داستان ورزش غرب

شوالیه‌گری

در این دوره - قرون وسطی - به بازی‌ها به عنوان اسبابی برای تفنن و سرگرمی و گذران وقت نگاه می‌شود و از جایگاه ویژه‌ای در نظام تربیتی و حتی «تربیت بدنی» برخوردار نیست. در حالی که تربیت بدنی این عصر
چهارشنبه، 30 فروردين 1396
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: علی اکبر مظاهری
موارد بیشتر برای شما
شوالیه‌گری
شوالیه‌گری

نویسنده: اسماعیل شفیعی سروستانی

 
در این دوره - قرون وسطی - به بازی‌ها به عنوان اسبابی برای تفنن و سرگرمی و گذران وقت نگاه می‌شود و از جایگاه ویژه‌ای در نظام تربیتی و حتی «تربیت بدنی» برخوردار نیست. در حالی که تربیت بدنی این عصر که نتیجه‌ی آن ظهور پهلوانان یا شوالیه‌های نام‌آور است تحت تأثیر تعلیمات مذهبی بوده و شاگردان مدرسه‌ی شوالیه‌گری چنان که خواهیم گفت تحت تعلیم مذهبی برای خدمت به اعتقادات دینی تربیت می‌شدند و حراست از کیان فرهنگ مذهبی و جغرافیای خاکی اروپا را بسان پهلوانان ایرانی در وظیفه خود می‌آوردند.
شوالیه‌گری در نسبتی نزدیک و جدانشدنی با جان مایه‌ی فرهنگی و مذهبی اروپایی عصر میانه قابل مطالعه است. چنانکه ویل دورانت می‌نویسد:
"از رسوم دیرینه‌ی ابتکار نظامی اقوام ژرمن، توأم با نفوذ ساراسنها از ایران و سوریه و اسپانیا و نیز پندارهای مسیحی درباره‌ی سرسپردگی و شعایر دینی بود که شوالیه‌گری، آن پدیده‌ی ناقص، اما جوانمردانه نضج گرفت و به درجه‌ی کمال رسید. (1)
شوالیه‌گری تنها جریانی است که میان «تربیت بدنی» و سنت‌های اخلاقی اروپای قرون میانه را پیوند می‌زند و به عنوان یک جریان منظم تربیتی افرادی برگزیده را برای حضور در میدان نبرد نظام فئودالی اروپا آماده می‌سازد و چنان که «ویل دورانت» اشاره دارد، این جریان ریشه در ساختار فرهنگی اروپا ندارد اما، به تدریج از روابط فرهنگی غرب متأثر شده و رنگ و بوی سنتهای آن سامان را به خود می‌گیرد. چنان که شوالیه‌گری وجه بارز تربیت بدنی و به نوعی «تربیت خاص جوانان برگزیده» شناخته می‌شود.
" با اینکه در فرهنگ قرون وسطی اختلافات محلی و ناحیه‌ای و بالمآل ملی فراوان بود. طبقه‌ی بالای فئودالی در سراسر قرون وسطی در آن روش زندگی که ما قهرمانی [شوالیه‌گری] می‌خوانیم سهیم بودند. مجموعه‌ی آداب قهرمانی به صورت اعتقادات ساده‌ی مردان جنگی پدید آمد و مانند غالب چیزهای مربوط به قرون وسطی در حدود قرن سیزدهم به کمال رسید". (2)
ورود جوانان به سلک شوالیه‌ها منوط به طی مراتبی بود که این مراتب وی را از لحاظ جسمی و روحی آماده می‌کرد.
جوانی که خیال شهسوار شدن در سر می‌پخت، قاعدتاً می‌بایست دورانی دراز رنج انضباط شدیدی را بر خویشتن هموار سازد. در هفت یا هشت سالگی به عنوان غلام بچه وارد خدمت می‌شد. (3)
این تحصیلات را «تحت نظر معلمان که همان متصدیان جوامع و یا کشیش سرخانه‌ی والدین و یا متخصصین تعلیم و تربیت بودند آغاز می‌کردند و معلم ویژه سواری و شمشیربازی داشتند. در سن 10 سالگی تعلیمات نظامی فرامی‌گرفتند، چه تعلیمات و فنونی بود که در تمام دوران زندگی به درد آنها می‌خورد. یاد گرفتن سواری، جنگ کردن سواره، پوشیدن لباسهای سنگین رزمی، با مجسمه و مانکن و سپس با یکدیگر جنگیدن را از همین سن فرا گرفتند.» (4)
در این شیوه، یک نوجوان؛
"در دوازده یا چهارده سالگی به مقام «سپرداری» ارتقا می‌یافت و به خدمت خاوندی کمر می‌بست و بر سفره، خوابگاه، در روستای خاوندی، هنگام نیزه بازی یا در میدان جنگ در رکاب سالار آماده به خدمت بود. روح و جسم خویش را با مسابقات و ورزشهای خطرناک تقویت می‌کرد و از راه تقلید و آزمایش، طرز استعمال اسلحه جنگ فئودال را می‌آموخت". (5)
نوجوان طالب «شوالیه‌گری» در قلعه‌ی بعضی از دوستان پدرش یا قلعه‌ی دیگری پرورش می‌یافت و به عنوان «پیچ» (6) یا غلام بچه را با خود یدک می‌کشید و
برای اینکه بتواند امیدوار باشد که به مرحله‌ی اسکوبار (7) یا یک نوجوان ترقی یابد کارهای زیادی در پیش داشت که فراگیری آنها برای او الزامی بود. (8)
در این سن وظیفه‌ی او پیش خدمتی خانمهای خانواده بود. او می‌بایست سواری، پرش، پرتاب نیزه و تقلید از جنگ را بیاموزد و در کنار شوالیه‌ها وظیفه‌ی حمل سپر ، زره، نیزه و این قبیل چیزها را عهده‌دار شود و شوالیه‌ها را در سوار شدن بر اسب یاری دهد، او ضمن آنکه با شمشیر سبک تمرین می‌نمود و شنا و کوه‌پیمایی را می‌آموخت و ناگزیر سرما، گرما، تشنگی و گرسنگی را تاب می‌آورد و خود را عادت می‌داد تا زره سنگین را تاب آورد.
" هنگامی که دوران نوآموزی وی به پایان می‌رسید، طی یک رشته آداب پرشکوه و با ابهت او را در سلک شهسواران می‌پذیرفتند. داوطلب در بدو ورود به جرگه‌ی شهسواران اول استحمام می‌کرد که خود نشانه‌ی پاکی روح و شاید هم تضمینی برای پاکی جسم بود. از این رو به چنین آدمی «شهسوار گرمابه» لقب می‌دادند تا این عنوان وجه تمیزی باشد میان وی و آنهایی که «شهسواران شمشیر» نامیده می‌شدند. دسته‌ی اخیر افرادی بودند که به پاداش جانفشانی در یکی از میدانهای جنگ بی‌درنگ به دریافت عنوان شهسواری مفتخر شده بودند". (9)
پس از این تلاش پیگیر «شهسوار گرمابه» قادر به دریافت لقب «شوالیه» می‌شد و این عنوان طی مراسمی ویژه بدو عطا می‌شد.
"در آغاز شهسوار جدید نیم تنه‌ای سفید، جبه‌ای سرخ و قبایی سیاه بر تن می‌کرد که سفید علامت نیل به پاکی اخلاق بود، سرخ برای ریختن خون در راه شرافت یا خدا و سیاه نشانه‌ی آمادگی برای مقابله با مرگ در عین متانت. وی مدت یک روز روزه می‌گرفت و یک شب را در کلیسا به دعا می‌گذرانید، نزد کشیشی به گناهان خود اقرار می‌کرد، در مراسم قداس شرکت می‌جست و در اجرای شعایر مربوط بدان سهیم بود، به موعظه‌ای درباره‌ی وظایف اخلاقی و دینی و اجتماعی و نظامی یک شهسوار گوش می‌داد، و از صمیم قلب متعهد می‌شد که به انجام آنها اقدام کند. آنگاه در حالی که شمشیری از گردنش آویخته بود تا محراب کلیسا پیش می‌رفت. کشیش شمشیر را از گردن وی برمی‌داشت و تقدیس می‌کرد و آن را دوباره سر جایش قرار می‌داد. سپس داوطلب رو به سوی خاوندی که در نزدیکی جلوس کرده بود می‌کرد. می‌بایست از او عنوان شهسواری بگیرد. از زبان وی این سوال سخت را می‌شنید که: برای چه می‌خواهی به سلک شهسواران در آیی؟ اگر بر سر آنی که تمکن‌اندوزی و راحت‌طلبی و تو را محترم شمارند بی‌آنکه احترام شهسواران را داشته باشید. بدان که لیاقت چنین عنوانی را نداری و مقام تو در میان شهسواران به مردی می‌ماند در ردیف اسقفان که منصب خویش را به زر خریده باشد. داوطلب پاسخ قانع‌کننده‌ای در آستین داشت. آنگاه شهسواران یا زنان یک رشته جامه‌های رزم از قبیل زره، نیم تنه و بازوبندهای فولادین بر اندام وی می‌آراستند و دستکشهای فولادین، شمشیر و مهمیزهای شهسواری را به او تسلیم می‌کردند. آنگاه خاوند که از جای خویش برخاسته بود با پهنای شمشیر سه بار برگردن یا شانه‌ی داوطلب می‌زد و گاهی یک سیلی بر صورت او می‌نواخت و این هر دو علامت آخرین توهینهایی بودکه او می‌بایست بدون تلافی قبول کند".
هنگام اجرای این مراسم معمولاً خاوند این عبارت را بر زبان می‌راند:
" به نام خداوند، میکائیل قدیس و قدیس جورج من تو را شهسوار می‌کنم".
در بعضی موارد
" یک جارچی از جانب خداوند بزرگ یا پادشاهی به اطراف و اکناف فرستاده می‌شد تا مژده شهسوار شدن شخص به خصوص را به اطلاع همگان برساند"» (10)
اوج شکل‌گیری و رسوم شوالیه‌گری از قرن یازدهم تا قرن چهاردهم میلادی بود. مرد جوانی که به مقام «شوالیه» نایل می‌آمد، سوگندنامه‌ی مخصوص شوالیه‌ها را به صدای بلند همراه با آنکه سوگندنامه را می‌خواند قرائت می‌کرد. مضمون سوگندنامه‌ها به قرار زیر بوده است:
1. تو به کلیه‌ی تعلیمات کلیسا مؤمن خواهی بود و از احکام و شرایع آن حراست خواهی کرد.
2. تو کلیسا را حمایت خواهی کرد
3. تو از همه‌ی ضعفا دفاع خواهی کرد.
4. تو کشوری را که در آن متولد شده‌ای دوست خواهی داشت.
5. تو هیچ‌گاه از برابر دشمن نخواهی گریخت.
6. تو در کمال عناد با کفار خواهی جنگید.
7. تو وظایف خود را در مقابل فئودالها تمام خواهی کرد، در صورتی که آن وظایف با قوانین آسمانی مغایرت نداشته باشد.
8. تو هیچ‌گاه دروغ نخواهی گفت و همواره به قول خویش وفادار خواهی ماند.
9. تو آزادی‌خواه و جوانمرد خواهی بود.
10. تو همواره قهرمان حق و نیکی در برابر بی‌عدالتی و بدی خواهی ماند.
این شوالیه‌ها در طی جنگهای دویست ساله‌ی صلیبی خدمات شایانی به عالم مسیحیت کردند. چنان که ملاحظه می‌شود، سنت شوالیه‌گری به دلیل ارتباط آن با فرهنگ مذهبی مسیحیت، با سنت گلادیاتورهای رومی و ورزشکاران یونان باستان متفاوت بود و به نوعی صبغه‌ای از سنت پهلوانان ایران زمین را داشت.
نکته‌ی قابل ذکر آن است که، سنت پهلوانی ایرانیان مسلمان، انعکاس همه‌ی فرهنگ و همه‌ی تمنیات دینی ایرانیان بود و میان آنها، فرهنگ عمومی مردم مسلمان و پیشینه‌ی تاریخی‌شان تعارض چشمگیری وجود نداشت.
سیر نزولی اقتدار کلیسا و بروز سستی و تزلزل در ساختمان فرهنگی و مناسبات مادی آن همه‌ی امور جاری قرون میانه را تحت تأثیر قرار داد و از جمله، سنت‌ شوالیه‌گری و پهلوانی را. این دگرگونی شوالیه‌گری را از درون تهی ساخت و روح دینی و مذهبی آن را تحت الشعاع دنیامداری قرار داد.
" حقیقت آن است که تعادل کلی پهلوانی زودگذر و مختصر بود. پهلوانی راهی از زندگی بود که به آسانی دست خوش مبالغه می‌گردید و روی هم رفته از عمر زیاد برخوردار نشد. علاقه به مظاهر صوری و تصلب شرایین متداول و مرسوم که ظاهراً بر تمامی فرهنگهای مغرب زمین مستولی شده است بر این فرهنگ پهلوانی خیلی زود و به سرعت چیره گردید. فضیلت پهلوانی یعنی رعایت زیردستان و ضعیفان و تیره‌بختان، اندک اندک به ادای مردم نیم‌مست تبدیل گردید. پهلوانی به صورت نوعی حفظ خودخواهی نجبا در مقابل قدرت رو به ترقی بازرگانان و صرافان درآمد. از همه جالب‌تر آن بود که جنگیدن، که شاید روزگاری وجود طبقه‌ی ممتاز فئودال را موجود می‌ساخت به تدریج به نحوی آشکار بدل به ورزش و بازی شد. با رشد لشکریان حرف‌های اخیر در قرن چهاردهم، جنگ فئودالی به ورزشی درهم پیچیده و به روح میدان داری تبدیل گردید و روز به روز به انحطاط آن افزود. قواعد این ورزش خیلی مشکل شد. زره جنگندگان کلفت و قوی شد... پهلوان حتی در مواردی که تعادل کامل داشت، کمتر نظر آمیخته به شعوری در مورد عشق و وزن داشت. (11)
چنانکه در آغاز جنگ‌های بلندمدت صلیبی، شوالیه‌های سرگردان ملعبه‌ی دست برخی اربابان کلیسا شدند. هم آنان که در اثر غوطه‌ور شدن در تباهی از جنگ صلیبی با مسلمین وسیله‌ای برای رهایی خود می‌جستند.
از همین جا، شوالیه‌های سرگردان را بنام خدا راهی شرق ساختند و شوالیه‌ها نیز، در این گذار بزرگ، چشم به دارایی و ثروت شرق دوختند و در جمع بزرگ گرسنگان و پابرهنگان همه‌ی پهنه‌های شرق اسلامی را در نوردیدند.

پی‌نوشت‌ها:

1. همان، ص 742.
2. تاریخ تمدن غرب ص 250.
3. همان، ج1، ص 742.
4. میرزایی، صدرالدین، نقش زندگی و تمدن در قرون وسطی، انتشارات اقبال، ص 344.
5. ویل دورانت، همان، عصر ایمان، ص 742.
6. Paje.
7. Squire.
8. قهرمان قرون وسطی، ص 127.
9. ویل دورانت، همان، عصر ایمان، ص 742.
10. ویل دورانت، همان، عصر ایمان 1، ص 743.
11. طالبان شوالیه‌گری در طی مراتب آموزشی خود ناگزیر به انتخاب بانویی از میان بانوان به عنوان محبوب و معشوق خویش بودند تا این دلبستگی انگیزه‌ی لازم برای مبارزات و شوق ماندن در سلک شوالیه‌ها را برای آنها حفظ کند. حضور این معشوق زمینی در زندگی تمام شوالیه‌ها به چشم می‌خورد. حتی در رمان «دن کیشوت» محبوب خیالی دن کیشوت حضور چشمگیری در زندگی او دارد. شایان ذکر است که در سنت پهلوانان ایرانی این محبوب جنبه‌ی معنوی و عشق الهی دارد.

منبع مقاله :
سروستانی، اسماعیل شفیعی، (1389)، داستان ورزش غرب (سیر تحول تاریخی و فرهنگی ورزش غرب)، تهران: نشر هلال، چاپ چهارم.
 


مقالات مرتبط
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.