق انحصاری دین است. آنها از طریق ارائهی این گونه مکتبها خود را جانشین دین معرفی کرده، دیننما را با دین راستین خلط کردهاند. نگارنده نمیگوید که پدیدآورندگان این گونه معنویتها فریب کارند، اما نتیجهی تلاشهای آن فریب کاری و فریب دهی است. و اگر هم بپندارند که راه یافتهاند، این بدین معناست که هم فریب خوردهاند و هم این نیرنگ را به مخاطبین انتقال دادهاند، به فرموددهی قرآن: «وَهُمْ یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ یُحْسِنُونَ صُنْعًا؛ آنها به خیال باطل میپندارند که نیکوکاری میکنند.»
به نظر میرسد فرقهای مهم و تفاوتهای عمدهای میان عرفان حقیقی و اصیل از یک طرف و جریانهای رازآلود دروغین، نااصیل و جعلی از سوی دیگر وجود دارد، ویژگیهای عرفان راستین و تفاوتهای آن با معنویتهای ساختگی متنوع است که میتوان فهرستی از اهمّ آنها را به شرح ذیل بیان داشت:
1) معنویتهای ساختگی احکام عبادی دین را دست و پاگیر دانسته نیازی برای انجام آن نمیبینند. اینگونه جریانها ممکن است دستورالعملها و تکالیفی را از پیش خود ارائه دهند و حتی گاه این ریاضتها از احکام عبادی دین سختتر باشد، اما هرگز خود و پیروان خویش را پایبند به تکالیف دینی نمیبینند. البته گاهی هم دینداران تمام همت خویش را معطوف به قالبها و صورتهای عبادی دین کرده از محتوا و معنا غفلت میورزند. هر دو روش نادرست است؛ نه میتوان به بهانههای معنا و محتوا از ظاهر دین دست شست و نه باید آن چنان متعصبانه به قالبها و صورتها چسبید که حقیقت دین از بین برود بلکه راه درست و صواب این است که ضمن التزام به تمامی آداب و تکالیف شرعی بر ظاهر تعصب نورزید و دنبال حقیقت، باطن و معرفت راستین بود چنان که خداوند در قرآنش هدف از نماز را یاد خودش بیان داشت. خلاصه آنکه معنویتهای نوظهور ماهیتی شریعت گریز و وحی ستیز دارند.
2) معنویتهای جعلی هدف خود را تأمین نیازهای این جهانی و دنیوی قرار دادهاند، نیاز به کسب قدرت، نیاز به موفقیت، نیاز به خوشبختی، نیاز به ثروتمند شدن و حتی نیازهای جسمی نظیر شفایافتگی از جمله کمبودها و خلأهایی است که انسانها به دنبال آن میباشند و معنویتهای نوظهور در این فضا به صحنه آمدند مدعی تحقق این اهداف هستند.
در این رابطه نکاتی قابل ذکر است؛ گیریم که این مکتبها در این دعاوی صادقند، یعنی واقعاً میتوانند شفا دهند یا ثروتمند کنند، اما هیچ یک از این نیازها نیست که از راه دیگری تأمین نشوند، لذا اگر هم نیازهای دنیوی انسان از طریق جریانهای نوظهور و معنویتگرا تحقق یابد از این طریق نمیتوان بر صحت گفته، روش و آموزهی آنها استدلال کرد. به بیان دیگر برآورده ساختن نیازهای این جهانی و دنیوی دلیل بر حقانیت و راستین بودن این گونه مکتبها و تعالیم نیست، ابلیس هم قدرتمند است، اما آیا بر حق است؟
نکتهی دیگر اینکه تأمین نیازهای ظاهری و دنیوی انسان با صرف نظر از آخرت نه تنها مطلوب نیست بلکه امر مهلک و مخرّبی میباشد؛ زیرا تمامی توجه سالک را معطوف به خود، این جهان و امور ظاهری مینماید. و درواقع چنین شگردهایی بیش از آنکه خوشبخت کننده باشد، نکبتبار خواهند بود. تجربهها و احساساتِ گاه شیرینی که از ریاضتهای پیشنهادی جریانهای نومعنویت گرا حاصل میآید، ممکن است مایهی رضامندی و خشنودی را برای پیروان حاصل کند، اما این گونه احساسها همانند دنیا ماهیتی گذرا و میرا دارند و هرگز حالات عمیق معنوی به حساب نمیآیند. حالتی به لحاظ معنوی عمیق و راستین تلقی میشود که بتوان ردپای خدا را در آن دید، خلاصه آنکه جریانهای معنویتگرای نوظهور، این جهانی و دنیوی و به تعبیری سکولار تلقی میشوند.
