اهمّیّت فلسفه‌ی افلاطون

لزومی ندارد درباره اهمیت آثار افلاطون و تأثیری که پیوسته به جای گذاشته است، تأکید نمائیم. بسیاری قول سیسرون در کتاب جمهور وی که افلاطون را به عنوان "بزرگترین نویسنده یونانی، که هیچ کس بر او سبقت
دوشنبه، 22 خرداد 1396
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: علی اکبر مظاهری
موارد بیشتر برای شما
اهمّیّت فلسفه‌ی افلاطون
اهمّیّت فلسفه‌ی افلاطون

نویسنده: گستون مر
مترجم: فاطمه خوانساری
 
لزومی ندارد درباره اهمیت آثار افلاطون و تأثیری که پیوسته به جای گذاشته است، تأکید نمائیم. بسیاری قول سیسرون(1) در کتاب جمهور وی که افلاطون را به عنوان "بزرگترین نویسنده یونانی، که هیچ کس بر او سبقت نمی گیرد" معرفی می‌کند، بی درنگ مورد تأیید قرار می‌دهند. چنان که پی. ام. شول(2) اظهار کرده است، حتی کسی خود را محق دانسته که بنویسد.(3): «فیلسوفان دیگر هرگز کاری جز حاشیه نویسی بر آثار او انجام نداده‌اند.»
در عین حال مهم این است که پیش از اقدام به مطالعه آثار او، بر مشکلاتی که باید با آنها مواجه شویم، غلبه کنیم و بر آنها فائق آییم. البته این مشکلات در بدو امر به ماهیت خود فلسفه ارتباط دارد و شاید تاکنون کسی واضح تر از افلاطون آنها را مورد تدقیق قرار نداده است. فلسفه صرفاً از طریق مطالعه‌ی یک اثر، هر قدم هم که جدی باشد، آموختنی و یاد گرفتنی نیست. بلکه فقط افکار نویسنده را به صورتی ناقص بیان می‌کند، زیرا یک اثر، خاصه اثری که درباره‌ی کشف حقیقت باشد، هرگز نمی تواند جایگزین تأملات شخصی "و تعاطی فکری مداومی " گردد(4) که در طول یک عمر به دست آمده است (نامه هفتم، به خصوص 341 ث- د). بنابراین به جرأت می‌توان گفت که این کوشش شخصی تبدیل نشدنی، و بالذات مستلزم نوعی آزادی و رهائی است که گسستن از تفکر عامیانه و نیز تصفیه روح در برابر منافع و مصالح طبیعی وعادات مکتسب در زندگی عینی و روزمره را اقتضا می‌کند (جمهوری، کتاب هفتم).
مطالعه آثار افلاطون بدون توجه به شرایط فوق، این خطر را در بردارد که در آنها چیزی جز عبارات زیبا و استدلالهائی که ظرافت دیالتیکی آنها، اغواکننده است - حتی گاهی اوقات مطالعه آنها ملال آور می‌شود- و عقاید القائی که به سختی می‌توان رشته ارتباط میان آنها را درک کرد، نبینیم؛ نظام یا نظامهائی که به خوبی تدوین شده است اما از روح زاینده ای که ناشی از حرکت و پویائی (5) تفکر نویسنده است، حکایت نمی کند.
بعضی از دشواریهای خاص تفکر افلاطون و روحیه او نیز بر مشکلات فوق می‌افزاید. درباره‌ی افلاطون هم مانندهمه مؤلفان عصر باستان باید نخست خود را با موقفی که کلاً با موقف فلسفی ما درباره مسائل اساسی ماهیت عالم و رابطه آن با انسان و معنای وجود، تفاوت دارد، عادت دهیم. آن گاه باید افلاطون را در گوناگونی گرایشهای او بپذیریم، و وحدت زنده آنها را قبول نمائیم - کاری که برخی از پرداختن به آن سر باز زده اند -: یعنی اصالت عقلی که نگران وضوح منطقی و نظم و هماهنگی تصورات است، و با اشاره به تضاد معروف نیچه ای می‌توانیم آن را به درستی "اپولونیسم"(6) او بنامیم(7)؛ عرفانی که سخت در جستجوی کمال مطلق است و غایت آن رهائی از واقعیت انضمامی، و طالب سکر و جذبه باطنی است، همان چیزی که "دیونیزیسم"(8) او نامیده اند؛ ذوق بسیار شدید به زندگی توأم با تأمل و شهود و در عین حال شور و شوق برای عمل: بالاخره با فکری مشکل پسند آشنا شد که بدون وقفه نگران بازگشت به خود، برای آزمودن خود و تعمق در خویش، و تعالی و گذشت از خویش است - مشتغل به فراهم آوردن وحدتی از دیدگاه های گوناگون از واقعیت، بدون چشم پوشی از هیچ یک از آنان است - و مادام که به بینش غیرممکن کلی عالم و وجود منتهی نشده است، از خود ناراضی است.

پی‌نوشت‌ها:

1. Cicéron: République, Livre ll, chap., Xl
2. P. M. Schuhl; l"oeuvre de platon, p. 5.
3. این قول معروف از آلفرد نورث وایت هِد نقل شده است. م.
4. Commerce Prolongé
5. = force – puissance; dynamisme = faculté de = dunamis pouvoir δύναμις انرژی – نیرو- توان. م.
6. appolonisme.
7. cf . P. M. Schuhl, op . cit., p. 19 et 599
8. dionysisme.

منبع مقاله :
مِر، گستون، (1383)؛ افلاطون، ترجمه‌ی فاطمه خونساری، تهران: مؤسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران، چاپ اول
 


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.