وقف نامه ی مسجد و مدرسه ی محمودیه ی تهران
مقدمه
وقفنامهی مسجد و مدرسهی محمودیه از معدود وقفنامههای جامع و مانعی است که در عهد سلطنت مظفرالدین شاه قاجار با خط نستعلیق به سلک کتابت درآمده و در نهایت دقت و رزانت تدوین یافته است. این وقفنامه در 1324 هق، همراه با کتاب جواهرالاخلاق، نوشتهی واقف، به قطع رحلی و درصد نسخه چاپ سنگی شده است.
محل کنونی مسجد و مدرسهی محمودیه که این وقفنامه مختص بدان است، در خیابان چراغ برق بین چهارراه سرچشمه و سهراه امین حضور واقع است که به گذر میرزا محمود وزیر نیز شهرت دارد.
بنابر وقفنامه، این مسجد و مدرسه از نظر موقعیت جغرافیایی «در راستهی خیابان دولتی، قرب گذر سرچشمه، محلهی عودلاجان من محلات دارالخلافهی طهران که در آن مجرای آب روان قنات مرحوم خلدمکان حاج علیرضا، طاب ثراه، میباشد» قرار دارد و محدود بدین حدود است:
حد شرقی به خانهی والدهی حاجی محمد خان، معروف به باجی اصفهانی. حد غربی به خانهی علی نقی خان. حد شمالی به خیابان دولتی که عبور ترامواه میشود. حد جنوبی به خانهها.
از نام و نسب مؤلف وقفنامه ذکری نرفته است. اما واقف موقوفات مزبور، آقا سید محمود طهرانی معروف به جواهری است که از ادبا و فضلای سدهی سیزدهم هجری قمری بوده است؛
چنان که شیخ آقا بزرگ طهرانی پس از یاد کرد کتاب جواهر الاخلاق وی، او را چنین معرفی کرده است:
و هو البانی والواقف للمدرسة المحمودیة و ما یتعلق بهامن الموقوفات الواقعة فی طهران فی محلة سرچشمه (1)در اهمیت مدرسهی محمدیه همین بس که بزرگانی چون شیخ عبدالنبی نوری از فقیهان برجسته و سرشناس تهران در این مدرسه به تدریس اشتغال داشت،
و در همین مدرسه بود که فقیه بزرگوار، آیتالله مرعشی در 1342 ه ق پس از بازگشت از نجف و سکونت در تهران به جلسات درس فقه و اصول شیخ میشتافت و بهره میگرفت (2)
میرزا کوچک خان هم پیش از آنکه زعامت انقلابیون جنگل را بر عهده گیرد، در این مدرسه که گویا به کلبهی علوم قدیم شهرت داشت، کسب دانش میکرد. (3)این وقفنامه از جهاتی حایز اهمیت است که به طور اجمال این موارد را دربر میگیرد:
الف.ترغیب و تأکید بر کارهای نیک و احداث مراکز تعلیم و تربیت و ایجاد آثار و ابنیهی عامالمنفعه به عنوان باقیات و ذخیرهی روز رستخیز و معاد؛
ب.روش صحیح بهرهبرداری از موقوفات و مصرف مناسب و بجای آنها براساس ضابطهای استوار، آنسان که امکان بروز هرگونه خلاف و سوءاستفاده از دستاندرکاران سلب شود و تصور خطا و خیانت در ادارهی امور نرود.
ج.کیفیت سکونت طلاب علوم دینی در مدارس علمیه و شیوهی تدریس و تحصیل و معیشت، به انضمام برنامهی تحصیلی خاص و انواع کتب مورد استفاده در این گونه مدارس که مشتمل است بر: قرآن کریم، کتب ادعیه، تفاسیر مختلف، صرف و نحو عربی، فرهنگهای لغت عربی و فارسی، کتابهای حدیث و اخلاق، فقه و اصول، رجال و تاریخ، و متون نظم و نثر فارسی؛
د.تبیین تکالیف متصدیان و کارکنان شامل کتابدار، مدرس، امام جماعت، معلم، مشاق، قاری، مؤذن، خادم، متولی، ناظر و نیز حوزهی فعالیت و میزان حقوق هر یک از آنان؛
ه.دستورالعمل برگزاری روضهخوانی در ماههای رجب و شعبان و رمضان، عزاداری در ایام ماههای محرم و صفر، مصارف روز عید غدیر، اطعام فقرا و مساکین و نیز موارد مشابه دیگر؛
و.شناخت محدودهی تهران در عهد قاجاریه و آشنایی با محلات و مناطق آن، که گذرها، بازارها، مساجد، قنوات، کاروانسراها، خیابانها، و دیگر اماکن را دربر میگیرد (رک: فصل پنجم وقفنامه).
ز.اطلاع یافتن از وسایل و اشیا و تعبیراتی که در آن روزگار معمول بوده و امروزه نام یا کاربرد برخی از آنها تقریبا منسوخ شده است و اسامی برخی از آنها را میتوان تنها از زبان سالخوردگان اصیل تهرانی شنید.
این واژگان غالبا مختص به اسباب و لوازمی است که معمولا در منازل و مساجد مورد استفاده قرار میگرفته و بعضا به اماکن و ابنیه و اشیای یگر تعلق داشته و از دیدگاه مردمشناسی درخور توجه و مطالعه است (رک: فصل هشتم یا یازدهم وقفنامه).
ح.آگاه شدن از برنامهریزی فرهنگی و شیوهی اجرا و نظارت تا حصول نتیجه؛ بر این اساس، محصلان علوم ملزم بودهاند که در کسب دانش نهایت جدیت را روا دارند و به موازات پیشرفت علمی به تهذیب نفس بپردازند تا در علم و عمل مقامی شایسته یابند.
در این راستا، تدوین مقررات مربوط به استفاهی طلاب از حجرههای مدرسه و نحوهی پیشرفت تحصیلی و تشویق محصلان برجسته قابل ملاحظه است. تعیین ضوابط خاص برای کتابداران و روش معمول کتابداری و امانت گرفتن کتاب در آن زمان، از جمله مسائل فرهنگی چشمگیر در این وقفنامه است.
ارتباط استاد و شاگرد از نظر رفتاری و نیز دقت در نگهداری از اموال و چگونگی استعمال ظروف و اسباب و وسایل موقوفه از اهمیتی بسزا برخوردار است.
عنایت به آموزش و پرورش و تأکید بر رعایت اصول اخلاقی در تمام مباحث وقفنامه از دانش و بینش کافی واقف و تعهد الهی وی در احیای ارزشهای فرهنگی اسلام حکایت دارد که با مطالعهی آن میتوان بدین امر وقوف یافت.
در مجموع میتوان گفت که این وقفنامه، نظامنامهی جامعی است که فرهنگ تعلیم و تربیت اسلامی را در حوزههای علمیه به شیوهی سنتی تبیین میکند و چه بسا این وجه، گذشته از سنت وقف و ارزشهای مترتب بر آن، از ممیزات برجستهی چنین وقفنامهای به شمار آید.
فصول و شعب وقف نامه
این وقفنامه مشتمل بر یک مقدمه و بیست و هشت فصل است که فصل ششم خود بیست و سه شعبه دارد. مقدمه با حمد الهی ونعت رسول اکرم (ص) وائمهی اطهار آغاز شده وسپس از مباحثی بدین شرح سخن به میان آمده است:
«فضیلت انسان و ترغیب او به تأسیس آثار خیریه»؛ «همت و توفیق واقف و بنیانگذار مسجد و مدرسهی محمودیه»؛ «مکان و کیفیت ساخت مسجد و مدرسهی محمودیه و معلم خانهی اطفال» و «موقوفات مسجد و مدرسهی محمودیه و وجوه مصارف آنها».
خصایص رسم الخطی
در رسمالخط این وقفنامه گاهی نشانههایی از شیوهی کتابت قدیم به چشم میخورد؛ چنان که فیالمثل کاتب در سراسر متن «گ» را به صورت «ک» و کلمات «حیات» و «صلاة» را به شکل «حیوة» و «صلوة» تحریر کرده است.
در برخی موارد رسمالخط واژهها به دو گونه ضبط شده است، مانند: هیأت و هیئت، ششماه و شش ماه، از این و ازین، در این و درین، شمایل و شمائل، شعائر و شعایر، جهت و جهة و جز آنها که به منظور هماهنگی، و شیوهی متداول کنونی انتخاب شد.
همچنین کلمات مختم به های غیر ملفوظ، هنگام الحاق به «ی» نکره به صورت «ه» نگارش یافته است. الحاق «به» حرف اضافه به اسما، و الحاق حرف تأکید یا زینت به افعال، و اتصال حرف ربط «که» و فعل ربطی «است» به اسم ماقبل آنها از دیگر اختصاصات رسمالخط این وقفنامه است.
کلمات مختوم به «اء» غالبا با علامت مد و حرف «آ» در بسیاری از واژگان بدون مد آورده شده است.
روش مختار ما در کتابت و استنساخ کلمات و حروف یاد شده، حتیالامکان رعایت قواعد رسمالخط رایج امروزین است تا قرائت متن برای خوانندگان به سهولت انجام پذیرد.
در تصحیح متن وقفنامهی حاضر، بدون توسل به هرگونه حدس و گمان یا ذوق و سلیقه در حفظ امانت کوشیدهایم و در نهایت سعی و دقت به ضبط متن پرداختهایم. منتها در پارهای موارد، به منظور رفع نقایص جزئی دستوری، الزاما کلمهای به متن افزوده شده که میان دو قلاب[]قرار گرفته است.
شیوه ی نثر وقف نامه
قبل از آنکه از موضوعات مهم و متعدد دربارهی شیوهی نگارش این اثر سخن به میان آید و مطالب دستوری و زبانشناسی با ذکر مثال مورد امعان نظر قرار گیرد، یاد کرد کلیاتی در این باب لازم به نظر میرسد.
1.مقدمهی وقفنامه با نثری متین و غالبا موزون و مسجع تحریر شده است، مانند:
پس لازم است کسی را که دست قدرت ایزد به قامت وجودش خلعت حیات انسانیت پوشانید و فرقش را به تاج کرامت (و لقد کرمنا) مزین گردانید، مانند حیوانات حاصل زندگانی خود را خوردن و خفتن نداند و روزگار خویش را به تنآسایی و غفلت و کاهلی و کسالت نگذراند....
2.استشهاد به آیات شریفهی قرآنی و استناد به احادیث و روایات؛
3.جز در چند مورد معدود، در این متن از شعر فارسی اثری نمیتوان دید.
4.کلمات، ترکیبات، نعتها و عبارات عربی در متن، فراوان به کار رفته است.
5.کاربرد مترادفات، تتابع اضافات، تکرار الفاظ از دیگر ویژگیهای این وقفنامه است.
مشروح خصایص نثر این اثر بدین قرار است:
روش جمع بستن کلمات
جمع کلمات فارسی و عربی به گونههای مختلف، در این متن چشمگیر و قابل ملاحظه است که به نمونههایی از هر کدام اشاره میشود:
1.جمع های مکسر:
مساکن، جاهر، زواهر، علوم، حقایق، اشیا، ابواب، قواعد، فواید، مراتب، نفایس، فنون، اوصیا، اصفیا، اولاد، شموع، قوا، مدارک، نتایج، اصوات، وظایف، تجار، امنا، دراویش، عجزه، عمیان، مدارس، اهالی، اصناف، تکالیف، اوراق، خدام، مدارج، مصایب، متاعب، حوادث، نوایب، آثار، فقرا، ایتام، مساجد، اسباب، جلایل، اعمال، شمایل، اطهار، انبیا، اطفال، ازمنه، شوایب، فتن، شعایر، شرایع، توابع، لواحق، حدود، مجالس، طلبه، اجلا، علما، اعلام، فصول، شرایط، دکاکین، قنوات، مصارف، سهام، اشعار، امثال، احوال، رؤسا، اوصاف، ایام، اعیان، همم، حوایج، طلاب، ارحام، کتب، خطوط، اساتید، تواریخ، حکما، شعرا، ظروف، مرافق، صفوف، اوقات، اطعمه، املاک، منافع، لیالی، عطایا، ادعیه، اقربا، اشخاص، اوقاف؛
2.جمع با «ات»:
مقامات، تحیات، تسلیمات، زاکیات، حیوانات، ترقیات، درجات، خیرات، مبرات، مأکولات، ملبوسات، توفیقات، جاریات، طاعات، عبادات، برکات، محلات، حجرات، ساعات، متعلقات، رقبات، مستغلات، آلات، مضافات، محذورات، قطعات، سادات، تعمیرات، تقلبات، تصرفات، سعادات، ثقات، خدمات، شعبات، سنوات، اتفاقات، حضرات، ترتیبات، مسطورات؛
3.جمع با «ین»:
متعلمین، واصلین، عارفین
محصلین، طالبین، مهندسین، واعظین، مصلین، مدعوین، مأمومین، مجانین، ساکنین؛
4.جمع بستن کلمات عربی با «ان»: واقفان، ساکنان، جاهلان، غافلان، معماران؛
5.جمع بستن کلمات عربی با «ها»: خاطرها، طرحها، قرآنها، کتابها، اعمیها، متولیها؛
6.جمع بستن کلمات جمع عربی با «ات»: لوازمات، امورات، شروطات، مصارفات، مخارجات؛
7.جمع بستن کلمات جمع عربی با «ان» و «ها»: اولادان، خدامها؛
8.جمع بستن کلمات مرکب عربی - فارسی با «ان» و «ها»: وظیفهخواران، پستفطرتان، عروسیخانهها، مریضخانهها.
9.جمع بستن کلمات فارسی با «ان»: راهنمایان، پیشوایان، خردمندان، مردمان، همگنان، پیغمبران، نمازگزاران، دیگران، آقایان؛
10.جمع بستن کلمات فارسی با «ها»: راهها، پلها، زبانها، زیلوها، قالیچهها، خانهها، یخچاوانها، ایوانها، دالانها، خنچهها، چیزها، دهلیزها، بامها، شبها، چراغها، کارها، مهمانیخانهها.
11.جمع بستن کلمات مختوم به های غیرملفوظ با «ان»: فرزانگان، از پای افتادگان، خلیفگان.
استعمال کلمه ی تثنیهی عربی
کلمات مثنای عربی ندرتا در پارهای از عبارات این اثر دیده میشود که گاهی کلمهی «دو» پیش از آنها به کار رفته است مانند: از هر یک از دو دکهی جنبین درب دالان بزرگ سرای خدایی که در سمت شمال راسته بازار واقع است... (فصل پنجم)؛ از هر یک از دو باب دکانهایی که جنبین دکههای مزبورهی درب دالان کوچک سرای خدایی است... (فصل پنجم)؛ سید اسدالله و آقا سید جواد ولدان واقف... (فصل بیست و هشتم).
مطابقه ی صفت و موصوف
غالبا صفت و موصوف در عبارات عربی ز جهت افراد و جمع یا تذکیر و تأنیث با هم مطابقت دارند مانند: حکومت کامله، نفس ناطقه، قدرت شامله، سعادت دنیویه، نعمت اخرویه، نقطهی منوره، رحمت ربوبیه، مدرسهی میمونه، مدرسهی مبارکه، همت علیا، عزیمت عظمی، سلسلهی جلیله، مسجد مبارک،
مکان شریف، توفیق ربانی، تأیید سبحانی، سعی کامل، اهتمام بلیغ، سهم مزبور، فواید جلیله، مراتب جمیله، قوای عالیه، مدارک سامیه، نتایج عظیمه، حدود اربعه، علوم دینیه، فصول مسطوره، مصارف معینه، لیالی متبرکه، کتب علمیه، زوایای مزبوره، اعمال لغویه، اوصاف مذکوره، همم عالیه،
حوایج لازمه، املاک موقوفه، ترقیات کامله، درجات عالیه، خیرات اجاریه، مقامات عالیه، مستغلات مشروحه، تعمیرات لازمه، ترتیبات مذکوره، سنوات عدیده، تسلیمات زاکیات، خیرات جاریات، جواهر زواهر، طلاب ساکنین.
البته گاهی نیز کلمات عربی به شیوهی زبان فارسی، یعنی عدم انطباق صفت و موصوف در متن وقفنامه به کار رفته است مانند: روضهی مقدس، همت عالی، سعادت کامل، علوم ربانی، امورات جزئی، شروطات مخصوص، سعادات اخروی، اولاد اطهر.
لغات و ترکیبات و عبارات عربی
کاربرد کلمات و جملات و نعتهای عربی از جمله خصایص آشکار و چشمگیر این اثر است. البته گاهی بخشی از عبارت را جملهای عربی تشکیل میدهد و نیز بعضا واژههایی تنویندار در این متن دیده میشود که این موارد در این باره قابل توجه است:
ترکیبات عربی
صراط المستقیم، قرةالعین، دارخلافه، رب العالمین، رفیع البنیان، خاتم النبیین، مالالاجاره، بعبارة اخری، بالفعل، اطعام المساکین، عینالحیاة، حقالتولیه، حقالنظاره، حقالمباشر، حقالتدریس، فوقالعاه، محتاج الیه، من غیر حق، عندالله،
عندالرسول، بلاامساک، خیرالبشر، کلامالله، سلیم النفس، ذویالحقوق، ظاهر الصلاح، مغشوش الحال، موقوف علیهم، بنفسه، قلیل البضاعه، حتیالمقدور، نفسالامر، بلامالک، فیالجمله، حسبالشرط، فی صحة سکونه، مرجع الانام، ابوالارامل والایتام، حجةالاسلام، بالمشاورة والمشارکة، الی آخر، حسب المقرر، بالمناصفه، هکذا.
جمله های نعتی
جلت عظمته، دام اقباله العالی، علیهالسلام، طاب ثراه، صلی الله علیه و آله و سلم، علیه آلاف التحیة والثناء، معزی الیه، ادام الله ظلهم العالی، عزو علا؛
جملات و عبارات عربی
جملات عربی که گاهی مختصر است و گاه مطول، به صورت مستقل یا مکمل عبارات فارسی متن به کار رفته است مانند:
الحمدلله الواقف علی ضمایر العباد الموفق للخیرات الجاریات لیوم المعاد المفیض للبرکات التامات الباقیات الی یوم المیعاد؛ والصلاة والسلام علی خیر خلقه محمد و آله شفعاء الخلق یوم یناد المناد (مقدمه) /
و صلوات بلا انتها و تحیات لاتعد و لا تحصی نثار مرقد اقدس و روضهی مقدس بسط نور شهود... محمد مصطفی علیه من الصلوات ازکاها و من التحیات انماها مادام البحر محیطا والارض بسیطا. (مقدمه) /... وقف مؤبد و حبس مخلد نمود قربة الی الله و طلبا لمرضاته یک باب مسجد مبارک و مدرسهی میمونهی مسماة بمحمودیه و معلمخانهی اطفال فقرا و ایتام را..
. (مقدمه) / ان شاء الله. (فصل دوازدهم) / مهما امکن. (فصل شانزدهم) / مادام الحیاة. (فصل بیست و هشتم) / اولا متولی را میباید مناف املاک را صرف در آبادی آن کند، ولو به سنوات عدیده، حتی یکمل البناء و یتم العمارة. (فصل بیست و چهارم) /
و همچنین در شروطات مخصوص دیگر در حق امام جماعت و مدرس و غیر ذلک من الشروط الاخر که عدم آنها صلاح باشد یا اصلح، متولی مأذون است. (فصل بیست و پنجم) / و صیغهی وقف بالعربیة و الفارسیة جامعة لجمیع الشرایط والارکان به نحو خلود و دوام جاری و واقع گردید. (فصل بیست و هشتم)؛
کلمات تنوین دار
مستمرا، تخمینا، منفردا، مشروحا، مفصلا، معجلا، غاصبا، اقلا، تبرعا، ابدا، توضیحا، مقررا، اشتباها؛
استعمال لغات عربی
احصا، تحفه، مدرس، تعلیم، استعداد، تحصیل، تمهید، مرقد، اقدس، بسط، اعجاز، شهود، حکمت، حضرت، خلیفه، وجود، ذوالجلال، هیکل، مظهر، کرامت، غفلت، موجد، مورث، امتیاز، مفهوم، تشریف، سفینه، شراع، جود، مشرع، شریعت، منبع، حقیقت، غره، مقدم،اطهر، خبیر، بصیر، مضمون، خلعت، حیات، فسق، فجور، مستعار، مؤبد، مخلد فوز، محمدت، مغفرت، فیض، کافل، مستطاب، مفاد، اختتام، سبحان، نحوست، توسیع، تسهیم، تفویض، مشاق، مکبر، مؤذن، مسطور، کم و کیف، موقوف، اطعام، حصه، منسهم، متعه، عاق، مشتغل، حزب، وظیفه، منوط، مناجات، احیا، فهیم، ازاله، جهول، ظلوم، تقریب، تفتیش، تعظیم، تفخیم، اقتفا، امتثال، انعقاد، اعانت، مجلس، مشوق، حراست، نهج، مباحثه، جهر، تحکم، فریضه، مأذون، تولیت، خلود، میمنت، مأثور، تفریغ، فخامت؛
افعال مرکب از کلمات عربی و مصادر فارسی
عاجز آمدن، قرار دادن، خلق فرمودن، مزین گردانیدن، احداث نمودن، تأسیس فرمودن، مفروش کردن، مجتمع بودن، متوجه داشتن، مذکور گردیدن، به عمل آمدن، وقف نمودن، بیتوته کردن، توسط نمودن، مضایقه کردن، مناجات کردن، اخراج کردن، موقوف شدن، قرائت کردن، عاید گردیدن، باقی ماندن،
موضوع نمودن، منظور داشتن، تکبیر گفتن، محافظت نمودن، وکالت کردن، مقرر شدن، سکنی دادن، مراجعت کردن، معطل گذاردن، خرج کردن، ضبط شدن، تخلف نمودن، تشکیل دادن، تفریط شدن،
معین شدن، جمع کردن، متهم بودن، انتخاب نمودن، عطا کردن، تسهیم نمودن، منقسم گشتن، مطالبه نمودن، اصلاح نمودن، تفصیل دادن، شرح دادن، تعلق یافتن؛ استعمال مصادر مرکب از کلمات عربی با پسوند «یت»شرعیت، مسجدیت، صلاحیت، قابلیت، انسانیت، مرغوبیت، اکبریت، وقفیت؛
دیگر کلمات مرکب عربی - فارسی
حقشناسی، پستفطرت، وظیفهخوار، هواپرستی، مریضخانه، معلمخانه، تعلیمخانه، روضهخوانی، مفسدهجویی، لغوگویی، تکبیرگویی، کتابخانه، کتابدار، کتابداری، کتابچه، رضامندی، صوابدید، صلاحدید، وقفنامه، قسط بندی، قدردان، محکم کاری.
تکرار کلمات و جملات
یکی از خصایص نثر این وقفنامه، تکرار کلمات در عبارات و عدم حذف آنها به قرینه است. ما این تکرارها را با توجه به نوع کلمات مکرر به این شرح دستهبندی کردهایم:
تکرار اسم
...و همچنین جای تجیر مسجد و جای چادری که برای صحن مدرسه درست میشود ان شاء الله، و جای چراغ و فانوسهای مسجد و جای از این قبیل چیزهاست. (فصل سیم) /... من جمله، روضهی لیلهی نیمه ی
شهر رجب و لیلهی نیمهی شهر شعبان و... (مقدمه) / و دالانی که... درب آبانبار و راه شیر آبانبار در آن است. (فصل سیم) /... و بعد در غرهی شهر شوال غرهی شهر صفر به طلاب بدهد. (فصل شانزدهم) /
مدرسی را که متولی و ناظر تعیین مینماید، باید... همه روزه... دو درس و سه درس بدهد. (فصل هفدهم) / و شرط است که شخص مدرس... یاد خیری از واقف و والدین واقف و ذویالحقوق او بکند. (فصل هفدهم) /... و هر قدر با زهد و تقوی باشند و هر قدر طرف قبولی عامه را داشته باشند،
امامت جماعت مسجد محمودیه را حق ندارند. (فصل هیجدهم) / و مقرر است که همیشگی عدد تا به سی و شش نفر رسد از اطفال فقرا و اطفال ایتام بیباعث و بیبانی. (فصل نوزدهم) / و سهامی را که برای نیمهی شهر رجب و نیمهی شهر شعبان و... معین گردیده...
(فصل بیست و سیم) / هرگاه از اشیای متعلق به مسجد و مدرسه و از اسباب و ظروف مسینهی طلاب و ظروف مسینهی روضهخوانی و اسباب عاشورا و اسباب و اثاث روضهی شهر صفر و کتب و زیلو و قالیچه و غیره و غیره چیزی معیوب و مفقود شده باشد، اصلاح یا تحصیل آن را متولی بنماید. (فصل بیست و پنجم)؛
تکرار فعل
...برای هرچه باشد و هر که باشد. (فصل یازدهم) / و تعیین واعظ ماه مبارک رمضان موقوفه به میل امام جماعت است، مشروط بر آنکه باید واعظی را اختیار نماید که معروفترین واعظین باشد و راستگو و متدین و طرف قبول عامه باشد و خوشبین باشدو متهم نباشد. (فصل هیجدهم) /
باید آن معلم ظاهرالصلاح و متدین و متقی و پرهیزکار باشد، و به یک درجه صاحب خط باشد. (فصل نوزدهم) / ولیکن هرگاه به واسطهی کثرت نمازگزاران صفوف جماعت برود در صحن و بام و در هر کجای مدرسه - که بخواهند نمازگزارند - خاصه در ماه مبارک رمضان، که در تمام حجرات و مدرس هم جایز است نمازگزارند. (فصل دویم)؛
تکرار حرف
الف.حرف «از»: از معبر از ابتدای دالان بزرگ تا به صحن سرای خدایی و از دو راهپلهی بالاخانهها و بام واقعهی زیر طاق بزرگ واقع در دالان بزرگ سرای خدایی و از دکهی زیر طاق بزرگ که جای دالاندار است، از هر یک دو دانگ و یک ربع سهم از چهل و شش سهم از یک دانگ. (فصل پنجم) / و هرگاه از مدت زیارت اماکن و از مدت معین حج بگذرد... (فصل هفدهم).
ب.حرف «بر»:... بر طلبهی علوم دینیه و بر اطفال فقرا و ایتام. (مقدمه)؛
ج.حرف «یاء»: هیچ کس را در سهم دیگری در هیچ حال و زمانی حقی و بهره و نصیبی نیست. (فصل ششم) /... دیگر هیچ کس را حقی و سهمی و بهرهای نمیباشد. (فصل بیست و چهارم)؛
د.حرف «نزد»: کتابدار کتبی را که در مدرسه نزد طلاب یا نزد هر کس هست جمع کرده در کتابخانه نگاه دارد. (فصل شانزدهم)؛
تکرار جمله و اجزای آن
...و دیگر عندالله و عندالرسول حرام است بر ایشان زیست در مدرسه و مسجد محمودیه؛ و حرام است بر ایشان از منافع املاک موقوفه اگرچه حبه و دیناری باشد؛ و حرام است بر ایشان دخالت در اموراتی که دخالت به عمل مسجد و مدرسهی محمودیه دارد. (فصل ششم) /
سهم و حق قاری که در شبهای جمعه و لیالی متبرکه در اطاق مدرس یا در مسجد تلاوت قرآن میکند و در شهر رمضان قرائت قرآن میکند. یک سهم و نصف یک سهم است. (فصل ششم)
تکرار پیشوند «بی»
...اطفال ایتام بیباعث و بیبانی. (فصل نوزدهم)؛
تکرار حاصل مصدر
صورت اشیا و اسبابی که برای روضهخوانی دههی عاشورا و روضهخوانی دههی آخر صفر و روضهخوانی رجب و شعبان و رمضان و تهیهی روز غدیر وقف شده[است](فصل یازدهم).
حذف
خصوصیت دیگر نثر این اثر حذف انواع کلمات به قرینه است که در ابعاد گوناگون بدین شرح قابل بررسی است:
حذف رابطه و فعل
زیرا که بیشک آدمی از این دیار مستعار و دو روزه عمری که در گذر است و ناپایدار، به اندک مدتی مانند برق و باد روی به وادی عدم خواهد نهاد.
(مقدمه)[به جای: ناپایدار است]/ دو دست حیاط که یکی اندرونی و دیگری بیرونی و محل سکنای خود واقف است. (فصل پنجم)[به جای:یکی اندرونی است و دیگری بیرونی است]/ از یک باب حجرهای که واقعهی در سمت
جنوبی صحن سرای خدایی است و وصل به راه بام و راه بالاخانههای دالان کوچک. (فصل پنجم)[به جای: کوچک است]/ زیر موقوفه حق محصلین علوم است، نه طعمهی هر جهول ظلوم. (فصل پانزدهم)[به جای: ظلوم است]/.
.. ولو خرد باشد یا بزرگ. (فصل بیست و سیم)[به جای: بزرگ باشد].
یکی از وظیفه خواران که مدرس باشد یا امام مسجد یا مؤذن و غیره... (فصل ششم)[به جای: یا امام مسجد باشد...]/... یا طبابت یا روضهخوانی یا وکالت میکنند. (فصل دوازدهم)[به جای: یا طبابت میکنند...]/
هرگاه چیزی مفقود یا معیوب یا اسقاط شده باشد.. (فصل بیست و پنجم)[به جای: مفقود شده باشد...]/ باید... در صحن مدرسه نیز در تمام شبهای ماه رمضان چهار چراغ دالان و جلوخان و بالوعه روشن نمایند و شش عدد چراغ گل دسته تا قریب سحر. (فصل بیست و دویم)[به جای: چراغ گل دسته روشن نمایند]/ ک
تابدار باید زاهد و متقی و سلیمالنفس و عالم و خبیر و بصیر در کار کتب علمیه و فقهیه باشد. (فصل شانزدهم)[به جای: زاهد باشد...]/
در ساعتی سعیدترین ساعات و زمانی شریفترین ازمنهی با برکات که سعادت کامل حاصل و نحوست زایل و شوایب فتن مرتفع واسباب رفاهیت مجتمع بود... (مقدمه)[به جای: حاصل بود...]/ و هرگاه از مدت زیارت اماکن و از مدت معین حج بگذرد... (فصل هفدهم)[به جای: اماکن بگذرد].
حذف اسم
...من جمله، روضهی لیلهی نیمهی شهر رجب و لیلهی نیمهی شهر شعبان... (مقدمه)[به جای: روضهی لیلهی نیمه شهر شعبان]/ معلمخانهای برای اطفال فقرا و ایتام تأسیس فرمود. (مقدمه) [به جای: و اطفال ایتام]/..
و دیگر مصارف بریه از روضهی نیمهی شهر رجب و نیمه شهر شعبان و یک شب از لیالی متبرکه شهر رمضان... (فصل پنجم) به جای: روضه نیمهی شهر شعبان... / و مدت توقف هر طلبه در حجرات مدرسهی محمودیه، دوازده سال است .
و علاوه از این حق زیست در این مدرسه ندارد. (فصل چهاردهم)[به جای: علاوه از این، طلبه...]/ و بر عهدهی کتابدار است که نگذارد کتب موقوفه را، خواه از اهل مدرسه و خواه از خارج، احدی بیاذن متولی و ناظر و اطلاع مدرس و چند نفر از ثقات طلبه بیرون ببرد.
(فصل شانزدهم)[به جای: خارج مدرسه]/ و تعیین واعظ ماه مبارک رمضان موقوفه به میل امام جماعت است، مشروط بر آنکه باید واعظی را اختیار نماید که معروفترین واعظین باشد. (فصل هیجدهم)[به جای: باید امام جماعت ]؛
حذف حرف
الف.حرف «از»:... یاد خیری از واقف و پدر و مادر و ذویحقوق او بنمایند. (فصل چهاردهم)[به جای: از پدر...]؛
ب.حرف «به»: همت علیا و عزیمت عظمی را به احاطهی مراسم خیرات و نشر جلایل مبرات متوجه داشته. (مقدمه)[به جای: به نشر]؛
ج.حرف «در»: و هرگاه در مسجد و مدرسه و متعلقات آنها و معلمخانهی اطفال نقصی واقع شود... (فصل بیست و چهارم)[به جای: در مدرسه...]؛
د.حرف «با»: با عزمی راسخ و همتی عالی آن مکان شریف را تالی روضهی رضوان نمود. (مقدمه)[به جای: با همتی عالی]؛
ه.حرف «را»: و مقرر شد که در هر حجرهای زیاده از یک شاگرد نگاه ندارند. (فصل دوازدهم)[به جای: شاگرد را]/ و متولی در آخر هر شش ماه بعد از تفریغ حسابهای مذکور، سهمی که برای این سه نفر طلبه معین شده به شرح فصل ششم باید به ایشان برساند.
(فصل بیست و ششم)[به جای: سهمی را]/ چنین کس حق سکون در این مدرسه ندارد. (فصل دوازدهم)[به جای: مدرسه را]؛
و.حرف «برای»: رقبات مستغلات مشروحه را... وقف نمودند برای مصارف لازمهی این بنای شریف و طلاب و امام جماعت و مدرس و معلمخانهی اطفال و قاری و خادم و مؤذن و چراغ و از جهت خیرات بریه. (مقدمه)[به جای: برای طلاب...]؛
ز.حرف «جهت»: و آثار و بنای خیریهای بر پای کند از اجرای خیرات جهت تربیت و تعلیم اطفال فقرا و ایتام و ساختن راهها و پلها و مریضخانهها و مساجد و مدارس و احداث کارخانجات مأکولات و ملبوسات که اسباب فایدهی عمومی نوع او بود. (مقدمه)[به جای: جهت ساختن...]؛
ح.حرف «جز به»: و بدیهی است که تحصیل این مراتب نشود جز به کوشش نفس و مشقت بدن و کشیدن بار مصایب و متاعب بسیار و تحمل حوادث و نوایب روزگار. (مقدمه)[به جای: جز به مشقت بدن...]؛
ط.باید متذکر شد که در پارهای موارد، حرف اضافه حذف و کسره جایگزین آن شده است مانند: در طلب امری برآید که منتج نتایج عظیمه باشد. (مقدمه)[به جای: منتج به]/ متولی باید حساب خود را جمع و خرج کرده و ثبت دفتر نموده و ضبط کتابخانه شود. (فصل بیست و ششم)[به جای: ثبت در دفتر و ضبط در کتابخانه]؛
حذف اجزای جمله
امامت جماعت... باید در تمام فصول در صورت امکان و دسترس، سه وقت را در شبانهروز، وگرنه برای نماز ظهر و عصر و مغرب و عشا، در مسجد حاضر باشد.
(فصل هیجدهم)[به جای: در شبانه روز در مسجد حاضر باشد]/ چنانچه فصل تابستان باشد، کلاه و پیراهن و شلواری؛ و هرگاه هنگام زمستان باشد، لبادهی ماهوتی به آن اشخاص عطا کنند. (فصل نوزدهم)[به جای: شلواری به آن اشخاص عطا کنند]؛
در موارد معدود دیگری نیز ندرتا حذف کلمهای به قرینه وجود دارد که به بیان نمونهای از هر کدام اکتفا میشود:
حذف پیشوند «بی»
اطفال بیباعث و بانی. (مقدمه) [به جای: بیبانی]/ و تربیت و تعلیم دربارهی او بیسود و ثمر است (فصل نوزدهم)[به جای: بیثمر]؛
حذف «مصدر»
ساختن راهها و پلها و مریضخانهها و مساجد و مدارس... (مقدمه)[به جای: ساختن پلها...]؛
حذف «قید»
امثال این اشخاص حق دارند هر وقت بخواهند در حجرهی جلو کتابخانه به قدر رفع حاجت و رفع خستگی توقف نمایند. (فصل شانزدهم)[به جای: به قدر رفع خستگی]؛
حذف و اثبات
گاهی مشاهده میشود که در جمله یا عبارتی حذف و اثبات کلمه توأما صورت گرفته است مانند: و بعد، به ترتیبی که مرقوم میگردد، رقبات مستغلات مشروحه را نیز از کاروانسرای خدایی.
حرف
مابین چهارسوق بزرگ و کوچک و یخچال و یخچاوانها و دکاکین و خانهها و از قنوات و غیره بر وجه صحیح شرعی، قربة الی الله، وقف نمودند. (مقدمه)[به جای: از یخچال، از یخچاوانها، از دکاکین، از خانهها، از غیره]؛
اسم
و شرط است هرکس امامت مسجد محمودیه را مینماید، بر اولاد او حرام است امامت جماعت این مسجد را کنند، هرچند اولاد او عالم و عادل باشند و هر قدر با زهد و تقوی باشند و هرقدر طرف قبولی عامه را داشته باشند، امامت جماعت مسجد محمودیه را حق ندارند. (فصل هیجدهم)[به جای: و هر قدر اولاد او با زهد و تقوی باشند و هر قدر اولاد او طرف قبولی عامه را داشته باشند]؛
فعل ربطی
...باید واعظی را اختیار نماید که معروفترین واعظین باشد و راستگو و متدین و طرف قبول عامه باشد و خوشبیان باشد. (فصل هیجدهم)[به جای: و راستگو باشد و متدین باشد].
استعمال مترادفات
علاوه بر تکرار کلمات که قبلا از آن سخن رفت، واژههای مترادف نیز در متن این وقفنامه کاربردی نسبتا وسیع و قابل توجه دارد که بدین شرح بیان میشود:
دو لفظ مترادف عربی مفرد
و فسق و فجور و هواپرستی را پیشهی خویشتن قرار ندهد. (مقدمه) / گوی مسابقت و مسارعت از همگنان ربوده... (مقدمه) / تا برکات آن جاری و ساری بوه (مقدمه) / الحق از بذل مال به هیچوجه مضایقه و امساک ننمود. (مقدمه) / وقف مؤبد و حبس مخلد نمود. (مقدمه) /
در صورتی که... محل رأفت و مرحمت شوند. (فصل پانزدهم) / و شرط است کتابدار... بنفسه مواظب و مراقب در کار کتابداری باشد. (فصل شانزدهم) / شرط است که کتب کتابخانه را حفظ و حراست نماید. (فصل شانزدهم) /
و باید در حفظ و ضبط کتب اهتمام بلیغ نماید.(فصل شانزدهم) / و قدر تقسیم مابین فقرای ارحام یا نتایج وقف، موقوف به مقدار فقر و فاقهی هریک است (فصل بیست و پنجم)
€دو لفظ مترادف عربی جمع
و بدیهی است که تحصیل این مراتب نشود جز به کوشش نفس و مشقت بدن و کشیدن بار مصایب و متاعب بسیار و تحمل حوادث و نوایب روزگار.
(مقدمه) / وقف مؤبد نمود... یک باب مسجد مبارک و مدرسه... را با توابع و لواحق و متعلقات آنها... برای کلیهی طاعات و عبادات و نماز گزاردن و مجالس روضه و دیگر خیرات و مبرات. (مقدمه)؛ €دو لفظ مترادف عربی و فارسی...لب به محمدت و ستایش او برگشایند و برایش از خداوند طلب مغفرت وبخشایش نمایند و سالها ذکر او به خیر و خوبی بر زبانها جاری گرد
. (مقدمه) / باید آن معلم ظاهرالصلاح و متدین و متقی و پرهیزکار باشد. (فصل نوزدهم) / باید پیوسته مواظب نظافت و پاکیزگی مسجد و مدرسه باشند. (فصل بیست و دویم) / و برای ارحام واقف نیز حصه و رسدی بدهند.
(فصل بیست و پنجم)؛€دو لفظ مترادف فارسی هر دو متولی باید همپا و همراه و همپشت بالمشاورة و المشارکة... امورات را انجام دهند.
(فصل بیست و هشتم).€تتابع اضافات استعمال اضافات متتابع از جمله خصایص نگارشی است که در این متن به خوبی مشهود است. نمونههایی از این گونه اضافات بدین قرار است:
واقفان ملأ اعلی؛ ساکنان مساکن بالا؛ کتاب علوم شناسایی حقایق اشیا؛ زبان گویای نفس ناطقه؛ استعداد تحصیل حقشناسی؛ تمهید قواعد بندگی؛ روضهی مقدس بسط نور شهود؛ نفایس فنون تسلیمات زاکیات؛ عنوان دیوان بینش؛ فهرست کتاب آفرینش؛ اقصی مدارج ترقیات کامله؛ تحصیل مقامات عالی حقشناسی؛ احاطهی مراسم خیرات؛ نشر جلایل مبرات. (مقمه) / تهیهی اوقات شریف تعزیهداری حضرت سیدالشهدا؛ جای خنچههای زیر اطعمهی زمان تعزیهداری حضرت سیدالشهدا.
(فصل سیم).
€عدم تطابق فعل و فاعل
ویژگی دیگر نثر این وقفنامه، رعایت نشدن مطابقت فعل و فاعل از حیث مفرد و جمع بودن در پارهای از موارد است. این موارد در متن حاضر اصلاح شده است.
در متن حاضر واژههای مستقلات، چاپ، دکاکین و مشتقات مصدر گذاردن در مواردی که به اشتباه به کار رفته به مستغلات، چاپی، دکاکین و گزاردن تبدیل شده است.
€متن وقف نامه
صورت وقفنامهی مسجد و مدرسهی مبارکهی محمودیه و موقوفاتی که برای آن و مصارف معینه است؛ از املاک و کتب فقهیه و قرآنها و کتابهای فارسی و ظروف و اسباب و اثاث برای مسجد و مدرسه و مصارف روضه و غیره به شرح مفصل مسطور در ذیل:
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله الواقف علی ضمایر العباد الموفق للخیرات الجاریات لیوم المعاد المفیض للبرکات التامات الباقیات الی یوم المیعاد؛ والصلاة والسلام علی خیر خلقه محمد و آله شفعاء (4) الخلق (یوم یناد المناد) (5) جواهر زواهر حمد و ستایش بیحد و عد که واقفان ملأ اعلی و ساکنان مساکن بالا از احصای آن عجز آیند،
تحفهی بارگاه حضرت حکیمی است، جلت عظمته، که به حکمت کاملهاش در مدرس تعلیم (و علم آدم الأسماء کلها) (6) نوع بنیآدم را کتاب علوم شناسایی حقایق اشیا بر دامن نهاد و زبان گویای نفس ناطقه را مفتاح ابواب دانش و هوش قرار داد تا متعلمین علوم ربانی به مقصد واصلین و مقامات عارفین شتابند.
و به توسط استعداد تحصیل حقشناسی و تمهید قواعد بندگی، فواید جلیله و مراتب جمیلهی علم و عمل را دریابند و صلوات بلا انتها و تحیات لاتعد و لا تحصی نثار مرقد اقدس و روضهی مقدس بسط نور شهود، غایت نمایش وجود،
معنی اعجاز، مفهوم امتیاز، سرور راهنمایان دین، مهتر پیشوایان اهل یقین، میوهی نورس باغ «کنت نبیا و آدم بین الماء والطین (7)
«اورنگ آرای (و ما أرسلناک الا رحمة للعالمین) (8)، زیبندهی تشریف (ولکن رسول الله و خاتم النبیین) (9) محمد مصطفی علیه من الصلوات أزکاها و من التحیات أنماها مادام البحر محیطا والأرض بسیطا. و نفایس فنون تسلمات زاکیات بر صراط المستقیم(10)
مطلق و خلیفهی بر حق، شراع سفینهی جود، کشتی دریای جود، مشرع شریعت، منبع حقیقت، غرهی اوصیا، قرةالعین اصفیا، عنوان دیوان بینش، فهرست کتاب آفرینش، معلم آدم، مقوم عالم، معمای ایزد ذوالجلال، مسمای اسمای جلال و جمال، علی بن ابیطالب علیهالسلام.
علی بندهی خاص جانآفرین
ولی در حقیقت جهان آفرین
جهانآفرین را مهین بنده اوست
ولیکن جهان آفریننده اوست
و سلام و صلاة بیش از عد و حد و بیمر بر یازده تن اولاد اطهر آن سرور که خلیفگان و شموع خاندان خیرالبشرند باد. و بعد، بر فرزانگان بینشور و خردمندان صاحبنظر خبیر و بصیر به مضمون آیهی وافی هدایهی (و لقد خلقنا الانسان فی أحسن تقویم) (11)
ظاهر و روشن و آشکار و معین است که خدای تعالی به مقتضای حکمت کامله و قدرت شامله، هیکل قابلیت جنس بشر را مظهری اتم و اکمل و از سایر موجودات ممتاز و افضلش خلق فرمود. پس لازم است کسی را که دست قدرت ایزد به قامت وجودش خلعت حیات انسانیت پوشانید و فرقش را به تاج کرامت (و لقد کرمنا) (12)مزین گردانید،
مانند حیوانات حاصل زندگانی خود را خوردن و خفتن نداند و روزگار خویش را به تنآسایی و غفلت و کاهلی و کسالت نگذراند و خوی جاهلان و روش پستفطرتان پیش نگیرد و فسق و فجور و هواپرستی را پیشهی خویشتن قرار ندهد تا زمانش در دنیا سرآید و بمیرد؛
زیرا که بیشک آدمی از این دیار مستعار و دو روزه عمری که درگذر است و ناپایدار، به اندک مدتی مانند برق و باد روی به وادی عدم خواهد نهاد و کسی که فکر زرین و چشم پیشبین دارد باید قوای عالیه و مدارک سامیه را که در طبیعت او ودیعت موجد کل (13)است؛
بهترین مدد و قویترین مساعد داند و در طلب امری برآید که منتج نتایج عظیمه باشد و او را به اقصی مدارج ترقیات کامله و اعلی مقامات بزرگواری و شرف که موجب مزید رتبت و سعادت دنیویه و مورث فوز به درجات عالیه و نیل راحت و نعمت اخرویه است، رساند
. و بدیهی است که تحصیل این مراتب نشود جز به کوشش نفس و مشقت بدن و کشیدن بار مصایب و متاعب بسیار و تحمل حوادث و نوایب روزگار. پس کسی که طالب شرف خود باشد،
باید به هر نوع که بتواند و به هر قدر که در حوصلهی امکان خود داند، یادگاری از خویش در این رهگذر لیل و نهار به جای نهد؛ یعنی مؤسس اساس حسنهای شود و آثار و بنای خیریهای برپای کند از اجرای خیرات جاریه،
جهت تربیت و تعلیم اطفال فقرا و ایتام و ساختن راهها و پلها و مریضخانهها و مساجد و مدارس و احداث کارخانجات مأکولات و ملبوسات که اسباب فایدهی عمومی نوع او بود و در صدد دستگیری از پای افتادگان برآید و برای غافلان، تصنیف و تألیف کتب نماید و از خدمت به خلق که عین طاعت و عبادت خالق است، کوتاهی نفرماید.
