معناشناسي لغوي
1. اِحصاء
«احصاء» از «حصي» (حاء، صاد و حرف عله ياء) داراي سه معناي اصلي منع از چيزي، شمارش و احاطه بر يک شيء و چيزي از اجزاء زمين (سنگ) است. (1) اين واژه به معناي حفاظت و شمارش کردن، (2) شمردن، (3) "ضبط و شمارش يک چيز (4) و تحصيل کامل يک شيء با شمارش آن (5) آمده است و بر احاطه کامل علمي بر يک چيز و محاسبه دقيق آن دلالت ميکند. (6) احصاء هم از لحاظ علمي و معرفتي مد نظر است و هم از لحاظ توانايي و قدرت. (7) در اين مقاله، احصاء به معناي شمارش بررسي ميشود.2. حساب
«حساب» از «حسب» (حاء، سين و باء) داراي چهار معناي اصلي شمارش، کفايت، بالش کوچک و کسي است که پوست او بر اثر بيماري، سفيد و موي او فاسد شده باشد؛ شبيه ابرص. (8) در اين مقاله از معاني يادشده معناي احصاء و شمارش – که اهل لغت نيز به آن تصريح کردهاند - بررسي ميشود. (9)3. عدّ
«عدّ» (عين و دال) به معناي احصا، شمردن و مهيا کردن چيزي آمده است. (10) در اين مقاله، معناي اول (نقل شده از برخي اهل لغت) (11) را بررسي ميکنيم.معناشناسي تفسيري
1. اِحصاء
مفسران در تفسير آيه «وَ إِنْ تَعُدُّوا نِعْمَةَ اللَّهِ لاَ تُحْصُوهَا» (12) «اِحصاء» را به معناي شمارش و تعيين عدد نعمتهاي الهي (13) و حصر و شمارش کامل چيزي (14) دانستهاند. ايشان در تفسير آيه «وَ يَقُولُونَ يَا وَيْلَتَنَا مَا لِهذَا الْکِتَابِ لاَ يُغَادِرُ صَغِيرَةً وَ لاَ کَبِيرَةً إِلاَّ أَحْصَاهَا»، (15) «اِحصاء» را به معناي ثبت و شمارش، (16) احاطه کامل بر اعمال بشر (17) و حصر و ضبط (18) آوردهاند.2. حساب
مفسران در تفسير آيه «وَ اللَّهُ سَرِيعُ الْحِسَابِ» (19) «حساب» را اِحصا و شمارش اعمال بندگان از سوي خداوند (براي جزا دادن به آنان) (20) و در تفسير آيه «رُدُّوا إِلَى اللَّهِ ... وَ هُوَ أَسْرَعُ الْحَاسِبِينَ» (21) خداوند را حسابگر و آگاه از عدد اعمال بندگان بدون نياز به فکر و نظر دانستهاند. (22)3. عدّ
مفسران در تفسير آيه «أَيَّاماً مَعْدُودَاتٍ فَمَنْ کَانَ مِنْکُمْ مَرِيضاً أَوْ عَلَى سَفَرٍ فَعِدَّةٌ مِنْ أَيَّامٍ أُخَرَ» (23) «معدود» را روزهاي معلوم و محصور از حيث عدد (24) و «عِدّه» را از «عدّ» و فاعل به معناي مفعول (شمارش شده) دانستهاند. (25) در تفسير آيه «هُوَ الَّذِي جَعَلَ الشَّمْسَ ضِيَاءً وَ الْقَمَرَ نُوراً وَ قَدَّرَهُ مَنَازِلَ لِتَعْلَمُوا عَدَدَ السِّنِينَ وَ الْحِسَابَ» (26) به دست آوردن شماره و حساب روزها، ماهها و سالها در معناي عَدَد ذکر شده است (27) و در آيه «لَقَدْ أَحْصَاهُمْ وَ عَدَّهُمْ عَدّاً» (28) و «عدّ» را علم خدا به عدد موجودات و بندگان خود (29) دانستهاند.جمع بندي و تحليل نهايي
1. واژگان يادشده در معناي ضبط کردن و شمارش اشتراک دارند.2. «إحصاء» به معناي حصر و شمارش کامل چيزي مانند نعمتهاي الهي، گناهان انسانها، عدد موجودات، اعمال بندگان و غيره آمده است. اين واژه بيشتر به خدا نسبت داده ميشود و بر احاطه علمي او بر همه هستي دلالت دارد.
«احصاء» (در اصل، تحصيل با عدد و شمارش) از «حِصي» (سنگ ريزه) گرفته شده است و حصي در گذشته، وسيلهاي براي شمارش بوده است. (30) احصاء بر احاطه کامل شمارش کننده به عدد مد نظر دلالت دارد؛ به گونهاي که حتي هم جا نماند؛ (31) زيرا احصاء بعد از احاطه است. (32)
3. «حساب» به معناي تقدير و اندازه گيري است (33) و درباره خدا و انسان کاربرد دارد؛ با اين تفاوت که حساب و رسيدگي انسانها در امور محدود و محصور است؛ ولي حساب خداوند در امور نامحدود مثل اعمال بندگان و عدد موجودات است. (34)
4. «عدّ» به معناي شمارش و به قول راغب به کارگيري عدد است. (35) کاربرد قرآني آن به خدا منحصر نيست و درباره انسان نيز کاربرد دارد؛ با اين تفاوت که اعداد و شمارش انسانها در امور محدود مانند عدد ساعات روز، روزهاي ماه، سال و... اما شمارش خدا در امور نامحدود همانند نعمتها، عدد موجودات، اعمال انسانها و... است. هر سه واژه در احصا و شمارش هم معنا هستند؛ ولي تفاوتهايي نيز دارند؛ اول اينکه در معناشناسي لغوي گفتيم احصاء داراي سه معناي اصلي، حساب داراي چهار معناي اصلي و عدّ داراي دو معناي متفاوت است و فقط در معناي شمارش متحد هستند؛ دوم اينکه اصل و اساس احصاء بر ضبط علمي و احاطه است (36) و هدف از به کاربردن آن بيان اين مطلب است که حتي يک مورد هم از حيطه علم و قدرت احصا کننده خارج نيست؛ (37) اما اصل حساب اشراف نظر و دقت در قصد و رسيدگي (38) است؛ سوم اينکه عدّ گرچه گاهي وسيله و مقدمه شناخت و رسيدگي است؛ (39) در واقع دو قيد إحصا و جمع (شمارش و ضبط کردن) را در خود دارد؛ از اين رو در بعضي آيات مقابل واژه «اِحصاء» (40) و در بعضي مقابل «حساب» آمده است. (41) (42)
به نظر برخي مفسران، معرفت و علم اعدادي که با شمارش و ضبط به دست ميآيد، قويتر و بيشتر از علم به اشياست؛ (43) در عين حال گفتهاند در احصاء احاطه و ضبط و در عدّ تنها ضبط مد نظر است و لزوماً بر احاطه دلالت نميکند؛ (44) به عبارت ديگر عدّ فقط بر اصل شمارش اشخاص، نفوس، آجال و... دلالت دارد و علت اينکه در بعضي آيات (45) هم اِحصاء آمده است و هم عدّ بيان تفاوت آن دو است؛ (46) نه اينکه هر دو واژه معناي عدد را برسانند و يکي تأکيد براي ديگري باشد (چنانکه ادعا شده است)؛ (47) علاوه بر اين جمع بين دو إحصاء و عدّ متفاوت است؛ زيرا در بعضي آيات، اول اِحصاء آمده است و سپس عدّ (48) و در بعضي آيات به عکس است. (49) چنانچه مورد اول را ترادف يا تأکيد بدانيم، صورت دوم را نميتوان چنين پنداشت؛ چون در آنجا واژه «عدّ» به صورت جمله شرطيه بر اِحصاء مقدم شده است؛ بر اين اساس شمارش ابتداي عمل و احصا نهايت آن است؛ بدين معنا که هر قدر شمارش کنيد، نميتوانيد احصاي کامل داشته باشيد و اين مطلب خود نوعي تصريح به فرق آن دو است. (50)
پينوشتها:
1. ابن فارس؛ معجم مقاييس اللغه؛ ج 2، ص 69-70.
2. ابن اثير؛ النهاية في غريب الحديث؛ ج 1، ص397. ابن منظور؛ لسان العرب؛ ج3، ص 211. مجدالدين فيروزآبادي؛ القاموس المحيط؛ ج 2، ص 1673. مجمع اللغة العربيه؛ معجم الفاظ القرآن الکريم؛ ج 1، ص 268.
3. ابن دريد؛ جمهرة اللغه؛ ج 1، ص 412. ابومنصور محمد بن احمد ازهري؛ تهذيب اللغه؛ ج 5، ص 164. ابوالحسين احمد بن فارس رازي؛ مجمل اللغه؛ ص 172. احمد بن محمد فيومي؛ المصباح المنير؛ ص 140.
4. ابومنصور محمد بن احمد ازهري؛ تهذيب اللغه؛ ج5، ص 165. ابوالقاسم محمودبن عمر زمخشري؛ اساس البلاغه؛ ص 153. ابن منظور؛ لسان العرب؛ ج3، ص212.
5. راغب اصفهاني؛ مفردات الفاظ القرآن؛ ص 240. صاحب بن عباد؛ المحيط في اللغه؛ ج3، ص 161.
6. خليل بن احمد فراهيدي؛ العين؛ ج 1، ص 393. ابومنصور محمدبن احمد ازهري؛ تهذيب اللغه؛ ج5، ص 164.
7. احمد بن محمد فيومي؛ المصباح المنير؛ ص 140. فخرالدين طريحي؛ تفسير غريب القرآن؛ ص 19.
8. ابن فارس؛ معجم مقاييس اللغه؛ ج 2، ص 59- 60.
9. خليل بن احمد فراهيدي؛ العين؛ ج 1، ص 379. ابوالقاسم محمود بن عمر زمخشري؛ اساس البلاغه؛ ص 147. راغب اصفهاني؛ مفردات الفاظ القرآن؛ ص 232. ابوالفتح ناصر بن عبدالسيد مطرزي؛ المغرب في ترتيب المُعرّب؛ ص 125. ابن منظور؛ لسان العرب؛ ج3، ص 162-163. احمد بن محمد فيومي؛ المصباح المنير؛ ص 134. مجدالدين فيروزآبادي؛ القاموس المحيط؛ ج 1، ص 148.
10. ابن فارس؛ معجم مقاييس اللغه؛ ج4، ص 29.
11. خليل بن احمد فراهيدي؛ العين؛ ج 2، ص 1151. ابن دريد؛ جمهرة اللغه؛ ج 2، ص 507. ابومنصور محمد بن احمد ازهري؛ تهذيب اللغه؛ ج 1، ص 89-90. راغب اصفهاني؛ مفردات الفاظ القرآن؛ ص 550. ابوالحسين احمد بن فارس رازي؛ مجمل اللغه؛ ص 469. ابوالقاسم محمودبن عمر زمخشري؛ اساس البلاغه؛ ص 532. ابن منظور؛ لسان العرب؛ ج 9، ص 76.
12. ابراهيم: 34. اين واژه و مشتقات آن يازده بار در قرآن آمده است.
13. محمد بن جرير طبري؛ جامع البيان؛ ج13، ص297. محمد بن حسن طوسي؛ التبيان في تفسير القرآن؛ ج6، ص297. ناصرالدين بيضاوي؛ انوار التنزيل و اسرارالتأويل؛ ج 2، ص 363. اسماعيل حقي بروسوي؛ روح البيان؛ ج 4، ص 544. ابوالفضل شهاب الدين آلوسي؛ روح المعاني؛ ج13، ص 328. محمدحسين طباطبايي؛ الميزان في تفسير القرآن؛ ج 12، ص 61.
14. محمودبن عمر زمخشري؛ الکشاف؛ ج 2، ص 557. فضل بن حسن طبرسي؛ مجمع البيان؛ ج 5-6، ص486. محمد بن يوسف ابوحيان غرناطي؛ البحرالمحيط فني التفسير؛ ج6، ص 441.
15. الکهف: 49.
16. محمد بن حسن طوسي؛ البيان في تفسير القرآن؛ ج 7، ص 55. فضل بن حسن طبرسي؛ مجمع البيان؛ ج 5-6، ص 733. ابن عاشور؛ التحرير و التنوير؛ ج 15، ص 82.
17. ناصرالدين بيضاوي؛ انوار التنزيل و أسرار التأويل؛ ج2، ص 23. ابوالفضل شهاب الدين آلوسي؛ روح المعاني؛ ج 15، ص 420.
18. محمودبن عمر زمخشري؛ الکشاف؛ ج 2، ص 726-727.
19. بقره: 202.
20. محمد بن جرير طبري؛ جامع البيان؛ ج 2، ص 412. ابوعبدالله محمد بن احمد قرطبي؛ الجامع لاحکام القرآن؛ ج 2، ص 287. اسماعيل حقي بروسوي؛ روح البيان؛ ج 1، ص 396. ابوالفضل شهاب الدين آلوسي؛ روح المعاني؛ ج 2، ص 138.
21. انعام: 62.
22. محمدبن جرير طبري؛ جامع البيان؛ ج 7، ص 285. محمد بن حسن طوسي؛ التبيان في تفسير القرآن؛ ج 4، ص 159. رشيد رضا؛ تفسير المنار؛ ج7، ص 487.
23. بقره: 184. واژه «عدّ» و مشتقات آن 57 بار در قرآن آمده است.
24. محمودبن عمر زمخشري؛ الکشاف؛ ج 1، ص 225. فضل بن حسن طبرسي؛ مجمع البيان؛ ج 1 - 2، ص 491- 492. محمد بن علي شوکاني؛ فتح القدير؛ ج 1، ص 180. ابن عاشور؛ التحرير والتنوير؛ ج 2، ص 159. محمد سبزواري؛ الجديد في تفسير القرآن؛ ج 1، ص 214.
25. فضل بن حسن طبرسي؛ مجمع البيان؛ ج 1 - 2، ص 491-492. ابوعبدالله محمد بن احمد قرطبي؛ الجامع لاحکام القرآن؛ ج 2، ص 188.
26. يونس: 5.
27. ابومحمد بن عاشور ثعلبي؛ الکشف والبيان؛ ج5، ص 120. محمودبن عمر زمخشري؛ الکشاف؛ ج 2، ص 329. فضل بن حسن طبرسي؛ مجمع البيان؛ ج 5-6، ص138. ناصرالدين بيضاوي؛ انوار التنزيل و اسرارالتأويل؛ ج 2، ص 219. اسماعيل حقي بروسوي؛ روح البيان؛ ج4، ص 26. ابوالفضل شهاب الدين آلوسي؛ روح المعاني؛ ج 11، ص 102.
28. مريم : 94.
29. ابوليث نصربن محمد سمرقندي؛ تفسير سمرقندي؛ ج 2، ص 334. ابوالفضل شهاب الدين آلوسي؛ روح المعاني؛ ج 16، ص 208. احمد مصطفي مراغي؛ تفسيرالمراغي؛ ج 2، صص 85 و 87. محمد سبزواري؛ الجديد في تفسير القرآن؛ ج4، ص 415.
30. راغب اصفهاني؛ مفردات الفاظ القرآن؛ ص 240. محمد حسين طباطبايي؛ الميزان في تفسير القرآن؛ ج 12، ص 61.
31. خليل بن احمد فراهيدي؛ العين؛ ج 1، ص 393. محمودبن عمر زمخشري؛ الکشاف؛ ج4، ص 489. محمدحسين طباطبايي؛ الميزان في تفسير القرآن؛ ج 19، ص 180.
32. حسن مصطفوي؛ التحقيق في کلمات القرآن؛ ج 2، ص 238.
33. احمد مصطفي مراغي؛ تفسيرالمراغي؛ ج2، ص 117.
34. ابوعبدالله محمد بن احمد قرطبي؛ الجامع لاحكام القرآن، ج2، ص 287 و ج 3، ص 22. رشيد رضا؛ تفسيرالمنار؛ ج7، ص 487. ابوهلال عسگري؛ الوجوه والنظائر؛ ص 190.
35. راغب اصفهاني؛ مفردات الفاظ القرآن؛ ص 232.
36. حسن مصطفوي؛ التحقيق في کلمات القرآن؛ ج 2، ص 238-237 و ج 8، ص 50-51.
37. اسماعيل حقي بروسوي؛ روح البيان؛ ج5، ص 426. فخرالدين طريحي؛ تفسير غريب القرآن؛ ص 19.
38. حسن مصطفوي؛ التحقيق في کلمات القرآن؛ ج 2، ص 211.
39. همان.
40. مريم: 94. جن: 28.
41. اسراء: 12.
42. حسن مصطفوي؛ التحقيق في کلمات القرآن؛ ج 8، ص 50-51.
43. ابن عاشور؛ التحرير والتنوير؛ ج 29، ص 233-234.
44. اسماعيل حقي بروسوي؛ روح البيان؛ ج 9، ص 468.
45. نحل: 18. مريم: 94.
46. اسماعيل حقي بروسوي؛ روح البيان؛ ج5، ص 426.
47. ابوعبدالله محمد بن احمد قرطبي؛ الجامع لاحکام القرآن؛ ج 12، ص107.
48. مريم: 94. جن: 28.
49. ابراهيم: 34. نحل: 18.
50. محمودبن عمر زمخشري؛ الکشاف؛ ج2، ص 557. مجمع البحوث الاسلاميه؛ المعجم في لغة القرآن؛ ج12، ص 522.
جمعي از محققان؛ (1394)، فرهنگ نامه تحليل واژگان مشابه در قرآن جلد اوّل: اخر - احصاء، قم: دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم (پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامي)، چاپ اول.