شاعر: جواد حیدری
آمدم تا که مناجات کنم
رو به این قبله حاجات کنم
آمدم تا که بگویم سخنی
با تو مولا که مدد کار منی
آمدم تا که خدایی گردم
آمدم با تو بگویم دردم
آمدم خواهش رحمت بکنم
طلب لطف و عنایت بکنم
آمدم تا که رضایت جویم
لوحه معصیتم را شویم
معصیت خانه خرابم کرده
از در عشق جوابم کرده
معصیت بر دل من رنگ زده
نقش رسوایی و هم ننگ زده
وای اگر پرده بیفتد به کنار
همه گردند ز عبرت بیدار
ابرو دار منی یا رباه
تو فقط یار منی یا رباه
مهربانتر ز تو نادیده دلم
مهربان از کرم تو خجلم
منکه شرمنده لطفت هستم
باز سوی تو بود این دستم
دست امید به سویت دارم
حاجت لطف نکویت دارم
بگذر از جرم و خطایم یارب
تا که من سوی تو آیم یا رب