نویسنده: اسماعیل شفیعی سروستانی
ورزش حرفهای، (1) نتیجهی طبیعی سیر ورزش مدرن بود. به عبارتی هم میتوان گفت: آخرین منزل ورزش مدرن بود. به همان سان که بروز صفات عدالت. شجاعت، عفت و غیرت، گذر از منزل جوانمردی و ورود در سلک اهل فتوت و بالاخره فرود در مقام ولایت، نتیجهی طبیعی سیر تربیت بدنی سنتی بود. چه، ورزشکار، در اولین کلاس مدرسهی جوانمردی، با گذر از ساحت مرگ آگاهی، میآموخت که باید با ترک هواجس نفسانی میثاق خویش را با فطرت پاک و ساحت ربانی استوار سازد تا بتواند پذیرفتهی مکتب فتیان شود. این سیر تدریجی ورزشکار را تا فنای همهی جلوات نفس ملون و ظهور صفات جمال و جلال خداوندی پیش میبرد و فطرت را در او به کمال میرساند و مقیم درگاه امام حی و حجت بالغه میساخت. علیرغم آنکه غلبهی هوی و اصالت یافتن تمنای حیوی و تنومندی جسمانی (همان که در ذات ورزش مدرن بود) نفس سیریناپذیر او را وامیداشت تا خود را بریده از کلام قدسی و سنت اهل فتوت و ولایت، مشرف بر همهی اعمال و سکنات آدمی کند.
هیچ یک از دستورالعملهای فتیان بر شاگردان مدرسهی هواجس نفسانی کارگر نمیافتد و به عکس این آداب بسان وصلهای ناجور همواره ورزشکاران جوامع شرقی و سنتگرا را آزرده است. ساکنان شرق به تبع باقی ماندههای سنت پیشینیان، سعی در ایجاد نسبت و تعادل میان ورزش نوین و اخلاق سنتی کردهاند، علیرغم آنکه سیر تدریجی و گذر ایام، غلبهی وجوه مادی و فرهنگی برخاسته از ورزش مدرن را آشکارتر ساخته و از جنبههای معنوی گذشته کاسته است.
تلاش گردانندگان این جوامع برای آشتی دادن این دو جریان همواره بیثمر بوده است. چه، مقصد غایی و مطلوب جریان سنتگرا و تجددطلب متفاوت بوده و این دو در ماهیت متعارضاند.
ورود به جادهی ورزش مدرن، ورود به سراشیبی تندی بود که امکان بازگشت و به عقب نگریستن را از سالکان راه اخذ کرد و این جوامع به ناچار، تبعیت از سنت مغرب زمینیان را موجبیت تاریخی و مقتضای خود فرض کردند.
حال و روز این ملتها بیشباهت به قصهی اشتر سواری مجنون در مثنوی مولوی نیست. مجنون در طلب لیلای خود بود و اشتر در طلب مأوای خود و همراهی این دو امری متضاد و غیرممکن. از همین رو بود که پروفسیونالیسم از مرزهای مغرب زمین گذشت و در میان ساکنان مشرق زمین رخنه کرد. ملتهایی که گمان میکردند میتوان چربی را از روغن و تری را از آب اخذ کرد.
شاید اگر توجیه عقل مکار به مدد مردم این سرزمینها نمیآمد و سکولاریزم (تقدسزدایی و دنیای کردن دین) کارگر نمیافتاد، هرگز این تعارض دست از سر آنان برنمیداشت. اینان برای یافتن آرامشی نسبی و تحمل عمل خود، سعی در ایجاد رابطه و آشتی میان دو جریان متعارض کردند و بیشک حصول نتیجه منوط به تخفیف یافتن و کمرنگ شدن صورت و سیرت تفکر و فرهنگ معنوی بود؛ همان که سکولاریزم عهدهدار آن گردید.
عمل «سکولاریزه کردن» در وقت مواجهه با پدیدههای غربی دربارهی عموم سنتهای مذهبی سرزمینهای شرقی و از جمله اسلامی صورت گرفته است. از همین رو این ملتها همواره در برابر فرهنگ و مدنیت غرب منفعل بودهاند. حضور جلوات گوناگون فرهنگ و مدنیت غربی در همهی سرزمینهای اسلامی دلیل آشکار این واقعه است.
تبعیت ساکنان این سرزمینها از صورتهای مختلف ادب غربی و بروز ناهنجاریهای اجتماعی و اخلاقی و بالاخره، ورزش حرفهای، نتیجهی طبیعی سیر تحول ورزش غیر حرفهای (آماتوری) بود. چنان که امپریالیسم سیاسی و اقتصادی فرزند بلافصل لیبرالیسم و بورژوازی بود. این امر ناظر بر دو جریان بود. یکی، جریانی درونی و فرهنگی و دیگری جریانی بیرونی و مادی.
سیر تحول تدریجی رویکرد انسان غربی به دنیا و تمایلات صرفاً این جهانی، موضوعی نبود که در جایی متوقف شود و میدان را به وجه فرهنگی و معنوی دهد. چه، طبع سیریناپذیر در گرداب نفس اماره طالب قدرت کامل، ثروت کامل و سلطهی کامل بر عرصهی زمین و دیگر ابناء بشر بود. از این رو، مدارج سلطهجویی و بهرهمندی مادی را تا آخرین پلکان طی میکرد؛ به ویژه که هیچ قیدی نمیتوانست او را محدود نماید.
عوامل مذهبی و فرهنگ دینی با طرح غایتی برای حیات، آدمی را مقید به حفظ پارهای حرمتها و کنترل تمایلات حیوی مینمود. لیکن، رویکرد صرفاً مادی به حیات این جهانی، همهی مذهب را به گوشهای رانده و سکولاریزم به تمامیت دین صبغهی دنیوی میداد. به همین سبب نه تنها ورزش بلکه دیگر مناسبات فردی و جمعی نیز به تدریج از جغرافیای غیرحرفهایها خارج میشدند؛ چنان که در عرصهی سیاست، امپریالیسم ظاهر شد و در عرصهی ورزش، ورزش حرفهای و...
سلطهی صاحبان سرمایه بر ورزش غرب (Sport) و بروز تمایلات وحشتناک صاحبان صنایع که برای تبلیغ و فروش کالای خود از هر وسیلهای بهره میجستند، نیز به عنوان مکمل جریان اول، میدان را برای ظهور ورزش حرفهای فراهم کرد.
امروزه صحن تمامی میدانهای ورزشی، ابراز و ادوات ورزشکاران و حتی جامه و پوشش قهرمانان آکنده از نام و نشان کارخانهها و شرکتهای تولیدی است و در پشت پردهی مسابقات نیز همواره مدیران کارتلها و تراستها، میدانداری اصلیاند.
در مدرسهی ورزش حرفهای، ورزشکاران پیش از آنکه قهرمان شوند، برای آنکه قهرمان شوند، تعلیم میبینند. و این سنت همهی گردانندگان تراستها و کارتلهای بزرگ بینالمللی است.
خبر ذیل، دربارهی درخواست کمپانی کوکاکولا، گوشهای از نحوهی حضور سرمایهداران در عرصهی ورزش را مینمایاند:
"در حالی که کمپانی تجاری «ای . اس. ال» به عنوان نزدیکترین سازمان به کمیتهی بینالمللی المپیک (ک. ب. ا) شناخته میشود، کمپانی کوکاکولا میکوشد در سازماندهی بازیهای المپیک 1988 بیشترین نقش را داشته باشد.
