معناشناسی لغوی
1. اِباء
«اِباء» مصدر «أبی» (1) (همزه، باء و یاء) (2) به معنای ترک هر کاری، (3) امتناع (4) انسان از چیزی است که به او عرضه شده است (5) برخی دیگر معنای «اباء» را در ضمن بیان مثالی ذکر کردهاند؛ مانند «رجُلٌ أبّی»: شخص امتناع کننده (6) و کسی که از پذیرش ظلم خودداری میکند؛ (7) بنابراین واژه «اباء» به معنای مطلق امتناع یا ترک کاری است و هیچ قیدی در معنای آن لحاظ نشده است.2. اِدبار
«إدبار» از «دُبُر» (دال، باء و راء) به معنای آخر و پشت یک شیء (8)اشتقاق یافته است. اهل لغت «إدبار» را به معنای پشت کردن و اعراض (9) و خلاف و نقیض اقبال (10) دانستهاند.3. إعراض
«اعراض» از «عَرض» (عین، راء و ضاد) با معنای اصلی عرض در برابر طول (11) گرفته شده است. اهل لغت کلمه «اعراض» را در صورت متعدی شدن با حرف «عین»، در ضمن بیان جمله ای معنا کردهاند؛ مانند: «اَعرضتُ... عن...»: از او روی برگرداندم. (12)4. تَولَی
«تولّى» از «وَلی» (واو، لام و یاء) به معنای نزدیک بودن است. (13) برخی اهل لغت رویگردانی را یکی از معانی «تولّى» دانستهاند. (14)5. صَدّ
«صدّ» (صاد و دال) به معنای اعراض و عُدول (15) است. از سیاق (16) یا صراحت (17) عبارتهای اهل لغت استفاده میشود که یکی از معانی «صدّ» اعراض است.6. صَدَف
«صدف» (صاد، دال و فاء) دارای دو معناست معنای اول انحراف و روی برگرداندن از یک چیز است. (18) همین معنا از عبارتهای ارباب لغت استفاده میشود؛ گرچه برخی از آنان «صُدُوف» (19) و بعضی کلمه «صدف» (20) را بکار برده.7. عَدَل
«عدل» (عین، دال و لام) دارای دو معنای متضاد اعتدال و انحراف است. (21) بر اساس گفته برخی اهل لغت، یکی از معانی «عدل» اعوجاج و انحراف است. (22) بعضی اهل لغت «عَدَلتُ عَنِ الشّی» (23) و «عَدَل عن الطریق» (24) را به انحراف معنا کردهاند؛ بر این اساس «عدل» در صورت متعددی شدن به «عَن» برگشتن از یک راه و لازمه آن اعراض است.8. عَسعَس
«عَسعَسَ» به معنای «أدبر» (پشت کرد) و از أضداد است. (25) «عَسعَس اللیل» یا «وَ اللَّیلِ إِذَا عَسعَسَ» (26) به گفته بعضی به معنای آغاز تاریکی شب و بر اساس نظر بیشتر لغت شناسان به معنای ادبار و پایان یافتن شب است. (27)معناشناسی تفسیری
1. إباء
برخی مفسران در ذیل آیات: «... إِلاَّ إِبلِیسَ أَبِی...» (28) و «... وَ یَأبَی اللهُ...» (29) گفتهاند: «اباء» به معنای امتناع (30) است. بعضی محققان، واژه «اباء» را به شدت امتناع (31) یا امتناع با اختیار دانستهاند. (32)2. اِدبار
