آینده جنبش‌های اسلامی

موج اخیر جنبش‌های مردمی در کشورهای عربی نشان داد که اسلام‌گرایی همچنان یکی از مهمترین پدیده‌های خاورمیانه به حساب می‌آید؛ از این نظر، فهم و اطلاع از جوانب این پدیده به یکسان برای پژوهشگران، سیاستگذاران و دست‌اندرکاران
دوشنبه، 25 بهمن 1395
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: علی اکبر مظاهری
موارد بیشتر برای شما
آینده جنبش‌های اسلامی
 آینده جنبش‌های اسلامی

 

نویسنده: مرتضی بحرانی (1)

 

‌ مقدمه

موج اخیر جنبش‌های مردمی در کشورهای عربی نشان داد که اسلام‌گرایی همچنان یکی از مهمترین پدیده‌های خاورمیانه به حساب می‌آید؛ از این نظر، فهم و اطلاع از جوانب این پدیده به یکسان برای پژوهشگران، سیاستگذاران و دست‌اندرکاران این عرصه دارای اهمیت است. تحولاتی چون انقلاب اسلامی و پیامدهای منطقه‌ای و بین‌المللی آن، و فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی و هژمونی نسبی امریکا، و حادثه یازدهم سپتامبر به گونه‌ای خاص، جنبشهای اسلامی را مدار دانش‌پژوهی‌های چند دهه اخیر قرار داده است. در سال‌های اخیر برپایی مجدد نهضت‌های مردمی در کشورهای عربی و سرنگونی برخی از نظام‌های استبدادی، بار دیگر اهمیت این جنبش‌ها و تأمل در باب آن‌ها را به مسئله‌ای جدی، تبدیل کرد.
بُعدی از این دانش‌پژوهی معطوف به «آینده» جریان‌های اسلام‌گرایی است. سخن از تبیین پدیده‌ای است که هم به لحاظ مفهومی و هم به لحاظ مصداقی متنوع و گونه‌گون است. مفاهیمی چون بنیادگرایی، افراط‌‌گرایی، جنبش اسلامی، اسلام سیاسی، احیاگری، بیداری اسلامی، بیداری عربی، بهار عربی و اسلام‌گرایی هر کدام ضمن اشاره به کل پدیده، بعد خاص از آن را وجه نظر قرار می‌دهد. به لحاظ مصداقی و تاریخی، از حرکت احیاگری سیدجمال تا اخوان المسلمین البنا و حرکتهای التکفیر و الهجره، جماعه المسلمین، حزب الدعوه، انقلاب اسلامی ایران و القاعده هر کدام در درجه‌ای از این طیف قرار می‌گیرند. اما در مجموع می‌توان به دو گونه اصلی از آن اشاره کرد: یکی طیف افراطی با قرائتی خشک و غیرقابل انعطاف از اسلام و صرفاً جهت اخلال در نظم موجود غرب محور؛ دوم طیفی میانه با خوانشی روادارانه از اسلام است که در پی تلاش برای تبیین نظمی جدید و معطوف به کسب قدرت و استقرار یک نظام اسلامی است. اما خشونت را برای رسیدن به آن هدف موجه نمی‌داند. هدف مقاله حاضر، تبیین برخی از وجوه این پدیده براساس مؤلفه‌های سامان‌بخش آن است.

تحلیل‌های پیشین

پدیده اسلام‌گرایی و جنبش‌های برآمده از آن برای بسیاری از پژوهشگران حائز اهمیت بوده است. از این رو، تاکنون تحلیل‌های زیادی در باب آینده این پدیده صورت گرفته است که در ذیل به مواردی از آن اشاره می‌شود و سپس براساس مؤلفه‌های سامان‌بخش این پدیده برخی از وجوه استمرار یا بسترهای تحول آن به بحث گذاشته می‌شود.

1. گراهام فولر

گراهام فولر در کتاب خود با نام آینده اسلام سیاسی، نکات زیر را برای آینده اسلام‌گرایی مطرح می‌کند: طی دو دهه آینده تقاضاها و فشارهای بیشتری بر جنبشهای اسلام‌گرایی وارد خواهد آمد و این به موازات جایگاهی است که آنها در نظم‌های سیاسی موجود در جهان اسلام به دست خواهند آورد‌. در حالی که می‌توان و باید جنبشهای افراطی خشونت‌طلب را مهار کرد، غیر خشونت‌طلب‌ها را نباید مشمول چنین اقدامی قرار داد. مشکل آینده این جنبشها مشکل موجودیت و حفظ و بقا نیست بلکه پاسخ مفید و سازنده به مسایلی اساسی است. در نظر وی، چند عامل روابط اسلام در سطح بین‌المللی را با ایالات متحده تیره خواهد کرد: جنگ آمریکا علیه تروریسم و شکست احتمالی این کشور در پایان دادن به تروریسم و انزجار دامنه‌دار مسلمانان از این کشور در جوامع اسلامی به عنوان یک پیامد منطقی. این روند در نتیجه ممکن است حملات محدود به آمریکا را جان تازه دهد که البته منشاء آن را نباید در اسلام جست. پس آمریکا نسبت به اسلام سیاسی همواره در حالت تدافعی قرار خواهد گرفت. از سوی دیگر، به موازات افزایش حملات تروریستی در سطح اندک علیه ایالات متحده، رابطه مسلمانان ساکن غرب با شهروندان این کشورها چالش‌زا خواهد شد و در نتیجه آزادیهای مدنی در این کشورها تحت تأثیر قرار خواهد گرفت که خود خشونت را به دنبال خواهد داشت. (2)
فولر خاطرنشان می‌کند که به دنبال این خشونتها برخی از جنبشهای اسلامی ممکن است از اهداف اولیه خود (تربیت همه جانبه جوامع اسلامی در حوزه‌های اقتصادی، سیاسی، فرهنگی، اجتماعی و اخلاقی) منحرف شوند و به دفاع یا حتی تهاجم علیه غرب بپردازند. این جنبشها تحت شرایط فشار و محدودیت فرصت چندانی برای توسعه لیبرالی نخواهند داشت. البته این سرنوشت محتوم همه دولتها نیست. در بسیاری از کشورهای دموکراتیک، اسلام‌گرایان به جای قربانی حکومتها شدن در روند تغییر حکومت، اتحاد با هم را استراتژی خود قرار می‌دهند. در کشورهایی چون ترکیه، مالزی، کویت، اردن، بحرین، مراکش و یمن وضعیت چنین خواهد بود. او تصریح می‌کند که اسلام‌گرایی با اصلاح سیاسی ربط وثیق دارد. نوعی رابطه مستقیم میان این دو متغیر وجود دارد. نیروهای اجتماعی چندگانه که خود از اسلام سیاسی مشتق شده‌اند، همواره وزنه‌ای در مقابل خود اسلام‌گرایی خواهند بود. اگر اسلام سیاسی آنها را در خود جذب نکند، در آن صورت نیروهای دیگر ظهور خواهد کرد و آنها را به خود خواهد پذیرفت؛ نتیجه این امر چپ‌گرایی است که نتیجه آن تقابل احتمالی میان اسلام‌گرایی و چپ‌گرایی خواهد بود. (3)

