داستان ورزش غرب

ورزش و سیاست

از آن هنگام که سیاست، به معنی حکومت و ملک‌داری، بریده از اعتقادات سایه‌ی خویش را بر تمامی مقدرات و مقدورات اقوام افکند، تا جایی که حتی فرهنگ را نیز تابع خود ساخت، امر تربیت بدنی نیز بسان بسیاری
چهارشنبه، 30 فروردين 1396
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: علی اکبر مظاهری
موارد بیشتر برای شما
ورزش و سیاست
ورزش و سیاست

نویسنده: اسماعیل شفیعی سروستانی

 
از آن هنگام که سیاست، به معنی حکومت و ملک‌داری، بریده از اعتقادات سایه‌ی خویش را بر تمامی مقدرات و مقدورات اقوام افکند، تا جایی که حتی فرهنگ را نیز تابع خود ساخت، امر تربیت بدنی نیز بسان بسیاری دیگر از امور از شأن و جایگاه خویش خارج شد.
«جهان ولایی» به مثابه‌ی مذهب انسان دوره‌ی جدید، همه چیز را تابع تمنای جهان‌مداران نمود، چنان که در اندیشه‌ی سیاسی مردانی چون «ماکیاولی» (1) هیچ قیدی نمی‌توانست حاکم و سیاستمدار را وادار به تبعیت و فرمان‌برداری نماید و بالعکس این فرمانروای مطلق‌العنان بود که همه چیز را تابع خود می‌ساخت تا به ایام سلطنت و سیطره‌ی بلامنازع خویش بیفزاید.
مذهب ماکیاولی، مذهب همه‌ی سیاستمداران دوره‌ی جدید تاریخ بشر شد و به تبع آن همه‌ی اعتقادات، حکمت و فرهنگ و ادب تابع خواست و تمنای اهل سیاست به معنی جدید کلمه گردید. چنان که «سلطه‌جویی» در ذات تفکر و فرهنگ مغرب زمین بود، استکبار ورزیدن نیز جزء لاینفک سیاست و حکمرانی شد. همان‌گونه که امپریالیسم از میانه‌ی لیبرالیسم اجتماعی و دمکراسی سر درآورد. روشن است که وقتی امانیسم (مذهب اصالت انسان) (2) اساس تاریخ و تفکر غربی را ریخت و «اصالت سود» بسان روحی پنهان در کالبد روابط اروپاییان دمیده شد، «قدرت» نهایت آرزو و آخرین منزلگاه این انسان شد.
استراتژی قدرت، باعث شد تا همه‌ی برنامه‌های کلان، تاکتیکها و روشهای حکمرانی و حتی تصمیم‌گیری درباره‌ی امور عام و جاری مردم حول این محور به چرخش در آید. به همان سال که سیاستمداران با اتخاذ «استراتژی قدرت» تمام عوامل مادی را برای رسیدن به حاکمیت مطلق بسیج کردند و حتی مقام انسان را تا شأن عوامل مادی نازل ساختند و از آن به عنوان «منبع انسانی» یاد کردند. این منابع مادی و منابع انسانی جملگی تحت «استراتژی قدرت» به سیاستمداران امکان سلطه‌جویی می‌دهند تا آنها به تبع خوی سرکش و رام نشدنی‌شان بتوانند در عرصه‌ی زمین استکبار ورزند و آقایی کنند. بی‌شک در چنین وضعیتی و با چنین دریافتی همه چیز و همه کس تابع قدرت می‌شود و از جمله «فرهنگ و ادب».
به عبارت ساده‌تر «فرهنگ» تعریف نوینی می‌یابد:
"مجموعه‌ای از آداب که با اخذ تمامی خوی و صفات الهی و انسانی از انسان، او را به صورت قالبی و کلیشه‌ای در اختیار سیاستمداران تابع استراتژی قدرت قرار می‌دهد.
و بدون این تعریف مرام نامه‌ای بود که باید در هیئت اعمال فردی و اجتماعی جاری می‌شد.
تعلیم و تربیت، تربیت بدنی و دیگر امور به تبع این مرام‌نامه عهده‌دار نقشی نوین می‌شدند:
"مهیا کردن انسان، برای آنکه راحت‌تر در خدمت عوامل قدرت طلب در آید".
یا به عبارت دیگر
«مهیا کردن انسان برای راحت‌تر خورده شدن.»
بی‌دلیل نیست که در «استراتژی توسعه» که در واقع رویه‌ی زیبای «استراتژی قدرت» امپریالیسم به حساب می‌آید، «توسعه‌ی فرهنگی» به مثابه‌ی «پیش نیاز توسعه‌ی اقتصادی» شناخته می‌شود.
«توسعه‌ی فرهنگی» به منزله‌ی عاملی خنثی کننده، تمامی زمینه‌های ملی، قومی و مذهبی را از بین می‌برد تا انسان مدرن اهل قدرت و سیاست، مؤدب به ادب جدید شود. ادبی که او را در هیئت انسان توسعه یافته، خنثی و عاری از هرگونه بلندپروازی نمایان می‌کند تا بسان یک ابزار ساده در خدمت اقتصاد و مذهب اصالت سود درآید.
با این نگرش هریک از اصطلاحات، قوانین و فرمانهای خدایان قدرت در این دوره معنایی جدید به خود می‌گیرد. از جمله «تربیت بدنی» و یا به قول امروزیان «Sport».
همه‌ی رسانه‌ها و بلندگوهای تبلیغاتی، امروز سعی می‌کنند تا ورزش را عاری از سیاست و منفک از نظر سیاستمداران نشان دهند. علی‌رغم اینکه در طی 50 تا 60 سال اخیر، میدانهای ورزشی هیچ‌گاه عاری از جهت‌گیری سیاسی نبوده‌اند و این سخن صرف نظر از ذات و ماهیت ورزش مدرن است.
در واقع آلودگی سیاسی، بیماری دوم ورزش مدرن است. بیماری مهلک و اولیه را مذهب اومانیسم و رویکرد پایه‌گذاران ورزش مدرن به سنت یونانیان بر اندام تربیت بدنی سنتی وارد کردند و ویروس دوم را اهل سیاست و منادیان «استراتژی قدرت».
بی‌شک همه‌ی ضمانتهای لازم برای ارتقاء سود و حفظ سرمایه‌گذاریها باید فراهم می‌آمد آن هم به هر طریق و از هر راه ممکن مانند: به کارگماردن سیاستمداران وابسته، کودتای نظامی، بسیج جاسوسهای سیاسی و اقتصادی، تبلیغات کالا و بالاخره تربیت «گلادیاتورهای جدید» در میدانهای ورزشی و...
هر یک از عوامل فوق در مشغول نمودن مردم و غافل ساختن اذهان آنان از سیاستهای پشت پرده و یا تهییج آنان برای مصرف هر چه بیشتر کالا نقش اساسی داشتند. در واقع، قهرمانان این دوره از تاریخ ورزش جهان پیش از آنکه زاده‌ی ورزش باشند، زاده‌ی سیاست‌اند.
بسیاری از ورزشی نویسان، که خود نیز تابع همین سنت ورزشی‌اند، سعی بر آن دارند تا «هیتلر» را مبدع و مروج «ورزش سیاسی» یا «به ورطه‌ی سیاست کشیدن ورزش» قلمداد کنند. علی رغم آنکه ورزش مدرن همچنان که گفته شد در ذات خود همه‌ی استعداد لازم برای تبعیت از اهوا و هواجس اهل سیاست و قدرت را داشت و دیر یا زود این استعداد شکوفا می‌شد. ورزش مدرن حربه‌ای برای تحقق اغراض ثانویه بود، اغراضی که با ذات تربیت بدنی نسبت نداشت بلکه به عکس از آن نهایت سوء استفاده را می‌نمود.
در میان استفاده‌های گوناگونی که از ورزش به عمل آمده، تبلیغ شعارهای ملی و یا حتی تهییج احساسات ناسیونالیستی در زمره‌ی سالم‌ترین نوع استفاده از ورزش به عنوان «حربه‌ی اغراض ثانویه» است. اگر چه انقلاب اکتبر 1918 روسیه، خود سرآغاز درگیر شدن جدی ورزش با سیاست است. اما «یان» پدر ژیمناستیک آلمان، از ورزش به عنوان حربه‌ی تبلیغات شعارهای ملی آلمانی بهره جست و در پی او، هیتلر برای ثبات تئوری «برتری نژادی نازی» سود برد. (3)
شعار ورزشی جشن بنیان‌گذاری و کنفرانس افتتاحیه‌ی سازمان ورزش آلمان شرقی در آوریل سال 1957 در برلن شرقی چنین بود:
"سازمان ورزشی در ژیمناستیک آلمان برای ساختن سوسیالیسم، برای تقویت نیروی کارگران و دهقانان و برای تربیت بدنی سوسیالیستی مبارزه می‌کند". (4)
در متن اولین ماده‌ی قطعنامه‌ی این کنگره رسماً اعلام شده بود که ورزش ما دانسته یک ورزش سیاسی است. (5) چنان که گویلز، وزیر تبلیغات هیتلر، در جریان المپیک 1936 اعلام کرد:
"... مردم نباید اشتباه کنند و تصور نمایند که منظور ما از برگزاری بازیهای المپیک صرفاً ورزش است بلکه ما می‌خواهیم از این فرصت استفاده کرده و برتری نژاد ژرمن به جهانیان را یک بار دیگر ثابت کنیم". (6)
و در پی او، ژنرال «درست»، وزیر فرهنگ هیتلر، درباره‌ی ورزش گفت:
"قابلیت و استعداد ورزشکاران برای ما مهم نیست، بلکه قبل از هر چیز مسابقه‌ی سیاسی آنها اهمیت دارد". (7)
در واقع دول استعماری با مدد نظریه‌پردازان دریافتند که چگونه می‌توان با کمترین تلفات انسانی و بدون توجه به مخارج، بیشترین استفاده را از موضوعات مورد علاقه‌ی مردم برد و آراء و جهت‌گیری ویژه‌ی سیاسی و در نتیجه اقتصادی خود را بر آنها تحمیل نمود.
این موضوع تنها درباره‌ی ورزشهای حرفه‌ای قابل بررسی نیست بلکه، «آماتوریسم» نیز حربه و حیله‌ای بود که برگزارکنندگان المپیک‌های جهانی از آن برای فریب مردم سود می‌جستند. چه، این امر خود امکان لازم را برای شناسایی نیروهای بالقوه‌ی جوانان فراهم می‌آورد تا به طی طریق المپیک راهی بازار داغ ورزشهای سیاسی و تجاری شوند. گرایش تند سیاسی آلمان نازی و بروز آن در المپیک 1936 عکس‌العملهای متفاوتی در پی داشت. این عکس‌العملها (تحریم المپیک) در حالی صورت می‌گرفت که تحریم کنندگان المپیک آلمان خود نیز به هیچ روی عاری از جهت‌گیری، سیاسی و اقتصادی نبودند و تنها نگرانی آنها این بود که آلمان نازی سعی در استفاده‌ی تام و تمام از این فرصت بزرگ یعنی المپیک داشت. به موازات این امر، برخی از دول اقدام به برگزاری بازیهای المپیک منطقه‌ای کردند. در این میانه، یهودیان با سرمایه‌های خود نقش عمده‌ای داشتند.
