نویسنده: دکترمحمدرضا اصلانی (همدان)
Nonsense Prose
معادل دیگر: نثر بیمعنا
نوعی متن طنزآمیز و بیمعنا که علیرغم ساختگی بودن واژهها، در ترتیب واژهها، فاصلهگذاری، بندبندی و نظام آوایی واژهها مانند متن معمولی است.
در سال 1901، جی.کی. چسترتون فیلسوف در دفاعیهای از مهملی درونمایهی ایدئولوژیکی این نوع نوشتار را بررسی کرد.
به اعتقاد فروید ساخت این نوع متون ریشه در امیال سرکوفتهی جنسی دارد و ناخودآگاه بیان میشود.
در زمستان سال 1862، ادوارد لیر شاعر انگلیسی و از پیشگامان بیمعنی نویسی در ادبیات انگلیس، در نامهای به اِوِلین بارنیک نوشت:
Thrippsy Pillivinx:
Inky tinky pobble bockle abbesquabs?-
Flosky! Beebul trimble flosky! _ Okul
scratch abibbeo, viddlé squibble tog – a –
tog, ferryoyassity amsky ramsky damsky
crockle fetter squiggs.
Flinsky Wisty pomm,
Slushy pip. (V. Noakes, Edward Lear,
London, Fontana, 1979, P. 197.)
عمران صلاحی در کتاب حالا حکایت ماست در عنوان ساختارشکنی آورده است:
گفت: «باید بر این نکاتی که من میگویم تفطن پیدا کنی.»
گفتم: «یعنی چه؟»
گفت: «به تاریخ و جامعه و معاصرت آن اسشعار نداری و در تفرد ماندهای.»
باز پرسیدم: «یعنی چه؟»
گفت: «تو باید بر این موضوع به طور هدفمند وقوفی مشدد و مزدوج و تاریخمندانه داشته و این وقوف باید متقابلاً و متعاملاً باشد. شما باید ماهیتاً فیاض باشید تا بتوانید تاریخ را ملتهب و نباض بسازید. وگرنه نمیتوانید اجتماعیت و تاریخیت را به طور متقابل و متعاکس و متعامل بشناسید!»
گفتم: «این چه جور حرف زدن است؟»
گفت: «تحت تأثیر قرار گرفتهام.»
گفتم: «تحت تأثیر چی؟»
گفت: «تحت تأثیر مقالهای که یکی از جامعهشناسان در یکی از روزنامهها چاپ کرده.»
محمدعلی جمالزاده در بخشی از داستان فارسی شکر است از مجموعهی یکی بود یکی نبود از قول جناب شیخ میآورد:
«جناب شیخ که آروارهی مبارکشان معلوم میشد گرم شده است بدون آن که شخص مخصوصی را طرف خطاب قرار دهند چشمها را به یک گلهی دیوار دوخته و با همان قرائت معهود پی خیالات خود را گرفته و میفرمودند: «لعل که علت توقیف لمصلحة یا اصلاً لاعن قصد به عمل آمده و لاجل ذالک رجای واثق هست که لولاالبداء عماً قریب انتهاء پذیرد و لعل هم که احقر را کانلمیکن پنداشته و بلارعایة المرتبة و المقام باسوء احوال معرض تهلکه و دمار تدریجی قرار دهند و بناء علیهذا برماست که بای نحوکان معالواسطه او بلاواسطه الغیر کتباً و شفاهاً علناً او خفاء از مقامات عالیه استمداد نموده و بلاشک به مصداق من جد و جد بحصول مسؤول موفق و مقضی المرام مستخلص شده و برائت ما بین الامائل و الاقران کالشمس فی وسط النهار مبرهن و مشهود خواهد گردید...»
همچنین معروف است شخصی از معاریف، نوکر خود را نزد کسی که کلمهها و الفاظ را با قرائت تام و از مخرج خارج میکرد برای قدری کاه فرستاد. شخص مزبور به نوکر بیچاره که حرف عادی خودش را هم نمیتوانست بگوید، این گونه جواب داد:
برو به جانب عمدةالاعیان پس از بیان ارادت و بیان تحیت و تسلیم صحیح اسلامیه بگو: اُقسم بربالعلی که در متین این عبدفاقد الحم و آکل المرق، یک تین هم باقی نمانده که عصافیر با مرابط مناقیر به او کار و عشوش ضیفه خود که بر رؤس و اعالی اغصان و اشجار بنا شده تحمیل نمایند و العذر عند کرام الناس مقبول.
نوکر بیچاره پس از مراجعت در جواب ارباب خود که از او پرسید: چه جواب داد؟ گفت: آقا جواب نداد، دعا میخواند!
در شماره 37 مجله فکاهی، سال 1323 هم آمده:
سرکه تراشی بود که در فصل انگوربافی دیده خشخاش را به ارّه میدوخت و لانه جغد را کباب کرده میفروخت. گفتم چه میخوری؟ گفت گاهی کلاه ملخ میسازم و زمانی موزه شتر میتراشم. پرسیدم آیا در این شهر خارجیها قارچ میدوزدند؟ گفت مرا چه که به نعل گوسفندان آنها بخیه بزنم. چوپان آنها گله مرا با پخ چخ میکنند گفتم آنها غریبند. فردا آمده دیروز خواهند رفت. گفت: دست خالی رفتن ماست به گیوه مالین است.
منبع مقاله:
اصلانی، محمدرضا؛ (1394)، فرهنگ واژگان و اصطلاحات طنز همراه با نمونههای متعدد برای مدخلها، تهران: انتشارات مروارید، چاپ اول.