و آنچه در وسع طاقت اوست، در جلایل اعمال بکوشد تا خود را به نقطهی منورهای رساند که در حیات و ممات به نزد مردمان کامل و قدردان، آن رتبه و قابلیت به هم رساند (14)
که چون هیکل و شمایل او را ببینند، لب به محمدت و ستایش او برگشایند و برایش از خداوند طلب مغفرت و بخشایش نمایند و سالها ذکر او به خیر و خوبی بر زبانها جاری گردد؛ چنان که مضمون آیهی شریفه است: (واجعل لی لسان صدق فی الاخرین) (15)
یعنی حضرت خلیل به رب جلیل عرض نمود: بگردان زبان مردمان را پس از من ثناگوی و نیکوگوی من. البته، چنین کس تا نام و آثارش از لوحهی خاطرها محو و سترده نگردد، زنده است نه مرده.
کی میرد آن که زنده به نیکی است نام او
ثبت است بر جریدهی عالم دوام او (16)
زین گلستان کسی ببرد آستین گل
کو میکند تحمل خار[ی]از کام او (17)
چون فیض ازلیهی ایزد متعال و رحمت ربوبیهی خدای لایزال تعلق بر آن یافته بود که توفیق و سعادت سرمدی شامل حال و کافل احوال خجسته مآل، جناب مستطاب فخامت نصاب، آقای آقا سید محمود، دام اقباله العالی، گردد .
از آنجا که به توسط استعداد ذاتی تحصیل مقامات عالیهی حقشناسی نموده و عیش ابدی «مالا عین رأت و لا أذن سمعت (18)«را نصبالعین فرموده و به مفاد آیهی کریمه (و سارعوا الی مغفرة من ربکم) (19)
گوی مسابقت و مسارعت از همگنان ربوده و همواره به واسطهی توسل به اهلبیت اطهار مؤید به تأییدات و موفق به توفیقات پروردگار گردیده و در مقام خیرات جاریات والباقیات الصالحات (20)که افضل طاعات و عبادات است، برآمده تا برکات آن مستمرا جاری و ساری بوده و در (یوم لاینفع مال و لابنون) (21)
ذخیرهی روز درماندگی وی باشد؛ لذا پس از اختتام کتاب جواهرالاخلاق بنا به خبری که رسیده از بهترین انبیا و سفیر پادشاه علی الاطلاق «من بنی مسجدا فی الدنیا أعطاه الله بکل ذراع منه مسیرة أربعین ألف عام مدینة فی الجنة من ذهب و فضة و در و یاقوت و زمرد و زبرجد و لؤلؤ (22)«و نیز حدیثی که از حضرت ابوعبدالله جعفر الصادق، علیهالسلام، مأثور است .
«من بنیمسجدا کمفحص قطاة (23) بنی الله له بیتا فی الجنة (24) «، محض رضای خدای سبحان و اطمینان به وعدهی خاتم پیغمبران مکانی را در راستهی خیابان دولتی، قرب گذر سرچشمه، محلهی عودلاجان (25)من محلات دارالخلافه (26) طهران که در آن مجرای آب روان قنات مرحوم خلدمکان حاج علیرضا، طاب ثراه، میباشد.
انتخاب و ابتیاع نمودند برای بنای مسجدی که محل ستایش و نیایش حضرت ربالعالمین باشد، و احداث مدرسهای که خدمت به دین مبین بود و اقامت محصلین و طالبین علوم شریعت خاتمالنبیین، صلی الله علیه و آله و سلم، در آن شود،
و برپا ساختن دبستان تربیت و معلمخانهای از جهت اطفال بیباعث و بانی فقرا و ایتام. و از آن پس، از روی نقشه و رسم و طرحهای مهندسین کامل عیار و معماران شیده آثار (27)
سنمار کردار(28)بنای آن به شکلی خوب و بسیار خوش و در نهایت امتیاز و مرغوبیت به هیأت درآورده و مبلغی خطیر از مال خویش صرف نموده بنا و بنیان آن را در نهایت محکم کاری، و به قدری که باید و شاید سعی و اهتمام در استحکام آن نموده تا انجام یافت.
الحق از بذل مال به هیچ وجه مضایقه و امساک ننمود. مسجدی رفیعالبنیان برافراشت و همت عالی بر توسیع آن گماشت و مدرسهای در کمال صفا و وسعت فضا احداث نمود و معلمخانهای برای اطفال فقرا و ایتام تأسیس فرمود و به توفیق ربانی و تأیید سبحانی با عزمی راسخ و همتی عالی آن مکان شریف را تالی روضهی رضوان نمود.
و بعد از اتمام آن بنای فردوس مکان و مفروش کردن تمام مسجد و حجرات و معلمخانهای برای اطفال فقرا وایتام تأسیس فرمود و به توفیق ربانی و تأیید سبحانی با عزمی راسخ و همتی عالی آن مکان شریف را تالی روضهی رضوان نمود.
و بعد از اتمام آن بنای فردوس مکان و مفروش کردن تمام مسجد و حجرات و معلمخانهی اطفال به زیلوهای یزدی و قالیچههای عراقی در ساعتی سعیدترین ساعات و زمانی شریفترین ازمنه با برکات که سعادت کامل حاصل و نحوست زایل و شوایب فتن مرتفع و اسباب رفاهیت مجتمع بود،
همت علیا و عزیمت عظمی را به احاطهی مراسم خیرات و نشر جلایل مبرات متوجه داشته به تقریب وسیلهی رضا و تمهید قاعدهی رجا و تفتیش طریق قرب و جلب نعمت قبول و تعظیم شعایر و تفخیم شرایع و اقتفای به شرع هدی و امتثال اوامر خدا، حیث قال عزوعلا (والباقیات الصالحات خیر عند ربک ثوابا و خیر أملا) (29)
و چنان که رسول خدا، محمد مصطفی، صلی الله علیه و آله و سلم، میفرماید: «من أعان طالب العلم ولو بالقلم المکسور فکأنما زار الکعبة سبعین مرة (30)» و علی مرتضی، علیهالسلام میفرماید:
«خیر المال ما أنفق فی سبیل الله (31)«، وقف مؤبد و حبس مخلد نمود، قربة الی الله و طلبا لمرضاته، یک باب مسجد مبارک و مدرسهی میمونهی مسماة بمحمودیه و معلمخانهی اطفال فقرا و ایتام را با توابع و لواحق و متعلقات آنها -
که محدود به حدود اربعه است: حد شرقی به خانهی والدهی حاجی محمدخان، معروفه به باجی اصفهانی؛ حد غربی به خانهی علینقی خان؛ حد شمالی به خیابان دولتی که عبور ترامواه (32)میشود؛
حد جنوبی به خانهها - برای کلیهی طاعات و عبادات و نمازگراردن و مجالس روضه و دیگر خیرات و مبرات، و بر طلبهی علوم دینیه و بر اطفال فقرا و ایتام. و پس از اجرای صیغهی وقف جمعی از اجلاء علمای اعلام را مقرر داشتند.
که در آن محوطهی مینونشان دعوت نماند برای تحیل و تکالیف ایشان به شرحی که در فصول مسطوره مذکور گردیده؛ با تحقق کافهی شرایط صحت و شرعیت، اجرای صیغهی وقف به عمل آمد.
و بعد، به ترتیبی که مرقوم میگردد، رقبات (33) مستغلات مشروحه را نیز از کاروانسرای خدایی مابین چهارسوق بزرگ و کوچک و یخچال(34) و یخچاوانها (35) و دکاکین و خانهها و از قنوات و غیره بر وجه صحیح شرعی، قربة الی الله، وقف نمودند .
برای مصارف لازمهی این بنای شریف و طلاب و امام جماعت و مدرس و معلمخانهی اطفال و قاری و خادم و مؤذن و چراغ و از جهت خیرات بریه (36)من جمله، روضهی لیلهی نیمهی شهر رجب و لیلهی نیمه شهر شعبان و یک شب از سه لیالی متبرکهی شهر رمضان و مصارف یوم غدیر و روضهی دههی عاشورا و روضه و اطعام دههی آخر شهر صفر مخصوص فقرا و سهم ارحام و غیرها. و نیز وقف صحیح شرعی نمودند.
کتب علمیه و قرآنهای خطی خطوط اساتید و قرآنهای چاپی کتابهای خطی خطوط اساتید و کتب چاپی تواریخ و حکمای شعرا و غیرها را به شرحی که در فصل هفتم ذکر گردیده برای کتابخانهی مدرسهی محمودیه. و نیز وقف نمودهاند بیست و هفت فرد زیلوی یزدی و ظروف مسینهآلات جهت استعمال مجالس روضه خوانی به شرح فصل یازدهم .
و قالیچههای عراقی مخصوص مدرس و کتابخانه و سایر اسباب واثاث مسجد و مدرسه و معلمخانهی اطفال و غیره را به ترتیبی که در بیست و هشت فصل مسطور و مزبور است. به تاریخ شهر رجب قویئیل (37) یکهزار و سیصد و بیست و پنج هجری (1325) (38) به مبارکی و میمنت، علمای اعلام، أدام الله ظلهم العالی، به وکالت شفاهیه از جانب جناب مستطاب آقا سید محمود واقف، دام اقباله العالی، اجرای صیغهی وقف را به شرحی که ذگر گردید، نمودند.
فصل اول: در تعیین مسجد است که احکام مسجدیت بر آن جاری است و آن از جایی است که سنگ نصب شده و تخمینا به فاصلهی یک ذرع و نیم از نهر آب جاری - که در صحن مدرسه میباشد - به طرف جنوب برود، وقف شده است برای مسجد به نحو صحیح شرعی، به انضمام پشت بام مسجد که مخصوصا مسطح ساخته شده برای نماز گزاردن.
فصل دویم: مدرسه مشتمل است بر هشت حجره که سمت مشرق و مغرب اوست و اطاق بزرگ سمت شمال که محل تدریس مدرس است و فضای صحن و دهلیز (39) و نهر جاری و حوض و آبانبار و ایوانهای جلو حجرات و دالانها و مطبخ و راهپلهی بام که در زاویهی شرقی مدرسه است و دالانی که درب آبانبار راه شیر آبانبار در اوست و به حیاط مبال (40) میرود و بالوعه (41)که در زاویهی غربی مدرسه میباشد .
و بالاخانهی روی دالان مزبور و دو انبار که یکی در مسجد است و دیگر جنب راه شیر آبانبار و درب آن در حیاط بالوعه میباشد و سایر مضافات (42) و مرافق(43) مدرسه که تمام آنها وقف شده بر وجه صحیح شرعی به عنوان مدرسه که هر نوع در آنها مداخله بشود، محذورات مسجدی در آنها نمیرود، ولیکن هرگاه به واسطهی کثرت نمازگزاران صفوف جماعت برود
در صحن و بام و در هر کجای مدرسه - که بخواهند نماز گزارند - خاصه در ماه مبارک رمضان؛ که در تمام حجرات و مدرس هم جایز است نماز گزارند. و طلاب در یک ماههی رمضان در صورت ضیق مکان مصلی، حق ممانعت نمازگزاران را ندارند.
فصل سیم: صورت تقسیم هشت حجره و اطاق بزرگ مدرس است و بنابر توابع و لواحق مدرسهی مبارکهی محمودیه که از قرار تفصیل معین شده، سه حجره واقع در سمت مشرق مدسه و چهار حجره از سمت مغرب متعلق به طلاب است که باید در این هفت حجره به تعیین متولی و ناظر چهاره نفر طلبه سکنی داشته با شند،
مقررا هر حجرهای دو نفر و یک حجرهی دیگر از سمت مشرق مدرسه که جنب مسجد واقع شده و عقب آن اطاق کتابخانهی مدرسه میباشد، مخصوص است به یک شخص کتابدار و یک اطاق بزرگ که طرف شمال صحن مدرسه واقع است و جنب مطبخ میباشد،
محل تدریس طلاب است و آن اطاق، مخصوص است به مدرس و اختیارش با خود اوست. و مطبخ واقع در زاویهی شرقی مدرسه، جهت طبخ طلبه و جهت طباخی و تهیهی اوقات شریفهی تعزیهداری حضرت سیدالشهدا، علیه آلاف التحیة والثنا، و کسانی که بخواهند لبه را در مدرسه اطعام نمایند
و مصارف بریه و خیرات عمومی که به هم رسد، معین شده. و دالانی که در زاویهی غربی مدرسه میباشد و به حیاط بالوعه یعنی مبال میرود که درب آب انبار راه شیر آبانبار در آن است و بالاخانهی روی آن دالان که مخصوص منزل خدامهای مسجد و مدرسهی محمودیه و محل سکون ایشان است.
و دو انبار که یکی واقع در مسجد است، فقط جای زیلویی[است]که در غیر شهر رمضان در مسجد زیاده از کفاف مصلی است و باید جمع کنند ودر آن انبار بگذارند و همچنین جای مسینهآلات موقوفهی حضرت سیدالشهدا، علیهالسلام، همچنین جای تجیر (44)
مسجد و جای چادری که برای صحن مدرسه درست میشود ان شاء الله، و جای چراغ و فانوسهای مسجد و جای از این قبیل چیزها[ست]؛ و یک انبار دیگر که جنب راه شری آبانبار است،
جای خنچه(45)های زیر اطعمهی زمان تعزیهداری حضرت سیدالشهدا، علیهالسلام، و همچنین جای غلیانهای زمان تعزیهداری و از این قبیل چیزها[ست]. و فضای صحن و حوض و نهر آب جاری و آبانبار و بالوعه و دهلیزها و راه شیر آبانبار و غیره وقف بر عموم مردم است،
ولیکن به اندازهای که اسباب پریشانی حواس طلاب و بازماندن ایشان از کار و تحصیل نشود و به این اندازه حق جلوگیری، سوای از مردمان مصلی، از دیگران را دارند.
فصل چهارم: اطاق بزرگ سمت شمالی مدرسه که مخصوص دبستان و تعلیمخانهی اطفال فقرا و ایتام است، آن را از هیأت حالیه، کسی نباید به هیچ وجه تغییر و تبدیلی بدهد،
حتی درهای آن را از وضع حالیه هیچ کس حق ندارد بخواهد به وضع دیگر قرار بدهد؛ و اطاق، مخصوص است از برای سی و شش نفر اطفال که همیشه باید در آن تحصیل کنند به شرحی که در فصل نوزدهم مسطور است.
فصل پنجم: در تعیین مستغلات و املاک موقوفه است که منافع و مالالاجارهی آن بر[ای]مسجد و مدرسهی میمونهی محمودیه و معلمخانهی اطفال فقرا و ایتام و دیگر مصارف بریه از روضهی نیمهی شهر رجب و نیمهی شهر شعبان و یک شب از لیالی متبرکهی شهر رمضان و مصارف یوم غدیر و روضهی دههی عاشورا و روضهی اطعام المساکین ده شبهی آخر شهر صفر و دیگر فقرات به شرحی که در فصل ششم ذکر گردیده باید صرف شود:
از یک باب محوطهی دستگاه حصیربافی و تیرفروشی و از هر یک سه باب دکاکین متصل به آن در سمت شمالی خیابان دولتی واقعه در جنب کارخانهی چراغ گاز، دو سهم از هفت سهم از کل شش دانگ. /
هفت باب دکاکین متصل به مدرسهی محمودیه، هر یک شش دانگ. / از خانهی سرچشمهی مقابل حمام معروف به حاجی عبدالکریم، سه دانگ از کل شش دانگ. /
شش باب دکاکین و یک باب دکهی متصل به یکدیگر واقعه در طرف غربی بازار سرچشمه محاذی کوچهی مسجد مرحوم حاجی میرزا عباس قلی به انضمام هر یک فوقانی و تحتانی آنها، هر یک شش دانگ.
از یک بابخانه در سمت غربی شش باب دکاکین و یک دکهی واقع در بازار سرچشمهی مرقوم در متن که خانه وصل است به دکاکین مزبوره و دکه، یک دانگ و نیم از شش دانگ و حدود اربعهی دکاکین و خانه از قرار ذیل است:
شرقی به شارع عام بازار سرچشمه؛ غربی به خانهی عیال حاجی منظم الملک؛ جنوبی به دکان سمساری سر کوچه مرحوم حاجی میرزا عباس قلی و به کوچهی مزبور؛ شمالی به خانهی حاجی سید محمدعلی. /
از هر یک از پنج باب دکاکین متصل به یکدیگر واقعه در طرف شرقی بازار سرچشمه سرکوچهی مسجد مرحوم حاجی میرزا عباس قلی، یک دانگ و نیم. /
چهار باب دکاکین متل به یکدیگر و دو بالاخانهی فوقانی دکاکین سمت غربی بازار سرچشمه مقابل دکاکین وقفی پشت تکیهی سرچشمه، هر یک شش دانگ / یک باب زورخانهی محل ریاضت (46) واقعه در جنب کاروان سرای محلهی دانگی، شش دانگ. /
دو دست حیاط که یکی اندرونی و دیگری بیرونی و محل سکنای خود واقف است، محدود به حدود اربعه، هر یک شش دانگ: حد شرقی به کوچهی خاص؛ غربی به خانهی حاجی میرزا حبیبالله مجدالاطبا؛ شمال به قراول خانهی (47)دولتی؛ جنوب به خانههای ملکی خود جناب واقف. /
یک دکه و دو باب دکان متصل به یکدیگر، وصل به جلوخان (48) خانهی مزبور وقفی واقف، هر یک شش دانگ. /
چهار باب دکاکین متصل به یکدیگر به انضمام حق پاچوب قصابی واقعه در سر سهراه پایمنار محدود به حدود اربعه، هر یک شش دانگ: حد شرقی به قراول خانهی دولتی؛ غربی به خانه و دکاکین حاجی میرزا حبیبالله مجدالاطبا؛ جنوبی به خانهی وقفی واقف، شمالی به سهراه بازار محلهی پایمنار. /
از سه باب دکاکین واقعه در قرب سهراه محلهی حیاط شاهی (49)، از هر یک سه دانگ از شش دانگ. / از یک باب دکان کوچک گذر محلهی یهودیها، دو سهم از پنج سهم از شش دانگ. / از یک باب دکان بقالی عودلاجان واقع سر کوچهی معروف به حاجیها، سه دانگ از شش دانگ. /
از یک باب دکان که مقابل دکان بقالی مزبور است در راستهی عودلاجان سر کوچهی معروف به حاجیها، یک دانگ و نیم. /
از یک باب دکان نجاری بزرگ واقع در سمت شمال سر سهراه بازار آهنگران در راسته بازاری (50) که به طرف چهارسوق میرود، یک دانگ و نیم از شش دانگ. / از یک باب دکان لوافی (51) که متصل است به دکان مزبور سر سه راه آهنگران، سه دانگ از شش دانگ. /
از یک باب دکان رزازی (52) بزرگ واقع در سمت جنوب راسته بازاری که به طرف چهارسوق میرود؛ قرب سه راه آهنگران، سه دانگ از شش دانگ./
از یک باب دکان واقع در راسته بازار پشت کاروان سرای حاجی نادعلی، سه ربع از یک دانگ از شش دانگ که یک سهم از هشت سهم از یک باب دکان باشد. /
از یک باب دکان وصل به درب کارون سرای نو، معروف به کاروان سرای قزوینیها، دو سهم از پنج سهم از شش دانگ. / از یک باب دکان قنادی واقع در سمت جنوبی راسته بازار پشت کاروان سرای حاجی عبدالوهاب، قرب سهراه کوچهی غریبان، یک دانگ و نیم از سه دانگ.
صورت سهمی و حق موقوفهی مسجد و مدرسهی محمودیه و غیرها از دالان بزرگ سرای خدایی و متعلقات آن که واقع در سمت شمال بازاری است که از چهارسوق بزرگ به طرف سوق کوچک میرود: از هر یک از دو دو دکهی جنبین درب دالان بزرگ سرای خدایی که در سمت شمال راسته بازار واقع است،
دو دانگ و هیجده سهم از سی و چهار سهم و نیم از یک دانگ دیگر که بعبارة اخری چهارده سهم و نیم از سی و چهار سهم و نیم از کل شش دانگ باشد. /
از هر یک از چهار باب حجرات سمت مشرقی واقعه در دالان بزرگ سرای خدایی از حجرهی اول دالان متصل به یکدیگر تا چهار باب به انضمام فوقانی از هر یک از آنها که فوقانی دارد، دو دانگ و هیجده سهم از سی و چهار سهم و نیم از یک دانگ دیگر که بعبارة اخری چهارده سهم و نیم از سی و چهار سهم و نیم از کل شش دانگ باشد. /
از هر یک از سه باب حجرات و یک دکهی متصل به یکدیگر در سمت شرقی دالان بزرگ سرای خدایی از حجرهی زیر طاق بزرگ سرای خدایی از اول دالان الی آخر دالان به انضمام فوقانی از هر یک از آنها که فوقانی دارد،
دو دانگ و هیجده سهم از سی و چهار سهم و نیم از یک دانگ دیگر؛ بعبارة اخری چهارده سهم و نیم از سی و چهار سهم و نیم از کل شش دانگ. /
از یک باب انبار بزرگ آخر دالان بزرگ مقابل درب دالان که دو سه حجره بوده و بالفعل یک انبار است، به انضمام از هر یک از فوقانی آنها، دو دانگ و یک ربع و یک سهم از چهل و شش سهم از یک دانگ./
از هر یک از دو باب حجرهی سمت شمال دالان کوچکی که از دالان بزرگ به صحن سرای خدایی میرود، که یکی از آن دو حجره دو روی است به صحن مزبور، و از هر یک فوقانی آن، یک دانگ و نیم از شش دانگ. /
از هر یک از دو باب حجرهی سمت جنوب دالان کوچکی که از دالان بزرگ به صحن سرای خدایی میرود، که یکی از آن دو حجره دوروی است به صحن مزبور، و از هر یک فوقانی آن دو دانگ و هیجده سهم از سی و چهار سهم و نیک از یک دانگ دیگر، بعبارة اخری چهارده سهم و نیم از سی و چهار سهم و نیم از کل شش دانگ. /
از معبر از ابتدای دالان بزرگ تا به صحن سرای خدایی و از دو راهپلهی بالاخانهها و بام واقعهی زیر طاق بزرگ واقع در دالان بزرگ سرای خدایی و از دکهی زیر طاق بزرگ که جای دالاندار است، از هریک دو دانگ و یک ربع و یک سهم از چهل و شش سهم از یک دانگ.
صورت سهمی و حق موقوفهی مسجد و مدرسهی محمودیه و غیرها از صحن سرای خدایی و متعلقات آن؛ از هر یک از سه باب انبار زاویه که مابین سمت شرقی و شمالی صحن سرای خدایی است و متصل است به یکدیگر دو دانگ و هیجده سهم از سی و چهار سهم و نیم دانگ دیگر؛ بعبارة اخری چهارده سهم و نیم از سی و چهار سهم و نیم از کل شش دانگ /
از هر یک از نه باب حجرهی متصل به یکدیگر واقعه در سمت شمال صحن سرای خدایی و از آبانبار و راه شیر زیر آنها، دو دانگ و هیجده سهم از سی و چهار سهم و نیم از یک دانگ دیگر؛ بعبارة اخری چهارده سهم و نیم از سی و چهار سهم و نیم از کل شش دانگ./
از هر یک از سه باب انبار زاویه که ما بین سمت شمالی و غربی صحن سرای خدایی است و متصل است به یکدیگر، دو دانگ و هیجده سهم از سی و چهار سهم و نیم از یک دانگ دیگر؛
بعبارة اخیر چهارده سهم و نیم از سی و چهار سهم و نیم از کل شش دانگ./
از یک باب حجرهی واقعه در سمت غربی صحن سرای خدایی وصل به زوایای مزبوره، دو دانگ و ربع دانگ و یک سهم از چهل و شش سهم از یک دانگ. / از هر یک از دو باب حجرهی واقعه در سمت غربی صحن سرای خدایی، یک دانگ و نیم از شش دانگ. /
از هر یک از سه باب حجرهی بزرگ و یک باب حجرهی کوچک متصل به یکدیگر الی راه بام واقعه در سمت جنوبی صحن سرای خدایی و از هر یک فوقانی آنها، یک دانگ و نیم از شش دانگ / از یک باب حجرهای که واقعه در سمت جنوبی صحن سرای خدایی است .
و وصل به راه بام و راه بالاخانههای دالان کوچک؛ و این حجره جزو دالان کوچک است و مانند حجرات سمت شرقی دالان کوچک منقسم میشود، سه دانگ و شش سهم و نیم از یازده سهم و نیم از یک دانگ سهم از سی و چهار سهم و نیم از یک دانگ دیگر؛ بعبارة اخری چهارده سهم و نیم از سی و چهار سهم و نیم از کل شش دانگ. /
از هر یک از یک باب انبار زاویه و از یک باب حجرهی واقعه در زاویهی مابین سمت جنوبی و شرقی صحن سرای خدای، دو دانگ و هیجده سهم از سی و چهار سهم و نیم از یک دانگ دیگر؛ بعبارة اخری چهارده سهم و نیم از سی و چهار سهم و نیم از کل شش دانگ./
از حیاط صحن و راهرو بامها از دو طرف دالان کوچک و حوض و بالوعهی واقعه در پشت حجرات سمت غربی صحن و بهاربند (53) و غیره، دو دانگ و نیم.
صورت سهمی و حق موقوفهی مسجد و مدرسهی محمودیه و غیرها از حجرات دالان کوچک و متعلقات آن: از هر یک از دو دکهی جنبین درب دالان کوچک سرای خدایی واقعه در راسته بازار، سه دانگ و شش سهم و نیم از یازدهم سهم و نیم از یک دانگ دیگر. /
از هر یک از سه باب حجرهی متصل به یکدیگر واقعه در سمت مشرقی دالان کوچک و از هر یک از فوقانی آنها، سه دانگ و شش سهم و نیم از یازدهم سهم و نیم از یک دانگ دیگر. /
از یک باب حجرهی اول دالان کوچک واقعه در سمت غربی و از فوقانی آن، یعنی از هر یک، سه دانگ و شش سهم و نیم از یازده سهم و نیم از یک دانگ دیگر. /
از هر یک از دو باب حجرهی واقعه در سمت غربی دالان کوچک سرای خدایی و از هر یک از فوقانی آنها، یک دانگ و نیم از شش دانگ. / از دکهی آخر دالان کوچک نزدیک صحن سمت غربی، یک دانگ و نیم از شش دانگ. /
از دکهی آخر دالان کوچک نزدیک صحن سمت شرقی، سه دانگ و شش سهم و نیم از یازده سهم و نیم از یک دانگ دیگر. /
از هر یک از دو باب دکانهایی که جنبین دکههای مزبورهی درب دالان کوچک سرای خدایی است واقعه در راسته بازار، سه دانگ و شش سهم و نیم از یازده سهم و نیم از یک دانگ دیگر. /
یک باب دکان بزرگ قرب دالان کوچک سرای خدایی و مقابل درب دالان اول سرای حاجی حسن، شش دانگ. /
از یک باب دکان راسته بازار واقع در پشت حمام حاجی سید محسن، دو دانگ و ربع یک دانگ از شش دانگ، لیکن بالفعل آن را از باقی یک باب دکان مجزا کردهاند و دکه شده که بزاز در آن سکنی دارد، شش دانگ تمام است. /
از یک باب دکان رسته بازار قرب چهارسوق کوچک، پشت کاروانسرای حاجی سید محسن که دو دانگ از شش دانگ است، لیکن بالفعل آن را از باقی یک باب دکان مجزا کردهاند و بزاز در آن سکنی دارد، شش دانگ تمام است. /
از مجرای قنات عینالحیاة که دو رشته است موسوم به عین الحیاة و کریمخانی، شش ساعت و نیم از بیست و چار ساعت یک شبانهروز در گردش شش شبانهروز؛ بعبارة اخری شش سهم و نیم از یک صد و چهل و چهار سهم (54)از کل مجرای قنات. /
از مجرای قنات سردار که آن نیز دو رشته است، چهار ساعت و نیم دقیقه از بیست و چهار ساعت یک شبانهروز در گردش شش شبانهروز؛ و بعبارة اخری چهار سهم و نیم دقیقه علاوه از یک صد و چهل و چهار سهم از کل مجرای قنات. / از هر یک از دو یخچاوان و دو آبچاوان (55)
و از یک گود یخچال معروف به سنگی و از هر یک از دو فقره اراضی متعلقهی به آن که تخمینا دو قطعه اراضی بیاض (56) و یخچال و یخچاوانها قریب هیجده هزار ذراع (57) میشود،
سه دانگ و محدود به حدود اربعهی ذیل: حد شرقی به دیوارخانهی جناب مجدالملک؛ غربی به کوچهای که بالفعل درب یخچال در آن است؛ شمالی به نهر آب قنات مرحوم سردار و خیابان دولتی؛ جنوبی به باغ قدیم سادات اخوی.
فصل ششم: صورت منافع و مالالاجارهی کل املاک موقوفه است که بعد از وضع (58)دو عشر حقالتولیه و حقالنظاره و حق مباشر املاک، به یک صد و بیست سهم مساوی تقسیم و تسهیم میگردد بر بیست و سه شعبه به شرح ذیل، که تقسیم و تسهیم گردیده:
شعبهی اول: سهام چهارده نفر طلبه که در هفت حجرهی شرقی و غربی مدرسه سکنی دارند، سی و یک سهم و نصف یک سهم، که سهم هر نفر طلبه دو سهم و ربع یک سهم میشود.
شعبهی دویم: سهم و حقالتدریس مدرس مدرسهی مبارکهی محمودیه، هفت سهم و نصف یک سهم است.
شعبهی سیم: سهم و حق امامت جماعت مسجد مبارک محمودیه، هفت سهم و نصف یک سهم است.
شعبه چهارم: سهم و حق کتابدار که منفردا حجرهی کتابخانه تفویض بدوست، سه سهم و سه ربع یک سهم است.
شعبهی پنجم: سهم و حق معلم و مشاق که تعلیم دهندهی اطفال فقرا و ایتام در مدرسهی محمودیه است، شش سهم.
شعبهی ششم: سهم و حق قاری که در شبهای جمعه و لیالی متبرکه در اطاق مدرس یا در مسجد تلاوت قرآن میکند و در شهر رمضان قرائت قرآن میکند، یک سهم و نصف یک سهم است. اصلح آن است که معلم و مشاق اطفال و قاری یک نفر باشد، والا متعدد، موقوف به نظر متولی است.
شعبهی هفتم: حق و سهم مؤذن گلدستهی سر درب مدرسه و اذان و اقامهگوی و مکبر مسجد محمودیه، سه سهم.
شعبهی هشتم: حق و سهم دو نفر خادم مسجد و مدرسهی محمودیه، شش سهم.
شعبهی نهم: سهم و حق چراغ که هر ماهه (59) بعد از مصرف نفت چراغهای مسجد و مدرسه و جلوخان و بالوعه و گلدسته به شرط تا سه ساعتی شب سوختن آنها؛ و در ماه رمضان تا نزدیک سحر؛ و به شرحی که در فصل بیست و دویم مسطور و معین گردیده؛
و اجرت تعمیر چراغهای فانوس و خود فانوس؛ و بعد هرچه اضافه آید، باید نفت خریده و به هفت حجرهی طلاب و یک حجرهی کتابدار به نحو تساوی قسمت نمایند، هار سهم و نصف یک سهم است.
شعبهی دهم: سهم و حق عطایای متولی و ناظر به طلابی که قابل و محصلند و در وقت امتحان کامل و درست عیار باشند؛ چنان که در فصل پانزدهم شرح آن مشروحا مسطور است؛
و هرگاه طلبهای از طلاب این مدرسه مریض شود و مرض او به طول انجامد وبیمدد معاش ماند، متولی و ناظر را رسد که از این سهم به او اعانتی کنند تا ان شاء الله صحت یابد، و شرطا عطا و اعانت به هر کس به مقدار شایستگی پایهی علم و فقر اوست و به اختیار متولی و ناظر در کم و کیف، سه سهم.
شعبهی یازدهم: سهم و حق سه نفر طلبهای که در آخر هر شش ماه به حساب متولی و مباشر به حکم قرعه رسیدگی مینمایند؛ چنان که شرح آن در فصل بیست و پنجم ذکر شده، یک سهم.
شعبهی دوازدهم: سهم و حق عطایای متولی و ناظر به اطفالی که در معلمخانهی مدرسهی محمودیه تحصیل میکنند؛ چنان که در فصل نوزدهم شرح آن مفصلا مسطور است، و ترقی فوقالعاده در تحصیل کردهاند
و نیز هر طفلی که از اطفال این معلمخانه مریض شود و مرض او به طول انجامد و بیباعث و بانی باشد که بیمدد معاش ماند، متولی و ناظر را سد که از این سهم به او اعانتی کنند تا ان شاء الله صحت یابد، و شرطا اعطا و اعانت به هر که باشد، موقوف به شایستگی اوست و اختیار متولی و ناظر در کم و کیف، دو سهم.
شعبهی سیزدهم: سهم و حق از برای خرید کتب جهت اطفال و کاغذ و قلم و مرکب و یخ تابستانی ایشان و زغالسنگ زمستانی و تعمیر پرده و حصیر معلمخانه، یک سهم و نصف یک سهم.
شعبهی چهاردهم: سهم و حق از برای خرید کتب علمیه که محتاجالیه طلاب ساکن مدرسهی محمودیه باشد، یا کتب ادعیه و قرآن که شرط و مقرر است هر شش ماه به کتابخانهی مدرسهی محمودیه تحویل دهند؛ چنان که شرح آن در فصل هفتم مسطور است، دو سهم و نصف یک سهم.
شعبهی پانزدهم: سهم و حق به جهت حصیر مسجد و اطاقهای مدرسه به شرط لزوم، و جارو و پاروی مدرسه، یک سهم و نصف یک سهم.
شعبهی شانزدهم: سهم و حق واعظ ماه مبارک رمضان؛ چنان که در فصل هیجدهم ذکر اوصاف او شده، سه سهم.
شعبهی هفدهم: سهم و حق روضه و ختم قرآن و اطعام به طلاب در شب نیمهی رجب، یک سهم و نصف یک سهم.
شعبهی هیجدهم: سهم و حق روضه و ختم قرآن و اطعام به طلاب در شب نیمهی شعبان، یک سهم و نصف یک سهم.
شعبهی نوزدهم: سهم و حق روضه و ختم قرآن به طلاب در یک شب قدر از سه لیالی رمضان هر یک که ممکن باشد، یک سهم و نصف یک سهم.
شعبهی بیستم: سهم و حق از برای یوم غدیر که باید نصف از این سهم را جنس ناشور(60) و امثال آن خریداری کرد و به اندازهی پیراهن وشلوار قطعات کرده (61)
و نصف دیگرش را پول نقد موجود آورده در مسجد و مدرسهی محمودیه یوم غدیر به سادات فقیر مستحق یا فقیر مستحق غیر سادات (62) بدهند و حصه و رسدی (63)برای ارحام فقیر واقف
بفرستند،
و به هرکس هرچه دهند، به مقدار شایستگی او و به اختیار و نظر متولی و ناظر است در کم و کیف، و هرگاه طلبهای از طلاب مدرسه فقیر و مستحق باشد به او هم چیزی بدهند، شش سهم.
شعبهی بیست و یکم: سهم و حق از برای روضهخوانی دههی عاشورا که چای و غلیان و اجرت درویش مداح و روضهخوان است، و سایر لوازمات آن که باید در مسجد و یا مدرسهی محمودیه اقامهی این تعزیهداری شود، شش سهم و ربع یک سهم است.
شعبهی بیست و دویم: سهم و حق از جهت ده شب روضهخوانی در دههی آخر ماه صفر، از ذکر روضهخوانی و اطعام و چای و غلیان و قهوه و غیره به فقرا و طلاب مدارس و عملهجات و اعمیها و سادات فقیر و اصناف از اهل کسبه که بیبضاعتند، پانزدهم سهم.
شعبهی بیست و سیم: سهم و حق ارحام فقیر و اقربای مستحق واقف، و خدای نخواسته هرگاه نتایج (64) واقف فقیر شوند، احسان به هر یک موقوفه به شایستگی او و به نظر مولی و ناظر است، ولیکن خدای نخواسته[هرگاه]نتایج واقف فقیر باشند، حق و اولی بر سایر ارحامند، دو سهم ونصف یک سهم.
توضیحا آنکه منافع و مالالاجارهی املاک موقوفه به شرحی که به یک صد و بیست سهم به نحو تساوی منسهم (65) و منقسم گشته در هیچ وقت و هیچ حال سهم هر یک از وظیفهخواران (66)
و غیره بر نهجی که مذکور شده[قابل تغییر و تصرف نباشد و]هیچ کس را در سهم دیگری در هیچ حال و زمانی حقی و بهره و نصیبی نیست، خواه کلی و خواه جزئی، خواه غایب باشد و خواه حاضر، خواه سهم غدیری باشد[و]
بخواهند به مصرف روضهی عاشورا یا خرج آخر صفر رسانند؛ یا به عکس، از مخارج دههی عاشورا و مخارج دههی آخر صفر را بخواهند یوم غدیر بدهند؛ یا زمانی باشد که در املاک خرابی و تعمیرات کلی به هم رسیده باشد (67)و به طلاب یا غیر طلاب چیز مختصر برسد[و]
بخواند دستاندازی به سهم دیگر نمایند. خداوند لعنت کند آن کسانی را که این نوع طمع و تقلبات و تصرفات من غیر حق را بخواهند بنمایند. و البته، آن کسانی که این نوع طمع و تقلبات را داشته باشند عاق واقف هستند،
و دیگر عندالله و عندالرسول حرام است بر ایشان زیست در مدرسه و مسجد محمودیه؛ و حرام است بر ایشان از منافع املاک موقوفه اگرچه حبه و دیناری باشد؛ و حرام است بر ایشان دخالت در اموراتی که دخالت به عمل مسجد و مدرسهی محمودیه دارد؛
یعنی حرام است منافع موقوفهی مسطوره بر اشخاصی که بخواهند حق دیگران را ببرند. و اجرای صیغهی وقف نیز به همین طریق گردیده مگر آنکه از افول یکی از وظ.
یفهخواران که مدرس باشد یا امام مسجد یا مؤذن و غیره تا طلوع دیگری، وظیفهی او (68)بلامالک مانده باشد،[که]به عهدهی متولی است که به اطلاع ناظر آن را جزء سهام اقربای واقف کرده و به آنها برساند و یا به نتایج واقف که خدای نخواسته فقیر باشند بدهند.
فصل هفتم: صورت کتب کتابخانهی مدرسهی مبارکهی محمودیه از قرآنهای خطی و کتابهای خطی و کتابهای چاپی عربی و کتب فارسی از تواریخ و اشعار حکما و غیره:
قرآن خط استاد - 2 جلد. / قرآن خطی - جلد. / قرآن، چاپ اعتمادالسلطنه با شرح کشفالایات - جلد. / قرآن رحلی چاپی - جلد./ قرآنی که صفی علی شاه ترجمهی شعری نموده - جلد. / صحیفهی سجادیه، خط استاد - جلد. /
زادالمعاد خطی که قریب به زمان خود مجلسی (ره) نوشته شده - جلد. / صحیفهی سجادیه، چاپی - جلد / کتاب مفتاحالجنان، ادعیه - جلد./ کتاب منهاجالعارفین - جلد. / تفسیر ملا فتحالله، معروف به منهجالصادقین - 3 جلد./ شصت پاره قرآن خطی به انضمام جعبهی آن - یک دستگاه.
صورت کتب علمیه در کتابخانه: قرآن چاپ بمبئی - 10 جلد. / مطول - 3 جلد. / مغنی - 3 جلد / جامی - 3 جلد. / سیوطی - 3 جلد. / تصریح - 2 جلد./ شرح[سید]رضی، نحو -2 جلد./ جامعالشواهد - 2 جلد. / شمنی - جلد. / دمامینی -جلد. / مجمعالبحرین -2 جلد / قاموس - 2 جلد / منتهی الارب -2 جلد / تفسیر مجمعالبیان - دوره / تفسیر صافی - جلد. /
جلالالدین سیوطی - جلد. / تفسیر امام فخر - دوره. / تفسیر کشاف - دوره. / تفسیر برهان - دوره. / روحالبیان - دوره. / شرح مطالع - 2 جلد. / جوهر النضید - جلد. / منطق الاشارات - جلد. / گوهر مراد - جلد./ شرج شمسیه - جلد. / شوارق، جلد اول و دویم - 2 جلد. / وسائل - دوره / اصول کافی - جلد / فروع کافی - دوره /
من لا یحضره الفقیه - جلد./ تهذیب - جلد. / استبصار - جلد./ بحارالأنوار - دوره./ امالی صدوق - جلد. /
احیاء العلوم - دوره. / اکمالالدین - جلد. / مناقب ابنشهر آشوب - دوره. / مرآة العقول مشیرالسلطنه - دوره. / رجال ابوعلی - جلد. / خلاصة الرجال -جلد./ معالم الاصول - 3 جلد. / شرح لمعه، ول و دویم - 4 جلد. / قوانین - 5 جلد. / شرح کبیر، اول و دویم - 4 جلد. /
مکاسب مرحوم شیخ - 5 جلد. / رسائل مرحوم شیخ (ره) - 5 جلد./ طهارت شیخ (ره) - 4 جلد. / جواهر - دوره. / فصول مرحوم شیخ محمدحسین (ره) - 4 جلد. / شرح[سید]رضی، صرف - جلد./ برهان قاطع - جلد. / برهان جامع - جلد.
صورت کتب فارسی از تواریخ و اشعار حکما و ادبیات و غیرها در اخلاق: کلیات شیخ سعدی، خط استاد، مذهب طلا، مفصل خیلی اعلاست، یعنی از جوهرات است - جلد. / کتاب خواجه حافظ، خط استاد - جلد. / کتاب جناب الخلود، خطی - جلد./ مجالس المؤمنین، تألیف قاضی نورالله (ره) - جلد. / کتاب اخلاق ناصری - جلد. / کتاب شرح دیوان امیر (ع)، مبیدی - جلد. /
کتاب اشعار جناب ولایت مآب - جلد. / تاریخ روضةالصفا، از هبوط آدم تا سلطنت قاجاریه - ده جلد در سه جلد. / ناسخ التواریخ، هبوط آدم، چاپ اول - جلد. / ناسخ التواریخ، متعلق به حضرت عیسی (ع)، چاپ اول - جلد. / ناسخ التواریخ، متعلق به حضرت رسول (ص)، چاپ اول - جلد / ناسخ التواریخ، احوال خلفا، چاپ اول - جلد. / ناسخ التواریخ،
حالات حضرت امیر (ع)، چاپ اول - جلد. / ناسخ التواریخ، احوال حضرت فاطمه (ع)، چاپ اول - جلد. / ناسخ التواریخ، حالات حضرت حسن (ع)، چاپ اول - جلد. / ناسخ التواریخ، احوال حضرت سیدالشهدا (ع)، چاپ اول - جلد./ ناسخ التواریخ، حالات حضرت سید سجاد (ع)، چاپ اول - 2 جلد. /
ناسخ التواریخ، احوال حضرت باقر (ع) -جلد. / کتاب انوارالسهیلی، خطی - جلد. / دیوان وصال، در مراثی و قصاید و غیره - جلد. / بستان السیاحة - جلد. / تاریخ نگارستان - جلد./ کلیات شیخ سعدی - جلد. / خمسهی نظامی گنجوی - جلد. / حدیقهی سنائی - جلد. / ناصر خسرو علوی -جلد./ قابوسنامه - جلد / فیض الدموع، تألیف مرحوم بدایع نگار - جلد./
شاهنامه، چاپ بمبئی، اعلا - جلد./ مثنوی مولوی، چاپ مرحوم علاءالدوله - جلد./ کتاب مجمع الفصحاء، اول و دویم - 2 جلد. / کتاب جواهرالاخلاق که باید در خود کتابخانه ضبط باشد - یک صد جلد./
فصل هشتم: صورت اسباب موقوفهی متعلق به مسجد محمودیه که از مسجد نباید خارج شود: زیلوی یزدی - 16 پارچه. / چراغ شیشهی آویز که سوای دو عدد چراغ برق است - 20 عدد. / پیت (69) آهنی جای نفط - عدد. / شمعدان مس و گلگیر آهنی جهت کنار محراب امام جماعت - عدد. / پردهی کرباس جهت درهای مسجد در زمستان - 3 عدد. / منبر چوبی - عدد. / پیراهن منبر که از ماهوت سرمهای است - عدد./ تجیر برای حایل ساختن بین مردان و زنان هنگام نماز جماعت - دو پارچه که چهارده تخته است. / فانوس شیشهای روی شمعدان کنار محراب جهت امام جماعت، که هرگاه در تابستان امام جماعت شبها را بخواهد روی بام نماز گزارد، خادم باید شمعدان کنار محراب را با فانوس ببرد به بام برای کنار محراب - عدد./
فصل نهم: صورت اسباب موقوفهی متعلق به مدرسهی محمودیه که[آنها را]از مدرسه نباید خارج کنند؛ و آنچه[را که]متعلق به طلاب است، سوای زمان حاجت استعمال، باید باقی اوقات در صندوقخانهی اطاق خود گزارده محافظت نمایند.
چراغ و لنتر (70) بلور جهت جلوخان مدرسه - دستگاه. / چراغ و فانوس شیشهی بزرگ جهت دالان مدرسه - عدد./ چراغ شیشه متعلق به صحن مدرسه - 4 عدد. / چراغ شیشه متعلق به بالوعه - عدد./ چراغ شیشهی گلدستهی سر درب مدرسه - 8 عدد. /
زیلوی حجرات متعلق به طلاب - 7 پارچه./ زیلی متعلق به اطاق مدرس - یک پارچه. / زیلوی متعلق به کتابخانه - 2 پارچه./ قالیچهی عراقی متعلق به کتابخانه - 2 پارچه./ قالیچهی عراقی متعلق به اطاق مدرس - پارچه./ مجموعه (71) و سینی مس بزرگ جهت شام و ناهار طلاب و کتابدار - 8 عدد. /
دیزی مس جهت آبگوشتپزی و آشخوری طلاب و کتابدار - 8 عدد./ بشقاب مس جهت طعامخوری طلاب و کتابدار - 8 عدد./ روغن داغکن مس - 2 عدد./ آفتابهی آهنی جهت حجرات طلاب و کتابدار و مدرس - 9 عدد./ طشت آهنی جهت زیر آفتابهی اطاق طلاب و مدرس و کتابدار - 9 عدد.
فصل دهم: صورت اسباب و اشیای موقوفهی متعلق به معلمخانهی اطفال فقرا و ایتام: زیلوی بزرگ یزدی - یک پارچه./ قرآن چاپ بمبئی - 10 جلد./ کتاب تعلیم الاطفال - 10 جلد./ کتاب لیلی و مجنون - جلد./ کتاب پریشان قاآنی - جلد./ کتاب فرمایشات حضرت امیر (ع) - جلد./ کتاب دیوان مغربی - جلد./
کتاب گلستان شیخ - 2 جلد./ کتاب جامعالتمثیل - جلد. / کتاب ریاض الحکایات - جلد./ کتاب حافظ - جلد. / ترجمهی جنت - جلد. / کتاب عینالحیاة - جلد./ کتاب کلیات شیخ - جلد. / کتاب توسل - 2 جلد./ کتاب حلیةالمتقین - جلد./ کتاب یوسفیه - جلد./ کتاب ینابیع الحکم - جلد./
لوح حلبی جهت مشق اطفال - 11 عدد./ دوات مرکب - 36 عدد./ شیشهی مرکب - عدد./ طقار (72)زرگ رحلی جهت قرائت قاری، لیالی جمعه و شبهای متبرکه - جلد.
فصل یازدهم: صورت اشیا و اسبابی که برای روضهخوانی دههی عاشورا و روضهخوانی دههی آخر صفر ور وضهخوانی رجب و شعبان و رمضان و تهیهی (73)روز غدیر وقف شده و استعمال آنها در غیر موارد مذکوره حرام است، برای هرچه باشد و هرکه باشد: دیگ مس بزرگ که شش من برنج پلو میدهد - عدد./ دیگ مس که سه من برنج پلو میدهد - عدد. /
دیگ مس که دو من برنج پلو میدهد - عدد./ دیگ مس که یک من برنج پلو میدهد - عدد./ دیگ مس که سه چهاریک (74) برنج پلو میدهد - عدد./ پاطیل (75)مس بزرگ برای خورشپزی - عدد./ طشت مسی بزرگ - عدد./ باطیهی مس بسیار بزرگ برای برنج خیس کردن و شربتخانه - 2 عدد./
آبکش مس بزرگ جهت چلو صافکنی - 8 عدد./ مجموعهی مس بزرگ - 10 عدد./ قاب (76)مس بزرگ برای پلو و چلو - 16 عدد./ قدح (77) مس بزرگ برای افشره (78) 78 عدد./ کاسهی مس آشخوری - 16 عدد. / وزیری (79) مس خورشخوری - 16 عدد. / بشقاب مس جهت بورانی (80) 16عدد. / بشقاب مس جهت پنیر و سبزی - 16 عدد. /
بشقاب مس جای خربزه - 16 عدد. / بشقاب مس زیردستی - 16 عدد./ ترشیخوری مس - 16 عدد./ قاشق افشره - 16 عدد. / نمکدان بلور جفتی - 16 عدد./ قاشق آشخوری - 16 عدد. / کفگیر و ملاغه (81) مس - 2 عدد./ ماهیتابهی مس بسیار بزرگ - عدد. / آفتابه و لگن مس نوظهور - 2 دست./
آفتابه و لگن معمولی مس یزدی - 2 دست./ ساطور قیمهکنی (82)و تختهی زیر ساطور - 2عدد./ روغن داغکن مس - عدد. / خوانچه که میز غذاخوری است - 6 عدد. / سفرهی چلوار روی میز غذاخوری - 4 پارچه.
صورت اسباب چای و قهوه و غلیان: سماوار (83) بسیار بزرگ جهت روضهی دههی عاشورا و غیره - عدد. / سماوار برنج متعارف - عدد./ سینی مس زیر اسباب چای - 2 عدد./ سینی مس زیر فنجان چای - 12 عدد./ استکان و نعلبکی دو دست - 24 عدد./ قاشق چای - 12 عدد./ قوری بزرگ - 2 عدد./ قندان مس - عدد./
سینی برنجی بزرگ جهت زیر سماوار - عدد. / تنگروی - زوج./ جام برنجپای سماوار - عدد./ چایدان مس - عدد./ سماوار قهوهپزی - 2 عدد. / سینی برنجی زیر سماوار قهوه و زیر فنجان قهوهخوری - 2 عدد./ فنجان قهوهخوری - 20 عدد./ غلیان، کوزه و میانه - 30 عدد./ سرغلیان مشکی و بادگیر مسوار (84) 30 عدد./
تختهی زیر سرغلیان - 2 عدد./ ظرف تنباکو - عدد. / کفگیر آهنی آتشگذاری سرغلیان - 2 عدد./ انبر آهنی - 2 عدد./ منقل آهنی یزدی - عدد.
فصل دوازدهم: در شرایط سکنای طلبه است در حجرات مدرسهی مبارکهی محمودی ه به شرحی که داده شد. در حجرهای دو نفر طلبه به تعیین متولی و ناظر باید ساکن باشند که اقل مقام علمی ایشان درس مغنی و مطول و مافوق آن باشد، و طلبه باید متقی و طالب علم و مشغول به تحصیل علوم فقهیهی شرعیه و بالغ و عاقل باشد. و شرط است
تحصیل او حکمت فقط نباشد، که چنین کسی حق سکون در این مدرسه ندارد، مگر آنکه یک دوره فقه و اصول را دیده باشد؛ و هرگاه یک دوره فقه و اصول را ندیده باشد،
نمیتواند در این مدرسه حکمت بخواند. و نیز جمعی که خود را به شکل طلبه مینمایند و شغلشان معلمی در خانههای مردم است، یا طبابت یا روضهخوانی یا وکالت میکنند، حق سکون در این مدرسه ندارند.
و همچنین کسانی که غالبا اوقات خود را به رفتن[به]مجالس فاتحه و یا روضه یا مهمانی خانههای مردم بدون دعوت و رفتن به عروسی خانهها صرف مینمایند،
یا طلبهای که هم او مصروف اشعار و لهو و لعب و اعمال لغویه است؛ و همچنین اشخاصی که مصدر شرارت و مفسدهجویی هستند، سکون امثال این جماعت در مدرسهی مبارکهی محمودیه حرام است و خلاف شرع مقدس میباشد؛ و در صورتی که اشتباها از این قبیل مردم را به مدرسه سکنی و منزل داده باشند،
بعد از تبین احوال، متولی و ناظر میباید او را معجلا از مدرسه خارج نمایند. و لعنت خداوند ان شاء الله بر اشخاصی باد که از این جماعت حمایت کنند یا توسط نمایند(85) برای توقف و زیست ایشان در این مدرسه. و مقرر شد که در هر حجرهای زیاده از یک شاگرد نگاه ندارند و مهمان در حجره زیاد از دوازده ساعت حق زیست ندارد.
و طلبه نیز حق نگاهداری از او ندارد. و همچنین هر طلبهای که در این مدرسه متعه (86) بیاورد، در روز یا شب، متولی و ناظر را رسد (87) که او را اخراج نمایند از حجرات این مدرسه.
فصل سیزدهم: در شرط تعطیل طلبه است تا چهل روز در ایام سال (88)، چنانچه بخواهند به وطن خود بروند برای صلهی ارحام و سرکشی به خانمان با اذن متولی و ناظر؛ و هرگاه از چهل روز بگذر و مراجعت نکرده باشند.
به حجرهی خویش، متولی باید طلبهای دیگر مشتغل محصل علم را سکنی دهد. و نیز شرط شد در هر حجرهی مدرسه که مشتمل است بر سکنای دو نفر طلبه، هرگاه خود آن دو طلبه بخواهند یک نفر طلبهی عاریه[را]منزل دهند که محصل علم و ساعی در طلب علم باشد، متولی حق ممانعت آن یک نفر طلبهی عاریهی طالب علم را ندارد،
ولیکن شخص غیر مشتغل و محصل علم را (89)
به هیچ وجه هیچ کس اذن سکنی دادن در حجرات مدرسه ندارد. و نیز شرط شد در هر حجرهای که دو نفر طلبه سکنی دارند، بدون آنکه عذر شرعی داشته باشند، اقلا یک نفر از آن دو نفر شب را باید در حجره بیتوته کند. و بدون عذر شرعی هرگاه در اکثر ماه هر کس از طلاب در مدرسه نباشد،
حق وظیفهی آن ماه را ندارد؛ و همچنین زمانی که به وطن خود و جای دیگر برود و در مدرسه نیست، حق مطالبه کردن وظیفه را ندارد و متولی باید وظیفه او را بین طلاب ساکن مدرسه به تساوی قسمت کند.
فصل چهاردهم: در تکلیف طلاب ساکنین مدرسه است. هر طلبه در شبانهروزی، حسبالشرط فی صحة سکونه، بر عهدهی اوست که اقلا یک حزب کلامالله مجید تلاوت کند برای کسب سعادات اخروی؛ و خواهشمند است نظر به ارتباط معنوی که سلسلهی مسلمانان را با یکدیگر است،
بعد از فراغت از تلاوت کلامالله به همت علیا یاد خیری از واقف و پدر و مادر و ذوی حقوق او بنماید؛ و مدت توقف هر طلبه در حجرات مدرسهی محمودیه، دوازده سال است و علاوه از این حق زیست در این مدرسه ندارند.
فصل پانزدهم: در امتحان طلاب. بر متولی و ناظر حتم و لازم است که در هر سال یک مرتبه با حضور اساتید و علما و رؤسای علوم، طلاب مدرسه را امتحان نمایند و ترقیات ایشان را در تحصیل علوم مذکوره در مدرسه بسنجند. بعد از رسیدگی، در صورتی که ترقی ایشان فوقالعاده و مورد مدح مقرر شود و محل رأفت و مرحمت شوند، به قدر لیاقت هرکس (90)
متولی باید از سهم مخصوص که در فصل ششم و شعبهی دهم معین شده به او عطایی بنماید که موجب تشویق دیگران شود، و مقدار آن منوط به نظر متولی و ناظر است نسبت به اشخاص و ترقیات ایشان در علم. و بدیهی است کسی که یک سال در مدرسه زیست کرده به اسم آنکه تحصیل میکند،
وظیفهی مدرسه را گرفته و خورده و برای او ترقی حاصل نشده باشد، دیگر ماندن او در مدرسه و موقوفهی مدرسه بر او حرام[است]و باید از مدرسه اخراج شود، زیرا موقوفه حق محصلین علوم است، نه طعمهی هر جهول ظلوم (91)
فصل شانزدهم: در تکالیف کتابدار. اولا کتابدار باید در هر عصری از اعصار یک نفر از سلسلهی جلیلهی سادات اخوی باشد که او را متولی و ناظر انتخاب نمایند. و ثانیا کتابدار باید زاهد و متقی و سلیمالنفس و عالم و خبیر و بصیر در کار کتب علمیه و فقیه باشد؛
و در صورت فقدان این شرایط در اشخاص این طایفه از سادات، باید متولی و ناظر شخصی از طلاب را که موصوف به این اوصاف باشد، انتخاب نمایند.
و شرط است کتابدار حق تعیین نایب قرار دادن به جای خود نداشته باشد و خو او بنفسه مواظب و مراقب در کار کتابداری باشد و سوای ایامی که تعطیل است برای طلاب، بقیهی ایام را همه روزه از صبح الی دو ساعتی شب در کتابخانه حاضر باشد.
و متولی و ناظر و امام جماعت و امثال این اشخاص حق دارند هر وقت بخواهند در حجرهی جلو کتابخانه به قدر رفع حاجت و رفع خستگی توقف نمایند. و هر کس کتابدار باشد، اولاد او حق کتابداری ندارند بعد از پدر؛ مگر به انتخاب ناظر و متولی شخص دیگر از این طایفه یا غیر این طایفه منتخب شود با اوصاف مذکوره و تکالیف کتابداری که - به نهجی که ذکر شد -
متولی و ناظر تعیین مینمایند برای کتابداری کتابخانهی مدرسهی مبارکهی محمودیه.[و]شرط است که کتب کتابخانه را حفظ و حراست نماید و با مهر منگنه (92) اسم واقف که در کتابخانه هست،
موقوفه را مهر نماید و دفتری داشته باشد که کتب موقوفه را با آنچه حسبالشرط متولی باید در هر شش ماه خریداری کند که بر کتب کتابخانه بیفزاید، کتابدار ثبت و ضبط در آن دفتر نماید. و بر عهدهی کتابدار است[که]نگذارد کتب موقوفه از میانه برود، و در هر شش ماه یک مرتبه میباید متولی و ناظر و چند نفر از ثقات طلبه را بر اعیان کتب موقوفه مطلع سازد.
و بر عهدهی کتابدار است که نگذارد کتب موقوفه را، خواه از اهل مدرسه و خواه از خارج، احدی بیاذن متولی و ناظر و اطلاع مدرس و چند نفر از ثقات طلبه بیرون ببرد، و با اذن و اطلاع نیز بیشتر از یک شبانهروز در خارج نگاه ندارند؛
و باید کتاب را بدون قبض به کسی از طلبه و غیره ندهد، مگر با شرایط مزبوره، وق بض هم از او دریافت نماید و طلاب را نگذارد در دادن کتاب به یکدیگر مضایقه کنند که مهما امکن کتب را معطل نگذارند؛
و باید در حفظ و ضبط کتب اهتمام بلیغ نماید. و شرط است که در سالی دو وقت یکی در آخر شعبان و یکی در آخر شهر ذیالحجه کتابدار کتبی را که در مدرسه نزد طلاب یا نزد هر کس هست جمع کرده در کتابخانه نگاه دارد،
به واسطهی تعطیل درس طلاب؛ و بعد در غرهی (93) شهر شوال و غرهی شهر صفر به طلاب بدهد و در هر شبانهروزی اقلا یک حزب تلاوت کلام الله مجید نماید، و به همان ترتیب و خواهشی که از آقایان طلاب شده از او هم میشود.
به همان نهج. و ضبط کتب اطفال، آنچه اضافه از کفاف ایشان باشد نیز بر عهدهی کتابدار است تا به وقت حاجت به ایشان بدهد؛ و مهمان را بیش از دوازده ساعت حق نگاهداری در حجره ندارد و مهمان نیز نمیتواند بیش از زمان مزبور بماند.
فصل هفدهم: در تکالیف مدرس است؛ یعنی مدرسی را که متولی و ناظر تعیین مینمایند، باید سوای ایام پنجشنبه و جمعه و قتل و اعیاد و ایام (94) تعطیلی که معمول است برای تعطیل، و غیر (95)
ایام مرض، باقی روزها همه روزه دو مجلس درس، صبح و عصر، به جهت طلاب داشته باشد، و دو درس و سه درس بدهد، و با کمال خوشخویی و خوشخلقی و خوشرویی به طلاب اظهار مهربانی نماید و مشوق ایشان باشد؛ و در صورتی که اظهار اشتباه خود را کنند، به ملایمت رفع اشتباه ایشان را بنماید.
و طلاب مدرسهی محمودیه مادامی که مدرس صلاحیت تدریس از برای ایشان دارد، حق ندارند برای مباحثه به جای دیگر بروند؛ و هرگاه مدرس با اذن و اجازهی متولی و ناظر به زیارت اماکن متبرکه و سفر مکه برود، زمان غیبت او وظیفهاش حق ارحام واقف است؛ چنان که در آخر فصل ششم ذکر گردیده؛
و هرگاه از مدت زیارت اماکن و از مدت معین حج بگذرد و بعد بیاید، مداخلهی او در کار تدریس مدرسهی محمودیه موقوفه به اذن جدید متولی و ناظر است. و شرط است که شخص مدرس اقلا هر شبانهروزی یک حزب کلامالله مجید تلاوت نماید؛
و خواهشمند است بعد از فراغت از تلاوت کلامالله، به همم عالیه و قربة الی الله یاد خیری از واقف والدین واقف و ذیالحقوق او بکند. و شرط است که امامت مسجد مبارک محمودیه و تدریس طلاب مدرسهی میمونهی محمودیه در هیچ زمانی با یک نفر نباشد و شغل هر یک منحصر به فرد باشد.
فصل هجدهم: در تکالیف امام جماعتی است که برای مسجد محمودیه، ناظر و متولی تعیین مینمایند. از جهت امامت باید در تمام فصول در صورت امکان و دسترس، سه وقت را در شبانهروز،
وگرنه برای نماز ظهر و عصر، و مغرب و عشا، در مسجد حاضر باشد و ساعتی باشد که نماز در زمان فضیلت و اول وقت گزارده شود که مورث خیر دنیا و آخرت و موجب خشنودی حضرت عزت و اسباب رضامندی شارع مقدس (96)
صلوات الله علیه و آله، است. و هرگاه امام جماعت با اذن و اجازهی متولی و ناظر به زیارت اماکن متبرکه و سفر مکه برود، زمان غیبت او وظیفهاش حق ارحام واقف است، چنان که در آخر فصل ششم ذکر گردیده، و هرگاه از مدت زیارت اماکن و از مدت معین زیارت حج بگذرد و بعد بیاید، مداخلهی او در امامت مسجد محمودیه موقوف به اذن جدید متولی و ناظر است.
و شرط است که در مسجد هر شبانهروز اقلا یک حزب کلامالله مجید تلاوت نماید؛ و خواهشمند است بعد از فراغت از قرائت کلامالله، به بذل عطا قربة الی الله یاد خیری از واقف و والدین و ذویالحقوق واقف بنماید. و شرط است هر کس امامت مسجد محمودیه را مینماید،
بر اولاد او حرام است امام جماعت این مسجد را کنند، هرچند اولاد او عالم و عادل باشند؛ و هر قدر با زهد و تقوی باشند و هر قدر طرف قبولی عامه را داشته باشند، امامت جماعت مسجد محمودیه را حق ندارند؛ و باید متولی و ناظر شخص دیگری را که صلاح دانند.
از برای امامت جماعت دعوت نمایند. و تعیین واعظ ماه مبارک رمضان موقوف به میل امام جماعت است، مشروط بر آنکه باید واعظی را اختیار نماید که معروفترین واعظین باشد و راستگو و متدین و طرف قبول عامه باشد و خوشبیان باشد و متهم نباشد
.
فصل نوزدهم: در تکالیف معلم و مشاقی است که برای درس و مشق اطفال، متولی و ناظر معین میفرمایند. باید آن معلم ظاهرالصلاح و متدین و متقی و پرهیزکار باشد، و به یک درجه صاحب خط باشد که بتواند از عهدهی تعلیم دادن اطفال و مشق ایشان برآید، و مواظبت حال ایشان را بنماید و مشوق باشد اطفال را بر اینکه اوقات خود را صرف درس و مشق نمایند.
و معلم باید همه روزه رسیدگی به حال هر یک از اطفال داشته باشد که همگی مشغول درس و مشق باشند، و سوای ایام جمعه و اعیاد و قتل، دیگر روزها جز برای حوایج لازمه از معلمخانه به جایی نرود که کار اطفال خرسک بازی شود(97)
و نباید غفلت از حال اطفال داشته باشد، و نگذارد ایشان مشغول صحبت و لغوگویی باشند. و مقرر است که همیشگی (98)عدد تا به سی و شش نفر رسد از اطفال فقرا و اطفال ایتام بیباعث و بیبانی؛ چنان که از نسل سادات باشند،
البته اولویت دارند بر غیر سادات؛ و در صورت حاضر نبودن سادات، غیر سادات هم باشند قبول نمایند که در این معلمخانه مشغول درس و مشق باشند؛ و کتاب و درس و کاغذ مشق و قلم و مرکب و یخ تابستان و آتش زمستان ایشان مجانی داده شود ان شاء الله.
و شرط است که هر یک از این سی و شش نفر طفل، زمان ورود به معلمخانه از هشت سال کمتر و از یازده سال علاوه نباشد؛ مدت تحصیلی و زیست هر طفلی در این معلمخانه سه سال تمام است که سی و شش ماه باشد.
پس هر طفلی که در این معلمخانه سی و شش ماه تحصیل کرده باشد،در ماه آخر که او را اخراج مینمایند، در همان ماه یکی دیگر به جای او بیاورند[و]باید قبول کنند که عدم مدام سی و شش نفر باشد. و بر عهدهی متولی است .
که در آخر هر شش ماه دو نفر از طلاب مدرسه را اختیار و انتخاب نماید که با حضور معلم و مشاق درس و مشق ایشان را امتحان نمایند و کتابچهای بردارند[و]درس هر یک در آن ثبت نموده و خطوط همه را ضبط فرموده که در شش ماه بعد که درس و مشق ایشان امتحان میشود، معلوم باشد که هرچند نفر از ایشان ترقی فوقالعاده کرده باشند و مورد تحسین واقع شوند و شا.
ستگی رأفت و رحمت را دارند، چنانچه فصل تابستان باشد کلاه و پیراهن و شلواری؛ و هرگاه هنگام زمستان باشد، لبادهی (99)
ماهوتی به آن اشخاص عطا کنند که موجب تشویق دیگران گردد؛ و چنانچه در میان ایشان معلوم شود در امتحان که طفلی کودن و بدخوست که ابدا زحمت معلم در وجود او اثر ندارد و تربیت.
و تعلیم دربارهی او بیسود و ثمر است، باید فورا او را از این معلمخانه اخراج نموده و طفل دیگر بر جای او برقرار کنند. و شرط است هرگاه کسی از طلاب شکایتی داشته باشد به بهانهی
اینکه اطفال قیل و قال دارند و به واسطهی اصوات آنها ملول است، و بخواهد تغییری در وضع اطفال بدهد، حق ندارد؛ و هرگاه اصراری در این باب داشته باشد، زیست او در این مدرسه حرام است و غاصبا در این مدرسه منزل دارد.
بلی، میتواند از متولی و اساتید اطفال خواهش کند که به اطفال بسپارند چندان صداها را به جهر بلند نکنند، ولی بیش از این طلاب به اطفال تحکمی ندارند.
فصل بیستم: در تکالیف قاری است که از جهت قرائت کلامالله مجید ربانی، متولی، و ناظر تعیین مینمایند. و بر عهدهی اوست که در شبهای جمعه و لیالی متبرکه بعد از فریضهی جماعت الی دو ساعتی شب در اطاق مدرس یا در مسجد نشسته به صورت جهر و آواز خوش تلاوت قرآن نماید.
و در ماه رمضان از دو ساعت به ظهر تا وقتی که امام جماعت مسجد مبارک محمودیه برای نماز حاضر میشود، شخص قاری مجلس قرائت در همان اطاق مدرس ترتیب دهد و مشغول تلاوت قرآن باشند؛ وخواهشمند است بعد از قرائت یاد خیری از واقف و الدین و ذویالحقوق او بنماید.
فصل بیست و یکم: در تکالیف مؤذن است که به اذن متولی و ناظر برای مسجد و مدرسهی مبارکهی محمودیه معین میشود. شرط است مؤذن خوش صوت با صافی حنجره و به صدای جهر اذان گوید و مناجات نماید؛ و باید از نیم ساعت قبل از صبح در گلدستهی مدرسه حاضر باشد و به صورت اعلامی (100)
قدری مناجات کند و بعد از دخول وقت، اذان بگوید. و هرگاه امام از برای نماز حاضر باشد، مؤذن برود در مسجد اذان و اقامه را نیز بگوید، و همچنین اول ظهر و مغرب اذان گوید، و در شبهای جمعه و لیالی متبرکه، در اول شب مناجات کند؛ و زمانی که حاضر میشود برای اذان و اقامه و تکبیرگویی در مسجد برای نماز امام، باید مواظب جماعت مصلین در وقت نماز باشد، از صفوف راست کردن (101)
و مهر نماز به مردم دادن؛ و هنگامی که امام مشغول نماز است، تکبیر گوید و مردم را اطلاع دهد از حالت قیام و رکوع و سجود امام؛ و مؤذن میتواند در موقع نماز طفلی را به جای خود قرار دهد برای تکبیر گفتن، و خود مشغول نماز شود؛ و چنانچه مؤذن به وظیفهی مراتبی که مسطور شده عمل نداشته باشد،
باید متولی و ناظر او را اخراج کنند و مؤذن دیگر که موصوف به اوصاف مزبوره باشد، بیاورند.
فصل بیست و دویم: در تکالیف دو نفر خادم است که متولی و ناظر تعیین میفرمایند. باید پیوسته مواظب نظافت و پاکیزگی مسجد و مدرسه باشند، و اقلا روزی یک مرتبه برحسب حتم باید مسجد و مدرسه و مدرس و سایر مضافات مدرسه را جاروب کنند و ازالهی خاکروبهی آن را بنمایند،
و چراغهای مسجد و مدرسه را همیشه پاک و تمیز نگاه دارند. و مادامی که چراغ برق در مسجد هست، به جز شبهای جمعه و لیالی متبرکه که چهار چراغ بر چراغهای برق[چنان که]معمول است، افزوده میشود در مسجد، چراغ دیگر اضافه کردن لازم ندارد؛ ولیکن هرگاه چراغ برق موقوف شود (102)،
در تمام شبها سه عدد چراغ در مسجد روشن شود و در شبهای جمعه و لیالی متبرکه چهار چراغ دیگر اضافه شود بر آن سه چراغ؛ و همه شب یک چراغ دالان مدرسه و دو چراغ در صحن مدرسه و یک چراغ گلدسته چنان که معمول است
تا سه ساعتی شب، و در بالوعه یک چراغ - پیش از غروب آفتاب زودتر بگذارند - تا صبح روشن باشد و در شبهای جمعه و لیالی متبرکه چراغ جلوخان را چنان که معمول است، بگذارند. و باید دو نفر شخص خادم، امین و پرهیزکار و مسألهدان (103) باشند
و در غیر اوقات نماز جماعت، اطفال غیر ممیز هرزه گرد و مجانین و مردمان مشغوشالحال را از دخول[به]مدرسه و مسجد منع نمایند و کمال مواظبت را از مؤمنین و خدمات ایشان داشته باشند و حفظ اسبابی که مصلی با خود دارد، از قبیل کفش و غیره بنمایند؛ و دیگر چراغ ماه رمضان مسجد را مادامی که چراغ برق هست، هر شبی چهار چراغ بر آن بیفزایند.
و در سه شب احیا (104) تمام چراغهای مسجد را باید روشن کنند تا سحر، و در صحن مدرسه نیز در تمام شبهای ماه رمضان چهار چراغ به انضمام چراغ دالان و جلوخان و بالوعه روشن نمایند و شش عدد چراغ گلدسته تا قریب به سحر. و در ماه محرم و صفر برای تهیهی تعزیهداری یا شبهایی که طلاب طبخی دارند، چراغ مطبخ را بدهند.
و در صورت انعقاد نماز جماعت در بام مسجد محمودیه باید یک چراغ در راه بام و دو چراغ در خود بام مسجد بگذارند و شمعدان و فانوس شیشهای کنار محراب را جهت امام جماعت مواظب باشند و بگذارند، و در خدمات[به]طلاب کوتاهی نداشته باشند،
آنچه محتاجالیه طلاب باشد در مدرسه. و مقرر است که در شبهای جمعه و لیالی متبرکه و در شهر رمضان دو چراغ برای قاری و قرائت کنندگان قرآن که در شب مشغول قرائت میشوند، منظور دارند.
فصل بیست و سیم: در تکالیف مباشری است که متولی و ناظر تعیین میفرمایند برای سرکشی و رسیدگی به امورات جزئی و کلی مسجد و مدرسهی مبارکهی محمودیه و املاک موقوفهی مسطورهی مشروحهی فصل پنجم و جمعآوری منافع و مالالاجارهی آنها.
باید شخصی باشد عاقل و کامل و امین و متدین و با تقوی و فهیم و هوشیار و باکفایت و کاردان و کارگزار که رسیدگی کامل به کارهای مسجد و مدرسه به همه نوع و همه قسم داشته باشد، حتی ازالهی برف زمستان و رسانیدن یخ طلاب و اطفال یتیم دبستان به تابستان و غیره و غیره؛ و از سرکشی و رسیدگی به املاک موقوفه و مباشری آنها دقیقهای نباید غفلت داشته باشد.
و مالالاجاره و منافع املاک موقوفه را آنچه شهریه است، ماه به ماه و آنچه قسط بندی است، در موقع آن و هرچه یومیه است، روز به روز بدون آنکه امور امروز را به فردا گذارد، جمعآوری کرده بعد از وضع دو عشر که حقالتولیه و حقالنظاره و حقالمباشر است،بقیه را به یک صد و بیست سهم درآورده هیجده سهم آن را که متعلق به دو نفر خادم و معلم اطفال و کتب و کاغذ اطفال و روشنایی چراغ است، بر کار تعمیر مقدم داشته و بدهد،
به نهجی که در فصل بیست و چهارم مقرر شده، و بقیه را هرگاه خرابی یا تعمیرات لازمهای در مسجد و مدرسهی محمودیه و یا در عین املاک موقوفه به هم رسیده باشد، با اذن و اجازهی متولی و ناظر مشغول به تعمیر و اصلاح آن شود و از منافع و مالالاجارهی املاک موقوفه مصارف آن کند با نهایت سعی و کمال اهتمام، تا آن را انجام دهد و به حالت اولیه رساند و آباد و دایر گرداند؛
و بعد در آخر هر ماه هرگاه چیزی از عایدی و منافع و اجارهی املاک باقی ماند، آن را باید به یک صد و دو سهم دیگر درآورده به شرح شعبات فصل ششم مابین بقیهی موقوف علیهم تقسیم و تسهیم نماید. آنچه حقوق اهل وظایف شود،
به هر یک برساند بدون طمع حبه و دیناری؛ ولو تبرعا به او چیزی دهند، نباید قبول کند؛ و سهامی را که برای نیمهی شهر رجب و نیمهی شهر شعبان و یک شب از سه لیالی متبرکهی رمضان و یوم غدیر و روضهی دههی عاشورا و روضه و اطعام ده شب آخر صفر معین گردیده هر قدر بشود، هرگاه موقع مخارج و مصارف بعض یا همگی آن نباشد،
در نزدیک نفر از تجار امین بگذارد با اذن و اجازهی متولی و ناظر، تا موقع مصارف آن رسیده آن[را]گرفته به مصرف رساند؛ و هرگاه امینی از امنای تجار را (105) که محل اطمینان متولی و ناظر باشد، نشناسد،
باید آن وجه را به استحضار متولی و اطلاع ناظر در صندوق آهنی که در کتابخانه برای این کار معین شده بگذارد، و ضبط باشد تا زمان مصارف آن رسیده مصرف نمایند؛ و دفتری باید مهیا دارد و آخر هر شش ماه یک مرتبه با حضور متولی و ناظر و کتابدار و طلبهای که به شرح فصل بیست و ششم معین و مقرر است،
برای رسیدگی به حساب و به جمع و خرج منافع موقوفه برسند؛ و بعد از دو عشر حقالتولیه و حقالنظاره و حق مباشر که باید در اعمال دخل و خرج املاک از جمع عایدی موضوع نمایند (106)؛
و بعد، مصارف تعمیرات یا بنایی هرگاه به هم رسیده باشد، معین کنند و اخراج نمایند، و باقی را که به یک صد و بیست سهم منقسم گشته در آن دفتر ثبت نموده در کتابخانه به اذن متولی ضبط باشد و خداوند قاهر منتقم، جلت عظمته، را حاضر و ناظر دانسته خلاف و خیانتی در کارهای خود روا ندارند.
و شرط است بر متولی که این شخص مباشر را در کارهای شخصی خود به امری رجوع نفرماید و جز عمل موقوفه هیچ عملی از اعمال شخصی خود را به او رجوع ننماید، ولو خرد باشد یا بزرگ.
فصل بیست و چهارم: در وضع تقسیم منافع املاک موقوفهی مسطوره است حسبالمقرر آنچه در هر ماه از منافع املاک موقوفه عاید میگردد. اولا باید دو عشر از آن جدا شود و آن را چهار سهم نمایند: دو سهم حق دو نفر متولی و یک سهم حق ناظر و یک سهم حق مباشری که املاک موقوفه سپرده به اوست؛
و بعد باید وظیفهی دو نفر خادم مسجد و مدرسه و معلم اطفال و کتب و کاغذ ایشان و روشنایی چراغ مسجد و مدرسه را که هیجده سهم از یکصد و بیست سهم میشود، به شرحی که در فصل ششم و شعبات آن معین گشته، ماه به ماه به ایشان برسانند
و صرف برای روشنایی چراغ نمایند و بر کار تعمیرات مقدم دارند، و بعد بنایی و تعمیرات لازمهی مسجد و مدرسه و املاک موقوفه را مقدم دارند و بر سایر وظیفهخوران و سهامی که برای هرگونه مصارف معینهی در فصل ششم است، زیرا که باید عین املاک موقوفه همیشه دایر و آباد باشد؛
و ازالهی برف مسجد و مدرسه و تعمیر تلمبهی آب حوض واقعه در صحن مدرسه، جزء تعمیرات است. و هرگاه در مسجد و مدرسه و متعلقات آنها و معلمخانهی اطفال نقصی واقع شود یا در آبادی آن کند،
ولو به سوات عدیده، حتی یکمل البناء و یتمالعمارة؛ و مادام که بنای مسجد و مدرسه و متعلقات آنها و معلمخانهی اطفال و املاک موقوفه به حالت اولی (107)نرسد و دایر نشود، جز متولی و ناظر و مباشر و خادم و معلم اطفال و[جز برای]کتب و کاغذ و قلم و مرکب اطفال و روشنایی چراغ مسجد و مدرسه، دیگر هیچ کس را سهمی و حقی و بهرهای نمیباشد،
و باید بعد از تعمیرات لازمه آنچه از عایدی باقی ماند، به یک صد و دو سهم دیگر مساوی درآورده و به شرح فصل ششم مابین بقیهی موقوف علیهم تسهیم و تقسیط کرده قسط هر ماه را از روی سهام طلبه و امام جماعت مسجد محمودیه و مدرس و کتابدار و غیره و غیره آنچه شود، در آخر شود برسانند؛ و سایر سهام که به مصارف خیرات و مبرات و مخارجات بریهی معینه به ش
ح ذیل باید برسد: متولی باید در نزد امینی از امنای تجار با اطلاع ناظر بسپارد تا زمان مخارج آن و موقع صرف آن گرفته و به مصرف رساند و هرگاه امینی که محل اطمینان متولی باشد، از امنای تجار به هم نرسد،
باید آن وجه را در صندوق آهنی که در کتابخانه برای این مسأله معین شده، به اطلاع ناظر بگذارد و ضبط باشد تا زمان مصرف آن رسیده مصرف نمایند.
توضیح آنکه مالالاجارهی یخچال در سال وجه نقد معینی است و به علاوه، معمول است مستأجر همه ساله دوازده خروار به وزن تبریز (108)یخ بدهد
و باید دو خروار آن را برای معلمخانهی اطفال فقرا و ایتام منظور دارند در فصل تابستان؛ و بقیهی آن که ده خروار میشود، به نحو تساوی یک سهم به امام جماعت مسجد محمودیه و یک سهم به مدرس مدرسهی محمودیه و هشت سهم به هفت حجرهی طلاب و یک حجرهی کتابدار تقسیم نمایند.
فصل بیست و پنجم: در تکالیف متولی است. بر عهدهی اوست که به اطلاع ناظر[از]سهامی که در فصل ششم و شعبات آن معین شده به شرح مسطور از برای روضهخوانی در شب نیمهی رجب و نیمهی شعبان و یکی از سه شب نوزده یا بیست و یکم یا بیست و سیم شهر رمضان،
باید (109) در مسجد و مدرسهی محمودیه جمعی از طلاب را دعوت کند از کلامالله مجید ربانی را از قرآن شصت پارهای که خود واقف وقف کرده تلاوت و ختم (110) کنند،
[که]البته بهتر است، و در صورت غیر دسترسی به آن، از شصت پارههای وقفی دیگران؛ و پس از ختم یک کلامالله، اقامهی روضهخوانی شود و بعد از ختم روضه، ایشان را اطعام کنند و انعام تلاوت قرآن را بدهند و بروند؛
و چنانچه متولی عذر شرعی نداشته باشد، در این سه شب باید خود او حاضر باشد. و نیز بر عهدهی متولی است که به اطلاع ناظر از سهامی که در فصل ششم معین شده به شرح مسطور از جهت یوم غدیر، تهیهی غدیریه را باید بدین نهج کند:
آنچه وجه سهم غدیر باشد نصف آن را جنس ناشور و امثال آن خریداری نماید و آن را قطعات پیراهن و شلوار کرده و نصف دیگر آن را پول نقد (111) یوم غدیر در مسجد و مدرسهی محمودیه حاضر نموده و بین فقرا تقسیم نماید به فراخور حال هرکس، موقوف به اختیار متولی؛ و برای ارحام واقف نیز حصه و رسدی بفرستند،
و هرگاه از طلاب مدرسهی محمودیه هرچند که فقیر و مستحق باشند، به هر یک از ایشان سهم و رسدی بدهند. و نیز بر عهدهی متولی است که در حفظ و حراست اشیا و اسباب و ظروف موقوفه نهایت سعی و اهتمام را داشته باشد و هر سالی یک مرتبه رسیدگی به ظروف و اشیا و اسباب موقوفه بنماید.
چنانچه فقدان یا نقصانی روی داده باشد؛ یعنی چیزی تفریط شده یا معیوب شده یا اسقاط شده تحصیل یا اصلاح آن را بکند، من جمله قبل از عاشورا رسیدگی به اسباب چای از سماوار و فنجان نعلبکی و غلیان و غیره به شرحی که در سیاههی (112) اسباب دههی عاشورا ثبت شده بنماید.
هرگاه چیزی تفریط شده یا اسقاط شده یا معیوب شده، از وجه همان سهامی که از جهت عاشورا معین شده تحصیل یا اصلاح آن را بکند و به اطلاع ناظر، تدارکات - تعزیهداری را دیده - از دعوت روضهخوانهای صحیح معتبر و درویش مداح و قند و چای و تنباکو و زغال (113) و غیره - که از صبح اول عاشورا اقامهی مجلس تعزیهداری حضرت سیدالشهدا، علیهالسلام، را در مسجد و مدرسهی محمودیه بنماید.
و همچنین بر عهدهی متولی است که در اوایل شهر صفر رسیدگی به اسبابی[که]متعلق است به روضهخوانی و اطعام به فقرا بکند، از مسینه آلات و اسباب سفره و ظروف خوانچه. هرگاه چیزی مفقود یا معیوب یا اسقاط شده باشد،
از وجه همان سهامی که از جهت اطعام مساکین و روضهی شهر صفر معین شده در فصل ششم، تحصیل و یا اصلاح آن را بنماید و به اطلاع ناظر، تدارکات روضهخوانی را از قبیل برنج و هیزم و روغن و ادویهجات و قند و تنباکو و چای و قهوه و زغال و سایر لوازمات ده شبه را دیده، از شب اربعین مخصوصا شروع به روضهخوانی نمایند، لغایت ده شب که خاتمهی لیل بیست و نهم باشد
در مسجد و مدرسهی محمودیه؛ و مدعوین مجلس فقرا و دراویش و عجزه و عمیان و طلاب مدارس گمنام و عملهجات و سادات فقیر و اهالی اضافی که قلیلالبضاعه هستند، آمده استماع ذکر مصیبت کرده چای و غلیان و قهوه و طعام صرف نموده بروند؛
و هرگاه غیر ممکن باشد، روضه دههی عاشورا در عاشورا و ههی آخر صفر را در آخر صفر، در هر یک از این شش دههی محرم و صفر که ممکن باشد، بخوانند، لیکن حتیالمقدور در عاشورا و آخر ماه صفر باید خوانده شود، چنان که ذکر شد.
و بر عهدهی متولی است که به اطلاع ناظر سهمی را که معین شده در فصل ششم از جهت خرید کتب علمیه که محل حاجت طلاب باشد یا کتب ادعیهی (114) محتاجالیه و قرآن، در آخر هر شش ماه خریداری کرده تحویل کتابدار بدهد و او به مهر مخصوص کتابخانه برساند.
و ضبط کتابدار گردد؛ و در آخر سال، خود متولی به اطلاع ناظر و حضور چند نفر ازثقات طلاب و مدرس مدرسهی محمودیه رسیدگی به کتب کتابخانه از روی دفتر متولی و فتر کتابخانه نموده چنانچه کتابی تفریط شده یا معیوب شده یا اسقاط شده باشد، تحصیل یا اصلاح آن را بنماید.
توضیحا هرگاه از اشیای متعلق به مسجد و مدرسه و از اسباب و ظروف مسینهی طلاب و ظروف مسینهی روضهخوانی و اسباب عاشورا و اسباب و اثاث روضهی شهر صفر و کتب و زیلو و قالیچه و غیره و غیره چیزی معیوب
و مفقود شده باشد، اصلاح یا تحصیل آن را متولی بنماید. مقصود آن است که به توسط هر کس یا در نزد هر کس هر چیز که مفوقد یا معیوب یا تفریط شده باشد، متولی باید برای تحصیل یا اصلاح آن شیء قیمت آن ر از معیوب کننده و مفقود کننده و تفریط کننده دریافت دارد.
و یا آنکه بعد از اصلاح و تحصیل از وظایف آن شخص کسر بگذارد، مگر آنکه معلوم شود از روی حقیقت و واقع و نفسالامر که آن شخص در نهایت، سعی و جهد خود را در حفظ و ضبط آن نموده ولیکن بیرون از قوهی اختیار بازوی او عملی شده از معیوب و مفقود و اسقاط و فاسد شده؛
در این صورت، آن شخص معفو است و باید از وجهی که در هر فصل مقرر شده متولی جبران آن را بنماید. و بر عهدهی متولی است که به اطلاع ناظر سهام ارحام فقیر واقف را به شرحی که در فصل ششم معین شده[مابین ایشان تقسیم و تسهیم نماید]،
و همچنین هرگاه چیزی از سهام وظیفهخواران منافع موقوفه به واسطهی حاضر نبودن ایشان بلامالک مانده باشد؛ چنان که در آخر فصل ششم ذکر شده بر سهام ارحام فقیر واقف افزوده، مابین ایشان تقسیم و تسهیم نماید؛
و هرگاه خدای نخواسته از نتایج خود واقف، فقیر باشند اولی هستند بر دیگران از ارحام؛ و قدر تقسیم مابین فقرای ارحام یا نتایج واقف، موقوف به مقدار فقر و فاقهی هریک (115) است نسبت به دیگری که متولی و ناظر ملاحظه نمایند.
