اخوان الصفا علوم را به سه دسته علوم رياضيه، علوم شرعي و علوم فلسفي تقسيم ميکند. علوم رياضيه به تعبير اخوان، علم الآداب است که براي طلب معاش و مصلحت امر در دنيا به کار گرفته ميشود و شامل علومي نظير حرف و صنايع و بيع و شرا ميگردد. قلمرو علوم شرعي نفسانيات انساني است.
علوم فلسفي خود به چهار نوع رياضيات، منطقيات، طبيعيات و الهيات تقسيم ميشود. (1) تقسيمبندي اخوان الصفا از انواع علم سياست يا به اعتبار نوع تدبيرها و چگونگي روابط انسانها با يکديگر و نيز به اعتبار ويژگيهاي سياستکنندگان و سياستشوندگان است. علاوه بر تقسيم کلي سياست به دو دسته جسماني و روحاني، اخوانالصفا سياست را به پنج نوعي جزئيتر تقسيم کرده است:
علم السياسة و هي خمسة انواع: اولها السياسة النبويه و الثاني السياسة الملوکيه و الثالث السياسة العاميّه و الرابع السياسة الخاصيّه و الخامس السياسة الذاتيه. (2)
علم سياست پنج نوع است: اول سياست نبوي، دوم سياست ملوکي، سوم سياست عامه، چهارم سياست خاصه، پنجم سياست ذاتي.
سياست نبوي (کشورداري پيامبران)
قلمرو اين نوع سياست، نبوت، برنامهها و اهداف انبيا است. شناخت چگونگي وضع نواميس و سنتها و دور داشتن نفوس از اديان فاسد و آرا و عادتهاي پست و افعال و اعمال جائرانه، يکي از ارکان اين سياست است.رکن دوم سياست نبوي، شناخت چگونگي انتقال آن آراء، عادتها و افعال ناپسند از ضماير و نفوس و جايگزيني آراي پسنديده، عادتهاي نيکو و اعمال خوشايند و اخلاق شايسته به جاي ناپسنديهاي قبلي است.
رکن سوم در سياست نبوي، چگونگي هدايت و راهنمايي نفوس شريره است که از طريق ارشاد و موعظه، و نيز از طريق توبيخ و تهديد و وعده و وعيد امکانپذير است. سيره انبيا در هدايت نفوس شريره، تشويق به اعمال خير و بيداري نفوس و يادآوري معاد و قيامت است. هدف نهايي سياست انبيا، رسيدن به نجات است. (3) ويژگي رياست در سياست نبوي روحاني است، لذا در رأس آن انبيا قرار دارند. در رسائل اخوانالصفا از وضع شريعت به عنوان بالاترين و عاليترين تدبير و سياست ياد شده است.
انبيا به عنوان برگزيدگان از ميان عقلا و علما برترين سياستمداران براي شريعت وضع شده هستند. در رتبه بعد از انبيا از نظر برخورداري از عقل، فلاسفه و حکما قرار دارند که ميتوانند سياست نبوي را ادامه دهند.
سياست نبوي سياستي کامل است که در کنار دنيا، معاد را ترويج ميکند. راه پايداري دولت اهل شريعت، پايبندي به اصول شريعت است. برپايي سياست نبوي به اجراي سنتهاي شريعت بستگي دارد. از نظر اخوانالصفا، در کنار تبيين و توضيح شريعت، بيان حلال و حرام آن، تفسير حدود و احکام، تشويق به زهد در دنيا و مذمت دلبستگي به آن، اولين وظيفه و نيز اولين خصيصه نبوت در اجراي سنتهاي مربوط به شريعت است.
سياست ملوکي (کشورداري جانشيان پيامبران)
تداوم برنامهها، هدفها و سياست انبيا امري عقلي و لازمه حيات بشري است. زيرا آيين انبيا و رُسُل به دليل شمول قانون زندگي، لازمه حيات انسانها و تداوم اين سياست در سايه وجود جانشينان و خلفاي انبيا است.در ديدگاه اخوان امکان تداوم و اجراي احکام الهي از طريق سياست ملوکي امکانپذير است. سياست ملوکي در واقع سياست خلفا و جانشينان نبوت است و ائمه اطهار (عليهمالسلام) مصداق عيني خلافت از طرف نبي ميباشند (4) و سياستي است که هدفش اجراي احکام نبوت و دستورات انبيا است. سياست ملوکي مفهوم ديگري از خلافت است که به دو دسته خلافت در نبوت و خلافت در مُلک تقسيم ميشود. (5)
خلافت در مُلک شامل امور اجرايي حکومتي نظير گرفتن بيعت و خراج و امور مالي و حفظ ثغور و مرزها است.