از عبارت برخی مفسران در ذیل آیه «... ثُمَّ وَلَّیتُم مُّدبِرِینَ» (33) استفاده میشود که «إدبار» به معنای پشت کردن (34) است. بعضی هم در ذیل آیه فوق فرمودهاند: شما (مؤمنان) دشمن را پشت خود قرار دادید و این تعبیر کنایه از شکست و فرار از جنگ است. (35)برخی دیگر در ذیل آیه «... وَ إِدبَارَ النُّجُومِ» (36) گفتهاند: «إدبار» بازگشتن انسان به مبدأ خویش است؛ زیرا در واقع او به پشت برگشته است ... و اطلاق «إدبار نجوم» (بازگشت ستارگان) در این آیه کاربردهای مجازی و منظور جدایی، زوال و پنهان شدن ستارگان است. (37) برخی از صاحب نظران در لغات قرآن نوشتهاند: «أدیر» یعنی پشت کرد. (38)
3. إعراض
مفسران در ذیل آیه «... نُشُوزاً أَو إِعرَاضاً...» (39) واژه «اعراض» را به رویگردانی تفسیر کرده (40) یا گفتهاند: حقیقت اعراض بی توجهی به یک چیز با هدف دور شدن از آن بوده و کلمه «اعراض» از «عُرض» (جانب) مشتق شده است. (41) بعضی صاحب نظران درباره واژه یادشده گفتهاند: «عَرض» خلاف طول است و «عُرض» در خصوص «جانب» کاربرد دارد. اعراض یک شیء به معنای ظهور جانب (فاصله گرفتن یک شیء) است. (42) برخی مفسران در ذیل آیه «فَأَعرِض عَن مَّن تَوَلَّی عَن ذِکرِنا...» (43) اظهار داشتهاند: «اعراض» و «تولی» در این آیه در معنای مجازی به کار رفتهاند؛ زیرا حقیقت «اعراض» روی برگرداندن از یک چیز است؛ زیرا «اعراض» از «عارض» (صفحه صورت) اشتقاق یافته است و حقیقت تولی، ادبار و بازگشتن است. (44)4. تَولّی
مفسران در ذیل آیه «وَ إِذَا تَوَلَّی سَعَی فِی الأَرضِ...» (45) بنابر یک احتمال «تولّی» را به جداشدن از یک چیز برخلاف جهت آن و اعراض معنا کردهاند. (46) برخی اهل نظر در ذیل واژه «وَلی» گفتهاند: اگر (تولیت یا تولّی) با حرف «عن» در لفظ یا تقدیر متعدی شود، مقتضی و در بردارنده معنای اعراض و نبودن قرب (قرب معنای اصلی «ولی» است) خواهد بود. (47)5. صَدّ
از عبارت برخی مفسران در ذیل آیه «... یَصُدُّونَ عَنک صُدُودًا» (48) استفادہ میشود که واژه «صدّ» بنابر یک احتمال به معنای اعراض است. (49) بعضی صاحبان تفسیر«یصُدّونَ...» را به اعراض معنا کرده (50) و برخی صاحب نظران اظهار داشتهاند: «صُدود» و «صدّ» گاهی به معنای رو گردانی گاهی به معنای بازداشتن (دیگری) است. (51)6. صَدَف
از عبارت مفسران در ذیل آیه «... وَ صَدَف عَنهَا ... یَصدِفُونَ...» (52) استفاده میشود که «صدف» به معنای اعراض است. (53) برخی محققان گفتهاند: «صدف عنه» به معنای اعراض شدید است. (54)7. عَدَلَ
برخی مفسران در ذیل آیه «... ثُمَّ الَّذِینَ کَفَرُوا بِرَبِّهِم یَعدِلونَ» (55) «عَدَلتُ عَنه» را به معنای «از او اعراض کردم» دانستهاند. (56) از این عبارت استفاده میشود که «عدل» در صورت متعدی شدن با «عن» به معنای اعراض است.بعضی مفسران اظهار داشتهاند: باء در «بِرَبِّهم» به معنای «عن» و معنای آیه چنین است: کافران از پروردگار خود منحرف شدهاند. (57) از تفسیر یادشده استنباط میشود که انحراف کافران از خدا ملازم با اعراض آنان از اوست.