3) عرفان راستین هویتی کاملاً اصیل و مستقل دارد برخلاف معنویتهای نوظهور که از طریق آمیختگی و التقاط پدید میآیند. سنتهای عرفانی امروز مدعیاند که از هر دین و آئینی بهترین آن را برگرفته و از این طریق مکتبی پدید آوردهاند که حاوی تمام قوت است و از ضعف و کاستی مبرا میباشند، غافل از آنکه نفس این ترکیب و التقاط بزرگترین عیب این گونه مکتبهاست؛ زیرا اگر فردی را که تعلقی به یک دین یا آیین دارد با وعدهی جمع بهترینها، او را به مکتبی تلفیقی و التقاطی دعوت کردیم، این فراخوان نتیجهای جز ایجاد سستی و بیتعلقی در روح او نسبت به تمامی ادیان و کیشها نخواهد داشت. به تعبیر دیگر وضعیت روحی روانی او بعد از دعوت چنین خواهد شد که: از آنجا رانده و از اینجا مانده. و این یعنی سرگردانی، سردرگمی و تحیّر که در نهایت نتیجهی ناروا و ناشایستی خواهد بود. گذشته از اینکه با عقل ناقص چگونه میتوان عناصر یک دین را دستهبندی کرد و از میان آنها خوبها یا بهترینها را برگزید؟
4) مهمترین ویژگی راستین این است که خدامحور بوده، نزدیکی به او را غایت قصوای خود معرفی میکند، اما دیگر معنویتهای نااصیل و بیهویت آمدهاند تا از خود خدا بسازند، زمین را به جای آسمان قرار دهند، این جهان را به جای آخرت نشانده خوشبختی، شفایابی و ثروتمند شدن را بهشت بنمایانند، تسکین بدنی را آرامش عمیق روحانی معرفی کنند، طغیان را به جای تسلیم در برابر حق بنشانند و در یک کلام آموزههای ساختهی بشر را جانشین تعالیم پاک الهی و آسمانی قرار دهند، غافل از آنکه از این طریق جز بدبختی، نکبت، حرمان، یأس و ناکامی نصیبی برای بشر نخواهند داشت، نجات بشر تنها در سایهی نزدیکی به خدا و آشتی با او حاصل خواهد شد. البته ممکن است انسان این حقیقت را درست فهم نکند یا از پذیرش آن سرباز زند و قرون متمادی را صرف آزمودن مسیرهای دیگر کند و از این طریق صدها سال خود را از نجات و رهیابی دور سازد، امام جهان و کائنات با شعورند و بالاخره انسان را فهیم و بصیر خواهند نمود ولی ای کاش انسانها به وجدان و فهمهای فطری خویش توجه مینمودند و لحظهای بیخدا بودن را تحمل نمیکردند.
پینوشت
1- تورج زاهدی، مرشدی از عالم غیب، ص 468.
منبع مقاله :فعّالي، محمد تقي، (1388) نگرشي بر آرا و انديشههاي کارلوس کاستاندا، تهران: سازمان ملي جوانان، معاونت مطالعات و تحقيقات، چاپ اول