وظايف کلي سياست ملوکي به قرار زير است:
الف. شناخت و حفظ شريعت براي امت.
ب. احياي سنت شريعت از راه امر به معروف و نهي از منکر و اقامه حدود و اجراي احکام صاحب شريعت.
ج. رد مظالم، از بين بردن دشمنان و اشرار و ياريرساني به نيکان و...
ويژگي اساسي حکومت جانشينان پيامبران، عمل به حق و عدالتورزي است، بنابراين کليه حکومتهايي که داراي اين ويژگي باشند، در زمره سياست و حکومت جانشينان پيامبران قرار دارند.
مبناي مشروعيت حاکمان در اين روش حکومتي، از شرع ناشي شده و محور عمل سياسي آنان در چهارچوب وظايف پيامبران است و روش حکومت آنان التزام به حق و عدالت است. (6) کساني در رأس اين سياست قرار ميگيرند که با اصول شريعت آشنا باشند و اجراي احکام آن را در برنامه خود قرار دهند.
ذکر اين سياست از طرف اخوان، در واقع يک نظريهپردازي براي نظام سياسي مطلوب بعد از رحلت پيامبران و ائمه است. ملاک مشروعيت اينگونه نظامها در چهارچوب آيين شريعت و اجراي احکام آن است. فقدان آن شرايط، عامل فقدان مشروعيت نظامهاي سياسي بعد از پيامبران است. به ديده اخوانالصفا، نظام سياسي دوره حيات آنان از مشروعيت برخوردار نيست چون از شريعت شناخت ندارد و ملتزم به اجراي احکام آن نيز نمي باشد. (7)
سياست عامه (کشورداري توده)
اين قسم از سياست، با مفهوم متداول در امر حکومت که بحث از قدرت و رياست بر جماعات و گروهها است، سنخيت عيني دارد، زيرا سياست بحث از قدرت، چگونگي حکومت حاکمان و ويژگيها و شرايط آنها است.علم شريعت، علم صناعت و علم مربوط به مُلک و مملکت که در رسائل با عنوان علمالمُلکة از آن ياد شده، سه دسته علوم بشري هستند که هر کدام تأمين کننده بخشي از نيازهاي اجتماعي و غير اجتماعي انسان است. علم الملکة يا علم مملکتداري، علم مربوط به رياست بر جماعات و تدبير امور آنان است. علم مملکتداري شامل دو بخش سياست خاصه و عامه است. (8) ماهيت سياست عامه، رياست بر جماعات و گروهها است.
و اما السياسة العاميّه التي هي الرياسة علي الجماعات کرياسة الامراء علي البلدان و المُدُن و رياسة الدهاقين علي اهل القري و رياسة الجيوش علي العساکر و ماشاکلها. (9)
سياست عامه، رياست بر جماعات است، مانند نوع رياست حاکمان در شهرها و بلاد و رياست زمينداران بر اهالي قريه و رياست فرمانده لشکر بر لشکريان و نظير آن.
در اين علم دو گونه، طبقه حاکم و طبقه حکومت شده وجود دارد. وظيفه حکومت کننده شناخت به حالات و نيازها و ويژگيها و تلاش براي تأمين آن نيازها، متناسب با آن شرايط و ويژگيها است. شناخت به طبقات مرئوسين، از ضروريترين شناختها در اين نوع از سياست است، زيرا با شناخت حاکميت نسبت به مرئوسين، سياست عامه از اتقان و استواري بيشتري برخوردار خواهد بود. در رياست عامه جزء جزء اموري که بايد رياستکنندگان به آن شناخت پيدا کرده و متناسب با آن اعمالي را انجام دهند، به قرار زير است:
شناخت طبقات زيردست شامل شناخت حالات و صفات، ويژگيها، صنايع، مذهب، اخلاق و مراتب آنها در ميان يکديگر است. شناخت به نوع ارتباط و ميزان همبستگي آنان با يکديگر و آگاهي از اينکه در امور خويش آيا با يکديگر با انصاف عمل ميکنند يا نه؟ از بين بردن تفرقه ميان آنان بعد از شناخت به نوع روابط ميان آنها، استخدام و به کارگيري آنان در امور و صنايعي که لايق آن هستند و به مصلحت آنان است. (10) علت پذيرش اين سياست و تسليم در برابر رؤسا از طرف مرئوسين، ريشه در واقعيت زندگي اجتماعي مردم دارد. اين واقعيت، همانا نياز به رئيس در زندگي بشري است؛ ضرورت رئيس، براي انتظام امور زندگي است.
نيازمنديهاي معيشتي انسانها، توسط رؤساي عامه برآورده ميشود؛ اما با توجه به بينش اخوان، اين سياست ناقص است، زيرا تنها تأمين کننده نيازهاي جسماني است.
واعلم ما من جماعة تجتمع علي ام من امور الدين و الدنيا و تريد يجري امرها علي السداد الا و لابدّ لها من رئيس يرئسها ليجتمع شملها و يحفظ نظام امرها... و يمنع من الفساد صلاحها. (11)
بدان که هر جماعتي که بر امري از امور دين و دنيا اجتماع کرده باشد و درصددند که امورشان با اتقان و محکمي به پيش رود، نيازمند رئيسي هستند که آنها را به هم پيوند داده و نظام امور را حفظ نمايد و از فسادي که صلاح آنها را به هم ميزند، باز دارد.
بنابراين بقاي اجتماع، حفظ نظام امور و جلوگيري از تفرقه و فساد از کارويژههاي رئيس و دليل نياز به رئيس است. کلاً ملاک رياست در انواع سياستها و از جمله سياست عامه، از ديدگاه اخوانالصفا عقلي است، زيرا خداوند عقل را بر بندگان خويش رئيس قرار داده است، بنابراين ملاک تدبير امور و حکم نيز عقل است.
انَّ الرئيس لابد له من اصل عليها يبني عليه امره و يحکم به بينهم و علي ذلک الامر يحفظ نظامهم و نحن قدرضينا بالرئيس علي جماعة اخواننا... العقل الذي جعله الله تعالي رئيساً علي القصلاء من خلقه الذين هم تحت الامر و النهي. (12)
رئيس ناچار از اصلي است که بناي امور مبتني است، براساس آن اصل بين مردم حکم ميکند و براساس آن امورشان را انتظام ميدهند. ما (گروه اخوانالصفا) به رياست عقل بر جماعت برادران، رضايت داديم... عقلي که خداوند آن را رئيس بر فضلاي خلق قرار داده است، يعني کساني که امر و نهي بر آنان شامل ميشود.
مرحوم دکتر حميد عنايت سياست عامه را در بينش اخوان الصفا به صورت زير بيان کرده است: فرمانروايي بر تودههاي مردم، آگاهي از اصناف مردم فرمانبردار، و وضع و حال و تبار و پيشه و باورها و ويژگيهاي آنها به ترتيب پايگاههاي ايشان و تقسيمشان به عوام و خواص و رسيدگي به کارهايشان و فراهم آوردن وسايل زيست مردم و حفظ يگانگيشان و دادرسي در ميان آنها و به کارگيري مردم در اموري که هم به مصلحت خود فرمانروا و هم مردم است. (13)
سياست عامه بيانگر واقعانديشي اخوانالصفا براي نوعي از سياست است که رابطه فرد و جامعه را براي تأمين حوايج و نيازمنديها بيان ميکند. بيان اين سياست گوياي ارتباط فرد و جامعه و نياز هر دو به ارتباط متقابل است. همان طور که فرد به سياست و تدبير مربوط به خويش نياز دارد، به سياست و تدبير جمعي نيز نياز دارد. اين تدبير جمعي در شکل رابطهي رئيس و مرئوس تجلي مييابد. واقعيت زيستجمعي انسانها، پايه سياست عامه اخوانالصفا است. در اين نوع از سياست به ويژه اهميت خاص به شناخت رابطه حاکمان و حکومتشوندگان شده است.
سياست خاصه (خانوادهداري)
نوع ديگر سياست که اخوانالصفا از آن نام برده است، سياستي مرسوم به سياست خاصه و سياست اهل ميباشد. اين سياست مربوط به امور فردي، خانوادگي و اقرباي انسانها است. قلمرو اين سياست محدود به خانواده و بحث از تدبير منزل است.اما السياسة الخاصة في معرفة کل انسان کيفيّة تدبير منزله و امر معيشة و مراعاة امر خدمه و غلمانه و اولاده و مماليکه و اقربائه و عشرته مع جيرانه و صحبته مع اخوانه و قضاء حقوقهم و تفقد اسبابهم و النظر في مصالهم من امور دنياهم و آخرتهم. (14)
سياست خاصه دانش مربوط به چگونگ تدبير منزل و امر معاش و خادمان و اولاد و بردگان و خدمتگزاران، خويشان و همسايگان و معاشرت با برادران خويش و برآوردن حقوق و درخواست آنها و توجه به مصالح دنيايي و اخروي آنها.
قلمرو اين سياست علاوه بر تدبير معاش و سياست منزل، شامل مصالح معنوي آنها نيز هست. اين سياست به صورت بنياني رستگاريهاي دنيايي و اخروي را براي اجتماع در نظر دارد. پايه رستگاريها تربيت خانواده و نوع سياستهاي اعمال شده در آن است. رستگاري معنوي، با سوق دادن نفوس اهل منزل به عمل خير (15) حاصل ميشود.
در سياست اهل، برخورداري از اخلاق رضيه، عادتهاي جميله و رد امانتها و ساير نيکيها مورد نظر است. طبق اين بينش، پايه اساسي تربيت، ريشه در سياست نفساني دارد. در سياست جسماني، تفقد از برادر، همسر، اولاد و ساير توقعهاي مادي آنها موردنظر است. در سياست اهل بر سائس (سياستگزار) واجب است سياستي پيشه کند که از اختلاف جلوگيري کرده و تشويق به عادات و سيره عادله انجام گيرد. (16)
اخوان در سياست اهل، به اولاد و غلامان و زنان اهميت ويژه اي داده است، به ويژه تفقد زياد به زنان را به دليل سرعت تلون و تغيير در آنان، توصيه ميکند.
اساساً در ديدگاه اخوان، خانواده در اجتماع از جايگاه مهمي برخوردار است زيرا تضمين تحقق انواع سياستها از طريق نهاد خانواده امکانپذير است؛ و اهميت تربيت و تعليم از ديدگاه اخوان در اين نکته است. اخوان ضمن توصيه به شناخت و اطلاع از احوال اهل منزل، لازمه سياست اهل منزل را آگاهي از ريز و درشت امور آنها ميداند. خانواده از نظر آنان مقدمهاي لازم براي موفقيت سائس (سياستگزار) در سطح گسترده سياستها براي سياستمدار چه در سياست عامه و چه رياست بر جماعات، موفقيت در سياست منزل شرط اساسي است، لذا اخوان در بحث از غرض سياسات، موفقيت در مراتب عاليتر سياست را در گرو موفقيت در سياست اهل ميداند. پله اول موفقيت در سياست در عالم واقع و صحنه اجتماعي، سياست اهل و غلامان و خدام است، سپس قبيله و مدينه و در نهايت ناموس الهي است. (17)
سياست ذاتي (خودشناسي)
نيازمنديهاي انسان با توجه به ماهيت او در دو حوزه جسماني و روحاني است، لذا اخوانالصفا سياست را نيز به دو دسته جسماني و روحاني تقسيم کرده است. سياست نفساني متکفل روحانيت او و سياست جسماني متکفل جسمانيات است. اخوان از جسد به عنوان مسوس (سياست شونده) و از نفس به عنوان سائل (سياستگزار) نام ميبرد. کسي که با رياضت نفس، جسمانيات را در اختيار داشته باشد ميتواند به سياست عامه، اهل، قبيله، مدينه و ناموس آيد. اهميت سياستي به نام سياست ذاتي يا خودشناسي در همين مسئله است، يعني تقدم شناخت نفس و تدبيرهاي لازم روحاني براي آن به منظور نيل به انواع سياستهاي لازم ديگر. تعريف اخوان از سياست ذاتي به قرار زير است:و اما السياسة الذاتيه فهي معرفة کل انسان نفسه و اخلاقه و تفقد افعاله و اقاويله في حال شهواته و غضبه و رضاه و النظر في جميع اموره. (18)
مباحث ذاتي، شناخت فرد است به نفس خويش و اخلاق و افعال و اقوالش در حال شهوات و غضب و خشنوديهايش.
