عقلای مجانین

به شخصیت‌های معروفی گفته می‌شود که در رفتارهای اجتماعی از عرف پیروی نمی‌کنند و در کلام بی‌محابا، گستاخ و طناز می‌باشند. آنها حتا در حضور اربابان قدرت نیز ترسی به دل راه نمی‌دهند و گویی خواسته یا ناخواسته پیام‌آور دردها،
يکشنبه، 17 بهمن 1395
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: علی اکبر مظاهری
موارد بیشتر برای شما
عقلای مجانین
 عقلای مجانین

 

نویسنده: دکترمحمدرضا اصلانی (همدان)

 

Manic Sages

معادل‌های دیگر: تحامق، کودن‌نمایی
به شخصیت‌های معروفی گفته می‌شود که در رفتارهای اجتماعی از عرف پیروی نمی‌کنند و در کلام بی‌محابا، گستاخ و طناز می‌باشند. آنها حتا در حضور اربابان قدرت نیز ترسی به دل راه نمی‌دهند و گویی خواسته یا ناخواسته پیام‌آور دردها، ظلم و بی‌عدالتی‌هایی می‌باشند که بر لایه‌های فروکوفته و زیرین اجتماع روا رفته است.
اگرچه به طور عمده ظهور عقلای مجانین در منطقه خاورمیانه بوده، اما مردمان کشورهای همجوار همچون رومانی، بلغارستان، یونان، هند، آلبانی، یوگسلاوی، ارمنستان، گرجستان، قفقاز، اوکراین و ترکستان چین نیز از شنیدن ماجراهای شیرین و طنزآمیز زندگی آنها لذّت برده‌اند.
ملانصرالدین و بهلول دو شخصیت معروف عقلای مجانین بوده‌اند. ملانصرالدین مردی ساده‌لوح و بذله‌گو بود که احوال او با افسانه‌های زیادی آمیخته است و حکایات و نوادر بسیاری به او منسوب شده است. گویند ملانصرالدین در حدود سال 1228 میلادی (605 هجری قمری) در خاورمیانه و محتمل‌تر از همه‌جا در ایران، با خرمشهور خود به اطراف و اکناف مسافرت می‌کرد تا آخرالامر در منطقه آق شهر ترکیه اقامت گزید. جوانی ملا مصادف با گسترش امپراطوری مغول‌ها در آسیای صغیر و دوران کهولتش مقارن با ظهور تیمور لنگ بود. عده‌ای اعتقاد دارند ملا در قونیه به مدرسه علوم دینی رفت و عنوان مذهبی ملا به همین دلیل است. حتا گویی برای مدّتی پس از مرگ پدر عنوان قاضی یا مفتی احکام شرع گرفت. از آن پس همزمان با آشوبی که آسیای قرون وسطا را در برگرفت، ملا با دیوانه‌نمایی، فرزانگی پیشه کرد و جان خویش را نجات داد. ملانصرالدین اکنون در شهر آق‌ضریح و مقبره‌ای دارد که در آن با قفلی بزرگ بسته است.
دو محقق آذربایجانی، م. ح. طهماسب و م. سلطانوف شباهت‌هایی میان ملانصرالدین و خواجه نصیرالدین طوسی وزیر هلاکوخان یافته‌اند و آن دو را با هم مقایسه کرده‌اند. فولکورشناس معروف، گرولیفسکی هم ملانصرالدین را همان خواجه نصیرالدین دانشمند و ریاضی‌دان معروف ایرانی می‌داند.
گردآوری و نشر لطیفه‌های ملانصرالدین از قرن 13 و 14 آغاز می‌شود. در آذربایجان، در اواخر قرن 19، 1. زاهاروف لطیفه‌های ملا را گردآوری و منتشر کرد. این لطیفه ها را علی عباس مُذنِب در سال 1908 در کتابی کوچک انتشار داد. همین مؤلف در سال 1927 لطیفه‌ها را با عنوان مضاحک ملانصرالدین و با مقدمه ح. زینالی فولکورشناس منتشر کرد.
