نویسنده: سید حسین بحرینی
بشر از همان ابتدای پیدایش جوامع و مجتمعهای زیستی اولیه در پاسخ به یکی از اساسیترین نیازهای طبیعی و فطری خویش سعی کرده است محیط و دنیای ساخته شده خود را تحت کنترل درآورد. این کنترل که با توسل به وسائل گوناگون طبیعی، افسانهای، مذهبی و عملکردی تحقق پیدا میکرده خود را بصورت نوعی «نظم»، الگو و شکل محیط زیست انسان منعکس مینموده است. بنابراین «نظم» یک اصل اساسی و بنیادی است که عامل اصلی کنترل و ادامه بقاء هر چیز میشود. ریشه این نظم از طبیعت ناشی شده و از آنجا به تمام فعالیتهای بشر رسوخ پیدا کرده است.
بطور کلی «نظم» شاید تنها خصیصهای باشد که میتوان در کلیهی نظامها، صرف نظر از شکل، عملکرد و اندازه آنها مشاهده کرد. در حقیقت میتوان گفت که «نظم» وجه مشترک نظامها است. لیکن نوع، شکل و ماهیت این «نظم» از نظامی به نظام دیگر میتواند کاملاً متفاوت باشد. مثلاً در یک نظام فیزیکی ممکن است این نظم بصورت شکل و سازمان فضائی جلوه کند؛ ولی در یک نظام فعال، عملکرد است که نظم خاصی پیدا میکند. بدیهی است بین نظم کالبدی و نظم عملکردی هر نظام میتوان رابطهای مشخص پیدا نمود (Margenau 1972,p.211)
فیزیک و قوانین فیزیکی (مانند فرضیه نسبی انشتین و تئوری کوانتوم) حاکی از نوعی نظم است و همچنین است طرز قرارگیری و حرکت یک اتم، ملکول و یا امواج. عناصر و فعل و انفعالات شیمیائی نیز در بردارنده نظم خاص خود میباشند.
زیبائی چشم گیر یک بلور کریستال از قرارگیری همآهنگ و منظم اتمهای آن در غالب ملکولها بر اساس اصول خاص هندسی ناشی میشود. و یا زیبائی طبیعی دانههای برف در شکل قرینهای آنست. همینطور است شکل تارهای عنکبوت، کندوی عسل، سلولهای پوست حیوانات و گیاهان و غیره (Margenau 1972.p.305)
حقیت اینست که عناصر و نظامهای طبیعی هر کدام از مجموعهای از قوانین و اصول عمومی تبعیت میکنند. ممکن است شناخت و دست یابی به این اصول را که واقعیتهای طبیعت هستند جزء اکتشافات علمی خود بحساب آوریم، لیکن این واقعیات بهر حال در طبیعت وجود داشته و خواهند داشت. خواه ما بدنبال کشف آنها برویم یا نه. در تحقیقات علمی اینک برای ما مشخص شده است که معنی غائی بسیاری از اشیاء و فرآیندها که تنوع موجود در آنها گاهی ما را گمراه میسازد میبایستی در همان وضعیتی که قرار گرفتهاند و در رابطه با عوامل جنبی آن مورد تفحص قرار گیرند. شناخت جامع شکل، عملکرد و روابط تنها از طریق مراجعه به یک ماتریس کلی که در آن طبیعت به انحاء مختلف خود را بیان کند میسر است.
یک دسته از این قوانین و اصول مربوط به فضا (1) میباشد که در زیستشناسی، فیزیک و غیره بطور مشترک مصداق دارد. این فضای طبیعت یک پیوستاری است دارای نظم و کنترل که عناصر و نظامهای متشکله آن تحت تأثیر آن، نظام مییابند.