8. عَسعَس
بیشتر مفسران در ذیل آیه «وَ اللَّیلِ إِذَا عَسعَسَ» (58) «عَسعَسَ» را به معنای «اَدبر: شب پشت کرد و پایان یافت» دانستهاند. (59) برخی از آنان علاوه بر معنای یادشده افزودهاند: بنابر نظر بعضی اهل لغت، «عَسعَس» از اضداد است و خدا به اقبال و ادبار (معنای «عسعس») شب قسم خورده است. (60) راغب هم «عَسعَسَ» را به معنای اقبال و ادبار دانسته است. (61)جمع بندی و تحلیل نهایی
واژگان یادشده در معنای خودداری کردن اشتراک دارند؛ ولی بین آنها فرقهایی هم وجود دارد:1. از کاربرد مشتقات «اباء» در قرآن استفاده میشود که معنای اصلی مادّه آن مطلق امتناع است؛ چنان که بعضی مفسران و محققان هم به آن اشاره کردهاند (62) و فرقی نیست که فاعل آن صاحب اختیار و قدرت باشد؛ همانند: خدا (توبه: 32) و انسان (اسراء: 89) و شیطان (بقره:34) یا بدون عقل و اختیار؛ همچون: آسمان، زمین و کوه (احزاب: 72)؛ همچنین تفاوتی نیست که این امتناع به ناحق باشد؛ مثل خودداری ابلیس (بقره:34) و کافران (توبه: 8) از قبول حق و امر خدایا صرف امتناع نویسندهای از ثبت اسناد دین (بقره: 282) و خودداری مردم قریه از اطعام (کهف: 77) و امتناع موجودات تکوینی از قبول امانت خدا (: 72).
نمیتوان از صرف ابای ابلیس (بقره:34) یا فرعون (طه: 56) و کافران (توبه: 8) از پذیرش حق، اختیاری بودن و قدرت بر انجام دادن آن را فهمید؛ همچنان که بعضی مفسران گفتهاند (63) و در اصلی امتناع، مدح و ذم نیست؛ بلکه به تناسب حکم، موضوع و سیاق آیات مربوطه و خودداری ابلیس، فرعون و کافران صاحب شعور و اختیار از قبول حق، میتوان فهمید چنین ابایی از روی اختیار نارو است. برخی صاحب نظران لغات قرآن گفتهاند: معانی شدّت امتناع (64) و امتناع از روی اختیار (65) با توجه به تحلیل یادشده و نظر اهل لغت در معنای «اباء» پذیرفتنی نیست. نتیجه میگیریم این واژه اعم از واژگان مشابه خود است و درباره خدا و موجودات تکوینی هم کاربرد دارد.
2. برخی صاحب نظران واژههای قرآن مادّه «دُبُر» (پشت) را مقابل جلو و اقبال دانسته و افزودهاند: «اِدبار» در محسوسات و معقولات کاربرد دارد. ایشان برای تأیید نظر خود به آیات قرآن استشهاد کردهاند. (66) از تأمل در آیات «ادبار» استفاده میشود که فاعل آن انسان، (67) حیوان (68) یا موجودات تکوینی (69) است و از این جهت، کاربرد آن با «اعراض»، «صدّ» و «صدف» فرق میکند؛ علاوه بر این چنانکه نقل شد، «ادبار» در محسوسات (نمل: 10؛ درباره پشت کردن اژدها) و معقولات (روم: 52؛ درباره اعراض قلبی از قبول حق) به کار رفته است؛ ولی «اعراض»، «صدّ» و «صدف» تنها درباره انسان به کار برده شده است.
3. از دقت در آیات مربوط به اعراض استفاده میشود که فاعل تنها انسان بوده است؛ ولی متعلق و قلمرو آن عام و گسترده است و اعراض کنندگان عمدتاً در گروههای زیر میگنجند:
الف) رویگردانی مشرکان و کافران از آیات و حقایق الهی در پی آگاهی از آنها؛ (70)
ب) رویگردانی پیامبر یکی از مشرکان و گناهکاران در پی اتمام حجت؛ (71)
ج) رویگردانی مؤمنان از آزار توبه کنندگان (نساء:16) یا کار لغو. (72)
با توجه به اینکه «اعراض» از مادّه «عَرض» (جانب) و به معنای روی برگرداندن و دوری جستن است، رمز فرق آن با سایر واژگان مشابه خود روشن میشود؛ ولی برخی محققان درباره «اعراض» گفتهاند: در اعراض علاوه بر مفهوم روی برگرداندن (با استفاده از حرف «عن») معنای عرضه کردن و نشان دادن هم نهفته است. (73)
4. برخی محققان اصل مادّه «وَلی» را به قرار گرفتن یک چیز در پشت چیز دیگر در عین ارتباط داشتن با یکدیگر معنا کرده و در تحلیل این واژه نتیجه گرفتهاند در صورت کاربرد «تولّی» به معنای رویگردانی و ادبار، مفهوم اعراض التزاماً فهمیده میشود و اعراض یکی از مصادیق معنای اصلی این مادّه است؛ (74) ولی مطالعه مشتقات «تولیه» و «تولّی» به معنای اعراض در قرآن نشان میدهد این دو کلمه از نظر معنا با «إدبار» و «اعراض» تشابه دارند و به هم نزدیک هستند؛ زیرا در کنار یکدیگر آمدهاند و واژههای «إدبار» (75) و «اعراض» (76) قرینه است که «تولیه» و «تولّی» به معنای اعراض و پشت کردن است و درنتیجه باید گفت «تولی» و «تولیه» به معنای «اعراض» هم آمده است؛ ولی معنای اصلی آن اعراض نیست و فرق واژه ذکرشده با واژههای «اباء»، «ادبار» و «صدف» در همین نکته نهفته است.
