نويسنده: زینب مقتدایی
نظریه مبادله مانند همه جهت گیریهای نظری، منتقداتی دارد. یکی از انتقادات اصلی به نظریه هومنز این است که تحلیلی قانع کننده از مقوله آگاهی ارائه نمیکند. بسیاری از منتقدان، هومنز را واگشت گرا میخوانند. منتقدان او از این نکته ناراضی هستند که وی معانی نمادین رفتار را نادیده میگیرد، به وضعیتهای روحی درونی نمیپردازد و به هنجارها و ارزشهایی که به طور نمادین روابط مبادلهای را شکل میدهند، بی توجه است. ترنر اظهار تردید کرده است که تمام رفتارهای جامعهشناختی را بتوان به اصول روانشناختی تقلیل داد. اما از نظر هومنز، قضیه همواره این بود که راهی برای تبیین رفتارهای مورد بررسی جامعهشناسان، به کمک نظامهای قیاسی- یا اصل موضوعی- بیابد. او معتقد بود که اگر علوم اجتماعی دارای قضایای عام می باشد که به نحوی گسترده در مجموعههای اجتماعی، که به واقع میتوانند به تبیین رفتارهای انسانی بپردازند، به کار گرفته شوند، موضوع تقلیل اهمیت خود را از دست میدهد.
انتقاد از واگشت گرایی این پرسش را مطرح کرده است که آیا میتوان نظریهی مبادله را، برای پرداختن به معانی نمادین رفتار، با ایدههای مطرح در نظریه کنش متقابل نمادین درآمیخت؟ پاسخ تا حدودی مثبت است. نظریه کنش متقابل نمادین، همچون نظریه مبادله، از نظریههای خُرد به شمار میآید، اما کوشش بسیاری برای وارد کردن مقوله «معانی» که از عوامل مؤثر بر رفتارهای فردی است، در این نظریه لازم است. هربرت بلومر معتقد بود که انسان بر پایه معانی، در برابر چیزها واکنش نشان میدهد. این معانی از طریق کنش متقابل اجتماعی کسب میشوند و در فرایندی تفسیری تعدیل میشوند. در نتیجه، معنایی که به هر چیز اطلاق میشود دارای ارزش خواهد بود. ارزشها برای هر کس، بسته به کنشهای متقابل اجتماعی که برقرار میکند، متغیر و مجموعهای متغیر از پاداشها دریافت میشوند. مثلاً، برخی افراد تماشای مسابقات فوتبال امریکایی حرفهای را به مثابه پاداش میدانند، در حالی که برخی دیگر خرید کردن از حراجیهای لوازم دست دوم را پاداش تلقی میکنند.
هارولد گارفینکل، توجه خاصی دارد به جنبههای زندگی روزمره، فعالیتهای مشترک و این ایده که افراد پاسخ گوی واقعیاتی هستند که خود پدید میآورند و بدیهی تصور میکنند. فهم مشترک از واقعیتها مستلزم توافقی یکپارچه در مورد تفسیر رویدادهاست. اهمیت دارد که بدانیم معانی مشترک را (اگر به واقع وجود داشته باشند) نباید با تفسیرهای مشترک افراد جامعه از ارزشها یکسان دانست.
در آرای مید در مورد ارزشها، مستلزمات مبادلهای مشخصی وجود دارد. او ارزش را چیزی میدانست که در فرایند مبادله، برای افراد مطرح میشود. پیچیدگی عمل مبادله بستگی به میزان ارزش هر چیز دارد. چیزی که ارزش زیادی دارد، تلاش زیادی هم برای نگهداری آن میشود.
نظریه مبادله، از نظر برخی نظریهپردازان، باید با نظریه کنش متقابل نمادین، و اساساً با مقولات ذهن، خود و جامعه که مید مطرح کرده بود، درآمیخته شود. پیتر سینگلمن با کمک مفاهیم مید کوشید همگرایی این دو نظریه را ثابت کند. سینگلمن نظریه مبادله را از برانگیزانندهترین نظریهها در جامعهشناسی معاصر میداند، چرا که در عین حال که قضایایی مشخص برای پیشگویی رفتارهای عینی افراد ارائه میکند دلیلی عام و منطقی نیز برای تبیین کنش متقابل انسان فراهم میکند. او به درستی یادآور میشود که رویکرد رفتارگرایانه هومنز، جنبههای معنادار بودن رفتار را به لحاظ ذهنی نادیده میگیرد. چنان که پارِتو پیشتر متذکر شده بود و هومنز نتوانست به آن بپردازد، رفتار متشکل است از دو وجه «منطقی» و «غیرمنطقی» که در هر دو وجه، چارچوبی برای برانگیختن رفتار وجود دارد.