سخنگوی کوکاکولا هفتهی پیش در آتلانتای آمریکا گفت این کمپانی به عنوان نخستین سازمان تجاری که با ک. ب. ا. قرارداد بسته، انتظار دارد. بخش مهمی از مسائل مالی المپیک سئول را زیر نظر خود بگیرد. قابل ذکر است که کوکاکولا در زمینه این المپیک هم سرمایهگذاری هنگفتی کرده است. سخنگوی کوکاکولا در آتلانتا با ادعای این نکته که شعار این کمپانی خدمت به ورزش است و هر جا ورزش باشد کوکاکولا هم هست گفت یکهزار و چهار صد شعبهی این کمپانی در اقصی نقاط جهان بهترین روابط ورزشی را برقرار ساختهاند و بسیاری از مسابقات بزرگ و کوچک با هدایت و حمایت این کمپانی انجام میگیرد.
این سخنگو اضافه کرد که بسیاری از مجتمعهای ورزشی جهان، امروزه از حمایت وسیع این کمپانی برخوردارند و میزان قراردادهایی که کوکاکولا با سازمانها و افراد دستاندر کار ورزش بسته است از حد متعارف گذشته و بر این اساس و با توجه به این که کوکاکولا از سال 1928 (سال برپایی المپیک آمستردام) حامی بازیهای المپیک بوده، این کمپانی حق مسلم خود میداند که در تدوین برنامههای مالی المپیک سئول بیشترین سهم را داشته باشد.
درخواستهای کوکاکولا در حالی مطرح گردید که به نظر میآید ک. ب. ا. برای گرداندن امور مالیاش، تمام و کمال خودش را متکی به کمپانی ای. اس. ال نموده است. قراردادی که ک. ب. ا اخیراً با این کمپانی مقرر کرد به کمپانی اجازه میدهد تدوین امور مالی المپیک سئول را هم عهدهدار گردد، و بالاتر از کوکاکولا به رتق و فتق برنامههای جنبی بازیها بپردازد".» (2)
«ویلیام کالاهان» مدیر تبلیغاتی ژیلت دربارهی سرمایهگذاری کمپانی تجاری گفته است:
"سرمایهگذاری در مسائل تبلیغاتی، روی فوتبال بیشترین سود را داشته است".» (3)
البته دلالان و آژانسهای خرید و فروش ورزشکاران هستهی اصلی این داستان را تشکیل میدهند. در حالی که ورزشکاران چون توپ در میان بازیگران پشت پرده از سویی به سوی دیگر پرتاب میشوند.
"یک ورزشکار جوان و صاحب استعداد به امید رسیدن به آیندهای درخشان پای یک قرارداد استثماری را امضا میکند. همه چیز با وعده آغاز میشود. وعدهی پول، شهرت، باشگاه، تیم ملی و مسافرت به شرق و غرب. همه چیز به سود آژانس و یا باشگاه است و زحمتها برای ورزشکار. این استثمار شدهها اختیاری حتی برای انتخاب باشگاه ندارند و پیوسته در فهرست فروش قرار دارند. اختیار نام و چهرهی خود را نیز ندارند. بر اساس قراردادهای تبلیغاتی که باشگاه منعقد میکند، درصد ناچیزی به او پرداخت میشود. امروز برای این محصول تبلیغ میکند، فردا برای محصول دیگر. اگر کسی از این بندگان هوس آزادی کند، چنان بلایی بر سرش میآورند که برای دیگران عبرت شود.
طبق آماری که «مارین وان اووستین» روزنامهنگار کانادایی استخراج کرده، از هر 300 ورزشکار به دام افتاده، ممکن است 50 نفر بتوانند خود را خلاص کنند. پدر خواندهها مافیای ورزش اجازه نمیدهند که تاروپود حکومت آنها را یک ورزشکار پاره کند و از این 50 نفر حتی به اندازهی تعداد انگشتان دست هم قادر نیست عمر ورزشی خود را در یک مسیر عادی و طبیعی به پایان برساند".»(4)
«براندج» از رؤسای کمیته بینالمللی المپیک در سخنرانی خود ناگزیر به یک اعتراف بزرگ شد. وی با اشاره به مخارج سنگین برگزاری مسابقات بینالمللی اظهار داشت:
"بازیهای المپیک خیلی وسعت پیدا کرده و برگزاری آن در زمان ما آنقدر گران تمام میشود که اولاً تشکیل آن در قدرت چند کشور معدود است و ثانیاً به جهت همین مخارج سنگین به سوی جنبههای تجاری گراییده است تا از این راه هزینههای یاد شده جبران شود".» (5)
جالب توجه اینکه طی خبری در سال 1365 اسامی کشورها و شرکتهایی که حق تبلیغ در مسابقات جام جهانی را داشتند به شرح زیر اعلام شد:
" 1. آمریکا (کارخانههای الهویزر، بوش، کوکاکولا، ژیلت و روجی رینولدز)
2. ژاپن (کانن، فوجی، جی. وی. سی و سیکو)
3. اروپا (سنین زانو، جی. ام. اپل و فیلیپس)
4. کانادا (بانا و لوازم ورزشی)" (6)
هیچگاه پرسیده نمیشود که کمپانی سیگار «مارلبورو» و «رینولدز» آمریکایی چه نسبتی با ورزش دارند و چگونه است که همواره این کمپانیها، چتر حمایتی خود را بر سر کلوپها و کمیتههای ورزشی کشیدهاند؟
"ششمین جشن سالگرد گروه بولینگ وابسته به سیگار مالبورو در اسفند 57 در کلوب سنتیلر با حضور قهرمانان بولینگ و اغلب اعضای شرکت مالبرو برگزار شد". (7)
ذکر این موارد تنها برای نشان دادن رد پای جریانهای سیاسی و اقتصادی بر ورزش امروز جهان است و بیسبب نیست که پروفسور لویی شارنیه دربارهی ورزشکاران عصر جدید میگوید:
"ورزشکاران و قهرمانان، مبلغین مذهبی قرن بیستم هستند که مذهب اقتصاد را ترویج میکنند". (8)
وی در کتاب زنجیرها و پیوستگیها در بیان نقش تبلیغات قرن در بهرهبرداری از قهرمانان مینویسد:
"قهرمان به طور کلی ابزاری است برای تبلیغ و این را هیچکس نمیتواند انکار کند... در آمریکا همه چیز فدای اقتصادی شده و سیاست برای او در مرحلهی بعد از اقتصاد قرار دارد. به این ترتیب میبینیم که یک قهرمان از نظر سیاسی در میدان ورزشی برای ادارهکننده آن قهرمان آمریکایی کمتر از آن اهمیت دارد که یک کارتل وتراست بخواهد از وجود آن قهرمان استفاده کند... دلی اینکه کارتلها میخواهند از قهرمانان خود به این صورت استفاده کنند (استفاده به صورت وسیلهی تبلیغاتی از آماتورها مانند ظاهر شدن با آگهی کولا در میادین ورزشی) به دلیل اعتقاد آنها به نفوذ تدریجی اجتماعی در اجتماع دیگر است. به طور اختصار باید بگوییم که یک ملت قوی و تولیدکننده همواره در پی ملتهای ضعیف و مصرف کننده میگردد... و به همین دلیل کشورهای تولیدکننده همواره در پی جستجوی بازار هستند. یکی از شیوههایی بازاریابی عرصهی قهرمانی و بالا بردن سطح توجه مردم به یک کشور تولیدکننده است".» (9)
آری، در دنیای پر فریب حرفهایها، انسان طمعهای است که در دام تبلیغات تجاری دستگاههای ارتباط جمعی میافتد، تا از این طریق، ماهی بهرهوری و سود در سبد صاحبان کارتلها و تراستها قرار گیرد و آن که در این میان قربانی میشود، ورزشکار است که بسان گلادیاتور برای قربانی شدن پرورش مییابد و همواره «تاریخ مصرف» خود را بر پیراهن ورزشی و بازوانش حمل میکند. دیگران نیز تماشاگران منفعل بازیها هستند. بازی خوردگانی که تمامیت خود را نادانسته، در طبق اخلاص مینهند تا صاحبان سرمایه و سود فربهتر شوند. اگر به دقت در این صحنه بنگریم، درمییابیم که میاندار اصلی، غفلت عارض شده بر تاریخ عصری است که در سر لوحهی آن «لذت آنی» از حیات و اصالت بخشیدن به لذت «تمنیات این جهانی» نقش بسته است.