تحليلي اجمالي بر تقسيمبندي اخوان از علم سياست
طبقهبندي اخوان از علم سياست و تقسيم آن به علوم و دانشهاي مختلف، نشانه گستردگي اين علم به دليل تنوع و کثرت نيازمنديهاي انسان است. اين طبقهبندي بيانگر نگرشي جامع نسبت به سياست و شقوق و شاخههاي متعدد آن از جنبههاي جامعهشناختي، روانشناختي و فکري و فلسفي است.مرحوم حميد عنايت، جامعنگري اخوانالصفا را در مورد علم سياست اينگونه بيان کرده است: نکته مهمي که از اين طبقهبندي بر ميآيد اين است که به نظر اخوان، دانش سياسي، دانش يگانه نيست که همه قواعد مربوط به سياست فردي و اجتماعي انسان را در همه احوال دربرگيرد. بلکه چون زندگي انسان داراي وجوه گوناگون و متعدد است، دانش سياسي نيز بايد رشتههاي گوناگون داشته باشد تا بتواند براي مسائل هر وجه از زندگي انسان چارههايي جداگانه و مناسب آن بيابد. تا جايي که نگارنده اين طبقهبندي را هيچ يک از ديگر متفکران مسلمان به کار نبرده است. (19)
تقسيمبندي متنوع اخوان از سياست، نشانه بينش تکثرگرايانه آنان در عرصه اجتماعي و سياسي است. با توجه به فرهنگ و آموزشهاي اخوان ميتوان به پذيرش نوعي تکثر اجتماعي در انديشه اخوان توجه کرد، زيرا لازمه تحقق عدالت که مظهر خير عمومي و مصلحت جمعي اهلالخير (دولت نيکان) است، پذيرش تکثر و تنوع اجتماعي از جهت فکري، عقيدتي و سياسي است.
مرحوم دکتر عنايت بدون توجه به تفاوت مباني فلسفي عرصههاي جديد و قديم سياست، تقسيمبندي اخوان از سياست را به پنج قسم متمايز، بر مکتب اصالت چندگانگي (20) تطبيق داده و ميگويد:
در دانش سياسي امروز اين نظريه اخوان (تقسيمات آنان از علم سياست) مکتب اصالت چندگانگي (pluralism) نام دارد و مقصود آن روان بودن مشربهاي گوناگون سياسي در داخل يک جامعه به شرط رعايت يک سلسله اصول مورد اتفاق و اجماع عامه مردم است. (21)
پينوشتها:
1. رسائل اخوان الصفا، ج 1، ص 290.
2. همان، ص 264.
3. همان.
4. همان، ج 4، ص 162.
5. همان، ج 3، ص 406.
6. همان، ج 1، ص 265.
7. توجه؛ اين قسمت تحليل شخصي نگارنده ميباشد که با توجه به مجموعه توصيفاتي است که اخوان الصفا از دولت مورد نظر خويش دارند.
8. همان، ج 5، ص 169.
9. همان، ج 1، ص 265.
10. همان، ص 265.
11. همان، ج 4، ص 110.
12. همان.
13. حميد عنايت، «بينش سياسي اخوانالصفا»، اطلاعات سياسي و اقتصادي، سال دوازدهم، 1377.
14. رسائل اخوانالصفا، ج 1، ص 265.
15. همان، ج 4، ص 215.
16. همان.
17. همان، ج 3، ص 42.
18. همان، ج 1، ص 265.
19. حميد عنايت، «بينش سياسي اخوانالصفا»، اطلاعات سياسي و اقتصادي، سال دوازدهم، ش 9 و 10، خرداد و تير 1377.
20. pluralism.
21. همان.
مهاجرنيا، محسن؛ (1388)، انديشه سياسي متفکران اسلامي جلد اول: فلسفه سياسي اسلام، تهران: سازمان انتشارات پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامي، چاپ اول