دین و اختیار
در بررسی مفاد آیه شریفه « لا اکراه فی الدین »
بحث عقیده، دین و اندیشه سیاسی و آزادی در اظهار آن ها از مباحثی است که همواره و خصوصا در قرون اخیر مورد توجه دانشمندان زیادی قرار گرفته است. سوء استفاده از این واژگان از سوی قدرت های استکباری و ظالم دنیا و زیر پا گذاشتن آن توسط خود آنان داستان دیگری است که لازم است در جای دیگری به آن پرداخته شود .
در این جا برآنیم که با توجه به آیه شریفه لا اکراه فی الدین ... برداشت های مختلفی را که از این آیه شده است بررسی کنیم . مسأله اصلی در این مقاله این است که آیا بحث این آیه شریفه بحثی انشایی و تشریعی است؟ تا از آن برداشتی تشریعی صورت گیرد و یا با توجه به این که از یک امر تکوینی و حقیقت وجودی خبر می دهد بحثی اخباری است و این حقیقت را بیان می کند که با توجه به این که امر دین بر عقل و خرد از یک سو بر دل و نیروی گرایشی انسان از سوی دیگر تکیه دارد بنابراین به صورت طبیعی اکراه،الزام و اجبار بر نمی دارد.
خداوند در آیه 256 سوره مبارکه بقره می فرماید:
« لا اکراه فی الدین قد تبین الرشد من الغی فمن یکفر بالطاغوت و یومن بالله فقد استمسک بالعروه الوثقی لا انفصام لها و الله سمیع علیم .» « در دین هیچ اجبار ( و الزامی) نیست راه هدایت و رشد از گمراهی روشن است. پس هر کس که به طاغوت کفر ورزد و به خداوند ایمان آورد. به ریسمان محکمی که پاره نمی شود چنگ زده است و خداوند شنوا و داناست . »
چکیده
در این مقال ضمن اثبات این دفاع و جهاد برای رفع موانع و مبارزه با ظالمان امری معقول و مشروع است . اثبات شده است که امر دین با عقل و دل انسان ارتباط دارد و اساسا اجبار و اکراه بر نمی دارد . اما باید موانع راه تبلیغ دین برداشته شود و هم چنین از مظلومانی که هیچ یار و یاوری ندارند و ظالمان و مستکبران راه رسیدن به حق را بر روی آنان بسته اند، دفاع کرد.
واژگان کلیدی : دین، جهاد، دفاع ، الزام ، انتخاب .
شأن نزول
مردی انصاری که قبلا بت پرست بود و دو پسر داشت که مسیحی شده بودند و به مسیحیتی که گرایش پیدا کرده بودند علاقمند بودند. پدر مسلمان بود و خیلی ناراحت از این که دو پسرش مسیحی شده اند . آمد خدمت رسول اکرم ( صلی الله علیه و آله) و گفت یا رسول الله من چه کنم؟ این بچه ها مسیحی هستند هر کاری می کنم مسلمان نمی شوند آیا اجازه می دهی این ها را مجبور کنم از دینشان دست بردارند و مسلمان بشوند . فرمود: نه « لا اکراه فی الدین . (1) »
شأن نزول دیگر
رشد از نظر لغت عبارت است از راه یابی و رسیدن به واقع در برابر غی که به معنای انحراف از حقیقت و دور شدن از واقع است .
رشد در مقابل غی به کار می رود. این کلمه هدایت معنی می دهد . پس از این که راه هدایت و رشد از راه گمراهی روشن شد آن گاه انسان عاقل و عاقبت اندیش حتما راه هدایت را پیروی می کند. هم به صورت رشد یرشد به کار می رود و هم رشد یرشد ... بعضی از علمای لغت الرشد را اخص از الرشد می دانند زیرا رشد درباره امور دنیوی و اخروی به کار می رود ولی رشد فقط در امور اخروی به کار می رود. ( راغب اصفهانی مفردات ص 196، ماده الرشد).
غی جمل ناشی از اعتقادات نادرست و باطل را گوینده گاهی جهل مربوط به انسانی است که دارای اعتقاد درستی نیست و اعتقادات باطل نیز ندارد. و قسم دوم یعنی جهلی که ناشی از اعتقادات باطل باشد را غی گویند. گاهی نیز غی به معنای عذاب به کار می رود که در این صورت مسبب به جای سبب به کار رفته است. ( راغب اصفهانی ، مفردات ، ماده غی طغی و رشد و غی اعم از هدایت و ضلالت هستند .