یکی از ورزشکاران با سابقه در مجموعه‌ی مقالاتی که با عنوان «نقش سیاست و ورزش» درباره‌ی برگزاری این بازیها از کتاب تأثیر سیاست در ورزش که یکی از پر فروش‌ترین کتابهای سال 1971، ترجمه کرده، می‌نویسد:
"شدیدترین و مؤثرترین علتی که انزجار دول مختلف را علیه بازیهای المپیک برلن و حکومت نازیها نشان می‌داد، ترتیب مسابقات مختلف بعضی از کشورها پیش از بازیهای المپیک بود که نتایجشان بازیهای مذکور را تا اندازه‌ای تحت‌الشعاع قرار داد. نخستین و بزرگترین این مسابقات بازیهای یهودیان در سال 1935 بود که در تل‌آویو صورت گرفت. که به آن نام «المپیک یهودیان» داده شد. در سال پیش از المپیک یعنی در سال 1937 هم مسابقات بزرگی در «آنت ورپ» بلژیک برای کارگران تشکیل شد"... (8)
پس از المپیک 1936، المپیسم راه خود را پیمود و به تبع ذات ورزش مدرن، نطفه‌های بهره‌کشی استعمار، تبعیض نژادی و خودکامگی امپریالیسم غرب را در خود پرورد.
«گاستون مایر» که در میان نویسندگان مطالب ورزشی به عنوان پیر عرصه‌ی ورزش جهان شناخته می‌شد و از اعضای اتحادیه‌ی روزنامه‌نگاران ورزشی فرانسه بود، درباره‌ی «ورزش و سیاست» به وجود سه نظریه اشاره می‌کند:
"1- فلسفه‌ی خیال‌پرستانه یا ایده آلیستی طرفداران نجابت و پاکی محیط ورزشی؛
2- دسته‌ی دولتیها، آنها که صاف و صریح معتقدند، بدون دخالت سیاست نمی‌توان ورزش را بنا نهاد؛
3- آنها که این دو را جدا نمی‌دانند و حال را ملاک قرار می‌دهند. نه تحکمی از سوی سیاست بر ورزش می‌شناسند و نه سلامت کامل دور از سیاست را برای ورزش قائل‌اند".
«مایر» نمی‌تواند پیوستگی مناسبات عملی را با مبانی فرهنگی دریابد، از همین روملاک او «ورزش مدرن» اروپایی است. ورزشی که در خود بار فرهنگی خاصی حمل می‌کند. این پیوستگی را از عبارت زیر می‌توان به خوبی دریافت. عبارتی که سیاستمداران استعمارگر و سرمایه‌داران یهودی به خوبی آن را درک کرده‌اند:
"... ورزشکاران درست مثل میسیونرهای مذهبی هستند که در اوایل قرن 18 و اواخر قرن 17، کلیسا بر سرزمینهای ناشناس می‌فرستاد، تا در آنجا برای تبلیغ مسیحیت فعالیت کنند. قهرمانان از یک روش مخصوص و از یک شیوه‌ی خاص حساب شده پیروی می‌کند و این شکل را در اختیار دارند و حتی حاضر نیستند این مبلغین گرانبها را بآسانی از دست بدهند، آهسته آهسته به مقصود خود نزدیک می‌شوند. تعجب اقوام بدوی را برمی‌انگیزند و با برانگیختن این تعجب نقش شگرف خویش را آغاز می‌کنند". (9)
«وینستون چرچیل» نخست وزیر سابق انگلستان، به ورزش جدید مخصوصاً فوتبال توجهی ویژه داشت. او در این باره می‌گوید:
"صلاح در این است که ملتها در میدانهای ورزشی درگیر شوند نه در میدانهای جنگ". (10)
ورزش به صورت یک نیاز برای سرگرمی طبقه‌ی تازه به دوران رسیده‌ی بورژوا پا به عرصه نهاد و اندک اندک با ترقی صنعت و پیدایش جهان صنعتی به صورت قدرتی خلاق درآمد. نیرویی که مولود رشد سریع اقتصادی جوامع اروپایی، به ویژه بعد از انقلاب بورژوا منشانه‌ی فرانسه بود. این سرگرمیها می‌بایست پر کننده‌ی ساعات محدود کارگران و کسانی که از سرگرمیهای اشرافی مانند شکار و تئاتر و شب‌نشینی محروم بودند، باشد.