5. بعضی صاحب نظران اظهار داشتهاند: معنای اصلی مادّه «صدّ» رویگردانی شدید است و معنای آن با مفهوم مادّه «صدف» تشابه دارد و به یکدیگر نزدیک هستند؛ (77) ولی در بخش معنای لغوی و تفسیری گفتیم یکی از معانی «صدّ» أعراض و تفاوت آن با واژگان «اباء»، «ادبار» و «صدف» در همین نکته است. فاعل «صدّ» به معنای اعراض و مشتقات آن در قرآن کافران (78) و منافقان (79) هستند.
6. برخی محققان در پی تحلیل معنای «صَدَف» نتیجه گیری کردهاند چون «صدف» به معنای جانب هم آمده است، مفهوم آن اعراض بدون تحقیق و تفکر است؛ ولی در اعراض اجمالاً تحقیق و رودررویی وجود دارد. (80) در سخن و تفاوت گفته شده اشکال وجود دارد؛ زیرا در بعضی آیات مربوط به اعراض ملاحظه میشود اعراض هم گاهی بدون آگاهی و تحقیق (81) است و قهراً در فرق یادشده خدشه وجود دارد؛ پس فرق دیگر که بعضی صاحب نظران بین «اعراض» (82) و «صدف» (83) و گذاشته بودند، تقویت میشود؛ زیرا این صاحب نظر «اعراض» را از «عُرض» به معنای جانب گرفته است و اعتراض یک چیز را به ظهور جانب (و فاصله گرفتن) برگردانده و «صدف» را به معنای اعراض شدید دانسته است. (84) کاربرد مشتقات (صدف) در قرآن بسیاراندک است و فاعل آن کافران هستند؛ از این جهت هم صدف با صدّ، تولّی و اعراض تشابه دارد.
7. «عدل» در صورت متعدی شدن با «عن» به معنای انحراف و اعراض و فرق آن با دیگر واژگان مشابه در همین نکته است.
8. «عَسعَسَ» از اضداد، به معنای ادبار و اقبال و فرق آن با دیگر واژگان مشابه از همین روست؛ ولی برخی محققان معنای اصلی واژه مزبور را حرکت در استتار تا رسیدن به مطلوب و برطرف شدن تاریکی دانسته و اظهار داشتهاند: لازمه معنای مذکور ادبار است. (85)
پینوشتها:
1. اسماعیل بن حمّاد جوهری؛ الصحاح تاج اللغه و صحاح العربیه؛ ج6، ص2259. احمدبن محمد فیومی؛ المصباح المنیر؛ ص3. واژگان فوق با گروه واژگان «اتّقاء، اجتناب و انتهاء» هماهنگ و تکمیل کننده یکدیگر هستند.
2. ابن فارس؛ معجم مقاییس اللغه؛ ج1، ص45.
3. خلیل بن احمد فراهیدی؛ العین؛ ج1، ص63.
4. اسماعیل بن حمّاد جوهری؛ الصحاح تاج اللغه و صحاح العربیه؛ ج6، ص2259. ابن منظور؛ لسان العرب؛ ج1، ص54. احمدبن محمد فیومی؛ المصباح المنیر؛ ص3.