2. یوسف قرضاوی

از سوی دیگر یوسف قرضاوی در کتاب خود با عنوان آینده بیداری اسلامی مواردی را مطرح می‌کند که عموماً حکایت از نگرانی نسبت به آینده این جریان است. (4) قرضاوی حرکت یا جنبش اسلامی را در چهارچوب جریان فراگیر «بیداری اسلامی» مورد بررسی قرار می‌دهد و معتقد است حرکت اسلامی، خاص و محدود به یک یا چند گروه دارای برنامه و هدف معین و جزئی است، اما بیداری اسلامی یک جریان عام و پیش‌رونده است که شامل تمامی افراد و گروه‌های سازمان‌یافته و غیرسازمان‌یافته می‌شود. (5) قرضاوی، آینده این جریان را متناسب با ماهیت آن، بررسی می‌کند؛ از آن جا که جریان بیداری اسلامی، یک جریان متعادل است، همواره نیز وجود خواهد داشت. ویژگی‌های اساسی حرکت بیداری اسلامی، با توجه به برداشت‌های این گرایش فکری عبارتند از: 1. جمع میان سنت و تجدد، 2. موازنه میان اصول ثابت و متغیر دین، 3. پرهیز از جمود فکری و دوری از تجزیه و رها کردن دین اسلام، 4. فهم و درک عام از اسلام به این معنا که اسلام در ابعاد عقیدتی، سیاسی، اجتماعی، قانون‌گذاری، صاحب‌نظر است؛ حرکت بیداری اسلامی گرایش به سوی تعادل دارد و از گرایش‌های جزئی‌نگر، سطحی‌نگر، اقلیمی، مقطعی، اختلاطی و جبرگرایانه (این نظریه که همه اشتباهات، عقب‌ماندگی‌ها و گناهان را به گردن دیگران انداخته و خود را تبرئه کنیم) به دور است. (6) از نظر وی همین ویژگی‌ها امکان استمرار آن جنبش را نیز فراهم می‌آورد.
با این حال، از درون جنبش‌های اسلامی همواره مخاطره انحراف و زوال وجود داشته است. قرضاوی، به عنوان مثال، یکی از نقاط آسیب‌رسان جنبش بیداری اسلامی را طبقه روشنفکر می‌داند. او بیان می‌کند که بیداری اسلامی در برخورد با طبقه روشنفکر دو جهت باید دنبال کند، یکی روش درمانی و دیگری روش پیشگیری. روش درمانی از طریق اصلاح برداشتهای نادرست روشنفکران و تحصیل‌کرده‌ها است؛ یعنی اقناع آنها با دلایل علمی روشنگر و راهنمایی کردن آنها به منابع موثق اسلامی برای شناخت آنچه که در مورد اسلام لازم است. این روش غالباً برای جوانان مفید و مطلوب واقع می‌گردد، سپس برای کسانی که در ارتباط با عقیده و مسلکی خاص گرفتار تصعب و تنگ نظری نگردیده باشند، و در درجه بعد برای کسانی که حق را برای این که حق است پذیرا باشند، نه برای اسباب و علل دیگر. اما روش دوم که روش پیشگیری می‌باشد، عبارت است از دادن آگاهی درست و معتبر از اندیشه اسلامی که همواره با دقت علمی، از روشنی بیان و عبارت برخوردار باشد، و هدف از آن تاباندن نوری از فکر اسلامی بر اندیشه کسانی است که خواستار آن می‌باشند به صورتی که مفاهیم نادرست اصلاح شود، و بتواند به ایجاد تشکیک تردیدگران و دشمنان پاسخ و رد کافی و کامل بدهد؛ و هدف از این کار حفظ جوانان از سموم افکار دشمنان اسلام است زیرا جوانان در این صورت به وسیله آگاهی و بینشی که به دست آورده‌اند، در مقابل وباهای مرگبار پیدا و پنهان اندیشه‌های الحادی کاملاً در امان می‌مانند. (7)
به نظر قرضاوی مهم‌ترین خطری که حرکت اسلامی را تهدید می‌کند، نبود اندیشمندان آزاداندیش و آزادی‌بخش در این حرکت است؛ متفکرانی که بتوانند با توجه به مقتضیات زمان و مکان و با استفاده از عناصر اجتهاد و تجدد، زمینه‌ساز بالش فکری و عملی حرکت اسلامی باشند. (8) حرکت اسلامی با همه ویژگی‌ها و اهداف مثبتی که دارد، ممکن است در عمل ناکام بماند. برخی از مهم‌ترین عوامل مؤثر در عدم موفقیت حرکت اسلامی عبارتند از: نقدناپذیری، اختلاف‌های درونی و انشعاب، غلبه بُعد عاطفی بر ابعاد عقلی و عملی، نداشتن برنامه و سازمان برای سامان دادن به وضع امت اسلامی، انجام اقدامات نسنجیده و بیشتر از توان، فریفته‌ی خود و قدرت خود شدن. (9)

مؤلفه‌های تحلیل

با این حال، در تبیین اسلام‌گرایی و آینده آن باید مؤلفه‌های اساسی و فرعی مرتبط با آن را در نظر داشت. مؤلفه‌هایی که هم در بُعد وجودی و هم به لحاظ معنایی، اسلام‌گرایی نیازمند آن است. این مؤلفه‌ها را می‌توان در موارد زیر خلاصه کرد:
اسلام و شریعت و نوع خوانشی که از آن ارایه می‌شود؛ جنبشی خودجوش و یا سازماندهی شده متشکل از افرادی که خود را اسلام‌گرا می‌دانند؛ حکومتی که در پاره‌ای موارد این اسلام‌گرایان توان تأسیس و استمرار آن را یافته‌اند؛ دولتهای مستقر در کشورهای اسلامی که اسلام‌گرایان خود را در تعامل با آن ناگزیر می‌بینند؛ روشنفکران سکولار عمدتاً مسلمان (و بعضاً غیرمسلمان)، که به لحاظ ایجابی با اسلام و به لحاظ سلبی با اسلامگرایان در تعامل هستند؛ حکومتهای غیراسلامی غربی که ثبات، امنیت و منافع آنها با اسلام‌گرایی گره خورده است؛ و مسئله فلسطین.
علاوه بر این مؤلفه‌ها، منابع اسلام‌گرایی را می‌توان در سه حوزه شرایط عمومی (شامل یک الگوی سیاسی شکست خورده، ضدیت با غرب، مرکزیت‌زدایی مذهبی و...)، فرایندهای خاص و معین (شامل بیداری اسلامی، عربی‌سازی جهان غیرعرب، حمایتهای خارجی، حکومتهای قبیله‌ای، رشد شبکه‌های افراطی، نقش رسانه، مناقشه اعراب و اسراییل و...) و حوادث تسریع کننده (شامل انقلاب اسلامی ایران، جنگ افغانستان، جنگ خلیج فارس، یازده سپتامبر، جنگ عراق و...) نام برد. علاوه بر این اسلام‌گرایی در مسایل زیر نیز با مشکلات اساسی روبه‌رو است: نحوه تعامل با سیاست و دموکراسی؛ وضعیت مشروعیت و حاکمیت؛ نحوه قانونگذاری؛ انطباق نظام سیاسی با شوری؛ حقوق بشر؛ تخریب، زنان و نقش سیاسی و حقوقی آنها؛ آزادی؛ انتخابات؛ تعامل و برخورد با مخالفان سیاسی؛ انتقال قدرت و تشکیل دولت؛ تعامل با توسعه و سایر مظاهر مدرنیته؛ برخورد با اقلیتها و در مواردی دیگر اقلیت بودن خود در یک جامعه غیراسلامی بزرگتر.
بر این اساس می‌توان نکات زیر را براساس برخی از مؤلفه‌های سامان‌بخش این پدیده، بیان داشت:

