نويسنده: عباس کوثري
در اينکه ماده اصلي شيطان چيست دو نظر وجود دارد:
الف) شيطان از ماده «شطن» به معناي دوري از حق يا رحمت الهي است؛ بر اين اساس هر سرکشِ نافرماني از جن و انس و جنبندگان، شيطان است.
ب) حرف «ياء» اصلي است و فعل آن «شاط يشيط» به معناي باطل شدن و سوختن است. هر سرکش نافرماني اعم از جن و انس و جنبندگان، شيطان است. (1) همچنين شطن به معناي ريسماني است که محکم تنيده شده و به وسيله آن با دلو، آب نوشيدني از چاه ميکشند و «بئر شطون» چاه عميق و معوج است و «شيطن الرجل و تشيطن» به اين معناست که همانند شيطان گشت. (2) کلمه شيطان و شياطين در قرآن کريم در دو معنا به کار رفته است.
همچنين آيهاي ديگر ميخوانيم: «فَوَسْوَسَ لَهُمَا الشَّيْطَانُ لِيُبْدِيَ لَهُمَا مَا ووُرِيَ عَنْهُمَا مِن سَوْءَاتِهِمَا»: (6) سپس شيطان آن دو را وسوسه کرد تا آنچه را از اندامشان پنهان بود، آشکار سازد. مقصود از شيطان که وسوسهگر آدم و حوا بود، ابليس است، چنانکه خداوند متعال در سوره طه به صراحت ميفرمايد: «وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلاَئِكَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِيسَ أَبَى فَقُلْنَا يَاآدَمُ إِنَّ هذا عَدُوٌّ لَكَ وَلِزَوْجِكَ فَلاَ يُخْرِجَنَّكُمَا مِنَ الْجَنَّةِ فَتَشْقَى... فَوَسْوَسَ إِلَّيْهِ الشَّيْطَانُ قَالَ يَاآدَمُ هَلْ أَدُلُّكَ عَلَى شَجَرَةِ الْخُلْدِ وَمُلْكٍ لَّا يَبْلَى فَأَكَلاَ مِنْهَا فَبَدَتْ لَهُمَا سَوْآتُهُمَا». از اينکه در ابتدا فرمود «همه ملائکه جز ابليس بر آدم سجده کردند و بعد خداوند به آدم فرمود: اي آدم اين ابليس دشمن تو و همسرت است؛ پس شما دو نفر را از بهشت بيرون نکند» مشخص ميشود که مقصود از شيطان همان ابليس است، به ويژه که تعبير «فَبَدَتْ لَهُمَا سَوْآتُهُمَا» در انتهاي آيه همانند تعبير آيه قبل است که فرمود: «لِيُبْدِيَ لَهُمَا مَا ووُرِيَ عَنْهُمَا مِن سَوْءَاتِهِمَا».
اين احتمال نيز وجود دارد که آيه درباره غزوه حمراء الاسد باشد. پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) به همراه يارانش پس از پايان جنگ احد و شايعه بازگشت ابوسفيان به مدينه، به سوي حمراء الاسد حرکت کرد و در آنجا اردو زد. ابوسفيان که پس از تصميم به بازگشت به مدينه ترسيده بود و دوست داشت از جنگ صرفنظر کند، براي تضعيف روحيه مسلمانان از جمعي از قبيله عبدالقيس که قصد خريد گندم از مدينه داشتند، خواست در مقابل دريافت يک بار شتر کشمش، لشکريان اسلام را از قوت و شوکت کافران بترسانند. (7) قرآن کريم ميفرمايد: «اين فقط شيطان است که پيروان خود را ميترساند. از آنان نترسيد. از من بترسيد».
منبعمقاله: کوثري، عباس؛ (1394)، فرهنگنامه تحليلي وجوه و نظائر در قرآن (جلد دوم)، قم: دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم، معاونت پژوهشي، پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامي، چاپ اول.
الف) شيطان از ماده «شطن» به معناي دوري از حق يا رحمت الهي است؛ بر اين اساس هر سرکشِ نافرماني از جن و انس و جنبندگان، شيطان است.
ب) حرف «ياء» اصلي است و فعل آن «شاط يشيط» به معناي باطل شدن و سوختن است. هر سرکش نافرماني اعم از جن و انس و جنبندگان، شيطان است. (1) همچنين شطن به معناي ريسماني است که محکم تنيده شده و به وسيله آن با دلو، آب نوشيدني از چاه ميکشند و «بئر شطون» چاه عميق و معوج است و «شيطن الرجل و تشيطن» به اين معناست که همانند شيطان گشت. (2) کلمه شيطان و شياطين در قرآن کريم در دو معنا به کار رفته است.
کاربردهاي شيطان در قرآن
1. جن و انسان اغفالگر
قرآن کريم ميفرمايد: «وَكَذلِكَ جَعَلْنَا لِكُلِّ نَبِيٍّ عَدُوّاً شَيَاطِينَ الْإِنْسِ وَالْجِنِّ يُوحِي بَعْضُهُمْ إِلَى بَعْضٍ زُخْرُفَ الْقَوْلِ غُرُوراً وَلَوْ شَاءَ رَبُّكَ مَا فَعَلُوهُ فَذَرْهُمْ وَمَا يَفْتَرُونَ * وَلِتَصْغَى إِلَيْهِ أَفْئِدَةُ الَّذِينَ لاَيُؤْمِنُونَ بِالآخِرَةِ وَلِيَرْضَوْهُ وَلِيَقْتَرِفُوا مَا هُم مُقْتَرِفُونَ»: (3) اينچنين در برابر هر پيامبري دشمني از شياطين انس و جن قرار داديم. آنان به طور سرّي سخنان فريبنده و بياساس به يکديگر ميگفتند و اگر پروردگارت ميخواست چنين نميکردند؛ بنابراين آنان و تهمتهايشان را به حال خود واگذار. نتيجه اين خواهد شد که دلهاي منکرانِ قيامت به آنان متمايل ميگردد و به آن راضي ميشوند و هر گناهي که بخواهند انجام ميدهند. جمله «لِتَصْغَى»، «لِيَرْضَوْهُ» و «لِيَقْتَرِفُوا» بيانگر اهداف باطل شياطين است.2. ابليس
خداوند متعال در قصه آدم و حوا ميفرمايد: «فَأَزَلَّهُمَا الشَّيْطَانُ عَنْهَا فَأَخْرَجَهُمَا مِمَّا كَانَا فِيهِ وَقُلْنَا اهْبِطُوا بَعْضُكُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ»: (4) پس شيطان موجب لغزش آن دو (آدم و حوا) از بهشت شد و آنان را از جايي که در آن بودند، بيرون کرد و به آنان گفتيم همگي فرود آييد. در آيهاي ديگر آمده است: «يَابَنِي آدَمَ لاَيَفْتِنَنَّكُمُ الشَّيْطَانُ كَمَا أَخْرَجَ أَبَوَيْكُم مِنَ الْجَنَّةِ يَنزِعُ عَنْهُمَا لِبَاسَهُمَا لِيُرِيَهُمَا سَوْءَاتِهِمَا إِنَّهُ يَرَاكُمْ هُوَ وَقَبِيلُهُ مِنْ حَيْثُ لاَتَرَوْنَهُمْ إِنَّا جَعَلْنَا الشَّيَاطِينَ أَوْلِيَاءَ لِلَّذِينَ لاَيُؤْمِنُونَ»: (5) اي فرزندان آدم شيطان شما را نفريبد، آنگونه که پدر و مادر شما را از بهشت بيرون کرد و لباسشان را از تنشان بيرون ساخت تا عورتشان را به آنان نشان دهد. به يقين او و همکارانش شما را ميبينند از جايي که شما آنان را نميبينيد. ما شياطين را اولياي کساني قرار داديم که ايمان نميآورند.همچنين آيهاي ديگر ميخوانيم: «فَوَسْوَسَ لَهُمَا الشَّيْطَانُ لِيُبْدِيَ لَهُمَا مَا ووُرِيَ عَنْهُمَا مِن سَوْءَاتِهِمَا»: (6) سپس شيطان آن دو را وسوسه کرد تا آنچه را از اندامشان پنهان بود، آشکار سازد. مقصود از شيطان که وسوسهگر آدم و حوا بود، ابليس است، چنانکه خداوند متعال در سوره طه به صراحت ميفرمايد: «وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلاَئِكَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِيسَ أَبَى فَقُلْنَا يَاآدَمُ إِنَّ هذا عَدُوٌّ لَكَ وَلِزَوْجِكَ فَلاَ يُخْرِجَنَّكُمَا مِنَ الْجَنَّةِ فَتَشْقَى... فَوَسْوَسَ إِلَّيْهِ الشَّيْطَانُ قَالَ يَاآدَمُ هَلْ أَدُلُّكَ عَلَى شَجَرَةِ الْخُلْدِ وَمُلْكٍ لَّا يَبْلَى فَأَكَلاَ مِنْهَا فَبَدَتْ لَهُمَا سَوْآتُهُمَا». از اينکه در ابتدا فرمود «همه ملائکه جز ابليس بر آدم سجده کردند و بعد خداوند به آدم فرمود: اي آدم اين ابليس دشمن تو و همسرت است؛ پس شما دو نفر را از بهشت بيرون نکند» مشخص ميشود که مقصود از شيطان همان ابليس است، به ويژه که تعبير «فَبَدَتْ لَهُمَا سَوْآتُهُمَا» در انتهاي آيه همانند تعبير آيه قبل است که فرمود: «لِيُبْدِيَ لَهُمَا مَا ووُرِيَ عَنْهُمَا مِن سَوْءَاتِهِمَا».
3. شايعهگر عليه سپاه حق
قرآن کريم ميفرمايد: «الَّذِينَ قَالَ لَهُمُ النَّاسُ إِنَّ النَّاسَ قَدْ جَمَعُوا لَكُمْ فَاخْشَوْهُمْ فَزَادَهُمْ إِيمَاناً وَقَالُوا حَسْبُنَا اللّهُ وَنِعْمَ الْوَكِيلُ فَانْقَلَبُوا بِنِعْمَةٍ مِنَ اللّهِ وَفَضْلٍ لَمْ يَمْسَسْهُمْ سُؤءٌ وَاتَّبَعُوا رِضْوَانَ اللّهِ وَاللّهُ ذُو فَضْلٍ عَظِيمٍ إِنَّمَا ذلِكُمُ الشَّيْطَانُ يُخَوِّفُ أَوْلِيَاءَهُ فَلاَ تَخَافُوهُمْ وَخَافُونِ إِن كُنْتُم مُؤْمِنِينَ». ممکن است مقصود از «النَّاسَ» و «الشَّيْطَانُ» نعيم بن مسعود باشد که از طرف ابوسفيان مأموريت يافت به مدينه برود و مسلمانان را از رويارويي با کافران مکه بر حذر دارد؛ زيرا ابوسفيان در جنگ احد وعده داده بود که سال بعد در موسوم بدر صغري براي جنگ حضور خواهد يافت. بدر صغري مکاني بود که آب داشت و متعلق به قبيله بنيکنانه بود و اين قبيله هر سال در آنجا بازاري به مدت هشت روز تشکيل ميدادند. ابوسفيان شرايط را براي جنگ مناسب نديد و خوش نداشت که پيامبر در آن محل با لشکريان اسلام حضور يابد؛ ولي او برخلاف وعده سال قبل حضور نداشته باشد؛ بنابراين به نعيم بن مسعود گفت: در مقابل ده شتر به مدينه برو و مسمانان را از قدرت سپاه ما باخبر کن.اين احتمال نيز وجود دارد که آيه درباره غزوه حمراء الاسد باشد. پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) به همراه يارانش پس از پايان جنگ احد و شايعه بازگشت ابوسفيان به مدينه، به سوي حمراء الاسد حرکت کرد و در آنجا اردو زد. ابوسفيان که پس از تصميم به بازگشت به مدينه ترسيده بود و دوست داشت از جنگ صرفنظر کند، براي تضعيف روحيه مسلمانان از جمعي از قبيله عبدالقيس که قصد خريد گندم از مدينه داشتند، خواست در مقابل دريافت يک بار شتر کشمش، لشکريان اسلام را از قوت و شوکت کافران بترسانند. (7) قرآن کريم ميفرمايد: «اين فقط شيطان است که پيروان خود را ميترساند. از آنان نترسيد. از من بترسيد».
4. منافق
قرآن کريم در آيات اول سوره بقره از سه گروه نام ميبرد: پرهيزکاران، کافران و منافقان و درباره منافقان ميفرمايد: «وَإِذَا لَقُوا الَّذِينَ آمَنُوْا قَالُوا آمَنَّا وَإِذَا خَلَوْا إِلَى شَيَاطِينِهِمْ قَالُوا إِنَّا مَعَكُمْ إِنَّمَا نَحْنُ مُسْتَهْزِئُونَ» (8) به قرينه مرجع ضمير «هم» که منافقاناند و به قرينه آنکه فرموده «چون با شياطين خود خلوت ميکنند، به آنان ميگويند ما با شماييم» ميتوان گفت مقصود از شياطين، دوستان منافقان و رؤسايشاناند که همانند آنان با چهرهاي منافقانه خود را مسلمان نشان ميدهند. در بخش لغت نيز بيان شد که به هر موجود سرکش و متمرد شيطان گفته ميشود. برخي در کلمه «شَيَاطِينِهِمْ» احتمالات ديگري همانند کاهنان، شيطانهايي از جن و رؤساي منافقان ذکر کردهاند؛ ولي براساس قرينههاي پيشين، چنانکه ذکر شد ميتوان مقصود از «شَيَاطِينِهِمْ» را منافقان دانست، چنانکه شيخ طوسي نيز اين کلمه را به اصحاب منافقان تفسير کرده است. (9)پينوشتها:
1. احمد فيومي؛ المصباح المنير؛ ج 1 و 2، ص 313.
2. محمد ازهري؛ تهذيب اللغة؛ ج 11، ص 311.
3. انعام: 112-113.
4. بقره: 36.
5. اعراف: 27.
6. همان، 20.
7. محمود زمخشري؛ الکشاف؛ ج 1، ص 441. فضل بن حسن طبرسي؛ مجمع البيان؛ ج 1 و 2، ص 888.
8. بقره: 14.
9. محمد بن حسن طوسي؛ التبيان؛ ج 1، ص 78.
منبعمقاله: کوثري، عباس؛ (1394)، فرهنگنامه تحليلي وجوه و نظائر در قرآن (جلد دوم)، قم: دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم، معاونت پژوهشي، پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامي، چاپ اول.