نویسنده: علی فضلی
فلسفهی عرفان به معنای فلسفهی تجربهی عرفانی، رشتهی نوبنیادی است که پیشینهای بیش از دو قرن ندارد و این پیشینه نیز از غرب گذر کرده است. از این رو شاید چندان نباید انتظار داشت که در سنت عرفان اسلامی فیلسوفی پیدا شود که با رویکرد فرانگرانه با ابتنا بر موضوعی ویژه درصدد نظارت تفسیرگرایانه و سنجشگرایانه بر مبانی و مبادی عرفان اسلامی برآمده و به تحلیل و تبیین آن مبادی و مبانی پرداخته باشد. گرچه بررسی تاریخگرانه به عرفان برای بررسی تطور مسائل فلسفهی عرفان نظری و مسائل فلسفهی علم سلوک نیازمند پژوهشی شایسته است که باید در ترصد موقعیت طرح و بحث آن بود، اما به حکم ضرورت به منظور شناخت منابع تأثیرگذار در طرح برخی مسائل دو فلسفهی عرفان نظری و علم سلوک میباید از محتوای آن منابع یاد کرد تا دستمایهای ارزنده برای عرفانپژوهان فراهم آید. برای این امر، نخست سخن بر فلسفهی عرفان نظری معطوف میداریم.
به نظر میرسد چنان که در سنت غرب، تجربهی عرفانی نقطهی عزیمت فلسفهی عرفان قرار گرفته و احکام آن پیگیری شده است، فلسفهی عرفان نظری نیز نقطه عزیمتی دارد که بر گسترهی تاریخ عرفان سایه افکنده و بسیاری از بزرگان تاریخ را به تبیین آن وادشته است و به نوعی جایگاه محوری در اندیشهی عرفان نظری یافته و از سر نتایج حاصل از آن عرفان نظری پدید آمده است. این نقطه، به شهادت تاریخ و به گواه نام عرفان، معرفت عرفانی - شهودی است.
نکته شایان توجه آن است که آثار غربی را کسانی نوشتهاند که بیشترشان از متن عرفان دورند و این ضعف موجب سردرگمی آنان در تحلیل ماهیت و احکام تجربهی عرفانی شده است. همچنین آنان در این تحلیل از مبانی فلسفی سنت خویش بهره گرفتهاند و این مبانی - چنان که آگاهید - بر رمل نسبیت تکیه دارد و استحکام چندانی ندارد؛ لذا بر سردرگمی آنان افزوده است. اما آثار کهن ما که به اجمال با تفصیل یا جسته و گریخته به مسائل فلسفهی عرفان پرداختهاند، توسط کسانی نوشته شدهاند که خود در متن عرفان حضور داشته و در فضای بسیار روشن به دغدغههایشان پاسخ گفتهاند. حتی فیلسوفان این سنت همچون شیخ اشراق و صدرالمتألهین هر چند فیلسوف نام دارند، اما از اذواق و مواجید عرفانی سرشارند و با این سرمایه به تحلیل مسائل پرداختهاند. افزون بر این، آن آثار کهن فقط در محدودهی معرفت عرفانی نماندهاند، بلکه گامی بلند به سوی پیریزی علومی بر پایهی این معرفت برداشته، برای آن علوم نیز مبانی، مبادی و مسائل را تببین کرده و آثاری ارزنده و سرمایهای عظیم برای عرفانپژوهان به یادگار گذاشتهاند. البته بررسی همهی آن آثار مقصود این نوشته نیست، بلکه با نگاه تطوری درصدد ترسیم خط سیر مخروطی است که رأس هرم آن معرفت عرفانی قرار گرفته و دامنهی آن مسائل مطلوب فلسفهی عرفان نظری جای دارد.
از این رو باید سه گام را به اختصار به تصویر کشید:
1. توصیف مشاهده؛
2. طرحریزی علم مشاهده؛
3. طرح مبانی علم مشاهده.
