داستان ورزش غرب

«کوبرتن» بنیانگذار المپیک جدید

نام «بارون پیردو کوبرتن» با نام ورزش مدرن جهان بستگی جدایی‌ناپذیر دارد. او، به عنوان پایه‌گذار دور جدید بازیهای المپیک و در کسوت بورژوایی کوچک در سال 1863 میلادی در شهر پاریس به دنیا آمد. اما، به
چهارشنبه، 30 فروردين 1396
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: علی اکبر مظاهری
موارد بیشتر برای شما
«کوبرتن» بنیانگذار المپیک جدید
 «کوبرتن» بنیانگذار المپیک جدید

نویسنده: اسماعیل شفیعی سروستانی

 
نام «بارون پیردو کوبرتن» با نام ورزش مدرن جهان بستگی جدایی‌ناپذیر دارد. او، به عنوان پایه‌گذار دور جدید بازیهای المپیک و در کسوت بورژوایی کوچک در سال 1863 میلادی در شهر پاریس به دنیا آمد. اما، به زودی در صف مقدم مبارزه‌ای قرار گرفت که سعی در وارد کردن حرکات تربیت بدنی در برنامه‌های تحصیلی جوانان داشت.

«کوبرتن» در انگلیس تئوریهای کهنه‌ی قدیمی را آموخت. «گاستن مایر» درباره‌ی او می‌نویسد:
"وی به شدت تحت تأثیر این سه مطلب اساسی بود:
1. تربیت بدنی بر اساس متد انگلیسی در حقیقت سنگ زیر بنای عظمت ملتهاست و در پرتو این تربیت، انگلیسی‌ها موفق به حفظ برتری و آقایی خود شده‌اند:
2. مقررات خشک تعلیمات نظامی و تعلیمات ورزشی نظامی برای علاقه‌مند کردن جوانان به ورزش؛
3. ورزش‌ها باید قبل از آنکه به صورت جهان‌گیر درآیند به صورت یک مطلب بین‌المللی مورد توجه قرار گیرند. یعنی ابتدا باید آنها را بر طبق یک اصول بین‌المللی تنظیم کرد و سپس رواج داد". (1)
آن‌گاه که کوبرتن در صدد انجام اصلاحاتی در ورزش برآمد، چند قرن از زمانی که به دستور اسقف اعظم میلان «تئودورسیس» که ورزشهای المپیک یونان را شرک‌آلود تشخیص داده و حکم به تعطیلی آن را صادر کرده، می‌گذشت و پس از او تا دوران جدید (رنسانس) چندان توجهی به این نوع ورزش‌ها که اساس آن را «برتری جسم» تشکیل می‌داد، نشده بود. کوبرتن، در اواخر این قرن، اوضاع را برای به اجرا درآوردن بند سوم از نظریاتش یعنی به نظم آوردن بازیها در قالب یک مجموعه‌ی مدرن و سازمان یافته، فراهم دید و بر آن شد تا اعلام کند:
" من معتقدم که بازیهای المپیک باید با زندگی روزمره‌ی مردم دنیا ازدواج کند و نباید در قید و بند یک سلسله قوانین محدود و معین دیروز زندانی باشد". (2)
از این رو در یکی از شبهای ماه نوامبر سال 1892 در آمفی تئاتر دانشگاه سوربن، فکر احیای این سنت فراموش شده را مطرح نمود و حتی، مخارج اولیه‌ی آن را خود عهده‌دار شد و سعی کرد تا با طرح شعار «بلندتر از همه، سریعتر از همه و نیرومندتر از همه» نظریه‌ی تنازع بقای هربرت اسپنسر را که پیش از او مدرن و در مباحث اجتماعی و در دستگاه نظری «داروین» در مقوله‌ی علوم زیستی وارد شده بود، جامه‌ی عمل بپوشاند و با برگزاری بازیهای مدرن، ارزش تربیتی کهن را که در واقع «رستاخیز عهد باستان» بود، احیا نماید. از همین رو، در نخستین مجمع ورزشهای آتلانتیک فرانسه اعلام داشت:
".... باید کاری کرد که قهرمانان هم چنان که در یونان قدیم مرسوم بود خود را یک نیمه خدا حساب کنند". (3)
در ژوئن سال 1894، کنگره‌ی احیای بازیهای المپیک، به دعوت کوبرتن تشکیل شد و در جریان این کنگره و هفته‌های بعد از آن، تقریباً شکل اساسی و اصول المپیادهای جدید معین و مشخص شد. (4)
باید دانست که پیش از آن، برای کلیه‌ی ورزشهای جدید لغت (آتلیتیزم) اطلاق می‌شد. کوبرتن در این باره نوشت:
"کافی است به جای لغت آتلیتیزم، لغت «اسپور» به کار ببریم". (5)
کوبرتن واقف به این موضوع بود که «ورزش» و «تربیت بدنی» یونانی اگر چه مبتنی بر فرهنگ یونانی بود لیکن، بار مفهومی «اساطیر یونانی» را با صبغه‌ی کمی از بینش اساطیری با خود حمل می‌کرد و علی رغم شرک‌آلود بودنش وجهی از باورهای مربوط به نیروهای مافوق انسانی را باخود داشت. همان که در عصر غلبه‌ی فرهنگ مسیحی خود را در هیئت شوالیه‌ها و متولیان جوانمردی و پهلوانی نمودار ساخته بود. اما، تاریخ جدید غرب به تبع رنسانس هیچ یک از وجوه پیشین را بر نمی‌تابید. چه وجه شوالیه‌گری مسیحی و چه وجه نیمه خدایی یونانی را.
Athlet به معنی پهلوان و Athletic در مفهوم «پهلوانانه» نمی‌توانست در آنچه که کوبرتن آن را پایه‌ریزی می‌کرد مقبول واقع شود. از این رو او نیازمند واژه‌ای بود که به تمامی معنا و مفهوم عملیات ورزشی مدرن را منعکس سازد و کلمه‌ی Sport می‌توانست آن همه را در خود داشته باشد. چنان که بعداً درباره‌ی بنیاد نظری این ورزش سخن خواهیم گفت، «Sport» معانی شوخی، ملعبه، اسباب‌بازی، تفریح کردن، شوخی کردن و نمایش دادن را با خود داشت و Sporting به کسی اطلاق می‌شد که تفریح دوست و بازی دوست باشد و لفظ «بازی» چنان که امروز نیز به عنوان پیشوند فنون ورزش مدرن خود را می‌نمایاند درست‌ترین مفهوم و معنا و به عبارتی فرهنگِ این مجموعه از عملیات ورزشی را داشت. چه، انسان مدرن در عصری که «کوبرتن» پایه‌گذار ورزش آن می‌شد، در پی هواجس نفسانی و طالب بازی، ملعبه و تفریح بود. همه‌ی آنچه که او را خوش می‌آمد و از قید تفکر، نگرانی روح و دغدغه‌ی حیات می‌رهانید. او خوب می‌دانست که Sport تجلی نوعی فرهنگ است که بسط آن می‌تواند پایه‌های اخلاقی و فرهنگی دوران جدید را برای جهانیان مستحکم سازد. چنان که در این باره می‌نویسد:
"بازیهای المپیک به هیچ وجه تنها یک مسابقه جهانی ساده نیست، بلکه عبارت از جشن جهانی همه‌ی جوانان، این شکوفه‌های بشریت است که هر چهار سال یک بار برگزار می‌شود. این جشن مظهر همه‌ی کوششهای پر شور و فعالیتهای مختلف دوران جوانی هر نسلی است که قدم در آستانه‌ی زندگی می‌گذارد.
