نويسنده: عليرضا قائمينيا
قالب، منطقهاي منسجم از معرفت بشري يا منطقهاي منسجم از فضاي مفهومي است. اکنون اين پرسش مطرح ميشود که چگونه منطقهاي منسجم از معرفت بشري يا فضاي مفهومي را تشخيص ميدهيم؟ لنگاکر (1987) راه حلي براي اين مسئله پيش کشيد که تأثير زيادي در زبانشناسي شناختي داشت.
او رويکردش را با معناي واژهي «شعاع» توضيح ميدهد. واژهي «شعاع» بر مفهوم شعاع دلالت دارد. شعاع، پارهخطي است که مرکز دايره را به محيط آن وصل ميکند؛ بنابراين، تنها به يک پارهخط شعاع نميگويند، بلکه پارهخطي را ميگويند که نسبت به ساختار يک دايره تعريف شده است. به عبارت ديگر، ما در صورتي مفهوم شعاع را ميفهميم که معرفت پيشزمينهاي نسبت به دايره داشته باشيم. در نتيجه، مفاهيم شعاع و دايره کاملاً به هم پيوستهاند. لنگاکر براي نشان دادن اين پيوستگي، اصطلاح «نما» (1) را در برابر «پايه» (2) به کار ميگيرد.
«نما» به مفهومي اشاره ميکند که واژه بر آن دلالت دارد و «پايه» هم معرفت يا ساختار مفهومي است که «نما» آن را فرض ميگيرد. در اين مثال، شعاع، نما، و اطلاعات راجع به دايره، پايه را تشکيل ميدهند.
تيلور با مثال «وتر مثلث قائمالزاويه» تفاوت نما و پايه را نشان ميدهد. وتر نسبت به مثلث، نما و مثلث هم نسبت به آن، پايه به حساب ميآيد. وتر چيزي جز يک خط مستقيم نيست. اين خط يکي از اضلاع مثلث مذکور است. اين نما در واقع بُعدي از پايهي موردنظر را برميگزيند. (3)
لنگاکر اصطلاح «قلمرو» (4) را نيز به جاي پايه به کار ميبرد؛ البته ليکاف پيش از وي اين اصطلاح را به کار برده است و اين اصطلاح دقيقاً به معناي «قالب» در واژگان فيلمور است.
يک نماي مفهومي براي تعيين معناي واژه کافي نيست؛ زيرا واژه در تعيين معنايش معرفت ديگري؛ يعني پايهاش را هم فرض ميگيرد؛ اما يک پايه؛ مانندِ دايره، به تنهايي ساختار مفهومي بسيار پيچيدهاي است که رشتهي گستردهاي از نمادهاي مفهومي را در بر ميگيرد. به عنوان مثال، دايره نماهاي مفهمي شعاع و قوس و مرکز و قطر و وتر و غيره را در برميگيرد. در نتيجه، معناي يک واحد زباني بايد همنما و هم پايهاش را تعيين کند. اين سخن با نتيجهاي که فيلمور از بحث قالب ميگيرد، يکي است.
ممکن است يک پايه نماهاي مختلف داشته باشد. در نتيجه، ميتوانيم «قلمرو» را به عنوان: «ساختار معنايي که به عنوان پايه براي حداقل يک نماي مفهومي عمل ميکند» تعريف نماييم. تيلور در تعريف «قلمرو» گفته است:
«قلمرو» به ترکيبي از معارف گفته ميشود که زمينهاي را براي مفهومسازي يک واحد معنايي فراهم ميآورد. (5)
بسياري از واحدهاي معنايي بايد در برابر بيش از يک قلمرو مشخص شوند. مجموعهي اين قلمروها، «شبکهي قلمروها» (6) نام دارد. لنگاکر با مثال «موز» اين نکته را توضيح ميدهد. اين مفهوم براي مشخص شدن در شبکهاش به تعيين قلمرو رنگ، شکل، مزه و غيره نياز دارد. همهي مشخصاتي که از اين راه به دست ميآيند به اين مفهوم تعلق دارند. براي تعيين کامل معناي واژه بايد به همهي قلمروهاي مرتبط اشاره کرد. بيترديد، چنين ديدگاهي بر پايهي نظريهي دايرةالمعارفي معنا استوار شده است؛ اما چرا بايد اين نظريه را بپذيريم؟ پاسخ بسيار ساده است؛ تنها اين نظريه ميتواند کاربردهاي گوناگون واژه را در سياقهاي مختلف تبيين کند. به عنوان مثال، چرا ميگوييم: «يک دسته موز» و نميگوييم: «يک خوشهي موز؟» اين نکته به معرفت ما به نحوهي رشد موزها مربوط ميشود؛ اما اگر قرار بود اين نکته را از معناي واژهي «موز» به دست بياوريم، اين کاربرد صرفاً دلبخواهي به نظر ميآمد.
برطبق نظريهي دايرةالمعارفي معنا، در هر سياقي، چهره ي خاصي از معنا برجسته ميشود و بخشي از اطلاعات اهميت پيدا ميکند. به عبارت ديگر، در هر مفهومسازي، برخي از قلمروها اهميت پيدا ميکنند. به دو جملهي زير توجه کنيد:
1.تلويزيون را تعمير کنيد!
2. تلويزيون را جابهجا کنيد!
در جملهي (1) تلويزيون به عنوان «وسيلهي الکترونيکي پيچيده» و در (2) به عنوان «چيزي داراي وزن و اندازهي خاص» تعبير شده است. در هر يک از دو جمله، اطلاعات خاصي راجع به تلويزيون اهميت پيدا کرده است.
نمودار زير رابطهي نما، پايه و قلمرو را نشان ميدهد (7)
يک واحد زباني از يک شيءP (دايرهي کوچک سياه) نمابرداري ميکند. نمابرداري در برابر پايهي B (مربع) رخ ميدهد. رابطهي نما- پايه در برابر حوزههايي از معارف متفاوت (دواير متقاطع) که قلمرو نام دارند، مفهومسازي ميشوند.
چنان که در نمودار ميبينيم، يک واحد زباني در واقع با تقارن معارف و اطلاعات گوناگوني ارتباط پيدا ميکند. اين اطلاعات به قلمروهاي متفاوتي از معارف تعلق دارند.
پينوشتها:
1.Profile.
2.Base.
3.Taylor, John R., Cognitive Grammar, p. 193.
4.Domain.
5.Taylor, John, Cognitive Grammar, p. 195.
6.domain matrix.
7.ر.ک:
Taylor, John R. Cognitive grammar, p. 197.
قائمينيا، عليرضا؛ (1390)، معناشناسي شناختي قرآن، تهران: سازمان انتشارات پژوهشکده فرهنگ و انديشه اسلامي، چاپ اول