1. توصیف مشاهده
این گام در موضع پاسخ به ماهیت شهود و موقعیت مشاهده قرار دارد، به دو تلاش بازمیگردد: تلاش اول در چند سخن محدود است؛ اما تلاش دوم به قلم آمده و اندکی به تفصیل انجام گرفته است.تلاش او را باید در سخنان جنید بغدادی (م 289ق) و ابوسعید خراز (م 286 ق) جست؛ اما پیش از این بزرگان باید از ذوالنون مصری (م 245 ق) یاد کرد که به نظر میرسد نقطهی آغاز این تلاش بوده است. او نخستین عارفی است که به گونهی منحاز به معرفت عرفانی - شهودی اشاره و آن را به شهود قلبی حضرت حق سبحانه تعریف کرده و رهیافت آن را دریافت حضوری حقایق هستی دانسته و بر این اساس آن را از معرفت برهانی و حجت عقلی متمایز ساخته است. عطار نیشابوری در تذکرةالاولیاء سخن ژرف او را چنین روایت میکند:
معرفت بر سه وجه بُوَد: یکی معرفت توحید و این عامهی مؤمنان راست و دوم معرفت حجت و بیان و این حکما و بُلَغا و علما راست و سوم معرفت صفات وحدانیت و این اهل ولایت راست؛ آن جماعت که شاهد حقاند به دلهای خویش تا حق تعالی بر ایشان ظاهر گرداند آنچه بر هیچ کس از عالمیان ظاهر نگرداند. (1)
پس از تلاش اول، شاید نقطهی آغاز تلاش دوم را باید در اثری به نام المشاهده نوشتهی ابوعبدالله عمرو بن عثمان مکی (م 291 تا 297) دانست. متأسفانه این اثر در دست نیست، اما ابونصر سراج آن را دیده و هنگام توصیف مشاهده سخنان بسیاری از آن روایت کرده است. (2)
پس از وی ابونصر سراج (م 378 ق) جای دارد که با خلق اللمع به راه وی ادامه داد. ابونصر سراج در این کتاب سخنان بسیاری از بزرگان را دربارهی مشاهده روایت کرده و تدوینی منتظم از آن نشان داده است. این امر، او را در تلاش دوم برجسته ساخت و سرمایهای ارزنده برای آیندگان به ارث گذاشت. (3)
این نقش را در دو اثر کشف المحجوب نوشتهی علی بن عثمان هجویری (م 469 ق) (4) و رسالهی قشیریه نگاشتهی ابوالقاسم قشیری (م 465 ق) (5) نیز میبینیم.
پس از این بزرگان، خواجه عبدالله انصاری (م 481 ق) با اثر منازل السائرین نقشی بسزا در تلاش دوم ایفا کرده است. این اثر که از اقسام دهگانه به عنوان وادیهای صراط سلوک شکل گرفته، قسمی را به نام قسم الحقایق معنون ساخته است که سه منزل آغازین آن به مکاشفه، مشاهده و معاینه اختصاص دارد. وی پس از تعریف دقیق این سه، برای هر یک سه مرتبه ترسیم و هر مرتبه را با ظرافت تام توصیف کرده و سرمایهای گران دربارهی ماهیت شهود برای دانش فلسفهی عرفان نظری به یادگار گذاشته است.
2. طرح علم مشاهده
این گام اول توسط محمد بن اسحاق بن ابراهیم بن یعقوب معروف به ابوبکر کلابادی (م 380ق) برداشته شد. وی با نگارش اثری با نام التعرف لمذهب اهل التصوف به این مهم پرداخت. او در باب سی و یکم، علوم صوفیه را علوم احوال و احوال را مواریث اعمال صحیح دانسته و تصحیح اعمال را به دو دانش، یکی فقه یعنی علم احکام شریعت و دیگری حکمت، یعنی علم شناخت آفات نفس متکی دانسته و نتیجهی آن را وصول به مراقبهی خواطر و تطهیر سرائر برشمرده و این نتیجه را علم معرفت نام نهاده و ورای آن را علوم خواطر و علوم مشاهدات و مکاشفات دانسته و علوم مشاهدات و مکاشفات را به علم اشاره اختصاص داده است که عارف در آن انفراد دارد. به دیدهی کلابادی، راز تسمیهی علم مشاهدات و مکاشفات به علم اشاره در بیانناپذیری مشاهدات قلوب و مکاشفات اسرار نهفته است. (6)پس از ابوبکر کلابادی، باید از ابوحامد محمد غزالی (م 505 ق) یاد کرد. وی با نگارش احیاء علوم الدین در این گام شریک کلابادی شد. در مقدمهی کتاب علوم صوفیه را به علم معامله و علم مکاشفه، و علم معامله را بر دو قسم تقسیم کرد: یکی علم ظاهری یعنی فقه ظاهری که در حوزهی اعمال جوارحی است و دیگری علم باطنی یعنی فقه باطنی که در حوزهی اعمال جوانحی است. اما علم مکاشفه نوری است که هنگام تطهیر و تزکیهی دل از صفات ناپسند در دل میتابد. در این علم، مطلوب فقط کشف معلوم است. (7)
پس از این دو بزرگ، شیخ شهابالدین سهروردی مشهور به شیخ اشراق (م 587 ق) اثری به نام حکمةالاشراق به یادگار گذاشته که در مقدمهی آن به حکمت ذوقی اشراقی و حکمت بحثی استدلالی اشاره کرده و از ویژگیهای آن دو سخن گفته که خود موجب طرح دو موضوع اساسی شده است: یکی تبیین تحلیلی و فلسفی روش ذوقی و شهودی همراه بیان کارکردها، مؤلفهها و معیارهای آن، که به شکستن حصر روش فلسفی در روش عقلی انجامید و دیگری تقسیم علوم حقیقی بر پایهی دو روش شهودی و استدلالی به علوم بحثی نظری و علوم ذوقی - کشفی به دیدهی وی، علوم کشفی از رؤیت بیپردهی معانی و مجردات حاصل میشوند و با انوار پیدرپی اشراقی در حریم دل به دست میآیند، نه اینکه با فکر و قیاس سامان یابند. (8)
3. تبیین مبانی علم مشاهده
این گام به عنوان مهمترین اتفاق در تاریخ فلسفهی عرفان نظری به شمار میآید که اول بار توسط محییالدین ابن عربی (م 638ق)، بنیانگذار عرفان نظری، برداشته شد. از این عارف بزرگ آثار بسیاری به یادگار مانده که میتوان فتوحات مکیه را مهمترین اثر دربارهی مبانی یاد شده برشمرد. شاید نتوان مسئلهای از مسائل فلسفهی عرفان نظری را طرح کرد و پاسخی هر چند کوتاه اما دقیق از فتوحات مکیه نیافت. از این رو برای دریافت پاسخ مطلوب باید تتبعی تام کرد تا دقایق سخن عرفای سترگ را دریافت، هر چند امری دشوار و دیریاب است.پس از محییالدین ابن عربی بزرگانی که در این راه مؤثر بوده و آثار ماندگار به یادگار گذاشتهاند، عبارتاند از: صدرالدین قونوی (م 673 ق) در مفتاحالغیب و اعجازالبیان؛ عبدالرزاق کاشانی (م 736ق) در اصطلاحات الصوفیه و شرح منازلالسائرین؛ داود قیصری (م 751 ق) در شرح فصوصالحکم؛ سید حیدر آملی (م بعد از 787 ق) در جامعالاسرار و منبعالانوار؛ محمد بن حمزهی فناری (م 834 ق) در مصباح الانس بین المعقول و المشهود؛ صائنالدین ترکهی اصفهانی (م 830 یا 836 ق) در تمهیدالقواعد و محمد بن ابراهیم شیرازی معروف به صدرالمتألهین (م 1050 ق) در الحکمة المتعالیه و آثار گرانقدر دیگر ایشان که البته اثر مذکور بهترین اثر فلسفی در حوزهی فلسفهی عرفان نظری است؛ چنان که فتوحات مکیه مهمترین اثر در این حوزه است. باید اذعان کرد آثار ملاصدرا همانند آثار شیخ اشراق و محییالدین ابن عربی در این حوزه چندان منسجم و منظم نیستند؛ لذا برای یافتن دیدگاه وی در هر یک از مسائل فلسفهی عرفان باید به دقت تتبع کرد که همین مسئله ما را از توصیف آثار این فیلسوف بزرگ بازمیدارد.
پینوشتها:
1. عطار نیشابوری؛ تذکرةالاولیاء؛ ص 151.
2. ر. ک به: ابونصر سراج؛ اللمع؛ ص 101.
3. همان، صص 101 و 415.
4. ر.ک به: علی هجویری؛ کشف المحجوب؛ ص 547.
5. ر. ک به: ابوالقاسم قشیری؛ رسالة قشیریه؛ ص 117.
6. ر. ک به: ابوبکر کلابادی؛ التعرف لمذهب اهل التصوف؛ ص 97.
7. ر. ک به: ابوحامد غزالی؛ احیاء علوم الدین؛ ج1، صص 5 و 34.
8. ر. ک به: شمسالدین محمد شهرزوری؛ شرح حکمه الاشراق؛ ص 4.
فضلی، علی، (1394)، فلسفه عرفان (ماهیت و مؤلفهها)، تهران: سازمان انتشارات پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، چاپ اول.