تصادفی نبود که این همه نویسندگان و هنرمندان بزرگ در بازیهای المپیک کهن یونان جمع آمده بودند و بدون شک این تجمع بی‌نظیر بود که موجب بقا حیثیت بازیها در طول قرنهای متمادی گشت. از آنجا که ما نه تنها درصدد ایجاد مجدد ظواهر این بازیها بلکه در صدد احیای مجدد نوامیس آن بوده‌ایم و باز از آنجا که من در وجود این نوامیس ضرورتهای تربیتی می‌بینیم که هم اکنون نیز برای کشور من و تمام بشریت ضروری به نظر می‌رسد، لذا من بایستی آن پایه‌های عظیمی را که در گذشته پشتیبان و حامی این بازیها بوده‌اند مجدداً بر پا دارم. پایه‌های فکری، پایه‌ی اخلاقی و تا حدودی مذهبی، به این نیروهای پشتیبان دنیای کهن می‌بایستی نیروهای تازه‌ای را که دنیای امروز در اختیار ما گذاشته نیز بیفزاییم. این نیروها عبارتند از توسعه و تکمیل تکنیک و انترناسیونالیسم دمکراتیک". (6)
در واقع احیای مجدد نوامیس فرهنگی یونان باستان، بسط اندیشه و اخلاق لیبرالیستی بود که خواست بنیانگذار اومانیست المپیک مدرن را محقق می‌ساخت.
پس از برگزاری اجلاس بین‌المللی سوربن که در آن نطفه‌ی برگزاری بازیهای مدرن بسته شد. کوبرتن، کمیته‌ی بین‌المللی المپیک (l.O.C) را تشکیل داد و اعضای آن را شخصاً انتخاب کرد. این کمیته‌ی بین‌المللی، مهم‌ترین مرجع تصمیم‌گیری بازیهای المپیک است.
شعار مورد نظر کوبرتن، عیناً ترجمه‌ی این عبارت بود که پس از او در میدانهای المپیک سر داده شد:
"ستیوس، آلتیوس، فارتیوس
سریعتر، بالاتر، قوی‌تر"
کوبرتن موفق شد با گردآوری سرمایه‌ی کافی و جلب همراهی اندیشمندان و پاره‌ای سیاستمداران همفکر، اولین دوره‌ی بازیها را تربیت دهد و آتن، اولین مرکزی بود که به خاطر سابقه‌ی دیرینش می‌توانست یادآور عملی و عینی المپیک یونان و برافروخته شدن مشعل بازیها باشد.
یونانیها پس از برگزاری اولین دوره‌ی بازیهای المپیک در سال 1896 میلادی تلاش بسیاری کردند تا حق برگزاری دوره‌های آتی را نیز به طور دایم برای خود محفوظ دارند. اما در این راه موفقیتی حاصل نکردند و اقدام آنها برای ابداع مسابقه‌ای مشابه المپیک نیز بی‌نتیجه ماند. گوییا آنان از این نکته غافل مانده بودند که آتن دهه‌ی نوزده، مهد فرهنگ نوین غرب نیست و انگلیس و فرانسه به عنوان زایشگاه رنسانس در صددند تا «پرچم» نوین فرهنگ غرب را به اهتزاز درآورند.
بالاخره بعد از دو دوره، یعنی پس از 8 سال زنان نیز به میدان المپیک راه یافتند و:
"اولین زن ورزشکار شرکت کننده در المپیک مدرن در بازیهای 1900 پاریس در رشته‌ی تنیس و گلف شرکت کرد". (7)
علی‌رغم آن که در دوره‌ی باستان، زنان حق شرکت در این بازیها را نداشتند.
تا پیش از برگزاری المپیک 1936، سیاست به طور رسمی وارد معرکه نشده بود، اما، حضور دولت نازی آلمان در صحنه، باب جدیدی در این وادی گشود. در همان سال نیز کوبرتن در حین سخنرانی پاره‌ای آراء و مبانی نظری خویش را بازگو کرد. در سال 1936 وی پس از ذکر مقدمه‌ای که در آن ارزشهای باستانی را به جوانان یادآور می‌شد. به بحران فرهنگی اشاره کرد و اعلام داشت:
"... اکنون پنجاه سال از تاریخ روزی که من در سال 1886 با اعتقاد قلبی به این که بعد ازاین هیچ ثبات سیاسی یا اجتماعی جز از راه یک رفرم پیشین فرهنگی قابل حصول نیست، می‌گذرد. تصمیم گرفتم با کنار گذاشتن همه‌ی گرفتاریهای شخصی خود، تمام همّ خود را وقف تهیه‌ی مقدمات یک رستاخیز فرهنگی نمایم. احساس می‌کنم که وظیفه خود را، البته نه به طور اکمل، انجام داده‌ام. هم اکنون از ورزشگاههای بی‌شمار سرتاسر جهان هلهله‌ی شادی حاکی از نیرومندی جسمانی به آسمان بلند است... هیچ مقام، طبقه و صنفی از آن بر کنار نیست... ما این نتایج را به خود تبریک می‌گوییم ولی می‌دانیم هنوز همه چیز تحقق نیافته است. باید روح نیز به نوبه‌ی خود از قیودی که متخصصین افراطی بر گردنش گذاشته‌اند آزاد گردد. لازم است آن را نیز از دست کوته‌نظری رنجبار مشاغل اختصاصی برهانیم... آینده از آن ملتهایی است که پیش از همه جرأت خواهند کرد که تعلیمات نسل جوان خود را اصلاح کنند. زیرا هم اوست که سکان تقدیر را به دست دارد و بر آن نظارت می‌کنند. از این راه است که صلحی استوار و سنجیده که در خور عصری فعال، پر غرور و خروشان است برقرارخواهد شد... راه شما از جایی که مشهور همگان است و لوای تمدنی درخشان بر آن سایه افکنده آغاز می‌شود... باید که اتحاد کار عضلانی و کوشش مغزی در راه تعالی و شایستگی انسانیت یک بار برای همیشه به هم جوش بخورد".» (8)
نقطه نظرهای کوبرتن مبتنی بر موارد زیر بود:
1. ایجاد یک رستاخیز فرهنگی از طریق احیای بازیهای المپیک قدیم؛
2. تثبیت ساختار فرهنگی امانیستی اروپای نوین از طریق تعمیم اخلاق و عمل تربیت بدنی مدرن در میان جوانان؛
3. زدودن آخرین رگه‌های وابستگی نظامهای تربیتی از بنیانهای فرهنگ دینی.
4. توسعه مدنیت غربی در میان همه‌ی ملل،
5. توسعه‌ی مقدمات یکسان‌سازی فرهنگی اقوام برای از بین بردن تعارض فرهنگی موجود میان فرهنگ غربی و غیر غربی.
او و کلیه‌ی کسانی که به نوعی خود را معمار بزرگ فرهنگ و تمدن غرب می‌دانستند، نیک دریافته‌ بودند که، با سرمایه‌گذاری برای تعلیم و تربیت جوانان می‌توان، بنای آینده را مستحکم کرد. چه، پیران به واسطه‌ی تعلق خاطر به گذشته همواره در برابر تغییر و تحولات فرهنگی و اجتماعی مقاومت می‌کنند و به عکس جوانان، به خاطر غلبه‌ی تمنیات نفسانی و فقدان مطالعات قادر به نقد و بررسی نیستند. از دیگر سو، بخش‌ عمده‌ای از دریافتهای کلی نظام ارزشی از طریق معتاد کردن جوانن به انجام اعمال ویژه و وارد آمدن در سلک مشخصی توسعه می‌یابد.
بی‌شک اقوام غیرغربی، به ویژه، مشرق زمینیان در برابر بسط فرهنگ و تمدن غربی مقاومت می‌کردند و تعارض مبانی اعتقادی مذهبی آنان با فرهنگ امانیستی رومی - یونانی، می‌توانست همواره آتش جدال این دو جریان را تیز نگهدارد. از همین رو، تنها راه خنثی سازی این امر، بسط جریانی بود که می‌توانست مقدمات یکسان‌سازی فرهنگی که در واقع آلوده کردن همه‌ی جوامع به اندیشه‌ی امانیستی بود فراهم آورد.
ماسونیت، شعار «برابری، برادری و آزادی» را جلودار خویش ساخته بود. شعاری که علی‌رغم همه‌ی زیبایی، به زهری می‌مانست که در لایه‌ای از شیرینی پنهان شده باشد. این شعار به معنی مساوات، اخوت و حریت نبود و اشتراک لفظی باعث پوشیده ماندن عبارات و مفاهیم اصلی شده بود. «آزادی لیبرالیستی» اباحیت و رها شدن آدمی از قیود اخلاقی سنتی و دینی را به بار می‌آورد و برادری، پیمان وابستگی مستقیم و غیرمستقیم لژهای فراماسونری را که بلعیدن همه‌ی فرهنگهای مذهبی و زدودن همه‌‌ی بازمانده‌های اخلاقی سنتی ملتها را می‌خواست و برابری، شعار دروغینی بود که تحت نظام سیاسی دمکراتیک غربی (حکومت انسان بر انسان) و مذهب اصالت فرد، تبدیل به عنوان دهشتناک استعمار و امپریالیسم می‌شد؛ چنان که در دهه‌های بعدی همه‌ی ملتها در زیر یوغ آن کمر خم کردند.
بی‌شک، از بین رفتن «تعارض فرهنگی» بزرگترین خدمتی بود که غرب برای استمرار سلطه‌ی فرهنگی و مدنی خود بدان نیازمند بود و این موضوع قطعاً به منزله‌ی استحاله‌ی بازمانده‌ی فرهنگهای سنتی و مذهبی دیگر اقوام در فرهنگ غربی بود. چه، نظام سلطه‌جوی غرب، به چیزی کمتر از استحاله‌ی دیگر فرهنگها راضی نمی‌شد. وجود تعارضها و دوگانگی رفتار در میان ملل نیز می‌توانست همواره مانعی بر سر راه غرب باشد و حرکت او را برای رسیدن به مقاصد استکباری، کند نماید.
اگر دستگاه فرهنگی غرب، از طریق روشنفکران تربیت شده، در میان دیگر ملل تخم فرهنگ الحادی و تفکر امانیستی پراکندند و از طریق نشر آثار ادبی (رمان، نمایشنامه و...) همه‌ی آداب و سنن ملی و مذهبی را مورد بازخواست قرار داده و کمر به هدم آن و استحاله‌اش بستند، گردانندگان امور سیاسی نیز سر در پی سیاست غرب و نظام اجتماعی مطلوب امیران - پشت پرده‌ی توسعه گذاردند و از طریق بسط مناسبات غربی و از جمله ورزش، طرح یکسان سازی فرهنگی را که در واقع به معنی بسط و توسعه‌ی همه جانبه‌ی فرهنگ غربی بود، به مورد اجرا درآوردند.
«رنه ماهو» دبیر کل یونسکو در سال 1351 در بحث از نقش و جایگاه ورزش در افریقا، می‌گوید:
"آفریقا اندک اندک شکل می‌گیرد. اما، تا مرحله‌ی پختگی کامل که اروپا به آن دست یافته است فاصله‌ی بسیار دارد... دستیابی به این هدف آسان نیست. در این میان شکل گرفتن ملی برای کشورهای نوبنیاد افریقایی اهمیت خاص دارد. بی‌شک ورزش عامل موثری است که این شکل گرفتن را تسریع می‌بخشد. از سوی دیگر ورزش مستقیماً باجوانان سر وکار دارد و به جوانان امکان آن را می‌دهد که قدم به حیات اجتماعی بگذارند... این در حالی است که ورزش تنها وسیله‌ی قابل اعتمادی است که به کمک آن می‌توان جوان را وادار کرد که در نقش اجتماعی خود ظاهر شود و مسؤولیتهای لازم را به عهده بگیرد... در حالی که ما قبول کرده‌ایم که ورزش عامل سازنده‌ی فرهنگ برتر است... بازیهای المپیک همواره در محفظه و محیط بسه‌ی تفکر یونانی و انگلوساکسونی محصور بوده‌اند". (9)
«رنه ماهو» به عنوان دبیر کل سازمان تربیتی و فرهنگی یونسکو، به چند نکته‌ی مهم و در عین حال جدی اشاره می‌کند:
1. ضرورت تغییر ساختار فرهنگی کشورهای افریقایی از طریق ورزش؛
2. مهیا کردن جوانان و استفاده از آنان برای حضور در میدان مسؤولیتهای جدید تفویض شده‌ی اروپاییان؛
3. نقش مهم و اساسی ورزش مدرن به عنوان عامل مروج فرهنگ غربی؛
4. نسبت تام میان تفکر یونانی، انگلوساکسونی با بازیهای المپیک.
آنچه «کوبرتن» در قالب «ورزشهای رسمی المپیک» عرضه داشت، تنها صورت مدون جریان ورزش مدرن بود که اروپای پس از رنسانس، به دنبال تجدید حیات تفکر امانیستی آن را دنبال می‌کرد.
در پی تثبیت بازیهای المپیک، ضرورت وجود نشان و آرم مخصوصی برای آن احساس شد، اما، چه نقشی می‌توانست مورد پذیرش همگان واقع شود و در عین حال از چارچوب نشانه‌های پذیرفته شده‌ی جامعه‌ی امانیستی و ماسونی خارج نباشد؟!
بی‌شک پیشروان رنسانس، پرروتستانتیزم، لیبرالیسم و ماسونیت یهودی، مرهون خاندانی بودند که باب تساهل و تسامح دینی و مذهب اومانیسم را در اروپا گشوده بود.
حاکم فلورانس «کوزیمو مدیچی» که پیش از این ذکر آن خاندان و ثروت کلانی که مصروف ترجمه‌ی آثار یونانی و رواج اومانیسم کرده بودند، رفت، حکم «پدر میهن» در ایتالیا را داشت، او وارث نشان خانوادگی خود نیز بود:
"شش دایره‌ی رنگین بر روی سپری طلایی رنگ" (10)
همین علامت با اندکی تغییر، نشان المپیک شد و کوبرتن نیز خود تا سال 1925، به عنوان رئیس کمیته‌ی بین‌المللی المپیک در این سمت ماند و شهر لوزان را که محل سکونتش بود به عنوان «مقر دایمی کمیته‌ی بین‌المللی المپیک» برگزید. تا آنکه وقت مرگش فرا رسید.
"بنابر وصیت او، قلبش را در مدخل معبد المپی در زیر پایه‌ی ستونی از مرمر که به یادبود احیای بازیهای المپیک بر پا شده بود، دفن کردند". (11)
همان معبدی که در قرن 4 میلادی توسط اسقف مؤمن میلان دستور ویران شدنش صادر شده بود.
«ورزش مدرن» که مبنای گرایشهای امانیستی (اصالت انسان) در آن تثبیت شده بود، با اقدامات کوبرتن مرزها را در نوردید و همپای دیگر مناسبات فرهنگی و مدنی غرب، فرهنگ سنتی و ملی اقوام مختلف را در خود مستحیل ساخت.
«دیورا. آ. وست» و «چارلز. آ. بوچر» نویسندگان کتاب مبانی تربیت بدنی و ورزش واقفند که برنامه‌های تربیتی و تربیت بدنی مدرن از فلسفه‌ی امانیستی تأثیر پذیرفته است آنها می‌نویسند:
"برنامه‌های تربیت بدنی و ورزش نیز مانند برنامه‌های مدرن تربیتی از فلسفه‌ی امانیستی تأثیر پذیرفته‌اند.
و حتی درباره‌ی تأثیرپذیری برنامه‌های غیرآموزشگاهی همین اظهار نظر را دارند". (12)
نویسندگان این اثر در صدد نقد تربیت بدنی نیستند اما، این نکته را دریافته‌اند که:
"هر آرمان و حرفه‌ای که داشته باشید، باور فلسفی برای راهنمایی اعمال و تلاشها ضروری است". (13)
و از این منظر، بدین نکته واقف‌اند که «تربیت بدنی مدرن» بر مجموعه‌ای از باورهای فلسفی و نظری در هیئت فنون و اعمال‌اند.
فلسفه‌ی امانیسم، به عنوان مبنای فرهنگ غربی، «لذت از حال» و پرورش جسم، را در مقابل گرایش معنوی دینی و فلاح اخروی و قرار دادن تن در خدمت به روح و معنویت مطرح ساخت و فلان اخروی و قرار دادن تن در خدمت به روح و معنویت مطرح ساخت و با اصالت بخشیدن به انسان به عنوان قطب عالم امکان و محور و معیار همه‌ی ارزشها، مبدع نظام ارزشی نوینی شد که در آن تفسیری جدید از مجموعه‌ی ارزشها، از جمله ارزشهای تربیت بدنی عرضه می‌شد.
در این تفسیر اساس «تعلیم و تربیت جسمانی و تعلیم و تربیت از طریق جسم» بود و پرورش جسم غایتی که انسان می‌بایست بدان می‌رسید، که بی‌شک تأمین همه‌ی آنچه که اسباب فرح‌بخشی، تنومندی جسمانی و برخورداریهای دیگر است نیز همگی در زمره‌ی اصل سابق‌الذکر قرار می‌گیرند.
"تربیت و تعلیم جسم (بدن) پرورش جسم را به عنوان یک غایت در نظر دارد و به این دلیل است که به پرورش جسم و مهارتهای جسمانی بیشتر از نتایجی که از طریق فعالیتهای جسمانی حاصل می‌شود، بها می‌دهند. تربیت از طریق جسم، بر کسب مهارتهای بدنی و تکامل جسمانی و بر سایر نتایج تربیتی چون اهداف احساس اجتماعی، عقلانی از طریق فعالیتهای جسمانی نیز تأکید می‌کند. تأکید بر این دو رویکرد، در تاریخ تربیت بدنی و ورزشی یک امر آشکاری است". (14)
مربیان و دست‌اندرکاران امر ورزش و تربیت بدنی در کشورهای شرقی و از جمله ایران به خاطر سابقه‌ی فرهنگی سنتی، همواره دو جریان تربیت بدنی مدرن و سنتی را مخلوط کرده و گاه رنگ و لعاب فرهنگی سنتی را به ورزش مدرن زده‌اند. علی‌رغم آنکه دو امر «مهارتهای بدنی» و «تکامل جسمانی» دو اصل محوری تربیت بدنی مدرن است که متأسفانه در سیر تدریجی خود با دو عنصر «سیاست و تجارت» ممزوج شده است.
در برابر سیل ورزش مدرن که به مساعی گردانندگان امور سیاسی کشور و تبلیغات دستگاههای ارتباط عمومی، گسترده‌تر می‌شد «ورزش سنتی» گام به گام عقب می‌نشست. دلیل این امر روشن بود. «ورزش مدرن» با دنیا و به تبع آن با «نفس اماره» متلون و تنوع‌طلب نسبت نزدیک داشت و هیچ قیدی را برنمی‌تابید. چه، جوانان خام، در پناه این جریان امکان بیشتری برای خودنمایی، برخورداری نفسانی و اطفا شهوات می‌یافتند. در حالی که، شیوه‌ی سنتی ورزش با پا گذاشتن بر روی آن تمنیات و خاموش کردن شهوات، تربیت و تعلیم خود را آغاز می‌کرد. در واقع صفت «برون فکنی» ورزش مدرن آن را در چشم طالبان دنیا و صاحبان چشم ظاهربین می‌آراست.
آنچه که ورزش سنتی را برپا می‌داشت، این بود:

اگر لذت ترک لذت بدانی *** دگر لذت نفس، لذت ندانی

در صورتی که ورزش مدرن، لذت نفس را اساس کار خود ساخته بود. آنچه هم به نام «حفظ بهداشت»، «سلامتی جسم» و «تنومندی اندام» در کنار شعارهای ورزش مدرن می‌آمد، جز تهیه‌ی مقدمات برای رسیدن به «سرچشمه‌ی حیات این جهانی» و «حظ نفسانی» نبود. از همین رو، ورزش برای کسب مدال، ورزش برای اظهار وجود، ورزش برای برتری‌جویی بر دیگران، ورزش برای جلب اعتبارات و ... از یک سرچشمه‌ی سیراب می‌شدند: «برون فکنی.»
برون فکنی اندام زیبا با عضلات پیچیده و تظاهر پله‌ی نخستین این سیر بود. همان که آن را در ساختار معماری، شهرسازی و پوشش مدرن نیز می‌شد دید. چرا که دیگر برای بشر غربی «رازی» برای کشف کردن، «غایتی دوردست» برای رسیدن، «باطنی» برای نایل شدن و «فضایلی اخلاقی» برای کسب کردن وجود نداشت. همه‌ی این فضایل به کناری رفتند و جای خود را به اهداف ثانوی پست دادند. نمایش دادن اندام برای هزاران مرد و زنی که خود به قصد تفنن، تفریح و گذران اوقات فراغت به تماشا آمده‌اند.
«براندج» از رؤسای کمیته بین‌المللی المپیک درباره‌ی ورزش مدرن می‌گوید:
"ورزش منحصراً یک وسیله‌ی تفریح است. یک وقت‌گذرانی به طریق سودبخش".» (15)
آیا جز این است که با این عبارت، همه‌ی ورزش مدرن، همه‌ی فرهنگ و تمدن غربی و بالاخره همه‌ی غفلت بشر را در طول تاریخ می‌توان به تصویر کشید و تفسیر کرد؟
حال اگر این سخن «براندج» را در کنار عبارت «رنه ماهو» دبیر کل یونسکو که گفته بود:
"«ورزش» عامل سازنده‌ی فرهنگ برتر است"» (16)
بگذریم، چه تعریفی می‌توان از سازندگان فرهنگ برتر ارائه کرد؟ جز اینکه سازندگان فرهنگ برتر، مهیاکنندگان میدان عمل سلطه‌گران جهانی و سرگرم سازندگان خلق الله‌اند!؟
«آمه‌دی کامارا» مفسر ورزشی مجله‎‌ی جهان سوم به نام «آفریقا و آسیا» می‌نویسد:
"... با اینکه کوشش می‌شود تا «کوبرتن» انسانی آزاداندیش، پیشرو و متعادل معرفی گردد، باید دانست که او متفکری از نوع متفکران هم عصر خویش بود. متفکرانی که جز به امپریالیسم، توسعه‌طلبی و استعمار به چیز دیگری نمی‌اندیشیدند. روش او در تفکر روش میسیونرهای مذهبی بود که با دستی خلق را تقدیر می‌کردند و با دستی دیگر خنجر در پشتشان فرو می‌بردند. کوبرتن در کار آرام‌سازی که با شلیک توپ آغاز شده بود، نقش مؤثری داشت... در کارهایش بارها این مطلب را عنوان کرده بود که عدم تساوی یکی از قوانین طبیعت است و حقیقتی است که نمی‌توان انکارش کرد. (17)

پی‌نوشت‌ها:

1. مایر، گاستن کیهان ورزشی، س 39، ش 267، ص 12.
2. همان، ش 286، ص 12.
3. همان.
4. کیهان ورزشی، س 39، ش 279، ص 15.
5. همان.
6. کیهان ورزشی، ش 287، س 39، ص 20.
7. کیهان ورزشی ش 279، س 39، ص 15.
8. کیهان ورزشی، س 40، ش 297، ص 11.
9. کیهان ورزشی، س 51، ش 971، صص 5-7.
10. ویل دورانت، آریل، همان، ص 84.
11. کیهان ورزشی، ش 384، س 41، ص 9.
12. همان.
13. همان، ص 71.
14. مبانی تربیت بدنی، ترجمه‌ی احمد آزاد، صص 187- 186.
15. کیهان ورزشی، ش 661، س 46، ص 10.
16. همان، ش 971، س 51، صص 5 و 7.
17. همان، ش 969، ص 17 به نقل از مجله‌ی افریقا، آسیا.

منبع مقاله :
سروستانی، اسماعیل شفیعی، (1389)، داستان ورزش غرب (سیر تحول تاریخی و فرهنگی ورزش غرب)، تهران: نشر هلال، چاپ چهارم.
 


مقالات مرتبط
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.