1. آینده جنبش‌های اسلامی براساس تعریف

در تحلیل‌هایی که از آینده جنبش‌های اسلامی می‌شود، تعاریفی که از این پدیده شده است، بسیار حائز اهمیت است. در واقع آینده این پدیده براساس ویژگی‌هایی که در تعریف آن‌ها لحاظ شده است، تبیین می‌شود. تعاریف‌های ارائه شده از این پدیده، در دو دسته کلی درونی و برونی تقسیم می‌شود. به نظر می‌رسد هر دو نحوه‌ی نگاه از برون و درون به اسلام‌گرایی بر نوعی غیریت استوار است که می‌تواند چالش را استمرار بخشد. اگرچه پژوهشگران خارجی و پژوهشگران اسلام‌گرا هر دو به خاستگاه جنبشهای اسلام‌گرا پرداخته‌اند و از این لحاظ به عنوان نقطه حرکت خود، اشتراک دارند اما اولی به شیوه و دومی به هدف اسلام‌گرایی بیشتر پرداخته است. با توجه به تمایز نهفته میان خود و دیگری در هر دو رهیافت، چشم‌اندازی که هر کدام ارایه داده، نمی‌تواند بیطرف یا خنثی باشد به ویژه از آن جهت که هر کدام در پی تبیین خود، به دنبال نوعی سیاستگذاری است. با این حال توجه به این نکته لازم است که نظریه و روش فارغ از رهایی از سیاست و ایدئولوژی و امکان استقلال نسبی آنها، اغلب ریشه در اقناعات، اولویتها و منافعی دارد که در سبکها و اشکال پارادایمی متنوع شکل می‌گیرد. از سوی دیگر از آنجا که قواعد علوم انسانی و اجتماعی جدید، عمدتاً محصول تجربه و تفکر غربی است، نوع دانش اسلام‌گرایان از خود نیز دانشی غربی است، حتی وقتی که این دانش بازتولید و بومی شده باشد. این نکته مدعای اساسی اسلام‌گرایان نسبت به گسست از غرب و بازگشت به ارزشها و مقولات اسلامی را با تردید مواجه می‌سازد. (10)

2. پیوند آینده با گذشته

اگرچه اسلام‌گرایی تحولات زیادی به خود دیده است، اما آینده آن با گذشته‌اش پیوند خورده است؛ جنبشهای اسلامی در آغاز کانون نقدشان شرکت در مبارزات ضد استعماری و در چارچوب یک خط مشی اسلامی و ایدئولوژیک دینی بود. (11) رقبای اصلی اسلام‌گرایان در بیشتر کشورهای اسلامی، سوسیالیسم و ناسیونالیسم بود. اما با شکست این دو ایدئولوژیهای سیاسی در پایان دهه شصت، اسلام‌گرایان به تدریج فرصت یافتند تا نیروی برتر شوند. پیروزی انقلاب اسلامی در ایران و مسأله افغانستان سبب شد بیشترین توجه به اسلام‌گرایان معطوف شود. از این زمان مسأله هویت و احیای هویت اسلامی در کانون فعالیتهای آنها قرار گرفت. این هویت‌خواهی اکنون در شکل پیچیده ظهور یافته است. و مهمترین چالش امنیتی برای بقای رژیمهای مستقر و منافع غرب شده است.
یکی از تبیین‌های بیرونی، خاستگاه و منشاء اسلام‌گرایی را این گونه مطرح می‌کند که «برای قرنها جهان‌بینی و نگرش مسلمانان نسبت به خود کاملاً مستحکم به نظر می‌رسید اسلام بزرگترین قدرت نظامی روی زمین را نمایندگی می‌کرد. اروپا، آفریقا، هند و چین را در نوردید. قدرت اقتصادی و مناسبات تجاری در حد اعلا بود، بیشترین پیشرفت در هنر، علوم، تمدن و تاریخ بشر را داشتند. از دست دادن چنین تمدن بزرگی باعث خواری مسلمانان شده و خشم و عصبانیت را به دنبال داشته است. به دنبال مقصر بودن باعث شده است تا غرب هدت قرار گیرد. در حالی علت عقب‌ماندگی دو چیز است: الف. غیبت سکولاریسم وطنی در اسلام و نفی وسیع سکولاریسم وارداتی غرب که آن را ویژگی مسیحیت می‌دانستند. ب. جنسیت‌گرایی شدید در اسلام و کوچک شمردن نقش زنان. (12) این تبیین می‌تواند آینده طیفی از این جنبشها را تا حدی روشن کند.

3. جنبش‌های اسلامی و نیروهای رقیب

در جوامع مسلمان‌نشین معاصر علاوه بر حرکت‌های اسلام‌گرایانه، حرکت‌های ناسیونالیستی، چپ‌گرایانه، لیبرالی و سکولاریستی نیز فعالیت دارند. از این نظر، هر یک از آن‌ها می‌تواند آینده اسلام‌گرایی را تحت الشعاع قرار دهد. در این میان، جنبش‌ها و حرکت‌های سکولار از اهمیت خاصی برخوردارند. از نظر اسلام‌گرایان، یکی از تهدیدهای مهم برای جنبش‌های اسلامی، سکولاریسم و حرکت‌های برآمده از آن است. اما اگر در تعریف اسلام‌گرایی صرف توسل به اسلام را ملاک قرار دهیم در آن صورت سکولاریسم اسلامی - که روی دیگر سکه پروتستانیسم اسلامی است و عبدالرزاق، خالد محمد خالد، فرج فوده، عبدالکریم سروش، مجتهد شبستری، بازرگان و... را شامل می‌شود - هم ذیل آن قرار می‌گیرد. اما اگر در چارچوب اسلام، تلاش برای کسب قدرت و ثبت هویت، همزمان معیار اسلام‌گرایی باشد، در آن صورت سکولاریسم از دایره آن خارج می‌شود و در رقابت با آن قرار می‌گیرد. بر این اساس اسلام‌گرایان نه تنها با سکولارهای مسلمان بلکه همچنان، با حکومتهای مستقر در کشورهای اسلامی و حکومت‌های غربی نیز سر ستیز دارند. از این منظر چالش در سه سطح مطرح است و پیامدهای سه‌گانه‌ای دارد: الف. حکومتهای اسلامی داخلی؛ ب. روشنفکران سکولار؛ و ج. دولتهای غربی. نکته مهم این است که در مسیر تحول جنبش‌های اسلام‌گرا، چه بسا اسلام‌گرایان خود نیز برخی از خصوصیات سکولارها را بپذیرند.

4. مسئله قدرت و شرایط کسب آن

از زاویه دیگر، و با توجه به آن دسته از جنبش‌های اسلام‌گرایانه که به قدرت رسیده‌اند، گفته شده است که آینده آنها در قیاس با شرایطی قابل تحلیل است که طی آن، آن جنبش‌ها قدرت را به دست گرفته‌اند. از این نظر، روی کار آمدن اسلام‌گرایان، اساساً به خالی بودن عرصه سیاسی از رقبا در نتیجه سرکوب جنبش‌های سیاسی ناسیونالیستی و چپ از سوی نظام‌های حکومتی و اوج‌گیری بحران‌های یأس‌آورِ اجتماعی و سیاسی، بر می‌گردد. حتی در مورد پیروزی انقلاب اسلامی در ایران نیز این‌گونه گفته شده است که این پیروزی، هنر نهادِ دینی سنتی در ایران بود که توده‌های به حاشیه رانده شده و زیان دیده از جریان نوسازی و فساد نظام حکومتی آن زمان را، بسیج و رهبری کرد. (13) از این نظر اگر در آینده، گروه‌های رقیب در مشارکت سیاسی و کسب قدرت فعالیت داشته و بتوانند به موفقیت دست یابند، بدیهی است که جنبش اسلامی نیز دچار واپسگرایی می‌شود؛ در غیر این صورت، این جنبش همچنان سکاندار میدان خواهد بود.

5. مسئله فلسطین

مسئله فلسطین نیز در آینده جنبش‌های اسلامی و اسلام‌گرایی و حکومت‌های برآمده از این جنبش‌ها حائز اهمیت است. فلسطین برای بسیاری از مسلمانان و جریان‌های اسلام‌گرا به مثابه یک مؤلفه هویتی قلمداد می‌شود. یوسف قرضاوی در کتابی با عنوان «قدس مسئله همه مسلمانان»، بر آن است که آینده قدس و جنبش‌های اسلامی به هم مرتبط است. (14) به دیگر سخن، تا آن جا که بخشی از زمینه‌های خیزش اسلامی، مسئله استعمار دانسته شود، وضعیت کنونی فلسطین و تشکیل دولت یهود در این سرزمین به مثابه بازمانده استعمار و تداوم سیاست‌های استعماری در قالب هجوم غربی تلقی می‌شود. از این نظر، تشکیل دولت مستقل فلسطین می‌تواند بخشی از این زخم کهنه را التیام بخشد. این به معنای آن است که در آینده، جنبش‌های اسلامی یکی از ظرفیت‌های وجودی خود را سست خواهند یافت. به دیگر سخن، اگر یکی از ظرفیت‌های تداوم جنبش اسلامی، اصرار بر حقوق فلسطینیان برای تأسیس دولت مستقل باشد، تشکیل چنین دولتی می‌تواند آن داعیه اصرارآمیز را فروبکاهد. اما تحقق چنین دولتی در وضع کنونی و با توجه به شرایط موجود، بعید به نظر می‌رسد. در حال حاضر، فلسطین با دو مسئله مهم پیوند خورده است: یکی جریان صهیونیستی موجود و روبه‌فزونی که هدف خود را تغییر معادلات و مناسبات منطقه‌ای می‌داند و با تأکید بر این که «فلسطین سرزمین بدون مردم است و یهود هم مردمی بدون سرزمین هستند»، خواهان یهودی‌سازی این قلمرو است و دیگری جریان اسلامی که هدفش آزادی کامل فلسطین است. این جریان هرگونه سازشی که حاصل آن به رسمیت شناختن دولت یهودی باشد، امتناع می‌کند. (15) به عنوان مثال، قرضاوی قدس را نمادی از اسلام می‌داند که باید آرمان هر مسلمانی باشد. (16) از نظر او، در بُعد جهانی، یکی از مهم‌ترین دغدغه‌های حرکت اسلامی، تلاش برای آزادی قدس است.

6. جنبش‌های اسلامی، دموکراسی و مسئله حقوق بشر

از این نظر، نیز دیدگاه‌های زیادی مطرح است. بسته به این که جنبش‌های اسلامی، چگونه با مسأله حقوق بشر برخورد کنند، آینده آن‌ها نیز متفاوت خواهد بود. برای بسیاری از فعالان جنبش اسلامی، این جنبش‌ها هیچ مشکلی با حقوق بشر ندارند. بلکه اساساً حقوق بشر جزو آموزه‌های اصلی و نخستین دین اسلام است. (17) در مقابل برای عده‌ای دیگر، پاشنه آشیل جنبش‌های اسلامی مسئله حقوق بشر و به خصوص دموکراسی است. از این منظر، دین اسلام در دوره‌های بحرانی، حرکت‌های انقلابی بحران‌زده‌ای را تولید می‌کند که محور فعالیت آن حرکت‌ها، مبارزه با ارزش‌ها و فعالیت‌های نوسازانه و غرب‌گرایانه است. قدرت جنبش‌های اسلامی برآمده از تقصیر نظام‌های حکومتی در ترویج و اِعمال ارزش آزادی، دموکراسی و حقوق بشر است. کام‌یابی محدود این حرکت‌ها نیز به سبب آن است که اصلی‌ترین گروه درگیر را نظام‌های استبدادی با مشروعیت ضعیف، به شمار می‌آیند، اما شکست نهایی‌شان به سبب آن است که اولویت برنامه‌های‌شان نه بازگشت به تجربه دموکراسی، بلکه اجرای شریعت است. این نیز در حد شعاری مبارزاتی است که نمی‌تواند برنامه‌ای برای رسیدن به قدرت باشد و در نتیجه نمی‌توان از آینده سیاسی جنبش‌های اسلامی سخن گفت. (18) به گفته یکی دیگر از این تحلیل‌گران، اسلام‌گرایی تا آن جا که مردم‌سالاری را بازیچه و امری فرعی می‌داند، ناگزیر از توسل به ابزارهایی است که در نهایت به پایان آن منجر می‌شود. (19) نوع نگاه جنبش‌های اسلامی به زنان نیز مسئله دیگری است که منتقدان جنبش‌های اسلامی با توسل به آن، آینده‌ای را برای این جنبش‌ها متصور نمی‌بینند. با این حال، به نظر می‌رسد ماهیت جنبشهای اسلام‌گرا در مجموع، پویا و فعال است و به جز شاخه‌های خاصی از آن، توان جذب آثار مدرنیته و پیشرفتهای علمی بشر را در مسیر اهداف خود دارد. اگرچه این اهداف ضرورتاً مدرن نبوده و بیشتر واکنشی است. با این حال این اهداف در چارچوب خاصی از قدرت مطرح است که برای رسیدن به آن ممکن است به همکاری، مشارکت و مدارا روی آورند. اما اینها ابزارهای کسب قدرت محسوب می‌شوند نه اهداف سیاسی یا استراتژیهای فکری.