5. ابن فارس؛ معجم مقاییس اللغه؛ ج1، ص45.
6. ابن درید؛ جمهرة اللغه؛ ج1، ص 42-43.
7. ابومنصور محمدبن احمد ازهری؛ تهذیب اللغه؛ ج15، ص605. ابوالقاسم محمودبن عمر زمخشری؛ اساس البلاغه؛ ص2.
8. ابن فارس؛ معجم مقاییس اللغه؛ ج 2، ص 324.
9. خلیل بن احمد فراهیدی؛ العین؛ ج 1، ص 550. ابومنصور محمد بن احمد ازهری؛ تهذیب اللغه؛ ج 14، ص 111. احمد بن محمد فیومی؛ المصباح المنیر؛ ص 189.
10. ابن درید؛ جمهرة اللغه؛ ج 1، ص 591. اسماعیل بن حمّاد - جوهری: الصحاح تاج اللغه و صحاح العربیه؛ ج 2، ص 654.
11. ابن فارس؛ معجم مقاییس اللغه؛ ج 4. ص 269.
12. خلیل بن احمد فراهیدی؛ العین؛ ج 2، ص 1174. ابن درید؛ جمهرة اللغه؛ج 2، ص 527. اسماعیل بن حمّاد جوهری؛ الصحاح تاج اللغه و صحاح العربیه؛ ج 3، ص 1084. ابن فارس؛ معجم مقاییس اللغه؛ ج 4. ص. 271. احمد بن محمد فیومی؛ المصباح المنیر؛ ص 402.
13. ابن فارس؛ معجم مقاییس اللغه؛ ج 6، ص 141.
14. ابومنصور محمد بن احمد ازهری؛ تهذیب اللغه؛ ج 15، ص 452. اسماعیل بن حمّاد جوهری؛ الصحاح تاج اللغه و صحاح العربیه؛ ج 6، ص 2529. ابن منظور؛ لسان العرب؛ ج 15، ص 406. احمدبن محمد فیومی؛ المصباح المنیر؛ ص 673.
15. ابن فارس؛ معجم مقاییس اللغه؛ ج3، ص282. «صدّ» به معنای منع در گروه واژگان «حَرد، منع و ...» بررسی میشود.
16. خلیل بن احمد فراهیدی؛ العین؛ ج 2، ص 974.
17. ابن درید؛ جمهرةاللغه؛ ج 2، ص 345. اسماعیل بن حمّاد جوهری؛ الصحاح تاج اللغه و صحاح العربیه؛ ج 2، ص 495. احمد بن محمد فیومی؛ المصباح المنیر؛ ص 334.
18. ابن فارس؛ معجم مقاییس اللغه؛ ج3، ص 338.
19. خلیل بن احمد فراهیدی؛ العین؛ ج 2، ص 976. ابن درید؛ جمهرةاللغه؛ ج2، ص 348. أبوالقاسم محمود بن عمر زمخشری؛ اساس البلاغه؛ ص 251. ابومنصور ثعالبی؛ فقه اللغه؛ ص 149.
20. ابومنصور محمد بن احمد ازهری؛ تهذیب اللغه؛ ج 12، ص 147. اسماعیل بن حمّاد جوهری؛ الصحاح تاج اللغه و صحاح العربیه؛ ج 4، ص 1384. احمد بن محمد فیومی؛ المصباح المنیر؛ ص 335.
21. ابن فارس؛ معجم مقاییس اللغه؛ ج4، ص 246.
22. خلیل بن احمد فراهیدی؛ العین؛ ج 3، ص 1155. ابومنصور محمد بن احمد ازهری؛ تهذیب اللغه؛ ج 2، ص 213.
23. ابن درید؛ جمهرة اللغه؛ ج 2، ص 510.
24. اسماعیل بن حمّاد جوهری؛ الصحاح تاج اللغه و صحاح العربیه؛ ج 5، ص 1761. احمدبن محمد فیومی؛ المصباح المنیر؛ ص 396.
25. ابومنصور محمد بن احمد ازهری؛ تهذیب اللغه؛ج 1، ص 78. احمد بن محمد فیومی؛ المصباح المنیر؛ ص 409.
26. تکویر: 17.
27. خلیل بن احمد فراهیدی؛ العین؛ ج 2، ص 1198. ابومنصور محمد بن احمد ازهری؛ تھذیب اللغه؛ ج1، ص78. اسماعیل بن حمّاد جوهری؛ الصحاح تاج اللغه و صحاح العربیه؛ ج 3، ص 949. ابن فارس؛ معجم مقاییس اللغه؛ ج4، ص42. احمد بن محمد فیومی؛ المصباح المنیر ص 409.
28. بقره: 34.
29. توبه: 32. مشتقات «اباء» به صورت فعل ماضی و مضارع سیزده بار در قرآن ذکر شده است.
30. محمد بن حسن طوسی؛ التبیان فی تفسیر القرآن؛ ج5، ص 208. فضل بن حسن طبرسی؛ مجمع البیان؛ ج 5-6، ص 38. ابومحمد حسین بغوی؛ معالم التنزیل؛ ج 1، ص 104. محمودبن عمر زمخشری؛ الکشاف؛ ج 1، ص 127. ابن عاشور؛ التحریر والتنویر؛ ج 1، ص 410 (ذیل بقره: 34).
31. راغب اصفهانی؛ مفردات الفاظ القرآن؛ ص 58.
32. فضل بن حسن طبرسی؛ مجمع البیان؛ ج 1، ص 192 (ذیل بقره:34). ابوالقاء الکفوی؛ الکلیات؛ ص28.
33. توبه: 25. در قرآن واژه «ادبار» یک بار، فعل ماضی آن چهار بار و اسم فاعل آن هشت بار ذکر شده است.
34. فضل بن حسن طبرسی؛ مجمع البیان؛ ج 5-6، ص28. ناصرالدین بیضاوی؛ انوار التنزیل و اسرارالتاویل؛ ج 2، ص 176.
35. محمدحسین طباطبایی؛ المیزان فی تفسیر القرآن؛ ج 9، ص 220.
36. طور: 49.
37. ابن عاشور؛ التحریر والتنویر؛ ج 27، ص 93.
38. راغب اصفهانی؛ مفردات الفاظ القرآن؛ ص 307.
39. نساء: 128. مشتقات «اعراض» تنها از باب افعال به صورت فعل ماضی و مضارع و امر بیشتر از 32 بار در قرآن آمده است.
40. فضل بن حسن طبرسی؛ مجمع البیان؛ ج 3-4، ص 183. ابوالفضل شهاب الدین آلوسی؛ روح المعانی؛ ج5، ص 236. ابومحمد حسین بغوی ؛ معالم التنزیل؛ ج 1، ص 388. نظام الدین حسن بن محمد نیشابوری؛ الوسیط فی تفسیر القرآن؛ ج 2، ص 509.
41. ابن عاشور؛ التحریر والتنویر؛ ج 4، ص 174 (ذیل نساء: 63).
42. راغب اصفهانی؛ مفردات الفاظ القرآن؛ ص 559.
43. نجم: 29.
44. ابن عاشور؛ التحریر والتنویر؛ ج 27، ص 121.
45. بقره: 205. در قران، مشتقات «تولّی» از باب تفعل در 79 آیه (به معنای ادبار و اعراض) ذکر شده است و بیشتر مشتقات «تولیه» از باب تفعیل (حدود هجده آیه) هم در بردارنده معنای اعراض و ادبار است.
46. فضل بن حسن طبرسی؛ مجمع البیان؛ ج 1 - 2، ص 533-534. ابن عاشور؛ التحریر و التنویر؛ ج 2، ص 252. محمد حسین طباطبایی؛ المیزان فی تفسیر القرآن؛ ج 2، ص 96.
47. راغب اصفهانی؛ مفردات الفاظ القرآن؛ ص 886.
48. نساء: 61. واژه «صد» و مشتقات آن 41 بار در قرآن آمده است.
49. فضل بن حسن طبرسی؛ مجمع البیان؛ ج 3-4، ص 101. ابوالفضل شهاب الدین آلوسی؛ روح المعانی؛ ج5، ص 101.