دلالان انسان، علاوه بر آنکه در صحنهی ورزشگاهها، تور خود را برای برگزیدن حرفهایهای آینده میگسترند، با ترفندهای دیگر، جوانان خام را از دوران اولیهی زندگی و سالهای مدرسه و درس برمیگزینند.
در جایی نوشتهام که غرب «نمونه» های برگزیده را فراروی مردم خاماندیش قرار میدهد. نمونههایی که تصویرگر اخلاق زمانهی خویشاند.
آیا هیچ جزوه و یا رسالهای را دیدهاید که راه و رسم «لیبرالیسم» و یا پیشه کردن اباحیت و دم غنیمت دانی را آموزش دهد و یا در لابهلای صفحات خود «راه و رسم غافل شدن» و «طریق بندگی هواجس نفسانی» را بیاموزد!؟ هرگز! زیرا، آنچه در میانهی غوغا چهره پوشانده «نمونه و الگویی» است که راه و رسم این مسلک و مذهب را مینمایاند و از همین روست که مردم کشورهای غیرغربی، پیش از آنکه فرصت پرسش از اعتقاد و اخلاق غریبان را پیدا کنند، در همهی صورتهای عملی و مناسبات اجتماعی آیین و مقررات آنها را پذیرا گشتهاند. آیینها و مقرراتی که غرب از طریق «نمونهها» در میان ملل میگسترد تا با نشر فرهنگ خود امکان چنگ انداختن بر تمامیت اندوختههای فرهنگی و مادی ملل را به دست آورد.
مطبوعات اروپایی دربارهی «جرج بست» فوتبالیست انگلیسی که در دههی پنجاه سالیانه بیش از 750 هزار تومان حقوق ثابت دریافت میداشت و قریب به دوازده میلیون و پانصد هزار ریال از طریق فروش آدامس و ادکلن و تبلیغات کسب مینمود و در عین حال به عنوان ورزشکاری بیانضباط و مشروبخوار شناخته میشد، نوشتند:
"«وقتی جرج بست گفت سیگار را دوست ندارم، تمام دخترها در انگلیس سیگار را ترک کردند. لباس او بهترین مدل لباس جوانان بود".» (10)
پوشیده نیست که امروزه قویترین و مجهزترین مطبوعات و ایستگاههای رادیویی و تلویزیونی در اختیار ثروتمندان یهودی است و هم آنان طی پنجاه سال اخیر بزرگترین نقش را در قهرمانپروری و تبلیغات میدانهای ورزشی عهدهدارند. در واقع آنان در غافل ساختن مردم جهان از آنچه در پس پرده میگذرد، نقش عمدهای ایفا میکنند.
عنوانهای پر زرق و برق، تعریف و تمجیدهای پرطمطراق و جلوههای نور و صدا در زمرهی ابزاری هستند که خبرنگاران، روزنامهنگاران و دستگاههای تبلیغاتی سمعی و بصری جهان از آنها برای به نمایش گذاردن جلوه و جمال جعلی قهرمانان و ورزشکاران حرفهای استفاده میکنند.
کمپانیهای بزرگ آمریکایی و اروپایی، برای سرگرم کردن همگان سالهاست که مسابقات بزرگ ورزشی ترتیب میدهند و به اسم بشردوستی دانشجویان کشورهای جهان سوم را بورسیه میکنند.
هنوز خاطرهی مسابقات ابتکاری «یویوی کوکاکولا» از ذهن مردان و زنانی که بیش از چهل و پنج سال از عمرشان سپری شده، محو نگریده است. خاطرهی حضور بیش از 5000 نفر در این مسابقه که با حضور مربیان و نمایندگان کمپانی کوکاکولا در تهران برگزار شد. مطبوعات همان سالها نوشتند:
"«ماراس» و «سایر» دو تن از نمایندگان کمپانی کوکاکولا طبق برنامهی تنظیمی که از طرف کارخانهی کوکاکولا تنظیم شده بود، در مدارس، در باشگاههای ورزشی و در بین محلات مختلف شروع به تعلیم بازی «یویو» به جوانان و کودکان به طریق صحیح آن که در آمریکا و اروپا رواج کامل دارد، نمودند".
این حادثه اگرچه به ظاهر ساده و معمولی به نظر میرسد، لیکن دانهای است که در زمین بکر خاطر نونهالان کاشته میشود تا در آیندهای نه چندان دور به ثمر بنشیند. ماجراهای این چنین را در سرتاسر دنیا در میان همهی کشورها میتوان سراغ گرفت.
بد نیست بدانید که درگیرودار حملهی اسرائیل به اعراب دهها هزار نفر از جوانان عرب به هوای دیدار مسابقات فوتبال راهی اروپا شدند و چشم و گوش خود را بر واقعهی فلسطین و فریاد و نالهی زنان و کودکان بستند.
در سال 1361 مطبوعات نوشتند:
"در حالی که ده هزار نفر کویتی به اسپانیا میروند تا فوتبال تماشا کنند در کشورهای عربی برای جنگ با اسرائیل فقط دویست نفر داوطلب شدهاند".» (11)
شایان ذکر است که هیچ یک از ملتهای عقب نگه داشته شده در کمیتههای تصمیمگیری سازمانهای ورزشی جهانی دخالت مستقیم ندارند.
در یکی از کنگرههای فیفا که معمولاً بعد از هر جام جهانی برگزار میشود، نمایندهی یک کشور آفریقایی به یک مسأله اشاره کرد و گفت که در کارهای حساس فیفا نمایندگان قارههای آسیا و آفریقا حضور و دخالت ندارند و انگشت روی دو کمیته مهم امور مالی و مقررات نهاد که در این دو کمیته اثری از غیر اروپایی و غیرآمریکایی نیست. جواب این بود:
"89 درصد درآمدهای فیفا از راه حق مسابقات و بقیه را کشورهای اروپایی و آمریکایی میپردازند و یازده درصد بقیه را دیگر کشورهای جهان. آنگاه چهل و پنج درصد هزینههای فیفا در راه گسترش و بقیه صرف کشورهای غیراروپایی و آمریکای جنوبی میشود. بدین روی کشورهای آفریقایی و آسیایی و غیره بدهکار هستند و کسی بدهکار را در کمیته تصمیمگیری برای سرمایه راه نمیدهد".» (12)
«هاوه لانژ» در زمانی که عهدهدار سمت رئیس کنفدراسیون فوتبال برزیل بود، در بارهی رابطه ورزش مورد نظرش و مطبوعات و رسانهها میگفت:
".... اساس این است که آنها (مطبوعات عوامل حیات و تبلیغ هستند و رونق آنها، رونق فوتبال است".»
وی همچنین گفته است:
«من سالها در کار مطبوعات بودهام. یک خبرنگار را باید دستگاه گردانندهی فوتبال عاشق فوتبال کند. آن وقت این عاشق فوتبال عاشقی است که دلپذیرترین ترانهها را برای فوتبال میسازد و پرشکوهترین حماسهها را؛ که اینها سبب میشود چهرههای فوتبال بتهای زندهی نسل ما و نسلهای آینده شوند و...
«امروزه در برزیل هر استادیومی برای مردم ما یک بتکده است و چراغ این بتکدهها را علیرغم تلاش فراوان باشگاهها و کنفدراسیون فوتبال برزیل، وسایل ارتباط جمعی روشن نگه داشتهاند"....» (13)
تأکید هاوه لانژ برای اینکه مطبوعات عوامل حیات فوتبالاند و تشبیه او دربارهی استادیومها که از آنها به عنوان بتکده زیاد میکند، پرده از ارتباط این دو جریان در هم تنیده برمیدارد.
در دههی چهل سازمان فرهنگی یونسکو که همواره علیرغم وابستگیهایش به محافل ماسونی خود را مدافع سینه چاک تعلیم و تربیت و اخلاق در جهان به ویژه در میان ملتهای شرقی معرفی مینماید، اقدام به برگزاری جلسهای برای ایجاد ارتباط نزدیک و منظم میان «مطبوعات و ورزش» نمود. در همان سال مطبوعات ورزشی این خبر را به سرتاسر جهان مخابره کردند:
"در دهکدهی کوچک گوتینگ در شهر مونیخ مجمعی برپا شد که یکی از مسائل غامض و پیچیدهی جهان ورزش را مورد بررسی قرار داد. در این شهر که سازمان فرهنگی یونسکو منزل وسیع و زیبایی در اختیار دارد و در حقیقت مرکز تحقیقات و سمینارهای مسائل مربوط به جوانان جهان است مسألهی ورزش و مطبوعات مورد بررسی قرار گرفت... این مجمع که در گوتینگ تشکیل شده بار دیگر به اتحادیه بینالمللی نشریات ورزشی این نکته را خاطر نشان ساخت که بسیاری از واحدهای اندیشه و عمل در دنیای ورزش وجود دارد و بسیاری ازاین واحدها به جهان نویسندگان ورزشی وابستهاند و همچنین ثابت شد که بسیاری از روزنامهنگاران و ورزشینویسان سراسر جهان در امر تحول ورزش نقش مؤثری بازی کردهاند. این شورای عالی در سال 1958 تشکیل شده و یک کمیتهی مشورتی عالی است که نظریاتش از هر نظر در یونسکو مورد توجه قرار میگیرد. رئیس شورا یک شخصیت کاملاً عجیب و ناشناخته برای ورزشکاران و ورزش دوستان است. وی نمایندهی حزب کارگر انگلیس و نامش «فیلیپ نوئل بیکر» است. سابقاً در کابینهی اتلی - کابینهی بعد از جنگ انگلستان وزیر بوده و در سال 1959 جایزه صلح نوبل گرفته... دبیر کل شورا «ویلیام جانز» و معاونش «ژان بروترا» است و این سه شخصیت عجیب ورزش جهانی کسانی هستند که حق دارند دربارهی ورزش اظهار نظر کنند و اظهار نظرشان از هر نظر جالب و قابل توجه است و ما که وظیفهی روزنامهنگاری را در جهان ورزش به عهده داریم باید نسبت به نظریات این اشخاص کاملاً و از هر جهت احترام بگذاریم".» (14)
نکتهی جالب توجه اینجاست که در این کنفرانس یونسکو در ارتباط با ورزش تصمیم به تأسیس یک مرکز ارتباطی ورزشی برای ایجاد روابط بیشتر با محافل رسمی و آموزش فن روزنامهنگاری ورزشی به روزنامهنگاران گرفت و مقرر شد که این عده به خرج سازمان یونسکو تعلیمات کافی در کار ادارهی ورزش ببینند. (15)
یونسکو عهدهدار مخارج تعلیمات نویسندگان و خبرنگاران شده بود تا شاید این صاحبان دم مسیحایی بیشتر از پیش در کالبد ورزش مطلوب «هاوه لانژ» و یونسکو روح حیات بدمند.
باید گفت که این جریان (غوغای تبلیغات) موجب بوده تا هیچ کس چنان که بایسته است جرأت ورود به عرصهی نقد فرهنگی، سیاسی و تاریخی ورزش را پیدا نکند. چه، غوغای تبلیغات این امر را به عنوان تقدیر مقدر ملتها و امری ناگزیر جلوه داده است. بتی بزرگ و بدعتی آشکار که بدل به سنتی سیئه شده است. سنتی که تابعانش هیچ اعتقادی را برنمیتابند.
بیگمان در عصری که مردم به گرد کعبهی بازار به طواف در میآیند و بازار را مرکز همهی بودن و نبودن خویش به حساب میآورند و مطبوعات تنها راه درآمد را در چشمان جوانان خام، رسیدن به افتخار، سربلندی و ثروت از راه ورزش حرفهای تصویر میکنند. رسانهها و مطبوعات در دامن زدن به این غوغا، نقش اصلی را به عهده دارند.
نگاهی به ریز و درشت مطبوعات نشان میدهد که چگونه ورزشی نویسان آموزش دیده و همگام با سیاستهای فرهنگی سازمانهای ریز و درشت جهانی آموختههایشان را دقیقاً به مرحلهی اجرا درمیآورند:
«معجزه در استادیوم محقر شهر کول چستر»
یا
:«مارتین چیورز، بت جدید تو تنهام»
یا
:«دنیا باید سالها انتظار بکشد تا قهرمان دیگری نظیر ...متولد شود.» (16)
در شمارهی 28 مجلهی دنیای ورزش سال 49 با عنوان «بازیکن سه میلیون و ششصد هزار تومانی» میخوانیم:
"... به طور کلی در حال حاضر دیگر در این امر تردیدی نیست که فوتبال از هر امر تجارتی پر درآمدتر و دارای بازار داغتری از هر نظر میباشد. این مسأله خود سالهاست به ثبوت رسیده که یک نام بزرگ در دنیای فوتبال بر روی هر محصول تجارتی قرار بگیرد، بزرگترین ضامن موفقیت آن محصول خواهد بود"...» (17)
و این ماجرای تمام نشدنی همهی کشورهایی است که با وجود بحرانهای سیاسی و اقتصادی با بحرانهای فرهنگی نیز روبرو هستند. سناریوی بلند کارگزاران ورزش جهانی که عهد بستهاند تا همهی چشمها و گوشها را تنها و تنها متوجه بازیهای داغ کنند. چنان که برزیل، بدهکارترین کشور آمریکای لاتین در کنار آرژانتین، اروگوئه و شیلی با آن دست و پنجه نرم میکند و با این همه متأثر از دستگاههای ارتباط جمعی ناخواسته بر قبلهگاه تمنای استعمار کهنهکار سر فرود میآورد.
سروستانی، اسماعیل شفیعی، (1389)، داستان ورزش غرب (سیر تحول تاریخی و فرهنگی ورزش غرب)، تهران: نشر هلال، چاپ چهارم.
هیچ یک از دستورالعملهای فتیان بر شاگردان مدرسهی هواجس نفسانی کارگر نمیافتد و به عکس این آداب بسان وصلهای ناجور همواره ورزشکاران جوامع شرقی و سنتگرا را آزرده است. ساکنان شرق به تبع باقی ماندههای سنت پیشینیان، سعی در ایجاد نسبت و تعادل میان ورزش نوین و اخلاق سنتی کردهاند، علیرغم آنکه سیر تدریجی و گذر ایام، غلبهی وجوه مادی و فرهنگی برخاسته از ورزش مدرن را آشکارتر ساخته و از جنبههای معنوی گذشته کاسته است.
تلاش گردانندگان این جوامع برای آشتی دادن این دو جریان همواره بیثمر بوده است. چه، مقصد غایی و مطلوب جریان سنتگرا و تجددطلب متفاوت بوده و این دو در ماهیت متعارضاند.
ورود به جادهی ورزش مدرن، ورود به سراشیبی تندی بود که امکان بازگشت و به عقب نگریستن را از سالکان راه اخذ کرد و این جوامع به ناچار، تبعیت از سنت مغرب زمینیان را موجبیت تاریخی و مقتضای خود فرض کردند.
حال و روز این ملتها بیشباهت به قصهی اشتر سواری مجنون در مثنوی مولوی نیست. مجنون در طلب لیلای خود بود و اشتر در طلب مأوای خود و همراهی این دو امری متضاد و غیرممکن. از همین رو بود که پروفسیونالیسم از مرزهای مغرب زمین گذشت و در میان ساکنان مشرق زمین رخنه کرد. ملتهایی که گمان میکردند میتوان چربی را از روغن و تری را از آب اخذ کرد.
شاید اگر توجیه عقل مکار به مدد مردم این سرزمینها نمیآمد و سکولاریزم (تقدسزدایی و دنیای کردن دین) کارگر نمیافتاد، هرگز این تعارض دست از سر آنان برنمیداشت. اینان برای یافتن آرامشی نسبی و تحمل عمل خود، سعی در ایجاد رابطه و آشتی میان دو جریان متعارض کردند و بیشک حصول نتیجه منوط به تخفیف یافتن و کمرنگ شدن صورت و سیرت تفکر و فرهنگ معنوی بود؛ همان که سکولاریزم عهدهدار آن گردید.
عمل «سکولاریزه کردن» در وقت مواجهه با پدیدههای غربی دربارهی عموم سنتهای مذهبی سرزمینهای شرقی و از جمله اسلامی صورت گرفته است. از همین رو این ملتها همواره در برابر فرهنگ و مدنیت غرب منفعل بودهاند. حضور جلوات گوناگون فرهنگ و مدنیت غربی در همهی سرزمینهای اسلامی دلیل آشکار این واقعه است.
تبعیت ساکنان این سرزمینها از صورتهای مختلف ادب غربی و بروز ناهنجاریهای اجتماعی و اخلاقی و بالاخره، ورزش حرفهای، نتیجهی طبیعی سیر تحول ورزش غیر حرفهای (آماتوری) بود. چنان که امپریالیسم سیاسی و اقتصادی فرزند بلافصل لیبرالیسم و بورژوازی بود. این امر ناظر بر دو جریان بود. یکی، جریانی درونی و فرهنگی و دیگری جریانی بیرونی و مادی.
سیر تحول تدریجی رویکرد انسان غربی به دنیا و تمایلات صرفاً این جهانی، موضوعی نبود که در جایی متوقف شود و میدان را به وجه فرهنگی و معنوی دهد. چه، طبع سیریناپذیر در گرداب نفس اماره طالب قدرت کامل، ثروت کامل و سلطهی کامل بر عرصهی زمین و دیگر ابناء بشر بود. از این رو، مدارج سلطهجویی و بهرهمندی مادی را تا آخرین پلکان طی میکرد؛ به ویژه که هیچ قیدی نمیتوانست او را محدود نماید.
عوامل مذهبی و فرهنگ دینی با طرح غایتی برای حیات، آدمی را مقید به حفظ پارهای حرمتها و کنترل تمایلات حیوی مینمود. لیکن، رویکرد صرفاً مادی به حیات این جهانی، همهی مذهب را به گوشهای رانده و سکولاریزم به تمامیت دین صبغهی دنیوی میداد. به همین سبب نه تنها ورزش بلکه دیگر مناسبات فردی و جمعی نیز به تدریج از جغرافیای غیرحرفهایها خارج میشدند؛ چنان که در عرصهی سیاست، امپریالیسم ظاهر شد و در عرصهی ورزش، ورزش حرفهای و...
سلطهی صاحبان سرمایه بر ورزش غرب (Sport) و بروز تمایلات وحشتناک صاحبان صنایع که برای تبلیغ و فروش کالای خود از هر وسیلهای بهره میجستند، نیز به عنوان مکمل جریان اول، میدان را برای ظهور ورزش حرفهای فراهم کرد.
امروزه صحن تمامی میدانهای ورزشی، ابراز و ادوات ورزشکاران و حتی جامه و پوشش قهرمانان آکنده از نام و نشان کارخانهها و شرکتهای تولیدی است و در پشت پردهی مسابقات نیز همواره مدیران کارتلها و تراستها، میدانداری اصلیاند.
در مدرسهی ورزش حرفهای، ورزشکاران پیش از آنکه قهرمان شوند، برای آنکه قهرمان شوند، تعلیم میبینند. و این سنت همهی گردانندگان تراستها و کارتلهای بزرگ بینالمللی است.
خبر ذیل، دربارهی درخواست کمپانی کوکاکولا، گوشهای از نحوهی حضور سرمایهداران در عرصهی ورزش را مینمایاند:
"در حالی که کمپانی تجاری «ای . اس. ال» به عنوان نزدیکترین سازمان به کمیتهی بینالمللی المپیک (ک. ب. ا) شناخته میشود، کمپانی کوکاکولا میکوشد در سازماندهی بازیهای المپیک 1988 بیشترین نقش را داشته باشد.
سخنگوی کوکاکولا هفتهی پیش در آتلانتای آمریکا گفت این کمپانی به عنوان نخستین سازمان تجاری که با ک. ب. ا. قرارداد بسته، انتظار دارد. بخش مهمی از مسائل مالی المپیک سئول را زیر نظر خود بگیرد. قابل ذکر است که کوکاکولا در زمینه این المپیک هم سرمایهگذاری هنگفتی کرده است. سخنگوی کوکاکولا در آتلانتا با ادعای این نکته که شعار این کمپانی خدمت به ورزش است و هر جا ورزش باشد کوکاکولا هم هست گفت یکهزار و چهار صد شعبهی این کمپانی در اقصی نقاط جهان بهترین روابط ورزشی را برقرار ساختهاند و بسیاری از مسابقات بزرگ و کوچک با هدایت و حمایت این کمپانی انجام میگیرد.
این سخنگو اضافه کرد که بسیاری از مجتمعهای ورزشی جهان، امروزه از حمایت وسیع این کمپانی برخوردارند و میزان قراردادهایی که کوکاکولا با سازمانها و افراد دستاندر کار ورزش بسته است از حد متعارف گذشته و بر این اساس و با توجه به این که کوکاکولا از سال 1928 (سال برپایی المپیک آمستردام) حامی بازیهای المپیک بوده، این کمپانی حق مسلم خود میداند که در تدوین برنامههای مالی المپیک سئول بیشترین سهم را داشته باشد.
درخواستهای کوکاکولا در حالی مطرح گردید که به نظر میآید ک. ب. ا. برای گرداندن امور مالیاش، تمام و کمال خودش را متکی به کمپانی ای. اس. ال نموده است. قراردادی که ک. ب. ا اخیراً با این کمپانی مقرر کرد به کمپانی اجازه میدهد تدوین امور مالی المپیک سئول را هم عهدهدار گردد، و بالاتر از کوکاکولا به رتق و فتق برنامههای جنبی بازیها بپردازد".» (2)
«ویلیام کالاهان» مدیر تبلیغاتی ژیلت دربارهی سرمایهگذاری کمپانی تجاری گفته است:
"سرمایهگذاری در مسائل تبلیغاتی، روی فوتبال بیشترین سود را داشته است".» (3)
البته دلالان و آژانسهای خرید و فروش ورزشکاران هستهی اصلی این داستان را تشکیل میدهند. در حالی که ورزشکاران چون توپ در میان بازیگران پشت پرده از سویی به سوی دیگر پرتاب میشوند.
"یک ورزشکار جوان و صاحب استعداد به امید رسیدن به آیندهای درخشان پای یک قرارداد استثماری را امضا میکند. همه چیز با وعده آغاز میشود. وعدهی پول، شهرت، باشگاه، تیم ملی و مسافرت به شرق و غرب. همه چیز به سود آژانس و یا باشگاه است و زحمتها برای ورزشکار. این استثمار شدهها اختیاری حتی برای انتخاب باشگاه ندارند و پیوسته در فهرست فروش قرار دارند. اختیار نام و چهرهی خود را نیز ندارند. بر اساس قراردادهای تبلیغاتی که باشگاه منعقد میکند، درصد ناچیزی به او پرداخت میشود. امروز برای این محصول تبلیغ میکند، فردا برای محصول دیگر. اگر کسی از این بندگان هوس آزادی کند، چنان بلایی بر سرش میآورند که برای دیگران عبرت شود.
طبق آماری که «مارین وان اووستین» روزنامهنگار کانادایی استخراج کرده، از هر 300 ورزشکار به دام افتاده، ممکن است 50 نفر بتوانند خود را خلاص کنند. پدر خواندهها مافیای ورزش اجازه نمیدهند که تاروپود حکومت آنها را یک ورزشکار پاره کند و از این 50 نفر حتی به اندازهی تعداد انگشتان دست هم قادر نیست عمر ورزشی خود را در یک مسیر عادی و طبیعی به پایان برساند".»(4)
«براندج» از رؤسای کمیته بینالمللی المپیک در سخنرانی خود ناگزیر به یک اعتراف بزرگ شد. وی با اشاره به مخارج سنگین برگزاری مسابقات بینالمللی اظهار داشت:
"بازیهای المپیک خیلی وسعت پیدا کرده و برگزاری آن در زمان ما آنقدر گران تمام میشود که اولاً تشکیل آن در قدرت چند کشور معدود است و ثانیاً به جهت همین مخارج سنگین به سوی جنبههای تجاری گراییده است تا از این راه هزینههای یاد شده جبران شود".» (5)
جالب توجه اینکه طی خبری در سال 1365 اسامی کشورها و شرکتهایی که حق تبلیغ در مسابقات جام جهانی را داشتند به شرح زیر اعلام شد:
" 1. آمریکا (کارخانههای الهویزر، بوش، کوکاکولا، ژیلت و روجی رینولدز)
2. ژاپن (کانن، فوجی، جی. وی. سی و سیکو)
3. اروپا (سنین زانو، جی. ام. اپل و فیلیپس)
4. کانادا (بانا و لوازم ورزشی)" (6)
هیچگاه پرسیده نمیشود که کمپانی سیگار «مارلبورو» و «رینولدز» آمریکایی چه نسبتی با ورزش دارند و چگونه است که همواره این کمپانیها، چتر حمایتی خود را بر سر کلوپها و کمیتههای ورزشی کشیدهاند؟
"ششمین جشن سالگرد گروه بولینگ وابسته به سیگار مالبورو در اسفند 57 در کلوب سنتیلر با حضور قهرمانان بولینگ و اغلب اعضای شرکت مالبرو برگزار شد". (7)
ذکر این موارد تنها برای نشان دادن رد پای جریانهای سیاسی و اقتصادی بر ورزش امروز جهان است و بیسبب نیست که پروفسور لویی شارنیه دربارهی ورزشکاران عصر جدید میگوید:
"ورزشکاران و قهرمانان، مبلغین مذهبی قرن بیستم هستند که مذهب اقتصاد را ترویج میکنند". (8)
وی در کتاب زنجیرها و پیوستگیها در بیان نقش تبلیغات قرن در بهرهبرداری از قهرمانان مینویسد:
"قهرمان به طور کلی ابزاری است برای تبلیغ و این را هیچکس نمیتواند انکار کند... در آمریکا همه چیز فدای اقتصادی شده و سیاست برای او در مرحلهی بعد از اقتصاد قرار دارد. به این ترتیب میبینیم که یک قهرمان از نظر سیاسی در میدان ورزشی برای ادارهکننده آن قهرمان آمریکایی کمتر از آن اهمیت دارد که یک کارتل وتراست بخواهد از وجود آن قهرمان استفاده کند... دلی اینکه کارتلها میخواهند از قهرمانان خود به این صورت استفاده کنند (استفاده به صورت وسیلهی تبلیغاتی از آماتورها مانند ظاهر شدن با آگهی کولا در میادین ورزشی) به دلیل اعتقاد آنها به نفوذ تدریجی اجتماعی در اجتماع دیگر است. به طور اختصار باید بگوییم که یک ملت قوی و تولیدکننده همواره در پی ملتهای ضعیف و مصرف کننده میگردد... و به همین دلیل کشورهای تولیدکننده همواره در پی جستجوی بازار هستند. یکی از شیوههایی بازاریابی عرصهی قهرمانی و بالا بردن سطح توجه مردم به یک کشور تولیدکننده است".» (9)
آری، در دنیای پر فریب حرفهایها، انسان طمعهای است که در دام تبلیغات تجاری دستگاههای ارتباط جمعی میافتد، تا از این طریق، ماهی بهرهوری و سود در سبد صاحبان کارتلها و تراستها قرار گیرد و آن که در این میان قربانی میشود، ورزشکار است که بسان گلادیاتور برای قربانی شدن پرورش مییابد و همواره «تاریخ مصرف» خود را بر پیراهن ورزشی و بازوانش حمل میکند. دیگران نیز تماشاگران منفعل بازیها هستند. بازی خوردگانی که تمامیت خود را نادانسته، در طبق اخلاص مینهند تا صاحبان سرمایه و سود فربهتر شوند. اگر به دقت در این صحنه بنگریم، درمییابیم که میاندار اصلی، غفلت عارض شده بر تاریخ عصری است که در سر لوحهی آن «لذت آنی» از حیات و اصالت بخشیدن به لذت «تمنیات این جهانی» نقش بسته است.
دلالان انسان، علاوه بر آنکه در صحنهی ورزشگاهها، تور خود را برای برگزیدن حرفهایهای آینده میگسترند، با ترفندهای دیگر، جوانان خام را از دوران اولیهی زندگی و سالهای مدرسه و درس برمیگزینند.
در جایی نوشتهام که غرب «نمونه» های برگزیده را فراروی مردم خاماندیش قرار میدهد. نمونههایی که تصویرگر اخلاق زمانهی خویشاند.
آیا هیچ جزوه و یا رسالهای را دیدهاید که راه و رسم «لیبرالیسم» و یا پیشه کردن اباحیت و دم غنیمت دانی را آموزش دهد و یا در لابهلای صفحات خود «راه و رسم غافل شدن» و «طریق بندگی هواجس نفسانی» را بیاموزد!؟ هرگز! زیرا، آنچه در میانهی غوغا چهره پوشانده «نمونه و الگویی» است که راه و رسم این مسلک و مذهب را مینمایاند و از همین روست که مردم کشورهای غیرغربی، پیش از آنکه فرصت پرسش از اعتقاد و اخلاق غریبان را پیدا کنند، در همهی صورتهای عملی و مناسبات اجتماعی آیین و مقررات آنها را پذیرا گشتهاند. آیینها و مقرراتی که غرب از طریق «نمونهها» در میان ملل میگسترد تا با نشر فرهنگ خود امکان چنگ انداختن بر تمامیت اندوختههای فرهنگی و مادی ملل را به دست آورد.
مطبوعات اروپایی دربارهی «جرج بست» فوتبالیست انگلیسی که در دههی پنجاه سالیانه بیش از 750 هزار تومان حقوق ثابت دریافت میداشت و قریب به دوازده میلیون و پانصد هزار ریال از طریق فروش آدامس و ادکلن و تبلیغات کسب مینمود و در عین حال به عنوان ورزشکاری بیانضباط و مشروبخوار شناخته میشد، نوشتند:
"«وقتی جرج بست گفت سیگار را دوست ندارم، تمام دخترها در انگلیس سیگار را ترک کردند. لباس او بهترین مدل لباس جوانان بود".» (10)
پوشیده نیست که امروزه قویترین و مجهزترین مطبوعات و ایستگاههای رادیویی و تلویزیونی در اختیار ثروتمندان یهودی است و هم آنان طی پنجاه سال اخیر بزرگترین نقش را در قهرمانپروری و تبلیغات میدانهای ورزشی عهدهدارند. در واقع آنان در غافل ساختن مردم جهان از آنچه در پس پرده میگذرد، نقش عمدهای ایفا میکنند.
عنوانهای پر زرق و برق، تعریف و تمجیدهای پرطمطراق و جلوههای نور و صدا در زمرهی ابزاری هستند که خبرنگاران، روزنامهنگاران و دستگاههای تبلیغاتی سمعی و بصری جهان از آنها برای به نمایش گذاردن جلوه و جمال جعلی قهرمانان و ورزشکاران حرفهای استفاده میکنند.
کمپانیهای بزرگ آمریکایی و اروپایی، برای سرگرم کردن همگان سالهاست که مسابقات بزرگ ورزشی ترتیب میدهند و به اسم بشردوستی دانشجویان کشورهای جهان سوم را بورسیه میکنند.
هنوز خاطرهی مسابقات ابتکاری «یویوی کوکاکولا» از ذهن مردان و زنانی که بیش از چهل و پنج سال از عمرشان سپری شده، محو نگریده است. خاطرهی حضور بیش از 5000 نفر در این مسابقه که با حضور مربیان و نمایندگان کمپانی کوکاکولا در تهران برگزار شد. مطبوعات همان سالها نوشتند:
"«ماراس» و «سایر» دو تن از نمایندگان کمپانی کوکاکولا طبق برنامهی تنظیمی که از طرف کارخانهی کوکاکولا تنظیم شده بود، در مدارس، در باشگاههای ورزشی و در بین محلات مختلف شروع به تعلیم بازی «یویو» به جوانان و کودکان به طریق صحیح آن که در آمریکا و اروپا رواج کامل دارد، نمودند".
این حادثه اگرچه به ظاهر ساده و معمولی به نظر میرسد، لیکن دانهای است که در زمین بکر خاطر نونهالان کاشته میشود تا در آیندهای نه چندان دور به ثمر بنشیند. ماجراهای این چنین را در سرتاسر دنیا در میان همهی کشورها میتوان سراغ گرفت.
بد نیست بدانید که درگیرودار حملهی اسرائیل به اعراب دهها هزار نفر از جوانان عرب به هوای دیدار مسابقات فوتبال راهی اروپا شدند و چشم و گوش خود را بر واقعهی فلسطین و فریاد و نالهی زنان و کودکان بستند.
در سال 1361 مطبوعات نوشتند:
"در حالی که ده هزار نفر کویتی به اسپانیا میروند تا فوتبال تماشا کنند در کشورهای عربی برای جنگ با اسرائیل فقط دویست نفر داوطلب شدهاند".» (11)
شایان ذکر است که هیچ یک از ملتهای عقب نگه داشته شده در کمیتههای تصمیمگیری سازمانهای ورزشی جهانی دخالت مستقیم ندارند.
در یکی از کنگرههای فیفا که معمولاً بعد از هر جام جهانی برگزار میشود، نمایندهی یک کشور آفریقایی به یک مسأله اشاره کرد و گفت که در کارهای حساس فیفا نمایندگان قارههای آسیا و آفریقا حضور و دخالت ندارند و انگشت روی دو کمیته مهم امور مالی و مقررات نهاد که در این دو کمیته اثری از غیر اروپایی و غیرآمریکایی نیست. جواب این بود:
"89 درصد درآمدهای فیفا از راه حق مسابقات و بقیه را کشورهای اروپایی و آمریکایی میپردازند و یازده درصد بقیه را دیگر کشورهای جهان. آنگاه چهل و پنج درصد هزینههای فیفا در راه گسترش و بقیه صرف کشورهای غیراروپایی و آمریکای جنوبی میشود. بدین روی کشورهای آفریقایی و آسیایی و غیره بدهکار هستند و کسی بدهکار را در کمیته تصمیمگیری برای سرمایه راه نمیدهد".» (12)
«هاوه لانژ» در زمانی که عهدهدار سمت رئیس کنفدراسیون فوتبال برزیل بود، در بارهی رابطه ورزش مورد نظرش و مطبوعات و رسانهها میگفت:
".... اساس این است که آنها (مطبوعات عوامل حیات و تبلیغ هستند و رونق آنها، رونق فوتبال است".»
وی همچنین گفته است:
«من سالها در کار مطبوعات بودهام. یک خبرنگار را باید دستگاه گردانندهی فوتبال عاشق فوتبال کند. آن وقت این عاشق فوتبال عاشقی است که دلپذیرترین ترانهها را برای فوتبال میسازد و پرشکوهترین حماسهها را؛ که اینها سبب میشود چهرههای فوتبال بتهای زندهی نسل ما و نسلهای آینده شوند و...
«امروزه در برزیل هر استادیومی برای مردم ما یک بتکده است و چراغ این بتکدهها را علیرغم تلاش فراوان باشگاهها و کنفدراسیون فوتبال برزیل، وسایل ارتباط جمعی روشن نگه داشتهاند"....» (13)
تأکید هاوه لانژ برای اینکه مطبوعات عوامل حیات فوتبالاند و تشبیه او دربارهی استادیومها که از آنها به عنوان بتکده زیاد میکند، پرده از ارتباط این دو جریان در هم تنیده برمیدارد.