7. بحران‌ها

حسن حنفی، اندیشمند چپگرای عرب، با بیان این که آینده جنبش‌های اسلامی به گذشته و حال آنان مرتبط است، بر آن است که آینده جنبش‌های اسلامی و به طور کلی آینده جوامع مسلمان‌نشین به بحران‌هایی معطوف است که این جوامع با آن‌ها دست و پنجه نرم می‌کنند. او اندیشه و فرهنگ جوامع اسلامی مبتلا به بحران‌هایی از قبیل تکرار میراث سنتی، ترجمه میراث غرب و بحران گسست از واقعیت معاصر می‌داند. به اعتقاد او نصّ، که عنصر اساسی تکون فرهنگ عربی است، باید مطابق شرایط تاریخی خود باشد؛ همان‌طور که میراث سنتی به تناسب شرایط تاریخی گذشته بوده است. از نظر او، فرهنگ معاصر عربی با واقعیت کنونی خود هماهنگ نیست؛ در حالی که وضعیت کنونی باید تبدیل به نص جدیدی شود تا تعبیری از آن بوده و بر مشکلات آن فائق آید. حنفی، دنیای معاصر عربی را تحت سیطره گفتمان دینی و سیاسی میراث سنتی می‌داند و این گفتمان را نامناسب و باعث فریب آگاهی افراد به نفع مصالح سلطان و متولیان دین تلقی می‌کند. (20)
به موازات مؤلفه‌هایی پیش از این بیان شد، حنفی از منظر تحلیلی خود، نام بحران به آنها می‌دهد و آن‌ها را در موارد زیر خلاصه می‌کند: بحران زنان. بحران دموکراسی. بحران روشنفکری. بحران جهانی شدن. بحران آزادسازی سرزمین‌های اشغالی به خصوص فلسطین. آزادی شهروندان در داخل نسبت به حقوق عمومی خود، آزادی مطبوعات، آزادی احزاب، تکثر حزبی، انتخابات آزاد. فقدان عدالت اجتماعی؛ به نظر او برخی از باورهای مربوط به میراث گذشته، مانع تحقق عدالت اجتماعی می‌باشد. تجزیه امت عربی به سرزمین‌های مختلف و متخاصم؛ این در حالی است که در اندیشه، مسلمانان امت واحدی هستند. وابستگی اقتصادی، نظامی، فرهنگی و سیاسی از دیگر بحران‌های واقعیت معاصر عربی نزد حنفی است؛ تقلید و غرب‌زدگی، بحران دیگری است که هویت مسلمانان را از بین برده است و علت آن، خودباختگی و مبهوت شدن در برابر غرب است. بی‌تفاوتی و بی‌مبالاتی مردم در برابر مسائل و مشکلات جامعه، علی‌رغم آموزه‌های میراث که باعث پویایی و تحرک آن‌ها می‌شود. با در نظر داشتن این بحران، حنفی بر آن است که سنت اسلامی نیاز به ابداع دارد، در غیر این صورت نه تنها جنبش‌های اسلامی، بلکه کل اندیشه اسلامی و کل فرهنگ مسلمانان رو به تباهی و فروپاشی خواهد رفت. (21)

مدل‌های تحلیل

1. سازش یا تقابل

مجموع نظریه‌پردازها در خصوص اسلام‌گرایی و ریشه و منشأ آن را می‌توان در دو دسته طبقه‌بندی کرد. یکی دیدگاه سازش و دیگری دیدگاه تقابل. دیدگاه اخیر مبتنی بر طبع شرور انسانی است و یادآور وضع طبیعی هابز است که انسانها در آن وضع، بر محوری از ترس و طمع زیست می‌کنند و ضرورتاً در تقابل با یکدیگرند. اما موضع سازش‌پذیر ضمن توجه به عقلانیت سیاسی این گروهها، آنها را تربیت‌پذیر می‌داند. براساس این دیدگاه اسلام‌گرایی پدیده‌ای مدرن است که در اعتراض به برخی مشکلات جهان اسلام، مثل فقر، شکافهای فرهنگی و بحران هویت پدید آمده است. این در اصل چالشی فرهنگی است که الزاماً راه حل فرهنگی می‌طلبد و اسلام‌گرایی به ویژه از طریق رقابتهای دموکراتیک قابل جذب و تحلیل است و با وارد کردن آنها از دین و در جهان واقعیِ یأس فرهنگی، شکست اقتصادی، فشار سیاسی و آشفتگی فکری جوامع آنهاست. این عوامل بازتابی از ستیزه‌جویی نیست بلکه بازتاب مشکلاتی است که حل آنها به تأخیر افتاده و با نگرشهای دینی شتاب یافته است. این نگرش، اسلام را با دموکراسی کاملاً سازگار می‌داند. از نظر این افراد نباید تندروی بخشی از اسلام‌گرایان را به همه آنها تعمیم داد بلکه به عکس به جای حمله به اسلام سیاسی، به حمایت از میانه‌روهای اسلامی پرداخت؛ «مسأله این نیست که اسلام چیست، بلکه مسأله اصلی این است که مسلمانان چه می‌خواهند». (22)
در برابر، تقابل‌گرایان به برخوردی جدی اسلام‌گرایان و عدم امکان تبدیل منازعه به سازش باور دارند. به باور آنها اسلام و اسلام‌گرایی به لحاظ ضدیت با غرب و ایدئولوژیهای ضد سکولاریسم، از همان ظرفیتهای کمونیسم برخوردار است. از این منظر چالش اسلام و غرب اساساً فلسفی و اندیشه‌ای است که میان ارزشهای غربی و هویت اسلامی وجود دارد و هیچ سازگاری‌ای را نمی‌توان میان اسلام و دموکراسی به تصویر کشیده. اسلام‌گرایی جنبشی است که به لحاظ تضادهای فکری و فلسفی‌اش محکوم به شکست است. «تلاشهای غرب برای ترویج ارزشهای خود، یعنی دموکراسی و لیبرالیسم به عنوان ارزشهای جهانی و حفظ برتری در عرصه‌های نظامی، سیاسی و اقتصادی، واکنش تلافی‌جویانه تمدنهای دیگر و از جمله اسلام را برمی‌انگیزد». (23)
واضح است که این دو تصویر از اسلام‌گرایی صرفاً براساس ترجیحات فردی و متأثر از فضای دانش‌پژوهی غرب نیست بلکه، نحوه نظردهی اندیشمندان مسلمان نیز مؤثر بوده است. آرای کسانی چون سید قطب، مودودی، رشید رضا، حسن البنا، عبدالسلام فرج و... انگیزه‌ای برای طرح دیدگاه دوم است و در مقابل، آرای کسانی چون محمد الغزالی، قرضاوی و بیشتر متفکران اسلامی غرب‌نشین مانند اکبر احمد و حسن حنفی دیدگاه اول را تقویت کرده است. (24)