طاغوت از طغیان گرفته شده است . طاغوت عبارت از هر متجاوز و معبودی غیر خدا است . درباره مفرد و جمع به کار می رود . (راغب اصفهانی مفردات ماده (طغی ) در این کلمه مبالغه نیز وجود دارد.
طاغوت صیغه مبالغه از ماده طغیان به معنای تعدی و تجاوز از حد و مرز است و به هر چیزی که سبب تجاوز از حد گردد گفته می شود. از این رو شیاطین، بت ها، مستکبرین و هر معبودی غیر از پروردگار و هر مسیری که به غیر حق منتهی شود، همه طاغوت است.
نظر بعضی از مفسرین
در اسلام جهاد ابتدایی نداریم و هرگز به سراغ کافران و مشرکانی که با ما کاری ندارند نمی رویم، بلکه آن چه در این زمینه بود و هست، جهاد دفاعی است..
صاحب المنار در ادامه می نویسد:
دعوت پیامبر همواره با دلیل و برهان بوده است نه با شمشیر و سنان، آن جا که از دعوت و پیشرفت و گسترش اسلام جلوگیری شد و گوینده اسلام را کشتند و یا مبلغ اسلامی را تهدید کردند، دیگر بر ما است که به پیکار برخیزیم و از گویندگان و مبلغان حمایت کنیم و دین را نشر دهیم نه از آن جهت که مخالفان را در پذیرش دین مجبور کنیم زیرا قرآن می فرماید:
« لا اکراه فی الدین قد تبین الرشد من الغی (3).»
و در آیه ای دیگر می گوید:
« أفأنت تکره الناس حتی یکونوا مومنین . (4) »
شاید نظر مرحوم رشید رضا پاسخ به اشکالی باشد که غربیان و غرب زده ها مطرح می کنند مبنی بر این که اسلام دین خشونت است و به وسیله شمشیر اهداف خود را پیش برده است و گفته می شود مردم ابتدا به اسلام دعوت می شدند و اگر نمی پذیرفتند به زور شمشیر آن ها را مخیر بین کشته شدن و یا قبول اسلام می کردند و اگر نمی پذیرفتند آن ها را می کشتند و به ناچار و از ترس جان، اسلام را می پذیرفتند.
در پاسخ باید گفت : روشن است که دین اسلام، دین استدلال برهان و دعوت از طریق موعظه حسنه می باشد.
« ادع الی سبیل ربک بالحکمه و الموعظه الحسنه و جادلهم بالتی هی أحسن .»
خلاصه سخن آن که جهاد و پیکار در اسلام، به عنوان دفاع از حق و اهل حق و حمایت از دعوت به اسلام و تبلیغ و گسترش آن وضع شده است. امروزه هم رهبران کشورها و رؤسای جمهور و سلاطین کشورهای اسلامی که ادعای حمایت از اسلام و مسلمین را دارند بایددر زنده نگه داشتن اسلام راستین و تبلیغ آن بکوشند . باید اسلام را به گونه ای نوین، با روش هایی مطابق با عصر جدید و علوم آن و پیشرفت های بشر در عرصه های گوناگون تطبیق دهند و در این راه با پذیرش استعدادها و بسیج نیروها کوشا باشند نه آن که استعدادها را کشته، نیروها را متلاشی کرده و اسلام را با چهره ای مسخ شده و غیرواقعی به جهانیان عرضه کنند. (5)
راه فطرت
برخی چنین پنداشته اند که: « اسلام از روش ادیان دیگر تجاوز نموده و با خون ریزی و چپاول گری پیشرفت کرده و بدون آن که راه هدایت و دعوت پوید، مردم را به زور وادار به پذیرش اسلام کرده است تا آن جا که برخی از مبلغان مسیحی، اسلام را به دین خون و شمشیر لقب دادند.» پاسخ می دهیم که : اسلام بر اساس فطرت انسانی بنیاد نهاده شده است. بی شک در زندگی انسانی و کمال آن باید به راه فطرت رفت؛ فطرت انسانی بر اساس توحید بنا شده است و قوانین فردی و اجتماعی بر این بنیاد است. دفاع از این اصل و نشر توحید و حفاظت و پاسداری از رسالت توحیدی حق مشروع انسان حق جو است. اسلام برای پیمودن این راه، روشی معتدل پیش گرفته است. نخست دعوتی مسالمت جویانه کرده است و به تمام مشکلات و رنج هایی که در این راه وجود دارد تن در داده است . سپس دفاع از اساس و حقوق اسلامی و جان و مال مسلمین را عهده دار گشته و در پایان جنگ ابتدایی و پیش گرفتن روش حمله گرانه پرداخته است. بی تردید توحید با خونریزی آغاز نگشته است، ولی آن جا که دفاع از شوونات توحیدی و پیشبرد اهدافش مطرح باشد، پیکار راه حتمی هر انقلابی است . (6)
مفسران دیگر نظرات متفاوتی دارند البته نظرات آنان به علامه طباطبایی نزدیک تر و با المنار متفاوت تر است. جمله شریفه « لا اکراه فی الدین» را بعضی خبری گرفته اند و نه انشایی و اگر انشاء باشد آن گاه به وسیله آیات جهاد نسخ شده است و یا به خصوص اهل کتابی است که ذمه می پردازند. (7) خواهیم گفت که نظریه نسخ آیه درست نیست .
بنیاد فطری یا نفی دین اجباری
1. تنها درباره اهل کتاب نقل و نازل شده است، آنان که جزیه می دادند.
2. درباره جمیع کفار آمده و سپس نسخ شده است .
3. منظور آن است که به کسانی بعد از جنگ پذیرای دین اسلام شده اند، نگویید که او به زور قبول دین کرده است. زیرا پس از جنگ آن گاه که رضایت به اسلام داد و قبول کرد که پیرو اسلام باشد، او دیگر مجبور نیست.
4. درباره گروهی ویژه از انصار نازل شده است .
5. مقصود آن است که: در دین از جانب خدا اکراه و اجباری در کار نیست، ولی بنده در پذیرش دین آزاد است . زیرا دین حقیقی و پذیرش آن، از اعمال قلب است و آن چه ممکن است شخص ظاهرا مجبور به پذیرش آن ، باشد ( ادای شهادتین) دین حقیقی نیست، همان طور که اگر مومنی مجبور به گفتن کلمه کفر شود و فقط لفظ چنان کلمه ای را بگوید کافر نمی گردد،پس منظور دین واقعی است و آن اسلام قلبی است که مورد توجه و خواسته خداوند تعالی است . (8)
این که ایشان بر اساس نظریه اول می فرماید: تنها درباره اهل کتاب است با سیاق آیه سازگار نیست . زیرا سیاق آیه عام است و شامل هر دینی می شود. اما نظریه نسخ نیز درست نیست زیرا آیه دارد از یک حقیقت خبر می دهد حقیقتی که درونی و واقعی است و قابل نسخ نمی باشد. اما این که گفته می شود آیه درباره بعضی از انصار است نیز قابل قبول نیست زیرا که مورد مخصص نیست.
فخر رازی آیه را مربوط به کفار می داند که پس از روشن شدن براهین و دلایل توحید بدون این که هیچ عذر و بهانه ای باقی بماند، دیگر هیچ کافری را نمی رسد که در حالت کفر باقی بماند مگر این که مجبور باشد . (9) البته ممکن است به ایشان گفته شود : آیه تنها مربوط به کفار نیست بلکه آیه شریفه به طور کلی و به صورت عام مطلب را مطرح کرده است که در پذیرش دین الزام و اکراه نیست به همین دلیل تفاسیر دیگر چنین مطرح کرده اند: اجباری در پیدایش دین نیست زیرا ایمان، در حقیقت اذعان و پذیرش و خضوع درونی است و این امر بدون تردید با زور و اعمال قدرت امکان ندارد، چرا که به این وادی جز از راه دلیل و برهان، راه دیگری نیست . (10)
به هر صورت جای این بحث باقی می ماند که آیا آیه شریفه « لا اکراه فی الدین ...» اخبار است و درباره تکوین سخن می گوید یا تشریع است و تکلیف مسلمانان را درباره پذیرش یا عدم پذیرش دین از ناحیه غیر مسلمانان مشخص می کنید؟
علامه طباطبایی در همین زمینه می فرماید: این آیه دین اجباری را نفی می کند، زیرا دین سلسله ای از آگاهی ها و معارف علمی است که با پیوند عمل، عقایدی به وجود می آید. اعتقاد و ایمان نیز از کارهای قلبی است . آن جا که با قدرت و اکراه و اجبار راهی بدان وجود ندارد. اجبار و اکراه در عمل ظاهری اثر می بخشد. رفتار روزمره و اعمال تحت تأثیر زور و قدرت قرار می گیرد، ولی اعتقاد قلبی را به زور شمشیر نمی توان تغییر داد. آن قلعه را راهی دیگر است و باید با روش ها و مسائل دیگری بدان دست یافت.
اگر ما آیه را قضیه ای اخباری بگیریم، حکایت از حقیقت و تکوین می کند و نتیجه ای دینی دارد که اکراه در راه پذیرش دین و اعتقاد را نفی می کند و اگر حکمی انشایی و تشریعی باشد، همان گونه که از « قد تبین الرشد من الغی ...» حکمی است که بر بنیاد فطری و تکوینی بنا نهاده شده که قدرت و زور را به قلعه عقاید قلبی راهی نیست و آن راه از جای دیگر کشیده شده است . (11)
مجذوب شدن
ایمان زوربردار نیست، ایمان یعنی اعتقاد و گرایش، ایمان یعنی مجذوب شدن به یک فکر و پذیرفتن یک فکر و مجذوب شدن به یک فکر دو رکن دارد. یک رکنش جنبه علمی مطلب است که فکر و عقل انسان بپذیرد ، یک رکن دیگر جنبه احساساتی آن است که دل انسان گرایش داشته باشد و هیچ کدامش در قلمرو زور نیست نه جنبه فکریش، زیرا فکر تابع منطق است اگر به یک بچه ای مسأله ریاضی را بخواهند یاد بدهند باید از راه منطق یاد بدهند تا اعتقاد پیدا کند . با شلاق نمی شود او را یاد داد یعنی شلاق که بزنند او فکرش قبول نمی کند جنبه گرایشی و احساساتی و محبتی هم همین جور است. ایشان مطلب فوق را در تفسیر و معنای لا اکراه فی الدین ... بیان می کند . (12)
بنابراین از دیدگاه علامه طباطبایی (رض) و هم چنین استاد شهید مرتضی مطهری جمله اخباری است و از یک واقعیت سخن می گوید و آن واقعیت این است که ایمان و اعتقاد به یک دین را از راه اجبار نمی توان در کسی به وجود آورد و یا از بین برد، بعضی ازعلما نیز فرموده اند : « لا اکراه فی الدین ...» یعنی در علم به دین اکراهی نیست از آن جا که علم و یقین از امور قلبی هستند لذا با اجبار و اکراه نمی توان آن ها را به وجود آورد.
چند نکته درباره آیه
2. غربیان از قرن هیجده به بعد به تدریج شعار آزادی و آزادی خواهی را مطرح نموده و البته در تحت لوای این شعار اهداف خاص خود را دنبال می کرده و می کنند. اما آیه شریفه « لا اکراه فی الدین ...» با آن چه که غربیان می گویند تفاوت بنیادین دارد.
3. در نگاه غربیان دین، عقیده و مذهب امر شخصی و ذوقی است و هر کس هر دین و مذهبی را انتخاب کند هیچ تفاوتی ندارد در حالی که در نگاه اسلام و قرآن دین مهم ترین امر زندگی هر انسانی است و اگر کسی به راه کفر و عصیان برود دچار خسران و خذلان ابدی خواهد شد .
4. استاد شهید مطهری بین آزادی اندیشه و آزادی اعتقاد تفاوت قایل است ایشان اولی را منطقی می داند و دومی را نمی پذیرد، زیرا در عقاید انسانی، عقاید سست و بی پایه، خرافی و ضد ارزش های انسانی و الهی دیده می شود که هر انسان منصفی خود را موظف می داند با آن ها مبارزه کند برای مثال عقیده به نژادپرستی و نژاد برتر عقیده ای است نادرست که همه باید با آن مبارزه کنند. (13) اما بحث اندیشه و علم و آزادی در تولید علم و ارائه نظریه علمی بحث دیگری است.
5. معنی « لا اکراه فی الدین ...» این نیست که انسان در مقام عمل آزاد باشد و هر کاری که تمایل داشت انجام دهد و گرنه جامعه دچار هرج و مرج شده و اصل دین و حتی اجتماع با خطرات جدی مواجه خواهد شد .
6. سوال کردن و شک کردن حق هر انسانی است . اما توقف در شک درست نیست باید از شک پلی ساخت برای رسیدن به یقین آن چه که دنیا غرب با انسان کرده است این است که او را در وادی حیرت و شک و نسبی گرایش سرگردان کرد و هیچ راه برون رفتی را برای او باقی نگذاشت.
7. « و اذا قیل لهم اتبعوا ما أنزل الله قالوا بل نتبع ما ألفینا علیه أباءنا أو لو کان أباوهم لا یعقلون شیئا و لا یهتدون .(14) »
دین و اعتقاد دینی گاهی بر اساس تقلید از آباء و اجداد و یا تبعیت از محیط و امثال آن است که البته در قرآن کریم از تقلید کورکورانه نهی شده است. زمانی نیز انسان پس از تحقیق و بررسی و بر اساس آگاهی و بینش مکتبی را می پذیرد که البته این بسیار با ارزش و قابل تقدیر است. لازم نیست یک محقق در امر دین برای رسیدن به دین حق تمام ادیان و فلسفه های سخت و عمیق جهان را مطالعه کند .
استاد مطهری (رض) در این زمینه می نویسد:
« دومین منشأ خطا در ماده استدلال که بالاخص در مسائل اجتماعی مطرح می شود مسأله تقلید است. بسیاری از مردم این گونه اند که چیزهای مورد باور اجتماع، باورشان می شود، یعنی چیزی که در اجتماع مورد قبول قرار گرفته است و یا نسل های گذشته آن را پذیرفته اند صرفا به دلیل این که نسل های گذشته آن را قبول کرده اند می پذیرند .
قرآن می فرماید هر مسأله ای را باید با معیار عقل سنجید...
( و هنگامی که به ایشان گفته می شود از آن چه خداوند نازل فرموده، پیروی کنید می گویند ما از آن چه که پدران ما بر آن یافتیم، پیروی می کنیم . آیا اگر پدران آن ها چیزی را نمی فهمیدند و راه هدایت را نمی پیمودند ( باز هم باید از آنان پیروی کرد) . (15)
8. اگر به فرض بپذیریم که دین و اعتقاد آزاد است و امری است شخصی اما تبلیغ اعتقادات غیر دینی و ضد دینی در یک جامعه مذهبی هیچ وجهی ندارد.
9. در جوامع بشری و در میان انسان ها اعتقادات خرافی فراوانی وجود دارد. مبارزه با این اعتقادات امری است مشروع و معقول و نباید این افکار تبلیغ شوند.
دین مبین اسلامی با روش برهانی و موعظه حسنه در طول تاریخ به توسعه و پیشرفت معجزه آسایی رسید. اگر با دقت تاریخ را ورق بزنیم می بینیم هرگز اسلام با زور و اجبار کار خود را پیش نبرده است ولی این نکته را نباید نادیده گرفت که دفاع امری است معقول و مشروع و استفاده از جهاد برای برداشتن موانع و طواغیت و مستکبرانی که جلو سخن حق را گرفته اند، مردم را در سراسر دنیا تحت استعمار و استثمار و نفوذ خویش قرار داده اند. در دین مبین اسلام و در آیات نورانی قرآن تبلیغ شده است .
نتیجه :
اما این آیه اخبار از یک واقعیت خارجی است که البته این امر تکوینی و واقعی تأثیر تشریعی نیز دارد و آن این است که دین امری است مربوط به عقل و منطق از یک سو و از سوی دیگر دل و گرایش و در این دو وادی یعنی عقل و دل راهی برای اجبار و اکراه و زور نیست. اما جهاد ابتدایی برای دفاع از مظلومان و آماده کردن زمینه برای تبلیغ حق امری است معقول و پسندیده و مورد تأیید دین نیز می باشد. این نظر بر مبنای افکار و اندیشه های علامه طباطبایی و استاد مطهری (رض) است که با مراجعه به متن مقاله می توان نظر آنان را دنبال کرد. امید است محققان گرامی در آینده با ادامه این تحقیق درباره رابطه دین با عقل و دل و همچنین کرامت و آزادی انسانی بر غنای بحث بیفزایند.
پی نوشت:
1. مجمع البیان ، ج 2 ، ص 64.
2. المیزان، ج 2 ، ص 70 به بعد بحث روایی آلوسی، ذیل آیه. فخر رازی، ج 7 ، ص 15.
3. سوره بقره ، آیه 256.
4. یونس ، آیه 99.
5. المنار، رشید رضا ، ج 1 ، ص 361.
6. محمد حسین طباطبایی ، المیزان ، ج 2 ، ص 68.
7. آلوسی، تفسیر، ذیل آیه.
8. مجمع البیان، ج 2 ، ص 364.
9. تفسیر کبیر ، فخر رازی ، ج 7 ، ص 15.
10. منهاج الصادقین، ج 2 ، ص998 فیض کاشانی، صافی، ج 1، ص 215 تفسیر بیضاوی، ج 1 ، ص 259 ، سیوطی در المنثور، ج 1 ، ص 329، تفسیر المراغی، ج 3 ، ص 16.
11. محمد حسین طباطبایی ، المیزان، ج 2 ، ص 36.
12. مرتضی مطهری، جهاد، ص48.
13. پیرامون انقلاب اسلامی ، سپهر ، تهران ، ص 108.
14. سوره بقره ، آیه 170.
15. مرتضی مطهری، آشنایی با قرآن ، ص 56.