شاعر : محمود ژوليده
در ره منزل ليلی قدمی بردارد
گاه بايد نفسی خرج کند عارف شب
گاه بايد ز دل کس المی بردارد
بر دل دلبر خود بار نمیافزايد
آنکه از سينهی دلدار غمی بردارد
میبرد قافله را به سلامت سوی خير
آنکه از چشمه اخلاص نمی بردارد
خود پرستی نکند هر که خدا را بشناخت
اهل دل دست دل از هر صنمی بردارد
نيست بر خواهش دل، لقمهی هر سفره حلال
مگر آن لقمه، ز خوان کرمی بردارد
چشم آيينه گواه است به هر آنچه در اوست
چه نياز است زبان بر قسمی بردارد
بار سنگين من و يک سفر طولانی
کيست از دوش دلم بار کمی بردارد
قدر را، قدر ندانستم و از دست برفت
کيست از بار گرانم نقمی بردارد
دل ديوانه پس از ماه ضيافت چه کند؟
پر پروانه به سوی حرمی بردارد
راه قدس از نجف و کرب و بلا میگذرد
وقت آن است که زائر قدمی بردارد