2. محوریت غرب

اگر تحلیل آینده جنبش‌های اسلامی با شاخص دومی به نام غرب و سیاست‌های آن پیوند بخورد، نکات قابل تأملی به دست می‌آید. در رابطه با غرب و به ویژه ایالات متحده آمریکا نکات زیر دارای اهمیت است. مقدمتاً توجه به این نکته بایسته است که در میان کشورهای اروپایی و ایالات متحده، بسیاری از شهروندان و تحلیل‌گران، دیگر احساس نمی‌کنند که جهان اسلام تهدیدی برای منافع آنها است. از این رو تصور یک غرب متحد علیه اسلام به دور است. مهاجرت انبوه مسلمانان به کشورهای غربی فرض یک غرب یهودی مسیحی یکدست را منتفی کرده است. (25)
با این حال، از دیدگاه نومحافظه‌کاران آمریکایی، تهدید اصلی در خاورمیانه بزرگ برای منافع و هژمونی آمریکا رفتار سیاسی مسلمانان اسلام‌گرا است. تهدیدی که اگرچه تقویت آن از جهاتی به دست خود آمریکا و ناشی از سو محاسبات این کشور در برخورد با اسلام‌گرایی صورت گرفت، اما می‌رود که حتی توانمندی و قدرت برتر تکنولوژیکی آمریکا را به واسطه دستیابی به همان محصولات، به مخاطره اندازد. در پی شکست آمریکا در برقراری امنیت ملی و بین‌المللی به روش کلاسیک و رخداد یازدهم سپتامبر، این کشور دو سیاست توأمان را پیش گرفته است: یکی حمله نظامی مستقیم به محل‌های تهدید - عراق، افغانستان و احتمالاً سوریه - و دوم نظام‌سازی سیاسی در حوزه خاورمیانه و طرح خاورمیانه بزرگ، به نحوی که برخی از تحولات اخیر را می‌توان از این منظر تحلیل کرد. اساس این طرح نه تنها تغییر رژیم، بلکه تغییر وضع موجود، مبتنی بر تغییر مفهوم منطقه است. که البته در این میان نه تنها روند دولت - ملت‌‌سازی به مثابه دولتی مدرن را برای خاورمیانه پیش‌رو گرفته بلکه نوعی دین‌سازی نیز در نظر دارد. این اسلام دموکراتیک، تقاضای برای اسلام و دموکراسی را به یکسان برآورده می‌کند بی‌آنکه تهدیدی برای منافع آمریکا، به دنبال داشته باشد. ایجاد دولت سرمشق در افغانسان و عراق هم اکنون بخش عظیمی از هزینه‌ها و توان آمریکا را به خود اختصاص داده است.
ایالات متحده آمریکا برای سال‌های متمادی در پی تلفیق نوعی اسلام‌گرایی کنترل شده با دموکراسی هدایت شده بود که طی آن خواهان ایجاد الگویی است که هم به نیازهای اسلام‌گرایی پاسخ گفته و هم کنترل بر جریان اسلام‌گرایی را به دست داشته باشد. به نظر می‌رسد آمریکا نمی‌خواهد جریان اسلام‌گرایی را کاملاً از بین ببرد؛ این پدیده، چه در بعد افراطی آن و چه در بعد اعتدالی آن، می‌تواند برایش از جهات متعدد کارآمد باشد. پل ولفوتیز، از طراحان سیاست خارجی و نظامی آمریکا، زمانی گفته بود: «ما به جنبش اصلاحی اسلامی نیاز داریم». (26) همان‌گونه که پایپس گفته است «هدف غایی جنگ با تروریسم باید مدرنیزه کردن اسلام یا دین‌سازی باشد. از نظر پایپس چنین برنامه‌ای نه فقط باید به لحاظ جغرافیایی در جهان اسلام، بلکه در میان مسلمانان ساکن غرب نیز اجرا شود زیرا سازمانهای اسلام‌گرا، نمایندگی آنها را برعهده دارند. (27) ژیل کپل در مقاله با نام جنگ علیه افکار مسلمانان، این مسأله را به نحو روشنتری بیان کرده است. از نظر وی - همصدا با بسیاری از دیگر متفکران غربی - آخرین تلاش برای تحکیم دموکراسی در جهان، دموکراتیک کردن خاورمیانه است. دموکراسی‌سازی‌ای که از نظر آنها ضرورتاً با اسلام در تضاد است. در این میان این اسلام است که باید وجه المصالحه شود. از سوی دیگر به دلیل آگاهی رهبران کنونی غرب از عصبیت مسلمانان نسبت به اسلام، در پی آنند که این روند وجه المصالحه قرار گرفتن اسلام به شیوه‌ای تحقق یابد که کمترین آثار منفی را حداقل برای منافع آنی و دیری خود آنها داشته باشد. «از همین رو تحول در اسلام باید درونی باشد. تحول در افکار مسلمانان، یعنی حاملان اسلام مهمترین شیوه تحقق این مهم است». (28)

3. محوریت ایران و جهان اسلام

اگرچه جنبشهای اسلامی قدمتی دیرینه‌تر از انقلاب اسلامی ایران دارند اما دهه هشتاد و نود میلادی تحرک و شتاب خاصی از سوی انقلاب اسلامی به این جنبشها تزریق شد. داعیه صدور انقلاب و بُعد معنوی آن، نوعی الهام و الگو بخشی را برای ایران نزد این جنبشها به تصویر کشید. «انقلاب ما آن وقت پیروز خواهد شد که ما مکتب و ایدئولوژی خودمان را که همان اسلام خالص و بدون شائبه است. به دنیا معرفی کنیم». (29) اگر جمهوری اسلامی داعیه رهبری جهان اسلام و صدور نسخه‌ای اصیل از اسلام داشته باشد، در صورتی می‌تواند موفق باشد که نوعی حکومت دموکراتیک مؤثر و کارآمد را بر مبنای اصول اسلامی مستقر سازد. از این زاویه است که می‌تواند همچنان در دنیای اسلام از نفوذ زیادی برخوردار باشد. (30)
در رابطه با پیوند معنوی و احتمالاً مادی ایران با این جنبشها در سالهای اولیه و گسست بعدی این پیوند باید خاطرنشان کرد که انقلاب اسلامی نه علت مکفی و تامه جنبشهای اسلامی در سراسر جهان است و نه علت مبقیه آنها. انقلاب اسلامی خود جنبشی اسلامی بوده که موفقیت آن در شکست یک رژیم غیراسلامی و تأسیس یک حکومت اسلامی بود و از سوی دیگر از طریق مبارزه و مقابله با غرب، انگیزه‌ای مجدد و روحیه‌ای قوی در جریان نوپای اسلام‌گرایی دمید؛ این در حالی است که قبل از انقلاب اسلامی در کشورهایی چون مصر جنبش‌های اسلامی حضوری فعال داشتند و از سوی دیگر جنبشهای اسلامی بعدی به وجود آمده در کشورهایی نظیر لبنان، عراق و کشورهای عرب حاشیه خلیج فارس، همچنان فعالیت دارند. به عنوان مثال در بحرین ویژگی مبارزه با استبداد داخلی این جنبشها - از یک سو به دلیل مقاومتهای آنان و از سوی دیگر به دلیل حرکت حکومت مرکزی به سوی عقلانیت سیاسی - برای مدتی فروکش کرد، اما اصل اساسی تلاش برای احیای هویت اسلامی و ترویج هنجارهای اسلامی، که ضرورتاً در تضاد و چالش با ارزشهای لیبرال غربی است، همچنان زنده و جاری است. اگرچه ممکن است بنا به اقتضای شرایط خاص در قالب حرکتهای سازمان یافته تبلور پیدا نکند اما فعالیتهای عمومی مردم - از جمله راهپیماییهای انجام شده علیه حکومت و غرب و فعالیتهای انتقادی نخبگان فکری جامعه در مطبوعات و وسایل ارتباط جمعی - مؤید حیات روح اسلام‌گرایی در چنین کشورهایی است.
بنابراین همکاری جنبشهای سازمان یافته با دولت در جهت تحقق دموکراسی و کاهش حمایتهای غیرمعنوی انقلاب اسلامی از این جنبشها و در مقابل گسترش همکاریهای بین دولتی ایران و کشورهای دارای جنبشهای اسلامی نافی وجود پدیده اسلام‌گرایی نیست. ضمن این که طیف‌گونگی جنبش‌های اسلامی در جهان نیز مسئله‌ای حائز اهمیت است. از این رو، متأثر دانستن تمامی جنبش‌های اخیر در خاورمیانه به ایران و انقلاب اسلامی، نمی‌تواند توجیه واقعی داشته باشد. حتی پیش از تحولات داخلی و منطقه‌ای معطوف به تنش‌زدایی در سیاست خارجی ایران نیز بسیاری از جنبشهای اسلامی در جهان عرب خط مشی انقلاب اسلامی را دنبال نکردند. از نظر آنها سیاست ایران برای ادامه جنگ با عراق قابل قبول نبود، اگرچه برای برخی دیگر، پذیرش قطع نامه 598 از سوی ایران به عنوان ضعف انقلاب اسلامی و شکست آن در برابر عراق تلقی شد. (31)
برای ایران مهم است که تبیین کند کدام دو گزاره زیر دارای اهمیت است: الف. جهاد اسلامی و مبارزه با استکبار را نفی کند؛ ب. یا اینکه جهاد اسلامی و مبارزه با کفار صورت فتنه و تروریسم به خود نگیرد. قبول هر کدام از آنها استلزامات خاص خود را خواهد داشت. موضع کنونی مسلمانان مقیم اروپا، اخوان المسلمین مصر، و حتی حماس فلسطین و حزب الله لبنان گزینه دوم است. اگر صحنه آرایی تعامل ایران و آمریکا براساس تقابل طرح شود، شاید تنها گزینه‌ای که بتواند برای ایران همچنان مؤثر باشد استفاده از رفتار دوگانه آمریکا در خاورمیانه در روند صلح و دموکراسی‌سازی است. اصل اساسی غرب در فرایند دموکراسی‌سازی این است که هیچ کدام از شرایط برقراری دموکراسی در خاورمیانه نباید سبب اعمال کمترین فشار بر امنیت اسراییل شود. این امر، مهمترین برگ برنده برای ایران و بسیاری دیگر از اسلام‌گرایان ضد آمریکایی است. با وجود چنین پیش فرضی سیاستمداران آمریکای در عمل هیچ‌گاه نمی‌توانند حمایت مسلمانان و جوامع داخلی خاورمیانه را در برابر بنیادگرایان افراطی - از یک سو و از سوی دیگر - برای تشکیل دموکراسی به دست آورند. آن پیش شرط تا به حدی پیچیده و ناممکن است که تنها می‌تواند منازعه را تداوم بخشد. اما اگر صحنه تعامل براساس همکاری و رفع تقابل چیده شود، مؤلفه دیگر فرایند دموکراسی‌سازی یعنی «تأمل در اینکه اگرچه آینده خاورمیانه و اسلام‌گرایی افراطی منوط به کاربرد اسلحه و زور است اما باید توجه داشت که ابزار اسلحه تبدیل به هدف نشود»، می‌تواند کفه تحولات را به نفع ایران تغییر دهد.

جمع‌بندی

به رغم طیف گونگی نظریات ارائه شده در باب آینده جنبشهای اسلامی و اسلام‌گرایی در کشورهای اسلامی و جهان، دو صورت نوعی برای آن متصور است. یک مهار و جهت‌دهی رو به زوال در یک سیر خطی مستقیم پایان‌پذیر و دیگری پیچیدگی و حرکت رو به کمال در یک مسیر دوری پویا و هدف‌دار. اما با وجود نظریه‌پردازیهای متعدد هنوز این مفروض اثبات نشده است؛ از یک سو گفته می‌شود که اسلام‌گرایی در قالب کنونی پدیده‌ای مدرن است که با وجود پیشینه‌ی طولانی آن، محصولی از مدرنیته است. بر این اساس اسلام‌گرایان با ورود به عرصه قدرت و شرکت در دولتهای ائتلاف ظرفیت و توانشان تضعیف می‌شود و در چارچوب قدرت حل می‌شوند. و با نگاهی خوشبینانه‌تر تروریسم محو خواهد شد، همکاری میان جهان اسلام و جهان اروپایی - آمریکا افزون شده و مشکلات خلیج فارس و خاورمیانه به‌گونه پایدار حل خواهد شد. همه این اقدامات با حمایت غرب و به ویژه آمریکا و از طریق اصلاحات و تحولات سیاسی معنادار محقق خواهد شد.
فرض دوم پویایی ادواری و دائمی اسلام‌گرایی را به تصویر می‌کشد که محور آن ضدیت با غرب و گرایش به اسلام اصیل است. در واقع موفقیت و پویایی آن در گرو رادیکالیزه شدن آن است. و با حضور بیشتر غرب و به ویژه آمریکا در قلمرو آنان، تشدید می‌شود. از این منظر اقدامات آنها در آینده اسلامی‌تر می‌شود. در این فرض اقدامات اسلام‌گرایان در چهارچوب دموکراسی و یا ورای آن، معطوف به براندازی و کنار زدن نیروهای غربگرا و رژیمهای حاکم خواهد بود؛ اتفاقی که هم‌اکنون در برخی از کشورهای عربی روی داده است. اما به نظر می‌رسد حتی در صورت دموکراتیک شدن سیاستهای داخلی، منازعه به دلیل وابستگی دموکراتیک نظامهای کشورهایشان به غرب، ادامه خواهد داشت.
به نظر می‌رسد آینده اسلام‌گرایی معطوف به هر دو روند خواهد بود. به موازات رواج اصول لیبرالی جهانی شدن و آینده‌گرایی از طریق شبکه‌های جهانی و نفوذ این ایده‌ها به درون حتی بسته‌ترین خانه‌های اسلام‌گرایان، فرض اول یعنی ذوب شدن آنها در روند کسب قدرت و تضعیف توانایی‌هایشان در دولتهای ائتلافی تقویت می‌شود، به این دلیل که فرصت اسلام‌گرایان در صورت پدید آمدن روندهای دموکراتیک زیاد است. با این حال فرض دوم که مبتنی بر کسب هویت است و خود را در ضدیت با غرب معنا می‌کند نیز در قالب گروههای کوچکتر - اما با سازماندهی - ادامه خواهد داشت. اگرچه خلاف هر دو فرض پیش‌گفته نیز مؤیداتی دارد.

پی‌نوشت‌ها:

1. استادیار پژوهشکده مطالعات فرهنگی و اجتماعی mortezabahrani@yahoo.com
2. Graham E. Fuller, The Future of Political Islam.pp.231-233
3. همان.
4. یوسف قرضاوی، آینده بیداری اسلامی و مفهوم بنیادگرایی، مترجم موسی تیموری قلعه‌نوی، نشر تیموری، 1381.
5. یوسف القرضاوی، لقاءات و محاورات...، پیشین، ص 52.
6. یوسف القرضاوی، بیداری اسلامی و بحران هویت، عبدالعزیز سلیمی، سنندج: ناشر مترجم، چ 1، 1379، ص 12.
7. یوسف قرضاوی، آینده حرکت اسلامی و اولویت‌های آن، مترجم محمد ملازاده، نشر احسان
8. یوسف القرضاوی، الصحوة الاسلامیة و هموم الوطن العربی و الاسلامی، پیشین، ص 105.
9. یوسف القرضاوی، لقاءات و محاورات، پیشین، صص 54-53.
10. Hesham Sherabi, political thought of arab world, london, routledge, 1990.
11. رضوان السید، «سیاسیات الاسلام المعاصر»، مراجعات و متابعات، دارالکتاب العربی، بیروت، 1997، ص 157-204.
12. Graham E. Fuller, The Future of Political Islam.
13. Roy Olivier. The failure of political Islam. Cambridge: Harvard university press. 1994. pp. 36-87: James Wahsh, "the sword of Islam" time international, 15 June 1992, fuller. 18-22
14. یوسف القرضاوی، القدس قضیه کل مسلم.
15. فتحی یکن، مستقبل الصحوة الاسلامیة، در:
http://www.daawa.net/display/arabic/newsdetails.aspx?id=8880&tid=3
16. ر.ک، یوسف القرضاوی، قدس؛ آرمان هر مسلمان، ترجمه‌ی محمد ابراهیم ساعدی، تایباد: انتشارات سنت تایباد، 1381، صص 209 و 145.
17. الغزالی، محمد، حقوق الانسان بین تعالیم الاسلام و اعلان الامم المتحده، القاهره: دارالتوفیق النموذجیه، ط 2، 1404 ق / 1984 م.
18. Tibi, Bassam. The challenge of fundamentalism, 1998. pp. 111-154; Marty, Martin E, and R. Scott Apelby, eds. Fundamentalisms observed, Chicago: university of Chicago press 1991. pp. 127-151.
19. فرج العشة، نهایة الأصولیة و مستقبل الإسلام السیاسی، لبنان، ریاض الریّس للکتب و النشر، 2009
20. حسن حنفی، و دیگران، میراث فلسفی ما، گردآورنده: فاطمه گورایی (تهران: نشر یادآوران، 1380) چ اول، ص 13-12؛
21. حسن حنفی، و دیگران، میراث فلسفی ما، گردآورنده: فاطمه گورایی (تهران: نشر یادآوران، 1380) چ اول، ص 13-12؛ همچنین: حسن حنفی، هموم الفکر و الوطن (قاهره: دار قباد للطباعة و النشر و التوزیع، 1998 م) ج 2، ص 51 و نیز ص 422-421.
22. همان. علاوه بر فولر، پژوهشگرانی چون هوشنگ امیراحمدی، هرایر دکمجیان، جان اسپوزیتو، ریچارد مورفی، جیمز پیسکاتوری، مارتین کرامر نیز بر این عقیده‌اند.
23. ساموئل هانتینگتون، رویارویی تمدنها، مجتبی امیری، اصلاحات سیاسی اقتصادی، ش 70-69 (خرداد و تیر 1372) صص 7-6. دانیل پاییز، برنارد لوئیس، فرانسیس فوکویاما، ریچارد فالک نیز از این دسته‌اند.
24. برای بحث درباره همین دو نگرش در دستگاه سیاستگذاری آمریکا رجوع شود:
فواز جرجیس، آمریکا و اسلام سیاسی، ترجمه سید محمد کمال سروریان، تهران، پژوهشکده مطالعات راهبردی، اول، 1383.
25. برای توضیح بیشتر رجوع شود به:
Gary Hart, the fourth power, oxford, 2004, p.23.
26. همشهری دیپلماتیک، ش 2، نیمه دوم فروردین 83، ص 6.
27. نامه دفاع، ش 5، 1383، ص 81.
28. ژیل کپل، جنگ علیه افکار مسلمانان، مترجم، سید مصطفی لژایینی، گزارش گفتگو، شماره 15، بهمن و اسفند 1383، ص 130.
29. مرتضی مطهری، پیرامون انقلاب اسلامی، صدرا، ص 65.
30. گراهام فولر، قبله عالم، ترجمه عباس مخبر، ص 311.
31. برای توضیح رک: حمید احمدی، انقلاب اسلامی و جنبشهای اسلامی، در: حاتم قادری، مجموعه مقالات پیرامون جهان سوم، تهران: نشر سفیر، 1369، صص 155-151.

منابع :
احمدی، حمید، انقلاب اسلامی و جنبشهای اسلامی، در: حاتم قادری، مجموعه مقالات پیرامون جهان سوم، تهران، نشر سفیر، 1369، صص 155-151.
جرجیس، فواز، آمریکا و اسلام سیاسی، ترجمه سید محمد کمال سروریان، تهران، پژوهشکده مطالعات راهبردی، اول، 1383.
حنفی، حسن و دیگران، میراث فلسفی ما، گردآورنده: فاطمه گورایی، تهران: نشر یادآوران، 1380.
حنفی، حسن، هموم الفکر و الوطن، قاهره: دارقباد للطباعة و النشر و التوزیع، 1998.
السید، رضوان، «سیاسیات الاسلام المعاصر»، مراجعات و متابعات، دارالکتاب العربی، بیروت، 1997.
العشة، فرج، نهایة الأصولیة و مستقبل الإسلام السیاسی، لبنان، ریاض الریّس للکتب و النشر، 2009.
الغزالی، محمد، حقوق الانسان بین تعالیم الاسلام و اعلان الامم المتحده، القاهره: دارالتوفیق النموذیجه، ط 2، 1404 ق/ 1984 م.
فتحی یکن، مستقبل الصحوة الاسلامیة، در:
htpp://www.daawa. net/display/arabic/news/newsdetails.aspx?id=8880&tid=3
فولر، گراهام، قبله عالم، ترجمه عباس مخبر، تهران، اطلاعات، 1374.
القرضاوی، یوسف، الصحوة الاسلامیة و هموم الوطن العربی و الاسلامی، 1987.
القرضاوی، یوسف، بیداری اسلامی و بحران هویت، عبدالعزیز سلیمی، سنندج: ناشر مترجم، چ 1، 1379.
القرضاوی، یوسف، قدس؛ آرمان هر مسلمان، ترجمه‌ی محمدابراهیم ساعدی، تایباد: انتشارات سنت تایباد، 1381.
القرضاوی، یوسف، آینده بیداری اسلامی و مفهوم بنیادگرایی، مترجم موسی تیموری قلعه‌نوی، نشر تیموری، 1381.
القرضاوی، یوسف، آینده حرکت اسلامی و اولویت‌های آن، مترجم محمد ملازاده، نشر احسان
کپل، ژیل، جنگ علیه افکار مسلمانان، مترجم، سید مصطفی لژایینی، گزارش گفتگو، شماره 15، بهمن و اسفند 1383، ص 130.
مطهری، مرتضی، پیرامون انقلاب اسلامی، صدرا، 1360.
هانتینگتون، ساموئل، رویارویی تمدنها، مجتبی امیری، اصلاحات سیاسی اقتصادی، ش 70-69 (خرداد و تیر 1372)
Albert Hourani, Islam in European Thought, Cambridge MA , New York , Cambridge University Press, 1991.
Augustus Richard Norton, Edit, Civil Society in the Middle East, Leiden, E. J. Brill, 1996, Vol.2.
Daniel pipes, In the Path of God, Islam and Political Power, New York, Basic books, Inc Publishers, 1983.
Edward Mortimer, Faith and Power: The Politics of Islam, New York, Random house, 1982. Gabriel A Almond, Strong Religion, The Rise of Fundamentalism around the World, Chicago, the University of Chicago press, 2003.
Gary Hart, the fourth power, oxford,
Gary Side, All Fall Down: America’s Tragic Encounter with Iran, London, I. B. Tauris, 1985. Graham E. Fuller,The Future of Political Islam
Hesham Sherabi, political thought of arab world, london, routledge, 1990.
James Walsh, "the sword of Islam" time international, 15 June 1992, fuller.
John L. Esposito, The Islamic Threat: Myth or Reality, 3rd edition, Oxford University press, 1999.
John L. Esposito, Tohn O. Voll , Makers of Contemporary Islam , Oxford , Oxford University Press, 2001.
Roy Olivier. The failure of political Islam. Cambridge: Harvard university press. 1994. Samuel P . Huntington, The Clash of Civilizations and the Remaking of World Order, New York, Simon and Schuster, 1997.
The Oxford Companion to Politics of the World, New York, Oxford University press, 1993.
Tibi, Bassam. The challenge of fundamentalism, 1998. pp. 111-154; Marty, Martin E, and R. Scott Apelby, eds. Fundamentalisms observed, Chicago: university of Chicago press 1991.

منبع مقاله :
حاتمی، محمدرضا و بحرانی، مرتضی؛ (1392)، دائرةالمعارف جنبش‌های اسلامی (جلد اول)، تهران: پژوهشکده مطالعات فرهنگی و اجتماعی، چاپ اول

 



نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط