نويسنده: اسماعيل شفيعي سروستاني
«رنه دونان» مفسر و پژوهشگر فرانسوي، دربارهي پايهگذاري ورزش مدرن غرب ميگويد:
"امروزه همه معتقدند و تقريباً يقين و ايمان دارند که «يان» مربي بزرگ ژيمناستيک در آلمان پايهگذار ورزشهاي بدني در اروپاي بعد از رنسانس است. بعد از «يان»، «نات کن» يکي از اهالي دانمارک که شاگرد «مائوتس» آلماني بود، در شهر کپنهاک پايتخت دانمارک پايهگذاري ورزشهاي مدرن را آغاز کرد. پس از او «لينگ» (1) سوئدي که وي نيز يکي از شاگردان «نات» بود، در مسئلهي ژيمناستيک تجديدنظر کرد.... و کشتي و هالتر را هم به ورزشهاي ديگر افزود. «لينگ» در سال 1813 مؤسسهي مرکزي ژيمناستيک را در استکهلم پايهگذاري کرد و روياي «يان» به حقيقت پيوست".» (2)
همان نويسنده، تصويري از وضع عمومي جوانان در اوايل قرن 19 ميلادي عرضه ميکند. وضعي که زمينه را براي روي آوردن به ورزش مدرن آماده کرد.
" در سال 1800 مدارس متوسطهي انگليسي طعمهي فساد عجيبي شده بود. فسادي به تمام معني، در اين مدارس، مشروبخوري، قماربازي و انواع ديگر فساد به شدت رواج داشت. با آنکه «لينکسي» يکي از مردان مذهبي انگليس با فلسفه «مسيحيت عضلاني» يعني تعليم مذهبي از راه تربيت صحيح وارد ميدان مبارزه شده بود. مع هذا بايد تحول اساسي را در امور تربيت بدني و تعليمات اساسي انگليس مديون «توماس آرنولد» دانست".» (3)
«آرنولد» نخستين کسي است که در مدرسه، زمينهاي ورزش به وجود آورد و شاگردان را که در منجلاب فساد اخلاقي گرفتار آمده بودند، به امر ورزش تشويق کرد و همچنين آنان را در تربيت مسابقات ورزشي آزاد گذاشت.
«رنه دونان» مينويسد:
"تربيت بدني که «آرنولد» به شاگردانش تدريس ميکرد نه از نوع تدريس «يان» بود و نه از نوع نظريات «لينگ». وي نه به تربيت سخت آلماني و نه به حرکات شديد و مکرر سوئدي توجه داشت. بلکه:
همهي همّش را در مورد ورزش مصروف اين کرده بود که ورزش بازي است. بايد بازي کرد. بايد تفريح نمود و غير از اين چيز ديگري را به نام ورزش نميشناخت". (4)
بيشک اگر بخواهيم تعريفي از ماهيت ورزشهاي مدرن عرضه کنيم چيزي بيشتر از آنچه «رنه دونان» از قول «آرنولد» بيان ميکند، نميتوان گفت. چه، درون مايهي آن را «بازي» تشکيل ميدهد. همان که اساساً مردم روم قديم و ساکنان اروپاي بعد از رنسانس جستجو ميکردند.
"آرنولد، در سال 1828 مسؤوليت رهبري مدرسهي رگبي انگلستان را عهدهدار شد و در سال 1842 کتابي دربارهي تاريخ تعليم و تربيت نگاشت".» (5)
او راههاي نويني را فرا روي انگليسيها قرار داد. اگر چه انديشه و عمل او تا چندي مورد اعتراض واقع شد و هر گروهي آن را از وجهي مورد انتقاد قرار داد، اما، به زودي، آنچه را آرنولد پايهگذاري کرده بود وجه رايج زمان شد.
رنه دونان در اين باره مينويسد:
"کشيشها به نام دفاع از تجرد روح، طبيبان به نام دفاع از خطري که جسم را تهديد ميکند، مربيان تعليم و تربيت به نام حقوق انساني و به نام آنکه ورزش آفت هوش و دانايي است و روزنامهنگاران نيز به نام نجات اطفال از چنگ خطري که متوجه آنان ميشود از در مخالفت با آرنولد درآمدند. اما با اين همه ورزش (بازي) در انگليس به سرعت رشد ميکرد. براي نمونه بايد از رگبي نام برد که از اقيانوسها گذشت و سرانجام به مستعمرات انگليسي کشيده شد و در پايان به آمريکا مسافرت کرد. (6)
هربرت اسپنسر، (7) ليبراليست و روشنفکر اروپايي که خود يکي از مفسران اصل بقاي اصلح داروين در زمينههاي اجتماعي بود. [همان اصلي که به موجب آن رنجهاي معلولان، بيخردان، تنآسايان و ضعيفان نه تنها بحق و سزاوار است بلکه بخشي از تاوان اجتنابناپذير بشر براي پيشرفت قلمداد ميشود] در اواسط اين قرن يکي از مدافعين سر سخت تعليم و تربيت بر اساس تربيت بدني بود". (8)
«گاستن ماير» مفسر و پژوهشگر ورزشي دربارهي مباني نظري ورزش مدرن مينويسد:
" در واقع هربرت اسپنسر انگليسي در 1859 با فلسفهي خود اصول تئوريک تربيت بدني را به حد کافي غني و سرشار کرده بود". (9)
اما امريکاييان بنا به نوشتهي «رنه دونان» ديرتر از ساير ملل در اين راه جنبيدند:
" با وجود اين که «هوراس من» در سال 1825 تلاش بسيار براي خلق يک سيستم جديد تعليم و تربيت در آمريکا کرد و باز با وجود آنکه او در سيستم تعليم و تربيت امريکاييها راه تازهاي گشود؛ مع هذا، امريکاييها به مسألهي ورزش توجه چنداني نداشتند تا اين که در سال 1860 کم کم متوجه نقش ورزش در تعليم و تربيت شدند. (10)
سروستاني، اسماعيل شفيعي، (1389)، داستان ورزش غرب (سير تحول تاريخي و فرهنگي ورزش غرب)، تهران: نشر هلال، چاپ چهارم.
"امروزه همه معتقدند و تقريباً يقين و ايمان دارند که «يان» مربي بزرگ ژيمناستيک در آلمان پايهگذار ورزشهاي بدني در اروپاي بعد از رنسانس است. بعد از «يان»، «نات کن» يکي از اهالي دانمارک که شاگرد «مائوتس» آلماني بود، در شهر کپنهاک پايتخت دانمارک پايهگذاري ورزشهاي مدرن را آغاز کرد. پس از او «لينگ» (1) سوئدي که وي نيز يکي از شاگردان «نات» بود، در مسئلهي ژيمناستيک تجديدنظر کرد.... و کشتي و هالتر را هم به ورزشهاي ديگر افزود. «لينگ» در سال 1813 مؤسسهي مرکزي ژيمناستيک را در استکهلم پايهگذاري کرد و روياي «يان» به حقيقت پيوست".» (2)
همان نويسنده، تصويري از وضع عمومي جوانان در اوايل قرن 19 ميلادي عرضه ميکند. وضعي که زمينه را براي روي آوردن به ورزش مدرن آماده کرد.
" در سال 1800 مدارس متوسطهي انگليسي طعمهي فساد عجيبي شده بود. فسادي به تمام معني، در اين مدارس، مشروبخوري، قماربازي و انواع ديگر فساد به شدت رواج داشت. با آنکه «لينکسي» يکي از مردان مذهبي انگليس با فلسفه «مسيحيت عضلاني» يعني تعليم مذهبي از راه تربيت صحيح وارد ميدان مبارزه شده بود. مع هذا بايد تحول اساسي را در امور تربيت بدني و تعليمات اساسي انگليس مديون «توماس آرنولد» دانست".» (3)
«آرنولد» نخستين کسي است که در مدرسه، زمينهاي ورزش به وجود آورد و شاگردان را که در منجلاب فساد اخلاقي گرفتار آمده بودند، به امر ورزش تشويق کرد و همچنين آنان را در تربيت مسابقات ورزشي آزاد گذاشت.
«رنه دونان» مينويسد:
"تربيت بدني که «آرنولد» به شاگردانش تدريس ميکرد نه از نوع تدريس «يان» بود و نه از نوع نظريات «لينگ». وي نه به تربيت سخت آلماني و نه به حرکات شديد و مکرر سوئدي توجه داشت. بلکه:
همهي همّش را در مورد ورزش مصروف اين کرده بود که ورزش بازي است. بايد بازي کرد. بايد تفريح نمود و غير از اين چيز ديگري را به نام ورزش نميشناخت". (4)
بيشک اگر بخواهيم تعريفي از ماهيت ورزشهاي مدرن عرضه کنيم چيزي بيشتر از آنچه «رنه دونان» از قول «آرنولد» بيان ميکند، نميتوان گفت. چه، درون مايهي آن را «بازي» تشکيل ميدهد. همان که اساساً مردم روم قديم و ساکنان اروپاي بعد از رنسانس جستجو ميکردند.
"آرنولد، در سال 1828 مسؤوليت رهبري مدرسهي رگبي انگلستان را عهدهدار شد و در سال 1842 کتابي دربارهي تاريخ تعليم و تربيت نگاشت".» (5)
او راههاي نويني را فرا روي انگليسيها قرار داد. اگر چه انديشه و عمل او تا چندي مورد اعتراض واقع شد و هر گروهي آن را از وجهي مورد انتقاد قرار داد، اما، به زودي، آنچه را آرنولد پايهگذاري کرده بود وجه رايج زمان شد.
رنه دونان در اين باره مينويسد:
"کشيشها به نام دفاع از تجرد روح، طبيبان به نام دفاع از خطري که جسم را تهديد ميکند، مربيان تعليم و تربيت به نام حقوق انساني و به نام آنکه ورزش آفت هوش و دانايي است و روزنامهنگاران نيز به نام نجات اطفال از چنگ خطري که متوجه آنان ميشود از در مخالفت با آرنولد درآمدند. اما با اين همه ورزش (بازي) در انگليس به سرعت رشد ميکرد. براي نمونه بايد از رگبي نام برد که از اقيانوسها گذشت و سرانجام به مستعمرات انگليسي کشيده شد و در پايان به آمريکا مسافرت کرد. (6)
هربرت اسپنسر، (7) ليبراليست و روشنفکر اروپايي که خود يکي از مفسران اصل بقاي اصلح داروين در زمينههاي اجتماعي بود. [همان اصلي که به موجب آن رنجهاي معلولان، بيخردان، تنآسايان و ضعيفان نه تنها بحق و سزاوار است بلکه بخشي از تاوان اجتنابناپذير بشر براي پيشرفت قلمداد ميشود] در اواسط اين قرن يکي از مدافعين سر سخت تعليم و تربيت بر اساس تربيت بدني بود". (8)
«گاستن ماير» مفسر و پژوهشگر ورزشي دربارهي مباني نظري ورزش مدرن مينويسد:
" در واقع هربرت اسپنسر انگليسي در 1859 با فلسفهي خود اصول تئوريک تربيت بدني را به حد کافي غني و سرشار کرده بود". (9)
اما امريکاييان بنا به نوشتهي «رنه دونان» ديرتر از ساير ملل در اين راه جنبيدند:
" با وجود اين که «هوراس من» در سال 1825 تلاش بسيار براي خلق يک سيستم جديد تعليم و تربيت در آمريکا کرد و باز با وجود آنکه او در سيستم تعليم و تربيت امريکاييها راه تازهاي گشود؛ مع هذا، امريکاييها به مسألهي ورزش توجه چنداني نداشتند تا اين که در سال 1860 کم کم متوجه نقش ورزش در تعليم و تربيت شدند. (10)
پينوشتها:
1. Per Henrik Ling 1775-1839.
2. دونان، رنه، کيهان ورزشي، س 39، ش 276 ص 14.
3. کيهان ورزشي، س 39، ش 276، ص 15.
4. همان.
5. همان.
6. همان.
7. هربرت اسپنسر Herbert Spencer (1903-1820) وي در کتاب تعادل اجتماعي خود که نخستين جلد از مجلدات دربارهي «فلسفه ترکيبي» اوست، قوانين «تکامل» با پيشرفت را مطرح ميکند. خانوادهي او از پيروان فرقهاي مخالف کليساي مستقر انگليس بودند.
8. همان.
9. ماير، گاستن، کيهان ورزشي ش 267، س 39، ص 12.
10. دونان، رنه، کيهان، ورزشي س 39، ش 267، ص 15.
سروستاني، اسماعيل شفيعي، (1389)، داستان ورزش غرب (سير تحول تاريخي و فرهنگي ورزش غرب)، تهران: نشر هلال، چاپ چهارم.