مهمترین مشخصه فضا، شکل (2) آن است و در این رابطه اصل قرینه سازی که بصورتی در کلیه اشکال طبیعی وجود دارد از تمام جوانب دیگر متمایز است. «خودنظم دهی» اصطلاحی است که در این رابطه کاربرد بسیار زیادی پیدا کرده است. «خودنظم دهی» (3) عبارتست از سازگاری داخلی، جهان بینی و کلیتی که از تعادل هماهنگ بین درون گرائی و برون گرائی ناشی میشود. پیوستگی و ارتباط معقولی بین شکل و عملکرد که از مشخصات تمام عناصر طبیعی است، وجود دارد.
یکی از اصول نظام دهی که پیش از هر چیز دیگر در طبیعت بکار رفته، قرینه سازی است قرینه سازی در یک مفهوم خاص عبارتست از تناسب متعادل بین اجزاء یک کل. قرینه سازی در جبر، هندسه، زمینشناسی، گیاهشناسی، حیوانشناسی، و در هنر، معماری و زیبائیشناسی و همینطور در فیزیک، شیمی و نجوم اهمیت اساسی پیدا کرده است. قرینه سازی در تئوریهای باستانی نیز بمنظور بیان خصوصیات ژئولوژیکی زمین بکار گرفته شده است و افلاطون نیز ابعاد روانی و روحی جدیدی به جنبه علمی آن افزوده است (Margenau.1972,pp.253-60)
تمام سیستمها و عناصر جامد طبیعت که «خود سازمان ده» هستند مثل اتمها، بلورها، گیاهان و تمام نظامهای سیارات، همانند مخلوقات جانداری که «خودسازمان ده» میباشند دارای نوعی از اشکال قرینه سازی هستند. ولی البته قرینه سازی دارای اشکال و انواع متفاوتی هستند. این اختلافات نه تنها تا حدود زیادی جوهر و ماهیت عناصر را برای ما مشخص میکند بلکه اطلاعاتی نیز درباره هندسه خود فضا به ما ارائه میدهند. در بین جامدات، بلورها مثال بهتری در این مورد هستند. در بلورها مفهوم ریاضی شکل بصورت ایستا بیان شده و به همین دلیل به سادگی قابل بررسی است. بلورهای غیر اورگانیک موجودات زندهای به آن مفهوم که در مورد گیاهان و حیوانات اطلاق میشود نیستند، لیکن آنها رابطه بین جمادات و جاندارانند.
زیبائی خیره کننده یک بلور از دینامیزم هماهنگ اتمها و نظم دقیقی که در ترتیب قرارگیری اتمها و تشکیل ملکولها بر اساس اصول هندسی بکار گرفته شده حاصل میشود. اگر ساخت و ترکیب یک بلور را بررسی کنیم به این نتیجه میرسیم که بلور از قرار گرفتن منظم نقاطی که بطور قرینه و معمولاً در اطراف یک نقطه مرکزی توزیع شدهاند تشکیل شده است.
از عناصر دیگری که در سالهای اخیر کشف شده و میتوانید بین بلورها و موجودات زنده قرار گیرند ویروسها هستند. ویروسها نیز اغلب شکل هندسی منظمی دارند، مثل ویروس فلج اطفال (Margenau 1972,p.314)
در مورد عناصر اورگانیک نیز وجود نظم کاملاً ثابت شده است. با این اختلاف که در اینگونه موارد سیستم دیگر حالت استاتیک ندارد و حرکت، تبدیل و تغییر نیز جزئی از آن است. البته این حرکت تبدیل و تغییر نیز به نوبه خود نظم و قاعده خاصی است (مثلاً حرکت ریتمیک است).
این نظم را در مورد رشد درخت افرا نیز میتوان بخوبی مشاهده کرد به این ترتیب که رشد از دانه اولیه شروع شده و سپس در طول محور بطرف بالا و پائین ادامه پیدا میکند (Margenau 1972,p.323).
در شکل زیر، سلولها، هستهها و کروموزومهای ریشه پیاز نشان داده شده است. در تمام این مثالها نظم (Margenau 1972,p.324) و همینطور است در تنه درختان که میتوان تعدادی دوائر متحدالمرکز را در آنها مشاهده کرد و یا در برگ درختان دانههائی وجود دارد برای تنفس که از دو یاخته تشکیل میشود و یا گل گیاهان که دارای هندسه خاصی است (پنج ضلعی) ولی حیوانات رابطه کاملاً متفاوتی با فضا و زمان دارند. رابطه حیوانات با محیط زیست چه از نظر داخلی و چه خارجی دائماً دستخوش تغییر و تبدیل است به این ترتیب که از یک طرف قابلیت انعطاف را در فضا و زمان برای آنها بوجود میآورد و از طرف دیگر امکان کنترل را در فضا و زمان، هر چند محدود فراهم میسازد. و اما انسان که کلیه خصوصیات جانداران دیگر را دارا میباشد، اشرف مخلوقات بوده و دارای خصوصیاتی بس متعالی است. این خصوصیات روانی، روحی و معنوی است که حاکم بر روابط بین انسانها و طبیعت بوده و بنابراین در نظام دهی به فضا و زمان مورد استفاده قرار میگیرد. چیزی که بخصوص از نظر ما خیلی اهمیت دارد ارتباط قابل ملاحظهای است که انسان با زمان دارد. بدین معنی که قادر است آینده را تا حدودی پیش بینی کند و این پیش بینی بمراتب بیش از آنست که مثلاً حیوانات با پیش بینی زمستان به جمع آوری آذوقه میپردازند. انسان نیز مانند حیوانات تحت تأثیر تغییرات ادوار طبیعی قرار میگیرد، لیکن برخلاف آنها که خودشان را بمنظور تطبیق با محیط خارج تغییر میدهند، با کوشش جمعی و فردی بر آن محدودیتها (هر چند نسبی) فایق میشود و محیط زیست را بطرزی تغییر میدهد که جوابگوی نیازهای بشر باشد. خانه، کارخانه، شهر و سفینه و ایستگاههای فضائی میسازد.
بنابراین بشر از همان آغاز تمدن و شهرنشینی خود بر اساس فطرت خویش و به پیروی از آنچه در طبیعت میدید تمایل به ایجاد نظم و نظام دهی را در آنچه میساخت هدف قرار داد. حرفه طراحی شهری نیز در چهارچوب همان نیاز کلی انسان به نظم و در پاسخ به نیازهای خاصی از جامعه بوجود آمد. در زیر خواهیم دید که گرچه ماهیت و نوع این «نظم» ممکن است از زمانی به زمان دیگر و از محلی به محل دیگر متفاوت بوده و تابع اصول و قواعد جداگانهای باشد، لیکن آنچه بهرحال ثابت و غیر قابل تغییر و تردید است نیاز به نوعی نظم است. به عبارت دیگر این تغییر و تحولات هیچگاه از نیاز به نظم به نیاز به نظمی نگرائیده است.
به عبارت ساده میتوان گفت که هدف طراحی شهری مآلاً همان هدف شهر است. شهرها و یا به عبارت صحیحتر مجتمعهای زیستی بمنظور تأمین مقاصد خاص و معینی برای ساکنینشان ایجاد شدند و طراحی شهری میتواند به حصول مؤثرتر، مستقیمتر و آگاهانهتر هدفهای فوق کمک کند. بدیهی است که اهداف و مقاصد شهرها در اثر ظهور، تکنولوژی، رشد و توسعه سازمان اقتصادی - اجتماعی (مثل توزیع جمعیت، تمرکز و عدم تمرکز و تراکم)، انگیزههای آموزشی و فرهنگی و نیروهای سیاسی، قانونی و اداری همواره در طول تاریخ دستخوش تغییر و تحول اساسی گردیده است.