و بر عهدهی متولی است که در حفظ اشیا و اسباب و کتب متعلق به مسجد و مدرسهی محمودیه سعی کامل و اهتمام بلیغ داشته باشد، من جمله (116) بیست و هفت فرد زیلوی مسجد و حجرات مدرسه معلمخانهی اطفال؛ به این معنی که در ماه مبارک رمضانها که مسجد به زیلو مفروش میشود؛
بعد از ماه رمضان آنچه اضافه از کفایت مأمومین و نمازگزاران با امام جماعت است، بفرماید جمع کرده در انبار گذارند، و همچنین از حجرههای طلاب و اطاق مدرس و کتابخانه و معلمخانهی اطفال در فصل تابستان که حصیر مطبوعتر است، بفرماید زیلوی آنها را جمع کرده و در انبار گذارند؛ تا زمانی که هوا سرد شود و فرش غیر حصیر لازم باشد،
حجرات طلاب و اطاق مدرس و کتابخانه و معلمخانهی اطفال را مفروش نمایند. و متولی به اطلاع ناظر همهساله باید رسیدگی به وضع زیلوها و قالیچههایی که مخصوص کتابخانه و مدرس است، بنماید؛
چنانچه فاسد یا اسقاط یا معیوب شده باشد، از اصل منافع املاک موقوفه تحصیل یا اصلاح نمایند، مانند تعمیرات املاک؛ چنان که در فصل بیست و چهار مسطور است و حکمتش آن است که هم همگی وظیفهخواران مسجد و مدرسه مصروف بر آن باشد، وجد و جهد تمام داشته باشند که زیلوها را کسی ضایع ننماید و معیوب نسازد، وگرنه از سهم ایشان جبران میشود.
و دیگر در امورات جزئی که بعضی شروطات شده، چنانچه پارهای اتفاقات روی دهد که ترک آن موجب صلاح و فعل آن مورث فساد باشد، متولی وقت اختیار دارد که فیالجمله تغییری در آن مورد بدهد؛
مانند شروطی که در حق ساکنان مدرسه، حضرات طلاب و محصلین مذکور گردیده که زیاده از چهل روز در سال حق مهاجرت ندارند و بیشتر از دوازده سال حق زیست در مدرسه ندارند. البته، طلبهی قابل فاضل محصلی صاحب زهد و تقوی که وجود او مایهی اعتبار و برکت این مدرسه باشد، در این مدرسه سکنی داشته باشد،
چهل روز را تا شصت روز و دوازده سال را علاوه بر آن نماید دربارهی آن یک نفر. و همچنین در شروطات مخصوص دیگر، در حق امام جماعت و مدرس و غیر ذلک من الشروط الأخر که عدم آنها صلاح باشد یا اصلح، متولی و مأذون است.
فصل بیست و ششم: از تکالیف متولی است که در آخر هر شش ماه به حکم قرعه سه نفر از چهارده نفر طلاب مدرسهی محمودیه را که واقف از جهت مفتشی مقرر نموده که باید به حساب مباشر رسیدگی نمایند (117)،
تعیین نماید و در آخر شش ماه دویم که آخر سال است، بر همین نهج سه نفر طلبهی دیگر از یازده نفر بقیهی طلاب را که در حساب قرعه نیامدهاند، به حکم قرعه تعیین نماید و بعد از تفریغ (118) حساب مباشر، خود متولی باید مجلسی تشکیل دهد[و]
به اطلاع ناظر و حضور همان سه نفر طلبه و مدرس مدرسهی محمودیه و امام جماعت و کتابدار، محاسبات کل عمل یک سالهی گذشته منافع موقوفه را که یک صد و بیست سه است، به شرح فصل ششم جمع و خرج نماید و در دفتری ثبت نموده به مهر و امضای حضرات مفصله (119)رسانید.
در کتابخانه ضبط باشد و خداوند سبحان، جلت عظمته، را حاضر و ناظر دانسته از قرارداد واقف تخلف ننماید. و هکذا شش ماه ثالث برای حساب مباشر، سه نفر دیگر از هشت نفر بقیهی طلابی[را]که داخل قرعه نیامدهاند، به حکم قرعه انتخاب نماید و در شش ما رابع که آخر دو سال است،
سه نفر دیگر از بقیهی طلاب مدرسه که پنج نفرند، به حکم قرعه انتخاب و اختیار شوند و به شرح مزبور، خود متولی باید حساب خود را جمع و خرج کرده و ثبت دفتر نموده و ضبط کتابخانه شود تا دورهی چهارده نفر طلبهی مدرسهی محمودیه در این عمل سرآید؛
چنانچه در وجود همگی طلاب این کفایت و استعداد موجود نباشد، اقلا در دوازده نفر ایشان حکم قرعه را مجرا دارند (120)
و بعد تجدید مطلع کنند و به طور دور از سر گیرند. و متولی در آخر هر شش ماه بعد از تفریغ حسابهای مذکور، سهمی[را]که برای این سه نفر طلبه معین شده به شرح فصل ششم باید به ایشان برساند.
فصل بیست و هفتم: در تعیین و تکلیف ناظر است. ناظر باید در امور مسجد و مدرسه و معلمخانهی اطفال و فقرا و ایتام و املاک موقوفه به نهجی که در این دفتر مسطور است، و به منافع آن یک صد و بیست سهم باشد به شرح بیست و سه شعبه که در فصل ششم مذکور شده،
و به مصرف هر فقره نظر داشته باشد؛ و بدون استحضار و صوابدید ناظر، متولی در هیچ زمان حق مداخلهی در کارها ندارد و متولی و ناظر باید به صلاحدید یکدیگر و مراعات و صلاحدید حال موقوفه، امورات را انجام بدهند.
و هرگاه در امور متعلقه به مسجد و مدرسهی محمودیه و املاک و مصارفات منافع املاک موقوفه اختلافی در میان ناظر و متولی واقع شود، متولی مستقل است و نظارت مسجد و مدرسهی محمودیه و املاک موقوفهی آن به شرح و بسطی که در اوراق وقفنامه مسطور است،
و مخارجات آن که به یک صد و بیست سهم منسهم گشته به ترتیبات مذکوره، و تکالیف نظارت به تفصیلی که داده شده تا زمانی که خود واقف حیات دارد، با خود اوست؛
و بعد از واقف، با جناب مستطاب مرجعالانام، ابولارامل والایتام، حجتالاسلام، متولی متصرف مدرسهی فخریه؛ که مدرسهی مرحوم حاجی محمد حسین خان مروی باشد. در هر دوری از ادوار و هر عصری از اعصار هر که باشد هم جناب ایشانند ناظر مسجد و مدرسهی محمودیه.
فصل بیست و هشتم: در تعیین متولی است. تولیت مسجد و مدرسهی مبارکهی محمودیه و معلمخانهی اطفال فقرا و ایتام و املاک مستغلات از دکاکین و کاروانرای خدایی و یخچال و یخچوانها (121) و خانهها و از دو رشته قنات مرحوم سردار و عینالحیاة خود جناب واقف، معزیالیه، با خود ایشان است.
و نظارت نیز چنان که شرح داه شد در فصل فوق با خود ایشان است، و خود جناب واقف را در زمان تولیت حقی در عایدی حقالتولیه و حقالنظاره نمیباشد.
و آن سهم تقسیط میشود بر سایر سهام بیست و سه شعبهی فصل ششم. و تعیین امام جماعت و مدرس و کتابدار و طلاب و معلم و مشاق اطفال ایتام و قاری قرآن و مؤذن و خدام و مباشر مادامالحیاة با خود واقف و بعد از ایشان به اختیار متولیهای مزبور در ذیل است.
و بعد از واقف، تولیت با حاجی سید حمد، اخوی واقف است و علیاجاه مسطوره واقع شود در امور متعلقهی به مسجد و مدرسهی محمودیه و املاک موقوفه در تغییر دادن املاک موقوفه از وضعی به وضع دیگر و در مصارف منافع آن، والدهی سیفالله خان استقلال دارد.
و بعد از جناب حاجی سید احمد، آقا سید اسدالله و آقا سید جواد، ولدان جناب واقف، هر کدام (122) که صلاحیت و رشد او بیشتر است.
و علیا مخدرهی مزبوره انتخاب و اختیار نماید، متولی است با علیا جاه معلومه؛ و همچنین در مورد اختلاف، استقلال با علیاجاه است و یا[اگر]امر به عکس واقع شود،[تولیت]با حاجی سیداحمد است، و آقا سید اسدالله و آقا سید جواد، هر کدام که صلاح و رشد بیشتر دارد،
و حاجی سید احمد و علیاجاه مزبوره، تولیت با سیفالله خان، ولد علیاجاه و یک نفر منتخب شده از اولادان واقف[است]به شرحی که ذکر شد؛
و در صورت اختلاف، استقلال با اولاد واقف[است]. و بعد از این دو نفر به همین ترتیب تولیت با یک نفر از اولاد ذکور واقف به شرط اکبریت سن و رشد، و یک نفر[از]اولاد ذکور علیاجاه، صبیهی واقف به شرط اکبریت در سن و رشد [است]؛
و در مورد اختلاف، استقلال با اولاد واقف[است]. و چنانچه یکی از این دو نفر متولی که تعیین شده،
در هر دورهای از ادوار زمان بعد از خود واقف الی آخر، بخواهد از (123) کارهایی که متعلق به متولی است، به شرحی که در اوراق وقفنامه درج شده، بدون عذر شرعی پهلو تهی (124)نماید و خود را کنار کشد و کارها را به عهدهی متولی دیگر اندازد
و در سر تقسیم منافع موقوفه مطالبهی حق نماید، به هیچ وجه حق ندارد؛ مگر آن که هر دو متولی باید همپا و همراه و همپشت بالمشاورة و المشارکة در کارهای روضهی عاشورا و روضهی دههی آخر شهر صفر که اطعام به فقراست، امورات را انجام دهند و حقالتولیه را بالمناصفه (125) ببرند؛
وگرنه، «مزد آن گرفت جان برادر که کار کرد (126) و خدای نخواسته، در صورت انقراض یکی از این دو سلسله، تولیت با سلسلهی دیگر[است]که دو نفر باشند به شرط اکبریت در سن و رشد. و چنانچه اولاد ذکور در آن سلسله منحصر به یک نفر شود، همان یک نفر متولی است به شرط صلاح. و خدای نخواسته،
در صورت انقراض هر دو سلسله، تولیت با متولی و نظارت با ناظر متصرف مدرسهی فخریه[است]، که مدرسهی مرحوم حاجی میرزا حسین خان مروی باشد. و صیغهی وقف بالعربیة والفارسیة جامعة لجمیع الشرایط والارکان، به نحو خلود و دوام جاری و واقع گردید
و به تصرف وقف داده شد و احکام وقفیت بر تمام مسطورات مترتب گردید، (فمن بدله بعد ماسمعه فانما اثمه علی الذین یبدلونه) (127)
و بعد از اجرای صیغهی شرعیه، به مبارکی و میمنت در مسجد مبارک محمودیه به عنوان مسجدیت نماز گزارده شد. امید است که خیر دنیا و آخرت برای جناب واقف معزی الیه، دام اقباله العالی، حاصل شود، به تاریخ شهر رجب قویئیل سنهی یک هزار و سیصد و بیست و پنج هجری (1325) (128) غشکه (129)
سجلات و حواشی
بسم الله الرحمن الرحیم
قد وقع الوقف المؤبد من الواقف المسدد، ابی مع شرایط الصحة و اللزوم والقبض و الاقباض و غیرها حسبما فصل فی هذه الاوراق. مصرفا و تولیة و موقوفا علیهم و غیره وفقا... (130) مادامت السموات والارضین فی الثامن والعشرین رجب الاصب 1325 (اثر دو مهر ناخوانا).
بسم الله الرحمن الرحیم
قد اجریت صیغة الوقف والتولیة حسبما رقم فی خمسة و عشرین صفحة و ستة اسطر و حاشیتین فی یوم السبت ثامن والعشرین رجب الاصب 1325. سجل و مهر جناب آقای محمدتقی سلمه الله.
بسم الله الرحمن الرحیم
قد اجریت صیغة الوقف علی النهج المقررة فی الشریعة المطهرة النبویة المطهرة علی مشرعها آلاف الصلوات والتحیة حسبما فصل فی مراتب الثمانیة و العشرین فصلا و فی طی الخمسة والعشرین صفحة و سطور الست من التولیة والنظارة والمصرف مع الشروط المرقومة فیها و له حاشیتین فی رجب الاصب و الاصم سنة 1325 و انا الاحقر «جمالالدین الحسنی» (مهر ناخوانا).
بسم الله الرحمن الرحیم
قد وقع الوقف المسطور علی الرقبات والکتب و الاشیاء المرقومة فی طی الخمسة والعشرین صفحة و ستة اسطر المشتملة علی الثمانیة والعشرین فصلا حسبما فصل متنا و هامشا فی محلین تولیة و نظارة و قبضا و اقباضا لدی الاحقر فی الثمانیة والعشرین من رجب الاصب سنة 1325. من الاحقر «مرتضی الغروی عفی عنه» (مهر درست خوانده نمیشود).
«یک دانگ[و]نیم از شش باب دکاکین و یک دکه، و یک دانگ[و]نیم از خانه را این جانب فروختهام؛ در حضور داعی وقف شده صحیح است. و انا الجانی. ابوالقاسم الحسنی اللاریجانی». (مهر ناخوانا)
توضیح آنکه یک صد جلد کتاب جواهرالاخلاق مرقوم در متن که باید در کتابخانه ضبط باشد، مقصود آن است که تا سی سال از حال تحریر حبس باشد و پس از سی سال، هر ده سال که بگذرد، ده جلد آن را به اهل آن یعنی اشخاصی که صلاحیت دارند از علما و مردمان معروف بادیانت و امانت یا روضهخوانهای موصوف بدین اوصاف بدهند.
لغایت نه ده سال که نود سال باشد، نود جلد آن را به شرح مزبور مجانی بدهند و ده جلد اخیر در خود کتاب خانه ابدالدوام بماند.
پی نوشت:
1-الذریعة الی تصانیف الشیعة، ج 5، ص 260.
2-مستفاد از مصاحبهی فرزند آیتالله مرعشی با پدر بزرگواشان، رادیو ایران، 9 / 6 / 1369.
3-رک: ایران در جنگ بزرگ، ص 384.
4-در متون اسلامی راجع به شفاعت رسول اکرم (ص) و ائمهی اطهار، علیهمالسلام، و نیز انبیای سلف و اولیای کامل و علمای عامل و شهدا و مؤمنان راستین، روایات بسیاری نقل و ضبط شده است که برای مزید اطلاع میتوان بحثهای مفید و مفصل قرآنی، روایی، فلسفی و اجتماعی را در المیزان فی تفسیر القرآن (ج 1، صص 186-155) ذیل آیهی 48 از سورهی بقره مورد امعان نظر قرار داد. همچنین رک: تفسیر ابوالفتوح رازی، ج 2، ص 224. الخلق (یوم یناد المناد) (5)مأخوذ از سورهی ق (50) آیهی 41: (و استمع یوم یناد المناد من مکان قریب).
5-مأخوذ از سورهی ق (50) آیهی 41: (و استمع یوم یناد المناد من مکان قریب).
6-اشاره به قسمتی از آیهی مبارکهی 31 از سورهی بقره (2) است.
7-نگارنده در کتب حدیثی که در دسترس داشت، حدیثی با این الفاظ نیافت، اما در متون عرفانی به همین صورت به رسول اکرم (ص) نسبت داه شه است.(تمهیدات عینالقضاة، ص 162؛ و مرصاد العباد، صص 80-79. این حدیث در متون حدیثی بدینگونه ضبط شده است: «کنت نبیا و آدم بین الروح والجسد»: الجامع الصغیر، ج 2، ص 97؛ کنوز الحقایق، ج 2، ص 43؛ فیض القدیر، ج 5، ص 53، و در حاشیهی صفحهی 54 اثر اخیر آمده است: این حدیث به صورت «کنت نبیا و آدم بین الماء والطین» مشهور است که من بر آن دست نیافتم. در تفسیر کشف الاسرار، ج 10، ص 294، حدیثی تلفیق یافته از دو حدیث مزبور وجود دارد که به نظر میرسد توسط مؤلف آن صورت گرفته باشد. سعدی نیز ضمن نعت رسول اکرم (ص) در بوستان، با اقتباس از این حدیث گوید:
بلند آسمان پیش قدرت خجل
تو مخلوق و آدم هنوز آب و گل
(کلیات، ص 204).
8-سورهی انبیا (21) آیهی 107.
9-اشاره به بخشی از آیهی شریفهی 40 از سورهی احزاب (33) است.
10-«صراط المستقیم»: چون «مستقیم» صفت «صراط» است. و باید از نظر تعریف و تنکیر با آن مطابقت داشته باشد، ضبط صحیح آن «صراط مستقیم» یا «الصراط المستقیم» است. اما وجه تسمیهی امام علی (ع) به «صراط مستقیم» مأخوذ از احادیث و اخباری است که از معصومین، علیهمالسلام، در تفسیر «صراط مستقیم» روایت شده و غالبا از باب جری و تطبیق به مصداق است.
11-سورهی تین (95)، آیهی 4.
12-مقتبس از آیهی 70 از سورهی اسرا (17) است.
13-«موجد کل»: «موجد»، اسم فاعل از مصدر ایجاد و به معنی ایجاد کننده و پدیدآورنده است و مراد از «موجد کل» ذات اقدس حضرت باری تعالی، جلت عظمته، است که به قدرت مطلقهی خویش کل هستی
14-«به هم رساند»: به هم رساندن در اینجا به معنی به دست آوردن است (رک: فرهنگ فارسی، محمد معین، ج 1، ص 614).را ابداع فرمود.
15-سورهی شعرا (26)، آیهی 84.
16-این بیت به اقتضای بیت مشهور حافظ سروده شده است:
هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق
ثبت است بر جریدهی عالم دوام ما
(دیوان، ص 22)..
17-ناظر است بدین بیت از خواجهی شیراز:
ترسم کزین چمن نبری آستین گل
کز گلشنش تحمل خاری نمیکنی
(دیوان، ص 946).
18-بخشی از حدیث شریف نبوی است (رک: الجامع الصغیر، ج 2، ص 80؛ فیض القدیر، ج 4، ص 473؛ تمهیدات عین القضاة، صص 136 و 291؛ و با اضافه شدن عبارت «ذخرا بله ما أطلعتم علیه» مختصر صحیح البخاری، ص 412). این حدیث به صورتهای دیگر نیز روایت شده است که برای مزید اطلاع میتوان بدین مأخذ مراجعه کرد: الجامع الصغیر، ج 1، ص 92، و ج 2، ص 50؛ فیض القدیر، ج 2، ص 467 و ج 4، ص 243؛ مثنوی معنوی،دفتر پنجم، صص 827 و 998.
19-اشاره به قسمتی از آیهی مبارکهی 133 از سورهی آلعمران (3) است.
20-ترکیب وصفی «الباقیات الصالحات» مأخوذ از سورهی کهف (18)، آیهی 46 است: (المال والبنون زینة الحیاة الدنیا و الباقیات الصالحات خیر عند ربک ثوابا و خیر أملا).
21-سورهی شعرا (26)، آیهی 88.
22-این حدیث در وسائل الشیعة، ج 3، ص 486 و مستدرک سفینة البحار، ج 4، ص 424، آمده است؛ با این اختلاف جزئی که بعد از «أعطاه الله» عبارت «بکل شبر منه أوقال» اضافه و عبارت «فی الجنة» حذف شه است. مضمون این حدیث با عبارتی کوتاهتر بدین گونه روایت شده است: «من بنی لله مسجدا بنی الله له قصرا فی الجنة من در و یاقوت و زبرجد» (کنز العمال، ج 7، ص 654). در همین مأخذ، صورتی دیگر از این حدیث را نیز میتوان ملاحظه کرد.
23-نسخه: قطاة. صحیح، آن است که این کلمه به فتح قاف خوانده شود؛ چنان که در اقرب الموارد، ج 2، ص 1017، آمده است: «القطاة: طائر فی حجم الحمام، صوته قطا قطا و قد یطلق الحمام علیه لمشابهة و هو نوعان: الجونی والکدری».
24-این حدیث عینا در وسائل الشیعة، ج 3، ص 486، ذیل حدیث شمارهی 2 و 6 نقل شده است؛ لیکن در جوامع حدیثی اهل تسنن با اندکی تفاوت از رسول اکرم (ص) روایت شده است: رک: سنن ابنماجه، ج 1، ص 244؛ کنز العمال، ج 7، ص 650؛ فتح الباری، ج 1، ص 545؛ فتح الباری، ج 1، ص 545؛ مستدرک سفینة البحار، ج 4، ص 424؛ الجامع الصغیر، ج 2، ص 168؛ فیض القدیر، ج 6، ص 96؛ کنز العمال، ج 7، ص 650.
25-عودلاجان، یکی از محلات جنوب قسمت مرکزی شهر تهران کنونی، و قسمت شرقی تهران قدیم است (رک: دایرةالمعارف فارسی، ج 2، ص 699؛ نیز: نقشهی دارالخلافهی طهران، در همین مأخذ، ج 1، صص 697 - 696 و 701-700).
26-دارالخلافه، عنوان شهر تهران در عهد قاجاریه بوده است؛ چنان که در عهد ناصرالدین شاه تهران را دارالخلافهی ناصری مینامیدند (رک: فرهنگ فارسی معین، ج 5، ص 495؛ برای اطلاع بیشتر از اوضاع شهر تهران در ادوار تاریخی، خصوصا در عهد قاجاریه، و آشنایی با مختصات جغرافیایی آن رک: دایرةالمعارف فارسی، ج 1، صص 703-695).
27-شیده، به کسر ال و سکون ثانی مجهول و فتح دال، نام یکی از شاگردان سنمار است که به جهت بهرام گور خورنگه و سه دیر ساخت (رک: برهان قاطع، ص 1321).
28-سنمار، معماری است رومی که قصر خورنق را برای نعمان بن منذر بساخت. (رک: برهان قاطع، ص 1181؛ فرهنگ فارسی معین، ج 5، ص 814).
29-سورهی کهف (18)، آیهی 46؛ نیز رک: حواشی ذیل شمارهی 19.،
30-در جوامع حدیثی فریقین یافت نشد. اما قریب بدین مضمون حدیث است از امام صادق (ع) که فرمود: «مشی المسلم فی حاجة أخیه المسلم خیر من سبعین طوافا بالبیت» (رک: مصادقة الاخوان، ص 46)؛ در کنز العمال، ج 9، ص 9، نیز آمده است: «لأن أعین أخی المؤمن علی حاجته، أحب الی من صیام شهر و اعتکافه فی المسجد الحرام»، امام صادق (ع) به صفوان بن جمال که حاجت حاجتمندی را برآورده بود، فرمود: «أما انک أن تعن أخاک المسلم أحب الی من طواف أسبوع بالبیت مبتدئا» (رک: الکافی، ج 2، ص 198؛ مصادقة الاخوان، ص 49). این احادیث همگی عمومیت مفهومی دارد که طبعا طالب علم یکی از مصادیق آن میتواند باشد. با این وصف راجع به جلوس در محضر علما و زیارت ایشان از امام علی (ع) حدیثی جامع مضامین احادیث مزبور بدینگونه روایت شده است: «جلوس ساعة عند العلماء أحب الی الله من عبادة ألف سنة. والنظر الی العالم أحب الی الله من اعتکاف سنة فی البیت الحرام. و زیارة العلماء أحب الی الله من سبعین طوافا حول البیت. و أفضل من سبعین حجة و عمرة مقبولة مبرورة - الخ» (رک: مستدرک سفینة البحار، ج 7، ص 345).
31-این حدیث عینا در مجانی الأدب، ج 2، ص 68، آمده و با اختلاف اندک نیز در قالب مثل ضبط شده است: «خیر المال ما أنفق منه» (رک: کتاب الامثال ثعالبی، ص 9).
32-ترامواه، همان تراموای (tramway) انگلیسی است که به طور اعم به معنی راهآهن است واگون برقی یا جز آن از روی آن عبور میکند و مسافرین را از نقطهای به نقطهی دیگر شهری میرساند، واگون برقی، واگون شهری، خط آهن شهری. صاحب فرهنگ نظام، ذیل تراموی آرد: ارابهی اسبی یا آتشی یا برقی که روی خط آهن راه میرود. در ابتدا که در تهران راه مذکور را ساختند، آن را تراموی و تراموه میگفتند (رک: لغتنامهی دهخدا، ذیل واژهی «تراموای»).
33-رقبات: جمع رقبة، در اینجا یعنی حق مالکیت نسبت به زمین (رک: فرهنگ فارسی، محمد معین، ذیل «رقبه»).
34-یخچال، در اینجا یعنی گودال بزرگ و سقفدار که در فصل زمستان یخها را در آن انبار میکردند تا در تابستان به مصرف رسانند. در گذشته جهت ذخیرهی یخ، برکههای کوچکی تعبیه میکردند و در فصل سرما آب در برکهها میانداختند. پس از یخ زدن آبها تکههای یخ را در محلی که در جهت ذخیرهی یخ در مجاورت برکه ساخته بودند انبار میکردند. این محل ذخیرهی یخ، عبارت از گودال عظیم دایره مانندی بود که سقفی مخروطی شکل و عظیم بر روی آن ساخته بودند، این محل را به نام یخدان یا یخچال مینامیدند (رک: فرهنگ فارسی، محمد معین، ذیل «یخچال»).
35-یخچاوان، یخدان، یخچال. لغتنامهی دهخدا (رک: حواشی، ذیل شمارهی 33). در فرهنگ فارسی، محمد معین، ج 4، ص 5250، کلمهی یخچائون با اندک اختلاف در معنی نیز بدین شرح آمده است: «گودالی است وسیع و عریض و کم عمق که در یخچالهای طبیعی احداث میکردند و در شبهای سرد زمستان در آن آب میانداختند تا بر اثر برودت منجمد شود و سپس یخهای گرفته شده را در گود یخچال میریختند». از قیاس این کلمه با یخچال مشخص میشود که یخچائون همان برکههایی است که آب در آنها میانداختند تا یخ بزند. تعبیر دیگر، یخچائون جای یخ زدن آب است و یخچال محل ذخیره و انبار کردن یخ.
36-بریه، مؤنث بری و منسوب به بر، یعنی بر سبیل نیکی و نکوکاری.
37-قویئیل: یکی از دوازده سال دورهی سنوات ترکان؛ سال گوسفند.
38-در نسخه، عدد 1325 روی کلمهی سیصد نوشته شده است.
39-دهلیز: دالان اندرونی، میانخانه و در، راهرو تنگ در بنا. این واژه به معنی راهرو میانهی ایوان و اتاق یا دالان و خانه است (رک: لغتنامهی دهخدا، ذیل «دهلیز»؛ فرهنگ واژههای فارسی در زبان عربی، ص 267).
40-مبال: جایی که در آن پیشاب ریزند، محل بول (رک: فرهنگ فارسی، محمد معین، ذیل «مبال»).
41-بالوعه: چاهی که در آن آب باران و آبهای فاسد ریخته شود، چاه فاضلاب، آبریز (رک: فرهنگ فارسی، محمد معین). در زبان عربی دو کلمهی بلاعة و بلوعه نیز به همین معنی به کار رفته است (رک: اقرب الموارد، ج 1، ص 59)؛ همچنین رک: لغتنامهی دهخدا، ذیل «بالوعه».
42-مضافات: جمع مضافه، در اینجا به معنی متعلقات و ضمایم (رک: فرهنگ فارسی، محمد معین).
43-مرافق، جمع مرفق، در اینجا یعنی وسایل آسایش. (رک: فرهنگ فارسی، محمد معین).
44-تجیر، پردهی بزرگ و ضخیم که آویخته نیست و بر ستونهای چوبین استوار است و در وسط حیاط یا اتاق برپا کنند تا قسمتی از آن از قسمت دیگر جدا شود (رک: لغتنامهی دهخدا؛ فرهنگ عمید) این گونه پردهها غالبا در مساجد و تکایا و حسینیهها برپا میشده تا حایلی میان جماعت مردان و زنان باشد.
45-خنچه، خوانچه، در اینجا به معنی سفره است، نه خنچهی عقد و عروسی؛ چنان که بنابر مدلول عبارت متن، خنچه را زیر اطمعهی زمان تعزیهداری حضرت سیدالشهدا مینهادهاند. از این گذشته، در فصل یازدهم همین وقفنامه، ضمن برشمردن اسباب و وسایلی که برای روضهخوانی در پارهای از ایام محرم و صفر و رجب و شعبان و رمضان و برای تهیهی روز غدیر وقف شده است، از خوانچه نیز با تعریف آن چنین یاد شده است: خوانچه که میز غذاخوری است.
46-ریاضت، در اینجا به معنی ورزش کردن است. (رک: لغتنامهی دهخدا، ذیل «ریاضت»).
47-قراولخانه، مکانی بلند قریب یک فرسنگ بیرون شهر که شب و روز سربازان در آن مراقب بودند و چون سپاه دشمن را از دور میدیدند، برای اطلاع مردم شهر آتشی روشن میکردند یا به وسیلهای آنان را آگاه میساختند (رک: فرهنگ فارسی، محمد معین، ذیل «قراولخانه»).
48-جلوخان، پیشگاه خانه و میدانگاه جلو در خانه (رک: لغتنامهی دهخدا، ذیل «جلوخان»).
49-جلوخان، پیشگاه خانه و میدانگاه جلو در خانه (رک: لغتنامهی دهخدا، ذیل «جلوخان»).
50-راسته بازار، بازار دراز که در دو طرف آن دکان باشد (رک: فرهنگ عمید، ذیل «راسته بازار»).
51-لوافی، زیلوبافی، گلیم بافی (رک: اقرب الموارد، ج 2، ص 1172).
52-رزازی: برنج فروسی.
53-بهاربند، در اینجا یعنی خانهی هوادار که فصل بهار در آن نشینند (رک: فرهنگ فارسی، محمد معین، ذیل «بهاربند»).
54-گردش شش شبانهروز، 144 ساعت میشود. بنابراین اگر هر ساعت را یک سهم فرض کنیم، شش ساعت و نیم در گردش شش شبانهروز، شش سهم و نیم از یک صد و چهل و چهار سهم خواهد بود.
55-آب چاوان، با توجه به معنی یخچاوان که ذیل تعلیقهی شمارهی 34 آورده شد، احتمالا به معنی گودال یا انبار سقفداری است که در آن آب میانداختند تا خنک بماند؛ مانند آب انبار که قبلا در منازل وجود داشت.
56-اراضی بیاض، زمینهایی که در آنها اثری از عمارت و گیاه نیست؛ چنان که در اقرب الموارد، ج 1، ص 70، آمده است: «الارض البیضاء: التی الانبات فیها»؛ و در المنجد، ص 56، نیز مذکور است: «بیاض الارض: أی ما لاعمارة فیه».
57-ذراع، واحد طول، و آن عبارت از ابتدای ساعد دست (مرفق) تا سر انگشتان است (رک: فرهنگ فارسی، محمد معین، ذیل «ذراع»).
58-وضع، در اینجا به معنی کاستن و کم کردن است.
59-نسخه: در هر ماهه. کلمهی در زاید مینمود و حذف شد.
60-ناشور، قسمتی پارچهی سفید پنبهای لطیفتر از کرباس و شبیه به متقال. پارچهای لطیفتر از کرباس و خشنتر از چلوار (رک: لغتنامهی دهخدا).
61-قطعات کرده، قطعات جمع قطعة است و قطعات کردن یعنی قطعه قطعه کردن، تکه تکه کردن، بریدن.
62-نسخه: غیر سادات باشد. کلمهی باشد با توجه به معنی جمله زاید مینمود و حذف شد.
63-رسد: در اینجا یعنی سهم و حصهای که به کسی میرسد. (رک: لغتنامهی دهخدا).
64-نتایج، جمع نتیجه، در اینجا به معنی پشت سیم از اولاد بدین ترتیب: فرزند، ولد؛ نوه، نواده؛ نتیجه، فرزند نوه (رک: فرهنگ فارسی، محمد معین؛ لغتنامهی دهخدا).
65-منسهم: این کلمه که اسم فاعل از مصدر انسهام است، در فرهنگها استعمال نشده است، اما از آنجا که در متن، مترادف با کلمهی منقسم آورده شده است، میتوان آن را به معنی سهم سهم شده و بخش بخش شده دانست.
66-وظیفهخوران، آنان که مقرری و مستمری گیرند؛ حقوق بگیران.
67-به هم رسیده باشد، به هم رسیدن در اینجا یعنی پیدا شدن، به وجود آمدن، پدید شدن است.
68-نسخه: و وظیفهی او؛ که «و» با توجه به معنی جمله زاید مینمود و حذف شد.
69-نسخه: پیپ. به قیاس معنی جمله اصلاح شد.
70-نسخه: لنطر. در معنی این کلمه گفتهاند: لنتر: نوعی چراغ از شیشه به بزرگی کاسهای بزرگ که در آن روغن یا پیه کنند و فتیلهای دارد و آن را با دو زنجیر از سقف آویزند. شاید این کلمه از لاتینی لانترنا (Lanterna) مأخوذ باشد. چراغی آویختنی چون قندیل (رک: لغتنامهی دهخدا؛ فرهنگ فارسی، محمد معین). بلور جهت جلوخان مدرسه - دستگاه. / چراغ و فانوس شیشهی بزرگ جهت دالان مدرسه - عدد./ چراغ شیشه متعلق به صحن مدرسه - 4 عدد. / چراغ شیشه متعلق به بالوعه - عدد./ چراغ شیشهی گلدستهی سر درب مدرسه - 8 عدد. / زیلوی حجرات متعلق به طلاب - 7 پارچه./ زیلی متعلق به اطاق مدرس - یک پارچه. / زیلوی متعلق به کتابخانه - 2 پارچه./ قالیچهی عراقی متعلق به کتابخانه - 2 پارچه./ قالیچهی عراقی متعلق به اطاق مدرس - پارچه./ مجموعه 71-مجموعه، در اینجا یعنی قسمی سینی بزرگ مدور مسین که در آن ظروف غذا را جا دهند و حمل کنند. این کلمه به صورت مجمعه نیز به کار میرود (رک: لغتنامهی دهخدا؛ فرهنگ فارسی محمد معین، ذیل «مجمعه»).
72-همان تغار است: تشت گلین که در آن آب کنند، ظرف آب. (رک: لغتنامهی دهخدا). این کلمه، ترکی است و به شکل تقار، طغار و تغار ضبط شده است. اما صورت رایج آن، همان تغار است که علاوه بر معنای موافق این مقال، معانی دیگری نیز دارد که برای مزید اطلاع میتوان این منابع را از نظر گذراند: فرهنگ اصطلاحات دیوانی دوران مغول، صص 94-92؛ لغتنامهی دهخدا؛ فرهنگ فارسی، محمد معین، معرب این واژه تیغار است که «یاء» آن زاید است (رک: اقرب الموارد، ج 1، ص 77؛ فرهنگ واژههای فارسی در زبان عربی، ص 139).
73-تهیه: در اینجا یعنی آنچه برای پیشرفت کار و انجام آن آماده و حاضر کنند (رک: لغتنامهی دهخدا).
74-سه چهار یک، سه چارک که از قرار هر چارک ده سیر، در مجموع سی سیر میشود و به عبارت دیگر سه چهارم یک من است.
75-همان پاتیل است: ظرف بزرگ مسین و جز آن که دهانهی آن فراختر از شکم است و در آن چغندر و آشهای بزرگ و فرنی و امثال آن پزند، دیگ حلواپزان (رک: لغتنامهی دهخدا).
76-قاب، در اینجا یعنی دوری بزرگ کوچکتر از لنگری که در آن چلو و پلو و جز آن کنند، بشقاب بزرگ لب تخت (رک: فرهنگ فارسی، محمد معین؛ فرهنگ عمید ذیل «قاب»).
77-قدح، ظرفی که در آن چیزی بیاشامند، کاسه، کاسهی بزرگ. در النقود العربیة، ص 39، آمده است: کلمهی قدح از کلمهی Cadus لاتینی گرفته شده است آن را نخست از خزف میساختند و سپس از چوب و سپس از مس نیز معمول گردید (رک: لغتنامهی دهخدا؛ فرهنگ عمید).
78-افشره، هر چیز که آن را افشره باشند و به عربی عصاره گویند، آبی که از فشردن میوهها گیرند، عصارهی مایعی که به وسیلهی فشار از میوهها استخراج کنند (رک: برهان قاطع؛ فرهنگ فارسی، محمد معین).
79-وزیری، در اینجا به معنی ظرفی پهن و کوچکتر از دوری است (فرهنگ فارسی، محمد معین).
80-نسخه: برانی. در معنی این کلمه آمده است: بورانی: نان خورشی که از اسفناج و کدو و بادمجان با ماست و کشک سازند، خوراکی که از اسفناج درست میکنند، اسفناج آبپز یا اسفناج که پس از آبپز کردن در روغن سرخ کنند، از بادنجان نیز درست میکنند (رک: فرهنگ فارسی، محمد معین؛ فرهنگ عمید). معرب این واژهی بورانیه است و فیروزآبادی نیز زیر لغت بورانیه پختن این خوراک را به بوران، دختر حسن بن سهل نسبت داده است: فرهنگ واژههای فارسی به عربی، ص 103.
81-همان ملاقه است. مأخوذ از واژهی عربی ملعقه و محرف آن است و در فرهنگها بدین شکل ثبت شده است. (رک: برهان قاطع، ذیل «ملعقه»؛ فرهنگ فارسی، محمد معین ذیل واژهی «ملاقه»).
82-قیمهکنی، قیمه کردن یعنی ریز کردن، خرد کردن (گوشت و جز آن را) (رک: فرهنگ فارسی، محمد معین).
83-سماوار، سماور، این واژه، بیگانه و مأخوذ از زبان روسی است و ظاهرا در گذشته با افزودن الف بعد از «و» تلفظ و تحریر میشده است.
84-مسوار، فلزی مخلوط است. قسمت عمدهی آن را مس تشکیل میدهد که با فلزی دیگر آمیخته است. رنگ آن، به رنگ طلاست و کمتر زنگ میزند و تیره میشود. از مسوار در صنایع مختلفه، از قبیل صنایع الکتریکی ساختن پوکهی فشنگها و سیم برق استفاده میکنند. در قدیم سماورهای عالی را از ورشو یا مسوار میساختند (رک: فرهنگ فارسی، محمد معین؛ لغتنامهی دهخدا).
85-توسط نمایند، توسط کردن، یعنی وساطت و میانجیگری کردن.
86-متعه، نوع خاصی از عقد نکاح است که در آن زن برای مدت معینی در مقابل مهر معین به زوجیت مردی در میآید. (فرهنگ فارسی، محمد معین). (رک: لغتنامهی دهخدا).
87-رسد، در اینجا به معنی سزاوار باشد (رک: برهان قاطع).
88-نسخه: سال را. کلمهی «را» با در نظر گرفتن معنی جمله، زاید مینمود و حذف شد.،
89-در نسخه، کلمهی «را» بعد از واژهی «مدرسه» آمده بود و جمله مبهم مینمود که با تغییر جای این کلمه، جمله اصلاح شد.
90-نسخه: او. به قیاس معنی عبارت اصلاح شد.
91-جهول ظلوم: مأخوذ است از آیهی کریمهی (انا عرضنا الأمانة علی السموات والأرض الجبال فأبین أن یحملنها و أشفقن منها و حملها الانسان انه کان ظلوما جهولا). سورهی احزاب (33)، آیهی 72..
92-مهر منگنه، ظاهرا نوعی مهر بوده است که بدون استفاده از مرکب، در اثر فشار نام کس یا نقش چیزی را بر کاغذ ثبت میکردهاند.
93-غره، در اینجا یعنی روز اول ماه قمری؛ مقابل سلخ. این کلمه غالبا در قالب ترکیب اضافی با نام ماه قمری به کار میرود، مانند غرهی شوال، غرهی صفر و نظایر آن.
94-نسخه: در ایام، کلمهی «در» با توجه به صدر عبارت زاید مینمود حذف شد.
95-نسخه: در غیر. کلمه «در» به قیاس معنی عبارت زاید مینمود و حذف شد.
96-شارع مقدس رسول اکرم (ص)، لقب حضرت خاتم الانبیاء صلوات الله علیه است.
97-کار اطفال به خرسک بازی شود، این جمله مقتبس از کلام سعدی است که در گلستان آمده است:
استاد معلم چو بود بیآزار
خرسک بازند کودکان در بازار
(کلیات، ص 155).؛
98-همیشگی، در اینجا یعنی همیشه، همواره.
99-لباده، قسمی جامهی مردانه دراز است که روی دیگر جامهها پوشند، بالاپوش که در روزهای بارانی پوشند: لبادهی برک، لبادهی ماهوت ((رک: لغتنامهی دهخدا؛ فرهنگ فارسی، محمد معین).
100-صوت اعلامی، صدایی که به وسیلهی آن مردم را از امری مطلع وباخبر سازند.
101-راست کردن، در اینجا یعنی انتظام دادن، مرتب کردن ((رک: لغتنامهی دهخدا).
102-موقوف شود، موقوف شدن در اینجا یعنی قطع شدن، خاموش شدن.،
103-مسألهدان، کسی که از احکام شرعی، اعم از عبادات و معاملات و جز آنها اطلاع کافی داشته باشد.
104-سه شب احیا، احیا در اینجا یعنی شب زندهداری کردن؛ و منظور از سه شب احیا، شب نوزدهم، بیست و یکم و بیست و سوم ماه مبارک رمضان است.
105-در نسخه، «از امنای تجار را» قبل از «نشناسد» آمده بود که با تغییر جای این کلمات، عبارت اصلاح شد.
106-موضوع نمودن، کسر کردن، کاستن.؛
107-نسخه: اولی. با توجه به سیاق کلام در تطبیق صفت و موصوف از جهت تذکیر و تأنیث اصلاح شد.
108-خروار به وزن تبریز، برابر است با یک صد من تبریز؛ و یک من تبریز برابر است با 40 سیر برابر است با 970ر2 کیلوگرم - 5464ر6 پوند انگلیسی. بنابراین، یک خروار به وزن تبریز برابر است با 297 کیلوگرم برابر است با 64ر654 پوند انگلسی (رک: فرهنگ فارسی، محمد معین، ذیل «من» و «خروار»).
109-نسخه: باید متولی. کلمهی «متولی» به جهت تکرار زاید مینمود و حذف شد.
110-در نسخه، کلمهی «ختم» در آغاز جمله، قبل از «یک کلامالله» آمده بود که با تغییر جای این کلمه و افزودن «و» قبل از آن، جمله اصلاح شد.
111-نسخه: متولی، کلمهی «متولی» به جهت تکرار زاید مینمود و حذف شد.
112-سیاهه، نوشتهای که در آن تفصیل رخوت و اسباب و اسامی مردم و کتاب و امثال آن باشد و اقلام دخل و خرج و مانند آن را نویسند (رک: برهان قاطع؛ فرهنگ فارسی، محمد معین).
113-نسخه: ذغال.
114-نسخه: ادعیه. صورت صحیح این کلمه، ادعیه بدون تشدید باشد که جمع دعاست.
115-نسخه: او. به قیاس معنی عبارت اصلاح شد.
116-نسخه: من جمله از. کلمهی «از» با توجه به معنی جمله زاید مینمود و حذف شد.
117-نسخه: در آخر هر شش ماه تعیین نمایند. کلمات «در آخر هر شش ماه» با توجه به تکرار زاید مینمود و حذف شد.،
118-تفریغ حساب، پرداخت حساب و فارغ شدن از آن؛ واریز کردن حساب و فراغت از آن (رک: لغتنامهی دهخدا؛ فرهنگ فارسی، محمد معین).
119-حضرات مفصله، آقایانی که نامشان به تفصیل بیان شده است. از این اشخاص در عبارت پیشین بدین شرح سخن رفته است: متولی، ناظر، سه نفر طلبه، مدرس، امام جماعت و کتابدار.
120-مجرا دارند، یعنی اجرا کنند، به مرحلهی اجرا درآورند.
121-یخچوانها، ظاهرا مخفف یخچاوان است (رک: حواشی، ذیل شمارهی 34).
122-نسخه: یک نفر از ایشان را. به قرینهی عبارت بعدی اصلاح شد.
123-نسخه: در، به قیاس معنی جمله اصلاح شد.
124-پهلو تهی نماید، پهلو تهی کردن یعنی کناره کردن از کاری، پرهیز کردن، کناره گرفتن.
125-بالمناصفه، نصفانصف، نیمی از آن و نیمی از این (رک: فرهنگ فارسی، محمد معین، ج 4، بخش 2، ص 41). این کلمه قید است، و مناصفه خود به تنهایی، مصدر باب مفاعله و به معنی «چیزی را با کسی دو نیم کردن» است (رک: دستورالاخوان، ج 1، ص 611).
126-این مصراع از سعدی است که بیت کامل آن در مواعظ چنین آمده است:
نابرده رنج گنج میسر نمیشود
مزد آن گرفت جان برادر که کار کرد
(کلیات، ص 712).
127-سورهی بقره (2)، آیهی 181.
128-در نسخه، عدد 1325 روی کلمهی «سنه» نوشته شده است.
129-غشکه، به حساب جمل، عدد 1325 میشود که سال تحریر وقفنامه است..
130-در اینجا کلمهای کتابت شده که ناخواناست.