بازیهای دسته جمعی، میدان را برای جلب تماشاگر فراهم می‌ساخت و این مطلوب بورژوازی بود که با استفاده از این فرصت و نیروی بالقوه‌ی نهفته در این بازیها، اسباب بهره‌برداری سیاسی و اقتصادی وسیعی برای خود فراهم آورد. واسپس این وضع، جامعه‌ی ورزشی جهان هیچ‌گاه از نفوذ جریانات سیاسی و عوامل پشت پرده‌ی اقتصادی آن خلاصی نیافت. چه، کارتلهای بزرگ همه‌ی سعی خود را مصروف تربیت قهرمانان و بهره‌برداری از آنان کردند.
در کیهان ورزشی ش 407 سال 1342 از قول یکی از نویسندگان ورزشی می‌خوانیم:
"آنان [کارتلها] معتقد به نفوذ تدریجی اجتماعی در اجتماع دیگر هستند و این نفوذ تدریجی، مسأله‌ی بسیار مهمی است که امروزه از نظر جامعه‌شناسی مورد مطالعه و دقت قرار گرفته است". (11)
دکتر «لویی شارنیه» در کتاب زنجیرها و پیوستگیها از زبان «پاترسن» بوکسور حرفه‌ای امریکایی می‌نویسد:
"سفیدپوستها ورزشهای ظریف را به خود اختصاص داده‌اند... قهرمانها دیگر برای دولت آمریکا وثیقه و افتخار نیستند بلکه وسیله‌ی نشان دادن قدرت هستند. همان طوری که در مسابقه‌ی موشکها و اقمار مصنوعی امریکایی می‌خواهند با حریف سیاسی‌اش مبارزه کند... به این ترتیب ورزش از مجرایی که باید با آن فکر کرد دور می‌افتد... دلارها از یک سوی ماشین به درون می‌روند و از سوی دیگر قهرمانها بیرون می‌آیند. در این ماشین انسان کشته می‌شود... قهرمانان امریکایی هرگز چهره‌ی واقعی اربابان خود را ندیده‌اند". (12)
«گاستون مایر» نویسنده‌ی سرشناس فرانسوی همین معنی را در عبارتی کوتاه چنین بیان می‌کند:
"دروغ بزرگ ورزش از سیاست جداست". (13)

پی‌نوشت‌ها:

1.Machiavelli Niccolo نیکلا ماکیاولی (1527-1469) سیاستمداری بود که دولت را مرکز و مدار زندگی انسان قرار داد. حتی اخلاق و مذهب را هم تابع دولت دانست، در نزد او، لازمه‌ی حکومت، داشتن قدرت است نه فضیلت؛ اگر چه لازم است که به داشتن آن تظاهر کند. و از این جهت است که امروزه در مغرب زمین سیاست‌های ریاکارانه و یا مبتنی بر مصلحت‌های سیاسی را Machiavellianism می‌گویند.
2. Humanism.
3. کیهان ورزشی، س 49، ش 858، ص 10.
4. همان.
5. همان.
6. همان، س 50، ش 910، ص 9.
7. همان ص 8.
8. همان، س 50، ش 915، ص 17.
9. همان، س 42، ش 407، ص 3.
10. فتحی، هوشنگ، فوتبال، خشونت و سیاست، ص 84.
11. کیهان ورزشی، س 42، ش 407، ص 3.
12. همان، ش 403، صص 12 و 13.
13. همان، ش 632، ص 3.

منبع مقاله :
سروستانی، اسماعیل شفیعی، (1389)، داستان ورزش غرب (سیر تحول تاریخی و فرهنگی ورزش غرب)، تهران: نشر هلال، چاپ چهارم.
 


مقالات مرتبط
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط