نویسنده: آیة الله العظمی مکارم شیرازی
یا عَلیُّ، ثَلاثُ خِصالٍ مِن حَقائِقِ الإیمانِ: ألانفاقُ فی الإقتارِ وَ اِنصافُ النّاسِ مِن نَفسِکِ وَ بَذلُ العِلمِ لِلمُتِعَلّمِ.
ای علی، سه چیز از حقایق ایمان است: انفاق در تنگدستی، ادای حقوق دیگران، دانشآموختن به طالبان آن.
بحارالانوار، ج 77، ص 45.
پیامبر اعظم (صلی الله علیه و آله و سلم) دربارهی مفهوم «انفاق» میفرماید: «کُلُّ مَعروفٍ صَدَقَةٌ وَ ما أنفَقَ الرَّجُلُ عَلی نَفسِهِ وَ أهلِهِ کُتِبَ لَهُ صَدَقَةٌ وَ ما وَقی بِهِ الرَّجُلُ عِرضَهُ فَهُوَ صَدَقَةٌ وَ ما أنفَقَ الرَّجُلُ مِن نَفَقَةٍ فَعَلَی اللهِ خُلفَها إلا ما کانَ مِن نَفَقَةٍ فی بُنیانٍ أو مَعصِیَةٍ؛ هر کار نیکی به هر صورت که باشد صدقه و انفاق در راه خدا محسوب میشود (و منحصر به انفاقهای مالی نیست) ، و هر چه انسان برای نیازهای زندگی و خانوادهی خود صرف میکند صدقه نوشته میشود و آنچه انسان آبروی خود را با آن حفظ میکند صدقه است و آنچه را انسان در راه خدا انفاق میکند عوضش را به او خواهد داد، مگر چیزی که صرف بنا (همچون بنای خانه) یا در راه معصیت صرف شود». (1)
معمولاً مردم هنگام تنگدستی میگویند: «چراغی که به خانه رواست به مسجد حرام است». یا «ما که خودمان لنگ هستیم، چرا باید به فکر دیگران باشیم». و اینگونه سخنان و منطقهایی که در آنها نشانههایی از ضعف توکّل است، چرا که متوکّل کسی است که هنگام تنگدستی هم انفاق کند. این از نشانههای ایمان است. انفاق افراد ثروتمند اگر چه خوب است، افتخار نیست. مهم این است که انسان مصداق این فرمودهی الهی باشد: (وَ یُؤثِرُونَ عَلَی أنفُسِهِم وَ لَو کَانَ بِهِم خَصَاصَةٌ). (2).
و در خطّ ایثار حضرت علی (علیه السلام) و حضرت زهرا (علیهاالسلام) که سورهی هل أتی دربارهی آنان نازل شد قدم بردارد.
علی (علیه السلام) فرمود: «اِذا أملَقتُم فَتاجِروا اللهَ بِالصَّدَقَةِ؛ وقتی دستتان خالی شد با خدا معامله کنید و صدقه بدهید». (3) چنین کاری حقیقت ایمان را نشان میدهد.
قرآن مجید در آیات 133 - 136 سورهی آل عمران در معرّفی پرهیزگاران، پنج صفت از اوصاف عالی و انسانی برای آنها ذکر میکند میفرماید: «(الَّذِینَ یُنفِقُونَ فِی السَّرَّاءِ وَ الضَّرَّاءِ)؛ آنها در همه حال انفاق میکنند چه وقتی که در راحتی و وسعتاند و چه زمانی که در پریشانی و محرومیّتاند».
آنها با این کار ثابت می کنند که روح کمک به دیگران و نیکوکاری، در جانشان نفوذ کرده است؛ به همین دلیل، در هر وضعیّتی به این کار میپردازند. روشن است که انفاق در حال وسعت به تنهایی نشانهی نفوذ کامل صفت عالی سخاوت در اعماق روح انسان نیست، امّا آنها که در همه حال به انفاق میپردازند نشان میدهند که این صفت در آنها ریشهدار است.
ممکن است گفته شود انسان در حال تنگدستی چگونه میتواند انفاق کند؟ پاسخ این پرسش روشن است، زیرا اوّلاً افراد تنگدست نیز به مقدار توانایی میتوانند در راه کمک به دیگران انفاق کنند. ثانیاً انفاق منحصر به مال و ثروت نیست، بلکه هرگونه موهبت خدادادی را شامل میشود خواه مال و ثروت اشد یا علم و دانش یا مواهب دیگر.
به این ترتیب خداوند میخواهد روح گذشت و فداکاری و سخاوت را حتّی در نفوس مستمندان جای دهد تا از رذایل اخلاقی فراوانی که از «بخل» سرچشمه میگیرد برکنار بمانند. کسانی که انفاقهای کوچک در راه خدا را ناچیز میانگارند برای این است که هر یک از آنها را جداگانه مورد مطالعه قرار میدهند وگرنه همین کمکهای جزئی را چنانچه در کنار هم قرار دهیم و مثلاً مردم مملکتی - اعمّ از فقیر و غنی - هر کدام مبلغ ناچیزی برای کمک به بندگان خدا انفاق و برای پیشبرد اهداف اجتماعی مصرف کنند کارهای بزرگی با آن میتوانند انجام دهند. علاوه بر این، اثرمعنوی و اخلاقی انفاق بستگی به حجم انفاق و زیادی آن ندارد و در هر حال عاید انفاق کننده میشود.
جالب توجِّه اینکه در نخستین صفت برجستهی پرهیزگاران، «انفاق» و گذشت از مال و ثروت آن هم در حال خوشی یا تنگدستی، روشنترین نشانهی تقواست. (4)
کسانی که سالیان دراز از بیت المال و سهم امام زمان (علیه السلام) بهره برده و در حوزههای علمیه شاگردی کردهاند، آیا در مورد مردم احساس دین نمیکنند؟ آیا نمیاندیشند که وظیفه دارند علمی را که اندوختهاند بگسترانند؟ چرا دربارهی پزشکان انتقاد میکنیم و میگوییم از پول مردم استفاده کرده و اکنون به مردم خدمت نمیکنند و طلبکار مردمند؟ کسی که عالم شده است نیز چنین مطلبی در مورد او صدق میکند، زیرا او هم از شهریهی امام زمان (علیه السلام) بهره برده و توانسته به درجات علمی برسد و لذا وظیفه دارد به اسلام خدمت کند.
از آن گذشته، آیا احتکار فقط در مورد غذاست و در مورد غذای روحانی احتکار مصداق پیدا نمیکند؟ آیا اسلام از محتکر در غذای معنوی میگذرَد؟ هرگز چنین کسی بخشودنی نیست. مخاطب این سخن دو دستهاند:
نخست کسانی که تا آخر عمر بدون هدف در حوزههای علمیّه میمانند، پرسش من این است که شما در اینجا چه هدفی داری؟ آیا میخواهی مدرّس یا مجتهد یا مُبلّغ یا محقّق یا نویسنده شوی؟ باید از همین الان هدف خودت را مشخّص کنی و برنامهی نشر علم و بازدهی علمی را در کار خود داشته باشی.
به یاد دارم وقتی در نجف بودم برخی میگفتند ما آمدهایم درس بخوانیم و حضرت را زیارت کنیم و در این خاک پاک بمانیم. گفتم: این افتخار نیست، حضرت نه از شما زیارت میخواهد و نه در این خاک پاک ماندن و مردن را، بلکه شما وقتی عالم شدی باید به مناطقی که تشنهی روحانیاند و حتّی در تمام سال چشمشان به یک روحانی نمیافتد بروی و اهداف و برنامههای حضرت را تبلیغ کنی!
امیرمؤمنان علی (علیه السلام) در کلمات قصار نهج البلاغه میفرماید: «ما أخَذَ اللهُ عَلَی الجُهّالِ أن یَتَعَلَّمُوا حَتّی أَخَذَ عَلَی العُلَماءِ أَن یُعَلِّمُوا؛ خداوند پیش از آنکه از افراد نادان پیمان بگیرد که دنبال علم بروند از علما و دانشمندان پیمان گرفته که به آنها علم بیاموزند». (5) از این رو علما باید بیاموزند و در کنار همین درس طلبگی که میخوانید باید بذل علم کنید و برای اسلام مفید باشید. امروز بر هر عالمی لازم است که ناطق باشد. کسانی را میشناسم که نطق و بیان نداشتند، امّا وقتی در مسیر منبر و وعظ و خطابه افتادند از بهترین سخنوران شدند. برخی میگویند اگر در خطّ منبر و نویسندگی و تحقیق بیفتیم از درسهایمان باز میمانیم! این هم از وسوسههای شیطان است.
وظیفهی بزرگ دانشمندان این است که در تبیین فرمانهای الهی و معارف دینی بکوشند و خداوند از همهی آنها پیمان مؤکّدی در این زمینه گرفته است، بدین معنی که حقایق قرآن را آشکارا در اختیار مردم بگذارند تا به روشنی همهی تودهها از آن آگاه گردند و به روح و جان آنها برسند و اگر آنها در تبیین و تفسیر مسلمانان کوتاهی کنند مشمول همان سرنوشتیاند که خداوند در آیهی 187 سورهی آل عمران و مانند آن برای علمای یهود بیان کرده است.
در حدیثی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: «مَن کَتَمَ عِلماً عَن أهلِهِ ألجَمَ یَومَ القِیامَةِ بِلِجامٍ مِن نارٍ؛ هر که علم و دانشی را از آنان که اهل هستند (و نیاز به آن دارند) کتمان کند خداوند در روز رستاخیز دهنهای از آتش به دهانش میزند».
دسته دوم کسانیاند که در حوزههای علمیّه در تصمیمگیریهایشان دائم تردید دارند. مثلاً چند روزی در فکر نویسندگی میافتد و آن را نیمه کاره رها میکند، یا چند روزی در فکر سخنوری و خطابه میافتد نیمه کاره رهایش میکند، سرانجام میگوید بروم همان درس را بخوانم. شما اگر خطّ صحیحی را شروع کردید همان را ادامه بدهید، چرا که انسان نباید تا آخر عمر تجربه کسب کند.
انسانهای مردّد و دمدمی مزاج به هیچ جایی نمیرسند و هرگز موفّق نمیشوند، زیرا مرتّب در حال تغییر و تبدّل هدف هستند.
حال که مطلب به اینجا رسید کمی دربارهی وضعیّت دانشمندان و مقام آنها و وظیفهی بزرگی که بر دوش دانشمندان و علما سنگینی میکند و همچنین دربارهی نشر علم بحث کنیم:
در ادامهی حدیث، مقام دانشمندان برتر و بالاتر از افسران و مرزبانانی که در برابر هجوم دشمنان اسلام پیکار میکنند شمره شده و این از آن روست که آنان نگاهبان عقاید و فرهنگ اسلامند، در حالی که اینان حافظ مرزهای جغرافیایی.
مسلّماً ملّتی که مرزهای عقیدتی و فرهنگی او مورد هجوم دشمن قرار گیرد و نتواند به خوبی از آن دفاع کند در مدّت کوتاهی از نظر سیاسی و نظامی نیز شکست خواهد خورد. (7)
در حدیث دیگری امیرمؤمنان علی (علیه السلام) فرمود: «مَن جاءَتهُ مَنِیَّتُهُ وَ هُوَ یَطلُبُ العِلمَ فَبَینَهُ وَ بَینَ الاَنبیاءِ دَرَجَةٌ؛ کسی که مرگ او فرا رسد در حالی که در طلب علم است، میان او و پیامبران یک درجه فاصله است». (9)
میدانیم که در شبهای ماهتابی به خصوص شب چهاردهم ماه که بدر کامل است، ستارگان در نور ماه محو میشوند. جالب اینکه در مقایسهی عالم و عابد در حدیث دیگری از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) آمده است: «فَضلُ العالِمِ عَلَی العابِدِ کَفَضلِ القَمَرِ عَلی سائِرِ النُّجُومِ لَیلَةَ البَدرِ؛ برتری عالم بر عابد، همچون برتری ماه در شب بدر بر سایر ستارگان است». (10)
جالب اینکه عابد عبادتی میکند که هدف آفرینش انسان است، ولی چون روح عبادت، معرفت است عالم بر او برتری فوق العاده دارد. آنچه دربارهی برتری عالم بر عابد در روایات فوق آمده، منظور از آن فاصلهی عظیم میان این دو است و لذا در حدیث دیگری تفاوت میان این دو به جای یک درجه، یک صد درجه ذکر شده که فاصلهی هر درجه با درجهی دیگر مقدار حرکت سریع اسب در هفتاد سال است.
این نیز روشن است که مقام شفاعت در قیامت از آنِ هر کس نیست، بلکه مقام مقرّبان درگاه خداست. در حدیثی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: «یَشفَعُ یَومَ القِیامَةِ ثَلاثَةٌ؛ الأنبِیاءُ ثُمَّ العُلَماءُ ثُمَّ الشُّهَداءٌ؛ سه گروه در قیامت شفاعت میکنند: پیامبران، علما، شهیدان». (11)
حسن بن عمّار میگوید روزی نزد (زهری) رفتم، بعد از آنکه نقل حدیث را برای مردم ترک گفته بود، به او گفتم احادیثی را که شنیدهای برای من بازگو. گفت: مگر نمیدانی که دیگر برای کسی حدیث نقل نمیکنم. گفتم: به هر حال یا تو حدیث بگو یا من حدیث نقل میکنم. گفت: تو حدیث بگو. گفتم: از علی (علیه السلام) نقل شده است که فرمود: «مَا أَخَذَ اللهُ عَلی أهلِ الجَهلِ أَن یَتَعَلَّمُوا حَتّی أَخَذَ عَلی أهلِ العِلمِ أن یُعَلِّمُوا؛ خداوند پیش از آنکه از افراد نادان پیمان بگیرد که دنبال دانش بروند از علما پیمان گرفته است که به آنان علم بیاموزند». (13) هنگامی که این حدیث تکان دهنده را برای او خواندم، سکوت خود را شکست و گفت: اکنون بشنو تا برای تو بگویم و در همان مجلس چهل حدیث برای من روایت کرد.
پیامبر اعظم (صلی الله علیه و آله و سلم) در حدیثی فرمود: «اِنَّ مَثَلَ العُلَماءِ فِی الاَرضِ کَمَثَلِ النُّجومِ فِی السَّماءِ یُهتَدی بِها فِی ظُلُماتِ البَرِّ وَ البَحرِ فَإذا طُمِسَت اُوشِکَ أن تَضِلَّ الهُداة؛ مثل دانشمندان در روی زمین مثل ستارگان است که در تاریکیهای خشکی و دریا وسیلهی راهیابی مردمند، ولی هرگاه ناپدید شدند راه یافتگان درمعرض گمراهی قرار میگیرند». (15)
و در حدیث دیگری فرمود: «المُؤمنُ اِذا ماتَ و تَرکَ وَرَقةً واحِدَةً عَلَیها عِلمُ تَکونَ تلِکَ الوَرَقةُ یَومَ القِیامَةِ سِتراً فِیما بَیَنهُ وَ بَینَ النارِ وَ أعطاهُ اللهُ تَبارَکَ وَ تعَالی بِکُلِ حَرفٍ مَکتوبٍ عَلَیها مَدینَةً أوسَعَ مِن الدُّنیا سَبعَ مَرّاتٍ؛ هرگاه مؤمن بمیرد و برگهای که در آن دانشی است از خود بر جای نهد، روز قیامت آن برگه میان او و آتش پردهای خواهد بود و خداوند برای هر حرفی که روی آن نوشته شده شهری که هفت برابر دنیاست به او خواهد داد». (16)
از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) روایت شده است که فرمود: «النَّظَرُ إلی وَجهِ العالِمِ عِبادَةٌ؛ نگاه کردن به چهرهی دانشمند عبادت است». (17)
از محمّد بن ابی عمیر عبدی نقل شده است که گفت: امیرمؤمنان علی (علیه السلام) فرمود: «ما أخَذَ اللهُ میثاقاً مِن أَهلِ الجَهلِ بِطَلَبِ تِبیانِ العِلمِ حَتّی أخَذَ میثاقاً مِن أهلِ العِلمِ بِبَیانِ العِلمِ لِلجُهّالِ لِأنَّ العِلمَ کانَ قَبلَ الجَهلِ؛ خداوند از مردم پیمان نگرفته که در جستوجوی آشکار شدن دانش باشند، امّا از دانشمندان پیمان گرفته که دانش را برای آنان بیان کنند، زیرا دانش پیش از جهل بوده است». (18)
مکارم شیرازی، ناصر، (1390) انوار هدایت (مجموعه مباحث اخلاقی)؛ قم: انتشارات امام علی بن ابی طالب (ع)، چاپ اول.
ای علی، سه چیز از حقایق ایمان است: انفاق در تنگدستی، ادای حقوق دیگران، دانشآموختن به طالبان آن.
بحارالانوار، ج 77، ص 45.
نور هدایت
پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در این بخش از وصیّت سه مطلب را از حقایق ایمان شمرده، که در حقیقت اشاره دارد به سه قسم از انواع انفاق (انفاقهای مالی، حقوقی، علمی) و بخش مهم و اساسی آن ایمان است.پیامبر اعظم (صلی الله علیه و آله و سلم) دربارهی مفهوم «انفاق» میفرماید: «کُلُّ مَعروفٍ صَدَقَةٌ وَ ما أنفَقَ الرَّجُلُ عَلی نَفسِهِ وَ أهلِهِ کُتِبَ لَهُ صَدَقَةٌ وَ ما وَقی بِهِ الرَّجُلُ عِرضَهُ فَهُوَ صَدَقَةٌ وَ ما أنفَقَ الرَّجُلُ مِن نَفَقَةٍ فَعَلَی اللهِ خُلفَها إلا ما کانَ مِن نَفَقَةٍ فی بُنیانٍ أو مَعصِیَةٍ؛ هر کار نیکی به هر صورت که باشد صدقه و انفاق در راه خدا محسوب میشود (و منحصر به انفاقهای مالی نیست) ، و هر چه انسان برای نیازهای زندگی و خانوادهی خود صرف میکند صدقه نوشته میشود و آنچه انسان آبروی خود را با آن حفظ میکند صدقه است و آنچه را انسان در راه خدا انفاق میکند عوضش را به او خواهد داد، مگر چیزی که صرف بنا (همچون بنای خانه) یا در راه معصیت صرف شود». (1)
1. انفاق مال
«اقتار» به معنی تنگی معیشت است. یعنی انسان هنگام تنگدستی انفاق کند که خود نشانهی حقیقت ایمان است و همین میرساند که او فقط خدا را رزّاق میداند.معمولاً مردم هنگام تنگدستی میگویند: «چراغی که به خانه رواست به مسجد حرام است». یا «ما که خودمان لنگ هستیم، چرا باید به فکر دیگران باشیم». و اینگونه سخنان و منطقهایی که در آنها نشانههایی از ضعف توکّل است، چرا که متوکّل کسی است که هنگام تنگدستی هم انفاق کند. این از نشانههای ایمان است. انفاق افراد ثروتمند اگر چه خوب است، افتخار نیست. مهم این است که انسان مصداق این فرمودهی الهی باشد: (وَ یُؤثِرُونَ عَلَی أنفُسِهِم وَ لَو کَانَ بِهِم خَصَاصَةٌ). (2).
و در خطّ ایثار حضرت علی (علیه السلام) و حضرت زهرا (علیهاالسلام) که سورهی هل أتی دربارهی آنان نازل شد قدم بردارد.
علی (علیه السلام) فرمود: «اِذا أملَقتُم فَتاجِروا اللهَ بِالصَّدَقَةِ؛ وقتی دستتان خالی شد با خدا معامله کنید و صدقه بدهید». (3) چنین کاری حقیقت ایمان را نشان میدهد.
قرآن مجید در آیات 133 - 136 سورهی آل عمران در معرّفی پرهیزگاران، پنج صفت از اوصاف عالی و انسانی برای آنها ذکر میکند میفرماید: «(الَّذِینَ یُنفِقُونَ فِی السَّرَّاءِ وَ الضَّرَّاءِ)؛ آنها در همه حال انفاق میکنند چه وقتی که در راحتی و وسعتاند و چه زمانی که در پریشانی و محرومیّتاند».
آنها با این کار ثابت می کنند که روح کمک به دیگران و نیکوکاری، در جانشان نفوذ کرده است؛ به همین دلیل، در هر وضعیّتی به این کار میپردازند. روشن است که انفاق در حال وسعت به تنهایی نشانهی نفوذ کامل صفت عالی سخاوت در اعماق روح انسان نیست، امّا آنها که در همه حال به انفاق میپردازند نشان میدهند که این صفت در آنها ریشهدار است.
ممکن است گفته شود انسان در حال تنگدستی چگونه میتواند انفاق کند؟ پاسخ این پرسش روشن است، زیرا اوّلاً افراد تنگدست نیز به مقدار توانایی میتوانند در راه کمک به دیگران انفاق کنند. ثانیاً انفاق منحصر به مال و ثروت نیست، بلکه هرگونه موهبت خدادادی را شامل میشود خواه مال و ثروت اشد یا علم و دانش یا مواهب دیگر.
به این ترتیب خداوند میخواهد روح گذشت و فداکاری و سخاوت را حتّی در نفوس مستمندان جای دهد تا از رذایل اخلاقی فراوانی که از «بخل» سرچشمه میگیرد برکنار بمانند. کسانی که انفاقهای کوچک در راه خدا را ناچیز میانگارند برای این است که هر یک از آنها را جداگانه مورد مطالعه قرار میدهند وگرنه همین کمکهای جزئی را چنانچه در کنار هم قرار دهیم و مثلاً مردم مملکتی - اعمّ از فقیر و غنی - هر کدام مبلغ ناچیزی برای کمک به بندگان خدا انفاق و برای پیشبرد اهداف اجتماعی مصرف کنند کارهای بزرگی با آن میتوانند انجام دهند. علاوه بر این، اثرمعنوی و اخلاقی انفاق بستگی به حجم انفاق و زیادی آن ندارد و در هر حال عاید انفاق کننده میشود.
جالب توجِّه اینکه در نخستین صفت برجستهی پرهیزگاران، «انفاق» و گذشت از مال و ثروت آن هم در حال خوشی یا تنگدستی، روشنترین نشانهی تقواست. (4)
2. انفاق حقوق
در اسلام حق دادنی است نه گرفتنی؛ یعنی اگر کسی حقّی بر گردن کسی دارد باید خودش قاضی باشد و حقّ دیگران را بدهد، زیرا جمعیّتی که حق در میان آنها گرفتنی باشد به حقایق ایمان دست نیافتهاند.3. انفاق علم
سومین نشانهی حقیقت ایمان انفاق علم است. یعنی علم و دانش را در اختیار طالبان آن قرار دهند. در مورد «علم» برخی فقط به کسب آن میاندیشند و بسیار هم جدّی هستند، ولی در مورد نشر دانش هیچ نمیاندیشند.کسانی که سالیان دراز از بیت المال و سهم امام زمان (علیه السلام) بهره برده و در حوزههای علمیه شاگردی کردهاند، آیا در مورد مردم احساس دین نمیکنند؟ آیا نمیاندیشند که وظیفه دارند علمی را که اندوختهاند بگسترانند؟ چرا دربارهی پزشکان انتقاد میکنیم و میگوییم از پول مردم استفاده کرده و اکنون به مردم خدمت نمیکنند و طلبکار مردمند؟ کسی که عالم شده است نیز چنین مطلبی در مورد او صدق میکند، زیرا او هم از شهریهی امام زمان (علیه السلام) بهره برده و توانسته به درجات علمی برسد و لذا وظیفه دارد به اسلام خدمت کند.
از آن گذشته، آیا احتکار فقط در مورد غذاست و در مورد غذای روحانی احتکار مصداق پیدا نمیکند؟ آیا اسلام از محتکر در غذای معنوی میگذرَد؟ هرگز چنین کسی بخشودنی نیست. مخاطب این سخن دو دستهاند:
نخست کسانی که تا آخر عمر بدون هدف در حوزههای علمیّه میمانند، پرسش من این است که شما در اینجا چه هدفی داری؟ آیا میخواهی مدرّس یا مجتهد یا مُبلّغ یا محقّق یا نویسنده شوی؟ باید از همین الان هدف خودت را مشخّص کنی و برنامهی نشر علم و بازدهی علمی را در کار خود داشته باشی.
به یاد دارم وقتی در نجف بودم برخی میگفتند ما آمدهایم درس بخوانیم و حضرت را زیارت کنیم و در این خاک پاک بمانیم. گفتم: این افتخار نیست، حضرت نه از شما زیارت میخواهد و نه در این خاک پاک ماندن و مردن را، بلکه شما وقتی عالم شدی باید به مناطقی که تشنهی روحانیاند و حتّی در تمام سال چشمشان به یک روحانی نمیافتد بروی و اهداف و برنامههای حضرت را تبلیغ کنی!
امیرمؤمنان علی (علیه السلام) در کلمات قصار نهج البلاغه میفرماید: «ما أخَذَ اللهُ عَلَی الجُهّالِ أن یَتَعَلَّمُوا حَتّی أَخَذَ عَلَی العُلَماءِ أَن یُعَلِّمُوا؛ خداوند پیش از آنکه از افراد نادان پیمان بگیرد که دنبال علم بروند از علما و دانشمندان پیمان گرفته که به آنها علم بیاموزند». (5) از این رو علما باید بیاموزند و در کنار همین درس طلبگی که میخوانید باید بذل علم کنید و برای اسلام مفید باشید. امروز بر هر عالمی لازم است که ناطق باشد. کسانی را میشناسم که نطق و بیان نداشتند، امّا وقتی در مسیر منبر و وعظ و خطابه افتادند از بهترین سخنوران شدند. برخی میگویند اگر در خطّ منبر و نویسندگی و تحقیق بیفتیم از درسهایمان باز میمانیم! این هم از وسوسههای شیطان است.
وظیفهی بزرگ دانشمندان این است که در تبیین فرمانهای الهی و معارف دینی بکوشند و خداوند از همهی آنها پیمان مؤکّدی در این زمینه گرفته است، بدین معنی که حقایق قرآن را آشکارا در اختیار مردم بگذارند تا به روشنی همهی تودهها از آن آگاه گردند و به روح و جان آنها برسند و اگر آنها در تبیین و تفسیر مسلمانان کوتاهی کنند مشمول همان سرنوشتیاند که خداوند در آیهی 187 سورهی آل عمران و مانند آن برای علمای یهود بیان کرده است.
در حدیثی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: «مَن کَتَمَ عِلماً عَن أهلِهِ ألجَمَ یَومَ القِیامَةِ بِلِجامٍ مِن نارٍ؛ هر که علم و دانشی را از آنان که اهل هستند (و نیاز به آن دارند) کتمان کند خداوند در روز رستاخیز دهنهای از آتش به دهانش میزند».
دسته دوم کسانیاند که در حوزههای علمیّه در تصمیمگیریهایشان دائم تردید دارند. مثلاً چند روزی در فکر نویسندگی میافتد و آن را نیمه کاره رها میکند، یا چند روزی در فکر سخنوری و خطابه میافتد نیمه کاره رهایش میکند، سرانجام میگوید بروم همان درس را بخوانم. شما اگر خطّ صحیحی را شروع کردید همان را ادامه بدهید، چرا که انسان نباید تا آخر عمر تجربه کسب کند.
انسانهای مردّد و دمدمی مزاج به هیچ جایی نمیرسند و هرگز موفّق نمیشوند، زیرا مرتّب در حال تغییر و تبدّل هدف هستند.
حال که مطلب به اینجا رسید کمی دربارهی وضعیّت دانشمندان و مقام آنها و وظیفهی بزرگی که بر دوش دانشمندان و علما سنگینی میکند و همچنین دربارهی نشر علم بحث کنیم:
جایگاه دانشمندان
در روایتی از امام صادق (علیه السلام) به علما «مُرابط» اطلاق شده است، آنجا که میفرماید: «عُلَماءُ شیعَتِنا مُرابِطُونَ بِالثَّغرِ الَّذی یَلی اِبلیسَ وَ عِفاریتِهِ یَمنَعُونَهُم عَن الخُروجِ عَلی ضُعَفاءِ شیعَتِنا وَ عَن اَن یَتَسَلَّطَ عَلَیهِم اِبلیسُ؛ دانشمندان پیروان ما همانند مرزبانانیاند که در برابر لشکر ابلیس صف کشیدهاند و از حملهی آنان به کسانی که قدرت دفاع ندارند جلو میگیرند». (6)در ادامهی حدیث، مقام دانشمندان برتر و بالاتر از افسران و مرزبانانی که در برابر هجوم دشمنان اسلام پیکار میکنند شمره شده و این از آن روست که آنان نگاهبان عقاید و فرهنگ اسلامند، در حالی که اینان حافظ مرزهای جغرافیایی.
مسلّماً ملّتی که مرزهای عقیدتی و فرهنگی او مورد هجوم دشمن قرار گیرد و نتواند به خوبی از آن دفاع کند در مدّت کوتاهی از نظر سیاسی و نظامی نیز شکست خواهد خورد. (7)
مقام علما
می دانیم که مقام شهید در اسلام والاترین مقام است، امّا در حدیثی از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) میخوانیم که فرمود: «فَضلُ العالِمِ عَلَی الشَّهیدِ دَرَجَةٌ؛ عالم یک درجه از شهید بالاتر است و شهید یک درجه از عابد. و برتری عالم بر سایر مردم مانند برتری من بر کوچکترین آنان است». (8)در حدیث دیگری امیرمؤمنان علی (علیه السلام) فرمود: «مَن جاءَتهُ مَنِیَّتُهُ وَ هُوَ یَطلُبُ العِلمَ فَبَینَهُ وَ بَینَ الاَنبیاءِ دَرَجَةٌ؛ کسی که مرگ او فرا رسد در حالی که در طلب علم است، میان او و پیامبران یک درجه فاصله است». (9)
میدانیم که در شبهای ماهتابی به خصوص شب چهاردهم ماه که بدر کامل است، ستارگان در نور ماه محو میشوند. جالب اینکه در مقایسهی عالم و عابد در حدیث دیگری از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) آمده است: «فَضلُ العالِمِ عَلَی العابِدِ کَفَضلِ القَمَرِ عَلی سائِرِ النُّجُومِ لَیلَةَ البَدرِ؛ برتری عالم بر عابد، همچون برتری ماه در شب بدر بر سایر ستارگان است». (10)
جالب اینکه عابد عبادتی میکند که هدف آفرینش انسان است، ولی چون روح عبادت، معرفت است عالم بر او برتری فوق العاده دارد. آنچه دربارهی برتری عالم بر عابد در روایات فوق آمده، منظور از آن فاصلهی عظیم میان این دو است و لذا در حدیث دیگری تفاوت میان این دو به جای یک درجه، یک صد درجه ذکر شده که فاصلهی هر درجه با درجهی دیگر مقدار حرکت سریع اسب در هفتاد سال است.
این نیز روشن است که مقام شفاعت در قیامت از آنِ هر کس نیست، بلکه مقام مقرّبان درگاه خداست. در حدیثی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: «یَشفَعُ یَومَ القِیامَةِ ثَلاثَةٌ؛ الأنبِیاءُ ثُمَّ العُلَماءُ ثُمَّ الشُّهَداءٌ؛ سه گروه در قیامت شفاعت میکنند: پیامبران، علما، شهیدان». (11)
وظیفهی دانشمندان
از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) نقل شده است که فرمود: «مَن کَتَمَ عِلماً عَن أهلِهِ اُلجِمَ یَومَ القِیامَةِ لِجاماً مِن نارٍ؛ هر که علم و دانشی را از کسی که اهل آن است (و بدان نیاز دارد) کتمان کند خداوند در روز رستاخیز دهانهای از آتش به دهانش میزند». (12)حسن بن عمّار میگوید روزی نزد (زهری) رفتم، بعد از آنکه نقل حدیث را برای مردم ترک گفته بود، به او گفتم احادیثی را که شنیدهای برای من بازگو. گفت: مگر نمیدانی که دیگر برای کسی حدیث نقل نمیکنم. گفتم: به هر حال یا تو حدیث بگو یا من حدیث نقل میکنم. گفت: تو حدیث بگو. گفتم: از علی (علیه السلام) نقل شده است که فرمود: «مَا أَخَذَ اللهُ عَلی أهلِ الجَهلِ أَن یَتَعَلَّمُوا حَتّی أَخَذَ عَلی أهلِ العِلمِ أن یُعَلِّمُوا؛ خداوند پیش از آنکه از افراد نادان پیمان بگیرد که دنبال دانش بروند از علما پیمان گرفته است که به آنان علم بیاموزند». (13) هنگامی که این حدیث تکان دهنده را برای او خواندم، سکوت خود را شکست و گفت: اکنون بشنو تا برای تو بگویم و در همان مجلس چهل حدیث برای من روایت کرد.
ارزش و مقام و وظیفهی دانشمندان در روایات اسلامی
از حضرت علی (علیه السلام) نقل شده که پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: «ألعالِمُ بَینَ الجُهّالِ کَالحَیّ بَینَ الامواتِ؛ دانشمند در میان نادانان مانند زنده در میان مردگان است». (14)پیامبر اعظم (صلی الله علیه و آله و سلم) در حدیثی فرمود: «اِنَّ مَثَلَ العُلَماءِ فِی الاَرضِ کَمَثَلِ النُّجومِ فِی السَّماءِ یُهتَدی بِها فِی ظُلُماتِ البَرِّ وَ البَحرِ فَإذا طُمِسَت اُوشِکَ أن تَضِلَّ الهُداة؛ مثل دانشمندان در روی زمین مثل ستارگان است که در تاریکیهای خشکی و دریا وسیلهی راهیابی مردمند، ولی هرگاه ناپدید شدند راه یافتگان درمعرض گمراهی قرار میگیرند». (15)
و در حدیث دیگری فرمود: «المُؤمنُ اِذا ماتَ و تَرکَ وَرَقةً واحِدَةً عَلَیها عِلمُ تَکونَ تلِکَ الوَرَقةُ یَومَ القِیامَةِ سِتراً فِیما بَیَنهُ وَ بَینَ النارِ وَ أعطاهُ اللهُ تَبارَکَ وَ تعَالی بِکُلِ حَرفٍ مَکتوبٍ عَلَیها مَدینَةً أوسَعَ مِن الدُّنیا سَبعَ مَرّاتٍ؛ هرگاه مؤمن بمیرد و برگهای که در آن دانشی است از خود بر جای نهد، روز قیامت آن برگه میان او و آتش پردهای خواهد بود و خداوند برای هر حرفی که روی آن نوشته شده شهری که هفت برابر دنیاست به او خواهد داد». (16)
از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) روایت شده است که فرمود: «النَّظَرُ إلی وَجهِ العالِمِ عِبادَةٌ؛ نگاه کردن به چهرهی دانشمند عبادت است». (17)
از محمّد بن ابی عمیر عبدی نقل شده است که گفت: امیرمؤمنان علی (علیه السلام) فرمود: «ما أخَذَ اللهُ میثاقاً مِن أَهلِ الجَهلِ بِطَلَبِ تِبیانِ العِلمِ حَتّی أخَذَ میثاقاً مِن أهلِ العِلمِ بِبَیانِ العِلمِ لِلجُهّالِ لِأنَّ العِلمَ کانَ قَبلَ الجَهلِ؛ خداوند از مردم پیمان نگرفته که در جستوجوی آشکار شدن دانش باشند، امّا از دانشمندان پیمان گرفته که دانش را برای آنان بیان کنند، زیرا دانش پیش از جهل بوده است». (18)
پینوشتها:
1. تفسیر قرطبی، ج14، ص 307.
2. سورهی حشر، آیهی 9.
3. نهج البلاغه، حکمت 258.
4. رجوع شود به: تفسیر نمونه، ذیل آیهی 134 سورهی آل عمران.
5. بحارالانوار، ج 2، ص 78.
6. بحارالانوار، ج 2، ص 5.
7. رجوع شود به: تفسیر نمونه، ذیل آیهی 200 سورهی آل عمران.
8. مجمع البیان، ج 9، ص 418.
9. همان، ص 19.
10. بحارالانوار، ج 2، ص 18.
11. کنزالعمّال، ج 14، ص 401.
12. کنزالعمّال، ج 10، ص 191.
13. بحارالانوار، ج 2، ص 78.
14. وسائل الشیعه، ج 18، ص 15.
15. المحجّة البیضاء، ج 1، ص 21.
16. بحارالانوار، ج 2، ص 144.
17. همان، ج 1، ص 195.
18. مفید، امالی، ص 66.
مکارم شیرازی، ناصر، (1390) انوار هدایت (مجموعه مباحث اخلاقی)؛ قم: انتشارات امام علی بن ابی طالب (ع)، چاپ اول.