منبع:
میراث جاویدان (شماره 29)
نویسنده:علیرضا میرزا محمدمقدمه
وقفنامهی مسجد و مدرسهی محمودیه از معدود وقفنامههای جامع و مانعی است که در عهد سلطنت مظفرالدین شاه قاجار با خط نستعلیق به سلک کتابت درآمده و در نهایت دقت و رزانت تدوین یافته است. این وقفنامه در 1324 هق، همراه با کتاب جواهرالاخلاق، نوشتهی واقف، به قطع رحلی و درصد نسخه چاپ سنگی شده است.
محل کنونی مسجد و مدرسهی محمودیه که این وقفنامه مختص بدان است، در خیابان چراغ برق بین چهارراه سرچشمه و سهراه امین حضور واقع است که به گذر میرزا محمود وزیر نیز شهرت دارد.
بنابر وقفنامه، این مسجد و مدرسه از نظر موقعیت جغرافیایی «در راستهی خیابان دولتی، قرب گذر سرچشمه، محلهی عودلاجان من محلات دارالخلافهی طهران که در آن مجرای آب روان قنات مرحوم خلدمکان حاج علیرضا، طاب ثراه، میباشد» قرار دارد و محدود بدین حدود است:
حد شرقی به خانهی والدهی حاجی محمد خان، معروف به باجی اصفهانی. حد غربی به خانهی علی نقی خان. حد شمالی به خیابان دولتی که عبور ترامواه میشود. حد جنوبی به خانهها.
از نام و نسب مؤلف وقفنامه ذکری نرفته است. اما واقف موقوفات مزبور، آقا سید محمود طهرانی معروف به جواهری است که از ادبا و فضلای سدهی سیزدهم هجری قمری بوده است؛
چنان که شیخ آقا بزرگ طهرانی پس از یاد کرد کتاب جواهر الاخلاق وی، او را چنین معرفی کرده است:
و هو البانی والواقف للمدرسة المحمودیة و ما یتعلق بهامن الموقوفات الواقعة فی طهران فی محلة سرچشمه (1)در اهمیت مدرسهی محمدیه همین بس که بزرگانی چون شیخ عبدالنبی نوری از فقیهان برجسته و سرشناس تهران در این مدرسه به تدریس اشتغال داشت،
و در همین مدرسه بود که فقیه بزرگوار، آیتالله مرعشی در 1342 ه ق پس از بازگشت از نجف و سکونت در تهران به جلسات درس فقه و اصول شیخ میشتافت و بهره میگرفت (2)
میرزا کوچک خان هم پیش از آنکه زعامت انقلابیون جنگل را بر عهده گیرد، در این مدرسه که گویا به کلبهی علوم قدیم شهرت داشت، کسب دانش میکرد. (3)این وقفنامه از جهاتی حایز اهمیت است که به طور اجمال این موارد را دربر میگیرد:
الف.ترغیب و تأکید بر کارهای نیک و احداث مراکز تعلیم و تربیت و ایجاد آثار و ابنیهی عامالمنفعه به عنوان باقیات و ذخیرهی روز رستخیز و معاد؛
ب.روش صحیح بهرهبرداری از موقوفات و مصرف مناسب و بجای آنها براساس ضابطهای استوار، آنسان که امکان بروز هرگونه خلاف و سوءاستفاده از دستاندرکاران سلب شود و تصور خطا و خیانت در ادارهی امور نرود.
ج.کیفیت سکونت طلاب علوم دینی در مدارس علمیه و شیوهی تدریس و تحصیل و معیشت، به انضمام برنامهی تحصیلی خاص و انواع کتب مورد استفاده در این گونه مدارس که مشتمل است بر: قرآن کریم، کتب ادعیه، تفاسیر مختلف، صرف و نحو عربی، فرهنگهای لغت عربی و فارسی، کتابهای حدیث و اخلاق، فقه و اصول، رجال و تاریخ، و متون نظم و نثر فارسی؛
د.تبیین تکالیف متصدیان و کارکنان شامل کتابدار، مدرس، امام جماعت، معلم، مشاق، قاری، مؤذن، خادم، متولی، ناظر و نیز حوزهی فعالیت و میزان حقوق هر یک از آنان؛
ه.دستورالعمل برگزاری روضهخوانی در ماههای رجب و شعبان و رمضان، عزاداری در ایام ماههای محرم و صفر، مصارف روز عید غدیر، اطعام فقرا و مساکین و نیز موارد مشابه دیگر؛
و.شناخت محدودهی تهران در عهد قاجاریه و آشنایی با محلات و مناطق آن، که گذرها، بازارها، مساجد، قنوات، کاروانسراها، خیابانها، و دیگر اماکن را دربر میگیرد (رک: فصل پنجم وقفنامه).
ز.اطلاع یافتن از وسایل و اشیا و تعبیراتی که در آن روزگار معمول بوده و امروزه نام یا کاربرد برخی از آنها تقریبا منسوخ شده است و اسامی برخی از آنها را میتوان تنها از زبان سالخوردگان اصیل تهرانی شنید.
این واژگان غالبا مختص به اسباب و لوازمی است که معمولا در منازل و مساجد مورد استفاده قرار میگرفته و بعضا به اماکن و ابنیه و اشیای یگر تعلق داشته و از دیدگاه مردمشناسی درخور توجه و مطالعه است (رک: فصل هشتم یا یازدهم وقفنامه).
ح.آگاه شدن از برنامهریزی فرهنگی و شیوهی اجرا و نظارت تا حصول نتیجه؛ بر این اساس، محصلان علوم ملزم بودهاند که در کسب دانش نهایت جدیت را روا دارند و به موازات پیشرفت علمی به تهذیب نفس بپردازند تا در علم و عمل مقامی شایسته یابند.
در این راستا، تدوین مقررات مربوط به استفاهی طلاب از حجرههای مدرسه و نحوهی پیشرفت تحصیلی و تشویق محصلان برجسته قابل ملاحظه است. تعیین ضوابط خاص برای کتابداران و روش معمول کتابداری و امانت گرفتن کتاب در آن زمان، از جمله مسائل فرهنگی چشمگیر در این وقفنامه است.
ارتباط استاد و شاگرد از نظر رفتاری و نیز دقت در نگهداری از اموال و چگونگی استعمال ظروف و اسباب و وسایل موقوفه از اهمیتی بسزا برخوردار است.
عنایت به آموزش و پرورش و تأکید بر رعایت اصول اخلاقی در تمام مباحث وقفنامه از دانش و بینش کافی واقف و تعهد الهی وی در احیای ارزشهای فرهنگی اسلام حکایت دارد که با مطالعهی آن میتوان بدین امر وقوف یافت.
در مجموع میتوان گفت که این وقفنامه، نظامنامهی جامعی است که فرهنگ تعلیم و تربیت اسلامی را در حوزههای علمیه به شیوهی سنتی تبیین میکند و چه بسا این وجه، گذشته از سنت وقف و ارزشهای مترتب بر آن، از ممیزات برجستهی چنین وقفنامهای به شمار آید.
فصول و شعب وقف نامه
این وقفنامه مشتمل بر یک مقدمه و بیست و هشت فصل است که فصل ششم خود بیست و سه شعبه دارد. مقدمه با حمد الهی ونعت رسول اکرم (ص) وائمهی اطهار آغاز شده وسپس از مباحثی بدین شرح سخن به میان آمده است:
«فضیلت انسان و ترغیب او به تأسیس آثار خیریه»؛ «همت و توفیق واقف و بنیانگذار مسجد و مدرسهی محمودیه»؛ «مکان و کیفیت ساخت مسجد و مدرسهی محمودیه و معلم خانهی اطفال» و «موقوفات مسجد و مدرسهی محمودیه و وجوه مصارف آنها».
خصایص رسم الخطی
در رسمالخط این وقفنامه گاهی نشانههایی از شیوهی کتابت قدیم به چشم میخورد؛ چنان که فیالمثل کاتب در سراسر متن «گ» را به صورت «ک» و کلمات «حیات» و «صلاة» را به شکل «حیوة» و «صلوة» تحریر کرده است.
در برخی موارد رسمالخط واژهها به دو گونه ضبط شده است، مانند: هیأت و هیئت، ششماه و شش ماه، از این و ازین، در این و درین، شمایل و شمائل، شعائر و شعایر، جهت و جهة و جز آنها که به منظور هماهنگی، و شیوهی متداول کنونی انتخاب شد.
همچنین کلمات مختم به های غیر ملفوظ، هنگام الحاق به «ی» نکره به صورت «ه» نگارش یافته است. الحاق «به» حرف اضافه به اسما، و الحاق حرف تأکید یا زینت به افعال، و اتصال حرف ربط «که» و فعل ربطی «است» به اسم ماقبل آنها از دیگر اختصاصات رسمالخط این وقفنامه است.
کلمات مختوم به «اء» غالبا با علامت مد و حرف «آ» در بسیاری از واژگان بدون مد آورده شده است.
روش مختار ما در کتابت و استنساخ کلمات و حروف یاد شده، حتیالامکان رعایت قواعد رسمالخط رایج امروزین است تا قرائت متن برای خوانندگان به سهولت انجام پذیرد.
در تصحیح متن وقفنامهی حاضر، بدون توسل به هرگونه حدس و گمان یا ذوق و سلیقه در حفظ امانت کوشیدهایم و در نهایت سعی و دقت به ضبط متن پرداختهایم. منتها در پارهای موارد، به منظور رفع نقایص جزئی دستوری، الزاما کلمهای به متن افزوده شده که میان دو قلاب[]قرار گرفته است.
شیوه ی نثر وقف نامه
قبل از آنکه از موضوعات مهم و متعدد دربارهی شیوهی نگارش این اثر سخن به میان آید و مطالب دستوری و زبانشناسی با ذکر مثال مورد امعان نظر قرار گیرد، یاد کرد کلیاتی در این باب لازم به نظر میرسد.
1.مقدمهی وقفنامه با نثری متین و غالبا موزون و مسجع تحریر شده است، مانند:
پس لازم است کسی را که دست قدرت ایزد به قامت وجودش خلعت حیات انسانیت پوشانید و فرقش را به تاج کرامت (و لقد کرمنا) مزین گردانید، مانند حیوانات حاصل زندگانی خود را خوردن و خفتن نداند و روزگار خویش را به تنآسایی و غفلت و کاهلی و کسالت نگذراند....
2.استشهاد به آیات شریفهی قرآنی و استناد به احادیث و روایات؛
3.جز در چند مورد معدود، در این متن از شعر فارسی اثری نمیتوان دید.
4.کلمات، ترکیبات، نعتها و عبارات عربی در متن، فراوان به کار رفته است.
5.کاربرد مترادفات، تتابع اضافات، تکرار الفاظ از دیگر ویژگیهای این وقفنامه است.
مشروح خصایص نثر این اثر بدین قرار است:
روش جمع بستن کلمات
جمع کلمات فارسی و عربی به گونههای مختلف، در این متن چشمگیر و قابل ملاحظه است که به نمونههایی از هر کدام اشاره میشود:
1.جمع های مکسر:
مساکن، جاهر، زواهر، علوم، حقایق، اشیا، ابواب، قواعد، فواید، مراتب، نفایس، فنون، اوصیا، اصفیا، اولاد، شموع، قوا، مدارک، نتایج، اصوات، وظایف، تجار، امنا، دراویش، عجزه، عمیان، مدارس، اهالی، اصناف، تکالیف، اوراق، خدام، مدارج، مصایب، متاعب، حوادث، نوایب، آثار، فقرا، ایتام، مساجد، اسباب، جلایل، اعمال، شمایل، اطهار، انبیا، اطفال، ازمنه، شوایب، فتن، شعایر، شرایع، توابع، لواحق، حدود، مجالس، طلبه، اجلا، علما، اعلام، فصول، شرایط، دکاکین، قنوات، مصارف، سهام، اشعار، امثال، احوال، رؤسا، اوصاف، ایام، اعیان، همم، حوایج، طلاب، ارحام، کتب، خطوط، اساتید، تواریخ، حکما، شعرا، ظروف، مرافق، صفوف، اوقات، اطعمه، املاک، منافع، لیالی، عطایا، ادعیه، اقربا، اشخاص، اوقاف؛
2.جمع با «ات»:
مقامات، تحیات، تسلیمات، زاکیات، حیوانات، ترقیات، درجات، خیرات، مبرات، مأکولات، ملبوسات، توفیقات، جاریات، طاعات، عبادات، برکات، محلات، حجرات، ساعات، متعلقات، رقبات، مستغلات، آلات، مضافات، محذورات، قطعات، سادات، تعمیرات، تقلبات، تصرفات، سعادات، ثقات، خدمات، شعبات، سنوات، اتفاقات، حضرات، ترتیبات، مسطورات؛
3.جمع با «ین»:
متعلمین، واصلین، عارفین
محصلین، طالبین، مهندسین، واعظین، مصلین، مدعوین، مأمومین، مجانین، ساکنین؛
4.جمع بستن کلمات عربی با «ان»: واقفان، ساکنان، جاهلان، غافلان، معماران؛
5.جمع بستن کلمات عربی با «ها»: خاطرها، طرحها، قرآنها، کتابها، اعمیها، متولیها؛
6.جمع بستن کلمات جمع عربی با «ات»: لوازمات، امورات، شروطات، مصارفات، مخارجات؛
7.جمع بستن کلمات جمع عربی با «ان» و «ها»: اولادان، خدامها؛
8.جمع بستن کلمات مرکب عربی - فارسی با «ان» و «ها»: وظیفهخواران، پستفطرتان، عروسیخانهها، مریضخانهها.
9.جمع بستن کلمات فارسی با «ان»: راهنمایان، پیشوایان، خردمندان، مردمان، همگنان، پیغمبران، نمازگزاران، دیگران، آقایان؛
10.جمع بستن کلمات فارسی با «ها»: راهها، پلها، زبانها، زیلوها، قالیچهها، خانهها، یخچاوانها، ایوانها، دالانها، خنچهها، چیزها، دهلیزها، بامها، شبها، چراغها، کارها، مهمانیخانهها.
11.جمع بستن کلمات مختوم به های غیرملفوظ با «ان»: فرزانگان، از پای افتادگان، خلیفگان.
استعمال کلمه ی تثنیهی عربی
کلمات مثنای عربی ندرتا در پارهای از عبارات این اثر دیده میشود که گاهی کلمهی «دو» پیش از آنها به کار رفته است مانند: از هر یک از دو دکهی جنبین درب دالان بزرگ سرای خدایی که در سمت شمال راسته بازار واقع است... (فصل پنجم)؛ از هر یک از دو باب دکانهایی که جنبین دکههای مزبورهی درب دالان کوچک سرای خدایی است... (فصل پنجم)؛ سید اسدالله و آقا سید جواد ولدان واقف... (فصل بیست و هشتم).
مطابقه ی صفت و موصوف
غالبا صفت و موصوف در عبارات عربی ز جهت افراد و جمع یا تذکیر و تأنیث با هم مطابقت دارند مانند: حکومت کامله، نفس ناطقه، قدرت شامله، سعادت دنیویه، نعمت اخرویه، نقطهی منوره، رحمت ربوبیه، مدرسهی میمونه، مدرسهی مبارکه، همت علیا، عزیمت عظمی، سلسلهی جلیله، مسجد مبارک،
مکان شریف، توفیق ربانی، تأیید سبحانی، سعی کامل، اهتمام بلیغ، سهم مزبور، فواید جلیله، مراتب جمیله، قوای عالیه، مدارک سامیه، نتایج عظیمه، حدود اربعه، علوم دینیه، فصول مسطوره، مصارف معینه، لیالی متبرکه، کتب علمیه، زوایای مزبوره، اعمال لغویه، اوصاف مذکوره، همم عالیه،
حوایج لازمه، املاک موقوفه، ترقیات کامله، درجات عالیه، خیرات اجاریه، مقامات عالیه، مستغلات مشروحه، تعمیرات لازمه، ترتیبات مذکوره، سنوات عدیده، تسلیمات زاکیات، خیرات جاریات، جواهر زواهر، طلاب ساکنین.
البته گاهی نیز کلمات عربی به شیوهی زبان فارسی، یعنی عدم انطباق صفت و موصوف در متن وقفنامه به کار رفته است مانند: روضهی مقدس، همت عالی، سعادت کامل، علوم ربانی، امورات جزئی، شروطات مخصوص، سعادات اخروی، اولاد اطهر.
لغات و ترکیبات و عبارات عربی
کاربرد کلمات و جملات و نعتهای عربی از جمله خصایص آشکار و چشمگیر این اثر است. البته گاهی بخشی از عبارت را جملهای عربی تشکیل میدهد و نیز بعضا واژههایی تنویندار در این متن دیده میشود که این موارد در این باره قابل توجه است:
ترکیبات عربی
صراط المستقیم، قرةالعین، دارخلافه، رب العالمین، رفیع البنیان، خاتم النبیین، مالالاجاره، بعبارة اخری، بالفعل، اطعام المساکین، عینالحیاة، حقالتولیه، حقالنظاره، حقالمباشر، حقالتدریس، فوقالعاه، محتاج الیه، من غیر حق، عندالله،
عندالرسول، بلاامساک، خیرالبشر، کلامالله، سلیم النفس، ذویالحقوق، ظاهر الصلاح، مغشوش الحال، موقوف علیهم، بنفسه، قلیل البضاعه، حتیالمقدور، نفسالامر، بلامالک، فیالجمله، حسبالشرط، فی صحة سکونه، مرجع الانام، ابوالارامل والایتام، حجةالاسلام، بالمشاورة والمشارکة، الی آخر، حسب المقرر، بالمناصفه، هکذا.
جمله های نعتی
جلت عظمته، دام اقباله العالی، علیهالسلام، طاب ثراه، صلی الله علیه و آله و سلم، علیه آلاف التحیة والثناء، معزی الیه، ادام الله ظلهم العالی، عزو علا؛
جملات و عبارات عربی
جملات عربی که گاهی مختصر است و گاه مطول، به صورت مستقل یا مکمل عبارات فارسی متن به کار رفته است مانند:
الحمدلله الواقف علی ضمایر العباد الموفق للخیرات الجاریات لیوم المعاد المفیض للبرکات التامات الباقیات الی یوم المیعاد؛ والصلاة والسلام علی خیر خلقه محمد و آله شفعاء الخلق یوم یناد المناد (مقدمه) /
و صلوات بلا انتها و تحیات لاتعد و لا تحصی نثار مرقد اقدس و روضهی مقدس بسط نور شهود... محمد مصطفی علیه من الصلوات ازکاها و من التحیات انماها مادام البحر محیطا والارض بسیطا. (مقدمه) /... وقف مؤبد و حبس مخلد نمود قربة الی الله و طلبا لمرضاته یک باب مسجد مبارک و مدرسهی میمونهی مسماة بمحمودیه و معلمخانهی اطفال فقرا و ایتام را..
. (مقدمه) / ان شاء الله. (فصل دوازدهم) / مهما امکن. (فصل شانزدهم) / مادام الحیاة. (فصل بیست و هشتم) / اولا متولی را میباید مناف املاک را صرف در آبادی آن کند، ولو به سنوات عدیده، حتی یکمل البناء و یتم العمارة. (فصل بیست و چهارم) /
و همچنین در شروطات مخصوص دیگر در حق امام جماعت و مدرس و غیر ذلک من الشروط الاخر که عدم آنها صلاح باشد یا اصلح، متولی مأذون است. (فصل بیست و پنجم) / و صیغهی وقف بالعربیة و الفارسیة جامعة لجمیع الشرایط والارکان به نحو خلود و دوام جاری و واقع گردید. (فصل بیست و هشتم)؛
کلمات تنوین دار
مستمرا، تخمینا، منفردا، مشروحا، مفصلا، معجلا، غاصبا، اقلا، تبرعا، ابدا، توضیحا، مقررا، اشتباها؛
استعمال لغات عربی
احصا، تحفه، مدرس، تعلیم، استعداد، تحصیل، تمهید، مرقد، اقدس، بسط، اعجاز، شهود، حکمت، حضرت، خلیفه، وجود، ذوالجلال، هیکل، مظهر، کرامت، غفلت، موجد، مورث، امتیاز، مفهوم، تشریف، سفینه، شراع، جود، مشرع، شریعت، منبع، حقیقت، غره، مقدم،اطهر، خبیر، بصیر، مضمون، خلعت، حیات، فسق، فجور، مستعار، مؤبد، مخلد فوز، محمدت، مغفرت، فیض، کافل، مستطاب، مفاد، اختتام، سبحان، نحوست، توسیع، تسهیم، تفویض، مشاق، مکبر، مؤذن، مسطور، کم و کیف، موقوف، اطعام، حصه، منسهم، متعه، عاق، مشتغل، حزب، وظیفه، منوط، مناجات، احیا، فهیم، ازاله، جهول، ظلوم، تقریب، تفتیش، تعظیم، تفخیم، اقتفا، امتثال، انعقاد، اعانت، مجلس، مشوق، حراست، نهج، مباحثه، جهر، تحکم، فریضه، مأذون، تولیت، خلود، میمنت، مأثور، تفریغ، فخامت؛
افعال مرکب از کلمات عربی و مصادر فارسی
عاجز آمدن، قرار دادن، خلق فرمودن، مزین گردانیدن، احداث نمودن، تأسیس فرمودن، مفروش کردن، مجتمع بودن، متوجه داشتن، مذکور گردیدن، به عمل آمدن، وقف نمودن، بیتوته کردن، توسط نمودن، مضایقه کردن، مناجات کردن، اخراج کردن، موقوف شدن، قرائت کردن، عاید گردیدن، باقی ماندن،
موضوع نمودن، منظور داشتن، تکبیر گفتن، محافظت نمودن، وکالت کردن، مقرر شدن، سکنی دادن، مراجعت کردن، معطل گذاردن، خرج کردن، ضبط شدن، تخلف نمودن، تشکیل دادن، تفریط شدن،
معین شدن، جمع کردن، متهم بودن، انتخاب نمودن، عطا کردن، تسهیم نمودن، منقسم گشتن، مطالبه نمودن، اصلاح نمودن، تفصیل دادن، شرح دادن، تعلق یافتن؛ استعمال مصادر مرکب از کلمات عربی با پسوند «یت»شرعیت، مسجدیت، صلاحیت، قابلیت، انسانیت، مرغوبیت، اکبریت، وقفیت؛
دیگر کلمات مرکب عربی - فارسی
حقشناسی، پستفطرت، وظیفهخوار، هواپرستی، مریضخانه، معلمخانه، تعلیمخانه، روضهخوانی، مفسدهجویی، لغوگویی، تکبیرگویی، کتابخانه، کتابدار، کتابداری، کتابچه، رضامندی، صوابدید، صلاحدید، وقفنامه، قسط بندی، قدردان، محکم کاری.
تکرار کلمات و جملات
یکی از خصایص نثر این وقفنامه، تکرار کلمات در عبارات و عدم حذف آنها به قرینه است. ما این تکرارها را با توجه به نوع کلمات مکرر به این شرح دستهبندی کردهایم:
تکرار اسم
...و همچنین جای تجیر مسجد و جای چادری که برای صحن مدرسه درست میشود ان شاء الله، و جای چراغ و فانوسهای مسجد و جای از این قبیل چیزهاست. (فصل سیم) /... من جمله، روضهی لیلهی نیمه ی
شهر رجب و لیلهی نیمهی شهر شعبان و... (مقدمه) / و دالانی که... درب آبانبار و راه شیر آبانبار در آن است. (فصل سیم) /... و بعد در غرهی شهر شوال غرهی شهر صفر به طلاب بدهد. (فصل شانزدهم) /
مدرسی را که متولی و ناظر تعیین مینماید، باید... همه روزه... دو درس و سه درس بدهد. (فصل هفدهم) / و شرط است که شخص مدرس... یاد خیری از واقف و والدین واقف و ذویالحقوق او بکند. (فصل هفدهم) /... و هر قدر با زهد و تقوی باشند و هر قدر طرف قبولی عامه را داشته باشند،
امامت جماعت مسجد محمودیه را حق ندارند. (فصل هیجدهم) / و مقرر است که همیشگی عدد تا به سی و شش نفر رسد از اطفال فقرا و اطفال ایتام بیباعث و بیبانی. (فصل نوزدهم) / و سهامی را که برای نیمهی شهر رجب و نیمهی شهر شعبان و... معین گردیده...
(فصل بیست و سیم) / هرگاه از اشیای متعلق به مسجد و مدرسه و از اسباب و ظروف مسینهی طلاب و ظروف مسینهی روضهخوانی و اسباب عاشورا و اسباب و اثاث روضهی شهر صفر و کتب و زیلو و قالیچه و غیره و غیره چیزی معیوب و مفقود شده باشد، اصلاح یا تحصیل آن را متولی بنماید. (فصل بیست و پنجم)؛
تکرار فعل
...برای هرچه باشد و هر که باشد. (فصل یازدهم) / و تعیین واعظ ماه مبارک رمضان موقوفه به میل امام جماعت است، مشروط بر آنکه باید واعظی را اختیار نماید که معروفترین واعظین باشد و راستگو و متدین و طرف قبول عامه باشد و خوشبین باشدو متهم نباشد. (فصل هیجدهم) /
باید آن معلم ظاهرالصلاح و متدین و متقی و پرهیزکار باشد، و به یک درجه صاحب خط باشد. (فصل نوزدهم) / ولیکن هرگاه به واسطهی کثرت نمازگزاران صفوف جماعت برود در صحن و بام و در هر کجای مدرسه - که بخواهند نمازگزارند - خاصه در ماه مبارک رمضان، که در تمام حجرات و مدرس هم جایز است نمازگزارند. (فصل دویم)؛
تکرار حرف
الف.حرف «از»: از معبر از ابتدای دالان بزرگ تا به صحن سرای خدایی و از دو راهپلهی بالاخانهها و بام واقعهی زیر طاق بزرگ واقع در دالان بزرگ سرای خدایی و از دکهی زیر طاق بزرگ که جای دالاندار است، از هر یک دو دانگ و یک ربع سهم از چهل و شش سهم از یک دانگ. (فصل پنجم) / و هرگاه از مدت زیارت اماکن و از مدت معین حج بگذرد... (فصل هفدهم).
ب.حرف «بر»:... بر طلبهی علوم دینیه و بر اطفال فقرا و ایتام. (مقدمه)؛
ج.حرف «یاء»: هیچ کس را در سهم دیگری در هیچ حال و زمانی حقی و بهره و نصیبی نیست. (فصل ششم) /... دیگر هیچ کس را حقی و سهمی و بهرهای نمیباشد. (فصل بیست و چهارم)؛
د.حرف «نزد»: کتابدار کتبی را که در مدرسه نزد طلاب یا نزد هر کس هست جمع کرده در کتابخانه نگاه دارد. (فصل شانزدهم)؛
تکرار جمله و اجزای آن
...و دیگر عندالله و عندالرسول حرام است بر ایشان زیست در مدرسه و مسجد محمودیه؛ و حرام است بر ایشان از منافع املاک موقوفه اگرچه حبه و دیناری باشد؛ و حرام است بر ایشان دخالت در اموراتی که دخالت به عمل مسجد و مدرسهی محمودیه دارد. (فصل ششم) /
سهم و حق قاری که در شبهای جمعه و لیالی متبرکه در اطاق مدرس یا در مسجد تلاوت قرآن میکند و در شهر رمضان قرائت قرآن میکند. یک سهم و نصف یک سهم است. (فصل ششم)
تکرار پیشوند «بی»
...اطفال ایتام بیباعث و بیبانی. (فصل نوزدهم)؛
تکرار حاصل مصدر
صورت اشیا و اسبابی که برای روضهخوانی دههی عاشورا و روضهخوانی دههی آخر صفر و روضهخوانی رجب و شعبان و رمضان و تهیهی روز غدیر وقف شده[است](فصل یازدهم).
حذف
خصوصیت دیگر نثر این اثر حذف انواع کلمات به قرینه است که در ابعاد گوناگون بدین شرح قابل بررسی است:
حذف رابطه و فعل
زیرا که بیشک آدمی از این دیار مستعار و دو روزه عمری که در گذر است و ناپایدار، به اندک مدتی مانند برق و باد روی به وادی عدم خواهد نهاد.
(مقدمه)[به جای: ناپایدار است]/ دو دست حیاط که یکی اندرونی و دیگری بیرونی و محل سکنای خود واقف است. (فصل پنجم)[به جای:یکی اندرونی است و دیگری بیرونی است]/ از یک باب حجرهای که واقعهی در سمت
جنوبی صحن سرای خدایی است و وصل به راه بام و راه بالاخانههای دالان کوچک. (فصل پنجم)[به جای: کوچک است]/ زیر موقوفه حق محصلین علوم است، نه طعمهی هر جهول ظلوم. (فصل پانزدهم)[به جای: ظلوم است]/.
.. ولو خرد باشد یا بزرگ. (فصل بیست و سیم)[به جای: بزرگ باشد].
یکی از وظیفه خواران که مدرس باشد یا امام مسجد یا مؤذن و غیره... (فصل ششم)[به جای: یا امام مسجد باشد...]/... یا طبابت یا روضهخوانی یا وکالت میکنند. (فصل دوازدهم)[به جای: یا طبابت میکنند...]/
هرگاه چیزی مفقود یا معیوب یا اسقاط شده باشد.. (فصل بیست و پنجم)[به جای: مفقود شده باشد...]/ باید... در صحن مدرسه نیز در تمام شبهای ماه رمضان چهار چراغ دالان و جلوخان و بالوعه روشن نمایند و شش عدد چراغ گل دسته تا قریب سحر. (فصل بیست و دویم)[به جای: چراغ گل دسته روشن نمایند]/ ک
تابدار باید زاهد و متقی و سلیمالنفس و عالم و خبیر و بصیر در کار کتب علمیه و فقهیه باشد. (فصل شانزدهم)[به جای: زاهد باشد...]/
در ساعتی سعیدترین ساعات و زمانی شریفترین ازمنهی با برکات که سعادت کامل حاصل و نحوست زایل و شوایب فتن مرتفع واسباب رفاهیت مجتمع بود... (مقدمه)[به جای: حاصل بود...]/ و هرگاه از مدت زیارت اماکن و از مدت معین حج بگذرد... (فصل هفدهم)[به جای: اماکن بگذرد].
حذف اسم
...من جمله، روضهی لیلهی نیمهی شهر رجب و لیلهی نیمهی شهر شعبان... (مقدمه)[به جای: روضهی لیلهی نیمه شهر شعبان]/ معلمخانهای برای اطفال فقرا و ایتام تأسیس فرمود. (مقدمه) [به جای: و اطفال ایتام]/..
و دیگر مصارف بریه از روضهی نیمهی شهر رجب و نیمه شهر شعبان و یک شب از لیالی متبرکه شهر رمضان... (فصل پنجم) به جای: روضه نیمهی شهر شعبان... / و مدت توقف هر طلبه در حجرات مدرسهی محمودیه، دوازده سال است .
و علاوه از این حق زیست در این مدرسه ندارد. (فصل چهاردهم)[به جای: علاوه از این، طلبه...]/ و بر عهدهی کتابدار است که نگذارد کتب موقوفه را، خواه از اهل مدرسه و خواه از خارج، احدی بیاذن متولی و ناظر و اطلاع مدرس و چند نفر از ثقات طلبه بیرون ببرد.
(فصل شانزدهم)[به جای: خارج مدرسه]/ و تعیین واعظ ماه مبارک رمضان موقوفه به میل امام جماعت است، مشروط بر آنکه باید واعظی را اختیار نماید که معروفترین واعظین باشد. (فصل هیجدهم)[به جای: باید امام جماعت ]؛
حذف حرف
الف.حرف «از»:... یاد خیری از واقف و پدر و مادر و ذویحقوق او بنمایند. (فصل چهاردهم)[به جای: از پدر...]؛
ب.حرف «به»: همت علیا و عزیمت عظمی را به احاطهی مراسم خیرات و نشر جلایل مبرات متوجه داشته. (مقدمه)[به جای: به نشر]؛
ج.حرف «در»: و هرگاه در مسجد و مدرسه و متعلقات آنها و معلمخانهی اطفال نقصی واقع شود... (فصل بیست و چهارم)[به جای: در مدرسه...]؛
د.حرف «با»: با عزمی راسخ و همتی عالی آن مکان شریف را تالی روضهی رضوان نمود. (مقدمه)[به جای: با همتی عالی]؛
ه.حرف «را»: و مقرر شد که در هر حجرهای زیاده از یک شاگرد نگاه ندارند. (فصل دوازدهم)[به جای: شاگرد را]/ و متولی در آخر هر شش ماه بعد از تفریغ حسابهای مذکور، سهمی که برای این سه نفر طلبه معین شده به شرح فصل ششم باید به ایشان برساند.
(فصل بیست و ششم)[به جای: سهمی را]/ چنین کس حق سکون در این مدرسه ندارد. (فصل دوازدهم)[به جای: مدرسه را]؛
و.حرف «برای»: رقبات مستغلات مشروحه را... وقف نمودند برای مصارف لازمهی این بنای شریف و طلاب و امام جماعت و مدرس و معلمخانهی اطفال و قاری و خادم و مؤذن و چراغ و از جهت خیرات بریه. (مقدمه)[به جای: برای طلاب...]؛
ز.حرف «جهت»: و آثار و بنای خیریهای بر پای کند از اجرای خیرات جهت تربیت و تعلیم اطفال فقرا و ایتام و ساختن راهها و پلها و مریضخانهها و مساجد و مدارس و احداث کارخانجات مأکولات و ملبوسات که اسباب فایدهی عمومی نوع او بود. (مقدمه)[به جای: جهت ساختن...]؛
ح.حرف «جز به»: و بدیهی است که تحصیل این مراتب نشود جز به کوشش نفس و مشقت بدن و کشیدن بار مصایب و متاعب بسیار و تحمل حوادث و نوایب روزگار. (مقدمه)[به جای: جز به مشقت بدن...]؛
ط.باید متذکر شد که در پارهای موارد، حرف اضافه حذف و کسره جایگزین آن شده است مانند: در طلب امری برآید که منتج نتایج عظیمه باشد. (مقدمه)[به جای: منتج به]/ متولی باید حساب خود را جمع و خرج کرده و ثبت دفتر نموده و ضبط کتابخانه شود. (فصل بیست و ششم)[به جای: ثبت در دفتر و ضبط در کتابخانه]؛
حذف اجزای جمله
امامت جماعت... باید در تمام فصول در صورت امکان و دسترس، سه وقت را در شبانهروز، وگرنه برای نماز ظهر و عصر و مغرب و عشا، در مسجد حاضر باشد.
(فصل هیجدهم)[به جای: در شبانه روز در مسجد حاضر باشد]/ چنانچه فصل تابستان باشد، کلاه و پیراهن و شلواری؛ و هرگاه هنگام زمستان باشد، لبادهی ماهوتی به آن اشخاص عطا کنند. (فصل نوزدهم)[به جای: شلواری به آن اشخاص عطا کنند]؛
در موارد معدود دیگری نیز ندرتا حذف کلمهای به قرینه وجود دارد که به بیان نمونهای از هر کدام اکتفا میشود:
حذف پیشوند «بی»
اطفال بیباعث و بانی. (مقدمه) [به جای: بیبانی]/ و تربیت و تعلیم دربارهی او بیسود و ثمر است (فصل نوزدهم)[به جای: بیثمر]؛
حذف «مصدر»
ساختن راهها و پلها و مریضخانهها و مساجد و مدارس... (مقدمه)[به جای: ساختن پلها...]؛
حذف «قید»
امثال این اشخاص حق دارند هر وقت بخواهند در حجرهی جلو کتابخانه به قدر رفع حاجت و رفع خستگی توقف نمایند. (فصل شانزدهم)[به جای: به قدر رفع خستگی]؛
حذف و اثبات
گاهی مشاهده میشود که در جمله یا عبارتی حذف و اثبات کلمه توأما صورت گرفته است مانند: و بعد، به ترتیبی که مرقوم میگردد، رقبات مستغلات مشروحه را نیز از کاروانسرای خدایی.
حرف
مابین چهارسوق بزرگ و کوچک و یخچال و یخچاوانها و دکاکین و خانهها و از قنوات و غیره بر وجه صحیح شرعی، قربة الی الله، وقف نمودند. (مقدمه)[به جای: از یخچال، از یخچاوانها، از دکاکین، از خانهها، از غیره]؛
اسم
و شرط است هرکس امامت مسجد محمودیه را مینماید، بر اولاد او حرام است امامت جماعت این مسجد را کنند، هرچند اولاد او عالم و عادل باشند و هر قدر با زهد و تقوی باشند و هرقدر طرف قبولی عامه را داشته باشند، امامت جماعت مسجد محمودیه را حق ندارند. (فصل هیجدهم)[به جای: و هر قدر اولاد او با زهد و تقوی باشند و هر قدر اولاد او طرف قبولی عامه را داشته باشند]؛
فعل ربطی
...باید واعظی را اختیار نماید که معروفترین واعظین باشد و راستگو و متدین و طرف قبول عامه باشد و خوشبیان باشد. (فصل هیجدهم)[به جای: و راستگو باشد و متدین باشد].
استعمال مترادفات
علاوه بر تکرار کلمات که قبلا از آن سخن رفت، واژههای مترادف نیز در متن این وقفنامه کاربردی نسبتا وسیع و قابل توجه دارد که بدین شرح بیان میشود:
دو لفظ مترادف عربی مفرد
و فسق و فجور و هواپرستی را پیشهی خویشتن قرار ندهد. (مقدمه) / گوی مسابقت و مسارعت از همگنان ربوده... (مقدمه) / تا برکات آن جاری و ساری بوه (مقدمه) / الحق از بذل مال به هیچوجه مضایقه و امساک ننمود. (مقدمه) / وقف مؤبد و حبس مخلد نمود. (مقدمه) /
در صورتی که... محل رأفت و مرحمت شوند. (فصل پانزدهم) / و شرط است کتابدار... بنفسه مواظب و مراقب در کار کتابداری باشد. (فصل شانزدهم) / شرط است که کتب کتابخانه را حفظ و حراست نماید. (فصل شانزدهم) /
و باید در حفظ و ضبط کتب اهتمام بلیغ نماید.(فصل شانزدهم) / و قدر تقسیم مابین فقرای ارحام یا نتایج وقف، موقوف به مقدار فقر و فاقهی هریک است (فصل بیست و پنجم)
€دو لفظ مترادف عربی جمع
و بدیهی است که تحصیل این مراتب نشود جز به کوشش نفس و مشقت بدن و کشیدن بار مصایب و متاعب بسیار و تحمل حوادث و نوایب روزگار.
(مقدمه) / وقف مؤبد نمود... یک باب مسجد مبارک و مدرسه... را با توابع و لواحق و متعلقات آنها... برای کلیهی طاعات و عبادات و نماز گزاردن و مجالس روضه و دیگر خیرات و مبرات. (مقدمه)؛ €دو لفظ مترادف عربی و فارسی...لب به محمدت و ستایش او برگشایند و برایش از خداوند طلب مغفرت وبخشایش نمایند و سالها ذکر او به خیر و خوبی بر زبانها جاری گرد
. (مقدمه) / باید آن معلم ظاهرالصلاح و متدین و متقی و پرهیزکار باشد. (فصل نوزدهم) / باید پیوسته مواظب نظافت و پاکیزگی مسجد و مدرسه باشند. (فصل بیست و دویم) / و برای ارحام واقف نیز حصه و رسدی بدهند.
(فصل بیست و پنجم)؛€دو لفظ مترادف فارسی هر دو متولی باید همپا و همراه و همپشت بالمشاورة و المشارکة... امورات را انجام دهند.
(فصل بیست و هشتم).€تتابع اضافات استعمال اضافات متتابع از جمله خصایص نگارشی است که در این متن به خوبی مشهود است. نمونههایی از این گونه اضافات بدین قرار است:
واقفان ملأ اعلی؛ ساکنان مساکن بالا؛ کتاب علوم شناسایی حقایق اشیا؛ زبان گویای نفس ناطقه؛ استعداد تحصیل حقشناسی؛ تمهید قواعد بندگی؛ روضهی مقدس بسط نور شهود؛ نفایس فنون تسلیمات زاکیات؛ عنوان دیوان بینش؛ فهرست کتاب آفرینش؛ اقصی مدارج ترقیات کامله؛ تحصیل مقامات عالی حقشناسی؛ احاطهی مراسم خیرات؛ نشر جلایل مبرات. (مقمه) / تهیهی اوقات شریف تعزیهداری حضرت سیدالشهدا؛ جای خنچههای زیر اطعمهی زمان تعزیهداری حضرت سیدالشهدا.
(فصل سیم).
€عدم تطابق فعل و فاعل
ویژگی دیگر نثر این وقفنامه، رعایت نشدن مطابقت فعل و فاعل از حیث مفرد و جمع بودن در پارهای از موارد است. این موارد در متن حاضر اصلاح شده است.
در متن حاضر واژههای مستقلات، چاپ، دکاکین و مشتقات مصدر گذاردن در مواردی که به اشتباه به کار رفته به مستغلات، چاپی، دکاکین و گزاردن تبدیل شده است.
€متن وقف نامه
صورت وقفنامهی مسجد و مدرسهی مبارکهی محمودیه و موقوفاتی که برای آن و مصارف معینه است؛ از املاک و کتب فقهیه و قرآنها و کتابهای فارسی و ظروف و اسباب و اثاث برای مسجد و مدرسه و مصارف روضه و غیره به شرح مفصل مسطور در ذیل:
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله الواقف علی ضمایر العباد الموفق للخیرات الجاریات لیوم المعاد المفیض للبرکات التامات الباقیات الی یوم المیعاد؛ والصلاة والسلام علی خیر خلقه محمد و آله شفعاء (4) الخلق (یوم یناد المناد) (5) جواهر زواهر حمد و ستایش بیحد و عد که واقفان ملأ اعلی و ساکنان مساکن بالا از احصای آن عجز آیند،
تحفهی بارگاه حضرت حکیمی است، جلت عظمته، که به حکمت کاملهاش در مدرس تعلیم (و علم آدم الأسماء کلها) (6) نوع بنیآدم را کتاب علوم شناسایی حقایق اشیا بر دامن نهاد و زبان گویای نفس ناطقه را مفتاح ابواب دانش و هوش قرار داد تا متعلمین علوم ربانی به مقصد واصلین و مقامات عارفین شتابند.
و به توسط استعداد تحصیل حقشناسی و تمهید قواعد بندگی، فواید جلیله و مراتب جمیلهی علم و عمل را دریابند و صلوات بلا انتها و تحیات لاتعد و لا تحصی نثار مرقد اقدس و روضهی مقدس بسط نور شهود، غایت نمایش وجود،
معنی اعجاز، مفهوم امتیاز، سرور راهنمایان دین، مهتر پیشوایان اهل یقین، میوهی نورس باغ «کنت نبیا و آدم بین الماء والطین (7)
«اورنگ آرای (و ما أرسلناک الا رحمة للعالمین) (8)، زیبندهی تشریف (ولکن رسول الله و خاتم النبیین) (9) محمد مصطفی علیه من الصلوات أزکاها و من التحیات أنماها مادام البحر محیطا والأرض بسیطا. و نفایس فنون تسلمات زاکیات بر صراط المستقیم(10)
مطلق و خلیفهی بر حق، شراع سفینهی جود، کشتی دریای جود، مشرع شریعت، منبع حقیقت، غرهی اوصیا، قرةالعین اصفیا، عنوان دیوان بینش، فهرست کتاب آفرینش، معلم آدم، مقوم عالم، معمای ایزد ذوالجلال، مسمای اسمای جلال و جمال، علی بن ابیطالب علیهالسلام.
علی بندهی خاص جانآفرین
ولی در حقیقت جهان آفرین
جهانآفرین را مهین بنده اوست
ولیکن جهان آفریننده اوست
و سلام و صلاة بیش از عد و حد و بیمر بر یازده تن اولاد اطهر آن سرور که خلیفگان و شموع خاندان خیرالبشرند باد. و بعد، بر فرزانگان بینشور و خردمندان صاحبنظر خبیر و بصیر به مضمون آیهی وافی هدایهی (و لقد خلقنا الانسان فی أحسن تقویم) (11)
ظاهر و روشن و آشکار و معین است که خدای تعالی به مقتضای حکمت کامله و قدرت شامله، هیکل قابلیت جنس بشر را مظهری اتم و اکمل و از سایر موجودات ممتاز و افضلش خلق فرمود. پس لازم است کسی را که دست قدرت ایزد به قامت وجودش خلعت حیات انسانیت پوشانید و فرقش را به تاج کرامت (و لقد کرمنا) (12)مزین گردانید،
مانند حیوانات حاصل زندگانی خود را خوردن و خفتن نداند و روزگار خویش را به تنآسایی و غفلت و کاهلی و کسالت نگذراند و خوی جاهلان و روش پستفطرتان پیش نگیرد و فسق و فجور و هواپرستی را پیشهی خویشتن قرار ندهد تا زمانش در دنیا سرآید و بمیرد؛
زیرا که بیشک آدمی از این دیار مستعار و دو روزه عمری که درگذر است و ناپایدار، به اندک مدتی مانند برق و باد روی به وادی عدم خواهد نهاد و کسی که فکر زرین و چشم پیشبین دارد باید قوای عالیه و مدارک سامیه را که در طبیعت او ودیعت موجد کل (13)است؛
بهترین مدد و قویترین مساعد داند و در طلب امری برآید که منتج نتایج عظیمه باشد و او را به اقصی مدارج ترقیات کامله و اعلی مقامات بزرگواری و شرف که موجب مزید رتبت و سعادت دنیویه و مورث فوز به درجات عالیه و نیل راحت و نعمت اخرویه است، رساند
. و بدیهی است که تحصیل این مراتب نشود جز به کوشش نفس و مشقت بدن و کشیدن بار مصایب و متاعب بسیار و تحمل حوادث و نوایب روزگار. پس کسی که طالب شرف خود باشد،
باید به هر نوع که بتواند و به هر قدر که در حوصلهی امکان خود داند، یادگاری از خویش در این رهگذر لیل و نهار به جای نهد؛ یعنی مؤسس اساس حسنهای شود و آثار و بنای خیریهای برپای کند از اجرای خیرات جاریه،
جهت تربیت و تعلیم اطفال فقرا و ایتام و ساختن راهها و پلها و مریضخانهها و مساجد و مدارس و احداث کارخانجات مأکولات و ملبوسات که اسباب فایدهی عمومی نوع او بود و در صدد دستگیری از پای افتادگان برآید و برای غافلان، تصنیف و تألیف کتب نماید و از خدمت به خلق که عین طاعت و عبادت خالق است، کوتاهی نفرماید.
