واژه‌ی اسم در قرآن

به آنچه ذات شیء را می‌نمایاند، اسم گویند و به اعتقاد برخی در اصل برگرفته از «سموّ» به معنای رفعت و بلندی است؛ زیرا به وسیله آن یاد مسمی رفعت می‌یابد و شناخته می‌شود. و به دلیل اینكه «سُمی» و «اسماء» تصغیر و جمع مكسرش است
جمعه، 25 فروردين 1396
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: علی اکبر مظاهری
موارد بیشتر برای شما
واژه‌ی اسم در قرآن
 واژه‌ی اسم در قرآن

 

نویسنده: عباس كوثری

 
 
به آنچه ذات شیء را می‌نمایاند، اسم گویند و به اعتقاد برخی در اصل برگرفته از «سموّ» به معنای رفعت و بلندی است؛ (1) زیرا به وسیله آن یاد مسمی رفعت می‌یابد و شناخته می‌شود. (2) و به دلیل اینكه «سُمی» و «اسماء» تصغیر و جمع مكسرش است كلمه را به حالت اصلی خود برمی‌گرداند. این در حالی است كه كوفیان آن را از ماده «وسم» به معنای علامت می‌دانند. (3)
در هر صورت آنچه از لغت استفاده می‌شود، این است كه اسم لفظی است كه حكایت كننده از ذات و مسمای خود باشد؛ اما در اصطلاح اهل معرفت، اسم به معنای «ذات با تعین خاصّ» است؛ یعنی ذاتی كه صفتی از صفات یا همه صفات او موردنظر باشد (4) و در قرآن كریم در معانی مختلفی استعمال شده است.

كاربردهای اسم در قرآن

1. حقایق، صفات و خواص اشیا

مسلم است منظور از تعلیم همه اسما به حضرت آدم (علیه السلام) در آیه 31 سوره بقره (وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْمَاءَ کُلَّهَا ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَى الْمَلاَئِکَةِ ... ) تعلیم كلمات و نام‌های بدون معنا نبوده است؛ چرا كه این افتخاری محسوب نمی‌شود، بلكه منظور تعلیم معانی این اسما و مفاهیم و مسماهای آنها بوده است. در حدیثی آمده است كه از امام صادق (علیه السلام) درباره این ‌آیه سؤال كردند. حضرت فرمود: منظور زمین‌ها، كوه‌ها، دره‌ها و بستر رودخانه‌ها است. سپس امام (علیه السلام) به فرشی كه زیر پایش گسترده بود، نظری افكند و فرمود: حتی این فرش هم از اموری بوده است كه خدا به آدم تعلیم داد. (5) در حدیثی دیگر از امام صادق (علیه السلام) می‌خوانیم: «ان الله تبارك و تعالی علم آدم اسماء حجج الله كلّها ثمّ عرضهم و هم ارواح علی الملائكة فقال انبئونی باسماء هولاء ان كنتم صادقین»: خداوند تبارك و تعالی اسمای تمامی حجت‌های خود (انبیا و اوصیا) را به آدم تعلیم داد. سپس ارواح آنها را بر ملائكه عرضه داشت. پس فرمود: اگر شما راست می‌گویید، به اسمای اینها خبر دهید. (6)
فخر رازی در تفسیر «وَ عَلَّمَ آدَمَ الأسْماءَ» می‌نویسد: معنایش این است كه خداوند تمام صفات اشیا را به او آموخت. (7) مرحوم طبرسی می‌نویسد: و گفته شده است كه مقصود از تعلیم اسما این است كه خداوند القاب و معانی و خواص اشیا را به آدم تعلیم داد، به اینكه هر یك از اشیا برای چه چیز صلاحیت دارد و این معنایی است بلیغ‌تر؛ زیرا معانی و خواص اشیا با تغییر زمان و وقت تغییر نمی‌كند. (8) همین نظریه مورد قبول برخی مفسران معاصر قرار گرفته و نوشته‌اند: علم اسما چیزی شبیه «علم لغات» نبوده، بلكه مربوط به فلسفه و اسرار و كیفیات و خواص آنها بوده است. (9)

2. نام اشخاص

خداوند متعال می‌فرماید: «... إِنَّا نُبَشِّرُکَ بِغُلاَمٍ اسْمُهُ یَحْیَى لَمْ نَجْعَلْ لَهُ مِنْ قَبْلُ سَمِیّاً» (10)، «... وَ مُبَشِّراً بِرَسُولٍ یَأْتِی مِنْ بَعْدِی اسْمُهُ أَحْمَدُ... » (11) و «... لَیُسَمُّونَ الْمَلاَئِکَةَ تَسْمِیَةَ الْأُنْثَى‌». (12)

3. صفات خداوند

قرآن كریم می‌فرماید: «وَ لِلَّهِ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَى ... » (13) و «... فَلَهُ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَى... » (14) مرحوم طبرسی می‌نویسد: اسمای حسنات الهی برخی صفات ذات‌اند، مثل عالم و قادر و برخی صفات فعل همانند خالق و رازق و برخی تنزیه الهی و نفی صفات نقص‌اند، همانند غنی و قدوس. (15) راغب نیز در مفردات معتقد است مقصود از اسمای حسنا، صفات الهی است. (16)
علامه طباطبایی در المیزان دلیل آن را این گونه بیان می‌كند: توصیف اسما به حُسنا كه مؤنث صفت تفضیل «احسن» است دلالت می‌كند كه مقصود از اسما معنای وصفی است نه معنای اسمی كه فقط بر ذات متعالی الهی دلالت كند. زمخشری نیز در كشاف می‌نویسد: جایز است كه بگوییم مقصود از آیه آن است كه برای خداوند اوصاف حُسناست و آن وصف به عدالت و نیكی و احسان... است. (17) اما آنچه دامغانی در كتاب الوجوه و النظایر می‌نویسد كه «تَباركَ اِسْمُ رَبِّكَ... » و آیه «سَبِّحِ اِسْمَ رَبِّكَ... » به معنای ذات پروردگار است، (18) علاوه بر عدم وجود قرینه، با ظاهر استناد فعل به اسم نه ذات، سازگار نیست.

4. نام‌های بدون حقیقت

مثل آیه «مَا تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِهِ إِلاَّ أَسْمَاءً سَمَّیْتُمُوهَا... »‌ (19): زیرا معنای آن این است كه نام‌هایی كه «برای بت‌ها» ذكر می‌كنید، بدون واقعیت است؛ زیرا حقیقتی كه مشركان بر اساس نامگذاری بت‌ها، برای آنها معتقد بودند، در آنها وجود نداشت، چنان كه خداوند در آیه‌ای دیگر می‌فرماید: «... وَ جَعَلُوا لِلَّهِ شُرَکَاءَ قُلْ سَمُّوهُمْ ... » (20): برای خداوند شریكانی قرار داده‌اند. بگو: آنها را نام ببرید.
مقصود از آیه این نیست كه نام‌های آنها مثل «لات» و «عزی» را ببرید، بلكه منظور این است شما كه به الوهیت بت‌ها معتقدید، واقعیت و حقیقت داشتن آن را بیان كنید و دلیل بر این معنا سیاق آیه است كه در جمله بعد می‌فرماید: «... أَمْ تُنَبِّئُونَهُ بِمَا لاَ یَعْلَمُ فِی الْأَرْضِ أَمْ بِظَاهِرٍ مِنَ الْقَوْلِ... » (21): آیا او را به چیزی كه در روی زمین نمی‌شناسد، خبر می‌دهید یا صرفاً سخنی سطحی می‌گویید؟ چنان كه همین معنا در تفسیر كشاف (22) و المیزان ذكر شده است. (23)
بر همین سیاق است آیه «إِنْ هِیَ إِلاَّ أَسْمَاءٌ سَمَّیْتُمُوهَا ... » (24) و آیه «... أَ تُجَادِلُونَنِی فِی أَسْمَاءٍ سَمَّیْتُمُوهَا ... » (25).

5. علامت و نشانه

در روایتی از امام رضا (علیه السلام) در تفسیر «بسم» الله می‌خوانیم: «یعنی اَسِمُ نفسی بسمِةٍ من سمات الله و هی العبادة قیل له: ما السّمه قال العلامة» (26): معنای بسم الله آن است كه خود را علامت می‌نهم به نشانه‌ای از نشانه‌های الهی و آن عبادت خداوند است. پس به آن حضرت گفته شد: معنای سمه چیست؟ حضرت فرمود: معنایش علامت است. علامه طباطبایی در المیزان پس از نقل این روایت می‌نویسد: این همان معنایی است كه از معنای ابتدا بودن كلمه «با» سرچشمه می‌گیرد؛ زیرا وقتی بنده به هنگام شروع عبادت می‌گوید عبادت خویش را به نام خدا علامت می‌نهم، لازمه‌اش این است كه خودش نیز متصف به نشانه الهی باشد.

پی‌نوشت‌ها:

1. ابن فارس؛ معجم مقاییس اللغة، ج3، ص 99.
2. حسین راغب اصفهانی؛ مفردات الفاظ القرآن، ص428.
3. احمد فیومی؛ المصباح المنیر، ج1و2، ص290.
4. عبدالله جوادی آملی؛ تسنیم، ج1، ص 278.
5. همان.
6. ابن جمعه عروسی حویزی؛ تفسیر نورالثقلین، ج1، ص 54، ح87.
7. محمد فخر رازی، التفسیر الكبیر، ج1، ص 162.
8. فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان، ج1و2، ص96.
9. ناصر مكارم شیرازی، تفسیر نمونه، ج1، ص 176.
10. مریم: 7.
11. صف: 6.
12. نجم: 27.
13. اعراف: 180.
14. اسراء: 110. طه: 8. حشر: 24.
15. فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان، ج3و4، ص773.
16. حسین راغب اصفهانی، مفردات الفاظ القرآن، ص428.
17. محمود زمخشری؛ الكشاف، ج2، ص180.
18. حسین بن محمد دامغانی، الوجوه و النظایر، ج1، ص3.
19. یوسف: 40.
20. رعد: 33.
21. رك: حسین راغب اصفهانی، مفردات الفاظ القرآن، ص428.
22. محمود زمخشری، الكشاف، ج2، ص471.
23. سید محمدحسین طباطبایی، المیزان، ج11، ص177.
24. نجم: 23.
25. اعراف: 71.
26. ابن جمعه عروسی حویزی، تفسیر نورالثقلین، ج1، ص11، ح41.

منبع مقاله :
كوثری، عباس، (1394)، فرهنگنامه تحلیلی وجوه و نظائر در قرآن (جلد اول)، قم: پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی، دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم، چاپ اول

 



نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط