نويسنده: عليرضا قائمينيا
زبانشناسان شناختي در مواردي براي تحليل معناي حروف از طرحوارههاي خاصي کمک ميگيرند. در اين طرحوارهها، دو چيز در نظر گرفته ميشود: مسيرپيما (1) (شيءاي که در يک خط مسير قرار دارد) و ديگر، مرزنما (2) (حدودي معين که ممکن است مسيرپيما داخل آن باشد يا نباشد). مسيرپيما و مرزنما ممکن است حالتهاي گوناگوني داشته باشند. از اين گذشته، خود مسيرپيما هم حالتهاي گوناگوني ميتواند داشته باشد؛ ممکن است در حال حرکت يا در حال سکون باشد. همهي اين حالتهاي گوناگون به معناي واژهي موردنظر در جمله بستگي دارد. مسيرپيما را با کوتهنوشت Tr و مرزنما را با کوتهنوشت Lm نشان ميدهند.
براي ايضاح تفاوت مسيرپيما با مرزنما به مثالهاي زير در مورد کاربردهاي حرف «در» توجه کنيد:
1. گربه در خانه است.
2. پرنده در باغ است.
3. گل در گلدان است.
4. صندلي در گوشهي اتاق است.
5. آب در ليوان است.
6. پا در رکاب است.
7. انگشت در انگشتر است.
در جملهي (1) مسيرپيما (گربه) در درون مرزنما (خانه) است. خانه يا مرزنما حدود معيني دارد. اين مثال پيشنمونهي (3) معناي «در» را نشان ميدهد. زيرا در اين مثال، مسيرپيما کاملاً درون مرزنما قرار دارد و «در» هم نوعي ظرفيت را نشان ميدهد. جملهي (2) مشابه مثال قبلي است با اين تفاوت که حدود باغ از اطراف مشخص نيست. به عبارت دقيقتر، در مثال قبلي، مرزنما سه بعد معين دارد، ولي تنها طول و عرض باغ مشخص است و ارتفاع آن مشخص نيست؛ ولي مرز نسبتاً معقولي براي آن هست. اگر پرنده در ارتفاع پايينتري از بالاي باغ پرواز کند، در باغ است و اگر در ارتفاع بسيار بالايي نسبت به باغ پرواز کند، در باغ نيست؛ بنابراين، در اين مثال نوعي تعبير وجود دارد. همهي ابعاد باغ تعريف نشدهاند و باغ ظرفي با ابعاد مشخص نيست؛ اما کسي که حرف «در» را در اين مورد به کار ميبرد، آن را با ابعادي مشخص تعبير ميکند.
جملهي (3) ويژگي ديگري دارد. تمام گل درون گلدان قرار ندارد. بلکه بخشي از آن، يعني شاخهي گل، درون آن و بخشي از آن بيرون از گلدان قرار دارد. جملهي (4) هم ويژگي متفاوتي دارد. اگر ميان صندلي و گوشهي اتاق چيز ديگري قرار گرفته باشد، نميگوييم: «صندلي در گوشهي اتاق است»، با اينکه در هر دو صورت؛ يعني خواه چيزي ميان صندلي و گوشهي اتاق قرار نداشته باشد و خواه قرار داشته باشد، جاي صندلي تغيير نميکند و در گوشهي اتاق قرار دارد. اين نکته نشان ميدهد که «گوشه» مفهوم کاملاً معيني ندارد.
هر دو جملهي (3) و (4) نوعي انعطافپذيري در معناي «در»؛ يعني در به کار بستن ظرفيت در مورد جهان خارج را نشان ميدهند. در حقيقت، اين نکته که بخش عمدهاي از گل بيرون از گلدان قرار ميگيرد، ما را از به کار بردن «در» در اين مورد بازنميدارد. همچنين، اينکه اگر چيزي ميان صندلي و گوشه قرار داشت، «در» را به کار نميبرديم منافاتي با اين ندارد که در اين مثال «در» را به کار ببريم.
در جملهي (5) مسيرپيما، فضاي درون مرزنما را به گونهاي پر کرده که ميان آنها فاصلهاي وجود ندارد و هيچ بخشي هم از آب بيرون از ليوان قرار ندارد. از اين جهت اين جمله با ديگر جملهها تفاوت دارد. جملهي (6) و (7) هم وضعيت کاملاً متفاوتي دارند. در (6) رکاب ثابت است و پا به آن داخل ميشود؛ البته کل پا داخل رکاب نميشود، بلکه رکاب مانند حلقهاي عمل ميکند که بخشي از پا داخل آن قرار ميگيرد. از اين جهت رکاب مشابه انگشتر است؛ زيرا تمام انگشت هم داخل انگشتر قرار نميگيرد. تفاوت اين دو در اين نکته است که انگشتر مرزنماي متحرک است و آن را حرکت ميدهيم تا انگشت داخل آن شود، ولي رکاب مرزنماي ثابت است و مسيرپيما که پا باشد داخل آن ميشود. در نتيجه، «در» هم در موردي به کار ميرود که مرزنما متحرک باشد و هم در موردي که ثابت باشد.
مرزنما و مسيرنما از مفاهيم بنيادين و ابزار تحليلي مهم زبانشناسي شناختي هستند. چنان که ديديم، اين ابزار مفهومي جديد در تحليل معاني حروف، کارآيي بسيار بالايي دارد؛ البته نبايد گمان کرد که کاربرد آن تنها به تحليل معناي حروف محدود ميشود، بلکه پديدههاي زباني بسياري را به کمک آن ميتوان تبيين کرد.
به عنوان نمونه، لنگاکر از اين ابزار براي تحليل رابطهي فاعل و مفعول (نهاد/ گزاره) در جمله کمک ميگيرد. در چشماندازي که از آن به موقعيت موردنظر مينگريم، برخي از افراد يا عنصرها اهميت بيشتري پيدا ميکنند. به نظر لنگاکر، اين امر در کارکرد دستوري فاعل و مفعول (نهاد/ گزاره) انعکاس مييابد. اين نکته نشان ميدهد که دستور هم پايهي مفهومي دارد و از مفهومسازي گوينده پيروي ميکند. به مثال زير توجه کنيد:
1.سعيد همهي غذا را خورد. (معلوم)
2.همهي غذا (توسط سعيد) خورده شد. (مجهول)
در جملهي (1)، فاعل (سعيد) اهميت دارد و به همين دليل، جملهي معلوم به کار رفته است. فاعل، مسيرپيماست که در اين صحنه اهميت بيشتري دارد و مفعول، مرزنماست که نمودار اين جمله به صورت زير است:
اما در جملهي (2)، مفعول اهميت بيشتري دارد و به همين دليل، جملهي مجهول به کار رفته است. در نتيجه، در آن مسيرپيما و مرزنما جاي خود را عوض کردهاند.
تفاوت دو جملهي فوق به تغيير در چشمانداز مربوط ميشود. تغيير در چشمانداز هم با تغيير اهميت عنصرها و اجزاي موقعيت همراه است. جهت پيکان در هر دو نمودار يکي است؛ زيرا «سعيد» در هر دو جمله منبع انرژي است و بر روي مفعول (غذا) انرژي اعمال ميکند.
گرچهي واژهي trajectory (مسيرپيما) از واژهي trajectory (مسير حرکت) گرفته شده است، تنها در مورد افعال حرکتي به کار نميرود و در زبانشناسي شناختي به نحوي توسعهي معنايي يافته که به کار تحليل همهي موارد ميآيد. به عنوان مثال، خود لنگاکر، عدم تقارن ميان مسيرپيما و مرزنما را با فعل «شباهتداشتن» (4) نشان ميدهد. معناي دو جملهي زير يکي نيست؛ چرا که جاي مسيرپيما و مرزنما در آنها تغيير کرده است.
1.[علي] tr به [سعيد] Lm شباهت دارد.
2. [سعيد] tr به [علي] Lm شباهت دارد.
دو جمله شرايط صدق يکساني دارند؛ زيرا شباهتداشتن مستلزم رابطهي متقابل است، ولي اين امر موجب نميشود که معناي دو جمله يکي باشد. جملهي (1) چيزي دربارهي «علي» و جملهي (2) چيزي دربارهي «سعيد» ميگويد. در هر دو صورت، فعل «شباهت داشتن» فعلِ حالتي (5) است و صحنهاي غيرقابل تغيير را توصيف ميکند.
از اين گذشته، کسي که جملهي نخست را به کار ميبرد، به طور ضمني حالت «سعيد» را اصل قرار داده، حالت «علي» را نسبت به او بيان ميکند؛ ولي گويندهي جملهي دوم، برخلاف قبلي، حالت «علي» را اصل قرار داده، حالت «سعيد» را در مقايسه با او بيان ميکند.
پينوشتها:
1.Trajector.
2.Landmark.
3.Prototype.
4.Resemble.
5.چنانکه خواهيم گفت، فعل حالتي Stative verb در دستور زبان به افعالي گفته ميشود که حالت يا وضعيتي را بيان ميکنند. در مقابل اين نوع افعال، افعال کنشي قرار دارند.
قائمينيا، عليرضا؛ (1390)، معناشناسي شناختي قرآن، تهران: سازمان انتشارات پژوهشکده فرهنگ و انديشه اسلامي، چاپ اول