و آنچه در وسع طاقت اوست، در جلایل اعمال بکوشد تا خود را به نقطهی منورهای رساند که در حیات و ممات به نزد مردمان کامل و قدردان، آن رتبه و قابلیت به هم رساند (14)
که چون هیکل و شمایل او را ببینند، لب به محمدت و ستایش او برگشایند و برایش از خداوند طلب مغفرت و بخشایش نمایند و سالها ذکر او به خیر و خوبی بر زبانها جاری گردد؛ چنان که مضمون آیهی شریفه است: (واجعل لی لسان صدق فی الاخرین) (15)
یعنی حضرت خلیل به رب جلیل عرض نمود: بگردان زبان مردمان را پس از من ثناگوی و نیکوگوی من. البته، چنین کس تا نام و آثارش از لوحهی خاطرها محو و سترده نگردد، زنده است نه مرده.
کی میرد آن که زنده به نیکی است نام او
ثبت است بر جریدهی عالم دوام او (16)
زین گلستان کسی ببرد آستین گل
کو میکند تحمل خار[ی]از کام او (17)
چون فیض ازلیهی ایزد متعال و رحمت ربوبیهی خدای لایزال تعلق بر آن یافته بود که توفیق و سعادت سرمدی شامل حال و کافل احوال خجسته مآل، جناب مستطاب فخامت نصاب، آقای آقا سید محمود، دام اقباله العالی، گردد .
از آنجا که به توسط استعداد ذاتی تحصیل مقامات عالیهی حقشناسی نموده و عیش ابدی «مالا عین رأت و لا أذن سمعت (18)«را نصبالعین فرموده و به مفاد آیهی کریمه (و سارعوا الی مغفرة من ربکم) (19)
گوی مسابقت و مسارعت از همگنان ربوده و همواره به واسطهی توسل به اهلبیت اطهار مؤید به تأییدات و موفق به توفیقات پروردگار گردیده و در مقام خیرات جاریات والباقیات الصالحات (20)که افضل طاعات و عبادات است، برآمده تا برکات آن مستمرا جاری و ساری بوده و در (یوم لاینفع مال و لابنون) (21)
ذخیرهی روز درماندگی وی باشد؛ لذا پس از اختتام کتاب جواهرالاخلاق بنا به خبری که رسیده از بهترین انبیا و سفیر پادشاه علی الاطلاق «من بنی مسجدا فی الدنیا أعطاه الله بکل ذراع منه مسیرة أربعین ألف عام مدینة فی الجنة من ذهب و فضة و در و یاقوت و زمرد و زبرجد و لؤلؤ (22)«و نیز حدیثی که از حضرت ابوعبدالله جعفر الصادق، علیهالسلام، مأثور است .
«من بنیمسجدا کمفحص قطاة (23) بنی الله له بیتا فی الجنة (24) «، محض رضای خدای سبحان و اطمینان به وعدهی خاتم پیغمبران مکانی را در راستهی خیابان دولتی، قرب گذر سرچشمه، محلهی عودلاجان (25)من محلات دارالخلافه (26) طهران که در آن مجرای آب روان قنات مرحوم خلدمکان حاج علیرضا، طاب ثراه، میباشد.
انتخاب و ابتیاع نمودند برای بنای مسجدی که محل ستایش و نیایش حضرت ربالعالمین باشد، و احداث مدرسهای که خدمت به دین مبین بود و اقامت محصلین و طالبین علوم شریعت خاتمالنبیین، صلی الله علیه و آله و سلم، در آن شود،
و برپا ساختن دبستان تربیت و معلمخانهای از جهت اطفال بیباعث و بانی فقرا و ایتام. و از آن پس، از روی نقشه و رسم و طرحهای مهندسین کامل عیار و معماران شیده آثار (27)
سنمار کردار(28)بنای آن به شکلی خوب و بسیار خوش و در نهایت امتیاز و مرغوبیت به هیأت درآورده و مبلغی خطیر از مال خویش صرف نموده بنا و بنیان آن را در نهایت محکم کاری، و به قدری که باید و شاید سعی و اهتمام در استحکام آن نموده تا انجام یافت.
الحق از بذل مال به هیچ وجه مضایقه و امساک ننمود. مسجدی رفیعالبنیان برافراشت و همت عالی بر توسیع آن گماشت و مدرسهای در کمال صفا و وسعت فضا احداث نمود و معلمخانهای برای اطفال فقرا و ایتام تأسیس فرمود و به توفیق ربانی و تأیید سبحانی با عزمی راسخ و همتی عالی آن مکان شریف را تالی روضهی رضوان نمود.
و بعد از اتمام آن بنای فردوس مکان و مفروش کردن تمام مسجد و حجرات و معلمخانهای برای اطفال فقرا وایتام تأسیس فرمود و به توفیق ربانی و تأیید سبحانی با عزمی راسخ و همتی عالی آن مکان شریف را تالی روضهی رضوان نمود.
و بعد از اتمام آن بنای فردوس مکان و مفروش کردن تمام مسجد و حجرات و معلمخانهی اطفال به زیلوهای یزدی و قالیچههای عراقی در ساعتی سعیدترین ساعات و زمانی شریفترین ازمنه با برکات که سعادت کامل حاصل و نحوست زایل و شوایب فتن مرتفع و اسباب رفاهیت مجتمع بود،
همت علیا و عزیمت عظمی را به احاطهی مراسم خیرات و نشر جلایل مبرات متوجه داشته به تقریب وسیلهی رضا و تمهید قاعدهی رجا و تفتیش طریق قرب و جلب نعمت قبول و تعظیم شعایر و تفخیم شرایع و اقتفای به شرع هدی و امتثال اوامر خدا، حیث قال عزوعلا (والباقیات الصالحات خیر عند ربک ثوابا و خیر أملا) (29)
و چنان که رسول خدا، محمد مصطفی، صلی الله علیه و آله و سلم، میفرماید: «من أعان طالب العلم ولو بالقلم المکسور فکأنما زار الکعبة سبعین مرة (30)» و علی مرتضی، علیهالسلام میفرماید:
«خیر المال ما أنفق فی سبیل الله (31)«، وقف مؤبد و حبس مخلد نمود، قربة الی الله و طلبا لمرضاته، یک باب مسجد مبارک و مدرسهی میمونهی مسماة بمحمودیه و معلمخانهی اطفال فقرا و ایتام را با توابع و لواحق و متعلقات آنها -
که محدود به حدود اربعه است: حد شرقی به خانهی والدهی حاجی محمدخان، معروفه به باجی اصفهانی؛ حد غربی به خانهی علینقی خان؛ حد شمالی به خیابان دولتی که عبور ترامواه (32)میشود؛
حد جنوبی به خانهها - برای کلیهی طاعات و عبادات و نمازگراردن و مجالس روضه و دیگر خیرات و مبرات، و بر طلبهی علوم دینیه و بر اطفال فقرا و ایتام. و پس از اجرای صیغهی وقف جمعی از اجلاء علمای اعلام را مقرر داشتند.
که در آن محوطهی مینونشان دعوت نماند برای تحیل و تکالیف ایشان به شرحی که در فصول مسطوره مذکور گردیده؛ با تحقق کافهی شرایط صحت و شرعیت، اجرای صیغهی وقف به عمل آمد.
و بعد، به ترتیبی که مرقوم میگردد، رقبات (33) مستغلات مشروحه را نیز از کاروانسرای خدایی مابین چهارسوق بزرگ و کوچک و یخچال(34) و یخچاوانها (35) و دکاکین و خانهها و از قنوات و غیره بر وجه صحیح شرعی، قربة الی الله، وقف نمودند .
برای مصارف لازمهی این بنای شریف و طلاب و امام جماعت و مدرس و معلمخانهی اطفال و قاری و خادم و مؤذن و چراغ و از جهت خیرات بریه (36)من جمله، روضهی لیلهی نیمهی شهر رجب و لیلهی نیمه شهر شعبان و یک شب از سه لیالی متبرکهی شهر رمضان و مصارف یوم غدیر و روضهی دههی عاشورا و روضه و اطعام دههی آخر شهر صفر مخصوص فقرا و سهم ارحام و غیرها. و نیز وقف صحیح شرعی نمودند.
کتب علمیه و قرآنهای خطی خطوط اساتید و قرآنهای چاپی کتابهای خطی خطوط اساتید و کتب چاپی تواریخ و حکمای شعرا و غیرها را به شرحی که در فصل هفتم ذکر گردیده برای کتابخانهی مدرسهی محمودیه. و نیز وقف نمودهاند بیست و هفت فرد زیلوی یزدی و ظروف مسینهآلات جهت استعمال مجالس روضه خوانی به شرح فصل یازدهم .
و قالیچههای عراقی مخصوص مدرس و کتابخانه و سایر اسباب واثاث مسجد و مدرسه و معلمخانهی اطفال و غیره را به ترتیبی که در بیست و هشت فصل مسطور و مزبور است. به تاریخ شهر رجب قویئیل (37) یکهزار و سیصد و بیست و پنج هجری (1325) (38) به مبارکی و میمنت، علمای اعلام، أدام الله ظلهم العالی، به وکالت شفاهیه از جانب جناب مستطاب آقا سید محمود واقف، دام اقباله العالی، اجرای صیغهی وقف را به شرحی که ذگر گردید، نمودند.
فصل اول: در تعیین مسجد است که احکام مسجدیت بر آن جاری است و آن از جایی است که سنگ نصب شده و تخمینا به فاصلهی یک ذرع و نیم از نهر آب جاری - که در صحن مدرسه میباشد - به طرف جنوب برود، وقف شده است برای مسجد به نحو صحیح شرعی، به انضمام پشت بام مسجد که مخصوصا مسطح ساخته شده برای نماز گزاردن.
فصل دویم: مدرسه مشتمل است بر هشت حجره که سمت مشرق و مغرب اوست و اطاق بزرگ سمت شمال که محل تدریس مدرس است و فضای صحن و دهلیز (39) و نهر جاری و حوض و آبانبار و ایوانهای جلو حجرات و دالانها و مطبخ و راهپلهی بام که در زاویهی شرقی مدرسه است و دالانی که درب آبانبار راه شیر آبانبار در اوست و به حیاط مبال (40) میرود و بالوعه (41)که در زاویهی غربی مدرسه میباشد .
و بالاخانهی روی دالان مزبور و دو انبار که یکی در مسجد است و دیگر جنب راه شیر آبانبار و درب آن در حیاط بالوعه میباشد و سایر مضافات (42) و مرافق(43) مدرسه که تمام آنها وقف شده بر وجه صحیح شرعی به عنوان مدرسه که هر نوع در آنها مداخله بشود، محذورات مسجدی در آنها نمیرود، ولیکن هرگاه به واسطهی کثرت نمازگزاران صفوف جماعت برود
در صحن و بام و در هر کجای مدرسه - که بخواهند نماز گزارند - خاصه در ماه مبارک رمضان؛ که در تمام حجرات و مدرس هم جایز است نماز گزارند. و طلاب در یک ماههی رمضان در صورت ضیق مکان مصلی، حق ممانعت نمازگزاران را ندارند.
فصل سیم: صورت تقسیم هشت حجره و اطاق بزرگ مدرس است و بنابر توابع و لواحق مدرسهی مبارکهی محمودیه که از قرار تفصیل معین شده، سه حجره واقع در سمت مشرق مدسه و چهار حجره از سمت مغرب متعلق به طلاب است که باید در این هفت حجره به تعیین متولی و ناظر چهاره نفر طلبه سکنی داشته با شند،
مقررا هر حجرهای دو نفر و یک حجرهی دیگر از سمت مشرق مدرسه که جنب مسجد واقع شده و عقب آن اطاق کتابخانهی مدرسه میباشد، مخصوص است به یک شخص کتابدار و یک اطاق بزرگ که طرف شمال صحن مدرسه واقع است و جنب مطبخ میباشد،
محل تدریس طلاب است و آن اطاق، مخصوص است به مدرس و اختیارش با خود اوست. و مطبخ واقع در زاویهی شرقی مدرسه، جهت طبخ طلبه و جهت طباخی و تهیهی اوقات شریفهی تعزیهداری حضرت سیدالشهدا، علیه آلاف التحیة والثنا، و کسانی که بخواهند لبه را در مدرسه اطعام نمایند
و مصارف بریه و خیرات عمومی که به هم رسد، معین شده. و دالانی که در زاویهی غربی مدرسه میباشد و به حیاط بالوعه یعنی مبال میرود که درب آب انبار راه شیر آبانبار در آن است و بالاخانهی روی آن دالان که مخصوص منزل خدامهای مسجد و مدرسهی محمودیه و محل سکون ایشان است.
و دو انبار که یکی واقع در مسجد است، فقط جای زیلویی[است]که در غیر شهر رمضان در مسجد زیاده از کفاف مصلی است و باید جمع کنند ودر آن انبار بگذارند و همچنین جای مسینهآلات موقوفهی حضرت سیدالشهدا، علیهالسلام، همچنین جای تجیر (44)
مسجد و جای چادری که برای صحن مدرسه درست میشود ان شاء الله، و جای چراغ و فانوسهای مسجد و جای از این قبیل چیزها[ست]؛ و یک انبار دیگر که جنب راه شری آبانبار است،
جای خنچه(45)های زیر اطعمهی زمان تعزیهداری حضرت سیدالشهدا، علیهالسلام، و همچنین جای غلیانهای زمان تعزیهداری و از این قبیل چیزها[ست]. و فضای صحن و حوض و نهر آب جاری و آبانبار و بالوعه و دهلیزها و راه شیر آبانبار و غیره وقف بر عموم مردم است،
ولیکن به اندازهای که اسباب پریشانی حواس طلاب و بازماندن ایشان از کار و تحصیل نشود و به این اندازه حق جلوگیری، سوای از مردمان مصلی، از دیگران را دارند.
فصل چهارم: اطاق بزرگ سمت شمالی مدرسه که مخصوص دبستان و تعلیمخانهی اطفال فقرا و ایتام است، آن را از هیأت حالیه، کسی نباید به هیچ وجه تغییر و تبدیلی بدهد،
حتی درهای آن را از وضع حالیه هیچ کس حق ندارد بخواهد به وضع دیگر قرار بدهد؛ و اطاق، مخصوص است از برای سی و شش نفر اطفال که همیشه باید در آن تحصیل کنند به شرحی که در فصل نوزدهم مسطور است.
فصل پنجم: در تعیین مستغلات و املاک موقوفه است که منافع و مالالاجارهی آن بر[ای]مسجد و مدرسهی میمونهی محمودیه و معلمخانهی اطفال فقرا و ایتام و دیگر مصارف بریه از روضهی نیمهی شهر رجب و نیمهی شهر شعبان و یک شب از لیالی متبرکهی شهر رمضان و مصارف یوم غدیر و روضهی دههی عاشورا و روضهی اطعام المساکین ده شبهی آخر شهر صفر و دیگر فقرات به شرحی که در فصل ششم ذکر گردیده باید صرف شود:
از یک باب محوطهی دستگاه حصیربافی و تیرفروشی و از هر یک سه باب دکاکین متصل به آن در سمت شمالی خیابان دولتی واقعه در جنب کارخانهی چراغ گاز، دو سهم از هفت سهم از کل شش دانگ. /
هفت باب دکاکین متصل به مدرسهی محمودیه، هر یک شش دانگ. / از خانهی سرچشمهی مقابل حمام معروف به حاجی عبدالکریم، سه دانگ از کل شش دانگ. /
شش باب دکاکین و یک باب دکهی متصل به یکدیگر واقعه در طرف غربی بازار سرچشمه محاذی کوچهی مسجد مرحوم حاجی میرزا عباس قلی به انضمام هر یک فوقانی و تحتانی آنها، هر یک شش دانگ.
از یک بابخانه در سمت غربی شش باب دکاکین و یک دکهی واقع در بازار سرچشمهی مرقوم در متن که خانه وصل است به دکاکین مزبوره و دکه، یک دانگ و نیم از شش دانگ و حدود اربعهی دکاکین و خانه از قرار ذیل است:
شرقی به شارع عام بازار سرچشمه؛ غربی به خانهی عیال حاجی منظم الملک؛ جنوبی به دکان سمساری سر کوچه مرحوم حاجی میرزا عباس قلی و به کوچهی مزبور؛ شمالی به خانهی حاجی سید محمدعلی. /
از هر یک از پنج باب دکاکین متصل به یکدیگر واقعه در طرف شرقی بازار سرچشمه سرکوچهی مسجد مرحوم حاجی میرزا عباس قلی، یک دانگ و نیم. /
چهار باب دکاکین متل به یکدیگر و دو بالاخانهی فوقانی دکاکین سمت غربی بازار سرچشمه مقابل دکاکین وقفی پشت تکیهی سرچشمه، هر یک شش دانگ / یک باب زورخانهی محل ریاضت (46) واقعه در جنب کاروان سرای محلهی دانگی، شش دانگ. /
دو دست حیاط که یکی اندرونی و دیگری بیرونی و محل سکنای خود واقف است، محدود به حدود اربعه، هر یک شش دانگ: حد شرقی به کوچهی خاص؛ غربی به خانهی حاجی میرزا حبیبالله مجدالاطبا؛ شمال به قراول خانهی (47)دولتی؛ جنوب به خانههای ملکی خود جناب واقف. /
یک دکه و دو باب دکان متصل به یکدیگر، وصل به جلوخان (48) خانهی مزبور وقفی واقف، هر یک شش دانگ. /
چهار باب دکاکین متصل به یکدیگر به انضمام حق پاچوب قصابی واقعه در سر سهراه پایمنار محدود به حدود اربعه، هر یک شش دانگ: حد شرقی به قراول خانهی دولتی؛ غربی به خانه و دکاکین حاجی میرزا حبیبالله مجدالاطبا؛ جنوبی به خانهی وقفی واقف، شمالی به سهراه بازار محلهی پایمنار. /
از سه باب دکاکین واقعه در قرب سهراه محلهی حیاط شاهی (49)، از هر یک سه دانگ از شش دانگ. / از یک باب دکان کوچک گذر محلهی یهودیها، دو سهم از پنج سهم از شش دانگ. / از یک باب دکان بقالی عودلاجان واقع سر کوچهی معروف به حاجیها، سه دانگ از شش دانگ. /
از یک باب دکان که مقابل دکان بقالی مزبور است در راستهی عودلاجان سر کوچهی معروف به حاجیها، یک دانگ و نیم. /
از یک باب دکان نجاری بزرگ واقع در سمت شمال سر سهراه بازار آهنگران در راسته بازاری (50) که به طرف چهارسوق میرود، یک دانگ و نیم از شش دانگ. / از یک باب دکان لوافی (51) که متصل است به دکان مزبور سر سه راه آهنگران، سه دانگ از شش دانگ. /
از یک باب دکان رزازی (52) بزرگ واقع در سمت جنوب راسته بازاری که به طرف چهارسوق میرود؛ قرب سه راه آهنگران، سه دانگ از شش دانگ./
از یک باب دکان واقع در راسته بازار پشت کاروان سرای حاجی نادعلی، سه ربع از یک دانگ از شش دانگ که یک سهم از هشت سهم از یک باب دکان باشد. /
از یک باب دکان وصل به درب کارون سرای نو، معروف به کاروان سرای قزوینیها، دو سهم از پنج سهم از شش دانگ. / از یک باب دکان قنادی واقع در سمت جنوبی راسته بازار پشت کاروان سرای حاجی عبدالوهاب، قرب سهراه کوچهی غریبان، یک دانگ و نیم از سه دانگ.
صورت سهمی و حق موقوفهی مسجد و مدرسهی محمودیه و غیرها از دالان بزرگ سرای خدایی و متعلقات آن که واقع در سمت شمال بازاری است که از چهارسوق بزرگ به طرف سوق کوچک میرود: از هر یک از دو دو دکهی جنبین درب دالان بزرگ سرای خدایی که در سمت شمال راسته بازار واقع است،
دو دانگ و هیجده سهم از سی و چهار سهم و نیم از یک دانگ دیگر که بعبارة اخری چهارده سهم و نیم از سی و چهار سهم و نیم از کل شش دانگ باشد. /
از هر یک از چهار باب حجرات سمت مشرقی واقعه در دالان بزرگ سرای خدایی از حجرهی اول دالان متصل به یکدیگر تا چهار باب به انضمام فوقانی از هر یک از آنها که فوقانی دارد، دو دانگ و هیجده سهم از سی و چهار سهم و نیم از یک دانگ دیگر که بعبارة اخری چهارده سهم و نیم از سی و چهار سهم و نیم از کل شش دانگ باشد. /
از هر یک از سه باب حجرات و یک دکهی متصل به یکدیگر در سمت شرقی دالان بزرگ سرای خدایی از حجرهی زیر طاق بزرگ سرای خدایی از اول دالان الی آخر دالان به انضمام فوقانی از هر یک از آنها که فوقانی دارد،
دو دانگ و هیجده سهم از سی و چهار سهم و نیم از یک دانگ دیگر؛ بعبارة اخری چهارده سهم و نیم از سی و چهار سهم و نیم از کل شش دانگ. /
از یک باب انبار بزرگ آخر دالان بزرگ مقابل درب دالان که دو سه حجره بوده و بالفعل یک انبار است، به انضمام از هر یک از فوقانی آنها، دو دانگ و یک ربع و یک سهم از چهل و شش سهم از یک دانگ./
از هر یک از دو باب حجرهی سمت شمال دالان کوچکی که از دالان بزرگ به صحن سرای خدایی میرود، که یکی از آن دو حجره دو روی است به صحن مزبور، و از هر یک فوقانی آن، یک دانگ و نیم از شش دانگ. /
از هر یک از دو باب حجرهی سمت جنوب دالان کوچکی که از دالان بزرگ به صحن سرای خدایی میرود، که یکی از آن دو حجره دوروی است به صحن مزبور، و از هر یک فوقانی آن دو دانگ و هیجده سهم از سی و چهار سهم و نیک از یک دانگ دیگر، بعبارة اخری چهارده سهم و نیم از سی و چهار سهم و نیم از کل شش دانگ. /
از معبر از ابتدای دالان بزرگ تا به صحن سرای خدایی و از دو راهپلهی بالاخانهها و بام واقعهی زیر طاق بزرگ واقع در دالان بزرگ سرای خدایی و از دکهی زیر طاق بزرگ که جای دالاندار است، از هریک دو دانگ و یک ربع و یک سهم از چهل و شش سهم از یک دانگ.
صورت سهمی و حق موقوفهی مسجد و مدرسهی محمودیه و غیرها از صحن سرای خدایی و متعلقات آن؛ از هر یک از سه باب انبار زاویه که مابین سمت شرقی و شمالی صحن سرای خدایی است و متصل است به یکدیگر دو دانگ و هیجده سهم از سی و چهار سهم و نیم دانگ دیگر؛ بعبارة اخری چهارده سهم و نیم از سی و چهار سهم و نیم از کل شش دانگ /
از هر یک از نه باب حجرهی متصل به یکدیگر واقعه در سمت شمال صحن سرای خدایی و از آبانبار و راه شیر زیر آنها، دو دانگ و هیجده سهم از سی و چهار سهم و نیم از یک دانگ دیگر؛ بعبارة اخری چهارده سهم و نیم از سی و چهار سهم و نیم از کل شش دانگ./
از هر یک از سه باب انبار زاویه که ما بین سمت شمالی و غربی صحن سرای خدایی است و متصل است به یکدیگر، دو دانگ و هیجده سهم از سی و چهار سهم و نیم از یک دانگ دیگر؛
بعبارة اخیر چهارده سهم و نیم از سی و چهار سهم و نیم از کل شش دانگ./
از یک باب حجرهی واقعه در سمت غربی صحن سرای خدایی وصل به زوایای مزبوره، دو دانگ و ربع دانگ و یک سهم از چهل و شش سهم از یک دانگ. / از هر یک از دو باب حجرهی واقعه در سمت غربی صحن سرای خدایی، یک دانگ و نیم از شش دانگ. /
از هر یک از سه باب حجرهی بزرگ و یک باب حجرهی کوچک متصل به یکدیگر الی راه بام واقعه در سمت جنوبی صحن سرای خدایی و از هر یک فوقانی آنها، یک دانگ و نیم از شش دانگ / از یک باب حجرهای که واقعه در سمت جنوبی صحن سرای خدایی است .
و وصل به راه بام و راه بالاخانههای دالان کوچک؛ و این حجره جزو دالان کوچک است و مانند حجرات سمت شرقی دالان کوچک منقسم میشود، سه دانگ و شش سهم و نیم از یازده سهم و نیم از یک دانگ سهم از سی و چهار سهم و نیم از یک دانگ دیگر؛ بعبارة اخری چهارده سهم و نیم از سی و چهار سهم و نیم از کل شش دانگ. /
از هر یک از یک باب انبار زاویه و از یک باب حجرهی واقعه در زاویهی مابین سمت جنوبی و شرقی صحن سرای خدای، دو دانگ و هیجده سهم از سی و چهار سهم و نیم از یک دانگ دیگر؛ بعبارة اخری چهارده سهم و نیم از سی و چهار سهم و نیم از کل شش دانگ./
از حیاط صحن و راهرو بامها از دو طرف دالان کوچک و حوض و بالوعهی واقعه در پشت حجرات سمت غربی صحن و بهاربند (53) و غیره، دو دانگ و نیم.
صورت سهمی و حق موقوفهی مسجد و مدرسهی محمودیه و غیرها از حجرات دالان کوچک و متعلقات آن: از هر یک از دو دکهی جنبین درب دالان کوچک سرای خدایی واقعه در راسته بازار، سه دانگ و شش سهم و نیم از یازدهم سهم و نیم از یک دانگ دیگر. /
از هر یک از سه باب حجرهی متصل به یکدیگر واقعه در سمت مشرقی دالان کوچک و از هر یک از فوقانی آنها، سه دانگ و شش سهم و نیم از یازدهم سهم و نیم از یک دانگ دیگر. /
از یک باب حجرهی اول دالان کوچک واقعه در سمت غربی و از فوقانی آن، یعنی از هر یک، سه دانگ و شش سهم و نیم از یازده سهم و نیم از یک دانگ دیگر. /
از هر یک از دو باب حجرهی واقعه در سمت غربی دالان کوچک سرای خدایی و از هر یک از فوقانی آنها، یک دانگ و نیم از شش دانگ. / از دکهی آخر دالان کوچک نزدیک صحن سمت غربی، یک دانگ و نیم از شش دانگ. /
از دکهی آخر دالان کوچک نزدیک صحن سمت شرقی، سه دانگ و شش سهم و نیم از یازده سهم و نیم از یک دانگ دیگر. /
از هر یک از دو باب دکانهایی که جنبین دکههای مزبورهی درب دالان کوچک سرای خدایی است واقعه در راسته بازار، سه دانگ و شش سهم و نیم از یازده سهم و نیم از یک دانگ دیگر. /
یک باب دکان بزرگ قرب دالان کوچک سرای خدایی و مقابل درب دالان اول سرای حاجی حسن، شش دانگ. /
از یک باب دکان راسته بازار واقع در پشت حمام حاجی سید محسن، دو دانگ و ربع یک دانگ از شش دانگ، لیکن بالفعل آن را از باقی یک باب دکان مجزا کردهاند و دکه شده که بزاز در آن سکنی دارد، شش دانگ تمام است. /
از یک باب دکان رسته بازار قرب چهارسوق کوچک، پشت کاروانسرای حاجی سید محسن که دو دانگ از شش دانگ است، لیکن بالفعل آن را از باقی یک باب دکان مجزا کردهاند و بزاز در آن سکنی دارد، شش دانگ تمام است. /
از مجرای قنات عینالحیاة که دو رشته است موسوم به عین الحیاة و کریمخانی، شش ساعت و نیم از بیست و چار ساعت یک شبانهروز در گردش شش شبانهروز؛ بعبارة اخری شش سهم و نیم از یک صد و چهل و چهار سهم (54)از کل مجرای قنات. /
از مجرای قنات سردار که آن نیز دو رشته است، چهار ساعت و نیم دقیقه از بیست و چهار ساعت یک شبانهروز در گردش شش شبانهروز؛ و بعبارة اخری چهار سهم و نیم دقیقه علاوه از یک صد و چهل و چهار سهم از کل مجرای قنات. / از هر یک از دو یخچاوان و دو آبچاوان (55)
و از یک گود یخچال معروف به سنگی و از هر یک از دو فقره اراضی متعلقهی به آن که تخمینا دو قطعه اراضی بیاض (56) و یخچال و یخچاوانها قریب هیجده هزار ذراع (57) میشود،
سه دانگ و محدود به حدود اربعهی ذیل: حد شرقی به دیوارخانهی جناب مجدالملک؛ غربی به کوچهای که بالفعل درب یخچال در آن است؛ شمالی به نهر آب قنات مرحوم سردار و خیابان دولتی؛ جنوبی به باغ قدیم سادات اخوی.
فصل ششم: صورت منافع و مالالاجارهی کل املاک موقوفه است که بعد از وضع (58)دو عشر حقالتولیه و حقالنظاره و حق مباشر املاک، به یک صد و بیست سهم مساوی تقسیم و تسهیم میگردد بر بیست و سه شعبه به شرح ذیل، که تقسیم و تسهیم گردیده:
شعبهی اول: سهام چهارده نفر طلبه که در هفت حجرهی شرقی و غربی مدرسه سکنی دارند، سی و یک سهم و نصف یک سهم، که سهم هر نفر طلبه دو سهم و ربع یک سهم میشود.
شعبهی دویم: سهم و حقالتدریس مدرس مدرسهی مبارکهی محمودیه، هفت سهم و نصف یک سهم است.
شعبهی سیم: سهم و حق امامت جماعت مسجد مبارک محمودیه، هفت سهم و نصف یک سهم است.
شعبه چهارم: سهم و حق کتابدار که منفردا حجرهی کتابخانه تفویض بدوست، سه سهم و سه ربع یک سهم است.
شعبهی پنجم: سهم و حق معلم و مشاق که تعلیم دهندهی اطفال فقرا و ایتام در مدرسهی محمودیه است، شش سهم.
شعبهی ششم: سهم و حق قاری که در شبهای جمعه و لیالی متبرکه در اطاق مدرس یا در مسجد تلاوت قرآن میکند و در شهر رمضان قرائت قرآن میکند، یک سهم و نصف یک سهم است. اصلح آن است که معلم و مشاق اطفال و قاری یک نفر باشد، والا متعدد، موقوف به نظر متولی است.
شعبهی هفتم: حق و سهم مؤذن گلدستهی سر درب مدرسه و اذان و اقامهگوی و مکبر مسجد محمودیه، سه سهم.
شعبهی هشتم: حق و سهم دو نفر خادم مسجد و مدرسهی محمودیه، شش سهم.
شعبهی نهم: سهم و حق چراغ که هر ماهه (59) بعد از مصرف نفت چراغهای مسجد و مدرسه و جلوخان و بالوعه و گلدسته به شرط تا سه ساعتی شب سوختن آنها؛ و در ماه رمضان تا نزدیک سحر؛ و به شرحی که در فصل بیست و دویم مسطور و معین گردیده؛
و اجرت تعمیر چراغهای فانوس و خود فانوس؛ و بعد هرچه اضافه آید، باید نفت خریده و به هفت حجرهی طلاب و یک حجرهی کتابدار به نحو تساوی قسمت نمایند، هار سهم و نصف یک سهم است.
شعبهی دهم: سهم و حق عطایای متولی و ناظر به طلابی که قابل و محصلند و در وقت امتحان کامل و درست عیار باشند؛ چنان که در فصل پانزدهم شرح آن مشروحا مسطور است؛
و هرگاه طلبهای از طلاب این مدرسه مریض شود و مرض او به طول انجامد وبیمدد معاش ماند، متولی و ناظر را رسد که از این سهم به او اعانتی کنند تا ان شاء الله صحت یابد، و شرطا عطا و اعانت به هر کس به مقدار شایستگی پایهی علم و فقر اوست و به اختیار متولی و ناظر در کم و کیف، سه سهم.
شعبهی یازدهم: سهم و حق سه نفر طلبهای که در آخر هر شش ماه به حساب متولی و مباشر به حکم قرعه رسیدگی مینمایند؛ چنان که شرح آن در فصل بیست و پنجم ذکر شده، یک سهم.
شعبهی دوازدهم: سهم و حق عطایای متولی و ناظر به اطفالی که در معلمخانهی مدرسهی محمودیه تحصیل میکنند؛ چنان که در فصل نوزدهم شرح آن مفصلا مسطور است، و ترقی فوقالعاده در تحصیل کردهاند
و نیز هر طفلی که از اطفال این معلمخانه مریض شود و مرض او به طول انجامد و بیباعث و بانی باشد که بیمدد معاش ماند، متولی و ناظر را سد که از این سهم به او اعانتی کنند تا ان شاء الله صحت یابد، و شرطا اعطا و اعانت به هر که باشد، موقوف به شایستگی اوست و اختیار متولی و ناظر در کم و کیف، دو سهم.
شعبهی سیزدهم: سهم و حق از برای خرید کتب جهت اطفال و کاغذ و قلم و مرکب و یخ تابستانی ایشان و زغالسنگ زمستانی و تعمیر پرده و حصیر معلمخانه، یک سهم و نصف یک سهم.
شعبهی چهاردهم: سهم و حق از برای خرید کتب علمیه که محتاجالیه طلاب ساکن مدرسهی محمودیه باشد، یا کتب ادعیه و قرآن که شرط و مقرر است هر شش ماه به کتابخانهی مدرسهی محمودیه تحویل دهند؛ چنان که شرح آن در فصل هفتم مسطور است، دو سهم و نصف یک سهم.
شعبهی پانزدهم: سهم و حق به جهت حصیر مسجد و اطاقهای مدرسه به شرط لزوم، و جارو و پاروی مدرسه، یک سهم و نصف یک سهم.
شعبهی شانزدهم: سهم و حق واعظ ماه مبارک رمضان؛ چنان که در فصل هیجدهم ذکر اوصاف او شده، سه سهم.
شعبهی هفدهم: سهم و حق روضه و ختم قرآن و اطعام به طلاب در شب نیمهی رجب، یک سهم و نصف یک سهم.
شعبهی هیجدهم: سهم و حق روضه و ختم قرآن و اطعام به طلاب در شب نیمهی شعبان، یک سهم و نصف یک سهم.
شعبهی نوزدهم: سهم و حق روضه و ختم قرآن به طلاب در یک شب قدر از سه لیالی رمضان هر یک که ممکن باشد، یک سهم و نصف یک سهم.
شعبهی بیستم: سهم و حق از برای یوم غدیر که باید نصف از این سهم را جنس ناشور(60) و امثال آن خریداری کرد و به اندازهی پیراهن وشلوار قطعات کرده (61)
و نصف دیگرش را پول نقد موجود آورده در مسجد و مدرسهی محمودیه یوم غدیر به سادات فقیر مستحق یا فقیر مستحق غیر سادات (62) بدهند و حصه و رسدی (63)برای ارحام فقیر واقف
بفرستند،
و به هرکس هرچه دهند، به مقدار شایستگی او و به اختیار و نظر متولی و ناظر است در کم و کیف، و هرگاه طلبهای از طلاب مدرسه فقیر و مستحق باشد به او هم چیزی بدهند، شش سهم.
شعبهی بیست و یکم: سهم و حق از برای روضهخوانی دههی عاشورا که چای و غلیان و اجرت درویش مداح و روضهخوان است، و سایر لوازمات آن که باید در مسجد و یا مدرسهی محمودیه اقامهی این تعزیهداری شود، شش سهم و ربع یک سهم است.
شعبهی بیست و دویم: سهم و حق از جهت ده شب روضهخوانی در دههی آخر ماه صفر، از ذکر روضهخوانی و اطعام و چای و غلیان و قهوه و غیره به فقرا و طلاب مدارس و عملهجات و اعمیها و سادات فقیر و اصناف از اهل کسبه که بیبضاعتند، پانزدهم سهم.
شعبهی بیست و سیم: سهم و حق ارحام فقیر و اقربای مستحق واقف، و خدای نخواسته هرگاه نتایج (64) واقف فقیر شوند، احسان به هر یک موقوفه به شایستگی او و به نظر مولی و ناظر است، ولیکن خدای نخواسته[هرگاه]نتایج واقف فقیر باشند، حق و اولی بر سایر ارحامند، دو سهم ونصف یک سهم.
توضیحا آنکه منافع و مالالاجارهی املاک موقوفه به شرحی که به یک صد و بیست سهم به نحو تساوی منسهم (65) و منقسم گشته در هیچ وقت و هیچ حال سهم هر یک از وظیفهخواران (66)
و غیره بر نهجی که مذکور شده[قابل تغییر و تصرف نباشد و]هیچ کس را در سهم دیگری در هیچ حال و زمانی حقی و بهره و نصیبی نیست، خواه کلی و خواه جزئی، خواه غایب باشد و خواه حاضر، خواه سهم غدیری باشد[و]
بخواهند به مصرف روضهی عاشورا یا خرج آخر صفر رسانند؛ یا به عکس، از مخارج دههی عاشورا و مخارج دههی آخر صفر را بخواهند یوم غدیر بدهند؛ یا زمانی باشد که در املاک خرابی و تعمیرات کلی به هم رسیده باشد (67)و به طلاب یا غیر طلاب چیز مختصر برسد[و]
بخواند دستاندازی به سهم دیگر نمایند. خداوند لعنت کند آن کسانی را که این نوع طمع و تقلبات و تصرفات من غیر حق را بخواهند بنمایند. و البته، آن کسانی که این نوع طمع و تقلبات را داشته باشند عاق واقف هستند،
و دیگر عندالله و عندالرسول حرام است بر ایشان زیست در مدرسه و مسجد محمودیه؛ و حرام است بر ایشان از منافع املاک موقوفه اگرچه حبه و دیناری باشد؛ و حرام است بر ایشان دخالت در اموراتی که دخالت به عمل مسجد و مدرسهی محمودیه دارد؛
یعنی حرام است منافع موقوفهی مسطوره بر اشخاصی که بخواهند حق دیگران را ببرند. و اجرای صیغهی وقف نیز به همین طریق گردیده مگر آنکه از افول یکی از وظ.
یفهخواران که مدرس باشد یا امام مسجد یا مؤذن و غیره تا طلوع دیگری، وظیفهی او (68)بلامالک مانده باشد،[که]به عهدهی متولی است که به اطلاع ناظر آن را جزء سهام اقربای واقف کرده و به آنها برساند و یا به نتایج واقف که خدای نخواسته فقیر باشند بدهند.
فصل هفتم: صورت کتب کتابخانهی مدرسهی مبارکهی محمودیه از قرآنهای خطی و کتابهای خطی و کتابهای چاپی عربی و کتب فارسی از تواریخ و اشعار حکما و غیره:
قرآن خط استاد - 2 جلد. / قرآن خطی - جلد. / قرآن، چاپ اعتمادالسلطنه با شرح کشفالایات - جلد. / قرآن رحلی چاپی - جلد./ قرآنی که صفی علی شاه ترجمهی شعری نموده - جلد. / صحیفهی سجادیه، خط استاد - جلد. /
زادالمعاد خطی که قریب به زمان خود مجلسی (ره) نوشته شده - جلد. / صحیفهی سجادیه، چاپی - جلد / کتاب مفتاحالجنان، ادعیه - جلد./ کتاب منهاجالعارفین - جلد. / تفسیر ملا فتحالله، معروف به منهجالصادقین - 3 جلد./ شصت پاره قرآن خطی به انضمام جعبهی آن - یک دستگاه.
صورت کتب علمیه در کتابخانه: قرآن چاپ بمبئی - 10 جلد. / مطول - 3 جلد. / مغنی - 3 جلد / جامی - 3 جلد. / سیوطی - 3 جلد. / تصریح - 2 جلد./ شرح[سید]رضی، نحو -2 جلد./ جامعالشواهد - 2 جلد. / شمنی - جلد. / دمامینی -جلد. / مجمعالبحرین -2 جلد / قاموس - 2 جلد / منتهی الارب -2 جلد / تفسیر مجمعالبیان - دوره / تفسیر صافی - جلد. /
جلالالدین سیوطی - جلد. / تفسیر امام فخر - دوره. / تفسیر کشاف - دوره. / تفسیر برهان - دوره. / روحالبیان - دوره. / شرح مطالع - 2 جلد. / جوهر النضید - جلد. / منطق الاشارات - جلد. / گوهر مراد - جلد./ شرج شمسیه - جلد. / شوارق، جلد اول و دویم - 2 جلد. / وسائل - دوره / اصول کافی - جلد / فروع کافی - دوره /
من لا یحضره الفقیه - جلد./ تهذیب - جلد. / استبصار - جلد./ بحارالأنوار - دوره./ امالی صدوق - جلد. /
احیاء العلوم - دوره. / اکمالالدین - جلد. / مناقب ابنشهر آشوب - دوره. / مرآة العقول مشیرالسلطنه - دوره. / رجال ابوعلی - جلد. / خلاصة الرجال -جلد./ معالم الاصول - 3 جلد. / شرح لمعه، ول و دویم - 4 جلد. / قوانین - 5 جلد. / شرح کبیر، اول و دویم - 4 جلد. /
مکاسب مرحوم شیخ - 5 جلد. / رسائل مرحوم شیخ (ره) - 5 جلد./ طهارت شیخ (ره) - 4 جلد. / جواهر - دوره. / فصول مرحوم شیخ محمدحسین (ره) - 4 جلد. / شرح[سید]رضی، صرف - جلد./ برهان قاطع - جلد. / برهان جامع - جلد.
صورت کتب فارسی از تواریخ و اشعار حکما و ادبیات و غیرها در اخلاق: کلیات شیخ سعدی، خط استاد، مذهب طلا، مفصل خیلی اعلاست، یعنی از جوهرات است - جلد. / کتاب خواجه حافظ، خط استاد - جلد. / کتاب جناب الخلود، خطی - جلد./ مجالس المؤمنین، تألیف قاضی نورالله (ره) - جلد. / کتاب اخلاق ناصری - جلد. / کتاب شرح دیوان امیر (ع)، مبیدی - جلد. /
کتاب اشعار جناب ولایت مآب - جلد. / تاریخ روضةالصفا، از هبوط آدم تا سلطنت قاجاریه - ده جلد در سه جلد. / ناسخ التواریخ، هبوط آدم، چاپ اول - جلد. / ناسخ التواریخ، متعلق به حضرت عیسی (ع)، چاپ اول - جلد. / ناسخ التواریخ، متعلق به حضرت رسول (ص)، چاپ اول - جلد / ناسخ التواریخ، احوال خلفا، چاپ اول - جلد. / ناسخ التواریخ،
حالات حضرت امیر (ع)، چاپ اول - جلد. / ناسخ التواریخ، احوال حضرت فاطمه (ع)، چاپ اول - جلد. / ناسخ التواریخ، حالات حضرت حسن (ع)، چاپ اول - جلد. / ناسخ التواریخ، احوال حضرت سیدالشهدا (ع)، چاپ اول - جلد./ ناسخ التواریخ، حالات حضرت سید سجاد (ع)، چاپ اول - 2 جلد. /
ناسخ التواریخ، احوال حضرت باقر (ع) -جلد. / کتاب انوارالسهیلی، خطی - جلد. / دیوان وصال، در مراثی و قصاید و غیره - جلد. / بستان السیاحة - جلد. / تاریخ نگارستان - جلد./ کلیات شیخ سعدی - جلد. / خمسهی نظامی گنجوی - جلد. / حدیقهی سنائی - جلد. / ناصر خسرو علوی -جلد./ قابوسنامه - جلد / فیض الدموع، تألیف مرحوم بدایع نگار - جلد./
شاهنامه، چاپ بمبئی، اعلا - جلد./ مثنوی مولوی، چاپ مرحوم علاءالدوله - جلد./ کتاب مجمع الفصحاء، اول و دویم - 2 جلد. / کتاب جواهرالاخلاق که باید در خود کتابخانه ضبط باشد - یک صد جلد./
فصل هشتم: صورت اسباب موقوفهی متعلق به مسجد محمودیه که از مسجد نباید خارج شود: زیلوی یزدی - 16 پارچه. / چراغ شیشهی آویز که سوای دو عدد چراغ برق است - 20 عدد. / پیت (69) آهنی جای نفط - عدد. / شمعدان مس و گلگیر آهنی جهت کنار محراب امام جماعت - عدد. / پردهی کرباس جهت درهای مسجد در زمستان - 3 عدد. / منبر چوبی - عدد. / پیراهن منبر که از ماهوت سرمهای است - عدد./ تجیر برای حایل ساختن بین مردان و زنان هنگام نماز جماعت - دو پارچه که چهارده تخته است. / فانوس شیشهای روی شمعدان کنار محراب جهت امام جماعت، که هرگاه در تابستان امام جماعت شبها را بخواهد روی بام نماز گزارد، خادم باید شمعدان کنار محراب را با فانوس ببرد به بام برای کنار محراب - عدد./
فصل نهم: صورت اسباب موقوفهی متعلق به مدرسهی محمودیه که[آنها را]از مدرسه نباید خارج کنند؛ و آنچه[را که]متعلق به طلاب است، سوای زمان حاجت استعمال، باید باقی اوقات در صندوقخانهی اطاق خود گزارده محافظت نمایند.
چراغ و لنتر (70) بلور جهت جلوخان مدرسه - دستگاه. / چراغ و فانوس شیشهی بزرگ جهت دالان مدرسه - عدد./ چراغ شیشه متعلق به صحن مدرسه - 4 عدد. / چراغ شیشه متعلق به بالوعه - عدد./ چراغ شیشهی گلدستهی سر درب مدرسه - 8 عدد. /
زیلوی حجرات متعلق به طلاب - 7 پارچه./ زیلی متعلق به اطاق مدرس - یک پارچه. / زیلوی متعلق به کتابخانه - 2 پارچه./ قالیچهی عراقی متعلق به کتابخانه - 2 پارچه./ قالیچهی عراقی متعلق به اطاق مدرس - پارچه./ مجموعه (71) و سینی مس بزرگ جهت شام و ناهار طلاب و کتابدار - 8 عدد. /
دیزی مس جهت آبگوشتپزی و آشخوری طلاب و کتابدار - 8 عدد./ بشقاب مس جهت طعامخوری طلاب و کتابدار - 8 عدد./ روغن داغکن مس - 2 عدد./ آفتابهی آهنی جهت حجرات طلاب و کتابدار و مدرس - 9 عدد./ طشت آهنی جهت زیر آفتابهی اطاق طلاب و مدرس و کتابدار - 9 عدد.
فصل دهم: صورت اسباب و اشیای موقوفهی متعلق به معلمخانهی اطفال فقرا و ایتام: زیلوی بزرگ یزدی - یک پارچه./ قرآن چاپ بمبئی - 10 جلد./ کتاب تعلیم الاطفال - 10 جلد./ کتاب لیلی و مجنون - جلد./ کتاب پریشان قاآنی - جلد./ کتاب فرمایشات حضرت امیر (ع) - جلد./ کتاب دیوان مغربی - جلد./
کتاب گلستان شیخ - 2 جلد./ کتاب جامعالتمثیل - جلد. / کتاب ریاض الحکایات - جلد./ کتاب حافظ - جلد. / ترجمهی جنت - جلد. / کتاب عینالحیاة - جلد./ کتاب کلیات شیخ - جلد. / کتاب توسل - 2 جلد./ کتاب حلیةالمتقین - جلد./ کتاب یوسفیه - جلد./ کتاب ینابیع الحکم - جلد./
لوح حلبی جهت مشق اطفال - 11 عدد./ دوات مرکب - 36 عدد./ شیشهی مرکب - عدد./ طقار (72)زرگ رحلی جهت قرائت قاری، لیالی جمعه و شبهای متبرکه - جلد.
فصل یازدهم: صورت اشیا و اسبابی که برای روضهخوانی دههی عاشورا و روضهخوانی دههی آخر صفر ور وضهخوانی رجب و شعبان و رمضان و تهیهی (73)روز غدیر وقف شده و استعمال آنها در غیر موارد مذکوره حرام است، برای هرچه باشد و هرکه باشد: دیگ مس بزرگ که شش من برنج پلو میدهد - عدد./ دیگ مس که سه من برنج پلو میدهد - عدد. /
دیگ مس که دو من برنج پلو میدهد - عدد./ دیگ مس که یک من برنج پلو میدهد - عدد./ دیگ مس که سه چهاریک (74) برنج پلو میدهد - عدد./ پاطیل (75)مس بزرگ برای خورشپزی - عدد./ طشت مسی بزرگ - عدد./ باطیهی مس بسیار بزرگ برای برنج خیس کردن و شربتخانه - 2 عدد./
آبکش مس بزرگ جهت چلو صافکنی - 8 عدد./ مجموعهی مس بزرگ - 10 عدد./ قاب (76)مس بزرگ برای پلو و چلو - 16 عدد./ قدح (77) مس بزرگ برای افشره (78) 78 عدد./ کاسهی مس آشخوری - 16 عدد. / وزیری (79) مس خورشخوری - 16 عدد. / بشقاب مس جهت بورانی (80) 16عدد. / بشقاب مس جهت پنیر و سبزی - 16 عدد. /
بشقاب مس جای خربزه - 16 عدد. / بشقاب مس زیردستی - 16 عدد./ ترشیخوری مس - 16 عدد./ قاشق افشره - 16 عدد. / نمکدان بلور جفتی - 16 عدد./ قاشق آشخوری - 16 عدد. / کفگیر و ملاغه (81) مس - 2 عدد./ ماهیتابهی مس بسیار بزرگ - عدد. / آفتابه و لگن مس نوظهور - 2 دست./
آفتابه و لگن معمولی مس یزدی - 2 دست./ ساطور قیمهکنی (82)و تختهی زیر ساطور - 2عدد./ روغن داغکن مس - عدد. / خوانچه که میز غذاخوری است - 6 عدد. / سفرهی چلوار روی میز غذاخوری - 4 پارچه.
صورت اسباب چای و قهوه و غلیان: سماوار (83) بسیار بزرگ جهت روضهی دههی عاشورا و غیره - عدد. / سماوار برنج متعارف - عدد./ سینی مس زیر اسباب چای - 2 عدد./ سینی مس زیر فنجان چای - 12 عدد./ استکان و نعلبکی دو دست - 24 عدد./ قاشق چای - 12 عدد./ قوری بزرگ - 2 عدد./ قندان مس - عدد./
سینی برنجی بزرگ جهت زیر سماوار - عدد. / تنگروی - زوج./ جام برنجپای سماوار - عدد./ چایدان مس - عدد./ سماوار قهوهپزی - 2 عدد. / سینی برنجی زیر سماوار قهوه و زیر فنجان قهوهخوری - 2 عدد./ فنجان قهوهخوری - 20 عدد./ غلیان، کوزه و میانه - 30 عدد./ سرغلیان مشکی و بادگیر مسوار (84) 30 عدد./
تختهی زیر سرغلیان - 2 عدد./ ظرف تنباکو - عدد. / کفگیر آهنی آتشگذاری سرغلیان - 2 عدد./ انبر آهنی - 2 عدد./ منقل آهنی یزدی - عدد.
فصل دوازدهم: در شرایط سکنای طلبه است در حجرات مدرسهی مبارکهی محمودی ه به شرحی که داده شد. در حجرهای دو نفر طلبه به تعیین متولی و ناظر باید ساکن باشند که اقل مقام علمی ایشان درس مغنی و مطول و مافوق آن باشد، و طلبه باید متقی و طالب علم و مشغول به تحصیل علوم فقهیهی شرعیه و بالغ و عاقل باشد. و شرط است
تحصیل او حکمت فقط نباشد، که چنین کسی حق سکون در این مدرسه ندارد، مگر آنکه یک دوره فقه و اصول را دیده باشد؛ و هرگاه یک دوره فقه و اصول را ندیده باشد،
نمیتواند در این مدرسه حکمت بخواند. و نیز جمعی که خود را به شکل طلبه مینمایند و شغلشان معلمی در خانههای مردم است، یا طبابت یا روضهخوانی یا وکالت میکنند، حق سکون در این مدرسه ندارند.
و همچنین کسانی که غالبا اوقات خود را به رفتن[به]مجالس فاتحه و یا روضه یا مهمانی خانههای مردم بدون دعوت و رفتن به عروسی خانهها صرف مینمایند،
یا طلبهای که هم او مصروف اشعار و لهو و لعب و اعمال لغویه است؛ و همچنین اشخاصی که مصدر شرارت و مفسدهجویی هستند، سکون امثال این جماعت در مدرسهی مبارکهی محمودیه حرام است و خلاف شرع مقدس میباشد؛ و در صورتی که اشتباها از این قبیل مردم را به مدرسه سکنی و منزل داده باشند،
بعد از تبین احوال، متولی و ناظر میباید او را معجلا از مدرسه خارج نمایند. و لعنت خداوند ان شاء الله بر اشخاصی باد که از این جماعت حمایت کنند یا توسط نمایند(85) برای توقف و زیست ایشان در این مدرسه. و مقرر شد که در هر حجرهای زیاده از یک شاگرد نگاه ندارند و مهمان در حجره زیاد از دوازده ساعت حق زیست ندارد.
و طلبه نیز حق نگاهداری از او ندارد. و همچنین هر طلبهای که در این مدرسه متعه (86) بیاورد، در روز یا شب، متولی و ناظر را رسد (87) که او را اخراج نمایند از حجرات این مدرسه.
فصل سیزدهم: در شرط تعطیل طلبه است تا چهل روز در ایام سال (88)، چنانچه بخواهند به وطن خود بروند برای صلهی ارحام و سرکشی به خانمان با اذن متولی و ناظر؛ و هرگاه از چهل روز بگذر و مراجعت نکرده باشند.
به حجرهی خویش، متولی باید طلبهای دیگر مشتغل محصل علم را سکنی دهد. و نیز شرط شد در هر حجرهی مدرسه که مشتمل است بر سکنای دو نفر طلبه، هرگاه خود آن دو طلبه بخواهند یک نفر طلبهی عاریه[را]منزل دهند که محصل علم و ساعی در طلب علم باشد، متولی حق ممانعت آن یک نفر طلبهی عاریهی طالب علم را ندارد،
ولیکن شخص غیر مشتغل و محصل علم را (89)
به هیچ وجه هیچ کس اذن سکنی دادن در حجرات مدرسه ندارد. و نیز شرط شد در هر حجرهای که دو نفر طلبه سکنی دارند، بدون آنکه عذر شرعی داشته باشند، اقلا یک نفر از آن دو نفر شب را باید در حجره بیتوته کند. و بدون عذر شرعی هرگاه در اکثر ماه هر کس از طلاب در مدرسه نباشد،
حق وظیفهی آن ماه را ندارد؛ و همچنین زمانی که به وطن خود و جای دیگر برود و در مدرسه نیست، حق مطالبه کردن وظیفه را ندارد و متولی باید وظیفه او را بین طلاب ساکن مدرسه به تساوی قسمت کند.
فصل چهاردهم: در تکلیف طلاب ساکنین مدرسه است. هر طلبه در شبانهروزی، حسبالشرط فی صحة سکونه، بر عهدهی اوست که اقلا یک حزب کلامالله مجید تلاوت کند برای کسب سعادات اخروی؛ و خواهشمند است نظر به ارتباط معنوی که سلسلهی مسلمانان را با یکدیگر است،
بعد از فراغت از تلاوت کلامالله به همت علیا یاد خیری از واقف و پدر و مادر و ذوی حقوق او بنماید؛ و مدت توقف هر طلبه در حجرات مدرسهی محمودیه، دوازده سال است و علاوه از این حق زیست در این مدرسه ندارند.
فصل پانزدهم: در امتحان طلاب. بر متولی و ناظر حتم و لازم است که در هر سال یک مرتبه با حضور اساتید و علما و رؤسای علوم، طلاب مدرسه را امتحان نمایند و ترقیات ایشان را در تحصیل علوم مذکوره در مدرسه بسنجند. بعد از رسیدگی، در صورتی که ترقی ایشان فوقالعاده و مورد مدح مقرر شود و محل رأفت و مرحمت شوند، به قدر لیاقت هرکس (90)
متولی باید از سهم مخصوص که در فصل ششم و شعبهی دهم معین شده به او عطایی بنماید که موجب تشویق دیگران شود، و مقدار آن منوط به نظر متولی و ناظر است نسبت به اشخاص و ترقیات ایشان در علم. و بدیهی است کسی که یک سال در مدرسه زیست کرده به اسم آنکه تحصیل میکند،
وظیفهی مدرسه را گرفته و خورده و برای او ترقی حاصل نشده باشد، دیگر ماندن او در مدرسه و موقوفهی مدرسه بر او حرام[است]و باید از مدرسه اخراج شود، زیرا موقوفه حق محصلین علوم است، نه طعمهی هر جهول ظلوم (91)
فصل شانزدهم: در تکالیف کتابدار. اولا کتابدار باید در هر عصری از اعصار یک نفر از سلسلهی جلیلهی سادات اخوی باشد که او را متولی و ناظر انتخاب نمایند. و ثانیا کتابدار باید زاهد و متقی و سلیمالنفس و عالم و خبیر و بصیر در کار کتب علمیه و فقیه باشد؛
و در صورت فقدان این شرایط در اشخاص این طایفه از سادات، باید متولی و ناظر شخصی از طلاب را که موصوف به این اوصاف باشد، انتخاب نمایند.
و شرط است کتابدار حق تعیین نایب قرار دادن به جای خود نداشته باشد و خو او بنفسه مواظب و مراقب در کار کتابداری باشد و سوای ایامی که تعطیل است برای طلاب، بقیهی ایام را همه روزه از صبح الی دو ساعتی شب در کتابخانه حاضر باشد.
و متولی و ناظر و امام جماعت و امثال این اشخاص حق دارند هر وقت بخواهند در حجرهی جلو کتابخانه به قدر رفع حاجت و رفع خستگی توقف نمایند. و هر کس کتابدار باشد، اولاد او حق کتابداری ندارند بعد از پدر؛ مگر به انتخاب ناظر و متولی شخص دیگر از این طایفه یا غیر این طایفه منتخب شود با اوصاف مذکوره و تکالیف کتابداری که - به نهجی که ذکر شد -
متولی و ناظر تعیین مینمایند برای کتابداری کتابخانهی مدرسهی مبارکهی محمودیه.[و]شرط است که کتب کتابخانه را حفظ و حراست نماید و با مهر منگنه (92) اسم واقف که در کتابخانه هست،
موقوفه را مهر نماید و دفتری داشته باشد که کتب موقوفه را با آنچه حسبالشرط متولی باید در هر شش ماه خریداری کند که بر کتب کتابخانه بیفزاید، کتابدار ثبت و ضبط در آن دفتر نماید. و بر عهدهی کتابدار است[که]نگذارد کتب موقوفه از میانه برود، و در هر شش ماه یک مرتبه میباید متولی و ناظر و چند نفر از ثقات طلبه را بر اعیان کتب موقوفه مطلع سازد.
و بر عهدهی کتابدار است که نگذارد کتب موقوفه را، خواه از اهل مدرسه و خواه از خارج، احدی بیاذن متولی و ناظر و اطلاع مدرس و چند نفر از ثقات طلبه بیرون ببرد، و با اذن و اطلاع نیز بیشتر از یک شبانهروز در خارج نگاه ندارند؛
و باید کتاب را بدون قبض به کسی از طلبه و غیره ندهد، مگر با شرایط مزبوره، وق بض هم از او دریافت نماید و طلاب را نگذارد در دادن کتاب به یکدیگر مضایقه کنند که مهما امکن کتب را معطل نگذارند؛
و باید در حفظ و ضبط کتب اهتمام بلیغ نماید. و شرط است که در سالی دو وقت یکی در آخر شعبان و یکی در آخر شهر ذیالحجه کتابدار کتبی را که در مدرسه نزد طلاب یا نزد هر کس هست جمع کرده در کتابخانه نگاه دارد،
به واسطهی تعطیل درس طلاب؛ و بعد در غرهی (93) شهر شوال و غرهی شهر صفر به طلاب بدهد و در هر شبانهروزی اقلا یک حزب تلاوت کلام الله مجید نماید، و به همان ترتیب و خواهشی که از آقایان طلاب شده از او هم میشود.
به همان نهج. و ضبط کتب اطفال، آنچه اضافه از کفاف ایشان باشد نیز بر عهدهی کتابدار است تا به وقت حاجت به ایشان بدهد؛ و مهمان را بیش از دوازده ساعت حق نگاهداری در حجره ندارد و مهمان نیز نمیتواند بیش از زمان مزبور بماند.
فصل هفدهم: در تکالیف مدرس است؛ یعنی مدرسی را که متولی و ناظر تعیین مینمایند، باید سوای ایام پنجشنبه و جمعه و قتل و اعیاد و ایام (94) تعطیلی که معمول است برای تعطیل، و غیر (95)
ایام مرض، باقی روزها همه روزه دو مجلس درس، صبح و عصر، به جهت طلاب داشته باشد، و دو درس و سه درس بدهد، و با کمال خوشخویی و خوشخلقی و خوشرویی به طلاب اظهار مهربانی نماید و مشوق ایشان باشد؛ و در صورتی که اظهار اشتباه خود را کنند، به ملایمت رفع اشتباه ایشان را بنماید.
و طلاب مدرسهی محمودیه مادامی که مدرس صلاحیت تدریس از برای ایشان دارد، حق ندارند برای مباحثه به جای دیگر بروند؛ و هرگاه مدرس با اذن و اجازهی متولی و ناظر به زیارت اماکن متبرکه و سفر مکه برود، زمان غیبت او وظیفهاش حق ارحام واقف است؛ چنان که در آخر فصل ششم ذکر گردیده؛
و هرگاه از مدت زیارت اماکن و از مدت معین حج بگذرد و بعد بیاید، مداخلهی او در کار تدریس مدرسهی محمودیه موقوفه به اذن جدید متولی و ناظر است. و شرط است که شخص مدرس اقلا هر شبانهروزی یک حزب کلامالله مجید تلاوت نماید؛
و خواهشمند است بعد از فراغت از تلاوت کلامالله، به همم عالیه و قربة الی الله یاد خیری از واقف والدین واقف و ذیالحقوق او بکند. و شرط است که امامت مسجد مبارک محمودیه و تدریس طلاب مدرسهی میمونهی محمودیه در هیچ زمانی با یک نفر نباشد و شغل هر یک منحصر به فرد باشد.
فصل هجدهم: در تکالیف امام جماعتی است که برای مسجد محمودیه، ناظر و متولی تعیین مینمایند. از جهت امامت باید در تمام فصول در صورت امکان و دسترس، سه وقت را در شبانهروز،
وگرنه برای نماز ظهر و عصر، و مغرب و عشا، در مسجد حاضر باشد و ساعتی باشد که نماز در زمان فضیلت و اول وقت گزارده شود که مورث خیر دنیا و آخرت و موجب خشنودی حضرت عزت و اسباب رضامندی شارع مقدس (96)
صلوات الله علیه و آله، است. و هرگاه امام جماعت با اذن و اجازهی متولی و ناظر به زیارت اماکن متبرکه و سفر مکه برود، زمان غیبت او وظیفهاش حق ارحام واقف است، چنان که در آخر فصل ششم ذکر گردیده، و هرگاه از مدت زیارت اماکن و از مدت معین زیارت حج بگذرد و بعد بیاید، مداخلهی او در امامت مسجد محمودیه موقوف به اذن جدید متولی و ناظر است.
و شرط است که در مسجد هر شبانهروز اقلا یک حزب کلامالله مجید تلاوت نماید؛ و خواهشمند است بعد از فراغت از قرائت کلامالله، به بذل عطا قربة الی الله یاد خیری از واقف و والدین و ذویالحقوق واقف بنماید. و شرط است هر کس امامت مسجد محمودیه را مینماید،
بر اولاد او حرام است امام جماعت این مسجد را کنند، هرچند اولاد او عالم و عادل باشند؛ و هر قدر با زهد و تقوی باشند و هر قدر طرف قبولی عامه را داشته باشند، امامت جماعت مسجد محمودیه را حق ندارند؛ و باید متولی و ناظر شخص دیگری را که صلاح دانند.
از برای امامت جماعت دعوت نمایند. و تعیین واعظ ماه مبارک رمضان موقوف به میل امام جماعت است، مشروط بر آنکه باید واعظی را اختیار نماید که معروفترین واعظین باشد و راستگو و متدین و طرف قبول عامه باشد و خوشبیان باشد و متهم نباشد
.
فصل نوزدهم: در تکالیف معلم و مشاقی است که برای درس و مشق اطفال، متولی و ناظر معین میفرمایند. باید آن معلم ظاهرالصلاح و متدین و متقی و پرهیزکار باشد، و به یک درجه صاحب خط باشد که بتواند از عهدهی تعلیم دادن اطفال و مشق ایشان برآید، و مواظبت حال ایشان را بنماید و مشوق باشد اطفال را بر اینکه اوقات خود را صرف درس و مشق نمایند.
و معلم باید همه روزه رسیدگی به حال هر یک از اطفال داشته باشد که همگی مشغول درس و مشق باشند، و سوای ایام جمعه و اعیاد و قتل، دیگر روزها جز برای حوایج لازمه از معلمخانه به جایی نرود که کار اطفال خرسک بازی شود(97)
و نباید غفلت از حال اطفال داشته باشد، و نگذارد ایشان مشغول صحبت و لغوگویی باشند. و مقرر است که همیشگی (98)عدد تا به سی و شش نفر رسد از اطفال فقرا و اطفال ایتام بیباعث و بیبانی؛ چنان که از نسل سادات باشند،
البته اولویت دارند بر غیر سادات؛ و در صورت حاضر نبودن سادات، غیر سادات هم باشند قبول نمایند که در این معلمخانه مشغول درس و مشق باشند؛ و کتاب و درس و کاغذ مشق و قلم و مرکب و یخ تابستان و آتش زمستان ایشان مجانی داده شود ان شاء الله.
و شرط است که هر یک از این سی و شش نفر طفل، زمان ورود به معلمخانه از هشت سال کمتر و از یازده سال علاوه نباشد؛ مدت تحصیلی و زیست هر طفلی در این معلمخانه سه سال تمام است که سی و شش ماه باشد.
پس هر طفلی که در این معلمخانه سی و شش ماه تحصیل کرده باشد،در ماه آخر که او را اخراج مینمایند، در همان ماه یکی دیگر به جای او بیاورند[و]باید قبول کنند که عدم مدام سی و شش نفر باشد. و بر عهدهی متولی است .
که در آخر هر شش ماه دو نفر از طلاب مدرسه را اختیار و انتخاب نماید که با حضور معلم و مشاق درس و مشق ایشان را امتحان نمایند و کتابچهای بردارند[و]درس هر یک در آن ثبت نموده و خطوط همه را ضبط فرموده که در شش ماه بعد که درس و مشق ایشان امتحان میشود، معلوم باشد که هرچند نفر از ایشان ترقی فوقالعاده کرده باشند و مورد تحسین واقع شوند و شا.
ستگی رأفت و رحمت را دارند، چنانچه فصل تابستان باشد کلاه و پیراهن و شلواری؛ و هرگاه هنگام زمستان باشد، لبادهی (99)
ماهوتی به آن اشخاص عطا کنند که موجب تشویق دیگران گردد؛ و چنانچه در میان ایشان معلوم شود در امتحان که طفلی کودن و بدخوست که ابدا زحمت معلم در وجود او اثر ندارد و تربیت.
و تعلیم دربارهی او بیسود و ثمر است، باید فورا او را از این معلمخانه اخراج نموده و طفل دیگر بر جای او برقرار کنند. و شرط است هرگاه کسی از طلاب شکایتی داشته باشد به بهانهی
اینکه اطفال قیل و قال دارند و به واسطهی اصوات آنها ملول است، و بخواهد تغییری در وضع اطفال بدهد، حق ندارد؛ و هرگاه اصراری در این باب داشته باشد، زیست او در این مدرسه حرام است و غاصبا در این مدرسه منزل دارد.
بلی، میتواند از متولی و اساتید اطفال خواهش کند که به اطفال بسپارند چندان صداها را به جهر بلند نکنند، ولی بیش از این طلاب به اطفال تحکمی ندارند.
فصل بیستم: در تکالیف قاری است که از جهت قرائت کلامالله مجید ربانی، متولی، و ناظر تعیین مینمایند. و بر عهدهی اوست که در شبهای جمعه و لیالی متبرکه بعد از فریضهی جماعت الی دو ساعتی شب در اطاق مدرس یا در مسجد نشسته به صورت جهر و آواز خوش تلاوت قرآن نماید.
و در ماه رمضان از دو ساعت به ظهر تا وقتی که امام جماعت مسجد مبارک محمودیه برای نماز حاضر میشود، شخص قاری مجلس قرائت در همان اطاق مدرس ترتیب دهد و مشغول تلاوت قرآن باشند؛ وخواهشمند است بعد از قرائت یاد خیری از واقف و الدین و ذویالحقوق او بنماید.
فصل بیست و یکم: در تکالیف مؤذن است که به اذن متولی و ناظر برای مسجد و مدرسهی مبارکهی محمودیه معین میشود. شرط است مؤذن خوش صوت با صافی حنجره و به صدای جهر اذان گوید و مناجات نماید؛ و باید از نیم ساعت قبل از صبح در گلدستهی مدرسه حاضر باشد و به صورت اعلامی (100)
قدری مناجات کند و بعد از دخول وقت، اذان بگوید. و هرگاه امام از برای نماز حاضر باشد، مؤذن برود در مسجد اذان و اقامه را نیز بگوید، و همچنین اول ظهر و مغرب اذان گوید، و در شبهای جمعه و لیالی متبرکه، در اول شب مناجات کند؛ و زمانی که حاضر میشود برای اذان و اقامه و تکبیرگویی در مسجد برای نماز امام، باید مواظب جماعت مصلین در وقت نماز باشد، از صفوف راست کردن (101)
و مهر نماز به مردم دادن؛ و هنگامی که امام مشغول نماز است، تکبیر گوید و مردم را اطلاع دهد از حالت قیام و رکوع و سجود امام؛ و مؤذن میتواند در موقع نماز طفلی را به جای خود قرار دهد برای تکبیر گفتن، و خود مشغول نماز شود؛ و چنانچه مؤذن به وظیفهی مراتبی که مسطور شده عمل نداشته باشد،
باید متولی و ناظر او را اخراج کنند و مؤذن دیگر که موصوف به اوصاف مزبوره باشد، بیاورند.
فصل بیست و دویم: در تکالیف دو نفر خادم است که متولی و ناظر تعیین میفرمایند. باید پیوسته مواظب نظافت و پاکیزگی مسجد و مدرسه باشند، و اقلا روزی یک مرتبه برحسب حتم باید مسجد و مدرسه و مدرس و سایر مضافات مدرسه را جاروب کنند و ازالهی خاکروبهی آن را بنمایند،
و چراغهای مسجد و مدرسه را همیشه پاک و تمیز نگاه دارند. و مادامی که چراغ برق در مسجد هست، به جز شبهای جمعه و لیالی متبرکه که چهار چراغ بر چراغهای برق[چنان که]معمول است، افزوده میشود در مسجد، چراغ دیگر اضافه کردن لازم ندارد؛ ولیکن هرگاه چراغ برق موقوف شود (102)،
در تمام شبها سه عدد چراغ در مسجد روشن شود و در شبهای جمعه و لیالی متبرکه چهار چراغ دیگر اضافه شود بر آن سه چراغ؛ و همه شب یک چراغ دالان مدرسه و دو چراغ در صحن مدرسه و یک چراغ گلدسته چنان که معمول است
تا سه ساعتی شب، و در بالوعه یک چراغ - پیش از غروب آفتاب زودتر بگذارند - تا صبح روشن باشد و در شبهای جمعه و لیالی متبرکه چراغ جلوخان را چنان که معمول است، بگذارند. و باید دو نفر شخص خادم، امین و پرهیزکار و مسألهدان (103) باشند
و در غیر اوقات نماز جماعت، اطفال غیر ممیز هرزه گرد و مجانین و مردمان مشغوشالحال را از دخول[به]مدرسه و مسجد منع نمایند و کمال مواظبت را از مؤمنین و خدمات ایشان داشته باشند و حفظ اسبابی که مصلی با خود دارد، از قبیل کفش و غیره بنمایند؛ و دیگر چراغ ماه رمضان مسجد را مادامی که چراغ برق هست، هر شبی چهار چراغ بر آن بیفزایند.
و در سه شب احیا (104) تمام چراغهای مسجد را باید روشن کنند تا سحر، و در صحن مدرسه نیز در تمام شبهای ماه رمضان چهار چراغ به انضمام چراغ دالان و جلوخان و بالوعه روشن نمایند و شش عدد چراغ گلدسته تا قریب به سحر. و در ماه محرم و صفر برای تهیهی تعزیهداری یا شبهایی که طلاب طبخی دارند، چراغ مطبخ را بدهند.
و در صورت انعقاد نماز جماعت در بام مسجد محمودیه باید یک چراغ در راه بام و دو چراغ در خود بام مسجد بگذارند و شمعدان و فانوس شیشهای کنار محراب را جهت امام جماعت مواظب باشند و بگذارند، و در خدمات[به]طلاب کوتاهی نداشته باشند،
آنچه محتاجالیه طلاب باشد در مدرسه. و مقرر است که در شبهای جمعه و لیالی متبرکه و در شهر رمضان دو چراغ برای قاری و قرائت کنندگان قرآن که در شب مشغول قرائت میشوند، منظور دارند.
فصل بیست و سیم: در تکالیف مباشری است که متولی و ناظر تعیین میفرمایند برای سرکشی و رسیدگی به امورات جزئی و کلی مسجد و مدرسهی مبارکهی محمودیه و املاک موقوفهی مسطورهی مشروحهی فصل پنجم و جمعآوری منافع و مالالاجارهی آنها.
باید شخصی باشد عاقل و کامل و امین و متدین و با تقوی و فهیم و هوشیار و باکفایت و کاردان و کارگزار که رسیدگی کامل به کارهای مسجد و مدرسه به همه نوع و همه قسم داشته باشد، حتی ازالهی برف زمستان و رسانیدن یخ طلاب و اطفال یتیم دبستان به تابستان و غیره و غیره؛ و از سرکشی و رسیدگی به املاک موقوفه و مباشری آنها دقیقهای نباید غفلت داشته باشد.
و مالالاجاره و منافع املاک موقوفه را آنچه شهریه است، ماه به ماه و آنچه قسط بندی است، در موقع آن و هرچه یومیه است، روز به روز بدون آنکه امور امروز را به فردا گذارد، جمعآوری کرده بعد از وضع دو عشر که حقالتولیه و حقالنظاره و حقالمباشر است،بقیه را به یک صد و بیست سهم درآورده هیجده سهم آن را که متعلق به دو نفر خادم و معلم اطفال و کتب و کاغذ اطفال و روشنایی چراغ است، بر کار تعمیر مقدم داشته و بدهد،
به نهجی که در فصل بیست و چهارم مقرر شده، و بقیه را هرگاه خرابی یا تعمیرات لازمهای در مسجد و مدرسهی محمودیه و یا در عین املاک موقوفه به هم رسیده باشد، با اذن و اجازهی متولی و ناظر مشغول به تعمیر و اصلاح آن شود و از منافع و مالالاجارهی املاک موقوفه مصارف آن کند با نهایت سعی و کمال اهتمام، تا آن را انجام دهد و به حالت اولیه رساند و آباد و دایر گرداند؛
و بعد در آخر هر ماه هرگاه چیزی از عایدی و منافع و اجارهی املاک باقی ماند، آن را باید به یک صد و دو سهم دیگر درآورده به شرح شعبات فصل ششم مابین بقیهی موقوف علیهم تقسیم و تسهیم نماید. آنچه حقوق اهل وظایف شود،
به هر یک برساند بدون طمع حبه و دیناری؛ ولو تبرعا به او چیزی دهند، نباید قبول کند؛ و سهامی را که برای نیمهی شهر رجب و نیمهی شهر شعبان و یک شب از سه لیالی متبرکهی رمضان و یوم غدیر و روضهی دههی عاشورا و روضه و اطعام ده شب آخر صفر معین گردیده هر قدر بشود، هرگاه موقع مخارج و مصارف بعض یا همگی آن نباشد،
در نزدیک نفر از تجار امین بگذارد با اذن و اجازهی متولی و ناظر، تا موقع مصارف آن رسیده آن[را]گرفته به مصرف رساند؛ و هرگاه امینی از امنای تجار را (105) که محل اطمینان متولی و ناظر باشد، نشناسد،
باید آن وجه را به استحضار متولی و اطلاع ناظر در صندوق آهنی که در کتابخانه برای این کار معین شده بگذارد، و ضبط باشد تا زمان مصارف آن رسیده مصرف نمایند؛ و دفتری باید مهیا دارد و آخر هر شش ماه یک مرتبه با حضور متولی و ناظر و کتابدار و طلبهای که به شرح فصل بیست و ششم معین و مقرر است،
برای رسیدگی به حساب و به جمع و خرج منافع موقوفه برسند؛ و بعد از دو عشر حقالتولیه و حقالنظاره و حق مباشر که باید در اعمال دخل و خرج املاک از جمع عایدی موضوع نمایند (106)؛
و بعد، مصارف تعمیرات یا بنایی هرگاه به هم رسیده باشد، معین کنند و اخراج نمایند، و باقی را که به یک صد و بیست سهم منقسم گشته در آن دفتر ثبت نموده در کتابخانه به اذن متولی ضبط باشد و خداوند قاهر منتقم، جلت عظمته، را حاضر و ناظر دانسته خلاف و خیانتی در کارهای خود روا ندارند.
و شرط است بر متولی که این شخص مباشر را در کارهای شخصی خود به امری رجوع نفرماید و جز عمل موقوفه هیچ عملی از اعمال شخصی خود را به او رجوع ننماید، ولو خرد باشد یا بزرگ.
فصل بیست و چهارم: در وضع تقسیم منافع املاک موقوفهی مسطوره است حسبالمقرر آنچه در هر ماه از منافع املاک موقوفه عاید میگردد. اولا باید دو عشر از آن جدا شود و آن را چهار سهم نمایند: دو سهم حق دو نفر متولی و یک سهم حق ناظر و یک سهم حق مباشری که املاک موقوفه سپرده به اوست؛
و بعد باید وظیفهی دو نفر خادم مسجد و مدرسه و معلم اطفال و کتب و کاغذ ایشان و روشنایی چراغ مسجد و مدرسه را که هیجده سهم از یکصد و بیست سهم میشود، به شرحی که در فصل ششم و شعبات آن معین گشته، ماه به ماه به ایشان برسانند
و صرف برای روشنایی چراغ نمایند و بر کار تعمیرات مقدم دارند، و بعد بنایی و تعمیرات لازمهی مسجد و مدرسه و املاک موقوفه را مقدم دارند و بر سایر وظیفهخوران و سهامی که برای هرگونه مصارف معینهی در فصل ششم است، زیرا که باید عین املاک موقوفه همیشه دایر و آباد باشد؛
و ازالهی برف مسجد و مدرسه و تعمیر تلمبهی آب حوض واقعه در صحن مدرسه، جزء تعمیرات است. و هرگاه در مسجد و مدرسه و متعلقات آنها و معلمخانهی اطفال نقصی واقع شود یا در آبادی آن کند،
ولو به سوات عدیده، حتی یکمل البناء و یتمالعمارة؛ و مادام که بنای مسجد و مدرسه و متعلقات آنها و معلمخانهی اطفال و املاک موقوفه به حالت اولی (107)نرسد و دایر نشود، جز متولی و ناظر و مباشر و خادم و معلم اطفال و[جز برای]کتب و کاغذ و قلم و مرکب اطفال و روشنایی چراغ مسجد و مدرسه، دیگر هیچ کس را سهمی و حقی و بهرهای نمیباشد،
و باید بعد از تعمیرات لازمه آنچه از عایدی باقی ماند، به یک صد و دو سهم دیگر مساوی درآورده و به شرح فصل ششم مابین بقیهی موقوف علیهم تسهیم و تقسیط کرده قسط هر ماه را از روی سهام طلبه و امام جماعت مسجد محمودیه و مدرس و کتابدار و غیره و غیره آنچه شود، در آخر شود برسانند؛ و سایر سهام که به مصارف خیرات و مبرات و مخارجات بریهی معینه به ش
ح ذیل باید برسد: متولی باید در نزد امینی از امنای تجار با اطلاع ناظر بسپارد تا زمان مخارج آن و موقع صرف آن گرفته و به مصرف رساند و هرگاه امینی که محل اطمینان متولی باشد، از امنای تجار به هم نرسد،
باید آن وجه را در صندوق آهنی که در کتابخانه برای این مسأله معین شده، به اطلاع ناظر بگذارد و ضبط باشد تا زمان مصرف آن رسیده مصرف نمایند.
توضیح آنکه مالالاجارهی یخچال در سال وجه نقد معینی است و به علاوه، معمول است مستأجر همه ساله دوازده خروار به وزن تبریز (108)یخ بدهد
و باید دو خروار آن را برای معلمخانهی اطفال فقرا و ایتام منظور دارند در فصل تابستان؛ و بقیهی آن که ده خروار میشود، به نحو تساوی یک سهم به امام جماعت مسجد محمودیه و یک سهم به مدرس مدرسهی محمودیه و هشت سهم به هفت حجرهی طلاب و یک حجرهی کتابدار تقسیم نمایند.
فصل بیست و پنجم: در تکالیف متولی است. بر عهدهی اوست که به اطلاع ناظر[از]سهامی که در فصل ششم و شعبات آن معین شده به شرح مسطور از برای روضهخوانی در شب نیمهی رجب و نیمهی شعبان و یکی از سه شب نوزده یا بیست و یکم یا بیست و سیم شهر رمضان،
باید (109) در مسجد و مدرسهی محمودیه جمعی از طلاب را دعوت کند از کلامالله مجید ربانی را از قرآن شصت پارهای که خود واقف وقف کرده تلاوت و ختم (110) کنند،
[که]البته بهتر است، و در صورت غیر دسترسی به آن، از شصت پارههای وقفی دیگران؛ و پس از ختم یک کلامالله، اقامهی روضهخوانی شود و بعد از ختم روضه، ایشان را اطعام کنند و انعام تلاوت قرآن را بدهند و بروند؛
و چنانچه متولی عذر شرعی نداشته باشد، در این سه شب باید خود او حاضر باشد. و نیز بر عهدهی متولی است که به اطلاع ناظر از سهامی که در فصل ششم معین شده به شرح مسطور از جهت یوم غدیر، تهیهی غدیریه را باید بدین نهج کند:
آنچه وجه سهم غدیر باشد نصف آن را جنس ناشور و امثال آن خریداری نماید و آن را قطعات پیراهن و شلوار کرده و نصف دیگر آن را پول نقد (111) یوم غدیر در مسجد و مدرسهی محمودیه حاضر نموده و بین فقرا تقسیم نماید به فراخور حال هرکس، موقوف به اختیار متولی؛ و برای ارحام واقف نیز حصه و رسدی بفرستند،
و هرگاه از طلاب مدرسهی محمودیه هرچند که فقیر و مستحق باشند، به هر یک از ایشان سهم و رسدی بدهند. و نیز بر عهدهی متولی است که در حفظ و حراست اشیا و اسباب و ظروف موقوفه نهایت سعی و اهتمام را داشته باشد و هر سالی یک مرتبه رسیدگی به ظروف و اشیا و اسباب موقوفه بنماید.
چنانچه فقدان یا نقصانی روی داده باشد؛ یعنی چیزی تفریط شده یا معیوب شده یا اسقاط شده تحصیل یا اصلاح آن را بکند، من جمله قبل از عاشورا رسیدگی به اسباب چای از سماوار و فنجان نعلبکی و غلیان و غیره به شرحی که در سیاههی (112) اسباب دههی عاشورا ثبت شده بنماید.
هرگاه چیزی تفریط شده یا اسقاط شده یا معیوب شده، از وجه همان سهامی که از جهت عاشورا معین شده تحصیل یا اصلاح آن را بکند و به اطلاع ناظر، تدارکات - تعزیهداری را دیده - از دعوت روضهخوانهای صحیح معتبر و درویش مداح و قند و چای و تنباکو و زغال (113) و غیره - که از صبح اول عاشورا اقامهی مجلس تعزیهداری حضرت سیدالشهدا، علیهالسلام، را در مسجد و مدرسهی محمودیه بنماید.
و همچنین بر عهدهی متولی است که در اوایل شهر صفر رسیدگی به اسبابی[که]متعلق است به روضهخوانی و اطعام به فقرا بکند، از مسینه آلات و اسباب سفره و ظروف خوانچه. هرگاه چیزی مفقود یا معیوب یا اسقاط شده باشد،
از وجه همان سهامی که از جهت اطعام مساکین و روضهی شهر صفر معین شده در فصل ششم، تحصیل و یا اصلاح آن را بنماید و به اطلاع ناظر، تدارکات روضهخوانی را از قبیل برنج و هیزم و روغن و ادویهجات و قند و تنباکو و چای و قهوه و زغال و سایر لوازمات ده شبه را دیده، از شب اربعین مخصوصا شروع به روضهخوانی نمایند، لغایت ده شب که خاتمهی لیل بیست و نهم باشد
در مسجد و مدرسهی محمودیه؛ و مدعوین مجلس فقرا و دراویش و عجزه و عمیان و طلاب مدارس گمنام و عملهجات و سادات فقیر و اهالی اضافی که قلیلالبضاعه هستند، آمده استماع ذکر مصیبت کرده چای و غلیان و قهوه و طعام صرف نموده بروند؛
و هرگاه غیر ممکن باشد، روضه دههی عاشورا در عاشورا و ههی آخر صفر را در آخر صفر، در هر یک از این شش دههی محرم و صفر که ممکن باشد، بخوانند، لیکن حتیالمقدور در عاشورا و آخر ماه صفر باید خوانده شود، چنان که ذکر شد.
و بر عهدهی متولی است که به اطلاع ناظر سهمی را که معین شده در فصل ششم از جهت خرید کتب علمیه که محل حاجت طلاب باشد یا کتب ادعیهی (114) محتاجالیه و قرآن، در آخر هر شش ماه خریداری کرده تحویل کتابدار بدهد و او به مهر مخصوص کتابخانه برساند.
و ضبط کتابدار گردد؛ و در آخر سال، خود متولی به اطلاع ناظر و حضور چند نفر ازثقات طلاب و مدرس مدرسهی محمودیه رسیدگی به کتب کتابخانه از روی دفتر متولی و فتر کتابخانه نموده چنانچه کتابی تفریط شده یا معیوب شده یا اسقاط شده باشد، تحصیل یا اصلاح آن را بنماید.
توضیحا هرگاه از اشیای متعلق به مسجد و مدرسه و از اسباب و ظروف مسینهی طلاب و ظروف مسینهی روضهخوانی و اسباب عاشورا و اسباب و اثاث روضهی شهر صفر و کتب و زیلو و قالیچه و غیره و غیره چیزی معیوب
و مفقود شده باشد، اصلاح یا تحصیل آن را متولی بنماید. مقصود آن است که به توسط هر کس یا در نزد هر کس هر چیز که مفوقد یا معیوب یا تفریط شده باشد، متولی باید برای تحصیل یا اصلاح آن شیء قیمت آن ر از معیوب کننده و مفقود کننده و تفریط کننده دریافت دارد.
و یا آنکه بعد از اصلاح و تحصیل از وظایف آن شخص کسر بگذارد، مگر آنکه معلوم شود از روی حقیقت و واقع و نفسالامر که آن شخص در نهایت، سعی و جهد خود را در حفظ و ضبط آن نموده ولیکن بیرون از قوهی اختیار بازوی او عملی شده از معیوب و مفقود و اسقاط و فاسد شده؛
در این صورت، آن شخص معفو است و باید از وجهی که در هر فصل مقرر شده متولی جبران آن را بنماید. و بر عهدهی متولی است که به اطلاع ناظر سهام ارحام فقیر واقف را به شرحی که در فصل ششم معین شده[مابین ایشان تقسیم و تسهیم نماید]،
و همچنین هرگاه چیزی از سهام وظیفهخواران منافع موقوفه به واسطهی حاضر نبودن ایشان بلامالک مانده باشد؛ چنان که در آخر فصل ششم ذکر شده بر سهام ارحام فقیر واقف افزوده، مابین ایشان تقسیم و تسهیم نماید؛
و هرگاه خدای نخواسته از نتایج خود واقف، فقیر باشند اولی هستند بر دیگران از ارحام؛ و قدر تقسیم مابین فقرای ارحام یا نتایج واقف، موقوف به مقدار فقر و فاقهی هریک (115) است نسبت به دیگری که متولی و ناظر ملاحظه نمایند.