از نظر سینگلمن ذهن بشر «قابلیت ادراک آن چه را که ارگانیسم درمی یابد بازتاب میدهد، موقعیتها را تعریف میکند، پدیدهها را ارزیابی میکند، اداها را به نمادها تبدیل میسازد، و رفتار عملی و هدف دار را نمایان میکند». به عبارت دیگر، کنشگر چیزی را پاداش میداند که باید به مثابه پاداش تعریف شده و به این ترتیب، حالتی نمادین داشته باشد.
خود به فرایندی میپردازد که طی آن کنشگران، خودشان را شیء تلقی میکنند. اگر چه این مفهوم میتواند از جهاتی برای نظریه پردازان نظریهی مبادله جالب باشد، اما بی اهمیت و تقریباً نامربوط قلمداد میشود. در واقع، آن چه اهمیت دارد رابطه مبادلهای است نه الزاماً فرایندی که افراد در خلال آن تصمیم میگیرند در پی کسب کدام پاداشها برآیند. بنابراین، نظریه پردازان نظریه مبادله خود را چیزی «مفروض» تلقی میکنند و به جنبههای مهم تر، یعنی کنش متقابل مبادلهای، میپردازند. اسکینر خود را صرفاً «خزانهای از رفتار» تعریف کرده است.
در نظریه مبادله، جامعه نیز محصول الگوهای کنش متقابلی است که دائماً ساخته و بازساخته میشوند. فرایند مبادله در جامعه مستلزم برقراری ارتباط بین افراد از طریق استفاده از نمادهاست.
بهترین راه مقابله با منتقدان نظریه هومنز که آن را به واگشت گرایی متهم میکنند این است که این ایده را در نظریه او بگنجانیم که رفتار میتواند هم منطقی و هم غیرمنطقی باشد و هم به طور عینی و هم به طور ذهنی مستوجب پاداش. پاداشهای ذهنی متضمن ماهیت نمادین کنش متقابل انسان به لحاظ اجتماعی است. به علاوه، نظریه پردازان اجتماعی در مجموع میتوانند ایدههای لومر و گارفینکل را ایدههایی «مفروض» بدانند و سپس به مهمترین جنبه متقابل، یعنی فرایند مبادله، بپردازند.
انتقاد دیگری که بر هومنز وارد شده این است که جهت گیری وی بسیار خُرد بوده و موضوعات کلان جامعه نپرداخته است. نظریه تضاد دلالتهای بسیاری بر مقوله تبادل دارد. از جمله موضوعات مورد توجه این نظریه عبارتاند از نحوه به وجود آمدن قشربندی جامعه، بحث درباره نوع و میزان نابرابری میان گروهها و افراد و تفوق آنها بر یکدیگر.
موضوع اصلی قدرت است؛ چه کسانی از آن برخوردارند و چطور آن را حفظ میکنند. نظریه مبادله به همین موضوعات با مفاهیمی چون عدالت توزیعی، قدرت، هزینه، پاداش، تنبیه و نظایر آن میپردازد. نظریه تضاد، برعکس نظریه مبادله، در سطح خُرد به کار نمیآید. رندال کالینز نظریه تضاد را مناسبترین نظریه دانسته است که میتوان به کمک آن شکاف میان موضوعات و دل مشغولیهای خُرد و کلان را پر کرد. البته، بسیاری از نظریه پردازان نظریه مبادله که امروزه میکوشند بین سطوح خُرد و کلان پل بزنند، به درستی نتیجهگیری کالینز شک دارند.
همچنین باید گفت؛ تعمیم قضایای مبادله به سطح گروههای وسیع و نهادهای پیچیده اجتماعی، هومنز را با انتقادات جدی روبرو ساخت. برخی وی را متهم کردند که پدیدههای اجتماعی را به پدیدههای روانشناسی فردی تقلیل داده است و از روی روابط ساده و چهره به چهره خواسته است، به درک پدیدههای پیچیده اجتماعی برسد. پارسونز معتقد است که روابط بین افراد در نظام پیچیده سازمان اجتماعی با میانجیگری نمادها صورت میگیرد، که هومنز یا آن را نادیده میگیرد و یا اگر میبیند بههیچ وجه درصدد توجیه آن برنمیآید.
پارسونز می گوید که هومنز اصول رفتاری جانوری را درمورد انسان ها به کاربرده، در حالی که به عقیده او اصول رفتاری ناشی از بررسی رفتار کبوتران نمی تواند کیفیت رفتار انسان ها را تبیین کند و در اینجا باید از اصول متفاوت دیگری استفاده کرد. دیگر این پارسونز، برخلاف هومنز، معتقد است که اصول بنیادین رفتار فردی انسان ها نمی تواند نظام های پیچیده کنش اجتماعی را تبیین کنند واین اصول هرچند در تبیین رفتار فردی ممکن است به کار آیند ولی در تبیین رفتار اجتماعی انسان ها هیچ دردی را دوا نمی کنند.
اکه هومنز را به خاطر تأکیدش بر صرف تبادل دونفره یا دوگانه وچشم پوش از الگوهای تبادل پهن دامنه تر مورد انتقاد قرار داد. او همچنین هومنز را به خاطر ندیده گرفتن هنجارها وارزش هایی که به گونه ای نمادین به روابط تبادلی شکل می بخشند، آماج انتقاد قرار داده است.
«برخی دیگر نیز بر روششناسی هومنز اشکالاتی وارد ساختهاند؛ از جمله: نحوه اندازهگیری ارزش، مهارتهای پاداش برای افراد متفاوت، رابطه بین کنش متقابل اجتماعی و سطح تعلّق».
پیتر بلاو
بلاو با انتشار مبادله و قدرت در حیات اجتماعی در سال 1964، به نظریه پرداز اجتماعی مهم و مشهوری بدل شد. بلاو در این کتاب، به پایبندیاش به ایده زیمل در مورد مبادله اذعان کرده است. او مبادله اجتماعی را اصل محوری زندگی اجتماعی میدانست که ریشه در دورانهای ابتدایی دارد و نیروهای اجتماعی پیچیده از آن مشتق میشوند. از نظر بلاو، نظریه مبادله اجتماعی هم میتواند رفتار گروهها را تبیین کند و هم رفتار افراد را. خلاصه، او معتقد بود که مبادله اجتماعی احتمالاً منعکس کننده هر رفتاری است که در مسیر رسیدن به اهداف متأثر از اجتماع صورت میگیرد.
پیتر بلاو توجه اصلی خود را بر تحلیل جریان اجتماعی بین افراد به سوی ساخت های اجتماعی پیچیده تر معطوف ساخته است. او بر خلاف هومنز، علاقه ای به مطالعه روابط بین افراد با تکیه بر ریشه های روان شناختی ندارد، بلکه به مطالعه مناظر پیچیده ساخت اجتماعی پرداخته است. بلاو به اهمیت مطالعه روابط حد وسط در زندگی اجتماعی از قبیل دوستی، موقعیت و تقسیم کار پی برده است که صرفاً به واسطه تبیین روابط افراد به دست نمی آید. این نحوه نگرش، عامل عمده ای در طرح نظریه جامعه شناختی بلاو برای نهادهای اجتماعی و مجموعه ها شده است. بیشتر بلاو مبادله را یک جریان اجتماعی می داند که ریشه در جریان های اولیه روان شناختی دارد که بسیاری از پدیده های پیچیده از قبیل ساخت و سازمان اجتماعی از آن ایجاد شده است. تمایل اصلی بلاو در تبیین همه امور اجتماعی از دریچه مبادله بوده است و همه رفتار ها مانند مبادله تبیین می شود.
بلاو برای توضیح ساخت اجتماعی و قدرت بر اساس نظریه مبادله به طرح سوال زیر پرداخته است: «چگونه تفاوت های موقعیتی و ساخت های قدرت، خارج از رابطه متقابل شخصی جریان مبادله توسعه می یابد».
سوال اصلی بلاو در بر دارنده مفهوم «موقعیت»، «ساخت قدرت»، «رابطه متقابل شخصی» و «جریان مبادله» است. بلاو در تحلیل جامعه شناختی این اثر،در عین حال که سعی در ایجاد ارتباط بین این مفهوم کرده است، سعی بر جدایی از برداشت هومنز در نظریه مبادله داشته و در این رهگذر به طرح دیدگاهی کلان دست یافت است. در بحث از این موقعیت بلاو مفاهیم اقتصادی از جمله سودمندی گرانی و نرخ های مبادله و تنوع عرضه و تقاضا را معرفی کرده است در ضمن پیش بینی های بدست آمده از از شبیه سازی از اقتصاد را مطرح کرده است.
بلاو در قسمت دوم کتابش از ساخت های پیچیده مجموعه های بزرگ بحث کرده و به مبادله غیر مستقیم که افراد پاداش را از گروه به دست می آورند، اشاره کرده است.
برای بلاو، برای مطالعه کنش متقابل چهره به چهره، فقط مرحله اولیه برای دست یابی یک تحلیل جامعه شناختی است. این مرحله بیان کننده توسعه طبیعی است که در آن هماهنگی و همکاری بین افراد به سوی ساخت های اجتماعی پیچیده، سازمان داده شده است و اغلب نهادی شده اند تا در شکل سازمان بعد از شبکه روابط انسانی نفوز داده شوند.
بلاو برای توضیح بیشتر این دیدگاه به موارد بسیاری از پاداش های اجتماعی بین دوستان، عشاق، در خانواده ها و مشاغل: «افراد با یک دیگر به خاطر این که از یکدیگر سود می بردند، معاشرت می کنند، از نظر آن ها سود و منفعت یکسانی وجود ندارد، و قیمت های پرداخت شده یکسان نیست». «بعضی ار همبستگی های اجتماعی به طور ذاتی پاداش می گیرند. دوستان در ارتباط با یکدیگر رضایت خاطر می یابند و از هر آنچه با یکدیگرانجام می دهند لذت می برند- از کوهنوردی، تماشای بازی فوتبال» . بلومر این نوع معاشرت را مبادله پاداش های اجتماعی نامیده است.
بلاو آشکارا متأثر از آثار هومنز بود، اما کوشید برخی کمبودهایی را که در مفهوم پردازیهای هومنز میدید، اصلاح کند و آنها را با یکدیگر در چشماندازی ساختاری آشتی دهد. از نظر بلاو، بررسی کنش متقابل رودررو تلاشی ابتدایی برای تبیین مسائل کلانتر، نظیر ساختارهای اجتماعی، به شمار میرود. او سه علت اساسی برای فراتر رفتن از الگوهای کنش متقابل در سطح خُرد ذکر میکند: نخست آن که، انسانها به ندرت فقط به تعقیب یک هدف میپردازند و اهداف دیگر را کنار میگذارند. دوم آن که، بین ذهنیات انسانها و عملکردشان هماهنگی کامل وجود ندارد. سوم آن که، انسانها هرگز اطلاعات کاملی از رفتارهای جایگزینی که میتواند از آنان سر بزند، ندارند. ریچارد امرسون و کارن کوک و چند نظریه پرداز معاصر دیگر از جایی که نظریههای مبادله بلاو متوقف میشوند، کار او را برای دگرگون کردن دید جامعهشناختی خود به دید کلان ادامه دادهاند.
ریچارد امرسون
امرسون دیدگاه هومنز را به لحاظ گرایش خرد آن مورد نقد قرار داده است. او در مقابل در پی ایجاد دیدگاه جدیدی در چارچوب مرجعی مبادله، تحت عنوان «تحلیل شبکه ای» بوده و سعی کرده است نظریه را در سطح کلان مطرح کند. امرسون دیدگاه هومنز را به چند دلیل در سطح خود تلقی کرده است: 1- به لحاظ اینکه توجه اصلی به جای نماد به خود می باشد.2- فرد به طور مستقل، جدا از گروه و جریان اجتماعی در نظر گرفته است.3- در نهایت به رابطه دوتایی به جای مطالعه ساخته و شبکه توجه شده است. امرسون سعی در توسعه دیدگاه مبادله از حد رابطه دوستی به ساخت های بزرگ اجتماعی دارد که آن را بر اساس انتخاب مفهوم مبادله تولیدی در محدوده تقسیم کار اجتماعی و گروه های همکار توسعه داده است. مفهوم دیگر انتخاب شده توسط او ارتباط مبادله که به تحلیل شبکه مبادله راهنمایی می شود، می باشد. امرسون مدعی است که به علم جامعه شناسی و روانشناسی اجتماعی، برداشت خاص اجتماعی تحت عنوان نظریه مبادله اجتماعی نامیده شده است، که از 1951 تا کنون رشد کرده است و در سال های اخیر اشکال گوناگونی پیدا کرده است.از نظر امرسون چهار جامعه شناس در شکل دهی نظریه مبادله اجتماعی مؤثر بوده اند.
این چهار تن عبارت اند از: جورج هومنز، جان ثیبوت، هارولدکلی و پیتر بلاو. امرسون در معرفی افرادی که ساخت نظریه مبادله را جهت داده اند، به چهار جامعه شناس فوق اشاره کرده است. در حالی که قبل از هومنز، تعدادی از جامعه شناسان و متفکران اجتماعی از قبیل، کولی، اسکینر و بعضی از اقتصاددان زمینه ساز اصلی نظریه مبادله بوده و افرادی چون امرسون و کوک در توسعه نظریه مبادله در دهه های اخیر مؤثر بوده اند. هریک از جامعه شناسان نظریه مبادله، توجه خاصی به وجهی از آن نظریه مبادله داشته اند. مثلاً هومنز تأکید بیشتری بر روان شناسی رفتار ابزاری داشته،در حالی که پیتر بلاو، تأکید بیشتری بر تحلیل اقتصادی تکنیکی کرده است. کلی و همکارانش بر مفاهیم روان شناختی، مطالعه روابط بین دونفر (دوتایی) تأکید کرده و سپس به مبادله گروه های کوچک پرداخته اند. در این صورت اساس این مطالعه را بر شناخت رابطه بین دو نفر قرار داده و سپس به توسعه آن در حد گروه های کوچک- در حد چند بر اساس دیدگاه روان شناختی شروع کرده و سپس به تبیین قضایا و سپس پاداش و مجازات مرتبط به عمل می پردازد. در مقابل این دو دیدگاه به شکلی متوجه روابط افراد و گروه های کوچک است و اعتقادی به ایجاد منظر جامعه شناسی (مبادله اجتماعی) بر اساس روان شناسی ندارد.
- ارزیابی امرسون از نظریه مبادله
امرسون معتقد است که برداشت مبادله اجتماعی را نباید به عنوان یک نظریه تلقی کرده، بلکه یک چارچوب ارجاعی است که بسیاری از نظریه های خود و کلان، با یک دیگر ارتباط برقرار کرده است. امرسون برای تبیین بیشتر نظر خود در این که نظریه مبادله بیشتر یک چارچوب ارجاعی است، به اصطلاح معامله و جریان پاداش و احتمال مقابل از نظر بیشتر بلاو اشاره کرده است. امرسون در سطح خود مطالعه کنش متقابل استراتژیک و نظریه نقش را شبیه ترین برداشت با مبادله می داند. در سطح کلان، نظریه مبادله، تحلیل قشر بندی اجتماعی تقسیم کار را در مطالعه روابط بین سازمانی به کار گرفته است. امرسون مدعی است در بعضی مباحث تئوریک نظریه مبادله همسان با کارکرد گرایی ساختی است. او همچنین اشاره کرده است که برداشت مبادله همچون یک برداشت عمومی برای رفتار سیاسی می باشد. امرسون نظریه مبادله راتحت مقوله «عقلانیت»، «دارا بودن» و «تقلیل گرایی» مورد انتقاد قرار داده است. از نظر او، قضایای هومنزوپیش فرض مبتنی بر این ایده، اخذ شده از علم اقتصاد است. تا فرد برای دست یابی به هدف خود عقلانی عمل کند و در انتخاب شیوه ها با حساب گری اقدام کند. انتقادات دیگر امرسون این است که مکتب مبادله مبتنی بر روش شناسی به عنوان مجموعه قواعد تجربی از طرق حداقل تفاسیر تئوریکی است. در این نظریه موضوع واحد در طول زمان مورد مطالعه قرار داده شده و از این دریچه به تفسیر جامعه پرداخته شده است.
در حال حاضر تنها کار نظری درباره نظریه مبادله ، اثر مارسل موس به نام مقاله ای در باره هدیه است که در سال 1925 منتشر شده و کاری قدیمی در علوم اجتماعی است. یک مزیت ضمنی نظریه مبادله این است که می تواند جامعه شناسی را به اقتصاد نزدیک کند، یعنی آن رشته از علوم انسانی که بیشتر کاربردی است و پیشرفت بیشتری کرده ولی از جنبه های نظری دور شده است.
با توجه به مطالب عنوان شده می توان گفت؛ در کل مهمترین کمک هومنز به پیشرفت نظریه جامعهشناختی، تدوین نظریه مبادله اجتماعی است. در مورد کارایی آرای او در هزاره سوم میتوان با توجه به تأثیری که بر نظریه پردازانی چون پیتر بلاو، ریچارد امرسون و کارن کوک گذاشته است، قضاوت کرد. این نظریه پردازان نظریه مبادله را به گونهای تغییر دادهاند که به کمک آن بتوان به موضوعات در سطح کلان پرداخت. به این ترتیب، نظریه مبادله احتمالاً کاملترین نظریه جامعهشناختی در تبیین رفتار انسان است. نظریه مبادله گسترش تکاملی اعتبار خود را پشت سر گذاشته و از آن برخوردار است. این نظریه با توصیفهای جورج هومنز از سطوح ابتدایی مبادله آغاز شد، با آثار پیتر بلاو (به ویژه در سطح مبادلات گروهی) گسترش یافت و با رویکرد متفکران معاصری چون امرسون و کوک، به طرح «تحلیل شبکهای» رسید. چه بسا بهترین نمود و شاهد برای آینده درخشانی که پیشِ روی نظریه مبادله است، اهدای جایزه مشهور اقتصادی نوبل در سال 1992 به گری بِکر باشد. او معتقد است که افراد در مورد رفتارهای گوناگونشان بر پایه نظریههایی اقتصادی مانند هزینه- فایده و مشوقها دست به انتخابهای عقلانی میزنند. از نظر وی، رفتار افراد را میتوان بر اساس «هزینههای» زمان و لذت و نیز مفهوم اقتصادی پول، تحلیل و پیش بینی کرد.
منابع مقاله :
- دیلینی، تیم(1388)، نظریههای کلاسیک جامعهشناسی، ترجمه بهرنگ صدیقی و وحید طلوعی، تهران: انتشارات نی، چاپ دوم.
- آزادارمکی، تقی(1381)، نظریههای جامعهشناسی، تهران: انتشارات سروش، چاپ دوم.
- اسکیدمور، ویلیام(1372)، تفکر نظری در جامعه شناس، ترجمه علی محمد حاضری ودیگران، تهران: انتشارات سفیر، چاپ اول.
- ادیبی، حسین؛ انصاری، عبدالمعبود (1358)، نظریه های جامعه شناسی، تهران: انتشارات جامعه، چاپ اول.
- توسلی، غلام عباس(1370)، نظریه های جامعه شناسی، تهران: انتشارات سمت، چاپ دوم.
- ریتزر، جورج(1374)، نظریه جامعه شناسی در دوران معاصر، ترجمه محسن ثلاثی، تهران: انتشارات علمی، چاپ سیزدهم.
- کوزر، لوئیس و روزنبرگ، برنارد(1383)، نظریههای بنیادی جامعهشناختی، فرهنگ و ارشاد، تهران: انتشارات نی، چاپ دوم.
- اچ ترنز، جاناتان(1382)، ساخت نظریه جامعهشناختی، ترجمه عبدالعلی لهسائیزاده، شیراز: انتشارات نوید شیراز، چاپ اول.