نويسنده: مهدي مهريزي
بهره مندي از زلال نصوص (متون) ديني، يعني قرآن و سنت، وابسته به تحقق شرايط و فقدان موانع است. فهم کننده بايد از يک سو تواناييهايي را در خود حاصل کند و از دگر سو، موانع خُنثا کنندهي فهم را از خود بپيرايد. به عبارتي، «برطرف ساختن موانع» به همان اندازهي «فراهم بودن تواناييها و شرايط»، در فهم درست نصوص، نقش دارد.(1)
گرچه مسئله شرايط و موانع فهم، موضوعي فراگير است و در حوزهي معرفت شناسي و شناخت، از آن، سخن ميرود و انديشمندان مسلمان نيز به خوبي آن را وارسي کردهاند، اما شاخههاي مختلف معرفت ميتواند شرايط و موانع ويژهي خود را داشته باشد، و در اين جا سخن از شرايط و موانع فهم در حوزهي نصوص ديني و بويژه حديث است. شرايطي که در فهم درست حديث تأثير دارد، عبارت است از:
1. توجه به عرف زمان شارع در فهم لغات و ساختارها؛
2. نگاه مجموعي به روايات؛
3. اجتهاد در فهم نصوص؛
4. شناخت اهداف شريعت و اصول مسلم ديني؛
5. شناخت تاريخ صدور روايات؛
6. شناخت موارد نقل به معنا؛
7. آشنايي با تعارض احاديث و چگونگي حي آن؛
8. شناخت روايات تقيّه اي؛
9. شناخت ناسخ و منسوخ در احاديث؛
10. آگاهي از مضامين مختلف احاديث، چون: معارف، اخلاق، آداب و... و ضوابط هر يک.
برخي از اين عناوين، مانند «اجتهاد در فهم نصوص» و «شناخت تاريخ صدور روايات» را در مقالههاي مستقلي در همين مجموعه بررسي کرده ايم. در اين نوشتار، به اختصار، به موانع فهم حديث ميپردازيم.
***
چنان که پيشتر ياد شد، موانع فهم ميتوانند خنثاگر همه شرايط و زمينهها باشند؛ وگرچه نتيجهي وجود آنها محروميت از معرفت صحيح است، اما اين، همهي خسارت نيست! چرا که: آن که شرايط را فراهم نساخت و نفهميد، سرمايه اش از کف نرفته و عنوان علم و عالم را در معرض اتهام قرار نداده است؛ برخلاف آن که زمينهها را آماده کرد و شرايط را مهيا ساخت، ولي به خاطر وجود موانع، آن همه را هدر داد. از اين رو، شناخت موانع و پيراستن آنها، کم اهميت تر از شناخت شرايط و به کارگيري زمينهها نيست.
اينک، به اجمال، برخي موانع را مرور ميکنيم:
خداوند دوست ميدارد که از رخصتهاي ديني استفاده شود، به همان گونه که دوست ميدارد حريم تکاليفش نگه داشته شود. اين سخن را فريقين از رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) نقل کردهاند:
اِن اللهَ يُحِبُّ اَن يُوخَذَ بِرُخَصِهِ کَما يُحِبُّ اَن يُؤخَذَ بِعَزائِمِه.(2)
از اين رو، نميتوان رخصتهاي ديني را با فرهنگ غير ديني، اما به نام دين و با تشبّت به حديث، پر کرد.
بسياري از سختگيريها يا گاه احتياطها معلول همين تأثير فرهنگ است.
شهيد مطهري، پوشيدن صورت را از عادات ايرانيان در دوره اي از تاريخ ميداند و معتقد است فقيهاني که فتوا به وجوب پوشش صورت دادهاند، طبيعتاً تحت تأثير اين عادت بودهاند:
در ايران و در بين يهود و مللي که از فکر يهود پيروي ميکردند، حجاب به مراتب شديدتر از آنچه اسلامي ميخواست، وجود داشت. در بين اين ملتها، وجه و کفّين هم پوشيده ميشد... اسلام، گرچه پوشانيدن وجه و کفين را واجب نکرد، ولي تحريم هم نکرد؛ يعني اسلام عليه پوشانيدن چهره قيام نکرد و باز گذاشتن را واجب ننمود و در نتيجه، ملتهاي غير عرب که مسلمان شدند، از همان عادت و رسم ديرين خود تبعيت کردند.(3)
از اين دست است فضاهاي فرهنگي و سياسي يي که گهگاه و به صورت دفعي در جوامع اسلامي رُخ مينمايد و مسائل علمي و برداشتهاي حديثي را تحت تأثير قرار ميدهد.
البته گرچه انسان نميتواند خود را از ذهنيت به طور کامل رها سازد و فرهنگ هر جامعهاي، جزئي از ذهنيت افراد آن است، ليکن براي اهل فضل و دانش، اين امکان هست که نصوص ديني را خالي از ذهنيتها و فرهنگهاي حاکم، مطالعه کنند.
مطالعه دقيق فرهنگهاي ملي و نيز شناخت اوضاع و احوال فرهنگي، سبب ميشود که چنين تحميلي صورت نگيرد؛ چنان که آشنايي با تاريخ فرهنگ مسلمين در دورههاي گذشته و نيز شناخت فرهنگ جاهليت پيش از اسلام، در مطالعه خالص نصوص ديني، بسي سودمند است.
اگر کسي از حديثي مطلبي فهميد، ولي با تأمل بيشتر و شواهد و قرائن، خلاف آن برايش محرز شد، اصرار ورزيدن وي بر فهم نخست، تعصبي نادرست است؛ و بسا چنين اتفاقي در فهم روايتها صورت ميگيرد! نمونه ديگر اين تعصب - که بيشتر مشاهده ميشود - آن است که فهم کننده حاضر نشود برداشتهاي ديگران (از حديث و روايت) را ببيند، که مبادا گرفتار تغيير رأي گردد!
بسته ذهني، از يک سو ديني خشن و غير قابل انعطاف عرضه ميدارد و از دگر سو، دين را غير قابل پياده شدن جلوه ميدهد.
شهيد مطهري معتقد است گرچه خوارج در برهه اي از تاريخ اسلام طلوع و غروب داشتند، اما روح خارجيگري - که همان جمود و بسته ذهني است -، بر جاي مانده است و هميشه انديشهي ناب ديني را آزار ميدهد:
طرز تفکر خوارج و شيوهي آنان (جمود فکري و انفکاک تعقل از تدين)، در طول تاريخ اسلام، به صورتهاي گوناگوني در بنيان جامعهي اسلامي رخنه کرده است. هر چند ساير فِرق خود را مخالف با آنان ميپندارند، اما باز روح خارجيگري را در طرز انديشهي بسياري از آنان مييابيم.(5)
إنّما بَدءُ وُقُوعِ الفِتَنِ اَهواءٌ تُتّبَع؛(6)
همانا پيداش فتنه، از «هوسهاي پيروي شده» سرچشمه ميگيرد.
و نيز از جريان خطرناک بد فهمي ديني، با اين تعبير ياد کرده است:
يَعطِفُ الهَوي عَلَي الهُدي اِذا عَطَفُوا الهُدي عَلَي الهَوي؛(7)
از پس دوراني که هدايت وحي، تابع هوسهاي اين و آن است، او هوسها را تابع هدايت وحي ميکند.
آن کس که انديشه و رأي خود را بر سفرهي حديث ميچيند، خود را عرضه داشته است، نه حديث را؛ بلکه از حديث، نقابي براي پنهان کردن خويش ساخته است.
چه بسا انديشههاي ناصواب و آراي تاريک و مجهول که در پس نقاب حديث، خود را عرضه داشتند! و چه بسيار نِحلههاي فکري که افکار غير مُبَرهن خود را با حديث عرضه داشتند! و چه بسيار جريانهاي سياسي که با تمسک به حديث، خود را موجّه ميکنند!
وقتي پاره اي آراي عرفاني و صوفيانه در لواي روايت عرضه شود، طبيعي است که مستبدان و حاکمان زور نيز در پس نقاب «ظل الله»(8) بر مسند نشينند و کار خود را با حديث، موجه سازند. و امروزه نيز ممکن است که برخي نظريههاي غير مسلم علمي - که فراتر از حدس و تخمين نيست - در پوشش حديث و با حمايت روايت، وارد بازار دانش شود.
همه اينها را ميتوان «تفسير به رأي» از احاديث، نام گذاري کرد.
***
به اينها ميتوان اضافه کرد، غرض ورزيها و فتنهها و کينههايي را که در لباس حديث و روايت، بروز ميکند. تعبير زيبايي اميرمؤمنان دربارهي شعار خوارج (کَلِمةُ حَقٌ بِهَا الباطِل)(9) بر اين چنين غرض ورزيهايي در استفاده از نصوص ديني، اشارت دارد.
بسيار مناسب بود که نمونههايي فراوان براي هر يک از موانع ياد شده، ذکر کنيم؛ اما محدوديت مجال، بيش از اين اجازه نميدهد.
اميدواريم پژوهشگران و محققان، نمونههاي فراواني از اين دست را - که در تاريخ اسلام، رخ داده است - گردآورند و براي تنبه و دوري جستن، بر متفکران عرضه دارند.
مهريزي، مهدي؛ (1381)، حديث پژوهي (جلد اول)، قم: سازمان چاپ و نشر دارالحديث، چاپ دوم.
گرچه مسئله شرايط و موانع فهم، موضوعي فراگير است و در حوزهي معرفت شناسي و شناخت، از آن، سخن ميرود و انديشمندان مسلمان نيز به خوبي آن را وارسي کردهاند، اما شاخههاي مختلف معرفت ميتواند شرايط و موانع ويژهي خود را داشته باشد، و در اين جا سخن از شرايط و موانع فهم در حوزهي نصوص ديني و بويژه حديث است. شرايطي که در فهم درست حديث تأثير دارد، عبارت است از:
1. توجه به عرف زمان شارع در فهم لغات و ساختارها؛
2. نگاه مجموعي به روايات؛
3. اجتهاد در فهم نصوص؛
4. شناخت اهداف شريعت و اصول مسلم ديني؛
5. شناخت تاريخ صدور روايات؛
6. شناخت موارد نقل به معنا؛
7. آشنايي با تعارض احاديث و چگونگي حي آن؛
8. شناخت روايات تقيّه اي؛
9. شناخت ناسخ و منسوخ در احاديث؛
10. آگاهي از مضامين مختلف احاديث، چون: معارف، اخلاق، آداب و... و ضوابط هر يک.
برخي از اين عناوين، مانند «اجتهاد در فهم نصوص» و «شناخت تاريخ صدور روايات» را در مقالههاي مستقلي در همين مجموعه بررسي کرده ايم. در اين نوشتار، به اختصار، به موانع فهم حديث ميپردازيم.
***
چنان که پيشتر ياد شد، موانع فهم ميتوانند خنثاگر همه شرايط و زمينهها باشند؛ وگرچه نتيجهي وجود آنها محروميت از معرفت صحيح است، اما اين، همهي خسارت نيست! چرا که: آن که شرايط را فراهم نساخت و نفهميد، سرمايه اش از کف نرفته و عنوان علم و عالم را در معرض اتهام قرار نداده است؛ برخلاف آن که زمينهها را آماده کرد و شرايط را مهيا ساخت، ولي به خاطر وجود موانع، آن همه را هدر داد. از اين رو، شناخت موانع و پيراستن آنها، کم اهميت تر از شناخت شرايط و به کارگيري زمينهها نيست.
اينک، به اجمال، برخي موانع را مرور ميکنيم:
1. متأثر بودن از فرهنگهاي غير ديني
يکي از آفتهاي بزرگ در فهم نصوص ديني، متأثر بودن از فرهنگهاي غير ديني است. هر جامعه اي با آداب و رسومي خو گرفته که هميشه ضد ديني نيستند؛ ولي نميتوان آنها را، بويژه در وادي رخصتهاي ديني، «دين» قلمداد کرد.خداوند دوست ميدارد که از رخصتهاي ديني استفاده شود، به همان گونه که دوست ميدارد حريم تکاليفش نگه داشته شود. اين سخن را فريقين از رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) نقل کردهاند:
اِن اللهَ يُحِبُّ اَن يُوخَذَ بِرُخَصِهِ کَما يُحِبُّ اَن يُؤخَذَ بِعَزائِمِه.(2)
از اين رو، نميتوان رخصتهاي ديني را با فرهنگ غير ديني، اما به نام دين و با تشبّت به حديث، پر کرد.
بسياري از سختگيريها يا گاه احتياطها معلول همين تأثير فرهنگ است.
شهيد مطهري، پوشيدن صورت را از عادات ايرانيان در دوره اي از تاريخ ميداند و معتقد است فقيهاني که فتوا به وجوب پوشش صورت دادهاند، طبيعتاً تحت تأثير اين عادت بودهاند:
در ايران و در بين يهود و مللي که از فکر يهود پيروي ميکردند، حجاب به مراتب شديدتر از آنچه اسلامي ميخواست، وجود داشت. در بين اين ملتها، وجه و کفّين هم پوشيده ميشد... اسلام، گرچه پوشانيدن وجه و کفين را واجب نکرد، ولي تحريم هم نکرد؛ يعني اسلام عليه پوشانيدن چهره قيام نکرد و باز گذاشتن را واجب ننمود و در نتيجه، ملتهاي غير عرب که مسلمان شدند، از همان عادت و رسم ديرين خود تبعيت کردند.(3)
از اين دست است فضاهاي فرهنگي و سياسي يي که گهگاه و به صورت دفعي در جوامع اسلامي رُخ مينمايد و مسائل علمي و برداشتهاي حديثي را تحت تأثير قرار ميدهد.
البته گرچه انسان نميتواند خود را از ذهنيت به طور کامل رها سازد و فرهنگ هر جامعهاي، جزئي از ذهنيت افراد آن است، ليکن براي اهل فضل و دانش، اين امکان هست که نصوص ديني را خالي از ذهنيتها و فرهنگهاي حاکم، مطالعه کنند.
مطالعه دقيق فرهنگهاي ملي و نيز شناخت اوضاع و احوال فرهنگي، سبب ميشود که چنين تحميلي صورت نگيرد؛ چنان که آشنايي با تاريخ فرهنگ مسلمين در دورههاي گذشته و نيز شناخت فرهنگ جاهليت پيش از اسلام، در مطالعه خالص نصوص ديني، بسي سودمند است.
2. تعصب
دومين آفتي که مسير درايت حديث را آلوده ميسازد، «تعصب» است. تعصب و عصبيت، هم خانوادهاند؛ ولي عصبيت بيشتر در ناهنجاريهاي رفتاري کاربرد دارد و تعصب، در ناهنجاري انديشه و فکر. آن که بر رأيي براي هميشه پا ميفشارد و گمان ميکند ايستادگي بر يک سخن کمال است، دچار تعصب شده است. اصرار و پافشاري بر آنچه حق است، پسنديده است؛ ولي بايد دانست که چنين نيست که هر فهم کننده اي همهي حقيقت را به يکباره به دست آورد و يا اين که مصون از هر خطا و لغزشي در فهم و برداشت باشد.اگر کسي از حديثي مطلبي فهميد، ولي با تأمل بيشتر و شواهد و قرائن، خلاف آن برايش محرز شد، اصرار ورزيدن وي بر فهم نخست، تعصبي نادرست است؛ و بسا چنين اتفاقي در فهم روايتها صورت ميگيرد! نمونه ديگر اين تعصب - که بيشتر مشاهده ميشود - آن است که فهم کننده حاضر نشود برداشتهاي ديگران (از حديث و روايت) را ببيند، که مبادا گرفتار تغيير رأي گردد!
3. بسته ذهني
آفتي بزرگ که تاريخ اسلام هميشه از آن آسيب ديده، «بسته ذهني» و «جُمود» است. آنچه به نام ظاهريه، اخباريه، سلفيه و... و امروزه انديشه وهّابيگري بروز يافته، همه برخاسته از اين آفت است. با ذهن بسته به سراغ فهم حديث رفتن، به اين ميانجامد که سجده بر مهر و توسل به امامان معصوم (عليهم السلام) شرک تلقي شود، يا برکفن هر مرده اي بنويسند: «إسماعيلُ يَشهَدُ اَن لا إله اِلا اللهُ» (زيرا که امام صادق (عليه السلام) بر کفن فرزندشان اسماعيل، اين جمله را نوشتند).(4)بسته ذهني، از يک سو ديني خشن و غير قابل انعطاف عرضه ميدارد و از دگر سو، دين را غير قابل پياده شدن جلوه ميدهد.
شهيد مطهري معتقد است گرچه خوارج در برهه اي از تاريخ اسلام طلوع و غروب داشتند، اما روح خارجيگري - که همان جمود و بسته ذهني است -، بر جاي مانده است و هميشه انديشهي ناب ديني را آزار ميدهد:
طرز تفکر خوارج و شيوهي آنان (جمود فکري و انفکاک تعقل از تدين)، در طول تاريخ اسلام، به صورتهاي گوناگوني در بنيان جامعهي اسلامي رخنه کرده است. هر چند ساير فِرق خود را مخالف با آنان ميپندارند، اما باز روح خارجيگري را در طرز انديشهي بسياري از آنان مييابيم.(5)
4. تبعيت از اَهوا و آرا
اميرمؤمنان در «نهج البلاغه» فرمود:إنّما بَدءُ وُقُوعِ الفِتَنِ اَهواءٌ تُتّبَع؛(6)
همانا پيداش فتنه، از «هوسهاي پيروي شده» سرچشمه ميگيرد.
و نيز از جريان خطرناک بد فهمي ديني، با اين تعبير ياد کرده است:
يَعطِفُ الهَوي عَلَي الهُدي اِذا عَطَفُوا الهُدي عَلَي الهَوي؛(7)
از پس دوراني که هدايت وحي، تابع هوسهاي اين و آن است، او هوسها را تابع هدايت وحي ميکند.
آن کس که انديشه و رأي خود را بر سفرهي حديث ميچيند، خود را عرضه داشته است، نه حديث را؛ بلکه از حديث، نقابي براي پنهان کردن خويش ساخته است.
چه بسا انديشههاي ناصواب و آراي تاريک و مجهول که در پس نقاب حديث، خود را عرضه داشتند! و چه بسيار نِحلههاي فکري که افکار غير مُبَرهن خود را با حديث عرضه داشتند! و چه بسيار جريانهاي سياسي که با تمسک به حديث، خود را موجّه ميکنند!
وقتي پاره اي آراي عرفاني و صوفيانه در لواي روايت عرضه شود، طبيعي است که مستبدان و حاکمان زور نيز در پس نقاب «ظل الله»(8) بر مسند نشينند و کار خود را با حديث، موجه سازند. و امروزه نيز ممکن است که برخي نظريههاي غير مسلم علمي - که فراتر از حدس و تخمين نيست - در پوشش حديث و با حمايت روايت، وارد بازار دانش شود.
همه اينها را ميتوان «تفسير به رأي» از احاديث، نام گذاري کرد.
***
به اينها ميتوان اضافه کرد، غرض ورزيها و فتنهها و کينههايي را که در لباس حديث و روايت، بروز ميکند. تعبير زيبايي اميرمؤمنان دربارهي شعار خوارج (کَلِمةُ حَقٌ بِهَا الباطِل)(9) بر اين چنين غرض ورزيهايي در استفاده از نصوص ديني، اشارت دارد.
بسيار مناسب بود که نمونههايي فراوان براي هر يک از موانع ياد شده، ذکر کنيم؛ اما محدوديت مجال، بيش از اين اجازه نميدهد.
اميدواريم پژوهشگران و محققان، نمونههاي فراواني از اين دست را - که در تاريخ اسلام، رخ داده است - گردآورند و براي تنبه و دوري جستن، بر متفکران عرضه دارند.
پينوشتها:
1. اين مقاله، بيش از اين، در فصل نامهي علوم حديث (ش 8) منتشر شده است.
2. بحارالأنوار، ج 93، ص 30 در اين باره، ر.ک: ده گفتار، شهيد مطهري، ص 89.
3. مسئله حجاب، ص 205.
4. بحارالأنوار، ج 47، ص 248، ح 11.
5. جاذبه و دافعه علي (عليه السلام)، ص 166.
6. نهج البلاغة، خطبه 50.
7. همان، خطبه 138.
8. اشاره به احاديثي است که در آنها اين تعبير آمده است: السلطان ظِلُّ اللهِ في الاَرض (بحارالأنوار، ج 75، ص 354، ح 69).
9. نهج البلاغة، خطبه، 40.
مهريزي، مهدي؛ (1381)، حديث پژوهي (جلد اول)، قم: سازمان چاپ و نشر دارالحديث، چاپ دوم.