و بر عهدهی متولی است که در حفظ اشیا و اسباب و کتب متعلق به مسجد و مدرسهی محمودیه سعی کامل و اهتمام بلیغ داشته باشد، من جمله (116) بیست و هفت فرد زیلوی مسجد و حجرات مدرسه معلمخانهی اطفال؛ به این معنی که در ماه مبارک رمضانها که مسجد به زیلو مفروش میشود؛
بعد از ماه رمضان آنچه اضافه از کفایت مأمومین و نمازگزاران با امام جماعت است، بفرماید جمع کرده در انبار گذارند، و همچنین از حجرههای طلاب و اطاق مدرس و کتابخانه و معلمخانهی اطفال در فصل تابستان که حصیر مطبوعتر است، بفرماید زیلوی آنها را جمع کرده و در انبار گذارند؛ تا زمانی که هوا سرد شود و فرش غیر حصیر لازم باشد،
حجرات طلاب و اطاق مدرس و کتابخانه و معلمخانهی اطفال را مفروش نمایند. و متولی به اطلاع ناظر همهساله باید رسیدگی به وضع زیلوها و قالیچههایی که مخصوص کتابخانه و مدرس است، بنماید؛
چنانچه فاسد یا اسقاط یا معیوب شده باشد، از اصل منافع املاک موقوفه تحصیل یا اصلاح نمایند، مانند تعمیرات املاک؛ چنان که در فصل بیست و چهار مسطور است و حکمتش آن است که هم همگی وظیفهخواران مسجد و مدرسه مصروف بر آن باشد، وجد و جهد تمام داشته باشند که زیلوها را کسی ضایع ننماید و معیوب نسازد، وگرنه از سهم ایشان جبران میشود.
و دیگر در امورات جزئی که بعضی شروطات شده، چنانچه پارهای اتفاقات روی دهد که ترک آن موجب صلاح و فعل آن مورث فساد باشد، متولی وقت اختیار دارد که فیالجمله تغییری در آن مورد بدهد؛
مانند شروطی که در حق ساکنان مدرسه، حضرات طلاب و محصلین مذکور گردیده که زیاده از چهل روز در سال حق مهاجرت ندارند و بیشتر از دوازده سال حق زیست در مدرسه ندارند. البته، طلبهی قابل فاضل محصلی صاحب زهد و تقوی که وجود او مایهی اعتبار و برکت این مدرسه باشد، در این مدرسه سکنی داشته باشد،
چهل روز را تا شصت روز و دوازده سال را علاوه بر آن نماید دربارهی آن یک نفر. و همچنین در شروطات مخصوص دیگر، در حق امام جماعت و مدرس و غیر ذلک من الشروط الأخر که عدم آنها صلاح باشد یا اصلح، متولی و مأذون است.
فصل بیست و ششم: از تکالیف متولی است که در آخر هر شش ماه به حکم قرعه سه نفر از چهارده نفر طلاب مدرسهی محمودیه را که واقف از جهت مفتشی مقرر نموده که باید به حساب مباشر رسیدگی نمایند (117)،
تعیین نماید و در آخر شش ماه دویم که آخر سال است، بر همین نهج سه نفر طلبهی دیگر از یازده نفر بقیهی طلاب را که در حساب قرعه نیامدهاند، به حکم قرعه تعیین نماید و بعد از تفریغ (118) حساب مباشر، خود متولی باید مجلسی تشکیل دهد[و]
به اطلاع ناظر و حضور همان سه نفر طلبه و مدرس مدرسهی محمودیه و امام جماعت و کتابدار، محاسبات کل عمل یک سالهی گذشته منافع موقوفه را که یک صد و بیست سه است، به شرح فصل ششم جمع و خرج نماید و در دفتری ثبت نموده به مهر و امضای حضرات مفصله (119)رسانید.
در کتابخانه ضبط باشد و خداوند سبحان، جلت عظمته، را حاضر و ناظر دانسته از قرارداد واقف تخلف ننماید. و هکذا شش ماه ثالث برای حساب مباشر، سه نفر دیگر از هشت نفر بقیهی طلابی[را]که داخل قرعه نیامدهاند، به حکم قرعه انتخاب نماید و در شش ما رابع که آخر دو سال است،
سه نفر دیگر از بقیهی طلاب مدرسه که پنج نفرند، به حکم قرعه انتخاب و اختیار شوند و به شرح مزبور، خود متولی باید حساب خود را جمع و خرج کرده و ثبت دفتر نموده و ضبط کتابخانه شود تا دورهی چهارده نفر طلبهی مدرسهی محمودیه در این عمل سرآید؛
چنانچه در وجود همگی طلاب این کفایت و استعداد موجود نباشد، اقلا در دوازده نفر ایشان حکم قرعه را مجرا دارند (120)
و بعد تجدید مطلع کنند و به طور دور از سر گیرند. و متولی در آخر هر شش ماه بعد از تفریغ حسابهای مذکور، سهمی[را]که برای این سه نفر طلبه معین شده به شرح فصل ششم باید به ایشان برساند.
فصل بیست و هفتم: در تعیین و تکلیف ناظر است. ناظر باید در امور مسجد و مدرسه و معلمخانهی اطفال و فقرا و ایتام و املاک موقوفه به نهجی که در این دفتر مسطور است، و به منافع آن یک صد و بیست سهم باشد به شرح بیست و سه شعبه که در فصل ششم مذکور شده،
و به مصرف هر فقره نظر داشته باشد؛ و بدون استحضار و صوابدید ناظر، متولی در هیچ زمان حق مداخلهی در کارها ندارد و متولی و ناظر باید به صلاحدید یکدیگر و مراعات و صلاحدید حال موقوفه، امورات را انجام بدهند.
و هرگاه در امور متعلقه به مسجد و مدرسهی محمودیه و املاک و مصارفات منافع املاک موقوفه اختلافی در میان ناظر و متولی واقع شود، متولی مستقل است و نظارت مسجد و مدرسهی محمودیه و املاک موقوفهی آن به شرح و بسطی که در اوراق وقفنامه مسطور است،
و مخارجات آن که به یک صد و بیست سهم منسهم گشته به ترتیبات مذکوره، و تکالیف نظارت به تفصیلی که داده شده تا زمانی که خود واقف حیات دارد، با خود اوست؛
و بعد از واقف، با جناب مستطاب مرجعالانام، ابولارامل والایتام، حجتالاسلام، متولی متصرف مدرسهی فخریه؛ که مدرسهی مرحوم حاجی محمد حسین خان مروی باشد. در هر دوری از ادوار و هر عصری از اعصار هر که باشد هم جناب ایشانند ناظر مسجد و مدرسهی محمودیه.
فصل بیست و هشتم: در تعیین متولی است. تولیت مسجد و مدرسهی مبارکهی محمودیه و معلمخانهی اطفال فقرا و ایتام و املاک مستغلات از دکاکین و کاروانرای خدایی و یخچال و یخچوانها (121) و خانهها و از دو رشته قنات مرحوم سردار و عینالحیاة خود جناب واقف، معزیالیه، با خود ایشان است.
و نظارت نیز چنان که شرح داه شد در فصل فوق با خود ایشان است، و خود جناب واقف را در زمان تولیت حقی در عایدی حقالتولیه و حقالنظاره نمیباشد.
و آن سهم تقسیط میشود بر سایر سهام بیست و سه شعبهی فصل ششم. و تعیین امام جماعت و مدرس و کتابدار و طلاب و معلم و مشاق اطفال ایتام و قاری قرآن و مؤذن و خدام و مباشر مادامالحیاة با خود واقف و بعد از ایشان به اختیار متولیهای مزبور در ذیل است.
و بعد از واقف، تولیت با حاجی سید حمد، اخوی واقف است و علیاجاه مسطوره واقع شود در امور متعلقهی به مسجد و مدرسهی محمودیه و املاک موقوفه در تغییر دادن املاک موقوفه از وضعی به وضع دیگر و در مصارف منافع آن، والدهی سیفالله خان استقلال دارد.
و بعد از جناب حاجی سید احمد، آقا سید اسدالله و آقا سید جواد، ولدان جناب واقف، هر کدام (122) که صلاحیت و رشد او بیشتر است.
و علیا مخدرهی مزبوره انتخاب و اختیار نماید، متولی است با علیا جاه معلومه؛ و همچنین در مورد اختلاف، استقلال با علیاجاه است و یا[اگر]امر به عکس واقع شود،[تولیت]با حاجی سیداحمد است، و آقا سید اسدالله و آقا سید جواد، هر کدام که صلاح و رشد بیشتر دارد،
و حاجی سید احمد و علیاجاه مزبوره، تولیت با سیفالله خان، ولد علیاجاه و یک نفر منتخب شده از اولادان واقف[است]به شرحی که ذکر شد؛
و در صورت اختلاف، استقلال با اولاد واقف[است]. و بعد از این دو نفر به همین ترتیب تولیت با یک نفر از اولاد ذکور واقف به شرط اکبریت سن و رشد، و یک نفر[از]اولاد ذکور علیاجاه، صبیهی واقف به شرط اکبریت در سن و رشد [است]؛
و در مورد اختلاف، استقلال با اولاد واقف[است]. و چنانچه یکی از این دو نفر متولی که تعیین شده،
در هر دورهای از ادوار زمان بعد از خود واقف الی آخر، بخواهد از (123) کارهایی که متعلق به متولی است، به شرحی که در اوراق وقفنامه درج شده، بدون عذر شرعی پهلو تهی (124)نماید و خود را کنار کشد و کارها را به عهدهی متولی دیگر اندازد
و در سر تقسیم منافع موقوفه مطالبهی حق نماید، به هیچ وجه حق ندارد؛ مگر آن که هر دو متولی باید همپا و همراه و همپشت بالمشاورة و المشارکة در کارهای روضهی عاشورا و روضهی دههی آخر شهر صفر که اطعام به فقراست، امورات را انجام دهند و حقالتولیه را بالمناصفه (125) ببرند؛
وگرنه، «مزد آن گرفت جان برادر که کار کرد (126) و خدای نخواسته، در صورت انقراض یکی از این دو سلسله، تولیت با سلسلهی دیگر[است]که دو نفر باشند به شرط اکبریت در سن و رشد. و چنانچه اولاد ذکور در آن سلسله منحصر به یک نفر شود، همان یک نفر متولی است به شرط صلاح. و خدای نخواسته،
در صورت انقراض هر دو سلسله، تولیت با متولی و نظارت با ناظر متصرف مدرسهی فخریه[است]، که مدرسهی مرحوم حاجی میرزا حسین خان مروی باشد. و صیغهی وقف بالعربیة والفارسیة جامعة لجمیع الشرایط والارکان، به نحو خلود و دوام جاری و واقع گردید
و به تصرف وقف داده شد و احکام وقفیت بر تمام مسطورات مترتب گردید، (فمن بدله بعد ماسمعه فانما اثمه علی الذین یبدلونه) (127)
و بعد از اجرای صیغهی شرعیه، به مبارکی و میمنت در مسجد مبارک محمودیه به عنوان مسجدیت نماز گزارده شد. امید است که خیر دنیا و آخرت برای جناب واقف معزی الیه، دام اقباله العالی، حاصل شود، به تاریخ شهر رجب قویئیل سنهی یک هزار و سیصد و بیست و پنج هجری (1325) (128) غشکه (129)
سجلات و حواشی
بسم الله الرحمن الرحیم
قد وقع الوقف المؤبد من الواقف المسدد، ابی مع شرایط الصحة و اللزوم والقبض و الاقباض و غیرها حسبما فصل فی هذه الاوراق. مصرفا و تولیة و موقوفا علیهم و غیره وفقا... (130) مادامت السموات والارضین فی الثامن والعشرین رجب الاصب 1325 (اثر دو مهر ناخوانا).
بسم الله الرحمن الرحیم
قد اجریت صیغة الوقف والتولیة حسبما رقم فی خمسة و عشرین صفحة و ستة اسطر و حاشیتین فی یوم السبت ثامن والعشرین رجب الاصب 1325. سجل و مهر جناب آقای محمدتقی سلمه الله.
بسم الله الرحمن الرحیم
قد اجریت صیغة الوقف علی النهج المقررة فی الشریعة المطهرة النبویة المطهرة علی مشرعها آلاف الصلوات والتحیة حسبما فصل فی مراتب الثمانیة و العشرین فصلا و فی طی الخمسة والعشرین صفحة و سطور الست من التولیة والنظارة والمصرف مع الشروط المرقومة فیها و له حاشیتین فی رجب الاصب و الاصم سنة 1325 و انا الاحقر «جمالالدین الحسنی» (مهر ناخوانا).
بسم الله الرحمن الرحیم
قد وقع الوقف المسطور علی الرقبات والکتب و الاشیاء المرقومة فی طی الخمسة والعشرین صفحة و ستة اسطر المشتملة علی الثمانیة والعشرین فصلا حسبما فصل متنا و هامشا فی محلین تولیة و نظارة و قبضا و اقباضا لدی الاحقر فی الثمانیة والعشرین من رجب الاصب سنة 1325. من الاحقر «مرتضی الغروی عفی عنه» (مهر درست خوانده نمیشود).
«یک دانگ[و]نیم از شش باب دکاکین و یک دکه، و یک دانگ[و]نیم از خانه را این جانب فروختهام؛ در حضور داعی وقف شده صحیح است. و انا الجانی. ابوالقاسم الحسنی اللاریجانی». (مهر ناخوانا)
توضیح آنکه یک صد جلد کتاب جواهرالاخلاق مرقوم در متن که باید در کتابخانه ضبط باشد، مقصود آن است که تا سی سال از حال تحریر حبس باشد و پس از سی سال، هر ده سال که بگذرد، ده جلد آن را به اهل آن یعنی اشخاصی که صلاحیت دارند از علما و مردمان معروف بادیانت و امانت یا روضهخوانهای موصوف بدین اوصاف بدهند.
لغایت نه ده سال که نود سال باشد، نود جلد آن را به شرح مزبور مجانی بدهند و ده جلد اخیر در خود کتاب خانه ابدالدوام بماند.
پی نوشت:
1-الذریعة الی تصانیف الشیعة، ج 5، ص 260.
2-مستفاد از مصاحبهی فرزند آیتالله مرعشی با پدر بزرگواشان، رادیو ایران، 9 / 6 / 1369.
3-رک: ایران در جنگ بزرگ، ص 384.
4-در متون اسلامی راجع به شفاعت رسول اکرم (ص) و ائمهی اطهار، علیهمالسلام، و نیز انبیای سلف و اولیای کامل و علمای عامل و شهدا و مؤمنان راستین، روایات بسیاری نقل و ضبط شده است که برای مزید اطلاع میتوان بحثهای مفید و مفصل قرآنی، روایی، فلسفی و اجتماعی را در المیزان فی تفسیر القرآن (ج 1، صص 186-155) ذیل آیهی 48 از سورهی بقره مورد امعان نظر قرار داد. همچنین رک: تفسیر ابوالفتوح رازی، ج 2، ص 224. الخلق (یوم یناد المناد) (5)مأخوذ از سورهی ق (50) آیهی 41: (و استمع یوم یناد المناد من مکان قریب).
5-مأخوذ از سورهی ق (50) آیهی 41: (و استمع یوم یناد المناد من مکان قریب).
6-اشاره به قسمتی از آیهی مبارکهی 31 از سورهی بقره (2) است.
7-نگارنده در کتب حدیثی که در دسترس داشت، حدیثی با این الفاظ نیافت، اما در متون عرفانی به همین صورت به رسول اکرم (ص) نسبت داه شه است.(تمهیدات عینالقضاة، ص 162؛ و مرصاد العباد، صص 80-79. این حدیث در متون حدیثی بدینگونه ضبط شده است: «کنت نبیا و آدم بین الروح والجسد»: الجامع الصغیر، ج 2، ص 97؛ کنوز الحقایق، ج 2، ص 43؛ فیض القدیر، ج 5، ص 53، و در حاشیهی صفحهی 54 اثر اخیر آمده است: این حدیث به صورت «کنت نبیا و آدم بین الماء والطین» مشهور است که من بر آن دست نیافتم. در تفسیر کشف الاسرار، ج 10، ص 294، حدیثی تلفیق یافته از دو حدیث مزبور وجود دارد که به نظر میرسد توسط مؤلف آن صورت گرفته باشد. سعدی نیز ضمن نعت رسول اکرم (ص) در بوستان، با اقتباس از این حدیث گوید:
بلند آسمان پیش قدرت خجل
تو مخلوق و آدم هنوز آب و گل
(کلیات، ص 204).
8-سورهی انبیا (21) آیهی 107.
9-اشاره به بخشی از آیهی شریفهی 40 از سورهی احزاب (33) است.
10-«صراط المستقیم»: چون «مستقیم» صفت «صراط» است. و باید از نظر تعریف و تنکیر با آن مطابقت داشته باشد، ضبط صحیح آن «صراط مستقیم» یا «الصراط المستقیم» است. اما وجه تسمیهی امام علی (ع) به «صراط مستقیم» مأخوذ از احادیث و اخباری است که از معصومین، علیهمالسلام، در تفسیر «صراط مستقیم» روایت شده و غالبا از باب جری و تطبیق به مصداق است.
11-سورهی تین (95)، آیهی 4.
12-مقتبس از آیهی 70 از سورهی اسرا (17) است.
13-«موجد کل»: «موجد»، اسم فاعل از مصدر ایجاد و به معنی ایجاد کننده و پدیدآورنده است و مراد از «موجد کل» ذات اقدس حضرت باری تعالی، جلت عظمته، است که به قدرت مطلقهی خویش کل هستی
14-«به هم رساند»: به هم رساندن در اینجا به معنی به دست آوردن است (رک: فرهنگ فارسی، محمد معین، ج 1، ص 614).را ابداع فرمود.
15-سورهی شعرا (26)، آیهی 84.
16-این بیت به اقتضای بیت مشهور حافظ سروده شده است:
هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق
ثبت است بر جریدهی عالم دوام ما
(دیوان، ص 22)..
17-ناظر است بدین بیت از خواجهی شیراز:
ترسم کزین چمن نبری آستین گل
کز گلشنش تحمل خاری نمیکنی
(دیوان، ص 946).
18-بخشی از حدیث شریف نبوی است (رک: الجامع الصغیر، ج 2، ص 80؛ فیض القدیر، ج 4، ص 473؛ تمهیدات عین القضاة، صص 136 و 291؛ و با اضافه شدن عبارت «ذخرا بله ما أطلعتم علیه» مختصر صحیح البخاری، ص 412). این حدیث به صورتهای دیگر نیز روایت شده است که برای مزید اطلاع میتوان بدین مأخذ مراجعه کرد: الجامع الصغیر، ج 1، ص 92، و ج 2، ص 50؛ فیض القدیر، ج 2، ص 467 و ج 4، ص 243؛ مثنوی معنوی،دفتر پنجم، صص 827 و 998.
19-اشاره به قسمتی از آیهی مبارکهی 133 از سورهی آلعمران (3) است.
20-ترکیب وصفی «الباقیات الصالحات» مأخوذ از سورهی کهف (18)، آیهی 46 است: (المال والبنون زینة الحیاة الدنیا و الباقیات الصالحات خیر عند ربک ثوابا و خیر أملا).
21-سورهی شعرا (26)، آیهی 88.
22-این حدیث در وسائل الشیعة، ج 3، ص 486 و مستدرک سفینة البحار، ج 4، ص 424، آمده است؛ با این اختلاف جزئی که بعد از «أعطاه الله» عبارت «بکل شبر منه أوقال» اضافه و عبارت «فی الجنة» حذف شه است. مضمون این حدیث با عبارتی کوتاهتر بدین گونه روایت شده است: «من بنی لله مسجدا بنی الله له قصرا فی الجنة من در و یاقوت و زبرجد» (کنز العمال، ج 7، ص 654). در همین مأخذ، صورتی دیگر از این حدیث را نیز میتوان ملاحظه کرد.
23-نسخه: قطاة. صحیح، آن است که این کلمه به فتح قاف خوانده شود؛ چنان که در اقرب الموارد، ج 2، ص 1017، آمده است: «القطاة: طائر فی حجم الحمام، صوته قطا قطا و قد یطلق الحمام علیه لمشابهة و هو نوعان: الجونی والکدری».
24-این حدیث عینا در وسائل الشیعة، ج 3، ص 486، ذیل حدیث شمارهی 2 و 6 نقل شده است؛ لیکن در جوامع حدیثی اهل تسنن با اندکی تفاوت از رسول اکرم (ص) روایت شده است: رک: سنن ابنماجه، ج 1، ص 244؛ کنز العمال، ج 7، ص 650؛ فتح الباری، ج 1، ص 545؛ فتح الباری، ج 1، ص 545؛ مستدرک سفینة البحار، ج 4، ص 424؛ الجامع الصغیر، ج 2، ص 168؛ فیض القدیر، ج 6، ص 96؛ کنز العمال، ج 7، ص 650.
25-عودلاجان، یکی از محلات جنوب قسمت مرکزی شهر تهران کنونی، و قسمت شرقی تهران قدیم است (رک: دایرةالمعارف فارسی، ج 2، ص 699؛ نیز: نقشهی دارالخلافهی طهران، در همین مأخذ، ج 1، صص 697 - 696 و 701-700).
26-دارالخلافه، عنوان شهر تهران در عهد قاجاریه بوده است؛ چنان که در عهد ناصرالدین شاه تهران را دارالخلافهی ناصری مینامیدند (رک: فرهنگ فارسی معین، ج 5، ص 495؛ برای اطلاع بیشتر از اوضاع شهر تهران در ادوار تاریخی، خصوصا در عهد قاجاریه، و آشنایی با مختصات جغرافیایی آن رک: دایرةالمعارف فارسی، ج 1، صص 703-695).
27-شیده، به کسر ال و سکون ثانی مجهول و فتح دال، نام یکی از شاگردان سنمار است که به جهت بهرام گور خورنگه و سه دیر ساخت (رک: برهان قاطع، ص 1321).
28-سنمار، معماری است رومی که قصر خورنق را برای نعمان بن منذر بساخت. (رک: برهان قاطع، ص 1181؛ فرهنگ فارسی معین، ج 5، ص 814).
29-سورهی کهف (18)، آیهی 46؛ نیز رک: حواشی ذیل شمارهی 19.،
30-در جوامع حدیثی فریقین یافت نشد. اما قریب بدین مضمون حدیث است از امام صادق (ع) که فرمود: «مشی المسلم فی حاجة أخیه المسلم خیر من سبعین طوافا بالبیت» (رک: مصادقة الاخوان، ص 46)؛ در کنز العمال، ج 9، ص 9، نیز آمده است: «لأن أعین أخی المؤمن علی حاجته، أحب الی من صیام شهر و اعتکافه فی المسجد الحرام»، امام صادق (ع) به صفوان بن جمال که حاجت حاجتمندی را برآورده بود، فرمود: «أما انک أن تعن أخاک المسلم أحب الی من طواف أسبوع بالبیت مبتدئا» (رک: الکافی، ج 2، ص 198؛ مصادقة الاخوان، ص 49). این احادیث همگی عمومیت مفهومی دارد که طبعا طالب علم یکی از مصادیق آن میتواند باشد. با این وصف راجع به جلوس در محضر علما و زیارت ایشان از امام علی (ع) حدیثی جامع مضامین احادیث مزبور بدینگونه روایت شده است: «جلوس ساعة عند العلماء أحب الی الله من عبادة ألف سنة. والنظر الی العالم أحب الی الله من اعتکاف سنة فی البیت الحرام. و زیارة العلماء أحب الی الله من سبعین طوافا حول البیت. و أفضل من سبعین حجة و عمرة مقبولة مبرورة - الخ» (رک: مستدرک سفینة البحار، ج 7، ص 345).
31-این حدیث عینا در مجانی الأدب، ج 2، ص 68، آمده و با اختلاف اندک نیز در قالب مثل ضبط شده است: «خیر المال ما أنفق منه» (رک: کتاب الامثال ثعالبی، ص 9).
32-ترامواه، همان تراموای (tramway) انگلیسی است که به طور اعم به معنی راهآهن است واگون برقی یا جز آن از روی آن عبور میکند و مسافرین را از نقطهای به نقطهی دیگر شهری میرساند، واگون برقی، واگون شهری، خط آهن شهری. صاحب فرهنگ نظام، ذیل تراموی آرد: ارابهی اسبی یا آتشی یا برقی که روی خط آهن راه میرود. در ابتدا که در تهران راه مذکور را ساختند، آن را تراموی و تراموه میگفتند (رک: لغتنامهی دهخدا، ذیل واژهی «تراموای»).
33-رقبات: جمع رقبة، در اینجا یعنی حق مالکیت نسبت به زمین (رک: فرهنگ فارسی، محمد معین، ذیل «رقبه»).
34-یخچال، در اینجا یعنی گودال بزرگ و سقفدار که در فصل زمستان یخها را در آن انبار میکردند تا در تابستان به مصرف رسانند. در گذشته جهت ذخیرهی یخ، برکههای کوچکی تعبیه میکردند و در فصل سرما آب در برکهها میانداختند. پس از یخ زدن آبها تکههای یخ را در محلی که در جهت ذخیرهی یخ در مجاورت برکه ساخته بودند انبار میکردند. این محل ذخیرهی یخ، عبارت از گودال عظیم دایره مانندی بود که سقفی مخروطی شکل و عظیم بر روی آن ساخته بودند، این محل را به نام یخدان یا یخچال مینامیدند (رک: فرهنگ فارسی، محمد معین، ذیل «یخچال»).
35-یخچاوان، یخدان، یخچال. لغتنامهی دهخدا (رک: حواشی، ذیل شمارهی 33). در فرهنگ فارسی، محمد معین، ج 4، ص 5250، کلمهی یخچائون با اندک اختلاف در معنی نیز بدین شرح آمده است: «گودالی است وسیع و عریض و کم عمق که در یخچالهای طبیعی احداث میکردند و در شبهای سرد زمستان در آن آب میانداختند تا بر اثر برودت منجمد شود و سپس یخهای گرفته شده را در گود یخچال میریختند». از قیاس این کلمه با یخچال مشخص میشود که یخچائون همان برکههایی است که آب در آنها میانداختند تا یخ بزند. تعبیر دیگر، یخچائون جای یخ زدن آب است و یخچال محل ذخیره و انبار کردن یخ.
36-بریه، مؤنث بری و منسوب به بر، یعنی بر سبیل نیکی و نکوکاری.
37-قویئیل: یکی از دوازده سال دورهی سنوات ترکان؛ سال گوسفند.
38-در نسخه، عدد 1325 روی کلمهی سیصد نوشته شده است.
39-دهلیز: دالان اندرونی، میانخانه و در، راهرو تنگ در بنا. این واژه به معنی راهرو میانهی ایوان و اتاق یا دالان و خانه است (رک: لغتنامهی دهخدا، ذیل «دهلیز»؛ فرهنگ واژههای فارسی در زبان عربی، ص 267).
40-مبال: جایی که در آن پیشاب ریزند، محل بول (رک: فرهنگ فارسی، محمد معین، ذیل «مبال»).
41-بالوعه: چاهی که در آن آب باران و آبهای فاسد ریخته شود، چاه فاضلاب، آبریز (رک: فرهنگ فارسی، محمد معین). در زبان عربی دو کلمهی بلاعة و بلوعه نیز به همین معنی به کار رفته است (رک: اقرب الموارد، ج 1، ص 59)؛ همچنین رک: لغتنامهی دهخدا، ذیل «بالوعه».
42-مضافات: جمع مضافه، در اینجا به معنی متعلقات و ضمایم (رک: فرهنگ فارسی، محمد معین).
43-مرافق، جمع مرفق، در اینجا یعنی وسایل آسایش. (رک: فرهنگ فارسی، محمد معین).
44-تجیر، پردهی بزرگ و ضخیم که آویخته نیست و بر ستونهای چوبین استوار است و در وسط حیاط یا اتاق برپا کنند تا قسمتی از آن از قسمت دیگر جدا شود (رک: لغتنامهی دهخدا؛ فرهنگ عمید) این گونه پردهها غالبا در مساجد و تکایا و حسینیهها برپا میشده تا حایلی میان جماعت مردان و زنان باشد.
45-خنچه، خوانچه، در اینجا به معنی سفره است، نه خنچهی عقد و عروسی؛ چنان که بنابر مدلول عبارت متن، خنچه را زیر اطمعهی زمان تعزیهداری حضرت سیدالشهدا مینهادهاند. از این گذشته، در فصل یازدهم همین وقفنامه، ضمن برشمردن اسباب و وسایلی که برای روضهخوانی در پارهای از ایام محرم و صفر و رجب و شعبان و رمضان و برای تهیهی روز غدیر وقف شده است، از خوانچه نیز با تعریف آن چنین یاد شده است: خوانچه که میز غذاخوری است.
46-ریاضت، در اینجا به معنی ورزش کردن است. (رک: لغتنامهی دهخدا، ذیل «ریاضت»).
47-قراولخانه، مکانی بلند قریب یک فرسنگ بیرون شهر که شب و روز سربازان در آن مراقب بودند و چون سپاه دشمن را از دور میدیدند، برای اطلاع مردم شهر آتشی روشن میکردند یا به وسیلهای آنان را آگاه میساختند (رک: فرهنگ فارسی، محمد معین، ذیل «قراولخانه»).
48-جلوخان، پیشگاه خانه و میدانگاه جلو در خانه (رک: لغتنامهی دهخدا، ذیل «جلوخان»).
49-جلوخان، پیشگاه خانه و میدانگاه جلو در خانه (رک: لغتنامهی دهخدا، ذیل «جلوخان»).
50-راسته بازار، بازار دراز که در دو طرف آن دکان باشد (رک: فرهنگ عمید، ذیل «راسته بازار»).
51-لوافی، زیلوبافی، گلیم بافی (رک: اقرب الموارد، ج 2، ص 1172).
52-رزازی: برنج فروسی.
53-بهاربند، در اینجا یعنی خانهی هوادار که فصل بهار در آن نشینند (رک: فرهنگ فارسی، محمد معین، ذیل «بهاربند»).
54-گردش شش شبانهروز، 144 ساعت میشود. بنابراین اگر هر ساعت را یک سهم فرض کنیم، شش ساعت و نیم در گردش شش شبانهروز، شش سهم و نیم از یک صد و چهل و چهار سهم خواهد بود.
55-آب چاوان، با توجه به معنی یخچاوان که ذیل تعلیقهی شمارهی 34 آورده شد، احتمالا به معنی گودال یا انبار سقفداری است که در آن آب میانداختند تا خنک بماند؛ مانند آب انبار که قبلا در منازل وجود داشت.
56-اراضی بیاض، زمینهایی که در آنها اثری از عمارت و گیاه نیست؛ چنان که در اقرب الموارد، ج 1، ص 70، آمده است: «الارض البیضاء: التی الانبات فیها»؛ و در المنجد، ص 56، نیز مذکور است: «بیاض الارض: أی ما لاعمارة فیه».
57-ذراع، واحد طول، و آن عبارت از ابتدای ساعد دست (مرفق) تا سر انگشتان است (رک: فرهنگ فارسی، محمد معین، ذیل «ذراع»).
58-وضع، در اینجا به معنی کاستن و کم کردن است.
59-نسخه: در هر ماهه. کلمهی در زاید مینمود و حذف شد.
60-ناشور، قسمتی پارچهی سفید پنبهای لطیفتر از کرباس و شبیه به متقال. پارچهای لطیفتر از کرباس و خشنتر از چلوار (رک: لغتنامهی دهخدا).
61-قطعات کرده، قطعات جمع قطعة است و قطعات کردن یعنی قطعه قطعه کردن، تکه تکه کردن، بریدن.
62-نسخه: غیر سادات باشد. کلمهی باشد با توجه به معنی جمله زاید مینمود و حذف شد.
63-رسد: در اینجا یعنی سهم و حصهای که به کسی میرسد. (رک: لغتنامهی دهخدا).
64-نتایج، جمع نتیجه، در اینجا به معنی پشت سیم از اولاد بدین ترتیب: فرزند، ولد؛ نوه، نواده؛ نتیجه، فرزند نوه (رک: فرهنگ فارسی، محمد معین؛ لغتنامهی دهخدا).
65-منسهم: این کلمه که اسم فاعل از مصدر انسهام است، در فرهنگها استعمال نشده است، اما از آنجا که در متن، مترادف با کلمهی منقسم آورده شده است، میتوان آن را به معنی سهم سهم شده و بخش بخش شده دانست.
66-وظیفهخوران، آنان که مقرری و مستمری گیرند؛ حقوق بگیران.
67-به هم رسیده باشد، به هم رسیدن در اینجا یعنی پیدا شدن، به وجود آمدن، پدید شدن است.
68-نسخه: و وظیفهی او؛ که «و» با توجه به معنی جمله زاید مینمود و حذف شد.
69-نسخه: پیپ. به قیاس معنی جمله اصلاح شد.
70-نسخه: لنطر. در معنی این کلمه گفتهاند: لنتر: نوعی چراغ از شیشه به بزرگی کاسهای بزرگ که در آن روغن یا پیه کنند و فتیلهای دارد و آن را با دو زنجیر از سقف آویزند. شاید این کلمه از لاتینی لانترنا (Lanterna) مأخوذ باشد. چراغی آویختنی چون قندیل (رک: لغتنامهی دهخدا؛ فرهنگ فارسی، محمد معین). بلور جهت جلوخان مدرسه - دستگاه. / چراغ و فانوس شیشهی بزرگ جهت دالان مدرسه - عدد./ چراغ شیشه متعلق به صحن مدرسه - 4 عدد. / چراغ شیشه متعلق به بالوعه - عدد./ چراغ شیشهی گلدستهی سر درب مدرسه - 8 عدد. / زیلوی حجرات متعلق به طلاب - 7 پارچه./ زیلی متعلق به اطاق مدرس - یک پارچه. / زیلوی متعلق به کتابخانه - 2 پارچه./ قالیچهی عراقی متعلق به کتابخانه - 2 پارچه./ قالیچهی عراقی متعلق به اطاق مدرس - پارچه./ مجموعه 71-مجموعه، در اینجا یعنی قسمی سینی بزرگ مدور مسین که در آن ظروف غذا را جا دهند و حمل کنند. این کلمه به صورت مجمعه نیز به کار میرود (رک: لغتنامهی دهخدا؛ فرهنگ فارسی محمد معین، ذیل «مجمعه»).
72-همان تغار است: تشت گلین که در آن آب کنند، ظرف آب. (رک: لغتنامهی دهخدا). این کلمه، ترکی است و به شکل تقار، طغار و تغار ضبط شده است. اما صورت رایج آن، همان تغار است که علاوه بر معنای موافق این مقال، معانی دیگری نیز دارد که برای مزید اطلاع میتوان این منابع را از نظر گذراند: فرهنگ اصطلاحات دیوانی دوران مغول، صص 94-92؛ لغتنامهی دهخدا؛ فرهنگ فارسی، محمد معین، معرب این واژه تیغار است که «یاء» آن زاید است (رک: اقرب الموارد، ج 1، ص 77؛ فرهنگ واژههای فارسی در زبان عربی، ص 139).
73-تهیه: در اینجا یعنی آنچه برای پیشرفت کار و انجام آن آماده و حاضر کنند (رک: لغتنامهی دهخدا).
74-سه چهار یک، سه چارک که از قرار هر چارک ده سیر، در مجموع سی سیر میشود و به عبارت دیگر سه چهارم یک من است.
75-همان پاتیل است: ظرف بزرگ مسین و جز آن که دهانهی آن فراختر از شکم است و در آن چغندر و آشهای بزرگ و فرنی و امثال آن پزند، دیگ حلواپزان (رک: لغتنامهی دهخدا).
76-قاب، در اینجا یعنی دوری بزرگ کوچکتر از لنگری که در آن چلو و پلو و جز آن کنند، بشقاب بزرگ لب تخت (رک: فرهنگ فارسی، محمد معین؛ فرهنگ عمید ذیل «قاب»).
77-قدح، ظرفی که در آن چیزی بیاشامند، کاسه، کاسهی بزرگ. در النقود العربیة، ص 39، آمده است: کلمهی قدح از کلمهی Cadus لاتینی گرفته شده است آن را نخست از خزف میساختند و سپس از چوب و سپس از مس نیز معمول گردید (رک: لغتنامهی دهخدا؛ فرهنگ عمید).
78-افشره، هر چیز که آن را افشره باشند و به عربی عصاره گویند، آبی که از فشردن میوهها گیرند، عصارهی مایعی که به وسیلهی فشار از میوهها استخراج کنند (رک: برهان قاطع؛ فرهنگ فارسی، محمد معین).
79-وزیری، در اینجا به معنی ظرفی پهن و کوچکتر از دوری است (فرهنگ فارسی، محمد معین).
80-نسخه: برانی. در معنی این کلمه آمده است: بورانی: نان خورشی که از اسفناج و کدو و بادمجان با ماست و کشک سازند، خوراکی که از اسفناج درست میکنند، اسفناج آبپز یا اسفناج که پس از آبپز کردن در روغن سرخ کنند، از بادنجان نیز درست میکنند (رک: فرهنگ فارسی، محمد معین؛ فرهنگ عمید). معرب این واژهی بورانیه است و فیروزآبادی نیز زیر لغت بورانیه پختن این خوراک را به بوران، دختر حسن بن سهل نسبت داده است: فرهنگ واژههای فارسی به عربی، ص 103.
81-همان ملاقه است. مأخوذ از واژهی عربی ملعقه و محرف آن است و در فرهنگها بدین شکل ثبت شده است. (رک: برهان قاطع، ذیل «ملعقه»؛ فرهنگ فارسی، محمد معین ذیل واژهی «ملاقه»).
82-قیمهکنی، قیمه کردن یعنی ریز کردن، خرد کردن (گوشت و جز آن را) (رک: فرهنگ فارسی، محمد معین).
83-سماوار، سماور، این واژه، بیگانه و مأخوذ از زبان روسی است و ظاهرا در گذشته با افزودن الف بعد از «و» تلفظ و تحریر میشده است.
84-مسوار، فلزی مخلوط است. قسمت عمدهی آن را مس تشکیل میدهد که با فلزی دیگر آمیخته است. رنگ آن، به رنگ طلاست و کمتر زنگ میزند و تیره میشود. از مسوار در صنایع مختلفه، از قبیل صنایع الکتریکی ساختن پوکهی فشنگها و سیم برق استفاده میکنند. در قدیم سماورهای عالی را از ورشو یا مسوار میساختند (رک: فرهنگ فارسی، محمد معین؛ لغتنامهی دهخدا).
85-توسط نمایند، توسط کردن، یعنی وساطت و میانجیگری کردن.
86-متعه، نوع خاصی از عقد نکاح است که در آن زن برای مدت معینی در مقابل مهر معین به زوجیت مردی در میآید. (فرهنگ فارسی، محمد معین). (رک: لغتنامهی دهخدا).
87-رسد، در اینجا به معنی سزاوار باشد (رک: برهان قاطع).
88-نسخه: سال را. کلمهی «را» با در نظر گرفتن معنی جمله، زاید مینمود و حذف شد.،
89-در نسخه، کلمهی «را» بعد از واژهی «مدرسه» آمده بود و جمله مبهم مینمود که با تغییر جای این کلمه، جمله اصلاح شد.
90-نسخه: او. به قیاس معنی عبارت اصلاح شد.
91-جهول ظلوم: مأخوذ است از آیهی کریمهی (انا عرضنا الأمانة علی السموات والأرض الجبال فأبین أن یحملنها و أشفقن منها و حملها الانسان انه کان ظلوما جهولا). سورهی احزاب (33)، آیهی 72..
92-مهر منگنه، ظاهرا نوعی مهر بوده است که بدون استفاده از مرکب، در اثر فشار نام کس یا نقش چیزی را بر کاغذ ثبت میکردهاند.
93-غره، در اینجا یعنی روز اول ماه قمری؛ مقابل سلخ. این کلمه غالبا در قالب ترکیب اضافی با نام ماه قمری به کار میرود، مانند غرهی شوال، غرهی صفر و نظایر آن.
94-نسخه: در ایام، کلمهی «در» با توجه به صدر عبارت زاید مینمود حذف شد.
95-نسخه: در غیر. کلمه «در» به قیاس معنی عبارت زاید مینمود و حذف شد.
96-شارع مقدس رسول اکرم (ص)، لقب حضرت خاتم الانبیاء صلوات الله علیه است.
97-کار اطفال به خرسک بازی شود، این جمله مقتبس از کلام سعدی است که در گلستان آمده است:
استاد معلم چو بود بیآزار
خرسک بازند کودکان در بازار
(کلیات، ص 155).؛
98-همیشگی، در اینجا یعنی همیشه، همواره.
99-لباده، قسمی جامهی مردانه دراز است که روی دیگر جامهها پوشند، بالاپوش که در روزهای بارانی پوشند: لبادهی برک، لبادهی ماهوت ((رک: لغتنامهی دهخدا؛ فرهنگ فارسی، محمد معین).
100-صوت اعلامی، صدایی که به وسیلهی آن مردم را از امری مطلع وباخبر سازند.
101-راست کردن، در اینجا یعنی انتظام دادن، مرتب کردن ((رک: لغتنامهی دهخدا).
102-موقوف شود، موقوف شدن در اینجا یعنی قطع شدن، خاموش شدن.،
103-مسألهدان، کسی که از احکام شرعی، اعم از عبادات و معاملات و جز آنها اطلاع کافی داشته باشد.
104-سه شب احیا، احیا در اینجا یعنی شب زندهداری کردن؛ و منظور از سه شب احیا، شب نوزدهم، بیست و یکم و بیست و سوم ماه مبارک رمضان است.
105-در نسخه، «از امنای تجار را» قبل از «نشناسد» آمده بود که با تغییر جای این کلمات، عبارت اصلاح شد.
106-موضوع نمودن، کسر کردن، کاستن.؛
107-نسخه: اولی. با توجه به سیاق کلام در تطبیق صفت و موصوف از جهت تذکیر و تأنیث اصلاح شد.
108-خروار به وزن تبریز، برابر است با یک صد من تبریز؛ و یک من تبریز برابر است با 40 سیر برابر است با 970ر2 کیلوگرم - 5464ر6 پوند انگلیسی. بنابراین، یک خروار به وزن تبریز برابر است با 297 کیلوگرم برابر است با 64ر654 پوند انگلسی (رک: فرهنگ فارسی، محمد معین، ذیل «من» و «خروار»).
109-نسخه: باید متولی. کلمهی «متولی» به جهت تکرار زاید مینمود و حذف شد.
110-در نسخه، کلمهی «ختم» در آغاز جمله، قبل از «یک کلامالله» آمده بود که با تغییر جای این کلمه و افزودن «و» قبل از آن، جمله اصلاح شد.
111-نسخه: متولی، کلمهی «متولی» به جهت تکرار زاید مینمود و حذف شد.
112-سیاهه، نوشتهای که در آن تفصیل رخوت و اسباب و اسامی مردم و کتاب و امثال آن باشد و اقلام دخل و خرج و مانند آن را نویسند (رک: برهان قاطع؛ فرهنگ فارسی، محمد معین).
113-نسخه: ذغال.
114-نسخه: ادعیه. صورت صحیح این کلمه، ادعیه بدون تشدید باشد که جمع دعاست.
115-نسخه: او. به قیاس معنی عبارت اصلاح شد.
116-نسخه: من جمله از. کلمهی «از» با توجه به معنی جمله زاید مینمود و حذف شد.
117-نسخه: در آخر هر شش ماه تعیین نمایند. کلمات «در آخر هر شش ماه» با توجه به تکرار زاید مینمود و حذف شد.،
118-تفریغ حساب، پرداخت حساب و فارغ شدن از آن؛ واریز کردن حساب و فراغت از آن (رک: لغتنامهی دهخدا؛ فرهنگ فارسی، محمد معین).
119-حضرات مفصله، آقایانی که نامشان به تفصیل بیان شده است. از این اشخاص در عبارت پیشین بدین شرح سخن رفته است: متولی، ناظر، سه نفر طلبه، مدرس، امام جماعت و کتابدار.
120-مجرا دارند، یعنی اجرا کنند، به مرحلهی اجرا درآورند.
121-یخچوانها، ظاهرا مخفف یخچاوان است (رک: حواشی، ذیل شمارهی 34).
122-نسخه: یک نفر از ایشان را. به قرینهی عبارت بعدی اصلاح شد.
123-نسخه: در، به قیاس معنی جمله اصلاح شد.
124-پهلو تهی نماید، پهلو تهی کردن یعنی کناره کردن از کاری، پرهیز کردن، کناره گرفتن.
125-بالمناصفه، نصفانصف، نیمی از آن و نیمی از این (رک: فرهنگ فارسی، محمد معین، ج 4، بخش 2، ص 41). این کلمه قید است، و مناصفه خود به تنهایی، مصدر باب مفاعله و به معنی «چیزی را با کسی دو نیم کردن» است (رک: دستورالاخوان، ج 1، ص 611).
126-این مصراع از سعدی است که بیت کامل آن در مواعظ چنین آمده است:
نابرده رنج گنج میسر نمیشود
مزد آن گرفت جان برادر که کار کرد
(کلیات، ص 712).
127-سورهی بقره (2)، آیهی 181.
128-در نسخه، عدد 1325 روی کلمهی «سنه» نوشته شده است.
129-غشکه، به حساب جمل، عدد 1325 میشود که سال تحریر وقفنامه است..
130-در اینجا کلمهای کتابت شده که ناخواناست.
منبع:
میراث جاویدان (شماره 29)
این مقاله در تاریخ 1402/6/14 بروز رسانی شده است.