50. اقتباس از: ابومحمد حسین بغوی؛ معالم التنزیل؛ ج 1، ص 355. محمدحسین طباطبایی؛ المیزان فی تفسیر القرآن؛ ج4، ص 403.
51. راغب اصفهانی؛ مفردات الفاظ القرآن: ص477. «صد» به معنای «منع» در گروه واژگان «خرد، منبع و ...» بررسی میشود.
52. انعام: 157. مشتقات «صدف» چهار بار در قرآن ذکر شده است.
53. محمد بن حسن طوسی؛ التبیان فی تفسیر القرآن؛ ج 4، ص 325. ابن عاشور؛ التحریر و التنویر؛ ج 7، ص 136. ناصرالدین بیضاوی؛ انوار التنزیل و اسرارالتاویل؛ ج 2، ص 62. محمدحسین طباطبایی؛ المیزان فی تفسیر القرآن؛ ج7، صص 383 و 1384.
54. راغب اصفهانی؛ مفردات الفاظ القرآن؛ ص 478.
55. انعام: 1. تنها یک آیه دیگر (انعام: 150) مشابه این آیه از سوره انعام است.
56. فضل بن حسن طبرسی؛ مجمع البیان؛ ج 3-4، ص 423.
57. ابومحمد حسین بغوی؛ معالم التنزیل؛ ج 2، ص 69.
58. تکویر: 17.
59. ابوزکریا فراء؛ معانی القرآن؛ ج 3، ص 242. محمدبن جریر طبری؛ جامع البیان؛ ج 30، ص97. محمد بن حسن طوسی؛ التبیان فی تفسیر القرآن؛ ج 10، ص 285. محمود بن عمر زمخشری؛ الکشاف؛ ج4، ص 711. فضل بن حسن طبرسی؛ مجمع البیان؛ ج 9 -10، ص677.
60. ابن عاشور؛ التحریر والتنویر؛ ج 30، ص 136.
61. راغب اصفهانی؛ مفردات الفاظ القرآن؛ ص 566.
62. محمد بن حسن طوسی؛ التبیان فی تفسیر القرآن؛ ج5، ص 208. فضل بن حسن طبرسی؛ مجمع البیان؛ ج5، ص 38. حسن مصطفوی؛ التحقیق فی کلمات القرآن؛ ج 1، ص28.
63. فضل بن حسن طبرسی؛ مجمع البیان؛ ج 1، ص 192.
64. راغب اصفهانی؛ مفردات الفاظ القرآن؛ ص 58، مشتقات «اباء» در این آیات آمده است: فعل ماضی: بقره: 34. حجر: 31. اسراء: 89 و 99. کهف: 77. طه: 56 و 116. فرقان: 50. احزاب: 72. فعل مضارع: بقره: 282. توبه: 8 - 32.
65. اقتباس از: فضل بن حسن طبرسی؛ مجمع البیان؛ ج 1 - 2، ص 192. ابوالبقاء الکفوی؛ الکلیات؛ ص28.
66. حسن مصطفوی؛ التحقیق فی کلمات القرآن؛ ج3، ص 166 و 167.
67. مدّثّر: 23.
68. قصص: 31.
69. طور: 49. مدّثّر: 33.
70. کهف: 57.
71. حجر: 94.
72. مؤمنون: 3.
73. حسن مصطفوی؛ التحقیق فی کلمات القرآن: ج8، ص 95.
74. همان، ج 13، ص 207.
75. قصص: 31.
76. توبه: 76.
77. اقتباس از: حسن مصطفوی؛ التحقیق فی کلمات القرآن؛ ج6، ص 203.
78. محمد: 1.
79. نساء: 61.
80. اقتباس از: حسن مصطفوی؛ التحقیق فی کلمات القرآن؛ ج6، ص 213.
81. انبیاء: 24.
82. راغب اصفهانی؛ مفردات الفاظ القرآن؛ ص 559.
83. همان، ص 478.
84. همان، صص 478 و 559.
85. حسن مصطفوی؛ التحقیق فی کلمات القرآن؛ ج 8، ص 129.
جمعی از محققان؛ (1394)، فرهنگ نامه تحلیل واژگان مشابه در قرآن جلد اوّل: اخر - احصاء، قم: دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم (پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی)، چاپ اول.