شاعر: شقایق سلیمان نزاد
کاش با بوی تو آغشته شود
اشکهای شب تنهایی من
بشکنی بار دگر با تبرت
بت بی جان جنونزایی من
کاش در معرکۀ داغ عطش
باز دستان تو غوغا بکند
کاش لبهای عطش خیز مرا
مشک چشمان تو دریا بکند
کاش باشی و دل کوچۀ ما
شب پر از رد عبور تو شود
کاش شبهای غریب دل ما
فرصت سبز حضور تو شود
نام تو زمزمۀ جاری عشق
بر کویر عطش خاطرههاست
فرصت رویش یک حس بزرگ
رو به روی پنجرههاست
کاش یاد تو بماند به دلم
باز طوفان تو غوغا بکند
کاش این روح عطشناک مرا
خیس از بارش دریا بکند