در دههی چهل سازمان فرهنگی یونسکو که همواره علیرغم وابستگیهایش به محافل ماسونی خود را مدافع سینه چاک تعلیم و تربیت و اخلاق در جهان به ویژه در میان ملتهای شرقی معرفی مینماید، اقدام به برگزاری جلسهای برای ایجاد ارتباط نزدیک و منظم میان «مطبوعات و ورزش» نمود. در همان سال مطبوعات ورزشی این خبر را به سرتاسر جهان مخابره کردند:
"در دهکدهی کوچک گوتینگ در شهر مونیخ مجمعی برپا شد که یکی از مسائل غامض و پیچیدهی جهان ورزش را مورد بررسی قرار داد. در این شهر که سازمان فرهنگی یونسکو منزل وسیع و زیبایی در اختیار دارد و در حقیقت مرکز تحقیقات و سمینارهای مسائل مربوط به جوانان جهان است مسألهی ورزش و مطبوعات مورد بررسی قرار گرفت... این مجمع که در گوتینگ تشکیل شده بار دیگر به اتحادیه بینالمللی نشریات ورزشی این نکته را خاطر نشان ساخت که بسیاری از واحدهای اندیشه و عمل در دنیای ورزش وجود دارد و بسیاری ازاین واحدها به جهان نویسندگان ورزشی وابستهاند و همچنین ثابت شد که بسیاری از روزنامهنگاران و ورزشینویسان سراسر جهان در امر تحول ورزش نقش مؤثری بازی کردهاند. این شورای عالی در سال 1958 تشکیل شده و یک کمیتهی مشورتی عالی است که نظریاتش از هر نظر در یونسکو مورد توجه قرار میگیرد. رئیس شورا یک شخصیت کاملاً عجیب و ناشناخته برای ورزشکاران و ورزش دوستان است. وی نمایندهی حزب کارگر انگلیس و نامش «فیلیپ نوئل بیکر» است. سابقاً در کابینهی اتلی - کابینهی بعد از جنگ انگلستان وزیر بوده و در سال 1959 جایزه صلح نوبل گرفته... دبیر کل شورا «ویلیام جانز» و معاونش «ژان بروترا» است و این سه شخصیت عجیب ورزش جهانی کسانی هستند که حق دارند دربارهی ورزش اظهار نظر کنند و اظهار نظرشان از هر نظر جالب و قابل توجه است و ما که وظیفهی روزنامهنگاری را در جهان ورزش به عهده داریم باید نسبت به نظریات این اشخاص کاملاً و از هر جهت احترام بگذاریم".» (14)
نکتهی جالب توجه اینجاست که در این کنفرانس یونسکو در ارتباط با ورزش تصمیم به تأسیس یک مرکز ارتباطی ورزشی برای ایجاد روابط بیشتر با محافل رسمی و آموزش فن روزنامهنگاری ورزشی به روزنامهنگاران گرفت و مقرر شد که این عده به خرج سازمان یونسکو تعلیمات کافی در کار ادارهی ورزش ببینند. (15)
یونسکو عهدهدار مخارج تعلیمات نویسندگان و خبرنگاران شده بود تا شاید این صاحبان دم مسیحایی بیشتر از پیش در کالبد ورزش مطلوب «هاوه لانژ» و یونسکو روح حیات بدمند.
باید گفت که این جریان (غوغای تبلیغات) موجب بوده تا هیچ کس چنان که بایسته است جرأت ورود به عرصهی نقد فرهنگی، سیاسی و تاریخی ورزش را پیدا نکند. چه، غوغای تبلیغات این امر را به عنوان تقدیر مقدر ملتها و امری ناگزیر جلوه داده است. بتی بزرگ و بدعتی آشکار که بدل به سنتی سیئه شده است. سنتی که تابعانش هیچ اعتقادی را برنمیتابند.
بیگمان در عصری که مردم به گرد کعبهی بازار به طواف در میآیند و بازار را مرکز همهی بودن و نبودن خویش به حساب میآورند و مطبوعات تنها راه درآمد را در چشمان جوانان خام، رسیدن به افتخار، سربلندی و ثروت از راه ورزش حرفهای تصویر میکنند. رسانهها و مطبوعات در دامن زدن به این غوغا، نقش اصلی را به عهده دارند.
نگاهی به ریز و درشت مطبوعات نشان میدهد که چگونه ورزشی نویسان آموزش دیده و همگام با سیاستهای فرهنگی سازمانهای ریز و درشت جهانی آموختههایشان را دقیقاً به مرحلهی اجرا درمیآورند:
«معجزه در استادیوم محقر شهر کول چستر»
یا
:«مارتین چیورز، بت جدید تو تنهام»
یا
:«دنیا باید سالها انتظار بکشد تا قهرمان دیگری نظیر ...متولد شود.» (16)
در شمارهی 28 مجلهی دنیای ورزش سال 49 با عنوان «بازیکن سه میلیون و ششصد هزار تومانی» میخوانیم:
"... به طور کلی در حال حاضر دیگر در این امر تردیدی نیست که فوتبال از هر امر تجارتی پر درآمدتر و دارای بازار داغتری از هر نظر میباشد. این مسأله خود سالهاست به ثبوت رسیده که یک نام بزرگ در دنیای فوتبال بر روی هر محصول تجارتی قرار بگیرد، بزرگترین ضامن موفقیت آن محصول خواهد بود"...» (17)
و این ماجرای تمام نشدنی همهی کشورهایی است که با وجود بحرانهای سیاسی و اقتصادی با بحرانهای فرهنگی نیز روبرو هستند. سناریوی بلند کارگزاران ورزش جهانی که عهد بستهاند تا همهی چشمها و گوشها را تنها و تنها متوجه بازیهای داغ کنند. چنان که برزیل، بدهکارترین کشور آمریکای لاتین در کنار آرژانتین، اروگوئه و شیلی با آن دست و پنجه نرم میکند و با این همه متأثر از دستگاههای ارتباط جمعی ناخواسته بر قبلهگاه تمنای استعمار کهنهکار سر فرود میآورد.
پینوشتها:
1.Professionalism.
2. دنیای ورزش، خرداد 65، ش 751، ص 5.
3. کیهان ورزشی، خرداد 65، ش 1642.
4. کیهان، خرداد 65، ش 1641.
5. همان، س 49، ش 812، ص 19.
6. کیهان ورزشی، س 65؛ ش 1642.
7. همان، س 57؛ ش 1243.
8. همان، س 42، ش 407، ص3.
9. کیهان ورزشی، س 42، ش 407، ص 3.
10. کیهان ورزشی، س 47، ش 731.
11. دنیای ورزش، ش 56، ص 4.
12. کیهان ورزشی، س 61، ش 1447.
13. دنیای ورزش، س 52، ش 143، ص 2.
14. کیهان ورزشی، س 42، ش 411، ص 22.
15. همان، س 42؛ ش 413، ص 22.
16. دنیای ورزش، س 49، ش 23.
17. همان، س 49، ش 28، ص 11.
سروستانی، اسماعیل شفیعی، (1389)، داستان ورزش غرب (سیر تحول تاریخی و فرهنگی ورزش غرب)، تهران: نشر هلال، چاپ چهارم.