ولایت قلی‌یف یکی از نویسندگان جمهوری آذربایجان، آن دسته از لطیفه‌های ملا را که در بین 23 ملّت رایج بود گردآوری و به ترکی آذربایجانی ترجمه کرد و با عنوان 23 ملانصرالدین در سال 1992 در باکو انتشار داد.
در سال 1939 نیز فولکورشناس معروف آذربایجان، محمدحسن طهماسب، لطیفه‌هایی را گردآوری کرد و آنها را براساس موضوع تقسیم و به صورت مجموعه‌ای منتشر کرد. ترجمه‌ای از این لطیفه‌ها در سال 1962 در مسکو به چاپ رسید.
چارلزداوینگ از لطیفه‌های ملا روایتی به انگلیسی دارد که دانشگاه آکسفورد در انگلستان آن را چاپ کرد.
پاول هوون در آغاز قرن بیستم مقاله کوتاهی نوشت که به مشابهت‌ها و همانندی‌های چند در حکایت‌های ملانصرالدین با برخی از حکایت‌های عبید زاکانی اشاره دارد.
دکتر احمد مجاهد در رویکردی بدبینانه اعتقاد دارد ایرانیان برای آن که از ترکان عثمانی عقب نمانند، حکایاتی را به نام ملانصرالدین جعل کردند. ایشان می‌گوید پیشوای این گروه حاج محمدرمضانی صاحب کلاله خاور (کتابفروشی خاور) بود که کتاب ملانصرالدین را با 595 حکایت به چاپ رساند.
بهلول دیگر شخصیت معروفی است که از یاران امام ششم و امام هفتم شیعیان بود. او در دوران منصورهارون‌الرشید زندگی می‌کرد. در کتاب‌های تاریخی دینی اشاره شده است که امام صادق برای مواجه با اقدامات امنیتی حکومت هارون، به یاران خود دستور داد تا هر کدام به گونه‌ای در حفظ اسرار و اطلاعات نهضت علویان بکوشند. ایشان در پاسخ به این سؤال که «چه باید کرد؟» به صورت رمزنگاری پاسخ دادند: «ج». هر یک از یاران به تناسب شرایط زمانی و مکانی خود، این رمز را به شیوه خود رمزگشایی کردند و از آن، جهاد، جهد، جهر یا... را تأویل کردند. بهلول این حرف را به جنون تعبیر کرد و از آن پس خود را به دیوانگی زد. به این طریق او توانست جان و دین خود را حفظ کند.
معروف است که روزی مأموران رسمی دربار با طبقی در دست وارد خرابه شدند و به بهلول مژده دادند که شام شب او اهدایی خلیفه عباسی است. بهلول کمی اندیشید و بر سفره زرّین نگریست. آنگاه گفت: دوستان من از خود من گرسنه‌تر هستند. غذا را در آن گوشه خرابه بنهید تا وقتی برگشتند بخورند. مأموران گفتند: دوستان تو در این خرابه کیستند که نزد تو چنین مقرّبند؟ در این اثنا صدای پارس کردن سگان از دور شنیده شد. بهلول گفت: آمدند، آمدند. طبق را بگذارید که قسمت آنها است. مأموران خشمگین شدند و گفتند: بهلول می‌دانی که چه می‌گویی؟ بزرگ‌ترین افتخار هر یک از مقامات کشوری و لشکری این است که غذای خلیفه عباسی را بخورد اما تو... ناگهان بهلول با اشاره دست و سر آنها را به سکوت واداشت و آهسته گفت: هیس! هیس! آهسته‌تر حرف بزنید. اگر سگ‌ها بفهمند که غذا از کجا آمده و فرستنده کیست، آنها را نخواهند خورد!!
منبع مقاله :
مهدوی زادگان، داود؛ (1394)، فقه سیاسی در اسلام رهیافت فقهی در تأسیس دولت اسلامی، تهران: پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، چاپ اول

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.