اسناد و مدارکی موجود است که حاکی از آنست که بشر خیلی به کندی و به تدریج شهرگرا شده است. شهرهای اولیه شرقی مراکز مقدسی بودهاند که برای مراسم دینی و افسانهای مورد استفاده قرار میگرفتند. ولی نهایتاً کشاورزان و ده نشینان بطرف شهرها مهاجرت میکنند. مازادی در محصولات کشاورزی بوجود میآید، تولید، تخصصی و متمرکز شده و با پیشرفت تکنولوژی و ادامه این روند شهرنشینی شروع و با مسائل امکانات خاص خود ادامه مییابد (Dyckman 1961,pp.124-111).
فعالیت «طراحی مجتمعهای زیستی» به عنوان یک هنر و یا ایجاد اصلاح و تغییر در مجتمعهای زیستی بعنوان یک عمل انسانی با ایجاد مجتمعهای زیستی اولیه در ناحیه بین النهرین در حدود 5000 سال قبل از میلاد بوسیله سومریها آغاز شد. اینگونه مجتمعها که بعدها نیز بوسیله مصریها، هندیها و چینیها ساخته شد عموماً دارای هیچگونه نظام از پیش حساب شدهای نبودند. این همان چیزی است که امروز بنام رشد اورگانیک خوانده میشود. رشد اورگانیک به این معنی بود که هیچگونه تصمیمات و یا عملیات آگاهانه و با منظور و مقصودی برای دست یابی به هدفها و مقاصد از پیش تعیین شده دنبال نمیشد. بر این اساس شاید بتوان چنین نتیجه گیری کرد که در این دوره، «طراحی شهری» به عنوان یک فعالیت آگاهانه، سنجیده و ارادی حقیقتاً وجود نداشته است. البته لازم به تذکر است که گرچه این مجتمعها بر اساس هیچیک از اصول طراحی شهری بنا نشده بود، لیکن نیروها و انگیزههای مذهبی، افسانهای، اجتماعی، نظامی و محیطی خاصی وجود داشته که میبایستی بهر حال در جریان ساختن این شهرها مورد توجه قرار میگرفت. از مطالعه تاریخی چنین بر میآید که شهرها در آغاز به عنوان مراکز مقدسی که عوامل مذهبی و افسانهای در آنها نهفته بود ایجاد شدند. سپس نمایش غرورآمیز شکوه و افتخار و هیبت و عظمت نیز توسط امرا، پادشاهان و امپراطوران به هدفهای فوق اضافه میشود و بالاخره بعدها شهرها بصورت بازار یا مراکز خرید و فروش به عنوان پایتخت پادشاهان و امپراطوران و بصورت شهرهای محصور که بترتیب نمایانگر هدفهای تجاری، اداری، سیاسی و امنیتی جوامع بود، درآمدند (Lapidus,1969)
بنابراین بطور خلاصه میتوان بیان کرد که در دوره باستان دو نوع مجتمع زیستی وجود داشته است. نوع اول که نوع غالب مجتمعهای زیستی این دوره بوده است خود بخودی، بدون طراح، خود نظام یافته و اورگانیک بوده است. نوع دوم که البته اطلاق کلمه شهر یا مجتمع زیستی در مورد بعضی از آنها صحیح بنظر نمیرسد بر اساس نیازهای نظامی - دفاعی، حکومتی - اداری، و یا نشان دادن قدرت و جاه طلبی پادشاهان و امپراطوران و بالاخره نیازهای مذهبی طراحی شده و ساخته میشوند. از خصوصیات اینگونه شهرها که گاهی قصر - شهر نیز نامیده شده و در تمام دورههای تاریخی میتوان نمونههائی از آن را یافت اینست که شهر دارای نظمی تحمیل شده بوده و کلیه قسمتهای آن از پیش برنامه ریزی و طراحی شده و سپس دقیقاً به مرحله اجرا درمیآید. شهرهای پرسپولیس، اکباتان، بابل و بغداد نمونههائی از اینگونه شهرها هستند.
همزمان با پیدایش شهر - کشور در یونان بود که برای اولین بار روشهای سیستماتیک شهرسازی معرفی میشود. با این حال شهرهای طراحی شده یونانی با وجود تمام آن نظم و روابط ظاهری که بین ساختمانها دیده میشد هرگز بر اساس قوانین و اصول مدرن و آکادمیک شهرسازی و طراحی ساخته نشده بود. در حقیقت تا این زمان یک مجموعه مدون برای تئوری طراحی شهری وجود نداشت. بجای آن مجموعهای از تصورات و مفاهیم جنبهای فلسفهای داشت. مثلاً ارسطو چند نکته ساده و کلی در این مورد بیان کرده است. شهر باید طوری ساخته شود که شادی و امنیت شهروندانش را تأمین کند. تا این زمان حرفه طراحی شهری اساساً بعنوان یک هنر عملی مطرح بود. به این ترتیب که اصول و قواعد ساده و عملی هنری را برای طراحی محل مورد نظر بکار میگرفتند (Marris 1969,pp.19-36).
بطور خلاصه خصوصیات دوره یونان که عبارت بود از امپراطوری و حکومت مقتدر، استثمار بردگان و بوجودآمدن شهرهای کوچک بصورت شهر - کشور طراحی شهری را در بوجود آوردن سه نوع نظم در اینگونه شهرها خلاصه میکرد: نظم بصری- نظم هندسی و نظم ریاضی.
مکان اولین مجتمعهای زیستی در ارتباط مستقیم با مراکز کشاورزی (دلتای رودخانهها) بود.
1. ناحیه جنوبی بین النهرین (تمدن سومریها)
2. دره رود نیل (مصریها)
3. دره رود هند (اندس) (هاراپان)
4. رودخانه زرد (شانگ جین)
5. آمریکای مرکزی (آزتک و مایا)
6. پرو (اینکا)
در دوران امپراطوری رُم تعدادی معیارهای هنری کاملاً جدید بوجود میآید. یکی از موفقیتهای عمده این دوره مقیاسی بود که در شهرسازی و طراحی مورد استفاده قرار میگرفت. در این دوره نیز قدرت امپراطوری اوج میگیرد و شهرها بصورت بخشی از یک امپراطوری بزرگ درمیآیند. استثمار بردگان کماکان ادامه مییابد. طراحی شهری ایجاد نظم هندسی را بصورت فوق العاده تجویز مینماید. (4) قرینه سازی خشک و محور سازی هر چه بیشتر مورد استفاده قرار میگیرد تا قدرت امپراطوری را منعکس نماید. انضباط و نظم شدید و قاطعی در هنر و معماری پدید میآید (Sitte,1945)
در دوره قرون وسطی میتوان تلفیقی از شهرهای طراحی شده و اورگانیک را مشاهده کرد که اولی تابع قواعد دقیق هنری بوده و دومی رشدی طبیعی و خودرویانه داشته است. دو نوع بینش کاملاً متفاوت، یکی بینش کلاسیک که انسان را ایده آل خود میدانست و دیگری بینش جدید این دوره که خداوند را ایده آل قرار میداد با یکدیگر برخورد کردند. با گذشت زمان و بپایان رسیدن قرون وسطی این دو نوع جهان بینی در یکدیگر ادغام شده و یک بینش جدیدی را بوجود آوردند. دورههای رنسانس با خصوصیات متفاوت خود (دوره اوّل، دوره میانی و دوره آخر رنسانس)، حاصل یک چنین روندی بود. بطور خلاصه از خصوصیات دوره قرون وسطی تسلط کلیسا، وجود طبقات اقتصادی - اجتماعی و استعمار و استثمار است. در این دوره شهرهای اورگانیک که دارای نظم طبیعی بوده و بطور خودبخودی و تدریجی رشد پیدا میکند، شکل غالب شهرهای اروپایی را بوجود میآورند. لیکن بهر جهت شکل این شهرها بشدت تحت تأثیر مهمترین عامل نظم دهنده یا کلیسا قرار میگیرد.
در دوره رنسانس، ایتالیا الگوئی را بدعت گذاشت که اساس آن احیاء شکلهای هنری کلاسیک یونان و روم باستان بود. برخلاف قواعد خشک و عینی زیبائیشناسی متداول در دوره رُم و یونان، اصول نظامی حاکم بر فعالیتهای طراحی شهری در این دوره گردید. وجود استحکامات و استفاده از توپ نقش بسیار مؤثری در شکلگیری شهرهائی که در دوره اول رنسانس ساخته شده بعهده داشت. بعدها این اصول از ایتالیا به فرانسه و انگلیس و بالاخره به تمام اروپا رسوخ پیدا میکند.
تلفیقی از تمام این قواعد طراحی شهری بعداً به آمریکا برده شد که البته تا پیدایش جنبش جدید در 1893 از اهمیت چندانی برخوردار نگردید. بطور خلاصه دوره رنسانس دوره تسلط کاخها و امپراطوران و پادشاهان در اروپا است. خردگرائی اوج میگیرد و جنبههای ایستائی (5) در هنر و معماری رشد پیدا میکند. نظام دهی تصنعی به اوج خود میرسد و قرینه سازی متداول میگردد. پیچیدگی و حالت مرموز قرون وسطائی جای خود را به استدلال و صراحت میدهد. انسان خود را مرکز جهان میداند و این اساس هر چیز دیگری قرار میگیرد و بخصوص این خودبینی و خودخواهی تمام مفاهیم فضائی شهر را در این دوره تحت الشعاع قرار میدهد. مرکزیت در فضا، ساختمانها، میدانها و همه شهر بکار میرود. شهر جنبه هنری پیدا میکند و به عنوان یک واحد معماری مطرح میشود و بالاخره میکل آنژ بعنوان انسان دوره رنسانس (6) که هم عالم است و هم هنرمند خود را معرفی مینماید. شاید بتوان گفت که در دوره رنسانس بیش از هر دوره دیگری طراحی شهری بعنوان معماری در مقیاس وسیع مطرح بوده است.
در انتهای دورههای قبل از انقلاب صنعتی بد نیست اشارهای نیز به دوره باروک بشود. در این دوره تسلط کاخها و پادشاهان همچنان ادامه مییابد. لیکن مرحله مهمی از تولید صنعتی یعنی مرحله انتقال از صنایع دستی به صنایع بزرگ بوجود میآید. اروپا تا حدودی قید و بندهای خشک و بیروح گذشته را رها کرده و به یک آزادی نسبی در امر طراحی دست مییابد. طراحی کلی یا جامع شهر جای خود را به طراحی بخشی یا موردی میدهد و معیارها و قواعد خشک و سخت طراحی تا حدود زیادی اهمیت و مطلوبیت خود را از دست میدهد. برخلاف گذشته تمایل به فضاهای باز بوجود آمده و فضاهای متراکم و بسته از اهمیت میافتد و بالاخره رشد پویای شهر جای رشد ایستا را میگیرد.
انقلاب صنعتی نقطه عطف عظیمی در شهرنشینی بوجود میآورد. از خصوصیات این دوره تقسیم کار، تحولات تکنولوژی (بخصوص راه آهن)، تولید انبوه، تسلط صنعت و تجارت و حکومت منافع و سرمایه داری است. اثرات این خصوصیات عبارتست از گسترش شهرها، حاشیه نشینی، بوجود آمدن محلات فقیرنشین، مسائل رفت و آمد، آلودگیها، اختناق، جنایات و مسائل روانی و غیره. بر این اساس دوره جدیدی از بی نظمی در مجتمعهای زیستی و بخصوص شهرهای صنعت زده پدید میآید که سامان دادن آن از عهده هنرمند و طراح سنتی کاملاً خارج است. تجربه جنبش بارونهاسمن گواه بر این ادعا است.
انگیزه این جنبش از پاریس ناشی شد. به این ترتیب که بارون هاسمن شهردار پاریس با حمایت ناپلئون سوم صدها خانه و ساختمان را در مرکز پاریس تخریب و صاف مینماید تا بلوارهای عریض جدیدی بسازد. کار هاسمن بعدها سرمش و الگوی بسیاری از طراحان و مقامات شهری در سرتاسر دنیا گردید که منجر به تشکیل نهضتی شد بنام «نهضت زیباسازی شهر». اشکال اصلی این نهضت این بود که تمام ایدههای آن بر اساس فرضیه غلط جبریت محیطی (7) بنا نهاده شده بود. طراحان و شهرسازان این نهضت بر این عقیده بودند که اگر بتوانند شهرهای خود را مطابق شهرهای ایده آل رم بسازند، در این صورت جامعه کامل و ایده آلی پدید خواهد آمد.
هاسمن آن نوع نظمی را که در طراحی شهر پاریس هدف قرار داده بود چنین توصیف میکند. «... آن نوع شهرسازی که هدف واضح آن اینست که شهر بی نظمی را نظم ببخشد. و این نظم جدید با یک نقشه خالص و شماتیک نشان دهد که تفالههای شهر را که رسوبات و ته ماندههای شکستهای گذشته و حال هستند از آن بزداید.»
(Choay 1969. p.15)
عقاید هاسمن، طراحان شهری آمریکا را بشدت تحت تأثیر قرار میدهد بطوری که در سال 1893 در نمایشگاهی که در شیکاگو تشکیل میشود نمونهای از شهرهای ایده آل را با عنوان «شهرسفید» عیناً میسازند تا بتواند مدلی برای دیگر شهرها و طراحان شهری واقع شود. این نمایشگاه مکتب کلاسیک جدید را پایه گذاری میکند که البته عمر آن دیری نمیپاید.
هنوز دنیای غرب در تب و تاب انقلاب صنعتی و مسائل مبتلا به آن میسوخت که مرحله مهمتری از انقلاب صنعتی بنام انقلاب اطلاعاتی با آثار و نتایجی بمراتب شدیدتر و عمیقتر از انقلاب صنعتی بوقوع میپیوندد. در طراحی و برنامه ریزی، روشهای کمی و تجزیه و تحلیل و استدلال جای خلاقیت هنری را میگیرد و بعلت ماهیت مسائل مبتلا به، یک نوع طراح شهری جدید به اسم طراح عالم (8) در مقابل طراح هنرمند (9) ظاهر میشود و این خود آغاز نوعی دوگانگی در حرفه طراحی شهری است.
دیدیم که تا شروع انقلاب صنعتی، طراحی شهری بعنوان یک هنر مطرح بود که متکی به اصول و قواعد خاصی بود که از ارزشها و نیازهای خاص جامعه نشأت میگرفت. هدف طراحی شهری تأمین هر چه بیشتر این هدفها و رفع نیازهای تعیین شده بود. مهمترین و متمایزترین نوع این هدفها، زیبائی محیط بود.
پینوشتها:
1. Space
2. From
3. Self-order
4. اتنز و اکروپولیس
5. static
6. Renaissance Man
7. Physical Determinism
8. Scientist Designer
9. Artist Designer
Choay, F.1969. The Modern city: Planning in the 19th. Century. Trans. Marguerie Hugo and George R. Collins, New York: George Brazil.-Dyckman, J. 1961. The changing uses of city, Deadalus, Vol. 90 (1). Winter. Lapidus, Ira. 1969. Middle Eastern Cities, Berkeley: Univ. of Cal. press.-Margenau, H. 1972. Integrative principles of Modern thought. Gorton and Breach, Science publishers. New York.
-Morris, A.E.J. 1969.History of Urban from before the Industrial Revolution George Goodwin Limited.
- Sitte, C. 1945. The art of building cities. New York: Reinhold.
منبع مقاله :
بحرینی، حسین (1393) فرآیند طراحی شهری، تهران: مؤسسه انتشارات دانشگاه تهران، چاپ نهم.